با همکاری مشترک دانشگاه پیام نور و انجمن علمی قرآن و عهدین ایران

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دانشجوی دکتری علوم قرآن و حدیث دانشگاه اصفهان

2 دانشیار گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه اصفهان

3 استادیار گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه اصفهان

چکیده

یکی از موارد مهم در تفسیر آیات قرآن کریم، توجه به سیاق است. تاکنون پیرامون سیاق، تعریف آن، کارکردها، محدوده و شرایط استفاده از آن، تحقیقات متعددی انجام گرفته؛ نوشتار حاضر صرف نظر از تمامی آنها، به بررسی کارکرد سیاق و انواع قرائن موجود در آن، جهت تفسیر و تبیین علت اختلاف آن دسته از آیات متشابه لفظی پرداخته که از ناحیه تعریف و تنکیر اسماء با یکدیگر متفاوت‌اند. مورد مطالعه این نوشتار، آیات 126 سوره بقره و 35 سوره ابراهیم هستند که در تمامی واژگان، همانند یکدیگر بوده و تنها از ناحیه تعریف و تنکیر واژه «بلد» با یکدیگر اختلاف دارند. واکاوی سیاقی هر یک از این آیات و بررسی انواع قرائن موجود در آنها، حاکی از آنست که تکرار این دو آیه، ناشی از تفنن در کلام نبوده و هر یک معنایی متفاوت با دیگری را افاده می‌نمایند. مطابق یافته‌های این پژوهش، در تبیین علت اختلاف این آیات، توجه به قرائن مختلف سیاقی همانند قرائن لفظی و نیز قرائن غیرلفظی همانند مقام کلام و مکان نزول این آیات، نقش ویژه‌ای را ایفا کرده و راهگشای مؤثری هستند. بنابراین جهت تفسیر و تبیین آیات متشابه لفظی، می‌بایست به تمامی ابعاد سیاق توجه نمود و از تمامی قرائن موجود در آن بهره برد.

کلیدواژه‌ها

مقدمه

سیاق به­عنوان مبنای اصلی ساخت کلام، نقش عمده­ای در فهـم مراد متکلم دارد. از این­رو می­تـوان آن را مهـم­ترین و مطمئن­ترین ابزار مفسر، برای ورود به نصوص مختلف از جمله آیات قرآن کریم و از آنجا متشابهات لفظی آن دانست. درحقیقت اصل قرینه­بودن سیاق و تأثیر آن در الفاظ و جمله­ها، یکی از اصول عقلایی محاوره است که قرآن کریم نیز از آن بهره برده است. از این­رو شناخت و کاربردی­نمودن مباحث مربوط به آن، گامی سازنده در جهت ارتقای مباحث تفسیری به شمار می­آید. در این راستا یکی از مباحث در خور تحقیق، آیات متشابه لفظی است که به­عنوان یکی از مباحث علوم قرآنی، پیرامون عدم تکراری­بودن آیات و رفع شبهه تناقض در قرآن کریم بحث می­نماید. پیرامون این­گونه آیات و تلاش جهت تبیین علت اختلافات آنها، در دوران­های مختلف، کمتر نگارشی از دانشمندان امامیه یافت شده و عمده آثار موجود، متعلق به علمای اهل سنت است. مطابق تحقیقات نگارنده در میان قرآن­پژوهان اهل تسنن نیز، تنها پنج اثر عمده و برجسته پیرامون این­گونه آیات وجود دارد[1] که به بررسی انواع این آیات همراه با علت اختلاف آنها پرداخته­اند. علیرغم همت والای این افراد در رفع شبهات و شمولیت کتب ایشان ذیل اکثر آیات متشابه لفظی قرآن کریم، متأسفانه در برخی موارد، به دلیل عدم پیروی از پشتوانه سیاقی و قواعد علم تفسیر، بیان ایشان از جامعیت لازم برخوردار نیست. به همین دلیل پژوهش حاضر درصدد است پس از بررسی و نقد اقوال ایشان، به بازسازی این­گونه آیات براساس قواعد تفسیر پرداخته و با کمک کارکرد سیاق و تفکیک انواع قرائن موجود در آن، علت اختلاف میان این آیات را تبیین نماید. از این طریق هم اقوال ایشان نقد یا تکمیل گردیده و هم به­طور خاص، کارکرد سیاق و نحوه کاربست آن در تفسیر قرآن کریـم و از آنجا، تصویـر به­هم­­پیوسته و منسجم مفاهیم قرآنی در بافت و سیاق آیات مختلف، نمایان می­گردد.

البته لازم به ذکر است که آیات متشابه لفظی، از جهات مختلف قابل تقسیم و بررسی هستند؛ اما نوشتار حاضر به طور خاص به آن دسته از آیات متشابه لفظی پرداخته که از ناحیه تعریف و تنکیر اسماء با یکدیگر اختلاف دارند. بر همین اساس، به فراخور گنجایش پژوهش، یک نمونه از این آیات انتخاب شده و پس از بررسی و نقد اقوال مختلف صاحب­نظران در ذیل آنها، براساس تفکیک عناصر سیاق، علت اختلاف بررسی و تحلیل شده است.

 

1. مفهوم شناسی واژگان

سیاق در لغت: اینواژه از ریشه «س و ق» در اصل «سِواق» بوده که به­واسطه کسره سین، «واو» تبدیل به «یاء» شده است (ابن فارس، 1420: 3/117). بیشتر لغت­پژوهان آن را به معنای راندن، حرکت دادن، هدایت کردن چیزی یا حیوانی و نیز صداق و مهریه زن معرفی کرده­اند (راغب اصفهانی، 1416: 1/436؛ ابن منظور، 2005: 10/166). این واژه در مسیر تحول کاربردی، از اشیاء و حیوانات گذر کرده و به سخن و کلام یا متن رسیده است (زمخشری، بی تا:4/314).

سیاق در اصطلاح: با وجودی که توجه به سیاق در فهم آیات قرآن کریم از صدر اسلام مورد توجه بوده، اما صاحب­نظران علم اصول و دانشمندان علوم قرآنی تعریف واحدی از آن ارائه نکرده­اند. این گوناگونی آراء در تعبیر و تعریف سیاق، نتیجه تعریف آن بر مبنای قرائن است و ایشان بر اساس پذیرش تأثیر یا عدم تأثیر هر یک از قرائن پیوسته یا ناپیوسته و نیز قرائن لفظی، غیرلفظی و لبّی در کارکرد سیاق، تعاریف متفاوتی را ارائه نموده­اند. نوشتار حاضر، به منظور رعایت اختصار کلام، با صرف­نظر از تمامی این تعاریف، تعریف زیر را به­عنوان تعریفی جامع برگزیده و برآن است براساس این تعریف، به واکاوی آیات متشابه لفظی بپردازد:

سیاق، هرگونه قرینه­ای است که به الفاظ و عبارات مورد بحث پیوند خورده باشد؛ خواه این قرائن از مقوله الفاظ باشد، مانند: کلماتی که با عبارت مورد نظر یک سخن به­هم­پیوسته را تشکیل می­دهند؛ و خواه قرینه حالیه باشد، مانند: اوضاع، احوال و شرایط و مناسباتی که سخن در آن طرح شده و در موضوع و مفاد لفظ و عبارت مورد بحث، به نوعی روشنگر و مؤثرند (صدر، 1987: 103).

مطابق این تعریف، سیاق شامل تمامی انواع قرائن لفظی و غیرلفظی و نیز قرائن عقلی و لبّی که در فهم معنای آیات مؤثر است، می­گردد. برخی با توجه به این مبنا، سیاق را واژه­ای عام دانسته که به دو قسم سیاق داخلی و خارجی قابل تقسیم است، سیاق داخلی همان قرائن و نشانه­های لفظی یا به عبارت دیگر عناصر زبانی داخل متن است و سیاق خارجی قرائن حالیه است (برکاوی، 1411: 243؛ شاطبی، 1395: 3/413). برخی دیگر نیز، به جای اصطلاح "سیاق داخلی و خارجی"، اصطلاح "سیاق مقالی و سیاق مقامی" یا "سیاق کلام و سیاق حال" را به کار می­برند (حمحامی، 1430: 22-21؛ کنوش المصطفی، 2007: 52؛ شتیوی، 1432: 197-182).

در هرحال، مطابق تعریف فوق، می­توان گفت: سیاق از دو دسته قرائن تشکیل شده: قرائن پیوسته و قرائن ناپیوسته. قرائن پیوسته، همان­گونه که از نام آن نیز پیداست، به کلام پیوسته است و در برابر آن، قرائن ناپیوسته وجود دارد که از کلام جداست.

قرائن پیوسته، خود به دو دسته قرائن پیوسته لفظی و پیوسته غیرلفظی دسته­بندی می­گردند که قرائن پیوسته غیرلفظی، از انواع زیر تشکیل یافته است:

1. فضای نزول: شامل هر یک از انواع سبب نزول،شأن نزول، فرهنگ زمان نزول، زمان و مکان نزول است.

2. فضای سخن: مهم­ترین محورهای فضای سخن عبارتند از: ویژگی­های گوینده سخن، ویژگی­هاى مخاطب، ویژگی­هاى موضوع سخن (شامل ‏مقام سخن و لحن کلام است).

3.قرائن: قرائن ناپیوسته نیز، که جدای از کلام بوده؛ شامل انواع زیر است: آیات قرآن، روایات معتبر، اجماع و ضرورت دینی (بابائی و همکاران، 1385: 214-192). از آنجا که شرح و ارائه توضیحات هر یک از این قرائن، موجب اطاله کلام می­گردد؛ خواننده به کتب مرتبط ارجاع داده می­شود (بابائی و همکاران، 1385: 214-144). البته در ادامه بحث، ذیل هر یک از قرائن مورد کاربرد، توضیحاتی ارائه شده است.

در نظر گرفتن قرائن فوق، برای فهم مقصود گوینده، روشی عقلائی در تمامی فرهنگ­هاست و بخشی از خطاها و نقصان­هایی که در تفسیر و فهم قرآن رخ داده، نتیجه عدم توجه به قرائن است. البته وزن دلالی این قرائن در کشف مقصود خداوند، هم­سنگ نیست و از این میان، قرائن پیوسته لفظی، از قوی­ترین دلالت­ها برخوردار هستند. در ادامه سعی نوشتار برآن است با واکاوی هر یک از این قرائن در آیات متشابه لفظی مورد بررسی، به علت اختلاف این آیات راه یابد.

 

ب) آیات متشابه لفظی

1. متشابه در لغت: اسم فاعل از لفظ «تشابه» است که به معنی مشکل و متماثل نیز آمده است. وقتی گفته شود:«تَشابه الشَّی» مراد آن است که میان دو چیز (یا چند چیز) شباهت و همگونیِ رنگی و وصفی رخ داده است. گاهی نیز گفته می شود: «اشتبهت الأمور» که منظور آن است که چند چیز یا چند امر با هم اشتباه شده است (ابن فارس،1404: 3/243).

2. معنای اصطلاحی متشابه: به طور کلی متشابه بر دو نوع است: متشابه معنوی و متشابه لفظی.

منظور از متشابه در متشابه معنوی، تشابه در معناست و معنای ظاهر، مدلول کلام نیست. پس در این نوع، متشابه، اصطلاحی است که دارای تعاریف گوناگونی است و همیشه هم در مقابل محکم به کار می­رود (زرکشی، 1418: 40؛ سیوطى، 1413: 1/592).

منظور از متشابه لفظی نیز، تشابه در لفظ و اختلاف معنایی است؛ یعنی، آیاتی که در ظاهر دارای الفاظ شبیه به هم بوده، اما در معنا مختلف باشند (خطیب الاسکافی، 1422: 5؛ اطرش، 1997: 12؛ مشاهره، 1114: 16). این آیات گرچه دارای صورت­های یکسان­اند اما دارای تفاوت­هایی در ناحیه تعریف و تنکیر اسماء، تقدیم و تأخیر، زیادت یا نقصان و ... می­باشند (کرمانی، 1418: 98؛ زید، 1430: 36-35؛ صالح، 2009: 33-32).

