نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشیار گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه امام صادق علیه السلام
2 دانشجوی دکترای علوم قرآن و حدیث دانشگاه امام صادق علیه السلام
3 استادیار گروه روانشناسی دانشگاه تهران
چکیده
«ایمان» و «نگرش» به ترتیب از محوریترین مفاهیم در آموزههای دینی و روانشناسی اجتماعی میباشند. برایند پیوندی نزدیکی میان حوزه موضوعی نگرش در روانشناسی اجتماعی، تعلیم و تربیت کاربردی و مباحث قرآنی در حوزه ایمان، اصطلاح «نگرش ایمانی» را ساخت میدهد. نگرشی که با رویکردی قرآنی و مبتنی بر الگوهای تکوین نگرشهای افراد در روانشناسی، نسبت به متعلقات ایمان شکل گرفته است. مقاله حاضر با استفاده از روش تحلیلی و پایبندی به لوازم یک مطالعه میانرشتهای و تفسیر علمی از قرآن کریم، مبتنی بر یکی از الگوهای پرکاربرد روانشناسی اجتماعی «الگوی احتمال تفسیر» برای تکوین و تغییر نگرشهای افراد، که قبول عام در میان روانشناسان یافته است، از رهگذر مسیر اصلی معرفی شده از سوی این الگو، به استخراج عوامل مؤثر بر تکوین نگرش ایمانی مخاطبان قرآن میپردازد و از دادههای این الگو جهت فهم دقیقتر آیات هدایتی قرآن به سوی ایمان بهره میجوید. بر اساس یافتههای این پژوهش، قرآن عواملی چون «ارائه برهان و استدلال»،«معرفت شناسی آیهای»،«معجزات انبیاء»،«ایجاد نگاه معرفتی صحیح نسبت به متعلقات ایمان»،«تذکر و یادکرد از مبدأ و معاد» و «توجیه شناختی نسبت به آثار ایمانگروی» را از جمله عوامل موثر در تکوین نگرش ایمانی مخاطبان از طریق مسیر اصلی در این رهیافت معرفی مینماید.
کلیدواژهها
مقدمه
« روانشناسی اجتماعی»[1] به علم مطالعه رفتار متقابل بین انسانها یا علم مطالعه تعامل انسانها (کریمی، 1373: 7) و نیز به علمی که درصدد فهم ماهیت و علل رفتار و اندیشههای فرد در موقعیتهای اجتماعی است (بارون، برن و جانسون، 1389: 33)، تعریف شده است. موضوع «نگرش»[2] یکی از اساسیترین مفاهیم در این علم به شمار میرود. بر این اساس برخی صاحبنظران تا آنجا پیش رفتهاند که موضوع اصلی روانشناسی اجتماعی را «نگرش» دانستهاند و روانشناسی اجتماعی را در حکم «مطالعه علمی نگرشها» میدانند (کریمی، 1379: 4). اصطلاح «نگرش» در روانشناسی اجتماعی به گونههای مختلف تعریف شده است (جهت مطالعه 15 نمونه از مهمترین تعاریف نگرش: کریمی، 1379: 7-6؛ آذربایجانی و همکاران، 1382:140-138). در این میان بر اساس یکی از تعاریف، که از مقبولیت بیشتری در میان روانشناسان برخوردار است، «نگرش» عبارت است از نظام بادوامی که شامل یک عنصر شناختی، یک عنصر احساسی و تمایل به عمل است. عنصر شناختی، شامل اعتقادات و باورهای شخص درباره یک اندیشه یا شیء است. عنصر احساسی یا عاطفی، شامل هیجانات و عاطفه فرد نسبت به موضوع، خصوصاً ارزیابیهای مثبت و منفی است و تمایل به عمل (مؤلفه رفتاری) بهجهت آمادگی برای پاسخگویی به شیوهای خاص اطلاق میشود (ترکان و کجباف، 1387: 50؛ کریمی، 1373: 295).
«نگرش» میتواند متعلقات گوناگونی در حوزههای مختلف اجتماعی داشته باشد. یکی از محوریترین نگرشهای هر فرد در زندگی که بر ساخت دیگر نگرشهای او تأثیر بسزایی دارد، نگرش او نسبت به متعلقات و مسائل مربوط به ایمان و به اصطلاح «نگرش ایمانی»[3] وی میباشد. نگرشی که با رویکردی قرآنی و مبتنی بر الگوهای تکوین نگرشهای افراد در روانشناسی، نسبت به ایمان شکل گرفته است.
ما در این پژوهش بر آن هستیم تا با روش تحلیلی و پایبندی به لوازم یک مطالعه میانرشتهای و تفسیر علمی از قرآن کریم، با استفاده از الگوی احتمال تفسیر که یکی از مهمترین الگوهای شناخته شده در علم روان شناسی اجتماعی برای تکوین یا تغییر نگرشهای انسانها میباشد، از طریق مسیر اصلی معرفی شده در این الگو، مفهوم نگرش ایمانی و عوامل مؤثر بر تکوین آن را از خلال آیات الهی مورد بازخوانی قرار دهیم و با استفاده از دادههای این علم، با رویکرد تفسیر علمی قرآن، این دست عوامل را معرفی نماییم. پیرامون «میانرشتهای» بودن این پژوهش، لازم به توضیح است که در یک مطالعه میانرشتهای که در آن دو رشته علمی درگیر باشند، این دو رشته میتوانند بهطور موازی در کنار هم قرار گیرند (مطالعات تطبیقی) یا رابطه آنها به صورت طولی و در امتداد هم باشند (مانند پژوهش حاضر). مقصود از قرار گرفتن دو رشته در طول یکدیگر آن است که امری از رشته «الف» نسبت به رشته «ب» جنبه مقدمی داشته باشد. درخصوص علومی که در رابطه طولی با یکدیگر قرار میگیرند، این رابطه گاه روشی و گاه دادهای است که پژوهش حاضر از جنس نوع اول (رابطه طولی علوم با یکدیگر در حوزه روشها) میباشد. در این ارتباط روشی، روشهای توسعهیافته در رشته «الف»- که در این پژوهش علم روانشناسی اجتماعی است- به عنوان رشته خادم در اختیار رشته «ب»- که در این پژوهش جنبه قرآنی و تفسیری بحث است- بهعنوان رشته مخدوم قرار میگیرد تا برای پردازش اطلاعات فراهم آمده در رشته «ب- تفسیر قرآن» از این روشها استفاده شود. از آنجا که روشها از جنس قالب و شکل است و در این فرایند ارتباطی، محتوای رشته «ب-تفسیر قرآن» در قالب رشته «الف- روانشناسی اجتماعی» ریخته میشود، پاسخی که بهعنوان نتیجه به دست میآید، از جنس دادههای رشته «ب- تفسیر» خواهد بود (پاکتچی، 1387: 119).
در ادامه پس از ارائه توضیحی کوتاه درباره اصطلاح «نگرش ایمانی» و معرفی «الگوی احتمال تفسیر» و دو مسیر معرفی شده در آن برای ساخت نگرشهای مخاطبان، آن دسته از عواملی را که قرآن برای ساخت نگرش ایمانی مخاطبان ازطریق یکی از این دو مسیر پیشنهاد میدهد و قابلیت بازنگاری در ادبیات روانشناسی اجتماعی و الگوهای احتمال تفسیر را دارا است، در این قالب بازنگاری مینماییم و البته در این خصوص، هویت استقلالی آیات قرآن را حفظ نموده و تنها از منظر روانشناسی، آنها را در دستهبندی جدید ارائه مینماییم تا گرفتار تفسیر به رأی مذموم نگردیم.
