با همکاری مشترک دانشگاه پیام نور و انجمن علمی قرآن و عهدین ایران

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 استادیار گروه قرآن دانشکده علوم قرآنی دانشگاه مشهد

2 استادیار گروه معارف اسلامی دانشگاه دامغان

چکیده

قصص قرآن ظرفیت ویژه‏ای در تبیین مسائل تفسیر کلامی دارد که در متون روایی، تفسیری و کلامی فریقین نمونه‌هایی از آن وجود دارد؛ لیکن در عرصه تفسیر و استنباط کلامی از قرآن، پیش از هر امر دیگری باید کارآمدی و درستی این نحوه از استدلال به قرآن کریم ثابت شود لذا این نوشتار با توجه به گستره مباحث کلامی، در صدد آن است که ادله کارآمدی تفسیر کلامی از قصص قرآن را در باب امامت واکاوی نماید. لذا با بهره‌گیری از میراث علمی فریقین در ابتدا مهم‌ترین ادله کارآمدی استدلال به قصص قرآن در موضوع امامت بیان مى‏شود. در ادامه گونه‌های ارتباط قصص قرآن با مباحث کلامی امامت مورد بررسی قرار مى‏گیرد. افزون بر آنچه بیان شد گونه‏های استدلال به قصص قرآن در عرصه تفسیر کلامی در باب امامت‌پژوهی با عناوینی چون جواب نقضی، جواب حلی و مفهوم اولویت از دیگر مباحث این نوشتار به شمار مى‏رود.

کلیدواژه‌ها

مقدمه

قصص قرآن کریم از ابعاد گوناگونی چون ابعاد تاریخی، جغرافیایی، زیبایی­شناسی، روایی و ابعاد دیگر قابل بررسی است. در این میان یکی از موضوعات اساسی در این عرصه، ابعاد کلامی و جنبه‏‏‏های استنباط کلامی از قصص قرآن در حوزه مباحث «امامت» است. لذا این مسأله به ذهن مى‏رسد که آیا مى‏توان از قصص قرآن در مسائل امامت بهره برد. با توجه به گستردگی مسائل کلامی و نیز گستردگی قصص قرآن و ابعاد بهره‏‏‏گیری کلامی از آن، این سؤال را در حوزه مسائل کلامی امامت در میراث کلامی، روایی و تفسیری فریقین پى ‌مى‏گیریم. گفتنی است در آثار تفسیری و کلامی امامیه به­طور پراکنده استنباط کلامی از برخی آیات قصص دیده مى‏شود که گاه از جامعیت برخوردار نیست، افزون بر اینکه اثری مجزا در خصوص تفسیر کلامی از قصص قرآن و کارآمدی این شیوه از استدلال، تاکنون سامان نیافته است؛ لذا این پژوهش به این منظور نگارش یافته ‏است که ادله کارآمدی تفسیر کلامی از قصص قرآن در باب «امامت» بررسی و تبیین شود و در ادامه از آنجا که تفسیر کلامی از قصص قرآن مشروط به ارتباط مباحث کلامی با آیات قصص مى‏باشد، «گونه‌های ارتباط قصص قرآن با مباحث تفسیری- کلامی امامت» و «گونه‌های استدلال به قصص قرآن در مباحث تفسیری- کلامی امامت» محورهای بعدی این نوشتار به شمار مى‏رود.

 

ادله کارآمدی تفسیر کلامی از قصص قرآن در موضوع امامت

مقصود از کارآمدی استدلال به قصص قرآن در حوزه مباحث امامت، صحت و منطقی­بودن این شیوه از استدلال و تناسب آن با مبانی و پیش­فرض­های استنباط کلامی از قصص قرآن است که ذیلا بیان می‌شود:

 

تفسیر کلامی از قصص قرآن در روایات تفسیری اهل بیت (علیهم­السلام)

در میراث تفسیر روایی اسلامی، روایات متعددی می‌توان یافت که پیامبر اکرم (صلی­الله­علیه­واله­وسلم) و نیز ائمه اطهار (علیهم­السلام) در تبیین مباحث کلامی امامت به تفسیر کلامی از قصص قرآن پرداخته‏اند:

 

تفسیر کلامی از قصص قرآن در روایات پیامبر اکرم (صلی­الله­علیه­واله­وسلم)

أ- حدیث منزلت از روایات نبوی است که در کتب کلامی به­منظور اثبات برخی مباحث امامت به آن استناد شده است.[1]پیوند قصص قرآن با مباحث امامت در این روایت نمایان است. در یکی از گونه‏های نقل این روایت پیامبر اکرم (صلی­الله­علیه­واله­وسلم) به امیرالمؤمنین (علیه­السلام) فرمود: «أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَه هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی»[2] با استناد به حدیث منزلت، جمیع منازل هارون نسبت به موسی (علیه­السلام) به­جز نبوت را دربـاره امیرالـمؤمنین (علیه­السلام) مى‏توان ثابت کرد.

حدیث منزلت «أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَه هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی»[3] به عنوان نصی روشن بر امامت و نیز آیات بیانگر منزلت هارون نسبت به موسی (علیه­السلام) مانند آیات «وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی هارُونَ أَخِی اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی...إِنَّکَ کُنْتَ بِنا بَصِیراً قالَ قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یا مُوسى‏» (طه/29-36) «..وَ قالَ مُوسى‏ لِأَخیهِ هارُونَ اخْلُفْنی‏ فی‏ قَوْمی‏ وَ أَصْلِحْ..» (أعراف/142) خلافت و امامت امیرالمؤمنین (علیه­السلام) و لزوم اطاعت مردم از ایشان را به دست مى‏دهد؛ البته عرف، اخوت و لفظ حدیث، نبوت را خارج مى‏کند (مفید،1413الف: ‏1/8-9 و 154-158؛ همو، 1413ب: 33؛ همو، 1413ح: 45-48؛ همو، 1413ج: 40-42).

بر پایه این حدیث خداوند اطاعت از امیرالمؤمنین (علیه­السلام) را بر امت پیامبر (صلی­اللهعلیه­واله­وسلم) واجب نمود همان­گونه اطاعت از هارون را بر امت موسی (علیه­السلام) واجب نمود و امـیرالمؤمنین (علیه­السلام) را امام امـت قرار داد؛ هـمان­گونه که هارون را امام قوم موسی (علیه­السلام) قـرار داد. ایـن منزلـت پـس از وفـات پیامـبر (صـلی­الله­علیه­واله­وسلم) برای امیرالمؤمنین (علیه­السلام) لازم است، همان­گونه که امامت هارون لازم بود؛ اگر پس از موسی (علیه­السلام) زنده مى‏بود، در این مطلب امامت امیرالمؤمنین (علیه­السلام) ثابت مى‏شود و امامت نیز دلالت بر عصمت صاحب آن مى‏کند (مفید، 1413پ: 76-78).

رسول خدا (صلی­الله­علیه­واله­وسلم) با حدیث منزلت، پیوندی میان امیرالمؤمنین (علیه­السلام) و هارون (علیه­السلام) برقرار نموده است. بدین منظور که با توجه به جایگاه هـارون (علیه­السلام) نسبت به مـوسی (علیه­السلام) که در قصص قرآن بیان شده و برای مردم بسیار روشن بوده، در قالب یک نکته لطیف تفسیری با تشبیه زیبایی، امت را به امامت امام علی (علیه­السلام) رهنمون سازد.

ب- حدیث سفینه نیز روایتی است که در مصادر اسلامی نقل شده است. در یکی از گونه‏های نقل این حدیث پیامبر اکرم (صلی­الله­علیه­واله­وسلم) می‌فرماید: «مَثَلُ أَهْلِ بَیْتِی فِیکُم کَسَفِینَه نُوحٍ فِی قَومِ نُوحٍ، مَنْ رَکِبَهَا نَجَا، وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ»[4].

ناگفته پیداست رسول خدا (صلی­الله­علیه­واله وسلم) بر پایه قصه حضرت نوح و با استفاده از تمثیلی زیبا به امامت و حجت الهی بودن و تنها ­راه­ نجات ­بودن اهل بیت (علیهم­السلام) اشاره کرده و راه نجات را همراهی و ملازمت با اهل بیت (علیهم­السلام) و اطاعت از ایشان دانسته است.