 در یک نگاه کلی می­توان گفت؛ آیات متشابه لفظی یکی از وجوه اعجاز قرآن کریم است؛ چرا که در تکرار واژگان در این آیات، اسرار و فوائد ظریفی نهفته که هرگز خالی از فایده نیست. قرآن­پژوهان به این موضوع با عناوین دیگری همچون (تصریف القرآن) و (اسرار التکرار) نیز پرداخته­اند (نقراط، 2002: 1/28) . برخی از علما نیز تحت ابوابی همچون (ابواب المتشابه) (ابن الجوزی، 1408: 376) و (علم المتشابه) و (الایات المتشابهات)(سیوطی، 1413: 1/112) از آن سخن رانده­اند.

به­طورکلی این آیات، گرچه از زوایای مختلفی قابل بررسی هستند اما نگارنده، به جهت جلوگیری از اطاله کلام؛ تنها به آن دسته از آیات متشابه لفظی می­پردازد که از ناحیه تعریف و تنکیر اسماء، با یکدیگر اختلاف دارند؛ البته به دلیل گستردگی کلام ذیل این آیات، مخصوصا با توجه به هدف نوشتار که واکاوی انواع قرائن در این آیات است، ناچار به بررسی تنها یک مورد از این آیات هستیم. امید که این پژوهش آغاز تحقیقات بعدی در این موضوع باشد.

 

ج) تعریف و تنکیر اسم

پیرامـون تـعریف اســم معرفه و نکره، ادیـبان و زبـان­شناسان، تعاریف متعددی را بیان نموده­اند. به عنوان نمونه در تعریف اسم معرفه گفته شده: (اسم یدل على شیء واحد معین)(حسن، 1973: 1/209) یا (ما وضع لیدلّ على شیء بعینه أو ما دلّ على شیء بعینه)(زمخشری، 1993: 1/293) و سایر تعاریف که درمجموع از تمامی آنها می­توان دریافت که معرفه، اسمـی است که بر شخص یا شیء مشخصـی دلالت می­کند. به­عنوان نمونه در جمله (تکلم محمود)، کلمه "محمود" اسم معرفه­ای است که دلالت بر فرد مشخصی می­کند و ابهام جمله، بوسیله آن رفع می­گردد: (فإن الشیوع والإبهام یزولان؛ بسبب کلمه: "محمود" التـــی تدل على فرد بعینه)(حسن، 1973: 1/208).

در مقابل، در تعریف اسم نکره نیز گفته­اند: (اسم یدل على شیء واحد، ولکنه غیر معین؛ بسبب شیوعه بین أفراد کثیره من نوعه تشابهه فی حقیقته، ویصدق على کل منها اسمه. وهذا معنى قولهم "النکره شیء شائع بین أفراد جنسه" ومن أمثلتها: سمعت عصفورًا-رکبت سفینه کتبت رساله)(حسن، 1973: 1/ 209-208)؛ یعنی، اسم نکره، اسمی است که دلالت بر شیء واحدی می­کند؛ اما به دلیل کثرت آن در میان افراد بسیار و تشابه موجود در میان ایشان، دلالت آن، غیرمعین است. بر همین اساس بر هر یک از ایشان، صدق می­نماید و از همین روست که گفته می­شود: نکره، شیء رایجی میان افراد هم­جنس خویش است. به­عنوان نمونه در جملات (سمعت عصفورًا یا رکبت سفینه یا کتبت رساله)، کلمات عصفور، سفینه و رساله، کلمات نکره­ای هستند که دلالت بر افراد یا اشیاء بسیاری، از جنس خویش می­نمایند و تعیین دلالت و مصداق آن، ممکن نیست.

پیرامون علائم تشخیص اسم معرفه از اسم نکره نیز، موارد متعددی شمرده شده است. برخی معتقدند اسم نکره، دارای علائمی است که بوسیله آن از اسم معرفه شناخته می­شود. این علائم عبارتند از: قبول نمودن الف و لام تعریف یا قرارگرفتن در جایگاه کلمه دیگری که این الف و لام را بپذیرد (حسن، 1973: 1/210). برخی دیگر برآن هستند که اسم نکره، اخف از معرفه است یعنی ابتدا اسم نکره وجود دارد و سپس این اسم، به­واسطه پاره­ای اسباب، تبدیل به اسم معرفه می­گردد (سیبویه، بی­تا: 1/4). اما به­طور­کلی، تقریبا تمامی ادیبان و عالمان علم نحو، اسم معرفه را دارای انواع زیر دانسته و معتقدند غیر از این موارد، نکره به شمار می­آید. این انواع عبارتند از: اسم علم یا اسم خاص، اسم جنس، اسم اشاره، اسم موصول، اسم همراه با الف و لام تعریف، ضمایر، اسم مضاف (ابن عقیل، 1384: 1/87).

دانشمندان علوم قرآنی نیز، در این موضوع وارد شده و مطالبی را پیرامون آن بیان نموده­اند. به عنوان نمونه، سیوطی در الاتقان در نوع چهل­ودوم یعنی (فی قواعد مهمّه یحتاج المفسّر إلى معرفتـها) در ذیـل قاعده­ای با عنوان (قاعده فی التعریف و التنکیر)، به این موضوع پرداخته و آن را از جمله قواعدی دانسته که مفسر برای تفسیرش، بدان محتاج است. سپس به بیان اسباب تنکیر و تعریف اسم پرداخته و شواهدی قرآنی از هر یک، ارائه نموده است (سیوطی،1421: 1/573-567).

زرکشی نیز، در البرهان، تحت عنوان یک قاعده از این موضوع بحث نموده: (قاعده فی التعریف و التنکیر) و اسباب تعریف و تنکیر اسم را شرح داده است. وی پیرامون اسباب تعریف اسم، از موارد زیر یاد کرده : الإشاره إلى معهود خارجیّ، الإشاره إلى معهود ذهنیّ، الجنس، أن یقصد بها الحقیقه. همچنین ذیل اسباب تنکیر اسم نیز، موارد زیر را برشمرده است: إراده الوحده، التعظیم، التکثیر، التحقیر، التقلیل (زرکشی، 1418: 4/82-76).

 

2. بررسی علت تعریف و تنکیر موجود در آیات متشابه لفظی قرآن کریم براساس تفکیک انواع قرائن سیاقی

در این بخش از نوشتار، دو نمونه از آیات متشابه لفظی انتخاب شده­اند که به دلیل اختلاف در تعریف و تنکیر واژه "بلد"، با یکدیگر مختلف­اند. پیرامون این اختلاف نیز، صاحبان کتب متشابه و مفسران، بحث­های پراکنده و متعددی بیان نموده­اند. برخی معتقدند تعریف و تنکیر موجود در این دو آیه، از جهت تفنن در کلام بوده و از آنجا هر دو آیه مورد بررسی، یک حکایت است؛ یعنی ابراهیم (علیه­السلام) یک­بار دعا کرده بود. اما برخی دیگر، این تعریف و تنکیر را نه از جهت تفنن در کلام؛ بلکه ناشی از اختلاف معنایی دو آیه دانسته و سپس نتیجه گرفته­اند که حضرت ابراهیم (علیه­السلام) در دو زمان مختلف، این دعا را بر زبان جاری ساخته؛ بنابراین، این دو آیه، تکراری نبوده و به دو زمان مختلف اشاره دارد. دشمنان و ملحدان نیز، این اختلاف را ناشی از تناقض در کلام الهی دانسته و به عنوان شبهه­ای بر قرآن وارد نموده­اند.

برهمین اساس، نوشتار حاضر سعی دارد با واکاوی سیاق هر آیه، علاوه بر تبیین چگونگی کارکرد انواع قرائن موجود در سیاق، اثبات نماید علت اختلاف تعابیر، نه تفنن در کلام یا وجود تناقض در آیات الهی، بلکه به دلیل سیاق متفاوت هر آیه، مخصوصا تفاوت قرائن مقام و مکان نزول این آیات است. در نهایت نیز با توجه به قرائن مقالی، صدور این دعا، در دو زمان متفاوت از حضرت ابراهیم نیز اثبات می­گردد.

در ادامه پس از مفهوم­شناسی واژگان و بیان سیمایی کلی از سیاق هر یک از این آیات، ابتدا اقوال صاحبان کتب متشابه، ذیل این آیات بیان و سپس براساس تفکیک انواع قرائن موجود در سیاق این آیات، علت اختلاف بررسی شده است.

 "بلدا" و "البلد"

  • · «وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِمُ رَبِ اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا ءَامِنًا وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ ءَامَنَ مِنهُم بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الاْخِرِ قَالَ وَ مَن کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِیلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلىَ‏ عَذَابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ» (بقره/126)
  • · «وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ ربِ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ ءَامِنًا وَ اجْنُبْنىِ وَ بَنىَّ أَن نَّعْبُدَ الْأَصْنَام‏»(ابراهیم/35)

- موضع اختلاف: تنکیر کلمه بلد در آیه سوره بقره و تعریف آن در آیه سوره ابراهیم.

-  نوع تشابه: تعریف و تنکیر اسم.

 

مفهوم­شناسی واژگان

بلد و بلده: سرزمین، دیار. اصل در این ماده، قطعه محدود و معینی از زمین است، خواه معمور و مسکون باشد یا خالى از عمارت و سکنى (مصطفوی، 1360: 1/329؛ ابن منظور، 1414: 3/94؛ طریحی، 1385: 3/17). اگر قابلیت سکونت داشته باشد، به آن شهر گویند. مؤید این معنا، توصیف بلد در قرآن با اتصاف آن به صفاتی همانند میت، حیات، احیاء، اماته و ... است که دلالت بر آن می­کنند که منظور، زمین­های کشاورزی و باغ­های پردرخت است نه شهرهای قابل سکونت (مصطفوی، 1360: 1/329). از نظر راغب نیز، بلد مکانى است محدود و معیّن و محلّ انس به اجتماع ساکنین و اقامتشان (راغب اصفهانی، 1412: 1/142). اطلاق نام البلد بر شهر و مدینه نیز، به اعتبار یکی از مصادیق آن است که در چنین مواردی حتما قرینه­ای در کلام وجود دارد؛ مثلا در «رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً»(ابراهیم/35) یا «وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمِینِ»(بلد/3)، اسم اشاره هذا، مفهوم آن را به معنای شهر مکه، معین می­کند. اما در صورت عدم وجود قرینه، به معنای مطلق آن حمل می­شود (فجر/11 و 8).

جعل: قرار دادن (ابن منظور،1414: ‏11/111) برخی آن را به معنای ساختن دانسته­اند (فیومی، بی­تا: 103). مصطفوی اصل آن را به معنای تقدیر و اندازه­گیری معرفی کرده که هنگامی که به آثار تکوین و هر آنچه بدان متعلق است، منسوب گردد، مفهوم آن محقق می­شود (مصطفوی، 1360: ‏2/90). راغب نیز، در کتاب خویش آن را لفظ عامی دانسته که شامل تمام افعال (اعمّ از فعل و صنع) بوده و بر پنج وجه به کار می رود: شروع، ایجاد شى‏ء، ایجاد شى‏ء از شى‏ء، تصییر شى‏ء از حالتى به حالتى، حکم بر چیزى (راغب اصفهانی، 1412: 1/196). اما از نگاه نحوی، این فعل، یا از افعال قلوب[2] است یا از افعال تصییر و تحویل[3]. در هر دو حالت، بر مبتدا و خبر وارد شده و آن دو را بنا بر مفعول­بودن، منصوب می­کند. تشخیص هر یک از این دو فعل و اینکه در چه معنایی به کار رفته، با توجه به سیاق آن انجام می­گیرد. در ادامه ثابت گردیده که فعل (اجعل) در آیات مورد بررسی، با توجه به سیاق آن، از افعال تصییر است نه از افعال قلوب.