1. نگرش ایمانی
ایمان در ادبیات دینی اینگونه تعریف شده است:«مَعْرِفَه بِالْقَلْبِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَانِ»؛ «ایمان، با دل شناختن (تصدیق قلبی)، با زبان اقرارکردن و با اعضا عملکردن است» (نهجالبلاغه/حکمت227).
به این معنا، ایمان درواقع یک عمل قلبی است که تا آن نباشد، ایمان هم شکل نمیگیرد. کسی که از روی برهان عقلی یا ضرورت ادیان، به چیزی علم پیدا کرد، باید با قلبش «تسلیم» شود و عمل قلبی (خضوع و زیرباررفتن) را انجام دهد تا مؤمن تلقی گردد (خمینی، 1387: 38).
با توجه به آنچه گذشت، مشابهتهای فراوانی میان مفهوم «ایمان» در قرآن کریم و «نگرش» در روانشناسی اجتماعی به چشم میخورد که گاه معرکه آراء محققان و پژوهشگران قرار گرفته است (آذربایجانی و همکاران، 1382: 144-140؛ رزاقی، 1387: 60-55؛ کاویانی، 1376: 41).
«ایمان» در اصطلاح «نگرش ایمانی» نه به عنوان مترادفی برای نگرش ذکر گردیده است تا شبهه یکسانی این دو مفهوم به میان آید، بلکه به عنوان قید تخصیصی- نه توضیحی- برای مفهوم «نگرش» به کار رفته است و این در جایی است که پژوهشگر، نگرش را یک مفهوم عام با زمینههای متنوع گرفته و بر آن است که نگرش در ساحات مختلف زندگی بشر میتواند تحقق یابد. با این رویکرد، «نگرش ایمانی» ناظر به نگرشی است که باید نسبت به مسائل و حوزههای دخیل در ایمان و متعلّقات مربوط به آن دنبال شود و در عرض نگرشهای دیگر چون نگرش سیاسی، اقتصادی و... قرار میگیرد (جهت توضیح بیشتر در خصوص این نوع ترکیبسازی: پاکتچی، در علیخانی و همکاران، 1388: 326-323). با توجه به آنچه در تعریف نگرش بیان شد، در یک نگاه کلی میتوان گفت اصطلاح «نگرش ایمانی» به آن دست از نگرشها اطلاق میگردد که شناختها و عواطف و رفتار مخاطبان در حوزه مسائل و متعلقات ایمان رخ داده باشد؛ بدین معنا که فرد نسبت به یکی از متعلقات ایمان (مثلا ایمان به خدا)، اولا معرفت لازم و کافی به آن را به دست آورد، ثانیاً نسبت به آن گرایش مثبت پیدا نموده، آن را دوست بدارد و ثالثاً برای انجام رفتار و عملی عبادی و ارزشی نسبت به آن آمادگی داشته باشد. تلفیق این نگاه سه مؤلفهای در حوزه مسائل و متعلقات مربوط به ایمان، «نگرش ایمانی» فرد را ساخت میدهد. بدین معنا هر مقدار که نگرشهای فرد نسبت به متعلقات ایمان، به صورت کاملتری شکل گرفته باشد، یعنی شناختها، عواطف و رفتار فرد نسبت به متعلق ایمان در حد کاملتر و وسیعتری ایجاد شده باشد، فرد در مراتب ایمان، از حد بالاتری از ایمان قرار خواهد داشت.
2. الگوی احتمال تفسیر
اکثر پژوهشهای «قانعسازی» در روانشناسی از دهه 1980 تا کنون بر اساس این الگو که از سوی پتی[4] و کاچیوپو[5] ارائه گردیده است، بهوجود آمدهاند (اشتروبه و هیوستن، 1383: 365). این نظریه با عنوان «الگوی احتمال تفسیر[6]» در روانشناسی شناخته شده است، زیرا با موقعیتهایی سر و کار دارد که تحت آنها، احتمال میرود مردم درباره پیامی اساسی که به آنها عرضه شده است، بیندیشند یا جزئیات آن را برای خود تفسیر نمایند (ترکان و کجباف، 1387: 52). این نظریه، دو شیوه پردازش اطلاعات را در فرایند قانعسازی فرد و تکوین نگرشهای او معرفی مینماید:
مسیر اصلی یا مرکزی[7]: که در آن قانعسازی و ساخت نگرشهای افراد، مبتنی بر باریکبینی و مداقه مجدانه در دلائل پیام و دیگر اطلاعات مرتبط است. بر این اساس، تعمق در موضوعی میتواند به شکلگیری نگرشی پیرامون آن موضوع منجر گردد. چرا که با تفکر مرتبط با موضوع، ناهمسانیهای اولیه ممکن است مورد توجه قرار گرفته و اصلاح گردند و همسانی ساختاری طرحواره نگرشی افزایش یابد. از سوی دیگر، با تفکر و تفسیر یک پیام، نگرش و باورهای مرتبط با آن، بارها فعال میشوند و بدین ترتیب بیشتر در دسترس قرار میگیرند و این خود از عوامل مؤثر در نیرومندسازی یک نگرش به شمار میرود. همچنین با تفکر فراوان در یک موضوع، فرد ممکن است احساس کند تلاش ذهنی زیادی به عمل آورده است و در نتیجه به نگرش حاصل شده اطمینان بیشتری داشته باشد (بونر و وانک، 1390: 188).
مسیر پیرامونی[8]: که نشاندهنده تأثیر نشانههای پیرامونی (یعنی جنبههای غیرمحتوایی مثل منبع پیام) است و مکانیزمهای متعددی را شامل میشود که به تلاش کمتری نیاز دارند مثل شرطیشدن مخاطب، هویت اجتماعی، استفاده از اصول اکتشافی و... (اشتروبه و هیوستون، 1383: 366). «اصول اکتشافی»، اصول ساده و کلی در تصمیمگیری هستند که در قضاوتها مورد توجه و استناد قرار میگیرند. فرد این اصول را با عقل خود پردازش میکند و بر آن اساس عمل مینماید. بهعنوان مثال از میان نمونههای بارز این اصول قانعسازی میتوان به تخصص و محبوبیت منبع پیام، یا توافق عمومی در مورد یک نگرش خاص اشاره نمود. به دیگر بیان، اصول اکتشافی، قواعد ساده استنتاج هستند که یک نشانه اکتشافی (مثلا متخصص بودن منبع پیام) را به یک نتیجه ارزیابانه (مثلا موافقت) پیوند میدهند. پردازش اکتشافی، مستلزم وجود یک نشانه و قابلیت دسترسی به یک اصل اکتشافی است که فرد آن را قابل کاربرد و معتبر تلقی میکند (بونر و وانک، 1390: 155-154).