تفسیر کلامی از قصص قرآن در روایات تفسیری ائمه اطهار (علیهم­السلام)

اینک به نمونــه‏هایی از تفسیر کلامی ائمه اطهار (علیهم­السلام) از قصص قرآن اشاره می‌کنیم:

أ- ابن­‌‏رسول­الله بودن ائمه اطهار (علیهم­السلام) یکی از مسائلی است که از دیرباز برخی از مخالفان آن را نپذیرفته‏ا‏ند‏؛ انکار این مطلب، در افکار جاهلیت ریشه دارد که نوه دختری را فرزند خویش نمى‏خواندند همان­گونه که در بیت زیر نمایان است:

«بنونا بنو ابنائنا و بناتنا    بنوهنّ ابناء الرجال الأباعد»[5]

توطـئه دشمنان بر جـدایی ائمـه اطهـار (علیهم­السلام) از رسول خدا (صلی­الله­علیه­واله­وسلم) نیز بر کسی پوشیده نیست؛ لذا حضرت موسی بن جعفر (علیه­السلام) در روایتی در پاسخ به شبهه مذکور به هارون عباسی به آیات «وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسى‏ وَ هارُونَ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیى‏ وَ عِیسى..» استناد نمود که حضرت عیسی (علیه­السلام) که پدر نداشت از طریق مادر به ذریه انبیاء ملحق می‌باشد. ما اهل بیت نیز از طریق مادرمان حضرت فاطمه (سلام­الله­علیها) در شمار ذریه پیامبر (صلی­الله­علیه­واله­وسلم) هستیم. حضرت در ادامه به آیه مباهله نیز استناد می‌کند که در آن مراد از «أَبْناءَنا» امام حسـن (علیه­السلام) و امـام حسین (علیه­السلام) هستند که خداوند تعبیر ابن‌‏ رسول الله را برای آنها به کار برده است (ابن‏‏بابویه، 1378: 1/84-85؛ طبرسی، 1403: 2/ 391-392؛ ابن‌‏حجر، 1424: 284).

ب- «قبول ولایت از ظالمان» که در زمان مأمون مطرح شد، یکی از مباحثی بود که برای برخی از شیعیان ناگوار آمد؛ لکن امام رضا (علیه­السلام) در روایاتی به تفسیر کلامی از آیه «قالَ اجْعَلْنی‏ عَلى‏ خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفیظٌ عَلیمٌ» (یوسف/55) پرداختند که چگونه بر امام بر قبول ولایت از مأمون خرده گرفته شود؛ حال آنکه پیامبر خدا یوسف (علیه­السلام) از فرعون زمان خویش عهده­داری خزائن زمین را پذیرفت. دو نمونه از این روایات از این قرار است:

1. ریـــان بن صـلت گـوید: «بر امـــام رضــا (علیه­السلام) وارد شدم، عرضه داشتم: اى فرزند رسول خدا، مردم مى‏گویند: شما ولایت­عهدى مأمون را پذیرفته‏اید، با این که در دنیا اظهار زهد مى‏نمایید! حضرت فرمودند: خدا مى‏داند من از پذیرفتن آن کراهت داشتم؛ ولى وقتى بین قبول آن و کشته­شدن مخیّر شدم، پذیرفتن آن را اختیار کردم؛ واى بر این مردم آیا نمى‏دانند یوسف (علیه­السلام) نبىّ و رسول بود ولى وقتى ضرورت او را وادار کرد که ولایت خزائن عزیز مصر را بپذیرد به او گفت: «اجْعَلْنِی عَلى‏ خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ». ضرورت نیز مرا وادار کرد که این امر را قبول کنم، در­حالی­که از آن کراهت داشته و مرا بر آن اجبار نمودند، پس از آنکه مشرف بر مرگ شدم.» (ابن‏‏بابویه، بى‏تا: ‏1/239؛ همو، 1378: ‏2/139؛ حرعاملی، 1409: 17/203)‏.

2. شخصى به امام رضا (علیه­السلام) عرض کرد: خدا نیکو بدارد شما را چگونه قبول کردید آنچه را که مأمون به شما پیشنهاد نمود؟ حضرت به او فرمود: اى مرد، نبىّ افضل است یا وصىّ نبىّ؟ آن مرد گفت: نبىّ افضل است. حضرت فرمود: مسلمان افضل است یا مشرک؟ آن مرد عرض کرد: مسلمان افضل است. حضرت فرمود: عزیز مصر مشرک بود و یوسف (علیه السلام)، پیامبر، مأمون مسلمان است و من وصىّ پیامبر هستم؛ یوسف از عزیز مصر درخواست کرد او را والى قرار دهد و این درخواست هنگامى بود که جناب یوسف به عزیز فرمود: «..اجْعَلْنِی عَلى‏ خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ» در­حالى­که مأمون بر آنچه قبول کردم مرا مجبور نمود.» (ابن‏‏بابویه، بى‏تا: ‏1/238؛ همو، 1378: ‏2/138-139؛ عیاشی، 1380: 2/180).

ج- در بـرخی از روایــات، سـلاح رســول خـدا (صلی­الله­علیه­واله­وسلم) بـه­ منزله تـابوت در بـنی­اسرائیل تعبیر شده، که آن تابوت در نزد هرکه بود نشانه نبوت او بود و سلاح رسول خدا (صلی­الله­علیه­و اله­­و­سلم) نزد هر که باشد، نشانه امامت اوست، مانند روایات زیر:

1. امام صادق (علیه­السلام) فرمود: همانا مثل‏ سلاح‏ در ما مثل تابوت است در بنى­اسرائیـل، شیوه بنى­اسرائیل این بود که تابوت بر در هر خاندانى یافت مى‏شد به آنها نبوت عطا مى‏شد، سلاح به دست هر کدام ما برسد، به او امامت داده شود (کلینی، 1365: 1/238؛ مفید، 1413الف: 2/187؛ طبرسی، بى‏تا: 286؛ طبرسی، 1403: 2/372).

2. امام صادق (علیه­السلام) در روایت دیگری فرمود: «مثلِ سـلاح در مـیان ما چـــون تابـوت است در بنى­اسرائیل، هرکجا تابوت دور مى‏زد سلطنت در آنجا بود، هر کجا سلاح بچرخد (نزد هر که از ما قرار گیرد)، در میان ما علم امامت آنجا است» (کلینی، 1365: 1/238).

3. امام رضا (علیه­السلام) از امام باقر (علیه­السلام) نقل کرده که حضرت فرمود: «همانا سلاح در میان ما چون تابوت است در بنى­اسرائیل، در هر جا تابوت بود نبوت مى‏آمد و در هر جا میان ما خاندان سلاح بچرخد امر امامت آنجا است؛ گفتم: ممکن است سلاح از علم جدا شود؟ فرمود: نه» (همان: 1/238).

 

تأیید ائمه (علیهم­السلام) بر تفسیر کلامی اصحاب ایشان از قصص قرآن

تفسیر کلامی از قصص قرآن توسط برخی از اصحاب ائمه (علیهم­السلام) و تأیید ایشان نیز دلیل دیگری بر کارآمدی این شیوه استدلال است:

أ- ابوالجارود گوید: امام باقر (علیهم­السلام) به من فرمود: اینان (اهل سنت) درباره امام حسن (علیه­السلام) و امام حسین (علیه­السلام) به شما چه مى‏گویند؟ عرض کردم: آنها سخن ما را که آن دو بزرگوار پسران پیامبرند منکر هستند. فرمود: شما در برابر آنها چه دلیلى مى‏آورید؟ عرض کردم: ما به گفتار خداوند درباره عیسى بن مریم دلیل مى‏آوریم؛ آنجا که فرمود: «وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسى‏ وَ هارُونَ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیى‏ وَ عِیسى..» (انعام/84) که در اینجا خداوند عیسى بن مریم را از ذریه ابراهیم قرار داده است (کلینی، 1365: 8/317-318؛ قمی، 1404: 1/209؛ طبرسی، 1403: 2/324-325).

