با همکاری مشترک دانشگاه پیام نور و انجمن علمی قرآن و عهدین ایران

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دانشیار و مدیرگروه الهیات دانشگاه پیام نور

2 استادیار دانشگاه آزاد اسلامی و پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

3 استادیار گروه الهیات دانشگاه پیام نور

4 دانشجوی دکتری قرآن و حدیث دانشگاه پیام نور

چکیده

تقدّم یا تأخّر تفکّر و تحصیل معنا نسبت به زبان و گفتار و تأثیر هرکدام بر دیگری و کیفیت آن مهم‌ترین وجوه مسأله در رابطۀ زبان و تفکّر است. «تعیین‌کنندگی زبان برای تفکّر»، «تعیین‌کنندگی تفکّر برای زبان»، «استقلال زبان و تفکّر از هم» و «استقلال زبان و تفکّر در آغاز تکوین و وابستگی آنها به هم در تکامل» چهار نظریه مطرح در این باره‌اند. در این میان، معرفت قرآنی حاصل از تحقیق موضوعی و معناشناختی آیات مرتبط، علاوه بر غنابخشی به دستاوردهای بشری، به‌ویژه در تبیین کیفیّت تأثیر زبان بر ذهن، می‌تواند پشتوانۀ نظری تدوین برنامه‌های اجتماعی تربیتی گفتمان‌محور و مهم‌تر از همه در راستای اصلاح رویکرد به آموزش و ترویج قرآن کریم، در پاسخ به چرایی ماهیت زبانی آن، نقش‌آفرین باشد. آیاتی از قرآن کریم شناخت یا عدم شناخت به حقایقی را در تحقّق و چگونگی کنش‌هایی در «زبان بیانگر» تعیین‌کننده نشان می‌دهد؛ اما «زبان دریافتی»، با لحاظ همبستگی لفظ و معنا، «کارکردی توجیهی» بر ذهن انسان به دو نحو «ذکری» و «لهوی» دارد. ثمربخشی شناخت‌هایی نو، بسترسازی برای آیات غیرکلامی، محوریّت برای ارزیابی و تغییر تصوّرات و تصدیقات و سببیّت برای تثبیت شناخت‌ها و باورهای انسان پیامد کارکرد توجیهی زبان در بیان قرآن کریم است.

کلیدواژه‌ها

 ساحات کنشگری انسان را می‌توان ذیل سه عنوانِ 1. اندیشه‌ورزی و معرفت، 2. نطق و زبان و 3. عمل جوارحی، مورد مطالعه قرار داد که از این میان و بدون لحاظ ابتناء عمل جوارحی بر اندیشه یا زبان، دو ساحت نخست یعنی نطق و معرفت فصل ممیّز و ویژگی معرّف انسان هستند و علی‌القاعده، هدایت و تعالی آدمی به سوی کمال مطلوب یا عدم آن وابستگی تامّی به جهت‌گیری و چگونگی کنشگری او در این دو ساحت خواهد داشت. در این ‌میان تأمل در اندیشه و معرفت به‌عنوان لایه عمیق‌تر و زبان به‌مثابه ساحتی ملموس‌تر از کنشگری انسان این سؤال را برمی‌انگیزد که زبان و تفکر چه تعاملی با هم دارند؟ و تأثیر یا تأثر هرکدام بر دیگری چیست؟ اجمالاً و در آغاز می‌توان حدس زد که اندیشه و شناخت، ریشه و مبنای دیگر کنش‌های انسان باشد اما نیل به تفصیل این مطلب و مهم‌تر از آن، چگونگی تعامل و تأثیر زبان بر اندیشه نیازمند سامان دادن تحقیقی در این باره است.

پرداختن به مسألۀ «زبان و تفکّر» توجّه قرآن‌پژوه را از دو جهت به قرآن کریم جلب می‌کند: یکی اینکه قرآن کتاب هدایت است و لازمۀ هدایت، روشنگری و سامان‌بخشی به کنشهای انسان در ساحات مختلف ازجمله اندیشه و نطق است؛ لذا انتظار او از قرآن برای پاسخ به این مسأله انتظاری بجاست؛ دیگر از این‌ جهت که قرآن به‌عنوان منشور هدایت الهی ماهیتی زبانی و مشخّصاً «خواندنی» (قرآن) دارد و اینجاست که باز برای قرآن‌پژوه این سؤال برجسته می‌شود که رابطۀ زبان و هدایتِ انسان و ازجمله هدایت او در اندیشه و شناخت چیست که حکیم متعال برای هدایت انسان‌ها پدیده‌ای زبانی و یک خواندنی را برگزیده و بر ماهیت زبانی (قرآنی) آن تأکید نموده است؟

در این مقاله مسأله اصلی ما این است که «تأثیر زبان بر شناخت و تفکّر انسان در بیان قرآن چیست؟» به تعبیر دقیق‌تر می‌خواهیم بدانیم «از دیدگاه قرآن کریم مهم‌ترین کارکرد یا کارکردهای زبان بر اندیشه و شناخت انسان کدام است؟». در این پژوهش با روش تحقیق موضوعی (لسانی فشارکی، 1391) با محوریّت کلیدواژه «قول» به‌عنوان پرکاربردترین واژۀ حوزه معنایی واژگانی که دالّ بر کنشی زبانی از سوی انسان یا مستلزم آن هستند، آیات قرآن کریم درضمن سیاق‌ها مورد بررسی قرار گرفته است. در این میان آیات متضمّن بر سایر واژگان متعلّق به این حوزه معنایی مانند: نطق، کلمه، قرأ، سمع، تلاوت، حدیث، قصّ، دعا، ناجَی و... نیز مورد مطالعه قرار گرفته و در همین بستر، مطالب مستخرجه از آیات و نتایج نهایی به روش معناشناختی تحلیل و بررسی می‌شود.

 

پیشینه تحقیق

هیچ سابقه‌ای از پرداختن مستقل به این پرسش در آثار قرآن پژوهان و مفسران دیده نمی‌شود جز اینکه در ذیل برخی آیات، گریزی به این مسأله زده اما دیدگاهی جامع و تفصیلی ارائه نداده‌اند بلکه می‌توان گفت اساساً رابطه زبان و تفکر برای ایشان به‌عنوان یک مسأله مطرح نبوده است؛ لذا با این عنوان در آثار آنان نتیجه‌ای عائد جستجوگر نمی‌شود. در برخی دیگر از مطالعات اسلامی از جمله علم اخلاق به‌ویژه وقتی شرح احادیث مرتبط با زبان مطرح می‌شود بیشتر با گونه‌ای ادب‌آموزی در به‌کارگیری یک جارحه (عضو) در کنار دیگر جوارح مانند چشم و دست و پا روبرو هستیم تا ساحتی عام از کنشگری انسان در کنار دو ساحت اندیشه و عمل و در تعامل با آنها، لذا در علم اخلاق نیز یافتن پاسخ به این مسأله دور از انتظار است. امّا چنان که به اشاره خواهد آمد در دیگر عرصه‌های علمی سابقه این مبحث متفاوت است.

رابطۀ زبان و تفکّر در دیگر علوم از جمله مسائل مشترک زبان‌شناسی و روان‌شناسی است (باطنی، 1369: 114). در منطق و فلسفه نیز به خاطر تعبیرگری زبان از شناخت‌های انسان (مظفّر، بی‌تا: 31-34) و نیز بنابرفرض تأثیر آن بر باورهای او (اکبری، 1378: 167-188) بدان پرداخته شده است، البته به مناسبت بررسی رشد شناختی و رابطه آن با رشد زبانی انسان در علوم تربیتی (شریعتمداری، 1372: 387-388) و نیز به خاطر ماهیّت اجتماعی زبان در علوم اجتماعی (حیدریان، 1347: 114-131) نیز مطرح است. در سدۀ اخیر کتاب‌ها و مقالات متعدد با عناوین نوعاً مشابه از قبیل «زبان و تفکر»، «اندیشه و زبان» و «رابطۀ زبان و فکر» عمدتاً از سوی متفکران اروپایی و اخیراً از سوی نویسندگان داخلی به صورت مستقل و گاه ذیل عناوین فرعی در آثار خود، نگاشته شده است. این پژوهش‌ها گاه به روش تحقیق بالینی در رشته‌هایی مانند روان‌شناسی و گاه به روش بررسی میدانی در علوم اجتماعی و احیاناً به گونه تحلیل فلسفی به انجام رسیده‌اند. روش ما در این تحقیق توصیفی تحلیلی با استفاده از منابع کتابخانه‌ای و محوریت آیات قرآن کریم است.

تقّدم یا تأخّر تفکّر و تحصیل معنا نسبت به زبان و گفتار و تأثیر هرکدام بر دیگری و کیفیّت آن مهم‌ترین وجوه مسأله در این رابطه است. در این ارتباط چهار نظر عمده وجود دارد: 1. زبانی که ما صبحت می‌کنیم تعیین‌کننده شیوه تفکّر ماست و یا در شیوه تفکّر ما اثر می‌گذارد. 2. شیوه تفکّر ما تعیین‌کننده زبانی است که با آن صبحت می‌کنیم. 3. زبان و اندیشه مستقلّ از هم‌اند امّا در دوران اولیه کودکی به‌تدریج وابسته به یکدیگر میشوند.4. زبان و اندیشه مستقلّ از هم‌اند (نیک لاند، 1387: 14).

نویسنده کتاب درآمدی بر روان‌شناسی زبـان، پس از بررسی سه دیدگاه عمده در این باره، محکم‌ترین رابطه قابل‌فرض میان زبان و تفکّر را این برمی‌شمرد که نظام فکریِ ذهن، ریشه در منابعی دارد که از زبان متمایزند (استاینبرگ، 1387: 176-188). در مقابل مؤلف کتاب زبان و تفکّر پس از یاد کرد از دیدگاه افلاطون که «در هنگام تفکّر روح انسان با خودش حرف می‌زند» و دیدگاه واتسون از نظریه پردازان مکتب رفتارگرایی در روان‌شناسی که «تفکّر چیزی نیست مگر سخن گفتن که به‌صورت حرکات خفیف در اندام‌های صوتی درآمده است» این نوع دیدگاه را افراطی می‌شمرد (باطنی، 1369: 116) و در نهایت با استناد به نظر اکثر روان‌شناسان نتیجه می‌گیرد که زبان تنها شرط و تنها عامل مؤثّر در تفکّر و دیگر فعالیت‌های عالی ذهن نیست ولی زبان توانایی انسان را در تفکّر و دیگر فعالیت‌های ذهنی به‌میزان معجزه‌آسایی بالا می‌برد تا جایی که می‌توان گفت: تفکّر و استدلال در مراحل عالی و بسیار مجرّد، از زبان، غیرقابل‌تجزیه است و در این مراحل، تفکّر یعنی زبان و زبان یعنی تفکّر (همان: 122).