دو مسیر اصلی و پیرامونی هرچند در اصل هدف با یکدیگر اشتراک دارند، اما تفاوتهایی نیز میان آنها وجود دارد. نگرشهایی که از طریق مسیر مرکزی حاصل شده باشند، نسبت به نگرشهایی که از مسیر
پیرامونی شکل میگیرند، پایداری بیشتری دارند، در مقابل، استدلالهای مخالف مقاومتر هستند و بر اساس آنها بهتر میتوان رفتار را پیشبینی کرد. (بونر و وانک، 1390: 188). بر این اساس، نگرشی که از مسیر مرکزی ایجاد میشود، نیرومندتر از نگرشی است که از مسیر پیرامونی ایجاد میگردد. این تفاوتهای سهگانه نشان میدهد تغییر نگرشی که از طریق مسیر مرکزی صورت پذیرد، یک تغییر واقعی در شیوه فکرکردن در باب آن موضوع است و از آن پس، از سازماندهی شناختی دیگری استفاده خواهد کرد و برعکس، تغییر نگرشی که از طریق مسیر پیرامونی صورت گرفته، بازتابی است از محرکهایی خاص که با رفتن آن محرکها، آن تغییر نیز از بین میرود (آذربایجانی و همکاران، 1382: 168).
بر اساس دو مسیر ارائه شده، مدل کلی این الگو را بدینگونه میتوان تصویر نمود:
پیام اقناعی به منظور تکوین نگرشها |
توجه کامل و دقیق |
مسیر مرکزی |
پردازش دقیق |
درجه تغییر نگرش؛ وابسته به قدرت استدلال |
توجه کم و سطحی |
مسیر پیرامونی |
عدم پردازش دقیق |
درجه تغییر نگرش؛ وابسته به وجود نشانههای اقناعی |
ما در این مقاله، به دلیل حجم انبوه اطلاعات و نیز اهمیت بسیار مسیر اصلی ارائه شده در این الگو، تنها به بررسی عوامل مؤثر بر ساخت نگرش ایمانی مخاطبان قرآن از طریق مسیر اصلی میپردازیم و رهیافت قرآنی در موضوع را پیجویی مینماییم:
3. عوامل مؤثر بر تکوین نگرش ایمانی در قرآن با رویکرد الگوی احتمال تفسیر- مسیر اصلی
با توجه به توضیحاتی که گذشت، این طریق در قانعسازی بر تفکر عقلی در محتوای پیام و استدلالهای ارائه شده برای آن استوار است. اساس این راهبرد، بر تدبر، تعقّل و تفکر استوار بوده و لزوم و ضرورت تفکر عقلانی را از نگاه قرآن میرساند. قرآن از رهگذر این مسیر، عوامل زیر را به عنوان مهمترین عوامل اثرگذار بر شکلگیری نگرش ایمانی مخاطبان معرفی مینماید. عواملی که هر یک، زمینه را برای تفکر و تعقل در محتوای پیام فراهم میآورند:
ارائه برهان و استدلال نسبت به متعلقات ایمان
یکی از اساسیترین بخشها از محتوای پیامهای انبیاء، براهین و استدلالهای ایشان بر صدق دعوت خود در برابر مخاطبان میباشد تا ایشان با تفکر و تعقل در محتوای این استدلالها، خود راه صحیح را دریابند.
قرآن کریم افزون بر این که خود را «برهان» و «نور» معرفی کرده (نساء/174)، با تعابیر گوناگونی چون «سلطان» (هود/96)، «حجت» (انعام/149) و «بیّنه» (هود/17)، به ارائه براهین و استدلالهای گوناگون از سوی پیامبران الهی اشاره میکند. به عقیده پارهای از مفسران، مراد از «سلطان»، آن برهان و حجتی است که گفتوگوها را پایان داده و بر عقول و افهام مردم تسلط پیدا میکند، بهگونهای که بههیچ وجه قابل اشکالکردن نباشد، که بر این اساس، شامل حجتهای عقلیهای میشود که بر عقل بشر چیره میگردد و عقل را ناگزیر از پذیرفتن مدعای طرف میسازد (طباطبائی، 1417: 10/380؛ طبرسی، 1372: 5/290؛ طیب، 1378: 7/116). «حجت» نیز سخنی است که با هدف اثبات یا ابطال چیزی ارائه میگردد (طباطبائی، 1417: 18/35) و دلالتی آشکار نسبت به آنچه بر آن احتجاج میگردد، دارد (راغب اصفهانی، 1412: 1/219).
«بینه»؛ برهان، حجت و نشانهای است که موجب آشکارشدن چیزی گردد (زمخشری، 1407: 2/385؛ فخر رازی، 1420: 17/329؛ قرشی، 1371: 1/259). بر این اساس قرآن کریم استدلالهای فراوانی را در جایجای خود به کار برده است[9] و علت آنکه از دیگران برهان میطلبد[10] آن است که هم خودش برهان است و هم برهان اقامه میکند. آیات قرآن، گذشته از اینکه خود براهین عقلی فروانی را ارائه نموده است، ادلهای را که انبیاء در مقام احتجاج با ملحدان اقامه نمودهاند، برای امت اسلامی بازگو فرموده و آنها را به تفکر و تعقل در آنها وادار نموده است (جوادی آملی، 1387: 160). آیات گوناگونی که به ارائه براهین عقلی پرداختهاند، گاه با نام عقل و تعقل و نظایر آن، همراه هستند و گاه به نام عقل تصریحی نشده و استدلال و برهان در مفهوم آنها نهفته است (جهت مطالعه نمونهها: جوادی آملی، 1381: 160-157).
اگر در سرتاسر قرآن و متون دینی کاوش کنیم، درمییابیم که محور دعوت همه پیامبران، عقل و خردورزی بوده است[11] (جوادی آملی، 1381: 35-34). شهادت عبارات قرآنی چون «أَفَلا تَعْقِلُون»[12]، «لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُون»[13] و «إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ»[14] و ... از یکسو و نهی از پیروی ظنّ و گمان (یونس/36)، تقلید کورکورانه و بیدلیل (بقره/170) و عمل بدون علم (اسراء/36) از سوی دیگر گویای همین نکته است.
همچنین بسیاری از مفسران «حکمت» در آیه «ادْعُ إِلی سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَه وَ الْمَوْعِظَه الْحَسَنَه وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ...» (نحل/125)، را به برهان و استدلال تفسیر نمودهاند که پیامبر اسلام مأمور به دعوت از این طریق شده است (طباطبائی، 1417: 12/371؛ حقی بروسوی، بیتا: 5/97؛ فخر رازی، 1420: 20/287).
بر این اساس روشن است که استدلالهای عقلی قرآن در خلال داستانها، تمثیلها، برهانها و... با استفاده از قدرت تعقل و تفکّر مخاطبان، مبتنی بر فطرت خداجویانه آنها به تقویت نگرشهای ایمانی در ایشان پرداختهاند، و از آنجا که این براهین زمینه تفکر در اصل محتوای پیام را فراهم میآورد، ارائه آنها را میبایست در مسیر اصلی به تغییر نگرشها و اقناع در الگوی احتمال تفسیر قرار داد.