 

سیاق کلی هر یک از آیات مورد بررسی

سیاق کلی آیه سوره بقره: این آیه در سیاق دسته آیاتی[4] قرار گرفته که سلوک توحیدی حضرت ابراهیم را طرح می‌کند (طباطبائی، 1417: 1/280). ارتباط آن با آیات قبل نیز، از این جهت است که این مطالب، هم به یهود و نصارا که مدّعی پیروی حضرت ابراهیم (علیه­السلام) هستند؛ مرتبط است و هم به مشرکان قریش که خویش را منسوب به ایشان دانسته و ادّعا داشتند که بر ملّت و آیین ابراهیم‌اند. بنابراین برای اثبات بیگانگی هر دو گروه از ابراهیم (علیه­السلام)، به بیان مسلک این پیامبر بت‌شکن پرداخته تا ثابت نماید ملّت و آیین ابراهیم همان توحید و تسلیمی است که رسول مکرّم، جامعه را به آن فرا می‌خواند، نه هوس­ها و اباطیلی که شما به آن دل بسته‌اید. برای نیل بدین هدف، ابتدا از امامت ابراهیم خبرداده (بقره/124) و سپس اضافه مى‏کند از مقام ابراهیم جایگاه نماز براى خود انتخاب کنید«وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِیمَ مُصَلًّى»[5]. در ادامه اشاره به پیمانى که از ابراهیم و فرزندش اسماعیل درباره طهارت خانه کعبه گرفته، فرموده و مى‏گوید: ما به ابراهیم و اسماعیل امر کردیم که خانه مرا براى طواف­کنندگان و مجاوران و رکوع­کنندگان و سجده­کنندگان (نمازگزاران) پاکیزه دارید «وَ عَهِدْنا إِلى‏ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْعاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ». در نهایت در آیه مورد بررسی نیز، حضرت ابراهیم، ابتدا شهر شدن شهر مکّه و سپس بهره‌مندی از ثمرات مختلف را درخواست نمود آن هم برای کسانی از ساکنان این سرزمین از خدا که به خدا و روز واپسین ایمان آورده­اند. خداوند نیز در پاسخ این تقاضا فرمود: البته آنان که کافر شدند نیز، از امنیّت ظاهری و ثمرات مادی بهره می‌برند ولی باید بدانند امنیت و ارتزاقی که آخرت را در پی نداشته و محدود به همین دنیا باشد و به عذاب آتش منتهی شود؛ امنیت و ارتزاقی اندک به شمار می‌آید (طباطبائی، 1417: 1/281). در آیات بعد نیز به بازسازی کعبه توسط ابراهیم و اسماعیل اشاره شده و پاره­ای دیگر از دعاهای ایشان را برشمرده است.

لازم به ذکر است فضایلی که پیرامون عظمت حضرت ابراهیم (علیه­السلام)، در سیاق آیات فوق ذکر شده؛ هیچ تقدمی از جهت درجه وجودی ندارند؛ یعنی، ترتیب تحقق خارجی این امور، مطابق ترتیب ذکری آنها نیست. از این‌رو بدون حروف ترتیب، نظیر «فاء» و «ثم» بازگو شده­اند (جوادی آملی، 1389: 6/540). یکی از مؤیدات این قول، آیه «و إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْماعِیلُ»(بقره/127) است که پس از آیه « أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْعاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ»(بقره/125) ذکر شده؛ درحالی­که با توجه به تحقق خارجی این دو، به حسب ظاهر باید دستور تطهیر بیت‌الله‌الحرام پس از بیان چگونگی بنای آن باشد (جوادی آملی، 1389: 6/589). بر همین اساس میتوان گفت، آیه مورد بررسی، در سیاق آیات قبل از آن قرار نداشته و وابسته به آنها نیست. شرح بیشتر این موضوع، در ادامه مطالب بازگو خواهد شد.

همچنین از نظر برخی مفسران، قبل از اسکان خانواده حضرت ابراهیم (علیه­السلام) در آن مکان، هم "بیت" یعنی کعبه بوده و هم آن خانه منسوب به خداوند و "مُحَرَّم" بوده است (طبرسی، 1372: ‏6/490؛ طوسی، بی­تا: ‏6/300؛ طبری، 1412: ‏13/152؛ جوادی آملی، 1388: 7/31). مؤید این قول، توجه در آیه «وإذ بوّأنا لإبراهیم مکان البیت»(حج/26) است که براساس آن می­توان فهمید خدای سبحان مکان پیشین کعبه و نقشه بازسازی آن را به او نمایاند تا وی آن را مجدداً بنا کند. بنابراین، سابقه کعبه و حرمت ویژه آن به دوران­های پیش از نبوت حضرت ابراهیم علیه السلام باز می­گردد و آن حضرت، اولین مؤسس و نخستین بنیان­گذار کعبه نیست.

سیاق کلی آیه سوره ابراهیم: این آیه همراه با آیات بعد از آن، در سیاق دسته آیاتی[6] قرار گرفته که از دعای حضرت ابراهیم پیرامون خانواده خویش و مردم مکه سخن گفته­اند. در حقیقت بعد از تذکرى که خداوند در آیات گذشته یعنى از آیه «وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ اذْکُرُوا نِعْمَه اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ أَنْجاکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ ...»(ابراهیم/ 6) به بعد مى‏داد، براى بار دوم نعمت­هایى را تذکر مى‏دهد. نخست نعمت­هایى را که به عموم بندگان مؤمن (که همان بنى­اسرائیل از ولد ابراهیم باشند) داده را، یادآورى مى‏کند[7] و سپس نعمت­هاى دیگرش را که به دودمان دیگر از نسل ابراهیم یعنى فرزند اسماعیل ارزانى داشته؛ خاطرنشان مى‏سازد (ابراهیم/41-35). آن نعمت­ها عبارتست از همان چیزهایى که ابراهیم (علیه­السلام) در دعاى خود (دسته آیات مزبور) از خداى تعالى درخواست نموده و گفته بود:«رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً». در آیات بعد، پاره­ای دیگر از تقاضاهای حضرت را برشمرده و در نهایت نیز، از عاقبت کسانی سخن رفته که از نعمت­های الهی غافل بوده و خداوند نیز عذاب ایشان را براى روز سختى به تأخیر انداخته است.

 

اقوال صاحبان کتب متشابه

صاحبان کتب متشابه، پیرامون دو آیه مورد بررسی، اقوال متعدد و آراء بسیاری را مطرح نموده­اند. با تفحص در بیانات ایشان می­توان بدین نکته راه یافت که تبیینات ایشان، بیشتر از نگاه علم نحو بوده که در جدول زیر به اختصار بیان شده است. در ادامه سعی نوشتار بر آن است براساس این جدول، گزارشی جامع، از کلام صاحب­نظران را ارائه نماید:

 

جدول1. ترکیب نحوی آیه سوره بقره: «وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِمُ رَبِ اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا ءَامِنًا» (بقره/126)

کلمه

اجعل

هذا

بلدا

امنا

اعراب

فعل امر و فاعلش ضمیر مستتر تقدیره انت

اسم اشاره، مفعول به اول

مفعول­به دوم

صفت

جدول2. ترکیب نحوی آیه سوره ابراهیم: «وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ ربِ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ ءَامِنًا» (ابراهیم/35)

کلمه

اجعل

هذا

البلد

امنا

اعراب

فعل امر و فاعلش ضمیر مستتر، تقدیره انت

اسم اشاره، مفعول به اول

بدل از اسم اشاره

مفعول به دوم

 

 

براسـاس سیـاق آیات مورد بـررسی اثبات می­گردد، فعل "اجعل" از افعال تصییر است. در حقیقت اصل جمله فوق، به صورت "هذا بلد آمن" بوده که خبر این جمله، واژه "بلد" است. با دخول فعل "اجعل" بر سر جمله فوق، تحویل و تصییری در آن رخ داده و مبتدا، به مفعول اول و خبر به مفعول دوم این فعل تبدیل می­گردد: (عکبری، بی تا: 39؛ درویش، 1415: ‏1/260). اما در آیه سوره ابراهیم نیز، "هذا" مفعول اول؛ "بلد"، صفت، بدل یا عطف بیان آن، فعل "آمنا" نیز مفعول به دوم آن است (درویش، 1415: ‏13/197؛ عکبری، بی­تا: 222). اما برهمین اساس آراء صاحبان کتب متشابه، به اختصار عبارتند از:

اکثر صاحبان کتب متشابه یعنی اسکافی، کرمانی، انصاری و ابن جماعه، معتقدند: سکونت هاجر و اسماعیل در ابتدا در بیابانی بی آب و علف، خشک و لم­یزرع بود؛ چنانچه در آیه «رَّبَّنَا إِنىِ أَسْکَنتُ مِن ذُرِّیَّتىِ بِوَادٍ غَیرِ ذِى زَرْعٍ عِندَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّم»(ابراهیم/37) بدان اشاره شده است.

 حضرت ابراهیم (علیه­السلام) در ابتدا از خداوند درخواست می­کند که این بیابان خشک و سخت را از جمله شهرهایی قرار ده که اهالی آن در امن و آسایش زندگی می­کنند. اما خداوند بخشی از دعای او را مستجاب کرد و آن بیابان را به صورت شهری قابل سکونت تبدیل نمود و تأمین امنیت و آسایش آن را براساس حکمت و مصالح خویش، به تأخیر انداخت. سپس در مرتبه دوم، حضرت دعا نمود که این مکان آباد را که به صورت شهری در آورده­ای، امنیت آن را نیز تأمین نما چرا که (ان السکن یحتاج الی الامن و زوال الخوف)؛ یعنی، سکونت نیازمند امنیت و رهایی از خوف و ترس است تا کسانی که به آن پناه می­آورند، در امنیت و آسایش باشند (خطیب الاسکافی، 1422: 23؛ کرمانی، بی­تا: 117؛ ابن جماعه، 1410: 106؛ انصاری، 1983: 52).

در تأیید کلام این گروه، مثالی توسط یکی از قرآن­پژوهان ذکر شده که بیان آن، خالی از فایده نیست: زمانی که می­گوییم: (اجعل هذا خاتما حسنا)، موصوف یعنی خاتم­شدن آن را مدنظر داریم اما زمانی که می­گوییم: (اجعل هذا الخاتم حسنا)، صفت یعنی نیکو کردن و زیبا نمودن آن را قصد نموده­ایم زیرا آنچه که هدف کلام را می­رساند، مفعول دوم جمله است که به منزله خبری برای جمله محسوب می­شود (خفاجی، 1997: 5/473).

 اما غرناطی، به­طور کلی این بیان را قبول نکرده و آن را از مفهوم هر دو آیه، دور دانسته زیرا با ترتیب نزول آنها، سازگار نیست (غرناطی، 1403: 1/234). با تأمل در کلام غرناطی نیز می­توان دریافت بر خود وی نیز، نقدی وارد است؛ زیرا وی، به توقیفی­بودن ترتیب مصحف توجه نداشته؛ بر همین اساس نقد وی نیز، رد می­گردد[8](زید، 1431: 1/155).

برخی دیگر از صاحب­نظران، علیرغم پذیرش پاسخ فوق، تبیین دیگری را نیز محتمل دانسته­اند. از نظر ایشان، هر دو آیه مورد بررسی، یک حکایت است و ابراهیم (علیه­السلام)، یک­بار دعا کرده بود. با این بیان، در آیه سوره بقره، احتمال وجود کلامی در تقدیر می­رود؛ یعنی محتمل است اصل آیه چنین باشد: (اجعل هذا البلد بلدا آمنا) یعنی پروردگارا این شهر را شهر امنى قرار ده. در این دعا، حضرت از خداوند، صفت این شهر، یعنی امنیت را درخواست نمود نه شهر شدن شهر را. چنانچه در جمله: (کن رجلا سخیا) معقول نیست که گوینده از مخاطب خویش، مرد بودن را درخواست نموده باشد بلکه صفت آن یعنی سخی و بخشنده بودن را طلب کرده است (کرمانی، بی­تا: 117).

 این تبیین گرچه از نظر کرمانی، احتمالی ضعیف است اما از نظر اسکافی نمی­توان آن را رد نمود. به همین دلیل وی جهت تبیین آن، مثال­های متعدد دیگری را نیز ارائه نموده که به دلیل جلوگیری از اطاله کلام، به ذکر یک نمونه اکتفا می­گردد: (کان الیوم یوما حارا): از نظر اسکافی، در این جمله، که یوم، خبرِ کان و حارا صفت آن محسوب می­شود، هدف گوینده، اخبار از گرمای روز است نه روز بودن روز! در حقیقت اصل این جمله عبارت است: "کان الیوم حارا" یعنی امروز گرم بود و اگر لفظ روز را تکرار کرد، برای آن بود که صفت و موصوف را با هم بیاورد. مانند اینکه بگویی: "کان هذا الیوم من الایام الحاره" یعنی امروز، از روزهای گرم بود (خطیب الاسکافی، 1422: 23).