سه دیدگاه نخست گذشته از اینکه بر چه شواهد و دلایلی متکی هستند و نیز گذشته از افراطی شمردن برخی از آنها در روان‌شناسی زبان، بیش از هر چیز می‌توانند بیانگر همبستگی و درهم‌تنیدگی زبان و تفکّر باشند که اجمالاً مورد توافق سایر نظریه‌پردازان در این رابطه است. امّا در مورد سایر وجوهِ دیدگاه‌های مطرح به نظر می‌رسد با تفکیک زبان به دو گونه زبانِ دریافتی (پذیرا) و زبانِ بیانگر (القایی یا مولّد) (نیک‌لاند، 1387: 54)، بتوان به‌طور دقیق‌تری در مورد آنها قضاوت نمود و بر این اساس به جمع‌بندی قابل‌قبول‌تری در این رابطه دست ‌یافت، چنان‌که ما در این پژوهش طبق آن عمل کرده ایم.

زبان دریافتی یا پذیرا به آن بخش از کنش و توانش زبانی انسان اشاره دارد که به کمک آن می‌تواند کنش‌های زبانی و مخاطبه‌های دیگران با خود یا دیگران را دریافت و فهم نماید. در اینجا کنش‌های شنیدن و خواندن مطرح خواهد بود؛ امّا در زبان بیانگر یا القایی فرد با قالب‌ریزیِ مفاهیمِ مقصود خود در واژگان و جملات به تولید کلام و نوشتار اقدام می‌نماید و آن را وسیله ارتباط خود با دیگران قرار می‌دهد.

به‌روشنی می‌توان دریافت که نتایج بررسی رابطه میان زبان و تفکّر در هریک از دو گونه زبانِ بیانگر و دریافتی متفاوت از دیگری خواهد بود؛ زیرا اگرچه ممکن است در زبان القایی نتوان از تقدّم و تأثیر تعیین‌کننده زبان بر تفکّر دفاع کرد، امّا در زبان دریافتی که تولید گفتار و مخاطبه توسط گوینده، مقدّم بر شنیدن و خواندنِ کنشگر در این‌گونه از زبان است، نتیجه متفاوت خواهد بود. از‌سوی‌دیگر میان دیدگاه‌ها در مورد کیفیّت تأثیر زبان در اندیشه در محدوده‌ای که قابل‌پذیرش برای صاحب‌نظران است، نظریه‌ای منسجم و روشن دیده نمی‌شود، در حالی ‌که با تحلیل معناشناختی آیات، چنان که خواهد آمد، «کارکرد توجیهی زبان در اندیشه» را به‌عنوان دیدگاهی قرآنی می‌توان در اختیار پژوهندگان قرارداد.

 

 زبان

زبان در کاربرد بر معانی مختلفی اطلاق می‌شود (دهخدا، 1377)، گاه بر جارحه‌ای که یکی از اعضاء تکلّم و حاسّۀ چشایی است، گاه بر «قوّه نطقِ» آدمی، گاه بر «نظام ارتباطی میان انسان‌ها» که مبتنی بر نشانه‌های آوایی معنادار و قواعد دستوری است و گاه بر «گفتارِ» انسان به‌عنوان فعلیت‌یافته قوّۀ نطق و کاربرد عملی نظام زبانی (صفوی، 1386: 68). از این میان آنچه بیش از همه در ارتباط زبان با اندیشه در این پژوهش مقصود است «کنش زبانی» (مشکوه‌الدینی، 1388: 156) است که اعمّ از گفتار و گفتن است و کاربردهای دیگر انسان از نظام زبانی همچون شنیدن، خواندن و نوشتن را نیز شامل می‌شود، البته گاه «نظام زبانی» از آن رو که مصداق خاصّی از آن می‌تواند متضمّن ویژگی خاصّی در طبقه‌بندی، نامگذاری و توصیف پدیده‌های جهان و یا مشتمل بر قواعد متفاوتی در ترکیب، انتخاب و اِسناد واژگان، با عنایت به معنای آنها نسبت به سایر زبان‌ها باشد، در بررسی رابطه زبان و اندیشه مورد لحاظ قرار می‌گیرد و به همین مناسبت ملاحظه گونه‌های اجتماعی درون یک نظام زبانی که براساس پارامترهای اجتماعی نظیر طبقه، سواد، تحصیلات، شغل، سن، جنس، دین و... شناخته می‌شوند (یول، 1386: 280) و گویشوران هریک از این‌گونه ‌ها بسا در نام‌گذاری، توصیف، . طبقه‌بندی رخدادها و پدیده‌ها و نیز در عادات زبانی خود قواعدی احیاناً ناخودآگاه و نانوشته در گزینش، ترکیب و اسناد مفاهیم و واژگان در گفتار خود دارند، در این پژوهش ضروری است.

 

تفکّر

تفکّر یا اندیشه از موضوعات اصلی در علوم مختلفی از جمله منطق و فلسفه و روان‌شناسی است و به‌مناسبت پیوند آن با رشد و تربیت انسان در علوم تربیتی و به‌طور کل علومی که به‌نوعی به موضوع شناخت و فرایند شکل‌گیری و رشد آن در انسان می‌پردازند. در این تحقیق «تفکّر» نه به معنای خاصّ منطقی آن یعنی «حرکتی از مقصود به مبادی تصوّری و تصدیقی و از مبادی به مقصود» (مظفّر، بی‌تا: 23)، بلکه به معنایی عام‌تر مدّنظر است. «تفکّر» در اینجا هرگونه فعالیت ذهنی است اعّم از تصوّر، تصدیق، دلالت عقلی، تمثیل، استقراء و قیاس که در منطق مطرح می‌شود و نیز تمییز اشیاء، وحدت دادن، تجرید، تعمیم، ایجاد مفاهیم کلّی، خیالبافی، رویا، آرزو و کوشش برای حلّ مسأله که در روان‌شناسی مطرح است (شریعتمداری،1372: 384-393). در بررسی رابطه زبان و تفکّر گاه از تعابیری چون ذهنیّت، معنای ذهنی و شناخت که عبارت دیگری برای تصوّرات و تصدیقات انسان و نیز باور و عقیده که گویای شناخت‌ها و تصدیق‌های ریشه دار اوست استفاده می‌کنیم و در این رابطه به‌کارگیری واژگانی چون ذهــن و قلــب (به معنای قرآنی آن) بیانگر مصدر و منبع تفکّر و کنش‌ها و واکنش‌های درونی مرتبط با آن است.

تحقیق قرآنی مسأله

 قبل از ورود به مبحث اصلی خود یعنی «تأثیر زبان بر تفکّر» لازم است تا اشاره‌ای به تأثیر تفکر و شناخت بر زبان و نیز ملازمت آن دو در بیان قرآن داشته باشیم تا در نهایت تأثیر حاصل در رابطۀ میان زبان و تفکر منحصر در تأثیر یک‌سویۀ زبان بر تفکر پنداشته نشده بلکه تعاملی دوسویه در این رابطه همواره مورد مـلاحظه قرار گیرد.

 

1. ادراکات، مبنای گفتار

زبان در مواردی به روشنی متأثر و برآمده از ادراکات فرد است. یعنی گفتار او اعّم از اِخبار و اِنشاء، مسبوق به گونه‌ای ادراک و تحقّق معنا می‌باشد، طوری که بود و نبود آن معنا در اندیشه گوینده یا دگرگونی در آن، بود و نبود یا دگرگونی در کنش زبانی او را به‌دنبال دارد. ادراک یا تحصیل معنا اعّم از تصّور و تصدیق از راه‌های مختلفی از جمله دیدن، شنیدن، تفکّر و تعقّل به انجام می‌رسد و بر اساس دریافت‌های شناختی و برای اغراض مختلف، انسان به إلقاء گفتار و إنشاء مخاطبه می‌پردازد.

قوم موسی علیه‌السلام پس از اینکه این معنا برایشان حاصل شد و دیدند (رَأوا) که گوساله‌ای که معتکف برآن بوده‌اند به‌جای اجابت آنها، خموش و بی‌اثر روی دستشان افتاده و گمراه شده‌اند، گفتند که اگر پرودگارمان بر ما رحم نکند و ما را نیامرزد قطعاً زیانکار می‌مانیم: «... و لمّا سُقِطَ فی أیدیهم و رأوا أنّهم قد ضَلّوا قالوا لَئِن لم یَرحمنا ربُنّا و یَغفِر لَنا لنَکونَنَّ مِنَ الخاسِرین» (اعراف/149). هم‌چنان که بسیاری از امم وقتی عذاب الهی را مشاهده می‌کنند، (رأوا) برخلاف کفر و شرک سابق خود بنابر تصدیق و باوری تازه قولی متفاوت اظهار می‌نمایند: «فلَمّا رأوا بأسَنا قالوا ءامنّا بالله وحدَه و کَفَرنا بما کنّا به مشرکین» (غافر/82-85). در سیاق نخست سوره مدثّر نیز قول آن مالدار فزون‌طلب برآمده از تفکیر، تقدیر و نظری، البته خسارت‌بار، گزارش شده است (مدثّر/11-25).

از سوی دیگر نبود برخی ادراکات که انکار حقایق و تقویت پندارهای باطل را در پی دارد، مبنای برخی گفتارهای باطل است. در مورد قوم عاد می‌خوانیم: «فأمّا عادٌ فاستَکبروا فی الأرض بغیر الحقّ»، آنها چون تأمّل نکرده‌اند، «أوَلَم یَرَوا»، درنتیجه چنین گفته‌اند که: «مَن أشَدُّ مِنّا قُوَّه» و اگر تأمل می‌کردند می‌یافتند که «أنّ الله الذی خَلَقَهم هُو أشَدُّ مِنهم قُوّه» (فصّلت/15).

در مواردی از قرآن قول افراد بر وصفِ باور و اندیشه آنها عطف شده است، بنابراینکه این، عطفِ تفسیر نباشد بلکه از نوع عطفِ لاحق بر سابق بوده و ترتّب از آن استفاده شود مانند: «قالوا بلی قد جاءنا نذیرٌ فکَذّبنا و قُلنا ما نَزّلَ اللهُ مِن شَیءٍ» (ملک/9) و «آمَنَ الرسولُ بما أنزِلَ الیه مِن ربّهِ و المؤمنون کلٌّ آمَنَ باللهِ و ملائکتهِ و کتبهِ و رسُلهِ لانفرّقُ بینَ أحَدٍ مِن رسُلهِ و قالوا سَمِعنا و أطعنا غُفرانکَ ربَّنا و إلیکَ المَصیرُ» (بقره/285)، نیز در مواردی که یک قول به متّصف به وصفی معرفتی و عقیدتی إسناد داده شده است بنابر اینکه این‌گونه إسنادِ به وصف از باب تعلیق حکم به وصف و مفید تعلیل (فاضل‌مقداد، 1419: 1/47؛ طباطبایی، 1417: 15/301) باشد مانند: «و لَئِن قُلتَ أنّکُم مَبعوثونَ مِن بعدِ المَوتِ لَیقولَنّ الذین کَفروا إن هذا إلاّ سِحرٌ مُبینٌ» (هود/7) و «....قال الذین یَظُنّونَ أنّهُم مُلاقُوا اللهِ کَم مِن فِئه قلیله غَلبَت فِئه کَثیره بإذن الله و اللهُ معَ الصابرین» (بقره/249)، گفته‌ها در این‌گونه  موارد را می‌توان ثمرۀ باور و اندیشۀ گوینده دانست.