معرفتشناسی آیهای
مفهوم «آیه» با وجود اختلافنظر فراوانی که پیرامون اشتقاق و معنای لغوی آن در زبان عربی (اورعی، 1382: 1/409-408) و دیگر خانوادههای زبانهای سامی (اندرزی و آذرنوش، 1389: 67-66)، وجود دارد، بیشتر به معنای لغوی «عبرت و نشانه آشکار» (فراهیدی، 1410: 8/441؛ طریحی، 1375: 1/39؛ فیومی، 1405: 2/32) کاربرد یافته است.
یکی از راهبردهای قرآنی تکوین نگرش ایمانی از طریق مسیر اصلی و مرکزی، دعوت به تفکر در آیات گوناگون آفاقی و انفسی، با هدف تقویت ایمان به خدا (یوسف/105)، ایمان به دعوت انبیاء (بقره/211)، عبرت آموزی از وقایع و حقائق (یوسف/7)، انذار (هود/103) و... میباشد. نشانهها و عبرتهای ارائه شده در این دست آیات، راهی برای حصول معرفت برای مخاطبان آن است:
«سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فی أَنْفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ...»؛ بهزودی نشانههای خود را در اطراف جهان و در خودشان به آنها نشان میدهیم تا برای آنان آشکار گردد که او حق است (فصلّت/53).
بر این اساس در آیات بسیاری، از موضوعاتی چون تاریخ اقوام و ملل و سرنوشت آنها (هود/103)، شگفتیهای خلقت در طبیعت و بدن انسان (بقره/164، آل عمران/190، انعام/99-97، ذاریات/21-20)، زنده شدن مردگان در دنیا (بقره/72، بقره/259، آل عمران/49)، نعمتهای بیشمار او (نحل/13-5، نحل/18) و... سخن به میان آمده و بر وجود نشانه و عبرت در آنها تصریح شده است، تا با اندیشه و تفکر در این نشانهها، وجدان خفته فرد، بیدار و زمینه برای تغییر نگرش وی فراهم آید. در قرآن بیش از 350 آیه مشتمل بر این مفاد به چشم میخورد (فعالی، 1379: 76).
اهمیت این مسئله در آموزههای خداشناسی تا جایی است که مطالعه و تفکر در آیات و نشانههای الهی، بهعنوان یکی از رایجترین شیوههای مورد استفاده از سوی معصومان جهت ایجاد و تقویت ایمان به خدا، معرفی شده است (شکرانی، 1385: 55). آثار خلقت و حکمت پروردگار در همه پدیدههای جهان نمایان است. پس اگر پدیدهای ساکت است، تدبیر به کار رفته در آن، حجتی گویاست (ابن بابویه، 1357: 52) و با خلق خدا، میتوان به وجود و تأثیرش استدلال نمود (ابن بابویه، 1357: 437).
در اینجا لازم به تذکر است که مفهوم «آیه» در این کاربرد معرفتشناسی، تنها مختص لفظ واژه «آیه» نبوده و شامل سایر واژگان قرآنی، از جمله «عبرت» (آل عمران/13، نحل/66، نور/44، نازعات/26) و «ذکری» (هود/120، ص/43، ق/ 37و8) که معنای نزدیکی به آن دارند نیز میگردد. بدین معنا که هر آنچه در قرآن متعلق عبرتآموزی و تذکری برای مخاطبان قرار گرفته است، تا با اندیشه و تفکر در محتوای آن، راه صواب را بیابند، میتواند بهعنوان آیه و نشانهای در این خصوص لحاظ گردد و طریقی برای حصول معرفت در جان مخاطبان تلقی گردد. بر این اساس برخی محققان نیز به تبیین ارتباط مفهومی میان معنا و مدلول واژه «عبرت» با دو واژه دیگر پرداختهاند (قائمی مقدم، 1384: 17-15).
در این میان، اصطلاح «شناخت آیهای» از سوی پارهای از محققان، بهمنظور اثبات وجود خدا با توجه به آیات قرآن، کاربرد یافته و شامل براهین قرآنی مانند برهان نظم و سایر براهین فلسفی میگردد (جوادی، 1376: 215). مـعرفت آیـهای به معنـای عبور معرفتشناختی از نشانه به صاحب نشانه میباشد و سهم مهم و بسزایی در معارف بشری دارد. شناخت امور حسی و غیر حسی از طریق علائم محسوس آن، مسألهای عادی و روزمره اسـت (فعالی، 1379: 77). اکثر شناختهای ما در جهان، شناختی است که نه حسّی مستقیم است (یعنی همان شناخت احساسی سطحی) و نه منطقی علمی-تجربی (که خود موضوع، قابل تجربه و آزمایش باشد)؛ بلکه احساس ما به آیههای شئ تعلّق میگیرد ولی ذهن ما همواره از آیات و آثار، مؤثر را در ورای آن میبیند (مطهری، بیتا: 13/428).
در این معنا همه پدیدهها و مخلوقات، خدا را نشان میدهد و آیتبودن، ذاتی و بهمثابه فصل مقوّم هویّت موجودات امکـانی است بهگونهای که هر کس به درستی در آن بیندیشد بهیقین به خدای سبحان پیمیبرد (جوادی آملی، 1388: 8/173).
بنابراین با توجه به توضیحاتی که گذشت، روشن است که شناخت آیهای، نوعی شناخت تعقلی و کار فکر و عقل است، درست است که آنچه وسیله و آیه قرار گرفته است محسوس و مشهود و از نوع طبیعت است، ولی متد و روش عمل ذهن در عبور و نفوذ به ماوراء محسوس و مشهود، صد در صد فلسفی و تعقّلی به شمار میآید (همان: 50). شاهد این نکته، بسیاری از آیات قرآنی است که به دنبال معرفی آیات آفاقی و انفسی از تعابیری چون «تَعقِلون» (بقره/73، روم/24)، «یَتَذَکَّرون» (بقره/221، نحل/13)، «یَتَفَکَّرون» (رعد/3، نحل/11) و «یَسمَعون» (یونس/67، روم/23)، استفاده نموده است، لذا انتقال از آیه به صاحب آیه تنها به مدد تعقّل و تفکّر فراهم مـیآید و بر این اساس، میبایست معرفتشناسی آیهای را در مسیر اصلی به قانعسازی ذیل الگوی احتمال تفسیر تحلیل و بررسی نماییم.
در پایان باید توجه داشت که معنایی که برای معرفت آیهای گفته شد، درباره برخی آیات که در آنها به لفظ «آیه»،«ذکری» یا «عبرت» تصریح نشده است، اما محتوای آیات به بیان موضوعاتی در این خصوص اشاره دارد، نیز صادق است و آیاتی از این دست نیز که به بیان نعمتها و شگفتیهای الهی در انسان و جهان پرداختهاند (برای نمونه: بقره/22، اعراف/54، توبه/70، ابراهیم/32 و...) را از این منظر میبایست ذیل این راهبرد طبقهبندی نماییم.
معجزات انبیاء بر صدق دعوت خود
معجزه همواره بهعنوان ضرورتی دفاعی در برابر انکارهای مخالفان، بـرای پیـامبران، مطرح بوده است. این معجزات، در چیستی و سطح متفاوت بـودهانـد؛ چـرا کـه حکمـت الهی اقتضا دارد برای مردم هر عصر، معجزهای ظاهر گردد که حجت را بر آنها بهگونهای رساتر تمام نماید. معجزه در اصطلاح عبارت است از هر امر خارق العاده و فرا بشری، هنگامی که مقرون به تحدی شده و از معارضه مصون میماند؛ که به اراده خداوند (و اذن او) به وسیله انبیاء ارائه میگردد تا دلیلی بر صدق رسالت ایشان باشد (معرفت، 1415: 4/17).