در ادامه ثابت می­گردد که این نظر، گرچه از برخی جهات محتمل است اما چون براساس سیاق و عناصر آن، نمی­توان مؤیدی برایش کشف نمود، بنابراین از استحکام لازم برخوردار نیست.

غرناطی، همچنین در جهت تبیین علت اختلاف، بیانی دیگر را ارائه نموده که در نقل آن نسبت به متقدمان و متأخران خویش منفرد است. وی براساس قواعد علم نحو و نیز توجه به سیاق آیات، گفته: در آیه سوره بقره یعنی «رَبِ اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا ءَامِنًا»(بقره/126)، "هذا" مفعول اول و "بلدا" مفعول دوم و "آمنا" صفت آن است. از دیگر سو "هذا" در این آیه، اشاره به بیت الله الحرام دارد که در آیات قبل یعنی آیه «وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثَابَه لِّلنَّاسِ وَ أَمْنًا .... وَ عَهِدْنَا إِلىَ إِبْرَاهِمَ وَ إِسْمَاعِیلَ أَن طَهِّرَا بَیْتىَ لِلطَّائفِینَ وَ الْعَاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُود»(بقره/125) از آن یاد شده است. به همین دلیل در آیه مورد بررسی، اسم اشاره­ "هذا"، برای اشاره به آن بیت شناخته شده کافی است؛ لذا لازم نیست "بلد" به صورت معرفه بیاید. اما آن چه در سیاق آیه سوره ابراهیم آمده، برای معرفه شدن "بلد" کافی نیست؛ بنابراین "بلد" همراه با ال تعریف آمده تا در این آیه، "هذا البلد" مفعول اول و "امنا" مفعول دوم قرار گیرد (غرناطی، 1403: 1/234).

در حقیقت از منظر غرناطی، چون خداوند در سوره بقره، در آیه قبل از آیه مورد بررسی، بیت را دو مرتبه شناسانده است: « وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثَابَه لِّلنَّاسِ وَ أَمْنًا»(بقره/125) و نیز «وَ عَهِدْنَا إِلىَ إِبْرَاهِمَ وَ إِسْمَاعِیلَ أَن طَهِّرَا بَیْتىَ لِلطَّائفِینَ وَ الْعَاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُود»(بقره/125). پس، از شناخت بیت، می­توان به شناخت بلد راه یافت. بر همین اساس اگر در آیه سوره بقره، واژه بلد به صورت معرفه می­آمد، البلد، تکرار مکررات بوده که از خداوند سبحان به دور است. بر همین اساس، اسم اشاره هذا در سوره بقره، نیاز به تابعی ندارد تا جنس آن را مشخص نماید؛ یعنی، نه عطف بیان می­خواهد (مطابق کلام سیبویه[9]) و نه نیازمند صفت است (چنانچه مبرد می­گوید[10]) یعنی نیازی نیست خداوند سبحان لفظ بلد را بعد از اسم اشاره، همراه با ال تعریف ذکر کند، چرا که قبلاً توسط لفظ بیت شناخته شده است. اما در آیه سوره ابراهیم، چون در آیات قبل، بلد شناسانده نشده؛ برهمین اساس مطابق قاعده معروف در تعیین جنس اسم اشاره شده توسط اسامی اشاره (مشار الیه)، که در غالب موارد، عطف بیان دانسته شده، یا طبق قول مبرد، صفت است یا طبق قول مشهور در این آیه، بدل باشد[11] در هر حال، نیازمند ال تعریف بوده و می­بایست به صورت معرفه (البلد) بیاید تا جنس آن شناسانده شود (غرناطی، 1403: 1/236-235).[12]

در ادامه سعی نوشتار برآن است تا پس از واکاوی سیاق هریک از آیات فوق، به طور مجزا انواع قرائن مؤثر موجود در سیاق را به منظور تبیین علت اختلاف استخراج نماید تا از آنجا درستی یا نادرستی کلام هر یک از صاحب­نظران را تعیین نماید.

 

واکاوی عناصر سیاق در جهت تبیین علت اختلاف

در این بخش سعی نوشتار بر آن است با مطالعه در انواع قرائن موجود در آیات مورد بررسی، به تبیین علت اختلاف و از آنجا ارزیابی اقوال صاحب­نظران بپردازد. پس از واکاوی این قرائن، مشخص گردید قرائن زیر، نقش مؤثری در این مهم دارند که ادامه شرح مختصری از هر یک، البته به ترتیب اهمیت، ارائه میگردد:

1. قرائن پیوسته غیرلفظی

این دسته از قرائن که جدای از کلام هستند؛ پس از آنکه الفاظ و عبارات، معنایی را به شنونده یا خواننده سخن منتقل کرد و مفهومی را ارائه نمود، در نشان دادن مراد جدی گوینده نقش بازی می کنند. به همین دلیل گفته می شود: قرائن پیوسته در مراد استعمالی و قرائن ناپیوسته در مراد جدی اثر می­گذارد (بابائی و همکاران، 1385: 118). با تفحص در قرائن غیرلفظی آیات مورد بررسی روشن می­گردد که در میان انواع مختلف آن، موارد زیر در جهت تبیین علت اختلاف این آیات، مؤثر هستند:

 

الف) مکان نزول

 برخی مفسران علت تفاوت دو آیه مورد بررسی را تفاوت در مکان نزول آن دو دانسته­اند. برخی از ایشان از قول سهیلی گفته­اند: سوره ابراهیم، در مکه نازل شده و مکی است[13] یعنی پیامبر (صلی­الله­علیه­واله­وسلم)، هنگام نزول این آیه، در مکه حضور داشته­اند، به همین دلیل کلمه "البلد" همراه با الف و لام تعریف، که ال عهد است و نمایانگر حضور معهود است آمده؛ یعنی این شهر، در زمان نزول این آیه، برای همه شناخته شده و عده زیادی در آن جمع شده­اند (ابن عاشور، بی­تا: 12/260). گویی خداوند خطاب به مخاطبان آیه فوق، می­فرماید که این شهری که شما در آن سکونت داشته و در تنعم کامل از نعمات الهی در آن زندگی می­کنید، اجابت دعای ابراهیم است که خداوند این بیابان بی آب و علف را به شهری امن و پرنعمت تبدیل نمود. اما آیه سوره بقره، گرچه در ترتیب مصحف، ابتدا ذکر شده اما از نظر زمان نزول، مؤخر از آیه سوره ابراهیم؛ و در مدینه نازل شده، بنابراین پیامبر هنگام نزول آن در مدینه بوده­اند و به خاطر عدم حضور ایشان در مکه، از کلمه "بلد" نه با ال تعریف حضور، بلکه به صورت نکره، تعبیر گردیده است: («الْبَلَدَ» بلام التعریف التی للحضور، بخلاف آیه البقره، فإنما هى مدنیه، و لم تکن مکه حاضره حین نزولها، فلم یعرفها بلام تعریف الحضور)(ابن عجیبه، 1419: 3/ 64؛ زرکشی، 1410: 2/192). گویی خداوند خطاب به این دسته از مخاطبان می­فرماید: ای مسلمانان اعمال و کارهای شما در مدینه منوره، نیازمند دعایی همانند دعای پدرتان حضرت ابراهیم (علیه­السلام) می­باشد. بنابراین تنکیر آن، امت را ارشاد می­نماید که برای کسب قدرت در زمین، این روش و شیوه را در پی گرفته تا خلافت الهی در آن، به همان صورت جایگزین شود (مشاهره، 1431: 133)؛ چنانچه سیاق این آیه نیز، مؤید این معناست:« وَ إِذِ ابْتَلىَ إِبْرَاهِمَ رَبُّهُ بِکلَمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنىِّ جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِن ذُرِّیَّتىِ قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِى الظَّالِمِین»(ابراهیم/124).

اما ابن جزری بر این نظر، ایراد گرفته و آن را قابل تأمل دانسته زیرا از نظر او هیچ فرقی میان بودن پیامبر (صلی­الله­علیه­واله­وسلم) در مکه یا مدینه نیست. برخی مفسران، نظر ابن جزری را پاسخ داده­اند و گفتهاند: چون خداوند سبحان در قرآن کریم، از قصص انبیا با عین الفاظ ایشان حکایت ننموده، و تنها به زبان عربی از احوال ایشان خبر داده، بنابراین با توجه به موارد مختلف همچون توجه به شرایط و مکان نزول یعنی رعایت مقتضای حال و رعایت مقام کلام، از ایشان یاد کرده است. از این رو هیچ اشکالی ندارد که ال تعریف در کلمه "البلد" را جهت اشاره به حضور پیامبر در مکه و برای اثبات سکونت وی و مخاطبانش در این شهر بدانیم. از این طریق، مخاطبان درک بهتری از آیه نموده و به طور حسی و ملموس، از استجابت دعای ابراهیم، آگاهی می­یابند. بسیاری دیگر از مفسران نیز این معنا را تأیید نموده­اند (ابن جزى غرناطى، 1416: 1/98؛ ابن عجیبه، 1419: 3/64).

پس زمانی که شهر شناخته شده برای همگان است و عده زیادی در آن جمع شده­اند، به صورت معرفه آمده و زمانی که ناشناس و مخفی است یعنی هنوز به صورت شهری در نیامده و کسی از وجود فعلی آن خبری ندارد، یا مخاطبان در آن حضور فیزیکی ندارند به صورت نکره ذکر شده است (مشاهره، 1431: 133).

 

ب) مقام آیه

مقام کلام، به عنوان یکی از ویژگی­های موضوع سخن، هدفى کلى است که گوینده، سخن را براى تحقق آن مطرح کرده است؛ به عنوان مثال، هرگاه گوینده درصدد مدح و تمجید کسی، سخنی بر زبان آورد، مقام آن سخن، مدح است. به طور کلی در تفسیر آیات کریمه باید به مقام سخن توجه داشت و ظهور واژه‏ها و جمله‏ها را با توجه به آن به دست آورد. قرینه بودن مقام کلام، افزون بر اینکه از اصول عقلایی محاوره بوده و سیره عقلا در محاورات بر آن جاری است، مورد استناد مفسران عامه و خاصه نیز هست (بابائی و همکاران، 1385: 179).

در تبیین علت اختلاف آیات مورد بررسی نیز، توجه در مقام متفاوت هریک از آیات، دوگانگی آنها را از یکدیگر اثبات می­نماید. برای شرح این قسمت باید گفت: از آنجا که آیه سوره ابراهیم خطاب به مشرکان عصر نزول است، بنابراین در سیاق آن، از یک سو بحث از مؤمنان راستین و شاکران در برابر نعمت­هاى خدا شده (ابراهیم/31) و از دیگر سو سرنوشت ناسپاسی و کفران نعمت­های الهی بیان گردیده (ابراهیم/30-28)، به همین دلیل خداوند برای ایشان، ابتدا گوشه‏اى از نعمت­های خویش به عموم بندگان را شرح داده (ابراهیم/34-32) و سپس در آیات مورد بحث، به طور خاص، سراغ ابراهیم (علیه­السلام) رفته و در جواب دعاها و درخواست­هاى او، گوشه‏اى از نعمت­های اختصاصی خویش به این بنده مقاوم و شاکر را بیان نموده است تا به­عنوان مثالی از کلمه طیب (ابراهیم/25-24)، هم تکمیلى باشد براى بحث­های گذشته و هم سرمشق و الگویى براى آنها که مى‏خواهند از نعمت­هاى الهى بهترین بهره را بگیرند. بنابراین مقام این آیه، مقام عبرت گرفتن از سرگذشت پیشینیان است تا مردم عصر نزول، از روش آباء و اجداد خویش پیرامون بت پرستی و ناسپاسی نعمت­های الهی انصراف داده؛ به اقامه نماز و شکرگذاری از نعمات الهی پرداخته و از کفران و ناسپاسی دست بردارند (نیشابوری، 1416: 4/198؛ ابن عاشور، بی تا: ‏12/260؛ بقاعی، 1969: 4/191-189؛ سید قطب، 1412: ‏4/2109). دخول "ال تعریف" بر کلمه "بلد" در این سوره نیز، با رعایت مقام آیه بوده و دلالت بر عظمت نعمت محقق شده دارد تا از آنجا استجابت دعای ابراهیم و سپس عظمت نعمات داده شده را به خوبی نمایان سازد (آلوسی، 1415: ‏7/220؛ دمشقی، 1998: 2/470).