 

2. همبستگی لفظ و معنا/ قول و فکر

در هر کنشِ زبانی ملازمت لفظ و معنا به‌گونه‌ای حاصل است، چرا که هرکدام بدون دیگری آن را از چارچوب کاربرد زبانیش خارج می‌نماید و در صورت وقوع، لفظ صرفاً صوتی مهمل و بدون دلالت و معنا نیز امری کاملاً ذهنی و فردی خواهد بود؛ حال آنکه از ارکان نظام زبانی رابطه دلالی میان لفظ و معنا و اجتماعی و بین‌الاذهانی بودن آن است. براین‌اساس رابطه‌ای متناظر میان الفاظ و معانی برقرار است؛ هرچند که ممکن است در یک طرف یا هر دو طرف این تناظر نه با یک لفظ یا معنای منفرد و معّین بلکه با دسته‌ای از الفاظ یا طیفی از معانی روبرو باشیم.

 

قول جهری و قول سرّی

بنابر همبستگی و ملازمت لفظ و معنا، وقتی یک کاربر زبان در مورد چیزی یک فعالیت ذهنی مانند تصّور، تصدیق، قیاس و استدلال به انجام می‌رساند، الفاظ متناظر با معانی مفرد و مرکب مربوط به آن امر نیز در ذهن او نقش می‌بندد و الفاظی فاقد صوت و صدا کلامی خاموش را شکل می‌دهد. این همبستگی تا بدان جاست که برخی فیلسوفان و روان‌شناسان، تفکّر را اساساً گونه‌ای تکلّم با خود یا در مراحل رشدیافته آن درآمیخته با چنین گفتگویی دانسته‌اند. اصطلاح «زبان درونی» یا «زبان غیرملفوظ» در مقابل «گفتار آوایی» در آثار برخی محقّقان بیانگر همین واقعیت است. فرق «گفتار دورنی» در این حالت با گفتار آوایی مانند فرق میان تصوّر یا صورت ذهنی یک شیء با خود شیء واقعی است، هم‌چنان‌که «گفتار بیرونی» زبانی برای دیگران است، «گفتار درونی» زبانی است برای خود شخص (ویگوتسکی، 1367: 197). البته با دیدگاهی قرآنی «زبان درونی» را می‌توان زبانی برای ارتباط و مناجات با خدای علیم بذات الصدور نیز دانست.

 در قرآن کریم ضمن یادکرد از علم فراگیر الهی به این‌گونه  از سخن اشاره شده است: «سواءٌ مِنکم مَن أسَرَّ القولَ و مَن جَهَرَ بهِ » (رعد/10) و «و إن تَجهَر بالقول فإنّه یَعلمُ السّرَ و أخفَی» (طه/7). بنابر بیان قرآن، این نوع کلام خاموش را می‌توان «قول سرّی» در مقابل «قول جهری» نامید. و ازآنجاکه این‌گونه  قول در جان و نفس آدمی و در جوانح و نه بر جوارح و لسان او جاری می‌گردد می‌توان از آن به «قول نفسی» (راغب، 1404: 415) یا به تعبیر یکی از مفسران «حدیث مکتوم در نفس» (طباطبایی، 1417: 14/122) یاد نمود. در آیه 8 سوره مجادله نمونه‌ای از این نوع سخن آمده است (راغب: همان) : «و یقولون فی أنفُسِهِم لولا یُعَذِّبنا اللهُ بما نَقولُ».

 

کاربرد واژه «قول» در معنای اندیشه

از دیگرسو کاربرد بن واژه «قول» که شامل هر لفظی اعمّ از تک‌واژه، ترکیب‌های مختلف آن و جمله می‌باشد (ابن منظور، 1414: 11/573) در معنای «باور و اندیشه» (ابن‌منظور، همان و راغب، 1404: 415) و حتّی در سایر تصوّرات ذهنی (راغب، همان) و نظر برخی مفسّران درباره کاربرد قرآنی این واژه در همین معنا (فخر رازی، 1420: 1/34؛ طباطبایی، 1417: 2/247-248) مبتنی بر همبستگی جاری میان گفتار و اندیشه است. علامه طباطبایی تدبّر در آیاتی از سوره ابراهیم را که درباره «کلمه طیبه» و «قول ثابت» سخن می‌گوید مفید این مطلب می‌داند که کلمه طیبه همان اعتقاد حق و ثابت است و قول همان کلمه است اما نه هر کلمه‌ای که به لفظ درآید بلکه کلمه از آن جهت که مورد اعتقاد و عزم انسان و مبنای استقامت و عمل او باشد (1417: 12/51).

 

ملازمت احوال قلبی/ افعال جوانحی با گفتار

در تعبیرات قرآن کریم از نفس و روح انسانی تعبیر به قلب شده است (طباطبایی، 1417: 2/224)؛ لذا آن را می‌توان مصدر و مخزن فکر و باور انسان دانست. بنابراین و با لحاظ همبستگی وثیق قول و فکر، تحوّلات متناظر در هر یک از قلب و زبان را می‌توان در دیگری سراغ گرفت. ملازمت افعال جوانحی با اقوال خاصّ متناظر با آن، به‌عنوان شاهدی بر همبستگی گفتار و اندیشه و تتابع قلب و زبان، در موارد متعددی از آیات قرآن کریم مشهود است:

- قولی خاصّ ملازم با ناباوری به لقاء الله: «و قالَ الذینَ لایَرجون لِقاءَنا لولا أُنزِلَ علینا المَلائکه أو نَرَی رَبَّنا...» (فرقان/21).

- گفتاری خاصّ لازمه خوش‌گمانی به مؤمنان: «لولا إذ سَمِعتُموه ظَنَّ المؤمنون و المؤمناتُ بِأنفُسِهِم خَیراً و قالوا هذا إفکٌ مُبینٌ» (نور/12).

- ملازمت قولی خاصّ با تمنّا و آرزویی در دل: «و قالوا لَن یَدخُلَ الجنّه إلاّ مَن کانَ هوداً أو نَصارَی تلکَ أمانِیُّهُم...» (بقره/111).

- ملازمت سوءظن به خدا با قولی خاصّ: «...و طائِفه قَد أهَمَّتهُم أنفسُهم یَظُنّون باللهِ غیرَ الحقّ ظنَّ الجاهلیّۀِ یقولون هَل لَنا مِن الأمرِ مِن شَیءٍ.... یقولون لو کانَ لنا مِنَ الأمرِ شَیءٌ ما قُتِلنا هَهُنا....» (آل عمران/154).

- قولی خاصّ در مورد وحی و نبّوت ملازم فقدان معرفت شایسته به خداوند: «و ما قَدَروا اللهَ حَقَّ قَدرِه إذ قالوا ما أنزَلَ اللهُ علَی بَشَرٍ مِن شَیءٍ....» (انعام/91).

- دنیاخواهی و دانشوری هر یک قولی متناظر با خود دارند: «...قالَ الذینَ یُریدون الحَیَوۀَ الدُنیا یا لیتَ لنا مِثلَ ما أُوتِیَ قارونُ إنّهُ لَذو حَظَّ عظیمٍ- و قالَ الذین أوتوا العلمَ وَیلَکُم ثَوابُ اللهِ خَیرٌ لِمَن ءامَنَ و عَمِلَ صالِحاً و لایُلَقَّها إلا الصابرونَ» (قصص/79-80).

- ملازمت تشابه اقوال با تشابه قلوب: «و قالَ الذین لایَعلمون لولا یُکلّمُنا اللهُ أو تأتینا ءَایۀٌ کذلکَ قالَ الذین مِن قَبلهم مِثلَ قَولهم، تَشابَهَت قلوبُهم قدبَیّنّا الآیاتِ لقومٍ یُوقِنون» (بقره/118).

 در همین راستا بلکه فراتر از آن در کلام نبوی، نقل شده در خطبه 176 نهج‌البلاغه، استقامتِ ایمان و قلب، و مستفاد از حصر به‌کاررفته در کلام ایشان، اعوجاج آن منوط به استقامت و اعوجاج زبان، معرّفی شده است: «لایَستَقیمُ إیمانُ عَبدٍ حَتّی یَستقیمَ قَلبُهُ و لایَستَقیمُ قلبُه حَتّی یَستقیمَ لِسانُهُ» (سیّدرضی، 1414: 253-254).

 

3. تأثیر زبان بر تفکّر

زبان دریافتی مبنای شناخت‌هایی نو

در دو آیه 3 و 4 سوره فصّلت، به قرینۀ مقابله استفاده می‌شود که لازمۀ نشنیدن و اعراض از یک قول، که در اینجا قرآن کریم است، نادانی یا دست‌کم نادانی نسبت به مفاد آن قول می‌باشد: «کِتابٌ فُصِّلَت ءایاتُه قُرآناً عَربیّاً لقومٍ یَعلمون- بَشیراً و نَذیراً فأعرَضَ أکثرُهُم فَهُم لایَسمعون». بنابر این مقابله «قوم یَعلمون» «قوم یَسمعون» هستند و «قوم لا یَسمعون» همان «قوم لا یَعلمون».

 در زبان دریافتی این قول و گفتار گوینده است که مبنای تعیین معنا و سابق بر آن برای شنونده است. کنش در این نوع زبان از قبیل شنیدن و خواندن، مخاطب را به معنای مراد گوینده می‌رساند. در جریان گاو بنی‌اسرائیل در سوره بقره (آیات 67-71)، بنابر اینکه سؤالات بنی‌اسرائیل در تعیین نشانه‌ها برای گاو دخلی نداشته است، می‌بینیم که بنی‌اسرائیل با افزوده‌های لفظی با کارکرد وصف مانند: «صَفراء، لا فارض، لابِکر، لا شیهَ فیها، مُسلَّمه» که از سوی خداوند توسط موسی علیه‌السلام ابلاغ می‌شد به شناخت کامل‌تر و دقیق‌تری از گاو موردنظر خداوند متعال رهنمون شدند به‌طوری که بدون آن، گاو بر آنها مشتبه شده بود.

اگر ما در گفتگوهای دو نفر همزبان و متعلّق به یک گونه اجتماعی زبان (یول، 1386: 280) اصل را بر وحدت معنا میان گوینده و شنونده بگذاریم، یعنی آن معنایی که گوینده از گفته خود اراده کرده همان معنایی باشد که شنونده از همان گفته شنیده شده می‌فهمد، نمی‌توانیم در گفتگو میان دو نفر همزبان امّا از دو گونۀ زبانی مختلف بنا را بر وحدت معنا آن هم در همه مؤلفه‌های معنایی واژه/گفته بگذاریم. بر این اساس در زبان دریافتی به‌ویژه در این‌گونه  موارد، شنونده آمادگی دریافت و انتقال به یک معنای جدید و متفاوت را باید داشته باشد. این مسأله با افزایش اختلاف در مؤلفه‌های گونه اجتماعی زبان از قبیل علم و سواد، سنّ و تجربه، سابقه تربیتی، موقعیت مالی و اجتماعی ( یول، همانجا ) اهمیّت بیشتری می‌یابد.

