حسین بازوبندی؛ مهین ناز میردهقان
چکیده
عناصر پیشارجاعی، و به طور خاص ضمایر، در قرآن کریم، با ظرافت بسیار خاص و پیچیدگی منحصر به فرد تعبیه شدهاند. از اینرو، تفکیک عناصر پیشارجاعی یا به عبارتی شناسایی مرجع یک عنصر ارجاعی در قرآن نیاز به ضوابط و اصول ویژهای دارد. مسلماً، عدم تفکیک صحیح این عناصر، منجر به کژتابیها و ابهاماتی میشود که به معنا و درک مخاطب از متن قرآن ...
بیشتر
عناصر پیشارجاعی، و به طور خاص ضمایر، در قرآن کریم، با ظرافت بسیار خاص و پیچیدگی منحصر به فرد تعبیه شدهاند. از اینرو، تفکیک عناصر پیشارجاعی یا به عبارتی شناسایی مرجع یک عنصر ارجاعی در قرآن نیاز به ضوابط و اصول ویژهای دارد. مسلماً، عدم تفکیک صحیح این عناصر، منجر به کژتابیها و ابهاماتی میشود که به معنا و درک مخاطب از متن قرآن کریم خدشه وارد میسازد. اهمیت این امر زمانی بیشتر معلوم میشود که بین عنصر ارجاعی و مرجع آن به لحاظ ساختاری فاصلهای بوجود آمده باشد و عناصر درگیر در ارجاع به لحاظ معرفگی نیز با یکدیگر تعامل روشنی نداشته باشند. متاسفانه، پژوهشهای به انجام رسیده در بررسیهای قرآنی، فاقد رویکرد منسجم زبانشناختی در زمینه تبیین رابطه معرفگی با مرجعداری در ارتباط با تفکیک عناصر پیشارجاعی میباشند و این مسئله علیرغم اهمیت بسیار مورد غفلت پژوهشگران قرار گرفته است. از این رو، پژوهش حاضر، با استفاده از روش توصیفی-تحلیلی با بهرهگیری از محدودیتهای زبانی معین از تلفیق نظریههای نوین زبانشناختی یعنی نظریه مرکزیت (گروسز و همکاران، 1995/ 1983) و نظریه بهینگی (بیور، 2004؛ مینیور، 2006) در زمینه تفکیک پیشارجاعیها به چگونگی تأثیر فاصله ساختاری بوجود آمده بین عنصر پیشارجاعی و مرجع آن بر نحوه تفکیک عناصر پیشارجاعی و همچنین تبیین رابطه معرفگی با مرجعداری در قرآن کریم میپردازد.
حسین بازوبندی
چکیده
یکی از بحثهای عمده و دامنهدار در حوزه علوم قرآنی، به مسأله زبان قرآن برمیگردد. تاکنون مطالعات بیشماری در مورد ویژگیهای زبان قرآن از جنبههای گوناگون صورت گرفته است. با وجود این، عمدتاً نتایجِ این مطالعات مبتنی بر تحلیلهای دقیقِ برآمده از نظریههای نوین زبانشناختی نیست. ازاینرو، پژوهش حاضر، جهت بررسی جنبههای معینی ...
بیشتر
یکی از بحثهای عمده و دامنهدار در حوزه علوم قرآنی، به مسأله زبان قرآن برمیگردد. تاکنون مطالعات بیشماری در مورد ویژگیهای زبان قرآن از جنبههای گوناگون صورت گرفته است. با وجود این، عمدتاً نتایجِ این مطالعات مبتنی بر تحلیلهای دقیقِ برآمده از نظریههای نوین زبانشناختی نیست. ازاینرو، پژوهش حاضر، جهت بررسی جنبههای معینی از زبان قرآن، با کارکردی دوگانه، نخست، با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی در چهارچوب زبانشناسی نقشگرای نظاممند هلیدی و متیسن (2014) به بررسی ساخت وجهی در جریان گفتگوی خداوند متعال و ابلیس در چهار سوره «أعراف»، «حجر»، «إسراء» و «ص» میپردازد و سپس، طبق نتایج حاصل از این بررسی، با استفاده از مفهوم شناختیِ سرنمونِ رُش (1978)، سلسلهمراتب نشانداری گرینبرگ (1966) و معیار بسامدِ کاربردِ کرافت (2003)، به تبیین شناختی و ردهشناختیِ این نتایج در راستای فهم بهتر ویژگیهای ساختاری زبان قرآن اشاره میکند. نتایج عمده پژوهش نشان میدهد که زبان قرآن، از همان سازوکارهای رایج و قواعد حاکم بر تعاملات زبان بشر بهره گرفته است و به لحاظ زبانشناختی، اساساً زبانی ساده است نه ادبی و خاص.