 به دیگر بیان، خداوند سبحان، در استجابت دعای ابراهیم، این بلد را همانند سایر بلاد، قرار نداده بلکه شهری با تمام امکانات و لوازم سکونت مقرر فرموده که به سبب معرفه آمدن آن، این ویژگی خاص بودن آن قابل تشخیص است[14].

مؤید دیگر این گفتار، توجه به قرائن لفظی موجود در سایر سور است. با تفحص در سایر استعمالات کلمه "بلد" در قرآن کریم می­توان دریافت که کاربست آن به صورت معرفه، دلالت بر تعظیم و مدح آن می­نماید. چنانچه در آیه «وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّه»(اعراف/58) و نیز آیات « لَا أُقْسِمُ بهَذَا الْبَلَدِ* وَ أَنتَ حِلُّ بهَذَا الْبَلَد»(بلد/2-1) یا «وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ* وَ طُورِ سِینِینَ* وَ هَذَا الْبَلَدِ الْأَمِینِ* لَقَدْ خَلَقْنَا الْانسَانَ فىِ أَحْسَنِ تَقْوِیم‏»(تین/4-1) این عظمت و مدح، به خوبی دیده می­شود (طباطبائی، 1417: 20/319).

بنابراین مقتضای این نعمت عظیم و لطف بیکران الهی در استجابت دعای ابراهیم و آباد نمودن این شهر، آن است که به جای پیروی از آباء گمراه، از سلف صالح و شایسته خویش تبعیت نموده که در غیر این صورت، همانند ایشان، به عذاب سخت الهی دچار میگردند.

اما آیه سوره بقره؛ که خصوص یهود و نصارا، یعنی فرزندان اسرائیل و یعقوب نازل شده[15]؛ مقام و هدف آن، موعظه و پنددهی اهل کتاب، البته با لحنی مؤاخذه­آمیز است (ابن عاشور، بی­تا: 1/694) و اهداف مذکور در سیاق آیه سوره ابراهیم (تعظیم نعم الهی و از آنجا شکرگذاری و پرهیز از ناسپاسی)، در آن وجود ندارد، برهمین اساس کلمه "بلد" به صورت نکره آمده است.

از این رو با توجه به این قرینه، یعنی تفاوت مقام دو آیه مورد بررسی نیز، می­توان گفت: تعریف کلمه بلد و ذکر آن به صورت معرفه، در آیه سوره ابراهیم، مناسب با مقام آیه بوده و دلالت بر تفاوت زمان صدور این دو آیه از یکدیگر دارد.

 

2) قرائن پیوسته لفظی

به کلمات و جمله­هایی که پیرامون واژگان یا عبارت مورد تفسیر قرار گرفته­اند ، قرائن پیوسته لفظی گویند. این دسته از قرائن، خصوصیتی را برای کلام ایجاد می کنند که اگر به تنهایی گفته شود، فاقد آن است (بابائی و همکاران، 1385: 120-119). در این بخش، سعی نوشتار بر آن است تا آن دسته از قرائن لفظی موجود در سیاق هریک از آیات که در تبیین علت اختلاف این آیات مؤثر هستند مورد بررسی را استخراج نماید. براساس تحقیقات نگارنده، قرائن زیر بدست آمد:

الف) توجه به قرائن لفظی موجود در سیاق آیه سوره ابراهیم، بدین نکته راه می­نماید که آن حضرت، دعای مذکور در سوره ابراهیم را بعد از اتمام تعمیر کعبه و شهر شدن مکه از خداوند درخواست نموده­اند. بنابراین مضمون دو آیه مورد بررسی و نیز زمان صدور آنها با یکدیگر متفاوت است. این قرائن عبارتند از:

- «رَّبَّنَا إِنىِ أَسْکَنتُ مِن ذُرِّیَّتىِ بِوَادٍ غَیرِ ذِى زَرْعٍ عِندَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُواْ الصَّلَوه فَاجْعَلْ أَفْدَه مِّنَ النَّاسِ تهوْى إِلَیهِمْ وَ ارْزُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ»(ابراهیم/37).

 در این آیه، کلمه" مِنْ ذُرِّیَّتِی"جانشین مفعول اسکنت" است و" من" در آن، تبعیض را مى‏رساند (درویش، 1415: 13/198). منظور ابراهیم (علیه­السلام) از ذریه‏اش همان اسماعیل و فرزندانى است که از وى پدید مى‏آیند، نه اسماعیل به­تنهایى، براى اینکه در ادامه بیان نموده: «رَبَّنا لِیُقِیمُوا الصَّلاه»(ابراهیم/37) و اگر اسماعیل به تنهایى مقصود بود نمى‏بایست لفظ جمع به کار می­برد. بنابراین می­توان گفت آیه مورد بررسی در سوره ابراهیم، در زمانی است که آن حضرت، اسحاق را نیز داشته­اند (طباطبائی، 1417: 12/76). از این رو این دعا، بعد از استقرار اسماعیل و هاجر در مکه و سکونت در آنجا و سپس به دنیا آمدن اسحاق است و مربوط به زمانی است که شهر مکه، از حالت بیابان خشک و بی آب و علف خارج و به صورت شهری مستقل و آباد در آمده بود.

-  «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى وَهَبَ لىِ عَلىَ الْکِبرِ إِسْمَاعِیلَ وَ إِسْحَاقَ»(ابراهیم/39).

آیه فوق، به طور صریح، علاوه بر اسماعیل از اسحاق نیز نام برده شده، بنابراین در زمان صدور این دعا، اسحاق نیز متولد شده بود. بر همین اساس با توجه به این قرینه لفظی پیوسته به آیه مورد بررسی نیز (ابراهیم/35)، می­توان به صدور این دعا، بعد از شهر شدن مکه و تفاوت آن با دعای مشابه مذکور در سوره بقره، راه یافت که قبل از شهر شدن مکه از حضرت صادر گردیده چراکه در آن زمان، نه تنها اسحاق متولد نشده بود بلکه خانه کعبه نیز هنوز بازسازی نشده بود[16].

ب) در مورد آیه مورد بررسی در سوره بقره نیز، یکی از قرائن لفظی پیوسته در سیاق آن، که در تبیین علت اختلاف دو آیه مورد بررسی اهمیت زیادی دارد، پرده برداری خداوند از موضع‌گیریهای اهل کتاب (بقره/123-120)[17] و بهانه تراشی­های مشرکان (بقره/119-118)[18] است. در سیاق آیات قبل از آیه مورد بررسی در سوره بقره، خداوند، به اقتضای مقام کلام[19]، به موعظه و پنددهی دو گروه فوق پرداخته (ابن عاشور، بی­تا: 1/694) و برای اثبات بیگانگی هر دو گروه از ابراهیم (علیه‌السلام) و آیین او، پاره­ای از اقدامات حضرت ابراهیم را بیان نموده تا ثابت نماید ملّت و آیین ابراهیم، همان توحید و تسلیمی است که رسول مکرّم (صلی­الله­علیه­واله­وسلم)، جامعه را به آن فرا می‌خواند، نه هوس ها و اباطیلی که شما به آن دل بسته‌اید؛ برای نیل به این هدف نیز، به عنوان تذکر و پندگیری، از برخی کارهای حضرت ابراهیم (علیه السلام) برای ایشان نام برده است:

- امامت حضرت و وفای او در تبلیغ دین الهی و دعایش مبنی بر ادامه امامت در ذریه و خاندانش: «وَ إِذِ ابْتَلىَ إِبْرَاهِمَ رَبُّهُ بِکلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنىِّ جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِن ذُرِّیَّتىِ قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِى الظَّالِمِین»(بقره/124).

- اکرام و تعظیم خانه الهی به منظور امنیت و تعزیت فرزندانش: «وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثَابَه لِّلنَّاسِ وَ أَمْنًا وَ اتخَّذُواْ مِن مَّقَامِ إِبْرَاهِمَ مُصَلىًّ وَ عَهِدْنَا إِلىَ إِبْرَاهِمَ وَ إِسْمَاعِیلَ أَن طَهِّرَا بَیْتىَ لِلطَّائفِینَ وَ الْعَاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُود»(بقره/125).

- یادآوری اقدام حضرت ابراهیم در جهت ایجاد این شهر : «وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذا بَلَدًا ءَامِنًا وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ ءَامَنَ مِنهُم بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الاْخِرِ قَالَ وَ مَن کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِیلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلىَ‏ عَذَابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصِیر»(بقره/126).

- یادآوری مراحل بازسازی کعبه توسط حضرت ابراهیم و فرزندش اسماعیل:«و إِذْ یَرْفَعُ إِبْرَاهِمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْمَاعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنتَ السَّمِیعُ الْعَلِیم»(بقره/127).

- دعای حضرت در حق فرزندان و امت خویش: «رَبَّنَا وَ اجْعَلْنَا مُسْلِمَینِ لَکَ وَ مِن ذُرِّیَّتِنَا أُمَّه مُّسْلِمَه لَّکَ وَ أَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَ تُبْ عَلَیْنَا إِنَّکَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ»(بقره/128).

- درخواست حضرت ابراهیم از خداوند مبنی بر گزینش پیامبری از میان خاندانش برای ساکنین این شهر: « رَبَّنَا وَ ابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا مِّنهُمْ یَتْلُواْ عَلَیهِمْ ءَایَاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الحِکْمَه وَ یُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الحَکِیم‏»(بقره/129).

- وصیت حضرت برای فرزندان و ذریه خویش: «وَ وَصىَ‏ بهَا إِبْرَاهِمُ بَنِیهِ وَ یَعْقُوبُ یَابَنىَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى‏ لَکُمُ الدِّینَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنتُم مُّسْلِمُون‏»(بقره/132).

با توجه در قرائن لفظی پیوسته فوق، مشخص می­گردد که گویی خداوند خطاب به این دسته از مشرکان و اهل کتاب می­فرماید: اعمال و کارهای شما در مدینه منوره[20]، نیازمند دعایی همانند دعای پدرتان حضرت ابراهیم (علیه­السلام) است که به دلیل اخلاص در دعا و اعتقاد کامل به یگانگی خداوند، این بیانان بی آب و علف را به شهری امن و پرنعمت تبدیل نمود (ابن عاشور، بی­تا: 1/694). بنابراین تنکیر کلمه بلد یعنی "بلدا"، امت را ارشاد می­نماید که برای کسب قدرت در زمین، این روش و شیوه را در پی گرفته تا خلافت الهی در آن، به همان صورت جایگزین شود؛ چنانچه سیاق آیه مورد بررسی، مخصوصاً عبارت پایانی آیه قبل از آن، یعنی «وَ إِذِ ابْتَلىَ إِبْرَاهِمَ رَبُّهُ بِکلَمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنىِّ جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِن ذُرِّیَّتىِ قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِى الظَّالِمِین»(ابراهیم/124) مؤید این معناست (مشاهره، 1431: 133).

ترکیب لغوی آیه مورد بررسی نیز، این بیان را تأیید می­کند. اصل این جمله عبارت است از : (هذا بلد آمن) یعنی این، شهری امن است. در این عبارت، خبر جمله، کلمه "بلد" است که با قرار گرفتن فعل "جعل" بر سر جمله «اجْعَلْ هَذا بَلَدًا ءَامِنًا»، این خبر به مفعول دوم این فعل (اجعل) تبدیل می­شود (درویش، 1415: 1/260) و مقصود اصلی جمله را ایفا می­کند. بر همین اساس است که صاحبان کتب متشابه می­گویند: دعای اول ابراهیم زمانی صادر شد که هنوز شهری در این بیابان نبود و آن حضرت، از خداوند درخواست نمود تا آن را به شهری ایمن تبدیل نماید. گویی می­گوید: (اجعل هذا الوادی بلدا آمنا) که "هذا" اشاره به «بِوَادٍ غَیرِ ذِى زَرْعٍ عِندَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ»(ابراهیم/37) قبل از ساختن کعبه دارد (خطیب الاسکافی، 1422: 23؛ کرمانی، بی­تا: 117).