خدای متعال با قرآن کریم به‌عنوان یک گونه زبانی کاملاً متفاوت با هرگونه دیگر در زبان بشری از‌جمله زبان عربی متداول (لسانی‌فشارکی، 1379: 57-59) که در حدیث مرویّ از نبی اعظم صلی‌الله علیه واله‌وسلم نیز بدان تصریح شده است که «فَضلُ القُرآنِ عَلَی سائرِ الکَلام کَفضلِ اللهِ عَلَی خَلقِهِ و ذلکَ أنَّهُ مِنهُ» (متقی‌هندی، 1413: 1/525) با ما انسان‌ها سخن گفته است. مواجهه ما با این کلام که به‌ صورت قرائت، استماع یعنی کنشی در زبان دریافتی به انجام می‌رسد ثمربخشِ شناخت‌هایی نو می‌باشد. با لحاظ و مراعات این مهم در مواجهه با قرآن کریم به صورت کنشی در زبان دریافتی شناخت‌هایی نو در مورد حیات، موت، بینایی، کوری، نور، ظلمت، عزّت، قدرت، غیب، و واقعیّات بسیاری از هستی دریافت می‌کنیم، شناخت‌هایی که با معانی واژگان و عبارات لفظاً مشابه در گونه‌های زبانی مورد استفاده ما متفاوت است.

 

زبان، بسترسازِ هدایت ذهن در مواجهه با آیات غیر‌کلامی

ذهنِ انسان‌ها در مواجهه با آیات الهی، اعمّ از پدیده‌ها و رخدادها، تصوّرات و تصدیق‌هایی یکسان ندارند و صِرف مشاهده یک پدیده یا رخداد در اهتداء انسان به پیام و حقیقت آن کافی نیست. کافران از قوم عاد بنا بر گزارش آیه 24 سوره احقاف، ابر عذاب را ابر باران‌زا و مایه شادمانی پنداشتند و گفتند: «هذا عارِضٌ مُمطِرُنا» حال آنکه پیامبرشان و مؤمنان، به هدایت الهی آن را ویرانگر و هلاک‌کننده می‌دانستند: «بَل هو مَا استَعجَلتُم به ریحٌ فیه عذابٌ ألیمٌ- تُدَمِّرُ کُلَّ شَیءٍ بأمرِ رَبِّها...» (احقاف/24-25).

 

خوانش پدیده‌ها و رخدادها

کنش زبانی أعمّ از نفسی و لسانی (سرّی و جهری) که با موضوعیّت پدیده یا رخداد مشاهده شده توسط انسان به انجام می‌رسد «خوانش» او از آن می‌باشد. تعبیر خواندن و خوانش را در این باره از آن رو به‌کارمی‌بریم که طی آن پدیده‌ها و حوادث به‌عنوان نشانه‌هایی بر صفحه واقعیّت که دست تقدیر الهی آنها را مرقوم کرده مانند نگاشته‌هایی در یک صحیفه خوانده می‌شود، از سوی دیگر سابق بر هر قرائت و خواندن، ثبت یک قول یا یک نگاشته ملحوظ است (مصطفوی، 1360: 9/219-220). چنان‌ که ثبوت و تحقّق یک پدیده یا رخداد در اینجا مفروض می‌باشد. این خوانش‌ها ممکن است در قالب گزاره و اِخبار و یا اِنشاء (دعا، تمنّی، تعجّب، استفهام و...) به انجام برسد و ازآنجاکه «إنشاء» نیز به نوعی متضمّن خبر (هاشمی، بی‌تا: 69) و مبتنی بر تصدیق یا تصدیق‌هایی بوده و ازاین‌رو متحمّل صدق و کذب می‌باشد، لذا از میان خوانش‌های مختلف از یک حادثه تنها برخی درست و مطابق واقع است، چنان که در آیه 24 سوره احقاف خوانش کافرانِ عاد باطل و خوانشِ مقابل آن حقّ و واقع بود، یا مانند دو خوانش دنیا‌خواهان درباره قارون و مالداری او، یکی قبل از عذاب او در قالب تمنّی و متضمّن یک تصدیق و البته باطل: «قالَ الذینَ یُریدونَ الحَیوۀَ الدنیا یا لیتَ لَنا مِثلَ ما أوتِیَ قارونُ إنّهُ لَذو حظٍّ عظیمٍ» (قصص/79) و دیگری پس از عذاب او و درست و حق: «و أصبَحَ الذینَ تَمَنَّوا مَکانهُ بالأمسِ یقولونَ وَیکَأنَّ اللهَ یَبسُطُ الرزقَ لِمَن یشاءُ مِن عِبادهِ و یَقدِرُ لولا أن مَنَّ اللهُ علینا لَخَسفَ بِنا وَیکَأنّهُ لایُفلِحُ الکافرون» (قصص/82).

 خوانش فرد ممکن است برآمده از عادات و تربیت زبانی، که آن نیز ناشی از تعلّق فرد به گونه زبان اجتماعی خاصّی است باشد چنان‌که کافران و مشرکان خوانش باطلشان در مورد شریکان مزعوم خود[1] را مستند به یافته‌های خود از پدرانشان می‌نمودند (انبیاء/52-53 و شعراء/70-74) یا مستندِ ردّ سخن و خوانش پیامبران را «نشنیدن» آن در سنّت گذشتگان خود اعلان می‌کردند (مؤمنون/24، قصص/36، ص/4-7) ؛ یا اینکه فرد، خوانش خود را به‌عنوان یک خوانش نو، چه فراموش‌شده و چه مورد غفلت، از دیگری تلقّی نموده و یا متذکّر به آن می‌شود و پس از ارزیابی با ملاک‌هایی که دارد آن را بر دیگر خوانش‌ها ترجیح می‌دهد و پدیده یا رخداد مورد نظر را بر اساس آن، خوانش می‌نماید، چنان که باغداران عذاب شده در سوره قلم (آیات/17-33) پس از رخداد عذاب دریافتند خوانش سابق آنها که «فردا صبحگاهان قطعاً محصول باغ خود را می‌چینیم» (مفاد آیه 17)، بدون لحاظ مشیّت خداوند در این خوانش و بدونِ گفتنِ «إن شاءَ اللهُ» (شبّر، 1417: 528) و نیز اینکه «قطعاً مستمندی را امروز نصیبی از محصول باغ نیست» (مفاد آیه24)، رَوایی و اعتباری نداشته است، لذا حال خود را چنین خواندند که «إنّا لَضالّون – بَل نَحنُ مَحرومون» (آیه 26-27) و با یادآوری عاقل‌ترین خود که «قالَ أوسَطُهم ألَم أقُل لکُم لولا تُسَبِّحون» (آیه28) متذکّر این خوانش مورد غفلت شدند که «سُبحانَ ربِّنا إنّا کُنّا ظالمینَ» (آیه29).

 حال سخن این است که نقش زبان و خوانش پدیده‌ها و حوادث در اهتداء انسان به حقیقت آنها، اگر بیشتر از سایر ادراکات حسّی نباشد کمتر نیست. شواهد قرآنی مؤیّد این مطلب است که داشتن خوانش صحیح و حق‌مدار در مواجهه با پدیده‌ها و رخدادهای عادی و جاری که در منظر و مرآی همگان است به هدایت و ایمان ختم می‌شود چنان که اولواالالباب در مواجهه با آسمان‌ها و زمین و رفت‌و‌آمد شب و روز به‌عنوان آیات الهی با این خوانش که «ربَّنا ما خَلقتَ هذا باطلاً سُبحانکَ فَقِنا عَذابَ النارِ» (آل‌عمران/191) ره می‌یابند؛ امّا بسیاری از مردم علاوه بر این‌گونه  آیات حتّی با مشاهده حسّی رخدادهای فوق‌العاده و معجزات هدایت‌گر نه تنها حقیقت را نشناخته و تصدیق نمی‌کنند بلکه به خاطر خوانش خاصّی که دارند، این رخدادها را موضوع تازه‌ای برای کفر و تداوم خوانش باطل خود می‌سازند. سوره حجر آیه 14 و 15 و سوره انعام آیه 7 عروج به آسمانِ حقیقت و مشاهده بالعیان و لمسِ نگاشته‌ای بر کاغذ فرودآمده از آسمان را نیز موجب اهتداء کافران به حقیقت نمی‌داند. آنها درباره کتاب فرود‌آمده خواهند گفت: «إن هذا الّا سحرٌ مبین» (انعام/7) و درباره خود و دریافت‌های خود در صورت عروج به آسمان: «لقالوا إنّما سُکِّرت أبصارُنا بل نَحنُ قَومٌ مَسحورون» (حجر/15). در قصّه یوسف علیه‌السلام و شهادت دادن شاهدی از خانواده همسر عزیز مصر (یوسف/26-28)، این جایگاه برای زبان به‌روشنی دریافت می‌شود، وقتی که پارگی پیراهن یوسف پیش چشم همه بود و بسا دیده می‌شد اما این خوانشِ شاهد بود که آن را از گنگی خارج کرده و حاضران را به پیام این نشانه و شناخت حقیقت از طریق آن رهنمون کرد.

 

اهتداء به هدایت الهی مبتنی بر طیّ فرایندی زبانی

از گزارش قرآن کریم درباره صنفی هدایت‌یافته استفاده می‌شود که آنان فرایندی عمدتاً زبانی را مستمرّاً طی کرده و تکرار می‌نمایند؛ فرایندی هدف‌دار شامل کنش‌های مختلف زبانی اعمّ از شنیدن، گوش دادن، خواندن، گفتن، بازخواندن و بازگفتن؛ این افراد اولواالالبابند. قرآن کریم در سوره زمر آیه 17-18 پیامبرش را فرمان می‌دهد که به این بندگانش بشارت دهد: «الذینَ یَستمعونَ القَولَ فیَتّبِعون أحسَنَهُ أولئکَ الذینَ هَدَیهُمُ اللهُ و أولئک هُم أولوا الألباب». دربارۀ این آیه گفتنی‌هایی است:

- تعبیر «استماع» شنیدن، گوش سپردن و با توجّه گوش دادن را شامل می‌شود (فیّومی، 2001: 110).

- «القول» که اسم جنس محلّی به «ال» است شامل هر قولی می‌شود (مکارم، 1374: 19/413؛ ابن عاشور، بی‌تا: 24/51) در مورد حقایق هستی همه اقوال و خوانش‌ها را از دیگران شنیدن بلکه همه محتملات را لحاظ کردن و از صفحه دل خود خواندن.