از دیگر عواملی که در ایجاد و ارتقاء نگرشهای ایمانی مخاطبان مؤثر بوده و مبتنی بر تفکر و تعقّل شکل میگیرد و از اینرو در مسیر اصلی و مرکزی به قانعسازی تحلیل میگردد، ارائه معجزه از سوی انبیاء بر صدق دعوت خود میباشد؛ چرا که معجزه زمینهای برای تفکر ایجاد نموده و از این مسیر بر صدق دعوت گواه میدهد. توضیح بیشتر اینکه از آنجا که در معنای واژه «معجزه»، عجز و ناتوانی دیگران از آوردن مثل آن نهفته است و نیز معجزه غیر قابل تعلیم و تعلّم است، معجزه و تحلیل عقلی آن میتواند دلیلی بر اثبات ادعا و صدق دعوت نبی قرار گیرد. اگر معجزه، نوعی تعلیم و تعلّم ذهنی بود و دیگران توان انجام آن را پیدا میکردند، با حکمت خداوند منافات پیدا میکرد؛ یعنی جز پیامبران، چهبسا به عرصه نبوّت تجاوز میکردند و آن حریم مقدّس را میآلاییدند، و از طرف دیگر، چون اطاعت از آنان لازم بود، هم خود گمراه بودند و هم مردم را گمراه میکردند. پیداست که این امر، خلاف حکمت خداوندی است که اقتضا دارد انسانها از گمراهی به سعادت نزدیک شوند. بنابراین، بین صحّت ادعای نبوّت و بین معجزه، تلازم عقلی وجود دارد (جوادی آملی، 1381: 40-37). ایجاد این تلازم از سوی عقل، اثر حسی معجزه را به اثر عقلی میرساند؛ آنگاه معجزه برهانی و عقلانی شده و در مسیر اصلی به قانعسازی در مسیر تکوین نگرش ایمانی مخاطبان قرار میگیرد. بهطور کلی، آیات قرآن کریم در ارائه و تبیین معجزات انبیاء و بهدنبال آن تقویت نگرش ایمانی در مخاطبان، در دو محور کلی قابل بررسی و تحلیل میباشند.
ارائه گزارشی از معجزات حسی انبیاء سلف
قرآن کریم، معجزات حسی گوناگونی را از پیامبران گذشته در برابر قوم خود گزارش نموده است (بقره/60، آل عمران/49، مائده/110، اعراف/108-107؛ یونس/71؛ هود/64، عنکبوت/5، و...). معجزه حسّی، معجزاتی هستند که با حواس ظاهری انسان درک میشود مانند عصای حضرت موسی و... که مردم اعجاز آن را میدیدند و با عقل خود به خداییبودن آن پی میبردند (بهشتی، 1383: 180). این دست معجزات، با الفاظی چون آیه (اعراف/73 و 106)، بینه (هود/17 و 28)، برهان (قصص/32)، سلطان (ذاریات/38)، و شیء مبین (شعراء/30) در قرآن مورد اشاره قرار گرفته است که این واژگان به تصریح بسیاری از مفسران به معنای معجزه دال بر صدق دعوت انبیاء بیان شده است (طبرسی، 1372: 5: 226؛ طوسی، بیتا: 5/460؛ قرطبی، 1364: 10/16؛ فخر رازی، 1420: 17/329 و...).
قرآن، معجزه عقلی پیامبر
قرآن کریم، برخلاف معجزات حسی، از نوع معجزه عقلی یا امتزاجی از معجزه عقلی و حسی (معرفت، 1415: 4/18) است، چرا که پس از تعقل و تفکر در آن، اعجاز آن روشن میشود (رضایی اصفهانی، 1381: 67).
بسیاری از قرآنپژوهان از دیرباز تا کنون به تبیین وجوه گوناگون اعجاز عقلی قرآن اعم از فصاحت و بلاغت بینظیر، معانی عمیق، انسجام محتوا، امی بودن آورنده و... پرداخته و هر یک رهیافتی در موضوع داشتهاند (باقلانی، 1421: 39-28؛ سیوطی، 1421: 2/241؛ زرقانی، بیتا: 2/228 و...)؛ هرچند در این میان، فصاحت و بلاغت آیات قرآن بیشتر مورد توجه دانشمندان و قرآنپژوهان قرار گرفته است و ایشان از جهات عدیده درباره معجزه بودن قرآن بهلحاظ فصاحت، بلاغت و محسنات لفظی بحث نموده، در این زمینه در دورههای تاریخی گوناکون به تحقیق پرداخته و کتابهای بسیاری را تصنیف نمودهاند (معموری، 1386: 6/37-31)، با این وجود، سایر وجوه اعجاز قرآن از قبیل اخبار علمی، اخبار غیبی، عدم اختلاف در آن و... نیز همواره مورد توجه دانشمندان و محققان قرآنی قرار گرفته است و دامنه تحدی را به همه این وجوه گسترانیدهاند (طباطبایی، 1417: 1/73-62). قرآن معجزه جاودان است؛ یعنی اهل هر عصری، وجهی از اعجاز آن را درک میکنند و بهواسطه آن به صداقت رسول پیمیبرند (هیتو، 1421: 66).
بنابراین، با تفصیلات و توضیحاتی که گذشت، باید خاطر نشان نمود که گرچـه برخـی معجزات حسی و برخی دیگر عقلی نام گرفتهاند، اما حجت الهـی در هـیچکـدام از آنهـا بدون یاری عقل بر آدمی تمام نخواهد شد. استفاده از واژگانی که بیشتر در موقعیتهای ارائه استدلال به کار میروند و بر حجت و فهم عقلی دلالت دارند (بینه، برهان، سلطان و...)، برای اشاره به مفهوم معجزه، خود شاهد دیگری بر این نکته میباشد که آن را در مسیر اصلی به قانعسازی در الگوی احتمال تفسیر قرار میدهد.
ایجاد معرفتی صحیح نسبت به برخی متعلّقات ایمان
همانطور که قبلا گفته شد، نگرشهای یک فرد گاه مبتنی بر شناخت حاصل میشود. یعنی ارزشیابی وی بیش از هر چیز مبتنی بر باورهای او درباره خصوصیات یک موضوع یا شیء نگرشی «دلائل شناختی» حاصل میشود(ترکان و کجباف، 1387: 52) و به پارهای از روانشناسان اجتماعی نیز میزان دانش و معرفت فرد نسبت به موضوع نگرش را از جمله شاخصههای نیرومندی یک نگرش معرفی مینمایند و تصریح میکنند که به هر میزان علم و دانش فرد نسبت به موضوع نگرش بهصورت صحیح و دقیق شکل گیرد، میتواند نگرشی با درجه نیرومندی بیشتری را ساخت دهد و این نگرشهای نیرومند نهتنها هماهنگی بیشتری با رفتار دارند، بلکه در برابر تغییر مقاومترند و در طول زمان ثبات بیشتری دارند (بونر و وانک، 1390: 88). بر این اساس، علم روانشناسی اجتماعی، فراهمآمدن شناخت صحیح نسبت به یک موضوع را یکی از عوامل اثرگذار بر شکلگیری نگرش نسبت به آن موضوع معرفی مینماید. این معنا از سوی برخی محققان در مباحث اسلامی مربوط به ایمان نیز مورد توجه قرار گرفته است که خاطر نشان نمودهاند تحصیل علم در زمینه متعلّقات ایمان، یعنی علم به خدا، علم به قیامت و علم به بد و خوب، یکی از ابزارها و راههای تکامل و تقویت ایمان است (مصباح یزدی، 1392: 156).