 

3. قرائن ناپیوسته لفظی

این دسته از قرائن که جدای از کلام هستند؛ پس از آنکه الفاظ و عبارات، معنایی را به شنونده یا خواننده سخن منتقل کرد و مفهومی را ارائه نمود، در نشان دادن مراد جدی گوینده نقش بازی می کنند (بابائی و همکاران، 1385: 118). مهم­ترین انواع این قرائن عبارتند از: آیات دیگر قرآن، روایات معتبر، اجماع و ضرورت دینی. با تفحص در هریک از این انواع، بدست آمد که تنها، قرینه اول یعنی (توجه به سایر آیات قرآن کریم)، به عنوان قرینه ناپیوسته لفظی، در جهت تبیین علت اختلاف آیات مورد بررسی کاربرد دارد که شرح مختصری از آن ارائه می­گردد:

الف) سایر آیات سوره بقره نیز این معنا را تأیید می­کنند که دعای حضرت، در سوره بقره، قبل از شهر شدن مکه و تعیین حدود مرزی آن بوده و متفاوت با دعای مذکور در سوره ابراهیم است. از جمله این قرائن میتوان به آیاتی اشاره نمود که در این سوره، به طور مکرر تکرار شده و اشاره به آغاز احداث و ایجاد پارهای امور دارند. مقایسه این آیات با آیه مورد بررسی در سوره بقره، مؤید این معناست که این آیه نیز محتمل است در سیاق آیات قبل از آن بوده و همانند آنها به ایجاد و احداث امری نوظهور و جدید (مثلا شهر مورد درخواست حضرت ابراهیم (علیه­السلام) اشاره داشته باشد. اما آیات مورد اشاره (قرائن لفظی پیوسته و غیر پیوسته) عبارتند از:

- آغاز آفرینش آسمان و زمین: «هُوَ الَّذِى خَلَقَ لَکُم مَّا فىِ الْأَرْضِ جَمِیعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلىَ السَّمَاءِ فَسَوَّئهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ هُوَ بِکلِّ شىْءٍ عَلِیم»(بقره/29)

- آغاز آفرینش انسان: «وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَئکَه إِنیِ جَاعِلٌ فىِ الْأَرْضِ خَلِیفَه قَالُواْ أَتجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَ نحَنُ نُسَبِّحُ بحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنىِّ أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ»(بقره/30)

- احداث شهر مکه (آیه مورد بررسی): « وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذا بَلَدًا ءَامِنًا وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ ءَامَنَ مِنهُم بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الاْخِرِ قَالَ وَ مَن کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِیلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلىَ‏ عَذَابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصِیر»(بقره/126)

- بناء کعبه: «وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْرَاهِمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْمَاعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنتَ السَّمِیعُ الْعَلِیم»(بقره/127).

در حالی که آیه مورد بررسی در سوره ابراهیم، طبق نظر برخی مفسران، عطف به آیه « أَلَمْ تَرَ إِلىَ الَّذِینَ بَدَّلُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْرًا وَ أَحَلُّواْ قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ* جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَهَا وَ بِئْسَ الْقَرَار»(ابراهیم/29-28) بوده و در مقام احتجاج با مشرکین ساکن در شهر مکه است که گمان می­نمودند در طریق ابراهیم هستند در حالی که نعمت­هایی که خداوند در استجابت دعای ابراهیم به ایشان داده بود و این وادی بی آب و علف را به شهری پربرکت و امن تبدیل نموده بود را کفران نموده و برای خداوند شریکانی قائل شدند. در حقیقت ایشان به جای پیروی از اجداد صالح، از گمراهان آنها پیروی نمودند (سید قطب، 1412: ‏4/ 2109؛ آلوسی، 1415: ‏7/221؛ ابوحیان اندلسی، 1420: ‏6/444؛ قاسمی، 1418: ‏6/318). بنابراین در سیاق آیه سوره ابراهیم، حرفی از احداث و ایجاد لوازم آسایش نیست و به جای آن، از تبدیل نعمت و استفاده نادرست از الطاف الهی سخن رفته؛ بر همین اساس، دعای دوم حضرت ابراهیم (علیه­السلام) مبنی بر امنیت و ایجاد آرامش، با فضای این آیه متناسب است.

بنابراین توجه به انواع قرائن فوق، این احتمال را تقویت می­کند که دعای حضرت در سوره بقره، برخلاف مشابه آن در سوره ابراهیم، قبل از احداث شهر مکه، صادر شده و مبنی بر تقاضای شهرشدن آن، توسط حضرت است.

ب) توجه به آیات موجود در سایر سور نیز، می­تواند مؤید دیگری بر ادعای این بخش از نوشتار باشد. با توجه به کاربست کلمه "بلد" در قرآن کریم، مخصوصاً شکل معرفه آن، می­توان بدین نکته راه یافت که کلمه "البلد" در قرآن کریم، متفاوت با صورت نکره آن بوده و دلالت بر تعظیم و مدح محل مورد اشاره می­نماید (مشاهره، 1431: 131). با تفحص در آیات قرآن کریم، مشخص شد که واژه "البلد" 5 مرتبه در قرآن کریم تکرار شده[21] و یک­بار نیز با صیغه مونث[22] آمده است. در پنج مورد از شش مورد یاد شده، مطابق نظر مفسران، این واژه به شهر مکه و جایگاه ویژه آن، اشاره دارد (طباطبائی، 1417: 20/319) و در یک مورد باقی مانده نیز[23]، گرچه مـکان خاصـی را مفسران بیان ننموده­اند اما به هرحال دلالت بر عظمت و مدح مکان مورد اشاره دارد (طباطبائی، 1417: 8/161). بنابراین می­توان گفت در قرآن کریم، استعمال صیغه معرفه، یعنی "البلد"، متفاوت با صیغه نکره آن بوده و به دو مکان متفاوت اشاره دارند. صیغه نکره، در آیه سوره بقره، به بیابانی بی آب و علف (شهر مکه قبل از دعای حضرت ابراهیم (علیه­السلام)، بیابانی ناامن و خشک بود) و صیغه معرفه، در آیه سوره ابراهیم، به مکانی ویژه مخصوص عبادت خداوند و شهری با تمام امکانات و نعمت­های الهی اشاره دارد. با این بیان، مشخص می­شود که دو دعای حضرت ابراهیم، با یکدیگر متفاوت بوده و در دو زمان جداگانه از ایشان صادر شده است.

 

تحلیل و بررسی اقوال صاحبان کتب متشابه و مفسران

براساس مطالب فوق، اثبات گردید که تمامی صاحبان کتب متشابه (اسکافی، کرمانی، ابن جماعه و انصاری) به جز غرناطی، ذیل آیات مورد بررسی، معتقد به دو بار صدور این دعا از حضرت ابراهیم (علیه­السلام) بودند که صحت این قول ایشان، با واکاوی سیاق هریک از آیات اثبات گردید.

غرناطی نیز گرچه توجهی به تعداد دفعات صدور این دعا از حضرت ابراهیم (علیه­السلام) نداشته و تنها براساس توجه به ترتیب مصحف، ابتدا به نقد کلام اسکافی پرداخته و سپس با در نظر گرفتن قرائن پیوسته لفظی در هر آیه، اختلاف میان دو آیه را تبیین نموده، اما بر اقوال وی نیز، اشکالاتی وارد است که دو مورد آن ذکر می­گردد:

نقد اول اینکه وی براساس ترتیب مصحف و نیز توجه به قاعده معروف در علم نحو یعنی تقدیم اسم نکره و تأخیر اسم معرفه، به تبیین علت اختلاف پرداخته و ضمن نقد کلام اسکافی، چینش سوره­ها را سبب تعریف و تنکیر واژه "بلد" دانسته است. غرناطی، خود به این نکته توجه نداشته که ترتیب مصحف کنونی، براساس ترتیب نزول آیات نبوده و امری اجتهادی است (بابائی و همکاران، 1385: 143)؛ بنابراین نقد وی بر اسکافی، قابل قبول نیست و کلام خود او نیز، رد میگردد.

در نقد دوم نیز، باید گفت: آنچه در آیات مورد بررسی، مهم است عنایت به تفاوت دو آیه 125 و 126 سوره بقره[24] و از آنجا، تفاوت میان بیت و بلد است.

 اولا همان­گونه که در قبل نیز اشاره شد؛ آیات مورد بررسی، هیچ تقدمی از جهت درجه وجودی ندارند یعنی ترتیب تحقق خارجی این امور، مطابق ترتیب ذکری آنها نیست و نمی­توان گفت ابتدا آیه 125 تحقق یافته و سپس آیه 126 از حضرت صادر شده است[25]. ثانیاَ، مقصود از "بیت"، گاهی خصوص کعبه است؛ مانند مواردی که احکام قبله، مطاف و برخی از آثار دیگر بیان می‌شود (بقره/125) و گاهی "بیت" گفته می‌شود و مقصود تمام حرم است یعنی مسجدالحرام و حوالی معیّنی از آن (ابن منظور، 1414: ‏12/120؛ فیومی، بی­تا: ‏132). در هر دو حالت، "بلد" اعم از "بیت" بوده و بر آن، محیط است (جوادی آملی، 1389: 21/500؛ صالح، 1431: 208).

ابراهیم (علیه­السلام) نیز برای امنیت "بلد" یعنی شهر مکه دعا نمود«وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِمُ رَبِ اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا ءَامِنًا»(بقره/126) نه امنیت کعبه؛ زیرا امنیت کعبه، به درخواست حضرت ابراهیم نبود؛ بلکه خداوند ابتدائاً آن را مثاب، مطاف، قبله و اَمْن قرار داده بود «وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثَابَه لِّلنَّاسِ وَ أَمْنًا»(بقره/125). بنابراین تنها امنیت مکه به دعای حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) حاصل شد. بر همین اساس کلام غرناطی مورد تأیید نیست و نمی­توان بدان استناد نمود.

اسکافی، همچنین قول دومی را نیز بیان نموده و در آن، هر دو آیه مورد بررسی را یکی دانسته یعنی معتقد است که حضرت ابراهیم (علیه­السلام) تنها یک بار دعا نموده بودند. این تبیین وی، گرچه از برخی جهات محتمل است؛ چنانچه تعدادی از مفسران نیز، با تردید آن را بیان نموده (طباطبائی، 1417: ‏12/69 ؛ صادقی تهرانی، 1419: ‏16/80) و برخی نیز همانند کرمانی، آن را ضعیف دانسته­اند (کرمانی، بی­تا: 117)؛ اما براساس تحقیقات نگارنده، هیچ قرینه لفظی و غیرلفظی، به­عنوان مؤیدی بر صحت آن یافت نشد. همچنین، پذیرش این احتمال، مستلزم پذیرش تقدیر در آیه سوره بقره است که این امر، از استحکام این احتمال کاسته و اعتماد بدان را کاهش می­دهد. البته برخی مفسران، همانند ابوحیان اندلسی، این احتمال را با بیان دیگری مطرح نموده­اند: گرچه محتوای هر دو دعوت یکی است و ابراهیم تنها یک بار دعا کرده بود؛ اما آیه سوره بقره، نه محذوفی در تقدیر کلام دارد (همان قول فوق) و نه در اصل (طبق این آیه) شهری، از همان ابتدا وجود داشته است.

آن حضرت از خداوند در خواست می­نماید که این مکان یعنی این وادی بی آب و علف را شهری قرار دهد. در حالی که در سوره ابراهیم، به آیه سوره بقره تأویل و ارجاع داده شده و بر همین اساس، کلمه "بلد" نیز به­صورت معرفه آمده است: (یحتمل وجها آخر و هو: أنه لا یکون محذوف و لا یکون إذ ذاک بلدا، بل دعى له بذلک، و تکون المعرفه الذی جاء فی قوله: هَذَا الْبَلَدَ، باعتبار ما یؤول إلیه سماه بلدا)(ابوحیان، 1420: 1/612).