 - «برگزیدن أحسن اقوال» علاوه بر تفکّر یعنی قیاس و استدلال، مستلزم بازگویی و بازخوانی مکرّر آنهاست.

- «اتّباع قول برگزیده»، چه مقتضی باور به یک حقیقت باشد و چه مقتضی عمل، مستلزم بازخوانی و بازگویی آن در هنگام مواجهه یا به وقت یاد آوردن آن حقیقت یا در موقعیت عمل است که این مداومت و ادمان بر آن قول را به دنبال دارد.

- برگزیدن یک قول و اتّباع آن به‌عنوان أحسن اقوال مستلزم ثبت آن است، آن هم تثبیت‌شده در دل و الاّ طیّ این فرایند با فراموشی و غفلت از أحسن القول، بی‌ثمر می‌ماند، علاوه بر اینکه استمراری بودن فعل‌ها (یَستَمِعونَ و یَتّبِعونَ) و بشارت و مدح مذکور در آیه («بَشِّر» و «هُم أولوا الالباب») و نیز قطعیّت هدایت آنها (به دلیل ماضی بودن فعل در «هَدَیهُمُ اللهُ») با این غفلت و نسیان به‌ویژه اگر مکرّر و طولانی باشد سازگار نیست.

- هدف این سنّت و عادتِ زبانی دستیابی به أحسن القول در همۀ موضوعات و اتّباع آن است. طی این فرایند و با این هدف، میان اولواالالباب یک گونۀ اجتماعی زبان شکل می‌گیرد که، بنا بر یک ارزیابی قرآنی، می‌توان آن را برترین گونۀ زبانی در جامعه بشری دانست و بنا به «أحسن الحدیث» بودن قرآن (زمر/23)، نزدیک‌ترین گونۀ زبان بشری به زبان قرآن، که در نهایت انتظار می‌رود به همزبانی با قرآن منجر شود.

 این فرایند زبانی را می‌توان همان تعقّل یا بخش عمده خردورزی موردنظر قرآن که صاحبان آن منحصراً (ابن‌عاشـور، بی‌تا: 24/52) اولواالالبابند دانست (کلینی، 1407: 1/19-20)، آن عقل و خردورزی که بنابر آیه 100 سوره یونس، برکناران از آن، محروم از شناخت و تصدیق حقیقت و ایمان هستند (علوی، 1393: ایمان‌زایی عقل).

«قول» ملاک ارزیابی و تصحیح تصوّرات و تصدیقات ذهنی

قول و گفتار القایی، فرد را اگرچه ممکن است صرفاً آشکارکننده ذهنیّت و باور او نسبت به یک امر بدانیم امّا وقتی باورمند یا منکر چیزی را با قول او درباره آن چیز تعریف کنیم مخاطَب این تعریف وقتی بخواهد خود را با آن ارزیابی کرده و بنا به تمایل به هرکدام از دو سوی این باورمندی یا انکار، ذهن خود اعمّ از تصوّرات و تصدیقاتش را سامان دهد، عملاً قول یا اقوالی را مبنا و ملاک پردازش شناخت‌های خود قرار داده است.

در موضوعاتی که بیانگر یک باور و اندیشه‌اند مانند توحید و خداشناسی، معادشناسی، وحی و پیامبرشناسی، قضاوقدر الهی، وقتی مورد بحث قرآن قرار می‌گیرند ازجمله وقتی تشکیک‌ها و سخنان و ذهنیّت‌های باطل دراین‌باره گزارش می‌شود در موارد متعدّد پیامبر اکرم صلی‌الله علیه واله‌وسلم دستور« قُل» می‌یابند: « قُل هُوَ اللهُ أحَدٌ» (اخلاص/1)، «زَعَمَ الذینَ کَفَروا أن لَن یُبعَثوا قُل بَلَی و رَبّی لَتُبعَثُنَّ ثُمّ لَتُنَبَّئُنَّ بما عَمِلتُم و ذلکَ عَلَی اللهِ یَسیرٌ» (تغابن/7)، «و إذا تُتلَی عَلیهم ءایاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الذینَ لایَرجونَ لِقاءَنَا ائتِ بقرآنٍ غَیرِ هذا أو بَدِّلهَ قُل ما یکونُ لی أن أُبَدِّلَهُ مِن تِلقاءِ نَفسی إن أتَّبِعُ إلا ما یُوحَی إلَیّ...» (یونس/15)، «...و طائفه قَد أهَمّتهُم أنفسُهم یَظُنّون باللهِ غیرَ الحقِّ ظنَّ الجاهلیّۀِ.... یقولونَ لو کان لنا مِن الأمرِ شَیءٌ ما قُتِلنا هَهُنا قُل لو کُنتم فی بُیوتِکم لَبَرزَ الذین کُتِبَ علیهم القَتلُ إلَی مَضاجِعِهم...» (آل‌عمران/154). در این موارد آنچه مقول این «قل»‌ها قرار می‌گیرد همان ملاک تصحیح اندیشه و باور برای مؤمنان و نیز ملاک شناخت فساد باورها و سخنان مغایر با آن گفته است. در مواردی دیگر، معاصران پیامبر اکرم صلی‌الله علیه واله‌وسلم با ذهنیّت‌های مختلف درباره موضوعاتی اعّم از اعتقادی و رفتاری از ایشان پرسش می‌نمودند و ایشان آنها را با کلام نازل شده الهی در قالب آیه یا آیاتی از قرآن کریم پاسخ می‌دادند، پس از این، همه پرسشگرانِ حقیقی به‌ویژه مؤمنان، ذهنیّت خود درباره آن موضوع را با این کلمات نازل شده ارزیابی و تنظیم می‌نمودند. اساساً ملاک و مبنای ساماندهی به اختلافات در دیدگاه قرآن، حکم خداوند و فلسفه إنزال کتاب تبیین و روشنگری برای این اختلافات است: «وَ مَا اختَلَفتُم فِیه مِن شَیءٍ فَحُکمُهُ إلَی اللهِ» (شوری/42)، «وَ ما أنزَلنا علیکَ الکِتابَ الا لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الذِی اختَلَفوا فیهِ و هُدًی و رَحمَه لقومٍ یُؤمنون» (نحل/64)، «إنَّ هذا القرآنَ یَقُصُّ علَی بنی إسرائیلَ أکثرَ الذی هُم فیهِ یَختلفون» (نمل/76)؛ لذا ارزیابی باورها و به‌تبع آن ارزیابی و دسته‌بندی افراد بر این رویّه یعنی سنجش با حکم و کلام الهی استوار است: «وَ مَن لَم یَحکُم بما أنزَلَ اللهُ فأولئکَ هُمُ الکافِرون» (مائده/44). آیاتی دیگر از قرآن نیز ملاک کفر و فساد اندیشه و باور افرادی را قول آنها معرفی کرده است و این‌گونه  تعریف برای کفرِ آنان در راستای مبناقراردادن یک قول برای شناخت فساد اندیشه و نیز برای تصحیح باور ارزیابی می‌شود: «لَقَد کَفَر الذین قالوا إنَّ اللهَ هُوَ المَسیحُ بنُ مَریمَ» (مائده/72)، «لَقَد کفر الذین قالوا إنَّ اللهَ ثالِثُ ثَلاثه» (مائده/73).

 

 زبان، سبب تثبیت باورها

شناخت‌ها و باورهای انسان پس از شکل‌گیری چه صحیح و چه فاسد و باطل چنین نیست که به همان شفافیّت و خودآگاهی بدو حصول استمرار یابند بلکه در اشتغالات مختلف که همان اشتغال حواس و قوای ادراکی او به امور مختلف است، صَرف‌نظر از تهی بودن انسان از هرگونه ادراک در مواقعی همچون بیهوشی، خواب، خستگی یا حصول عارضه برای برخی حواسّ در اثر حوادث، آن شفافیّت و خودآگاهی دچار ابهام یا غفلت و فراموشی می‌شود و ثمری که ممکن است بر این معرفت و باور در این سرا یا در آخرت مترتّب باشد یا اصلاً حاصل نمی‌شود یا آنچنان که توقّع می‌رود؛ لذا مسأله «تثبیت» شناخت و باور اهمیّت می‌یابد و به همین نسبت نقش «زبان» و «گفتار» در این تثبیت.

 خداوند متعال مؤمنان را تثبیت می‌نماید، این گزارش آیه 27 سوره ابراهیم است. این تثبیت اطلاق دارد یعنی همه شؤون مؤمنان را شامل می‌شود؛ ازجمله باور و اندیشه آنان را. البته بسا بنابر درجات ایمان این تثبیت مقول به تشکیک باشد و نیز، چنان‌ که خواهد آمد، آیه می‌تواند متضمّن اشاراتی به اختصاص یا تأکید این تثبیت به باورهای ایمانی آنان باشد به‌ویژه که اساساً مؤمنان پیش و بیش از هر چیز شناخت و باور خاصّی نسبت به حقایق دارند و بدین شناخت و باور موسومند. امّا این «تثبیت» از جانب خداوند چه سبب و واسطه‌ای دارد، بیان آیه چنین است: «یُثَبِّتُ اللهُ الذینَ آمَنوا بالقَولِ الثابتِ فِی الحَیَوه الدنیا و فِی الآخِره»، این مهم با «قول ثابت» به انجام می‌رسد. در این ترکیبِ وصفی دوگانه، هر دو بخش می‌تواند موضوعیت داشته باشد، اینکه سبب تثبیت از جنس «قول» است و دیگر اینکه این قول «ثابت» است. ازسوی‌دیگر ثبات یک قول آن هم به نحو اطلاق علاوه بر حقّانیّت آن، مستلزم ثبات و استمرار آن در گفتار و زبان فرد است، چنان‌که آیه‌های 30 فصلت و 13 احقاف با تعبیر «استقامت» به آن اشاره می‌نمایند (طباطبایی، 1417: 12/51). هم‌چنان که تعابیر «اتّباع الذّکر» (یس/11)، «اتّباع الکتاب» (انعام/155)، «اتّباع أحسَن القَول» (زمر/18)، «اتّباع ما أنزَل الله» (لقمان/21)، «اتّباع ما یُوحَی» (اعراف/203) و «اتّباع النّور الّذی أُنزِل» (آل عمران/157) نیز که بیانگر اتّباعِ (پیگیری، دنبال کردن، در پی رفتن) حقیقتی زبانی یا تنزّل‌یافته در قالب زبان و در دسترس انسان است، می‌تواند اشاره به تداوم و استمرار در کنش زبانِ دریافتی جهت دریافت و تثبیت معانی و باورهای مندرج در آن حقایق باشد. براین‌اساس انصراف فرد از یک قول یا همراهی یا جایگزینی آن با مغایر و مباینِ آن، با این ثبات و استمرار سازکار نیست. این مهم یک رویّه و عادت گفتاری و آن نیز گونه زبانی خاصّی را شکل می‌دهد.