از سوی دیگر، دو مقوله «شناخت» و «تفکر»، ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر دارند. محققان ابزار شناخت را حواس، قوّه تفکر و استدلال، تزکیه و تصفیه نفس و مطالعه آثار علمی دیگران ذکر نمودهاند و به این آیه استناد نمودهاند:
«وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَه لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» (نحل/78)؛ خدا شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد درحالیکه چیزی نمیدانستید و برای شما گوش و دیدهها و ضمیرها قرار داد، باشد که سپاس این نعمتها را بدانید و از اینها بهره صحیح ببرید.
در این آیه تصریح شده که انسان در ابتدای تولد فاقد هرگونه شناخت است و خداوند به انسان حواس را عنایت کرده است تا جهان را به این وسیله مطالعه و بررسی کند، و به او ضمیر و قوّه تجزیه و تحلیل داده که در آنچه از راه حواس به دست میآورد، در مرحله بعد تعمّق کند، از ظواهر گذشته به درون اشیاء و قوانین حاکم بر آنها راه یابد. در این آیه حواس (که البته ذکر «سمع» و «بصر» که مهمترین حواساند به عنوان نمونه آمده است) ابزار شناختن (به اصطلاح شناخت سطحی و مرحله اول شناخت) و همچنین ضمیر (فؤاد) نیز ابزار شناختن و علمپیداکردن (و به اصطلاح مرحله شناخت منطقی و عمقی با استفاده از قوه تفکر) معرفی شده است. (مطهری، بیتا: 2/233).
بر این اساس از آنجا که تفکر نقشی مهم و اساسی در شناخت دارد و معرفت صحیح تنها با تفکر فراهم میآید، لذا معرفت صحیح نسبت به یک موضوع نگرشی را میتوان در جمله عوامل شکلگیری نگرش از طریق مسیر اصلی در الگوی احتمال تفسیر قرار داد.
قرآن کریم، با موردتوجهقراردادن این مسئله، در خلال آیات خود با ارائه اطلاعات معرفتی، بهدنبال ایجاد این زمینه تفکری و به دنبال آن ایجاد شناختی صحیح نسبت به پارهای از متعلقات ایمان بوده است تا از این رهگذر، نگرشهای مثبت یا منفی افراد نسبت به این موضوعات را بهشکل صحیح ایجاد یا تقویت نماید.
تذکر و یادکرد، نسبت به مبدأ و معاد (متعلقات ایمان)
«ذکر» در لغت، گاه به هیأتی نفسانی اطلاق میگردد که شخص به واسطه آن میتواند معلومات اکتسابی خود را حفظ کند و در ذهن خویش حاضر سازد و این، مانند حفظ است؛ با این تفاوت که حفظ به اعتبار ذخیرهسازی و نگهداری این معلومات و ذکر به اعتبار استحضار آنهاست، و گاه به حضور شیء در قلب یا قول اطلاق میگردد؛ لذا ذکر بر دو قسم است: ذکر قلبی و ذکر زبانی و هر یک از ایندو نیز دو قسم است: ذکر بعد از نسیان و ذکر بعد از حفظ و نگهداری (راغب اصفهانی، 1412: ذیل ذکر).
با دقت در این عبارات، آشکار میگردد که ذکر در معنای نخستین، یادآوری آموختههای نظری و عملی بوده و سر و کار آن صرفاً با حافظه است؛ اما ذکر در معنای دوم، گونهای توجه و عنایت قلبی به آموزهها و اشتغال زبانی به اذکاری است که آن هم (بسته به مراتبی که دارد) میتواند در دل پرتو افکند و فضای قلب و روح انسان را روشن سازد. غفلت زدایی، کسب بینش و نورانیت قلبی و بیداری معنوی از جمله فوائدی است که از ذکر به این معنا به دست میآید (بهشتی،1380: 268). بر این اساس، انسان گرچه فطرتی خدا آشنا دارد، ولی گاه با مشغول شدن به زندگی مادی و توجه به امور و شئونات گوناگون آن، دچار غفلت و یا نسیان و فرامـوشی میگردد که نیاز به تذکر پیدا میکند؛ چنانکه حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) درباره علت بعث انبیاء میفرمایند:
«فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِه»؛«خداوند پیامبرانش را در میان انسانها مبعوث ساخت، و پیدرپی رسولان خود را به سوی آنان فرستاد، تا پیمان فطرت را از آنان مطالبه نمایند و نعمتهای فراموش شده را به یاد آنها آورند» (نهج البلاغه، خطبه 1: 43).
جایگاه این مسأله در اندیشه اسلامی به نحوی است که گاه تنها وظیفه پیامبر(صلیاللهعلیهوالهوسلم) «تذکر» (غاشیه/21) و نیز تمامی قرآن «تذکره» (انسان/29) معرفی شده است.
در این میان برخی از روایات، ذکر را به لحاظ تأثیری که در روشنایی و صیقلدهی و بینش و راهیابی خرد و جان آدمی دارد، معرفی میکنند: «الذِّکْرُ نُورُ الْعَقْلِ وَ حَیَاه النُّفُوسِ وَ جَلَاءُ الصُّدُور»؛ ذکر، نور عقل و حیات نفوس و صیقل دلهاست (آمدی، 1366: 3634)؛ و نیز در روایت دیگری میخوانیم: «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی جَعَلَ الذِّکْرَ جِلاءً لِلْقُلُوبِ تَسْمَعُ بِهِ بَعْدَ الْوَقْرَه وَ تُبْصِرُ بِهِ بَعْدَ الْعَشْوَه وَ تَنْقَادُ بِهِ بَعْدَ الْمُعَانَدَه»؛«همانا خدای سبحان، ذکر را صیقل قلبها قرار داده، بهوسیله آن قلبها میبینند بعد از آنکه نمیدیدند و میشنوند بعد از آنکه نمیشنیدند و اطاعت میکنند بعد از آنکه دشمنی میورزیدند.» (نهج البلاغه، کلام222: 342).
در این روایت به دو فایده ذکر اشاره شده است: شفافیتبخشی و صیقلدهی از یک طرف، که جنبه سلبی دارد و بینایی و شنوایی از طرف دیگر، که دارای جنبه اثباتی است (بهشتی، 1380: 273). در مجموع روایاتی از این دست، ذکر از جهت خاصیتی که در صیقل و جلابخشی به قلب ایفا مینماید، بر فرایند تفکر اثرگذار بوده و تأثیر آن بر ارتقاء نگرشهای ایمانی نسبت به مبدأ و معاد از مسیر مرکزی به قانعسازی در الگوی احتمال تأثیر مورد توجه و تحلیل قرار میگیرد، چرا که چنانچه گذشت، ضمیر آدمی که در قرآن با تعابیری چون فؤاد و قلب بدان اشاره رفته است، ابزار شناختن و علمپیداکردن (و به اصطلاح مرحله شناخت منطقی و عمقی با استفاده از قوه تفکر) معرفی شده است. (مطهری، بیتا: 2/233).