این­گونه بیان، همانند زمانی است که می گوییم: (رأیت رجلا، فاکرمت الرجل) که واژه رجل در بار اول، به صورت نکره و در بار دوم، به جهت ارجاع به حالت قبل، به صورت معرفه آمده است. اما این قول نیز، سخنی ضعیف و بی­پایه است و به این آیه ربطی ندارد چرا که ترتیب مصحف، با ترتیب نزول فرق میکند و بر همین اساس نمی­توان تبیین فوق را پذیرفت. اسکافی و کرمانی نیز، این قول را بیان و رد نموده بودند. نقد ایشان در قسمت قبل، ذیل بیان اقوال کتب متشابه ذکر شده است (خطیب الاسکافی، 1422: 23 ؛ کرمانی، بی­تا:117).

بنابراین از میان تمامی تبیینات مختلف ذیل علت اختلاف آیات مورد بررسی، قول اول اسکافی و نیز اقوال کرمانی، ابن جماعه و انصاری، مبنی بر صدور مجدد این دعا از حضرت ابراهیم (علیه­السلام)، اثبات می­گردد.

 

بحث و نتیجه­گیری

با توجه به مطالب فوق، مشخص گردید در دسته آیات مورد بررسی در این بخش از نوشتار، از میان انواع قرائن مختلف موجود در سیاق، هم قرائن پیوسته و هم قرائن ناپیوسته در تبیین علت اختلاف نقش ویژه­ای دارند که از میان قرائن پیوسته، هم می­توان از قرائن پیوسته لفظی بهره برد و هم می­توان از انواع قرائن پیوسته غیرلفظی از جمله مقام کلام و مکان نزول استفاده نمود. در میان سایر انواع قرائن نیز، سایر آیات قرآن کریم به­عنوان قرائن ناپیوسته لفظی بسیار راهگشا هستند.

 با توجه به هریک از انواع قرائن فوق، می­توان نتیجه گرفت دعای حضرت ابراهیم (علیه­السلام)، در مرتبه دوم با مرتبه اول متفاوت بوده و او در هر بار، درخواستی متفاوت از خداوند داشته است. در سوره بقره، از خداوند درخواست نمود که این مکان را از جهت سکونت و معشیت در آن ایمن گرداند؛ یعنی خداوند آنجا را شهری امن قرار دهد تا فرزندانش در بیابان به سر نبرند یا در حریم کعبه­ای که او بنیان نهاده، شهری امن ساخته شود. بر همین اساس کلمه "بلد" در سوره بقره به صورت نکره استعمال شده تا ناشناس بودن و عدم شهر بودن آن را اشاره نماید و چون چنین چیزی تحقق یافت؛ یعنی این مکان، تبدیل به شهری کامل و جامع از تمامی جهات شده بود و مردم با آگاهی از وجود آن، بدان طمع و حسد برده و به سوی آن گسیل یافته بودند؛ پس در مرتبه دوم (یعنی مطابق آیه سوره ابراهیم) در دعای دیگری که در واقع تتمه دعای پیشین است، عرض کرد: پروردگارا! این شهر را امن قرار ده و از آن با نعمت امنیت و آرامش، حراست و پاسداری نما. بنابراین کلمه "بلد" در سوره ابراهیم به صورت معرفه آمده تا ضمن رعایت مقتضای حال و رعایت مقام کلام و نیز توجه به مکان نزول و مخاطبان این آیه، عظمت نعمت محقق شده و از آنجا استجابت دعای ابراهیم را به­خوبی نمایان سازد. در حقیقت خداوند سبحان، در استجابت دعای ابراهیم، این بلد را همانند سایر بلاد، قرار نداده؛ بلکه شهری با تمام امکانات و لوازم سکونت مقرر فرموده که به سبب معرفه آمدن آن، این ویژگی خاص بودن آن قابل تشخیص است. پس در اولى، عنایت روى شهر بودن است و در دومى، بر امنیّت آن تأکید دارد و امنیت برای عبادت، غیر از امنیت تأسیسی و انشائی است و به جهت اختلاف درخواست، در دو موضع از آن یاد شده است.

 در نمودار صفحه بعد حاصل مطالب فوق، براساس تفکیک هریک از انواع قرائن مؤثر در تبیین علت اختلاف، نشان داده شده است:

براساس این نمودار:

1.  کاربست کلمه "البلد" در سوره ابراهیم و واژه "بلدا" در سوره بقره، متناسب با قرائن پیوسته لفظی موجود در هریک از سور مورد بررسی است.

2.  ذکر "البلد" در سوره ابراهیم، متناسب با مقام این آیه (شمارش نعم الهی با هدف عبرت گرفتن) بوده و دلالت بر عظمت نعمت محقق شده از جانب خداوند دارد؛ در حالیکه آیه سوره بقره، چون چنین هدفی را ندارد، واژه "بلدا" بصورت نکره آمده است.

3.  آیه سوره بقره، در مدینه نازل شده، بنابراین پیامبر هنگام نزول آن در مدینه بوده­اند (برخلاف آیه سوره
ابراهیم) و به خاطر عدم حضور ایشان در مکه، از کلمه"بلد" نه با ال تعریف حضور، بلکه به صورت نکره، تعبیر گردیده است.

4.  کاربست هریک از واژگان "بلدا" و "البلد" در سایر آیاتقرآن کریم، حاکی از تفاوت معنایی این دو واژه بوده و از آنجا، صدورجداگانه این دو آیه را از حضرت ابراهیم (علیه­السلام) اثبات می­نماید.

   
   

 




1. نویسندگان این آثار عبارتند از: خطیب اسکافی، کرمانی، غرناطی، ابن جماعه و انصاری. شرح بیشتر این مطلب، در ادامه خواهد آمد.

[2] . افعال قلوب بعد از وارد شدن بر سر مبتدا و خیر، یا معنای یقین می دهند یا به معنای رجحان و برتری هستند (حسن، 1973: 2/9-3).

[3]. علت نام­گذاری آن به تصییر یا تحویل نیز، آن است که چنین افعالی بیانگر انتقال یافتن حالتی به حالت دیگر می­باشند. این دسته از افعال نیز همانند افعال قلوب، بر مبتدا و خبر وارد شده و آن دو را بنابر مفعول بودن، منصوب می کنند (حسن، 1973: 2/4).

[4]. «وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَه لِلنَّاسِ وَ أَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِیمَ مُصَلًّى وَ عَهِدْنا إِلى‏ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْعاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ (125) وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ قالَ وَ مَنْ کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِیلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلى‏ عَذابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ (126) وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْماعِیلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (127) رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ

وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّه مُسْلِمَه لَکَ وَ أَرِنا مَناسِکَنا وَ تُبْ عَلَیْنا إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ (128) رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَه وَ یُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»(بقره/129-125).

[5]. برخی، (اتخذوا) را براساس قرائت شیبه، نافع و ابن عامر، فعل ماضی دانسته‌اند (ابن جزری، بی­تا: 2/222). در این‌حال، عبارت فوق مخصوص عصر حضرت ابراهیم می‌شود و عده­ای دیگر براساس قرائت باقی قراء، آن را صیغه امر تلقی کرده‌اند (ابن مجاهد، 1988: 170؛دانی، 1930: 76)، در این‌ حال دو وجه دارد: یا امر به حضرت ابراهیم و پیروان اوست (قاسم نژاد، 1392: 68)، یا امر به حضرت رسول اکرم(صلی­الله­علیه­واله­وسلم) و مؤمنان به وی (طباطبائی، 1417: 1/281). بنابر وجه اول صدر و ساقه آیه منسجم است و بنابر وجه دوم، جمله (اتخذوا)، معترضه خواهد بود؛ زیرا مسبوق و ملحوق به جریان حضرت ابراهیم است (جوادی آملی، 1389: 6/546). اما اعتقاد به هریک از قرائت­های فوق، تغییری در معنای آیه مورد نظر و کلمه "بلد" موجود در آن ندارد زیرا همان­گونه که در ادامه نوشتار بیان می شود، آیات مورد بررسی در سوره بقره، هیچ تقدمی از جهت درجه وجودی ندارند.

[6]. «وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ (35) رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی وَ مَنْ عَصانِی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (36) رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقِیمُوا الصَّلاه فَاجْعَلْ أَفْئِدَه مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ (37) رَبَّنا إِنَّکَ تَعْلَمُ ما نُخْفِی وَ ما نُعْلِنُ وَ ما یَخْفى‏ عَلَى اللَّهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ (38) الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَى الْکِبَرِ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبِّی لَسَمِیعُ الدُّعاءِ(39) رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلاه وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ (40) رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسابُ»(ابراهیم/41-35).

7. « اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُمْ وَ سَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْکَ لِتَجْرِیَ فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ سَخَّرَ لَکُمُ الْأَنْهارَ (32) وَ سَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَیْنِ وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ (33) وَ آتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ » (ابراهیم/34-32).

[8]. از آنجا که قاعده معروف در علم نحو، تقدیم اسم نکره و تأخیر اسم معرفه است؛ بر همین اســاس غرناطی، به نقد کلام اســکافی

پرداخته و گفته: در آیات مورد بررسی نیز، چون ابتدا صورت نکره، در سوره بقره آمده و سپس صورت معرفه در سوره ابراهیم، بنابراین توجیه اسکافی، مبنی بر تقدم زمانی نزول آیه سوره ابراهیم و تأخر آیه سوره بقره، قبول نیست (غرناطی،1403: 1/234) در حالی که غرناطی، خود به این نکته توجه نداشته که ترتیب مصحف کنونی، براساس ترتیب نزول آیات نبوده و امری اجتهادی است (بابائی و همکاران، 1385: 143)؛ بنابراین نقد وی بر اسکافی، قابل قبول نیست.

[9].  از نظر سیبویه، هر اسمی که بعد از اسماء مبهم همانند اسماء اشاره می آید، عطف بیان است: (فالاسماء المبهمه توصف بالالف و اللام لیس الا و یفسَّر بها و لاتوصف بما یوصف به غیر المبهمه و لاتفسَّر بما یفسَّر به غیرها الا عطفا)(سیبویه، بی تا: 2/190).

[10]. از نظر مبرد، هر اسمی که بعد از اسماء مبهم قرار می­گیرد، صفت محسوب می­شود: (اذا قلت: جاءنی هذا الرجل، لم یکن علی معهود، ولکن معناه: الذی تری. فانما "هذا" اسم مبهم یقع علی کل ما أو مأت الیه بقربک و انما توضحه بما تنعته به)(مبرد، 1979: 4/216). صیرمی نیز در فرق میان صفت و عطف بیان می گوید: (أن الصفه معنیً، کل من کان فیه وجب أن یوصف به مثل قولک: زید العاقل، فکل من حصل فیه العقل فقد استحق الصفه بعاقل، و لیس کذالک عطف البیان لانه لیس کل احد یجب أن یسمی بزید، فقد بان أن عطف البیان لو شارکه غیره فی کل شیء لم یجب له مثل اسمه العلم)(خمیری، 1982: 1/183).

[11]. مطابق قول مشهور میان مفسران، کلمه البلد در آیه « وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا البَلَدآمِناً»(ابراهیم/35)، بدل از "ذا" می باشد (درویش، 1415: ‏13/197؛ ابن عاشور، بی­تا: ‏12/261).

12. نقد کلام غرناطی در ادامه بیان شده است.

[13]. سوره ابراهیم در جدول ترتیب نزول سور، در ردیف 72، بعد از سوره نوح و قبل از سوره انبیا قرار گرفته است درحالی­که سوره بقره، در ردیف 87، بعد از سوره مطففین و قبل از سوره انفال واقع شده است (صعیدی، بی­تا:27-25).

[14]. پیرامون دلالت حرف تعریف(ال) بر کمال و تمام بودن، برخی گفته­اند: قد تحذف الصفه و یکون ثبوت مقصودها أتم کما فی قولک: انت الرجل، أی : الکامل فی رجولیه(زملکانی، 1974: 145) یعنی حذف صفت، دلالت بر ثبوت مقصود، آن هم به­طور اتم و جامع و کامل می­نماید. چنانچه در جمله: تو ای مرد، یعنی تو در مرد بودن (مردانگی)، کامل و تمام هستی.