در این روایت نیز نحوه استدلال به آیه مذکور مورد تأیید حضـرت قرار گرفته است. امـام کاظم (علیه­السلام) نیز به منظور اثبات اینکه ائمه اطهار (علیهم­السلام) پسر رسول­الله مى‏باشند، به آیه مزبور استناد کرده است (ابن‏‏بابویه، 1378: 1/84-85؛ طبرسی، 1403: 2/391-392).

ب- ربیع بن عبدالله گوید: «میان من و عبد­الله بن حسن درباره امامت گفتگویی واقع شد، عبد­الله بن حسن گفت: امامت در فرزندان امام حسن (علیه­السلام) و امام حسین (علیه­السلام) هر دو مى‏باشد. من گفتم: تا روز قیامت امامت فقط در اولاد امام حسین (علیه السلام) است. عبد­الله گفت: چگونه امامت فقط در فرزندان امام حسیـن (عـلیه­السلام) باشد نه اولاد امـام حـسن (علیه­السلام)، با اینکه هر دو آقا و سروران اهل بهشت هستند و هر دو در فضل با هم مساوى هستند، منتهى امام حسن (علیه­السلام) به دلیل بزرگ­تر بودن افضل است و واجب است که امامت در افضل باشد نه در غیر آن؟ به او گفتم: موسى و هارون هر دو نبىّ بودند و موسى افضل از هارون بود؛ ولى با این حال خداوند نبوّت و خلافت را در فرزند هارون قرار داد نه اولاد موسى؛ و همچنین خداوند امامت را در فرزندان امام حسین (علیه­السلام) قرار داده نه اولاد امام حسن (علیه­السلام)، تا سنن امّت گذشته در این امّت نیز جریان یابد؛ لذا هر پاسخی که درباره موسى و هارون بدهی، همان پاسخ درباره امامت فرزندان امام حسین (علیه­السلام) نه فرزندان حضرت مجتبى (علیه­السلام) است. بدین ترتیب عبدالله ساکت شد و مجلس مباحثه به حالت تعطیل درآمد و من به محضر امام صادق (علیه­السلام) شرف­یاب شدم. چون چشم حضرت به من افتاد فرمود: احسنت اى ربیع در مباحثه‏اى که نمودى و با عبد­الله بن الحسن به گفتگو نشستى؛ نیکو سخن راندى خدا تو را ثابت نگهدارد» (ابن‏‏بابویه، بى‏تا: ‏1/209-210).

به­کارگیری شیوه تفسیر کلامی توسط دانشمندان و مفسران امامیه و اهل سنت

دلیل دیگر بر کارآمدی و درستی استنباط کلامی از قصص قرآن، به­کارگیری این شیوه توسط دانشمندان امامیه و اهل سنت است. اما درخصوص دانشمندان امامیه در این نوشتار اشاراتی داشتیم، در اینجا تنها به نمونه‏هایی از دانشمندان اهل سنت بسنده می‌کنیم:

أ- براســاس ماجــــرای تـعلیم اسمـاء به آدم علیه­السلام (بقره/30-33)، برخی از مفسران ‏اهل‏‏‏‏‏‏ سنت چنین ‏برداشت ‏‏‏‏‏‏‏‏نموده‏اند که علم یکی از شروط خلافت ‏‏‏‏‏‏‏‏است. به­ عنوان نمونه بیضاوی مى‌نویسد: «این ‏‏‏‏‏‏آیات بر شرافت ‏‏‏‏‏‏‏‏انسان، ارزش و برترى‏‏ علم بر عبادت دلالت‏‏‏‏‏‏‏‏ مى‌کند و اینکه علم شرطی در خلافت، بلکه شرط عمده آن ‏‏‏‏‏‏است» (بیضاوی، 1418:‏1/70) مفسران دیگری نیز به این مطلب اذعان کرده‏‏‏اند (حقى‌بروسوی، بى‏تا: ‏1/102؛ ابن‌‏عجیبه، 1419: ‏1/‏94؛ مراغی، بى‏تا: ‏1/‏85؛ زحیلی، 1418: ‏1/‏131).

ب- قرطبی با استناد به آیه «.. قالُوا أَنَّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَه مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَه فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ..» (بقره/247) که در قصه طالوت بیان شده، یکی از شرایط امام را افضل­بودن در علم بر امت دانسته است (قرطبی، 1364: ‏1/270-271 و ‏3/‏246).

گفتنی است دانشمندان و مفسران امامی و اهل سنت در آثار تفسیری خویش استنباط‌های گوناگونی از قصص قرآن در حوزه توحید، نبوت، و دیگر مباحث کلامی داشته‏اند؛ اما در حوزه مسائل امامت کمتر اشاره‏ای داشته‏اند. در­حالی­که هیچ دلیلی وجود ندارد که اطلاق بهره­گیری از قصص قرآن در عرصه تفسیر کلامی را تخصیص بزند. در واقع دلیلی بر محدودیت مذکور وجود ندارد.

 

بیان غیرمستقیم و مستقیم مباحث امامت در آیات قصص و غیر قصص

قوانین و آموزه‌های قرآنی که درباره امامت در آیات غیر قصص به طور مستقیم آمده، در بیشتر موارد همان آموزه‌ها و مقررات در آیات قصص در بیانی غیرمستقیم به­صورت تحقق نمونه‌های عینی آن در تاریخ و سیره انبیاء آمده و این مطلب به­خوبی بیانگر تناسب آیات قصص و آیات غیر قصص در موضوع امامت است (فاضل لنکرانی، 1425: 119-120). مانند نمونه‏های زیر:

أ- آیه «وَ ما کانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرى‏ حَتَّى یَبْعَثَ فی‏ أُمِّها رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِنا وَ ما کُنَّا مُهْلِکِی الْقُرى‏ إِلاَّ وَ أَهْلُها ظالِمُونَ» (قصص‏/59) متناسب با نظیر غیر قصصی آن است که فرمود: «وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فیهِمْ وَ ما کانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ» (أنفال‏/33). اصلا طبق مبنای عدم اختلاف در قران باید آیات قرآن با یکدیگر متناسب باشد و با یکدیگر اختلاف نداشته باشد و یکی از مصادیق این مبنا، متناسب بودن آیات قصصی با آیات غیرقصصی است.

ب- در آیات متعددی از قرآن کریم سخن از اصطفاء و اختیار و انتخاب افراد توسط خداوند برای منصب نبوت، رسالت، امامت و فرمانروایی است مانند آیات :

«إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمینَ» (آل‏عمران‏/33)

«قالَ یا مُوسى‏ إِنِّی اصْطَفَیْتُکَ عَلَى النَّاسِ بِرِسالاتی‏ وَ بِکَلامی‏..» (أعراف‏/144)

«وَ أَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِما یُوحى» (طه‏/13)

«وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً..» (بقره‏/124)

«..قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَه فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ یُؤْتی‏ مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ..» (بقره‏/247)

این آیات در آیات قصص قرآن قرار دارد، اما به­لحاظ معنایی متناسب با آیاتی است که در آیات غیر قصص قرار دارد: مانند آیات زیر:

«اللَّهُ یَصْطَفی‏ مِنَ الْمَلائِکَه رُسُلاً وَ مِنَ النَّاسِ..» (حج‏/75)؛ ارتباط این آیه از حیث برگزیدن توسط خداوند با آیات یادشده به خوبی نمایان است.

«..اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ..» (أنعام‏/124) این آیه نیز بیانگر این است که خداوند آگاه است که چه افرادی را برای رسالت خویش برگزیند.

«وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَه..» (قصص‏/68) که در آن حق انتخاب منحصر به خداوند بیان شده است.

آیه شریفه «وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَه إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَه مِنْ أَمْرِهِمْ..» (أحزاب‏/36) نیز متناسب با آیه پیشین است.