این مسئله در روانشناسی اجتماعی بسیار مورد توجه قرار گرفته است و به عقیده روانشناسان اجتماعی، تذکر نسبت به یک موضوع در ذهن، موجب میگردد نگرش و باورهای مرتبط با آن بارها فعال شوند و بدین ترتیب بیشتر در دسترس قرار گیرند و این خود از عوامل مؤثر در نیرومندسازی یک نگرش به شمار میآید (بونر و وانک، 1390: 188). همچنین هنگامی که نسبت اطلاعاتی که بهطور مستمر در دسترس هستند، در قیاس با اطلاعاتی که فرد بهطور موقتی به آنها دسترسی دارد، بیشتر باشد، وی نگرش پایدارتری، نسبت به موضوع اطلاعات مستمر خواهد داشت (همان: 145).
قرآن کریم عامل «ذکر» را بسیار مورد توجه قرار داده و تذکر و یادکرد از مبدأ و معاد را از عوامل مؤثر بر تکوین نگرش ایمانی مخاطبان ذکر میکند. علاوه بر این، تلاوت سورهها و آیات قرآن که انسان با شنیدن آنها به یاد گوینده آنها- خدای متعال- میافتد، موجب تقویت ایمان وی به خداوند میگردد؛ چرا که به طور طبیعی، توجه به کلام هر گویندهای سبب توجه به خود آن گوینده میشود (مصباح یزدی، 1392: 165):
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إِیمانا»؛ مؤمنان، تنها کسانی هستند که هر گاه نام خدا برده شود، دلهایشان ترسان میگردد و هنگامی که آیات او بر آنها خوانده میشود، ایمانشان فزونتر میگردد (انفال/2).
بر این اساس، ذکر بهعنوان یکی از راهبردها و عوامل تکوین نگرش ایمانی در ادبیات قرآنی مورد تأکید قرار گرفته است. به شهادت آیات قرآن، تذکر و یاد خدا در باب توحید، زمینه فلاح و رستگاری مؤمن را فراهم میآورد (جمعه/10)، او را مورد یاد خدا قرار میدهد (بقره/152)، موجبات آرامش دل و خاطر انسان را فراهم مینماید (رعد/28)، او را از مکر شیطان ایمن میگرداند (اعراف/201)، به مغفرت و اجر عظیمی دست مییابند (احزاب/25)، موجبات خشیت و ازدیاد ایمان برای ایشان میشود (انفال/2) و.... و از سوی دیگر، غفلت از یاد خدا، موجب خودفراموشی (حشر/19)، سختی در زندگی دنیا و آخرت (طه/124) و همراهی با شیطان (زخرف/36) میگردد.
این یادکرد از خداوند در نگاه قرآن از توحید به یاد معاد پیوند میخورد. در جهانبینی قرآن، انسان هر روز به معاد که همان عود و رجوع به طرف مبدأ است، نزدیک میشود. در این جهانبینی، معاد از مبدأ بریده نیست، گرچه در نگاه نخست مبدأ و معاد در دو قوس قرار گرفته و از معاد با عنوان «جهان پس از مرگ» یاد میکنیم، لیکن با نگرشی ژرف درمییابیم هر دو قوس، به یک نقطه میرسد؛ آنسان که از یک نقطه آغاز شده و هر دو، جلوه یک حقیقت است: «هو الأوّل و الآخر و الظّاهر و الباطن» (حدید/3)؛ بنابراین، یاد خدا (مبدأ) یاد معاد است و هر لحظه انسان به جانب او میرود: «إنّا للّه وإنّا إلیه راجعون» (بقره/156) (جوادی آملی، معاد در قرآن:4/21).
توجیه شناختی نسبت به آثار و پیامدهای ایمان و کفرگروی
یکی از ویژگیهای مشترک میان همه انبیاء، تبشیر و انذار معرفتی نسبت به آثار و پیامدهای ایمان و کفرگروی است (نساء/165-164). انبیاء، هم به فضیلت هدایت میکنند و بشارت میدهند، و هم از رذیلت باز میدارند و انذار میکنند. پیامبر اسلام نیز با رسالت تبشیر و انذار مبعوث شده است: «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذیراً» (احزاب/45؛ اسراء/105؛ فرقان/56؛ فاطر/24؛ سبأ/28 و...).
توجهدادن مخاطبان به آثار پذیرش ایمان از یکسو و پیامدهای کفرگروی از سوی دیگر، سهم قابلتوجهی از محتوای ارائه شده از سوی انبیاء و نیز آیات قرآن را به خود اختصاص داده است، تا از این رهگذر (خوف عقاب و امید ثواب)، مخاطبان را وادار به نظر و تأمل در کار نموده، همان تفکر و تأمّل منجر به پذیرش ایمان از سوی ایشان گردد (تقفی تهرانی، 1398: 2/352؛ داورپناه، 1375: 13/43). برخی مفسران، این دست آیات را موجب انبعاث عقل و زمینهساز تفکر و تعقل در آثار و عواقب ارائه شده در آیات دانستهاند تا آدمی خود راه ایمان و هدایت را برگزیند (برای نمونه: طباطبائی، 1417: 15/387؛ نجفی خمینی، 1398: 12/104).
بنابراین تفکر و تعقل در رهنمونشدن این آیات به هدایت و ایمان و بهرهمندی از بشارت و انذار، نقش بسزایی ایفا مینماید، تا جایی که برخی مفسران انذار بدون تفکر را بیهوده و بیفایده میدانند (حسینی شاهعبدالعظیمی، 1363: 5/404) و در ادبیات تفسیر روایی، از قول راویان شیعه (قمی مشهدی، 1368: 11/97) و سنی (سیوطی، 1404: 5/269)، مراد از «حی» در آیه « لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا...» (یس/70) که مفعول انذار واقع شدهاند، کسانی دانستهشدهاست که توان استفاده از قوه عقل خود را دارند. برخی نیز با توجه به آیه «أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّه إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذیرٌ مُبینٌ» (اعراف/184)، بهرهمندی از جنبه انذاری رسول خدا (صلیاللهعلیهوالهوسلم) را از رهگذر تدبر و تفکر در محتوای رسالت ایشان ممکن میدانند (دروزه: 2/544).
با توجه به نقش قابل توجه تفکر در این آیات، زمانیکه فرایند قانعسازی نسبت به انجام یا ترک یک عمل در فرد با نظر و اندیشه در عواقب عمل، رخ میدهد، این قانعسازی از طریق مسیر مرکزی اتفاق افتاده است، چرا که این انذار و تبشیر با دخالت عقل و تفکر، مؤثر واقع میشود.