شیوۀ تحویل و تعلیم معارف وحیانی به پیامبر اکرم صلی‌الله علیه واله‌وسلم برای تحقّق هدف «تثبیت فؤاد» بر همین اساس طرح‌ریزی شده است: «وَ قالَ الّذینَ کَفَروا لَولا نُزِّلَ علَیه القرآنُ جُمله واحِده کَذلکَ لِنُثَبِّتَ بهِ فُؤادکَ و رَتَّلناهُ تَرتیلاً» (فرقان/32)، «وَ قُرءاناً فَرَقناهُ لِتَقرَأهُ علَی النّاسِ علَی مُکثٍ و نَزّلناهُ تَنزیلاً» (اسراء/106) با این توضیح که نخست وحی الهی در قالب یک خواندنی با قابلیت قرارگرفتن در زبان دریافتی پیامبر صلی‌الله علیه واله‌وسلم (قُرءاناً) سامان داده شده است، دوّم این خواندنی تدریجاً (فَرَقناه، لَولا نُزِّلَ علیهِ القرآنُ جُمله واحده) تحویل داده شده است؛ برای اینکه پیامبر آن را بی‌شتاب و به‌ آهستگی و برای مردم بخوانند (لِتَقرَأهُ علَی النّاس علَی مُکثٍ) و سوّم اینکه این خواندنی در هنگام تعلیم با روانی، شمردگی و شفافیّت کاملِ الفاظ و عبارات همراه بوده است، «رَتَّلناه تَرتیلاً».[2] پی‌آمد به‌کارگیری این شیوه و این اسباب زبانی نخست تثبیت قلب و فؤاد پیامبر اکرم صلی ‌الله علیه و اله ‌و سلم و سپس تثبیت مؤمنان است. درخصوص مؤمنان آیه 102 سوره نحل تثبیت آنان بوسیله «تنزیل قرآن» را گزارش می‌نماید.

امّا پندار‌ها و باورهای فاسد، از آنجا که بر باطل بنا شده‌اند کنش‌های زبانی متناظر با آنها نیز نمی‌توانند دوام و ثباتی داشته باشند براین‌اساس به فراوانی دگرگون‌شدن سخن باطل‌اندیشان اعمّ از کافران و منافقان را چه در دنیا، در مصائب یا هنگام مشاهدۀ عذاب، و چه در آخرت در گزارش‌های قرآن می‌خوانیم: «وَ أنذِر النّاسَ یَومَ یَأتیهِمُ العَذابُ فَیَقولُ الّذینَ ظَلَموا رَبّنا أخِّرنا إلَی أجَلٍ قَریبٍ نُجِب دَعوتَکَ وَ نَتَّبِعِ الرُّسُلَ أوَ لَم تَکونوا أقسَمتُم مِن قَبلُ ما لَکُم مِن زَوالٍ» (ابراهیم/44؛ نیز نساء/140-143)؛ لذا در قرآن کریم مفاهیم «تثبیت و ثبات و ثابت» در مورد باطل و باطل‌اندیشان به‌کارنمی‌رود بلکه پندار و گفتار آنها در تمثیل زیبای سوره ابراهیم علیه‌السلام آیه 26 چنین است: «وَ مَثَلُ کَلِمَۀٍ خَبیثه کَشَجَرَه خَبیثه اجتُثَّت مِن فَوقِ الأرضِ ما لَها مِن قَرارٍ». امّا به هرحال لجاجتی که این افراد در پندار و باور فاسد خود تا دم مرگ دارند و به تعبیر قرآن «ماتوا وَ هُم کافِرونَ» (توبه/125)، در ضمن استمرار و پافشاری آنان بر گفتار باطلشان شکل می‌گیرد. افعال «یَقولونَ» و «کانوا یَقولونَ» (مائده/73، یونس/18، مؤمنون/70، واقعه/47) و نیز ترکیب‌های متضمّن معنای شرط که در جواب آن قولی گزارش شده است مانند: «وَ لَمّا جاءَهُمُ الحَقُّ قالوا هَذا سِحرٌ وَ إنّا بِهِ کافِرونَ» (زخرف/30) در مورد باطل‌اندیشان که گویای استمرار رویّه گفتاری و گونه زبانی آنهاست در همین راستا قابل ارزیابی است.

 

«توجیه» جامع‌ترین کارکرد زبان بر ذهن

جمع‌بندی بیان آیات، این نتیجه را بدست می‌دهد که جامع‌ترین کارکرد زبان در رابطه با فکر یعنی فراگیرترین تأثیر آن بر ذهن و اندیشه انسان کارکرد «توجیهی» آن است. مقصود از توجیه در اینجا «جهت‌دهی ذهن» و «گرداندن توجّه آن به معنا یا از معنا» می‌باشد. وجه اهمیّت این کارکرد، فراگیری آن نسبت به سایر کارکردهای مطرح برای زبان در این رابطه است، یعنی سایر کارکردها به نوعی به واسطۀ تحقّق کارکرد توجیهی زبان به انجام می‌رسند. این کارکردها علاوه بر عناوین پیش‌گفته، گاه در دو گونه کلّی اِخبار و إنشاء دسته‌بندی می‌شوند و یا ناظر به مصادیق و اغراض مقصود در آنها ضمن عناوین بیشتری برشمرده می‌شوند مانند: اِخبار برای: آگاه ساختن مخاطب، اعلام آگاهیِ خود، استرحام، تأسّف، تحذیر، توبیخ، مباهات، اظهار شادی هم‌چنین در انشاء برای: استفهام، امر، نهی، مدح، تعجّب، تمنّی، نداء، دعاء و... (هاشمی، بی‌تا: 54-55 و 75-77).

در همۀ موارد فوق بوسیلۀ ادای الفاظ در قالب کلمات و جملات و با مفروض‌شمردن وجود معانی متناظر و مقصود خود از آنها در نظام و گونه زبانی مخاطب، هرچند به نحو اجمال، ذهن او را به‌سوی آن معانی متوجّه می‌سازد، چه این معنا خبری از یک رخداد یا پدیدۀ خارجی باشد یا بیانگر خواست یا حالات درونی گوینده. پس از حصول توجّه در مخاطب به معانی مقصود است که کارکردهای زبان و اغراض مقصود از به‌کارگیری آن محقّق می‌شود. در حدیث نفس و «قول سرّی» نیز، حتّی با فرض مسبوقیّت آن به حصول و حضور معنا در ذهن، این قول و کلام فرد است که آن معنا را بنابر کارکرد توجیهی ضمن تثبیت (ایروانی، 1371: 212) از ابهام و اجمال خارج نموده و بدان شفافیّت و خودآگاهی می‌بخشد.

 

 واژگان قرآنیِ مفهوم «توجیه»

در عنوان توضیحی کارکرد توجیهی، تعبیر «گرداندن توجّه از معنا» از باب ملازمه است؛ زیرا در کنش زبانی همواره نحوی از حضور معنا و توجّه بدان مطرح می‌باشد و توجّه به یک معنا غالباً مستلزم انصراف از غیر آن است؛ تعابیر قرآنی این مفهوم «لهو»، «نسیان»، «غرور» و «غفلت» می‌باشد. در مقابل، مفهوم «توجیه و توجّه به یک معنا» در قرآن از واژگان «ذِکر»، «ذِکرَی»، «تذکره»، «تذکیر»، «تذکّر»، «عِبره» و «اعتبار» استفاده می‌شود.

واژگان هم‌خانوادۀ «ذکر» مفهومِ «استحضار یا حضور معنا در قلب و توجّه بدان» (راغب، 1404: 179) و دو واژۀ «عبره و اعتبار» مفهومِ «گذر و انتقال از امور مشهود به امری غیرمشاهَد یا مغفول عنه» که می‌تواند یک معنا باشد را بدست می‌دهند (همان:320). چنان که در معنای واژگان هم گروه «لهو» مفهومِ «رفتن معنا از ذهن یا رها کردن و روگردانی از آن» ملحوظ است (همان: 358،363،455،491؛ مصطفوی، 1360: 5/248-249).

 

تقابل دو حوزۀ معنایی «ذکر» و «لهو»

 تقابل دو دسته واژگان و مفاهیم مرتبط با ذکر و لهو در آیاتی از قرآن کریم از جمله موارد زیر مشهود است. بر اساس این تقابل می‌توان نتیجه گرفت که تحقّق هر یک مستلزم انتفاء دیگری خواهد بود.

  • ذکر- غفلت: «... لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً» (کهـف/28 نیز انبیــاء/1-2).
  • ذکر- لهو: «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فِی غَفْلَه مُعْرِضُونَ - ما یَأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلاَّ اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ یَلْعَبُونَ - لاهِیَه قُلُوبُهُمْ وَ أَسَرُّوا النَّجْوَى الَّذِینَ ظَلَمُوا هَلْ هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ أَ فَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ» (انبیاء/1-3 نیز منافقون/9).
  • ذکر- نسیان: «... وَ ما أَنْسانِیهُ إِلاَّ الشَّیْطانُ أَنْ أَذْکُرَه...» (کهف/63 نیز کهف/24).

 

روابط جانشینی و هم‌نشینی واژگان دو حوزه «زبان» و «توجیه»

 روابط جانشینی و هم‌نشینیِ[3] دو دسته واژگان مربوط به کارکرد توجیه (ذکر و لهو) با واژگان دالّ بر کنش‌های زبانی همانند: قول، کلام، حدیث، کتاب، قرآن، تلاوت و سمع نشان‌دهندۀ ملازمت زبان با کارکرد توجیهی آن است.

 

رابطه جانشینی

در نمونه‌ای از این رابطه، «الذّکر» در آیه‌های 6 و 9 سوره حجر در دو عبارت «نَزَّلنَا الذِّکرَ» و «نُزِّلَ عَلیهِ الذِّکرُ» با دو واژه «الکتاب» و «القرآن» در محور جانشینی قرار دارد به قرینه تعبیر «تنزیل» که در آیات بسیاری در مورد «الکتاب» یا «القرآن» به‌کاررفته است (بقره/176؛ اعراف/196؛ اسراء/82؛ فرقان/32)؛ براساس این جانشینی «نَزَّلنَا الذِّکرَ» در معنای نَزَّلنَا الکتابَ و «نُزِّلَ عَلیهِ الذِّکرُ» در معنای نُزِّلَ عَلیهِ القرآنُ خواهد بود.

 نمونه‌ای دیگر از رابطه جانشینی را در آیه 51 سوره قلم می‌یابیم که «الذّکر» جانشین «القرآن» یا «کلام الله» (طبرسی، 1372: 10/513) و مفعول «سمعوا» گردیده است، لذا معنای«سَمِعوا القرآنَ» با تعبیر «سَمِعوا الذّکرَ» اِفاده گردیده است.