 

جدایی­ناپذیری قصص قرآن و سنت­های الهی

قصص قرآن ارتباط اساسی با سنت­های الهی دارد که همیشه جاری است. از سوی دیگر بخشی از سنت‏های الهی ناظر به مباحث امامت است از قبیل سنت الهی در نحوه نصب و معرفی امام، سنت الهی در برخورداری امام از علم لدنی، معجزات و عصمت و امور دیگر. لذا جدایی­ناپذیری قصص قرآن و سنت‏های الهی از یکدیگر دلیل دیگری بر کارآمدی تفسیر کلامی از قصص قرآن است. به تعبیر دیگر، قصص قرآن بیانگر سنت‏های الهی تا روز قیامت است و از سوی دیگر امامت و قوانین و مقررات آن بخشی از مهم­ترین سنت‏های الهی است؛ لذا یکی از ابعاد استدلال به قصص در عرصه تفسیر کلامی، تبیین سنت‏های تغییرناپذیر الهی در جریان امامت تا روز قیامت است؛ لذا از این حیث نحوه استدلال مذکور کارآمد خواهد بود.

 

پایایی اصول اعتقادی ادیان الهی

پایایی اصول اعتقادی ادیان الهی نیز به­نوبه خود دلیل دیگری بر کارآمدی این استدلال به قصص قرآن در استنباط نکات کلامی است. در واقع اصول ادیان از جنبه ریشه‏ها‌‏ و بن­مایه‏ها‌‏ی آن یکی است و هرگز دچار تغییر نخواهد شد و نسخ نیز هرگز راهی به آن ندارد (فاضل لنکرانی، 1425: 119-120).

نسخ و تغییر در ادیان الهی در حوزه احکام و فروعات فقهی است و هیچ­گاه نسخ راهی به حوزه اصول اعتقادات راهی ندارد؛ لذا اگر مطلبی اعتقادی در سیاق یکی از قصص قرآن ذکر شود و سیاق آیات حاکی از تأیید آن باشد، این امر برای مخاطبان قرآن نیز معتبر است؛ مانند آیه 124 سوره بقره که بیانگر آن است که امامت به ذریه حضرت ابراهیم (علیه­السلام) که ظالم باشد نمى‏رسد؛ زیرا از یک­سو یکی از اغراض قصه­گویی قرآن، تبیین اصول اعتقادات است و از سوی دیگر هرگز نمى‏توان سنت­های الهی را از قصص قرآن جدا دانست، زیرا قصص قرآن نمونه‏هایی از اجرای سنت­های الهی در امت­های پیشین است. افزون بر اینکه اگر قصص قرآن را عهده­دار بیان عقائد اسلامی و سنت‏های الهی و عبرت برای مخاطبان قرآن کریم ندانیم، بیان قصص در قرآن به امری لغو و بى‏فایده و به حد یکسری اطلاعات تاریخی تنزّل می‌یابد که بى‏تردید این امر برخلاف حکمت الهی است و در شأن مقام والای خداوند و قرآن کریم نیست.

بنابر آیه «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ الله الْإِسْلامُ» (آل عمران/19)، آنچه که تعبیر به ادیان الهی می‌شود در حقیقت همان دین اسلام است؛ با این تفاوت که تبلیغ این دین از ناحیه حضرت آدم تا حضرت خاتم الأنبیاء (صلی­الله­علیه­واله­وسلم) روند تکاملی داشته و با گذر زمان، بنا بر مقتضیات و شرایط زمانی، مکانی، فرهنگی و اجتماعی و نیز روند تدریجی رو­به­رشد و تکامل عقل بشریت به مردم عرضه می‌شده است لذا امور مذکور به تفاوت ادیان الهی با یکدیگر منجر می‌شود. لذا آنچه از ابتدا از ناحیه انبیاء به عنوان اصول اعتقادی دینی بیان می‌شده که در قرآن کریم در سیاق قصص از آن یاد شده، هیچ­گاه نسخ و تغییر در آن راهی نداشته و نسخ تنها در برخی احکام و فروعات فقهی و برخی مقتضیات و شرایط عصری که مربوط به احکام عملی بوده، رخ داده است؛ لذا تفسیر کلامی از قصص قرآن از این جهت نیز کارآمد خواهد بود.

 

گونــه‌های ارتباط قصـص قـرآن با مبـاحث تفسـیری-کلامـی امامت

دومین محور اصلی در این نوشتار، گونه‌های ارتباط قصص قرآن با مباحث امامت است. تأمل در قصص قرآن و نیز بهره­گیری از روایات تفسیری معصومان (علیهم­السلام) اذهان را به سه گونه ارتباط رهنمون می‌سازد:

 

ارتباط تصریحی

برخی از آیات قصص قرآن به­لحاظ ارتباط با مباحث کلامی امامت، ارتباط تصریحی دارند؛ به این معنی که به صراحت بیانگر برخی ابعاد کلامی امامت هستند. مانند نمونه‏های زیر:

أ- آیه «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی‏ قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ» (بقره/124)، به صراحت دلالت بر این دارد که ظالمان هرگز شایستگی و صلاحیت تصدی امامت را ندارند و امامت تنها مختص به افراد معصوم است.

مردم به حکم عقل از یکى از چهار قسم بیرون نیستند: یا در تمامى عمر ظالم هستند و یا در تمامى عمر ظالم نیستند، یا در اول عمر ظالم و در آخر توبه‏ مى‏کنند و یا عکس این مطلب، در اول صالح، و در آخر ظالمند؛ و ابراهیم (علیه­السلام) شأنش، اجل از آن است که از خداوند متعال درخواست کند که مقام امامت را به دسته اول و چهارم از ذریه‏اش بدهد؛ پس به یقین دعاى ابراهیم (علیه­السلام) شامل این دو دسته نیست. از دو قسم دیگر، قسم دوم را خدا نفى کرده، لذا تنها یک قسم باقى مى‏ماند و آن کسى است که در تمامى عمرش هیچ ظلمى مرتکب نشده، پس، از چهار قسم بالا دو قسمش را ابراهیم (علیه­السلام) از خدا نخواست و از دو قسمى که خواست یک قسمش مستجاب شد و آن کسى است که در تمامى عمر معصوم باشد (طباطبایی، 1417: ‏1/274 به نقل از یکی از اساتید خویش). [6]

ب- آیه «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّه یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ» (سجده/24) به­خوبی تصریح بر این دارد که دلیل موهبت امامت به برخی افراد، صبر و یقین به آیات الهی است. به عبارت دیگر عصمت یکی از شروط امامت است. اگر فردی در همه ابعاد (طاعت، معصیت و مصائب) صبور باشد، حاکی از عصمت اوست. یقین نیز پشتوانه معرفتی عصمت است؛ زیرا سرچشمه عصمت، معرفت و علم شهودی است که هرگز با عصیان جمع نمى‏شود. از سوی دیگر، هرگونه معصیتی از جهل انسان نشأت می‌گیرد؛ با این توضیح دلالت آیه مزبور بر عصمت روشن می‌شود.[7] 

ج- آیه «وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً قالُوا أَنَّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَه مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَه فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ..» (بقره/247) در قصه طالوت نیز صراحت در این دارد که برتری در علم و برتری در توان و شجاعت از شروط فرمان­روایی است.

در­واقع هرگاه ریاست دنیوی، مشروط به فزونی در علم و جسم باشد، در ریاست دنیوی و اخروی (مقام امامت) به­طریق اولی باید مشروط به این دو باشد (مجلسـی، 1404: 32/390 و طـوسی، بى‏تا: ‏2/291-292؛ طبرسی، 1372: ‏2/613؛ قطب راوندی، 1405: ‏1/349). به تعبیر دیگر حال که مَلِک بودن و فرمانروایی مشروط به فزونی در علم و جسم است در مورد امام، که یکی از شؤون وی فرمانروایی و ریاست دنیوی است، امامت به طریق اولی باید مشروط به این دو باشد.

 

ارتباط اشاری

برخی دیگر از آیات قصص با مباحث تفسیری امامت، ارتباط اشاری دارند لذا پی­بردن به دلالت کلامی آن دقت بیشتری مى‏طلبد.

أ- به­عنوان نمونه، قصه تعلیم اسماء به حضرت آدم اشاره دارد؛ به اینکه آدم (علیه­السلام) به دلیل علم به اسماء، به خلافت شایسته­تر است؛ لذا با توجه به سیاق آیات به دلالت اشاری می‌توان دریافت که اعلم بودن از شروط خلافت است.