بر این اساس آیات بسیاری با بیان فوائد ایمان، بهدنبال تشویق مؤمنان به سوی آن و شکلدهی نگرش ایمانی در ایشان از این رهگذر بودهاند. در این آیات به فوائد و آثاری چون سرمایه رستگاری (اعراف/157، توبه/88، مؤمنون/1)، استواری و آرامش روحی (بقره/277، ابراهیم/27، فتح/4)، تعادل روحی (زمر/29)، امنیت و ایمنی (مائده/69، انعام/82، اعراف/156)، ولایت و پشتیبانی الهی (انبیاء/88، حج/38، روم/47)، برکات دنیایی و آسمانی (آل عمران/57، اعراف/96، مائده/66)، روشنبینی (انفال/29، تغابن/11، اعراف/203)، عزت و بزرگی (منافقون/8)، محبوبیت (مریم/96) و آمرزش و مغفرت الهی (مائده/9، اعراف/153، انفال/4) و... اشاره شده است.
البته فراوانی انذار و بیان عواقب گناهکاران و انسانهای بیایمان در برنامههای پیامبران، بیشتر از تبشیر و بیان فوائد و آثار ایمان بوده و این نشان از اهمیت و جایگاه انذار در مقایسه با تبشیر در ادبیات قرآنی است. بر اساس دیدگاه برخی قرآنپژوهان هسته مرکزی تبلیغ و هدایت، انذار است و از این رو در برخی آیات قرآن کریم رسالت پیامبر تنها انذار معرفی شده است (فاطر/23؛ انعام/19) و در تبیین اساس هدایت پیامبران، تنها سخن از انذار رفته است (انعام/130) و هدف از «نفر» فرهنگی فقیهان نیز انذار انسانها معرفی شده است (توبه/122) (جوادی آملی، 1385: 170).
بر این اساس، بسیاری از آیات قرآن به بیان و شمارش اوصاف ترسناک و دهشتآور مختص به روز قیامت که از شنیدنش دلها به تپش درآمده و عقلها زایل میگردد، میپردازد تا مخاطبان، با تفکر در آن انذار شده و از گناه دست بردارند و از سوی دیگر عاقبت کفر و عناد را در همین دنیا بیان میکند و ایشان را به سیر در زمین و مشاهده آثار مجرمان دعوت میکند: «قُلْ سیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَه الْمُجْرِمین»(نمل/69)؛ چرا که نظر و تفکر در عاقبت امر ایشان، آنطور که خانههای خرابشان و آبادیهای ویران و خالیشان دلالت میکند برای هر صاحب عقل و بصیرتی که بخواهد عبرت بگیرد کافی است (طباطبائی، 1417: 15/387). در این میان پارهای از آیات حال واقعی انسانهای بیایمان را به تصویر میکشد (آل عمران/116، طه/124، زخرف/36).
در میان روانشناسان اجتماعی نیز مسأله انذار در قانعسازی مخاطبان نقش و جایگاه ویژهای دارد. بر این اساس، یکی از ملاحظات اساسی در بررسی محتوای یک پیام متقاعد کننده، مؤثربودن ترغیبهای ترسبرانگیز میباشد. برخی محققان معتقدند که در هر موقعیت ترغیبکننده ترسبرانگیز سه عامل مهم وجود دارد، که عبارتند از: میزان ناخوشایند بودن رویداد توصیف شده، احتمال اینکه رویداد ذکر شده در صورت به کار نبستن اوامر یا پیشنهادات ارائه شده واقعا روی دهد و میزان مؤثر بودن عمل پیشنهاد شده (کریمی، 1389: 78). به هر میزان که با دریافت یک پیام، ارزیابی مخاطبان از این سه عامل بیشتر و دقیقتر رخ نماید، اثرگذاری پیام بیشتر خواهد بود.
بحث و نتیجهگیری
نگرش، یکی از اساسیترین مفاهیم در علم روانشناسی اجتماعی به شمار میرود؛ که این علم الگوهای گوناگونی را برای تکوین و تغییر نگرشهای افراد جامعه پیشنهاد میدهد. در این میان یکی از محوریترین نگرشهای هر فرد در زندگی که بر ساخت دیگر نگرشهای او تأثیر بسزایی دارد، نگرش او نسبت به متعلقات و مسائل مربوط به ایمان و به اصطلاح «نگرش ایمانی» وی میباشد. نگرشی که با رویکردی دینی و مبتنی بر الگوهای تکوین نگرشهای افراد در روانشناسی، نسبت به ایمان شکل گرفته است.
یکی از مهمترین و پرکاربردترین الگوهای تکوین نگرش در روانشناسی اجتماعی، الگوی احتمال تفسیر است که از رهگذر دو مسیر اصلی و پیرامونی، راهبردها و عواملی را برای تکوین نگرش در مخاطبان معرفی مینماید. این پژوهش، با محورقراردادن این الگو از یکسو و آیات انسانساز قرآن از سوی دیگر، مفهوم نگرش ایمانی و عوامل مؤثر بر تکوین آن را از خلال آیات قرآن کریم مورد بازخوانی قرار داده و این عوامل را در قالب مسیر اصلی ارائه شده در این الگو معرفی مینماید. بر اساس این مسیر، در رهیافتی قرآنی به این موضوع، عواملی چون ارائه برهان و استدلال نسبت به متعلقات ایمان، معرفتشناسی آیهای، معجزات انبیاء بر صدق دعوت خود، ایجاد معرفتی صحیح نسبت به برخی متعلّقات ایمان، تذکر و یادکرد نسبت به مبدأ و معاد (متعلقات ایمان) و توجیه شناختی نسبت به آثار و پیامدهای ایمان و کفرگروی، از جمله مهمترین عوامل اثرگذار بر تکوین نگرش ایمانی مخاطبان به شمار میآیند.
1. Social Psychology
2. Attitude
3. Attitude of Faith
4. Petty, R. E
5. Cacioppo, J. T
6. The elaboration likelihood model؛ برخی نیز این اصطلاح را به الگوی احتمال بسط و تفسیر یا الگوی احتمال روشنگری در فارسی ترجمه نمودهاند.
7. Central route to persuasion
8. Peripheral route to persuasion
[9]. برای نمونه: (بقره/258)، (آل عمران/59)، (نساء/82)، (مائده/17)، (یونس/35-34)، (اسراء/42)، (کهف/48)، (نحل/21-20) و... .
[10]. قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُم... در آیات: (بقره/111)، (انبیاء/24)، (نمل/64) و... .
[11]. شبیه این معنا در بسیاری از روایات مورد تأکید قرار گرفته است و هدف از بعثت، تکامل عقل بشر خاطرنشان شده است. بهعنوان نمونه:
قال علی (ع): «فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ ... وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُول» (نهج البلاغه: ص43)؛ قال رسول الله (ص): «وَ لَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِیّاً وَ لَا رَسُولًا حَتَّى یَسْتَکْمِلَ الْعَقْلَ وَ یَکُونَ عَقْلُهُ أَفْضَلَ مِنْ جَمِیعِ عُقُولِ أُمَّتِه» (کلینی، 1365: 1/12).
[12]. بقره/44، بقره/76، آل عمران/65، انعام/32، اعراف/169، یونس/16 و... .
[13]. بقره/73، بقره/242، انعام/151، یوسف/2، غافر/67 و... .
[14]. رعد/4، نحل/12، نحل/67، روم/24 و... .
نظریهها، مفاهیم و کاربردها، تهران: انتشارات بعثت.