 

 رابطه هم‌نشینی

رابطه هم‌نشینی به‌عنوان قرینه‌ای بر ملازمت و باهم‌آیی مفاهیم در آیات متعددی از قرآن کریم میان کنش‌های زبانی و کارکرد توجیهی زبان اعم از ذکر و لهو مشهود است. در ادامه نمونه‌هایی را مرور می‌کنیم:

- هم‌نشینی «ذکر» با «قرآن»: «ص وَالقُرآنِ ذِی الذِّکر» (ص/1) و «إن هُوَ إلاّ ذِکرٌ وَ قُرآنٌ مُبینٌ» (یس/69).

- هم‌نشینی «قول» با «تذکّر»: «فَقولا لَهُ قَولاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أو یَخشَی» (طه/44) و «وَ لَقَد وَصَّلنا لَهُمُ القَولَ لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرونَ» (قصص/51).

 - هم‌نشینی «ذکر» با «سمع» و «استماع»: «وَ إن یَکادُ الّذینَ کَفَروا لَیُزلِقونَکَ بِأبصارِهِم لَمّا سَمِعوا الذِّکرَ» (قلم/51) و «مَا یَأتیهِم مِن ذِکرٍ مِن رَبِّهِم مُحدَثٍ إلاّ استَمَعوهُ وَ هُم یَلعَبونَ» (انبیاء/2).

- هم‌نشینی «تلاوت» و «ذکر»: «سَأتلُو عَلیکُم مِنهُ ذِکراً» (کهف/83).

- هم‌نشینی «کتاب» و «ذکر»: «لَقَد أنزَلنا إلَیکُم کِتاباً فیهِ ذِکرُکُم» (انبیاء/10).

- هم‌نشینی «لهو» با «حدیث»: «وَ مِنَ النّاسِ مَن یَشتَرِی لَهوَ الحَدیثِ» (لقمان/6).

- هم‌نشینی «قول» با «غرور»: «یُوحِی بَعضُهُم إلَی بَعضٍ زُخرُفَ القَولِ غُروراً» (انعام/113).

 

«ذکر» یا «لهو» ثمره کنش زبانی

تدبّر در بیانات قرآن کریم این نتیجه را بدست می‌دهد که هر کنش زبانی اعمّ از گفتن، گوش سپردن (استماع)، خواندن و نوشتن، ارمغانی از «ذکر و تذکّر» یا «لهو و نسیان» برای انسان خواهد داشت. البته خودِ یک «گفته» (قول) اعمّ از اینکه در زبان القایی فرد گفته یا نوشته شود و یا در زبان دریافتی شنیده یا خوانده شود صرفاً اقتضای چنین کارکرد و اثری را دارد؛ لذا تحقّق هریک از آن دو اثر بسته به قابلیّت فرد کنشگر زبان و فقدان موانع در او می‌باشد. بر این‌ اساس اگرچه بخش‌هایی از قرآن آیات مقروء و متلوّ الهی را «ذکر» برای همگان معرفی می‌نماید (یوسف/104، ص/87، تکویر/27) و نیز چنان که گذشت در سوره قلم آیه 51 «الذّکر» جانشین «القُرآن» یا «کلام الله» و در آیه 52 با استفاده از اسلوب حصر این کلام عنوانِ «ذِکرٌ لِلعالَمینَ» (ذکری برای همه جهانیان) گرفته است: «وَ إن یَکادُ الّذینَ کَفَروا لَیُزلِقونَکَ بِأبصارِهِم لَمّا سَمِعوا الذّکرَ وَ یَقولونَ إنّهُ لَمَجنونٌ- وَ ما هُوَ إلاّ ذِکرٌ لِلعالَمینَ»؛ امّا آیاتی دیگر حصول این ذکر یعنی «تذکّر» را در دسته‌ای خاص منحصر کرده است؛ یعنی توجّه و انتقال به معنای مقصود از کلام الله و انتباه از خواب غفلت و اغترار تنها برای این افراد حاصل می‌شود، ازجمله: «قرآن تذکره برای متقین» (حاقّه/48)، «قرآن سبب تذکیرِ «مَن یَخافُ وَعیدِ»» (ق/45)، «قرآن کتاب فرودآمده برای تذکّر أولوا الألباب» (ص/29)، «قرآن تذکره برای اهل خشیت» (طه/2-3)، «قرآن ذِکرَی برای مؤمنین» (عنکبوت/51). از سوی دیگر این «ناباوران به آخرت» هستند که «زخرف القول» را که از سوی شیاطین انس و جنّ برای حصول «میل و توجّه»، آراسته گشته و جهت تحقّق کارکرد «غرور» القاء می‌شود، می‌پذیرند و متأثّر از آن می‌شوند (انعام/112-113).

 

پیوستگی کارکرد «توجیه» با اَشکال مختلف کنش زبانی

 بنابر تنوّع قالب و غرض گفته‌ها، قرآن کریم نیز گاه، کارکردِ «ذکری» و گاه کارکردِ «لهوی» گفته‌ها را ناظر به این اغراض و قالب‌ها بیان نموده است. در زیر نمونه‌هایی از این اَشکال و اَغراض و کارکرد توجیهی آنها را می‌آوریم:

- ضرب مثَل: «خداوند برای مردم مثَل‌ها می‌زند تا متذکّر شوند» (ابراهیم/25، زمر/27). درمقابل، فردی ناباور به رستاخیز مثَلی می‌زند و این گفته او ملازم یک نسیان است، نسیانِ آفرینش نخستین خود: «وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلقَهُ قالَ مَن یُحیِ العِظامَ وَ هِیَ رَمیمٌ» (یس/78).

- قصّه و بیان سرگذشت: بیان سرگذشت انبیاء برای أولوا الألباب عبرتی است (یوسف/111) و برای مؤمنان ذِکرَی (هود/120). «أحسن القصص را درحالی برای تو ای پیامبر بازگو می‌کنیم که پیش از این [دراین باره] از غافلان بودی»: «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَیْنا إِلَیْکَ هذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلِین» (یوسف/3) این آیه می‌تواند با مفروض‌شمردن کارکرد ذِکریِ زبان که دراینجا در قالب قصه‌گویی است در موضوع تقابل «ذکر» و «غفلت» نیز استفاده شود.

- وعده دادن: «ظالمان به همدیگر جز به غرور (فریب و اغفال) وعده نمی‌دهند» (فاطر/40).

- آرزو کردن: «شیطان بخشی از بندگان خدا را وعده داده و به آرزو می‌افکند امّا وعده شیطان جز به غرور نیست» (نساء/120). بنابر اینکه وعده دادنِ گوینده آرزو کردنِ مخاطبِ اعتماد کننده به آن وعده را به دنبال دارد لذا گفتۀ این فرد متمنّی درباره آرزویش چه «سرّی» باشد و چه «جهری» کارکردی لهوی و اغتراری خواهد داشت.

- پیش‌گویی‌کردن: برخی از اهل کتاب درباره آینده خود در سرای جزا قائل بودند که «لَن تَمَسَّنَا النّارُ إلاّ أیّاماً مَعدوده» در حالی که این جز پنداری بربافته بر باطل نبوده و این قول، آنان را به غرور افکنده بود (طبرسی، ج2، ص723) : «وَ غَرَّهُم فی دینِهِم ما کانوا یَفتَرونَ» (آل عمران/24).

- حکم دادن: سخن‌گفتن براساس هوای نفس، برخلاف حقّ، ملازم یک فراموشی و یک غفلت است و آن غفلت از یاد خدا و فراموشی یوم الحساب و این‌گونه  سخن گفتن بسا در حکم‌دادن و قضاوت است که داود علیه‌السلام از آن نهی شده بود (ص/26، کهف/28).

 

 کارکرد توجیهی «خوانش»

 در این میان «خوانش» انسان درمورد پدیده‌ها و رخدادها نیز بر ذهن و اندیشه انسان کارکردی توجیهی دارد. اینکه فرد در مواجهه خود با یک واقعیّت چه خوانشی داشته باشد یا برگزیند، درصورت «ذکری»‌بودن آن توجیه، واقع را آنچنان که بایدوشاید می‌خواند و فریفته و گمراه نمی‌ماند امّا اگر توجیهِ خوانش او به گونه «لهوی» باشد، در این حال او یا اساساً پندار بریده از واقعیّتِ خود را خوانده است یا بخشی از واقعیّت را، به طوری که از کلیّت، مبدأ، انجام یا از سایر واقعیّات مرتبط با آن غافل مانده است یا اینکه چیزی را به عوارض ناپایدار آن و نه به حقیقت پایدار آن خوانده است. بر این اساس مواجهه و مشاهده واقعیّات توسط انسان به‌لحاظ خوانشی که او ضمن آن به انجام می‌رساند می‌تواند مصداقی از «ذکر» یا «لهو» باشد، و الاّ صِرف ادراکات حسّی میان انسان و سایر حیوانات مشترک است. لذا محجوب‌شمردن دیدۀ کافران از «ذکر خداوند» در آیه 101 سوره کهف و نیز «تذکره»خواندن رخداد طوفان نوح علیه‌السلام یا کشتی او در آیه 11 و 12 سوره حاقّه (طوسی، 10/98؛ مغنیه، 1424: 7/403) در این راستا قابل‌ارزیابی است: «وَ عَرَضنا جَهَنّمَ یَومَئِذٍ لِلکافِرینَ عَرضاً - الّذینَ کانَت أعیُنُهُم فی غِطاءٍ عَن ذِکرِی وَ کانوا لایَستَطیعونَ سَمعاً» (کهف/100-101)، «إنّا لَمّا طَغَا الماءُ حَمَلناکُم فِی الجاریَه - لِنَجعَلَها لَکُم تَذکِره وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَه» (حاقّۀ/11-12). چنان که می‌بینیم پس از هر دو موردِ فوق جایگاه «سمع» و «أذن» یادآوری شده است که خود می‌تواند نشانه‌ای بر لزوم کنشی در زبان دریافتی برای تحقّق «تذکّر» باشد، کنشی که ما از آن به خوانش و در اینجا انجام و استماعِ خوانشِ حقّ مدار یاد می‌کنیم، به‌ویژه در آیه 12 سوره حاقّه که دریافت‌کننده و پذیرندۀ «تذکره» از واقعیّتی ظاهراً غیرزبانی را «أذُن واعیۀ» معرّفی می‌نماید؛ به‌علاوه موارد متعددّی از قرآن که در آن تقدیمِ ذکری «سمع» بر«أبصار» (بقره/20، انعام/46، یونس/31) و حتّی بر «أفئده» (نحل/78، مؤمنون/78، سجده/9، احقاف/26، ملک/23) و کری و لالی بر کوری (بقره/18،171؛ فرقان/73؛ محمد/23) به انجام رسیده است و این تقدیم می‌تواند اشاره‌ای به امتیاز و تعیین‌کنندگی زبان نسبت به سایر قوای ادارکی انسان باشد (مکارم، 1374: 11/337؛ ابن عاشور: 1/254).