ب- دلالت قصه موسی و خضر (علیهماالسلام) در سوره کهف دلالت اشاری بر این دارد که هرگز نباید در برابر امام و حجت الهی که با عالم غیب در ارتباط است و از علم لدنی و عصمت برخوردار است، موضع­گیری کرد و اقوال و افعال او را غیرحکیمانه دانست؛ بلکه شایسته است که همه اقوال و افعال حجت الهی را حکیمانه و در راستای اراده الهی تلقی نمود؛ حتی اگر انسان به وجه حکمت آن آگاهی نداشته باشد؛ لذا همیشه باید تسلیم اوامر امام بود و کمترین اشکال و اعتراضی به اقوال و افعال معصوم نشود.

ج- قصه اصحاب کهف در قرآن کریم پس از آن درنگ 309 ساله اشاره به این دارد که زنده­شدن میّت در همین دنیا امری ممکن است؛ لذا از این مطلب می‌توان در راستای ادله امکان معاد بهره برد. افزون بر اینکه آنها برای حفظ دین و نجات خویش از شهر گریختند که اشاره بر این مطلب دارد که در هر زمانی اگر دین و یا جان اولیاء الهی در موقعیت مکانی خاصی در خطر باشد و شرایط و زمینه‏های مقابله فراهم نباشد، هجرت یکی از راهکارهای حفظ دین و جان خواهد بود؛ لذا حرکت امام حسین علیه­السلام از مدینه به مکه و نیز از مکه به عراق هنگام وجود خطر جدی بر جان حضرت، از بارزترین مصادیق هجرت است که قصه‏هایی چون هجرت اصحاب کهف، هجرت حضرت موسی  به مدین و هجرت حضرت ابراهیم همگی دلالت اشاری بر این مطلب دارند. حتی مسأله غیبت امام عصر علیه­السلام نیز می‌تواند در ذیل مباحث هجرت مطرح شود زیرا غیبت ایشان نیز نوعی هجرت به شمار می‌رود. 

د- آیه «وَ واعَدْنا مُوسى‏ ثَلاثینَ لَیْلَه وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ میقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعینَ لَیْلَه وَ قالَ مُوسى‏ لِأَخیهِ هارُونَ اخْلُفْنی‏ فی‏ قَوْمی‏ وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدینَ» (أعراف/142) به ضرورت معرفی وصی توسط رسول خدا پیش از وفات ایشان اشاره دارد. حضرت موسی که قرار بود سی و یا چهل روز به میقات پروردگار برود و در میان قوم خویش نباشد، برای خویش خلیفه‏ای معرفی کرد. لذا رسول خدا که قرار است تا روز قیامت از میان امت برود، به یقین برای خویش خلیفه‏ای معرفی کرده است. در واقع به دلیل عقلی هرگاه برای چهل روز شایسته نباشد مردم را بدون معرفی خلیفه رها کرد، قطعاً برای دوره زمانی وفات رسول خدا تا روز قیامت، هرگز شایسته نیست مردم را بدون معرفی وصی و خلیفه رها کرد.

 

ارتباط تأویلی

گونه سوم ارتباط قصص قرآن با مباحث امامت، ارتباط تأویلی است. الفاظ و عبارات برخی از آیات قصص قرآن، ظهور در معنایی متناسب با آن قصه دارد؛ اما گاه در روایات تفسیری معصومان (علیهم­السلام)، آن دسته از آیات، به مباحث امامت تأویل شده‏اند و در شمار بطون آیات قرار می‌گیرد.[8] مانند نمونه‏های زیر:

 

آیه «بَقِیَّتُ اللَّهِ..»

آیه «بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ..» (هود/86)، در سیاق قصه کم­فروشی قوم حضرت شعیب قرار دارد(هود/84-86). این سیاق به­خوبی حکایت از آن دارد که عبارت «بَقِیَّتُ الله»، ظهور در باقیمانده و سود حلال حاصل از خرید و فروش حلال، میان خریدار و فروشنده دارد که در آن کیل و ترازو به نحو صحیح انجام گیرد و کم­فروشی رخ ندهد (طوسی، بى‏تا: ‏6/49؛ ‏طبرسی، 1372: ‏5/286)؛ لکن در برخی روایات به ائمه اطهار (علیه­السلام) به­ویژه به حضـرت مهدی (علیه­السلام) تأویل شده است؛ مانند روایات زیر:

أ- عمـر بن زاهـد گوید: مـردی از امـام صـادق (علیه­السلام) درباره قائم (علیه­السلام) سؤال کرد که می‌شود به ایشان با لقب «أمیر المؤمنین» سلام کرد؟ حضرت فرمود: «نه، این نام را خدا مخصوص امیر المؤمنین (علیه­السلام) نموده، پیش از او کسى بدان نامیده نشده و پس از او هم جز کافر خود را بدان نخواند، گفتم: به فدایتان شوم، چگونه به او درود گویند؟ فرمود: بگویند: السلام علیک یا بقیه الله، سپس حضرت این آیه را خواند: «بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ..» (کلینی، 1365: 1/411-412؛ فرات‏کوفی، 1410: 193).

ب- امام باقر (علیه­السلام) نیز فرمود: هنگامی که حضرت ظهور کند، به خانه کعبه تکیه زند و سیصد و سیزده مرد به­گرد او اجتماع کنند و اوّلین سخن او این آیه قرآن است: «بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ.» سپس مى‏گوید: من، بقیّه اللَّه در زمین و خلیفه خداوند و حجّت او بر شما هستم و هر درود­فرستنده‏اى به او چنین سلام گوید: السّلام علیک یا بقیّه اللَّه فی ارضه (ابن‏‏بابویـه، 1395: ‏1/330-331؛ طبرسی، بى‏تا: 463-464)‏.

در فرهنگ قرآن کریم، هر موجود منفعت­بخش که از جانب ربّ العالمین و برای بشر، خیر­آفرین، سعادت‏ساز و دارای آثار و برکات ماندنی باشد، «بقیه الله» است. چنانکه در کلام حضرت شعیب (علیه­السلام) به سودی که از راه حلال به دست آید «بقیه الله» اطلاق شده است: «بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ..» سرّش آن است که سود حلال، روزیِ نازل شده از جانب خداوند متعال است و با توجه به انتسابش به ماورای طبیعت و بهره‌ای که از «وجه الله» دارد، می‌تواند مظهر «هو الباقی» بوده، منشأ خیرات و برکات برای انسان و وسیله‌ای برای تأمین سعادت وی باشد. بنابراین، هر چیز که «وجه الله» باشد، مظهر اسم مبارک «الباقی» بوده و بقیّه الله خواهد بود. امام صادق (علیه السلام) در معرفی اهل بیت (علیهم­السلام) فرمود: «نحن وجه الله» و در وصف حضرت امام عصر (علیه­السلام) گفته می‌شود: «أین وجه الله الّذی یتوجّه إلیه الأولیاء» (ابن‌‏‌طاووس، 1367: 297؛ مجلسی، 1404: 99/106) بدین ترتیب ائمّه (علیهم­السلام) مظهر تامّ اسم مبارک «الباقی» و مصداق کامل بقیّه الله هستند» (جوادی آملی، 1389: 3/62). از این روایات پیداست که ائمه اطهــار (علیهم­السلام) گاه از طریق بیان لایه‌های باطنی قرآن به­منظور تبیین ولایت و امامت استفاده مى‏کردند.

 

آیه «إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ..»

آیه «قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ اسْتَعینُوا بِاللَّهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَه لِلْمُتَّقینَ» (أعراف/128)، نقل قولی از حضرت موسی (علیه السلام) است که زمین متعلق به خداست و خداوند آن را به هرکه بخواهد به ارث می‌رساند. در روایتی از امام باقر (علیه­السلام) وارثان زمین و متقین در آیه مزبور به اهل بیت (علیه­السلام) تأویل شده است (کلینی، 1365: 1/407-408 و 5/280؛ طوسی، 1365: 7/152-153؛ همو، 1390: 3/108؛ عیاشی، 1380: 2/25). در­حالی­که قوم موسی (علیه­السلام) که مخاطب این سخن بوده‏اند شاید به این فهمی که روایت مذکور بیانگر آن است، نرسیده باشند و تنها این سخن را به عنوان یک سنت الهی از موسی (علیه­السلام) دریافت کرده‏اند. لذا ارتباط این آیه از قصص قرآن با اهل بیت (علیه السلام) ارتباطی تأویلی است. گفتنی است، سخن موسی (علیه­السلام) در این فراز در قالب یک قاعده کلی و یک سنت جاودانه بیان شده که در همه زمان­ها جریان دارد اما مصادیق عینی آن ذکر نشده است؛ اما در روایت مذکور، اهل بیت (علیه­السلام) به عنوان بارزترین مصادیق وارثان زمین ذکر شده است؛ لذا این روایت نیز از باب جری و تطبیق است.[9]

 

آیات «فَبَدَّلَ الَّذینَ ظَلَمُوا..»