[15]. مخاطب اصلی آیه سوره بقره؛ خصوص یهود و نصارا، یعنی فرزندان اسرائیل و یعقوب بوده و مطرح شدن مشرکان، صرفاً جنبه تطفّلی دارد، بر همین اساس غرض­محوری آیه، نشان‏دادن شدّت شآمت و کثرت قبح موضع­گیری­های جاهلانه اهل‏کتاب در برابر آیین ابراهیم است، چنان‌که سیاق و آهنگ مجموعه آیات پیشین، به­ویژه تکرار خطاب (یا بنی‌اسرائیل) در آیه 122 و نیز سیاق آیات بعد که از یعقوب و فرزندان یعقوب سخن می­گوید گواه آن است (جوادی آملی، 1388: 7/30؛ ابن عاشور، بی­تا: ‏1/695).

 

16. البته گرچه آیه سوره بقره یعنی«رَبِّ اجْعَلْ هَذا بَلَدًا ءَامِنًا»(بقره/126)، بعد از«وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثَابَه لِّلنَّاسِ وَ أَمْنًا.. وَ عَهِدْنَا إِلىَ إِبْرَاهِمَ وَ إِسْمَاعِیلَ أَن طَهِّرَا بَیْتىَ لِلطَّائفِینَ وَ الْعَاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُود» (بقره/125) واقع شده اما همان­گونه که در قبل نیز اشاره رفت، در آیات مورد بررسی در سوره بقره، بر خلاف آیات مورد بررسی در سوره ابراهیم، ترتیب مذکور براساس تحقق خارجی آن نیست. برای فهم دقیق­تر این مطلب، به ذیل سیاق آیه سوره بقره، در ابتدای این بخش از نوشتار مراجعه شود.

17. «وَ قَالَ الَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ لَوْ لَا یُکلِمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتِینَا ءَایَه کَذَالِکَ قَالَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِم مِّثْلَ قَوْلِهِمْ تَشَبَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَیَّنَّا الاَیَاتِ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ* إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ بِالْحَقِّ بَشِیرًا وَ نَذِیرًا وَ لَا تُسَلُ عَنْ أَصحَابِ الجَحِیمِ»(بقره/119-118).

18. «وَ لَن تَرْضىَ‏ عَنکَ الْیهُودُ وَ لَا النَّصَارَى‏ حَتىَ‏ تَتَّبِعَ مِلَّتهَمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الهُدَى‏ وَ لَئنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُم بَعْدَ الَّذِى جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَکَ مِنَ اللَّهِ مِن وَلیٍّ وَ لَا نَصِیرٍ* الَّذِینَ ءَاتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلَاوَتِهِ أُوْلَئکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَن یَکْفُرْ بِهِ فَأُوْلَئکَ هُمُ الخَاسِرُونَ* یَابَنىِ إِسْرَ ءِیلَ اذْکُرُواْ نِعْمَتىِ الَّتىِ أَنْعَمْتُ عَلَیْکمْ وَ أَنىِ فَضَّلْتُکمْ عَلىَ الْعَالَمِینَ* وَ اتَّقُواْ یَوْمًا لَّا تجْزِى نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَیئًا وَ لَا یُقْبَلُ مِنهَا عَدْلٌ وَ لَا تَنفَعُهَا شَفَاعَه وَ لَا هُمْ یُنصَرُون»(بقره/123-120).

19. بحث پیرامون مقام و هدف هریک از آیات مورد بررسی در ادامه بیان شده است.

20. محل نزول آیه در مدینه است. از این­رو این آیه مدنی و مخاطب آن، اهل مدینه هستند (زرکشی، 1410: 2/192).

21. « لَا أُقْسِمُ بهَذَا الْبَلَدِ* وَ أَنتَ حِلٌّ بهَذَا الْبَلَد»(بلد/2-1) یا «وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ* وَ طُورِ سِینِینَ* وَ هَذَا الْبَلَدِ الْأَمِینِ* لَقَدْ خَلَقْنَا الْانسَانَ فىِ أَحْسَنِ تَقْوِیم‏»(تین/4-1)؛ «وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً وَ اجْنُبْنی‏ وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ»(ابراهیم/35)؛ «وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّه»(اعراف/58).

22. «إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَه الَّذی حَرَّمَها وَ لَهُ کُلُّ شَیْ‏ءٍ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمینَ»(نمل/91)

23. «وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّه»(اعراف/58).

24. «وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَه لِلنَّاسِ وَ أَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِیمَ مُصَلًّى وَ عَهِدْنا إِلى‏ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْعاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ*وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ قالَ وَ مَنْ کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِیلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلى‏ عَذابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ»(بقره/126-125)

25. شرح بیشتر این مطلب، در قسمت­های قبل یعنی در ذیل سیاق آیه سوره بقره آمده است.

آلوسی، محمود (1415). روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، بیروت: دارالکتب العلمیه.
اطرش، عطیه (1997). دراسات فی کتب المتشابه اللفظی، عمان: الجامعه الاردنیه.
انصاری، زکریا (1983). فتح الرحمان بکشف ما یلتبس فی القران، بیروت: دارالقران الکریم.
بقاعی، برهان الدین ابراهیم بن عمر (1969). نظم الدرر فی تناسب الایات و السور، القاهره: مکتبه ابن تیمیه.
زرکشى، ‏محمد بن عبد الله (1408). البرهان فی علوم القرآن‏، بیروت‏: دار المعرفه.
زید، ابراهیم بن عبدالعزیز (1430). البلاغه القرانیه فی الایات المتشابهات من خلال کتاب ملاک التاویل، الریاض: دارالکنوز اشبیلیا.
سیوطی، جلال الدین (1413). الاتقان فی علوم القرآن، بیروت: دار ابن کثیر.
صدر، محمد باقر (1987). دروس فی الاصول، بیروت: انتشارات دارالکتب اللبنانی.
غرناطی، این زبیر (1405). ملاک التاویل، بیروت: دارالنهضه العربیه.
نقراط، عبدالله محمد (2002). بلاغه تصریف القول فی القران الکریم، دارالقتیبیه.
کرمانی، محمود بن حمزه (1418). اسرار التکرار، دار الوفاء.
ابن جزری، محمد بن محمد (بی تا). النشر فی القراءات العشر، تحقیق علی محمد الضباع، بیروت: دارالکتب العلمیه.
ابن جزی غرناطی، محمد بن احمد (1416). التسهیل لعلوم التنزیل، بیروت: شرکت دار الارقم بن ابى الارقم.
ابن جماعه، محمد بن ابراهیم (1420). کشف المعانی فی المتشابه المثانی، السعودیه: دارالشریف.
ابن الجوزی، جمال الدین ابوالفرج (1408). نزهه الاعین النواظر فی علم الوجوه والنظایر، تصحیح محمد عبدالکریم الراضی، بیروت: موسسه الرساله.
ابن عجیبه، احمد بن محمد (1419). البحر المدید فی تفسیر القرآن المجید، قاهره: نشر دکتر حسن عباس زکی.
ابن عقیل الهمدانی (1384ق). شرح ابن عقیل، مصر: المکتبه التجاریه الکبرى.
ابن فارس، ابن حسن بن ذکریا (1404). معجم مقاییس اللغه، محقق عبدالسلام محمد هارون، بی جا: مکتبه الاعلام الاسلامی.
ابن عاشور، محمد بن طاهر (بی­تا). التحریر و التنویر، بی جا: بی­نا.
ابن مجاهد، ابوبکر احمد بن موسی (1988). السبعه فی القراءات، تحقیق دکتر شوقی ضیف، مصر: دارالمعارف.
ابن منظور، محمد بن مکرم (1414). لسان العرب، بیروت: دارالفکر.
ابو حیان اندلسی، محمد بن یوسف (1420). البحر المحیط فى التفسیر، بیروت: دار الفکر.
بابایی، علی اکبر وعزیزی کیا، غلامعلی و روحانی نژاد، مجتبی (1385). روش­های تفسیر، تهران: پژوهشکده حوزه و دانشگاه و سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی.
برکاوی، عبدالفتاح عبدالعلیم (1411). دلاله السیاق بین التراث وعلم اللغه الحدیث، قاهره: دارالمنار.
جوادی آملی، عبدالله (1389). تسنیم، قم: انتشارات اسراء.
 جوادی آملی، (1388). تسنیم، قم: انتشارات اسراء.
حسن، عباس (1973). النحو الوافی، القاهره: دارالمعارف.
حمحامی، مختار (1430). القرائن و اثرها فی فهم الخطاب الشرعی، بیروت: دارالحزن.
خفاجی، شهاب الدین احمد بن محمد (1997). عنایه القاضی و کفایه الراضی، بیروت: دارالکتب العلمیه.
خطیب الاسکافی، ابوعبدالله (1422). دره التنزیل وغره التاویل، به تحقیق محمد مصطفی آیدین، بی­جا: جامعه ام القری.
دانی، ابوعمرو (1930). التیسیر فی القراءات السبع، به تحقیق اتوبرتزل، استانبول: مطبعه الدوله.
درویش، محی الدین (1415). اعراب القرآن و بیانه، سوریه: دارالارشاد.
الدمشقی، عمربن علی (1998). اللباب فی علوم الکتاب، بیروت: دارالکتب العلمیه.
راغب اصفهانی، حسین بن محمد (1412). المفردات فی غریب القرآن، بیروت: الدار العلم الشامیه.
زمخشری، محمود (1407). الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت: دارالکتب العربی.
 زمخشری، محمود(بی­تا). أساس البلاغه، بیروت‏: دار صادر.
زملکانی، کمال الدین عبدالواحد بن عبدالکریم (1974). البرهان الکاشف عن اعجاز القران، بغداد: مطبعه العانی.
سیبویه، ابوبشر عمرو بن عثمان (بی­تا). الکتاب، بیروت: دارالجیل.
شاطبی، ابواسحاق ابراهیم بن موسی (1395). الموافقات فی اصول الشریعه، بیروت: دار المعرفه.
سید بن قطب، بن ابراهیم شاذلی‏ (1412). فى ظلال القرآن‏، بیروت: دارالشروق.
شتیوی، محمد (2011). التغیر الدلالی و اثره فی فهم النص القرانی، بیروت: بی­نا.
شکرانی، رضا (1391). درس­گفتار« بررسی و نقد مکاتب و روش­های تفسیری» رساله دکترای علوم قرآن و حدیث، اصفهان: دانشگاه اصفهان.
صالح، لبیب محمد جبران (2009). المتشابه اللفظی فی القران، دراسه مقارنه بین الاسکافی و الغرناطی، عمان: دارالفاروق.
صادقی تهرانی، محمد. (1419ق). البلاغ فی تفسیر القرآن بالقرآن. قم: مولّف.
صعیدی، عبدالمتعال (بی­تا). النظم الفنی فی القران، القاهره: مکتبه الاداب.
طباطبائی، سیدمحمدحسین (1417). المیزان فی تفسیر القرآن، قم: دفتر انتشارات جامعه مدرسین.
طبرسی، فضل بن حسن (1372). مجمع البیان فی علوم القرآن، تهران: انتشارات ناصرخسرو.
طبرى، ابوجعفر محمد بن جریر (1412). جامع البیان فى تفسیر القرآن، بیروت: دار المعرفه.
طوسى، محمد بن حسن (بی­تا). التبیان فى تفسیر القرآن، بیروت: دار احیاء التراث العربى.
طریحی، فخر الدین (1375). مجمع البحرین، تهران: کتابفروشى مرتضوى.
عکبرى، عبدالله بن حسین (بی­تا). التبیان فى اعراب القرآن، ریاض: ‏بیت الافکار الدولیه.
فراهیدی، خلیل احمد (1410). العین، قم: انتشارات هجرت.
فیومی، احمد بن محمد بن علی (1912). مصباح المنیر، بی­جا: مطبعه الامیریه.
قاسم نژاد، زهرا (1392). سیاق و اثر آن در اختیار قراءات، پایان نامه دکتری، دانشگاه اصفهان: دانشکده ادبیات.
قاسمی، محمد جمال الدین (1418). محاسن التأویل، بیروت: دارالکتب العلمی.
مبرد، ابوالعباس محمد بن یزید (1979). المقتضب، قاهره: لجنه احیاء التراث الاسلامی.
مشاهره، مشهور (1114). المتشابه اللفظی فی القران ، اردن: عالم الکتب الحدیث.
مصطفوی، حسن (1360). التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
نیشابورى، نظام الدین حسن بن محمد (1416). تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، بیروت: دار الکتب العلمیه.