 

 بحث و نتیجه‌گیری

 رویکرد قرآنی در تحقیق مسألۀ تأثیر زبان بر اندیشه ازطریق بررسی روابط مهم‌ترین واژگان و مفاهیم مرتبط با آن‌ دو در قرآن کریم این پاسخ را به دست ما می‌دهد که «زبان کارکردی توجیهی بر ذهن و تفکر انسان داشته، بدین معنا که کنش‌های زبانی فکر او را به اموری توجّه داده یا مانع توجّه او به اموری شده یا او را از توجّهی که برایش حاصل است برمی‌گرداند». سایر کارکردهای زبان بر اندیشه که به اشاره در پی می‌آید متفرّع بر این کارکرد قابل‌ ارزیابی است. این پاسخ در کنار بیان قرآن درباره تأثیر متقابل اندیشه بر زبان جامعیّت و کمال می‌یابد و نظریه‌ای قرآنی را درباره رابطه زبان و تفکر شکل می‌دهد.

گونۀ إلقاییِ کنش‌های زبانی مسبـوق به ذهنیّت، شناخت و باورهایی از اوست؛ در این حال معنا و توجّه بدان قبل از انتخاب لفظ و ادای آن حاصل است. آیاتی از قرآن کریم که شناخت یا عدم‌شناخت به حقایقی را در تحقّق و چگونگیِ کنش‌هایی زبانی تعیین‌‌کننده نشان می‌دهد، مبیّن این جهت از رابطه زبان و اندیشه است.

امّا زبان دریافتی، با لحاظ همبستگی لفظ و معنا و قول و اندیشه، کارکردِ «توجیهیِ» خود یعنی «گرداندن توجّه به معنا یا از معنا» را به انجام می‌رساند. در بیان قرآن کریم گرداندن توجّه به معنا یعنی کارکرد «تذکیری» زبان با واژگان «ذِکر، ذِکرَی، تَذکِره، تَذکیر، تَذکُّر، عِبره و اعتبار» و گرداندن توجّه از معنا یعنی کارکرد «لهویِ» زبان با واژگان «لَهو، نِسیان، غُرور و غَفله» اشاره شده است. زبان بر اساس همین کارکرد توجیهی در گونۀ زبان دریافتی می‌تواند مبنای شناخت‌هایی نو باشد؛ زیرا یا معنایی نهفته در ذهن مخاطب را برانگیخته و مورد توجّه او قرار می‌دهد و یا با اسالیب، ترکیبات و قرائن به‌کاررفته در کلام، او را متوجّه معنایی نو کرده، به گنجینۀ معانیِ ذهن او می‌افزاید.

زبان با همین کارکرد بسا وجهی از وجوه واقعیّت یا افقی از آن را پیش روی توجّه مخاطب خود قرار داده، او را به شناخت‌هایی نو از واقعیّتی که یا دیده نشده یا به‌گونه‌ای دیگر و از زاویه‌ای دیگر شناسایی شده است، نائل می‌کند. به همین وسیله زبان می‌تواند توجّه را به وِجهۀ ملکوتی پدیده‌ها و رخدادها که در جایگاه «آیاتیِ» خود دارند، برگردانَد و بسترسازِ هدایت ذهن و اندیشه به حقیقت و پیامِ آنها شود.

در اشتغالاتِ مختلفِ قلب و ذهن، این زبان با کارکردِ تذکیری است که انسان به‌وسیلۀ آن می‌تواند صورت‌های دگرگون‌شدۀ باورها، به‌خاطر عارض شدنِ غفلت، اغترار و نسیان را تصحیح نموده و با تداوم کنش‌های زبانیِ هم‌جهت و هم‌ساز در قالبِ گفتن، شنیدن و خواندن، باورهای تصحیح شده را تثبیت نماید.



[1]. تعبیر قرآن در این باره «تسمیۀ» است (اعراف/71 و یوسف/40 و نجم/23) که بیش از هر چیز بیانگر یک کنش زبانی از قبیل جعل لفظ و نام برای پدیده‌های خارجی، در اینجا بتها، می‌باشد، البته این کنش زبانی مشرکان که ما آن را خوانشِ آنها نامیده ایم به لحاظ انتقال معنایی که مطابق و آینه واقع نیست، مثل اله، ربّ و شریک الباری بودن بتان، باطل بوده و محصول تسمیه مشرکان اسمایی است که مسمّای واقعی برای آنها نیست.

2. درباره معنای ترتیل راغب، 1404: 187 نیز لسانی فشارکی، 1379: 387-389.

[3]. «هم‌نشینی» و «جانشینی» برگرفته از دو اصطلاح در زبان‌شناسی است. رابطه هم‌نشینی (Syntagmatic relationship) عبارت است از رابطه دستوری اجزای یک گفتار (جمله) نسبت به هم که برای رساندن یک پیام مکمّل هم هستند به‌طوری‌که اگر یکی از آنها حذف شود در مفهوم پیام تغییر یا خلل ایجاد می‌شود مانند رابطه فعل و فاعل و مفعول در یک جمله نسبت به هم؛ و نیز رابطه هر یک از اجزای پیام را با دیگر اجزای مقوله دستوری خود که می‌توانند به‌جای یکدیگر بیایند و معنی جمله را تغییر دهند رابطه جانشینی (Paradigmatic relationship) می‌گویند، مانند رابطه واژه‌های «علی، کتاب، احمد» به‌عنوان فاعل با هم و یا رابطه واژه‌های «سفید، بزرگ، لاغر» به‌عنوان صفت با هم یا رابطه واژه‌های «رفت، ‌خورد، آموخت» به‌عنوان فعل با یکدیگر (باقری، 1380: 41-42). البته در اینجا صِرف رابطه صَرفی و نحوی چنان که در تعریف زبان‌شناختی دو اصطلاح هم‌نشینی و جانشینی بدان اشاره شد لحاظ نخواهد شد، مهم در اینجا کشف نسبت دو مفهوم و تلازم آنهاست تا جایی که جانشینی گاهی میتواند قرینه‌ای بر ترادف یا قرابت معنایی دو واژه باشد.

قرآن کریم
آلوسی، سید محمود (1415ق). روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم. تحقیق: علی عبدالباری عطیه. بیروت: دار الکتب العلمیه.
ابن عاشور، محمد بن طاهر (بی‌تا). التحریر و التنویر. بی‌جا: موسسه التاریخ.
ابن منظور، محمد بن ‌مکرم (1414ق). لسان العرب. بیروت: دار الفکر.
استاینبرگ، دنی (1387ش). درآمدی بر روان‌شناسی زبان. ترجمه ارسلان گلفام. تهران: سمت.
اکبری، رضا (1378ش). «از بازی‌های زبانی تا باور ایمانی. نامه فلسفه». دفتر پژوهش‌های فرهنگی. شماره هفتم. 167-188.
ایروانی، محمود و محمدکریم خداپناهی (1371ش). روان‌شناسی احساس و ادراک. تهران: سمت.
باطنی، محمدرضا (1373ش). زبان و تفکّر. تهران: فرهنگ معاصر.
باقری، مهری (1380ش). مقدمات زبان‌شناسی. تهران: نشر قطره.
حیدریان، محمود (1347ش). روان‌شناسی اجتماعی. تهران: پاد.
دهخدا، علی اکبر (1377ش). لغت‌نامه. تهران: دانشگاه تهران.
راغب اصفهانی (1404ق). المفردات فی غریب القرآن. بی‌جا: دفتر نشر کتاب.
زمخشری، محمود (1407ق). الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل. بیروت: دار الکتب العربی.
سیدرضی، محمد بن حسن (1414ق) نهج البلاغه. تصحیح صبحی صالح. قم: هجرت.
شبّر، سیدعبدالله (1417ق). تفسیر القرآن الکریم. قم: دار الهجره.
شریعتمداری، علی (1372ش). روان‌شناسی تربیتی. تهران: امیرکبیر.
صدوق، محمد بن علی بن بابویه (1406ق). ثواب الأعمال و عقاب الأعمال. قم: دار الشریف الرضی.
صفوی، کورش (1386ش). زبان‌شناسی و ادبیات. بی‌جا: بی‌نا.
طباطبایی، سیدمحمدحسین (1417ق). المیزان فی تفسیر القرآن. قم دفتر انتشارات اسلامی.
طبرسی، فضل بن حسن (1372ش). مجمع البیان فی تفسیر القرآن. تهران: ناصر خسرو.
طوسی، محمد بن حسن (بی‌تا). التبیان فی تفسیر القرآن. بیروت: دار احیاء التراث العربی. تحقیق: احمد‌بن قصیر عاملی.
علوی، سیدمحمدعلی (1393ش). «ایمان‌زایی عقل در قرآن کریم تحلیلی معناشناختی». پژوهشنامه تفسیر و زبان قــــرآن. دانشگاه پیام نور. سال دوم. شماره دوم. صص24-45.
فاضل مقداد (1419ق). کنز العرفان فی فقه القرآن. بی‌جا: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی.
فخر رازی، محمد بن عمر (1420ق). مفاتیح الغیب. بیروت: دار الاحیاء التراث العربی.
فیّومی مقری، احمد بن محمد (2001م). المصباح المنیر. بیروت: مکتبه لبنان ناشرون.
کلینی، محمد بن یعقوب (1407ق). الکافی. تهران: دار الکتب الاسلامیّه.
لسانی فشارکی، محمدعلی (1379ش). طرح پژوهشی آموزش زبان قرآن. موجود در مرکز تحقیقات دانشگاه امام صادق علیه‌السلام تهران.
لسانی فشارکی، محمدعلی و حسین مرادی زنجانی (1391ش). روش تحقیق موضوعی در قرآن کریم. قم: نصایح.
متّقی هندی (1413ق). کنز العمّال فی سنن الاقوال و الافعال. بیروت: مؤسسه الرساله.
مشکوه الدینی، مهدی (1388ش). سیر زبان شناسی. مشهد: دانشگاه فردوسی.
مصطفوی، حسن (1360ش). التحقیق فی کلمات القرآن الکریم. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
مظفر، محمدرضا (بی‌تا). المنطق. قم: دار العلم.
مغنیه، محمد جواد (1424ق). التفسیر الکاشف. تهران: دار الکتب الاسلامیه.
مکارم شیرازی، ناصر (1374ش). تفسیر نمونه. تهران: دار الکتب الاسلامیّه.
نیک لاند (1387ش). زبان و تفکّر. ترجمه داود کرمی. تهران: ساوالان.
ویگوتسکی، لِوسیمونوویچ (1367ش). تفکر و زبان. ترجمه بهروز عزبدفتری. تبریز: نیما.
هاشمی، سیداحمد (بی‌تا). جواهر البل ترجمه اغه فی المعانی و البیان والبدیع. بیروت: داراحیاء‌التراث العربی.
یول، جرج. (1386ش). نگاهی به زبان. ترجمه نسرین حیدری. تهران: سمت.
نرم افزار جامع الاحادیث نور. نسخه 5/3. قم. مؤسسه تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی نور. بی‌تا.
نرم افزار جامع التفاسیر نور. نسخه 1/2. قم: مؤسسه تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی نور. بی‌تا.