آیات «فَبَدَّلَ الَّذینَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَیْرَ الَّذی قیلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنا عَلَى الَّذینَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ» (بقره/59) و «فَبَدَّلَ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلاً غَیْرَ الَّذی قیلَ لَهُمْ فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما کانُوا یَظْلِمُونَ» (أعـراف/162)، ناظـر به ماجـرای ورود بنـی­اسـرائیل به قریه مذکور است که حدود سه هزار سال پیش رخ داده است.

امام باقر (علیه­السلام) در روایتی ظالمان را به افرادی که به اهل بیت (علیهم­السلام) ظلم روا داشته‏اند، تأویل نموده است (کلینی، 1380: 1/423-424)؛ درحالی­که از ظاهر آیه مزبور چنین مطلبی بر­نمى‏آید. درواقع روایت مذکور بیانگر یکی از مصادیق بارز ظالمــان و مظلومــان در امــت پیــامبر اکـرم (صلی­الله­علیه­واله­وسلم) از باب جری و تطبیق است و ارتباط تأویلی با امامان معصوم (علیهم­السلام) دارد.

 

آیه «... وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَه وَ قَصْرٍ مَشیدٍ»

آیه «..وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَه وَ قَصْرٍ مَشیدٍ» که در سیاق یادکردِ عذاب بـرخی از امـت‏های پـیشین قرار دارد (حج/42-45)، در روایات متعددی به امام ناطق و صامت و یا امام حاضر و امام غائب و از این قبیل تأویل شده است؛ مانند روایات زیر:

أ- امام کاظم علیه­السلام فرمود: «مراد از بئر معطله، امام صامت و مراد از قصر مشید، امام ناطق است (کلینی، 1365: 1/427؛ حویزی، 1415: ‏3/507). همین مطلب در منابع دیگری به طرق متعددی از امام صادق علیه­السلام نیز نقل شده است (صفار، 1404: 505؛ ابن‏‏بابویه، 1395: ‏2/417؛ همو، 1403: 111).

ب- صالح بن سهل گوید: «امیرالمؤمنین علیه السلام همان قصر مشید است و بئر معطله حضرت فاطمه سلام­الله­علیها است و فرزندان وی از ملک دور نگه داشته شدند» (ابن‏‏بابویه، 1361: 111؛ حویزی، 1415: ‏3/507؛ قمی مشهدی، 1368: ‏9/114). البته سید شرف الدین استرآبادی، این روایت را به اسناد خویش از صالح بن سهل از امام صادق (علیه­السلام) نقل کرده است (استرآبادی، 1409: 339).

ج- امـام صادق علیه­السلام نیز از رسول خـدا صلی­الله­علیه­واله­وسلم چنین نقل فرمود: «قصر مشید و بئر معطله امام علی علیه­السلام است» (همان: 340).

براساس این تأویل، گویا مراد از هلاکت اهل قریه، هلاکت معنوی یعنی گمراهی ایشان باشد که نه از امام صامت و نه از امام ناطق بهره نمى‏گیرند. افزون بر اینکه آنچه در امت‏ها‌‏ی پیشین رخ داده، نظیر آن در این امت رخ خواهد داد. بنابراین آنچه از عذاب، هلاکت و مسخ انسان­ها در امت‏ها‌‏ی پیشین رخ داده، نظیر آن در این امت به صورت هلاکت معنوی، گمراهی و محرومیت از علم، کمالات و مردن و مسخ دل­ها خواهد بود؛ لذا منافاتی میان این تأویل‏ها‌‏ و ظواهر آیات مزبور وجود ندارد (مجلسی، 1404: 24/103-104).

این­گونه روایات بر فرض صحت و تمامیت سند و جهت صدور، هرگز گستره شمول و عموم معنای آیه را محدود نمی‏کند و بیان مصداق کامل یا یک مصداق، مصادیق دیگر را نفی نمی‏کند و دست مفسر را در تطبیق آیه بر سایر مصادیق آن نمی‏بندد؛ بلکه آیه دارای معنایی عام است و هم­چنان به­عموم خود باقی است. فایده و نقش روایات تطبیقی آن است که با تبیین برخی مصادیق آیه، مفسّر را در ارائه معنای کلی راهنمایی می‏کند (جوادی آملی، 1379: 1/169). 

 

گونه‏های استدلال به قصص قرآن در مباحث تفسیری-کلامی امامت

در گونه استدلال به قصص قرآن کریم نیز می‌توان به گونه‏های زیر اشاره کرد:

 

جواب نقضی

گاه استدلال به برخی از قصص قرآن در تفسیر کلامی امامت در راستای جواب نقضی استفاده می‌شود:

أ- مانند استدلال به قصه زنده­شدن چهار پرنده، قصه زنده­شدن اصحاب کهف، قصه زنده­شدن عزیر و قصه زنده­شدن همراهان حضرت موسی (علیه­السلام) در کوه طور که از موارد مذکور می‌توان در جهت ادله امکان رجعت استفاده نمود؛ زیرا گویای امکان زنده­شدن دوباره در همین دنیا می‌باشد.

ب- در پاسخ به شبهه عدم امکان طول عمر در امام عصر (علیه­السلام) می‌توان به طول عمر حضرت نوح (علیه­السلام) استناد کرد که طول عمری این­چنین، امری ممکن است لذا با این استدلال در گام اول، از ذهن مخاطب رفع استبعاد می‌شود؛ البته در گام­های بعدی نیز باید جواب حلی به این مطلب داد که در سطور آتی به اختصار بیان خواهد شد.

 

جواب حلی

گاه استدلال به برخی از قصص قرآن کریم در تفسیر کلامی امامت در راستای جواب حلی مورد استفاده قرار می‌گیرد.

أ- به­عنوان نمونه در مسأله اثبات طول عمر امام عصر (علیه­السلام) پس از بیان جواب نقضی و نشان­دادن امکان طول عمر و رفع استبعاد از ذهن مخاطب، نوبت به «جواب حلی» می‌رسد که در اینجا می‌توان به قصه عدم تغییر طعام و شراب عزیر و نیز احتمال نگه داشتن یونس در شکم ماهی تا روز قیامت، بنا بر آیات «فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحینَ لَلَبِثَ فی‏ بَطْنِهِ إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ» (صافات/143-144) استناد کرد که جواب حلی است که نظر به قدرت خداوند دارد.[10]

ب- به­عنوان نمونه در جواب حلی برای علت غیبت می‌توان به این مطلب اشاره کرد که سنت لایتغیر الهی به این تعلق گرفته که اگر در هر زمانی جان انبیاء، اوصیاء، رسولان و حجج الهی از ناحیه مخالفان در خطر باشد و شرایط لزوم قیام مهیا نباشد، باید از دست مخالفان بگریزند؛ همچون موسی (علیه­السلام) که پس از قتل قبطی، مورد تعقیب بود و توان مقابله نداشت و شرایط مقابله فراهم نبود، از شهر گریخت و به تعبیری از میان ایشان غائب شد؛ و نیز هنگامی که موسی (علیه­السلام) بـار دوم از مصـر بیـرون رفت که این­بار همراه با بنـی­اسرائیل بود که فرعون و سپاهیانش او را تعقیب می‌کردند و اگر به موسی (علیه­السلام) دست می‌یافتند، بى‏گمان او را می‌کشتند.

 

مفهوم اولویت

گاه در تفسیر کلامی از قصص قرآن کریم ناگزیر باید به مفهوم اولویت استدلال کرد. مانند نمونه‏های زیر

أ- از آیه شریفه «قالَتْ إِحْداهُما یا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمینُ» (قصص/26) که فرازی از ماجرای حضرت موسی (علیه­السلام) در مدین است می‌توان به مفهوم اولویت استدلال کرد که قوی­بودن و امین­بودن باید در نبی و امام باشد.

از آنجایی که دو ویژگی مذکور در کار­کردن برای حضرت شعیب و چوپانی­کردن برای وی لحاظ شده است، بى‏گمان برای افرادی که هدایت و رهبری مردم را به عهده می‌گیرند باید این دو ویژگی وجود داشته باشد.

ب- از آیه شریفه «قالَ اجْعَلْنی‏ عَلى‏ خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفیظٌ عَلیمٌ» (یوسف/55) می‌توان بنا بر مفهوم اولویت، چنین برداشت کرد که بنا بر این آیه، تعهد و علم دو شرط ضروری برای تصدی خزائن زمین است. بى‏گمان وجود این دو شرط برای ملک، فرمان­روا و امام که عهده­دار حاکمیت در زمین است، به­طریق اولی لازم است.

ج- و درخصوص «عصمت امام» و «اختصاص نصب امام به خداوند» نیز می‌توان به اصل عصمت انبیاء و انتخاب ایشان از ناحیه خداوند، بر پایه مفهوم اولویت استدلال کرد. با این توضیح که: حال که انبیاء الهی معصوم هستند و تنها از ناحیه خداوند انتخاب می‌شوند، درمورد ائمه (علیه­السلام) که وصی انبیاء و ادامه­دهنده راه ایشان هستند و با توجه به اینکه مقام امامت بر اساس آیه 124 سوره بقره بالاتر از مقام نبوت است و نیز اینکه مقام امامت مقام هدایت به امر است و این سطح از هدایت از نوع «ایصال الی المطلوب» است و بالاتر از سطح هدایت به معنی ارائه طریق است، بى‏تردید امام نیز باید معصوم باشد؛ بلکه لازم است که از درجه بالاتری در عصمت برخوردار باشد و بى‏تردید این شخص باید از ناحیه خداوند انتخاب شود.  

 

بحث و نتیجه­گیری

1. تفسیر کلامی از قصص قرآن در روایات تفسیری پیامبر و ائــمه اطهار (علیهم­السـلام)، تأیید ائمه (علیهم­السلام) بر تفسیر کلامی اصحاب ایشان از قصص قرآن، استفاده از این شیوه تفسیری توسط دانشمندان و مفسران امامیه و اهل سنت، بیان غیر­مستقیم و مستقیم مباحث امامت در آیات قصـص و غیر قصص، جـدایی­ناپذیری قصص قرآن و سنت­های الهی، ایستایی و تغییرناپذیری اصول اعتقادی ادیان الهی به­خوبی بیانگر کارآمدی تفسیر کلامی از قصص قرآن در موضوع امامت و جایگاه این شیوه تفسیری در نزد اهل بیت (علیهم­السلام) و دانشمندان و مفسران امامی و اهل سنت است.

2. خداوند در قرآن کـریم به گوشـه‏اى از داستان­هاى انبیاء و امم اشاره مى‏کند تا سنت خدا را در بین بندگان خود روشن سازد و کسانى که مشمول عنایت الهى شده و توفیق کرامت او را یافته‏اند، از آن پند گیرند و براى دیگران نیز اتمام حجت شود. در واقع، قصص قرآن بیانگر سنت‏های الهی تا روز قیامت است و از سوی دیگر امامت و قوانین و مقررات آن بخشی از مهم­ترین سنت‏های الهی است لذا استدلال به قصص در حوزه تفسیر کلامی بازگوکننده سنت‏های تغییرناپذیر الهی مربوط به جریان امامت تا روز قیامت است.

3. واکاوی آن دسته از آیات قصص که در ارتباط با مباحث امامت است چنین به دست مى‏دهد که گونه‌های ارتباط قصص قرآن با مباحث کلامی امامت، عبارت از ارتباط تصریحی، ارتباط اشاری و ارتباط تأویلی است. اما از حیث نحوه استدلال چنین مى‏نماید که ‏استدلال برای جواب نقضی، جواب حلی و استدلال به مفهوم اولویت از مهم­ترین گونه‏های استدلال به قصص قرآن در مباحث تفسیری-کلامی امامت به شمار مى‏رود.



.[1] به عنوان نمونه: سید مرتضی، 1410: ‏3/5-76؛ طوسی، 1382: ‏2/205؛ طبرسی، بی­تا: 167-168؛ حلی، 1407: 216؛ سیوری، 1422: 339؛ اردبیلی، 1383: ‏246؛ مجلسی، بی­تا: 115؛ میرسید حامد حسین، 1366 : ‏14/726.

.[2] احمد بن حنبل، بی­تا: 3/32، 6/369، 1/170 و 173-175 و 177 و 179 و 182-185 و 330-331، 3/32 و 338؛ و نیز: بخاری، 1401: 4/208، 5/129؛ مسلم نیشابوری، بی­تا: 7/120-121؛ ابن‏‏ماجه، بی­تا: 1/42-45؛ ترمذی، 1403: 5/301-304؛ کلینی، 1365: 8/106-107؛ ابن‏‏بابویه، 1403: 74-79؛ حرعاملی، 1409: 2/208-209.

.[3] احمد بن حنبل، بی­تا: 3/32 و 6/369 و 438؛ بخاری، 1401: 1/115 و 7/301؛ مسلم، بی­تا: 7/120؛ ابن‌‏ماجه، بی­تا: 1/45؛ ترمذی، 1403: 5/304؛ نسائی، 1411: 13؛ ابن‏‏ابى‏شیبه، 1409: 7/496؛ نسائی، 1411: 5/44-45؛ ابو‏یعلی، 1407: 2/87؛ طبرانی، 1415: 6/77.

.[4] ابن‏‏قتیبه، 1992: 252؛ بسوی، 1401:  ‏1/538؛ طبرانی، 1415: 5/306 و 354-355 و 6/85؛ همو، 1406: 3/45-46، 12/27؛ همو، 1388: 2/22؛ ابن‏‏سلامه، 1407: 2/273-275؛ حاکم نیشابوری، بی­تا: 2/343 و 3/150-151؛ خطیب بغدادی، 1417: ‏12/90؛ ابن‏‏عبدالبر، 1405: 41؛ صفار، 1404: 297؛ نعمانی، 1397: 44؛ ابن‏‏بابویه، 1378: 2/27؛ ابوالصلاح حلبی، 1404: 125؛ طوسی، 1414‏: 60 و 349 و 513 و 633 و 733؛ خزاز قمی، 1401: 34 و 210؛ عمادالدین طبری، 1383: 88؛ حلی، 1409: 322.

.[5] ابن‌‏قتیبه، 1408: 1/46؛ ابن قدامه، بی­تا: 6/207؛ ابن‌‏هشام، 1404: 2/452؛ ابن‌‏عقیل، 1384: 1/233؛ بغدادی، 1998: 1/423.

.[6] برای مطالعه بیشتر: سید مرتضی، 1410: ‏3/137-142؛ ابوالصلاح حلبی، 1404: 133-134؛ طوسی، 1382: ‏2/253-255؛ همو، بی­تا:‏1/449؛ ابن‌‏شهرآشوب، 1410: 2/26-27؛ همو، 1379: 1/248؛ حلی، 1409: 276-277 و 393

.[7] برای مطالعه بیشتر: طباطبایی، 1417:‏1/273؛ جوادی آملی، 1389ب: 6/360-361

[8]. در این نوشتار مراد از تأویل عبارت است از انتزاع مفهوم عام و گسترده از آیه‏اى که در مورد خاصى نازل شده است؛ چنانچه گفته‏اند: «العبره بعموم اللفظ لا بخصوص المورد». از تأویل به این معنا، گاه به «بطن» یعنى معناى پوشیده‏اى که از ظاهر آیه به دست نمى‏آید، تعبیر شده است، در مقابل «ظهر» یعنى معناى اولیه‏اى که ظاهر آیه بر حسب وضع و کاربرد، آن معنا را مى‏فهماند. چنانچه امام باقر(علیه­السلام) در روایتی بطن قرآن را تأویل قرآن دانسته‏ است(صفار، 1404: 196؛ معرفت، 1418: ‏1/21)

[9]. برای مشاهده روایت دیگر در ارتباط با آیه مزبور: حمویی شافعی، 1400: ‏1/95؛ شوشتری، 1404: ‏7/279؛ امینی، 1416: ‏2/446؛ قبانجی، 1421: 8/36.

[10]. برای مطالعه بیشتر: سبحانی، 1379: 231-233

قرآن‏کریم (1415ق). ترجمه محمد مهدى ‏فولادوند، تهران‏: دار القرآن ‏الکریم‏. ‏
ابن‌ابى‏‏شیبه کوفی، عبدالله بن محمد (1409ق). المصنف؛ تحقیق‏ سعید لحام، بیروت: دار الفکر.
ابن‌بابویه، محمد بن ‌علی (بی‌تا). علل الشرائع، قم: داورى.
ابن‌بابویه، محمد بن ‌علی  ((1378ق). عیون أخبار الرضا، تهران: انتشارات جهان.
ابن‌بابویه، محمد بن ‌علی  (1380ش). کمال الدین و تمام النعمه، ترجمه منصور پهلوان‏، قم:‏ دارالحدیث.
ابن‌بابویه، محمد بن ‌علی  (1403ق). معانی الأخبار، قم‏: انتشارات جامعه مدرسین‏.
ابن‌‏حجر هیتمی، احمد بن‌ بدرالدین‌ محمد (1424ق). الصواعق المحرقه، استانبول: مکتبه الحقیقه.
ابن‌شهرآشوب مازندرانی، محمد بن ‌علی (1410). متشابه القرآن و مختلفه‏، قم: انتشارات بیدار.
ابن‌شهرآشوب مازندرانی، محمد بن ‌علی  (1379ق). ‏مناقب آل أبی­طالب، قم: مؤسسه انتشارات علامه.
ابن‌‏طاووس، سید على بن موسى (1367ش). إقبال الأعمال، تهران: دار الکتب الإسلامیه.
ابن‌‏عبدالبر، یوسف بن عبدالله (1405ق). الإنباه على قبائل الرواه؛ تحقیق إبراهیم الأبیاری، بیروت: دار الکتاب العربی.
ابن‌‏عجیبه، احمد بن محمد (1419ق). البحر المدید فى تفسیر القرآن المجید؛تحقیق احمد عبدالله قرشى، قاهره: حسن عباس زکى‏. ‏
ابن‌‏عقیل همدانی، بهاءالدین عبدالله (1384ق). شرح ابن‌‏عقیل، مصر: المکتبه التجاریه الکبرى.
ابن‌قتیبه دینوری، عبدالله بن ‌مسلم (1408ق).‏ غریب الحدیث؛تحقیق عبدالله جبوری، قم: دار الکتب العلمیه.
ابن‌قتیبه دینوری، عبدالله بن ‌مسلم  (1992م). المعارف؛ تحقیق ثروت عکاشه، قاهره: الهیئه المصریه العامه للکتاب.
ابن‌‏قدامه، عبد الله بن احمد (بى‏تا). المغنی، بیروت: دار الکتاب العربی.  
ابن‌ماجه قزوینی، محمد بن‌ یزید(بى‏تا). سنن ‏ابن‌ماجه؛ تحقیق ‏محمد فؤاد عبد‏الباقی، بیروت: دارالفکر.
ابن‌‏هشام أنصاری، جمال الدین بن یوسف (1404ق). مغنى اللبیب؛ تحقیق محمد محیی الدین عبدالحمید، قم: کتابخانه آیت الله مرعشی.  
ابو الصلاح حلبى، تقى الدین بن نجم الدین‏ (1404ق). تقریب المعارف‏، قم: انتشارات الهادی.
ا‏بو‏یعلى موصلی، احمد بن علی (1407ق). مسند أبى‏‏یعلى؛تحقیق ‏حسین ‏سلیم‏‏ أسد، بی­جا: دار المأمون ‏للتراث.
اردبیلى،‏ احمد بن محمد (مقدس اردبیلی) (1383).‏ حدیقه الشیعه؛ به تصحیح صادق حسن زاده، ‏قم‏: انتشارات انصاریان‏‏.
احمد بن ‌حنبل (بى‏تا). مسند احمد، بیروت: دار صادر.
استرآبادی، شرف الدین علی حسینی (1409ق). تأویل الآیات الظاهره، قم: انتشارات جامعه مدرسین.
امینى،‏ عبدالحسین (1416ق). الغدیر، قم:‏ مرکز الغدیر.
بحرانی، سید هاشم حسینی (1416ق). ‏البرهان فی تفسیر القرآن، تهران: بنیاد بعثت‏.‏‏
بخاری، محمد بن اسماعیل (1401ق). صحیح البخاری، بیروت: دار الفکر.
بسوى‏، یعقوب بن سفیان (1401ق). المعرفه و التاریخ‏، تحقیق اکرم ضیاء العمرى، بیروت: مؤسسه الرساله.
بغدادی، عبدالقادر بن عمر (1998م). خزانه الأدب؛ تحقیق محمد نبیل طریفی و إمیل بدیع یعقوب، بیروت: دار الکتب العلمیه.
بیضاوى، عبدالله بن ‌عمر (1418ق). أنوار التنزیل‏‏‏‏ و أسرار التأویل؛ تحقیق ‏محمد عبد‏الرحمن‏ مرعشلى، بیروت: دار احیاء التراث ‏العربى ‏.
ترمذی، محمد بن عیسی (1403ق). سنن‏الترمذی؛ تحقیق ‏عبد‏الرحمن‏ محمد عثمان، بیروت: دار الفکر.
جوادی آملی (1389الف). ادب فنای مقربان؛ به کوشش محمد صفایی، قم: اسراء.
جوادی آملی (1379). تسنیم، قم: مرکز نشر إسراء.
جوادی آملی (1389ب). سیره پیامبران در قرآن؛ به کوشش علی اسلامی، قم: اسراء.
حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله (بی‌تا). المستدرک؛به کوشش یوسف عبدالرحمن مرعشلی، بیروت: دار المعرفه.
حرّعاملى، محمد­بن­حسن (1409). تفصیل وسائل الشیعه إلی تحصیل مسائلالشریعه، قم: مؤسسه آلالبیت.
حقى بروسوى، اسماعیل (بی­تا). تفسیر روح البیان،‏ بیروت‏: دارالفکر. ‏
حلى، حسن بن ‌یوسف (1409ق). الألفین فی إمامه أمیرالمؤمنین (علیه­السلام)؛ ترجمه وجدانی، قم: انتشارات دار الهجره.
حلى، حسن بن ‌یوسف   (1411ق). کشف الیقین، بی­جا: مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد.
حلى، حسن بن ‌یوسف  (1407ق). نهج الحق‏ و کشف الصدق، قم: مؤسسه دار الهجره.
حمویی، صدرالدین ابراهیم بن محمد جوینی شافعى (1400ق). فرائد السمطین فی فضائل المرتضى و البتول و السبطین و الأئمه من ذریتهم، بیروت:‏ مؤسسه المحمود.
حویزی، عبد علی بن ‌جمعه (1415ق). تفسیر نور الثقلین، به کوشش سید هاشم رسولی محلاتی، قم: انتشارات اسماعیلیان‏ ‏.‏‏
خزاز قمى، على بن ‌محمد (1401ق). ‏کفایه الأثر فی النَّص على الأئمه الاثنی عشر، قم: انتشارات بیدار.
خطیب بغدادی، احمد بن علی (1417ق). تاریخ بغداد، تحقیق مصطفى عبدالقادر، بیروت: دار الکتب العلمیه.
زحیلی، وهبه ‌بن‌ مصطفی (1418ق). التفسیر‌ المنیر فی العقیده والشریعه و المنهج، بیروت: دار الفکر المعاصر.
سبحانی، جعفر (1379ش). اضواء على عقائد الشیعه الامامیه، قم: دار مشعر.
سید مرتضی، علی بن‌ حسین (1410ق). الشافی فی الإمامه، به کوشش سید عبد الزهراء حسینى، تهران:‏ مؤسسه الصادق.
سیورى، مقداد بن عبد اللّه (فاضل مقداد) ( 1422ق). اللوامع الإلهیه فی المباحث الکلامیه، تحقیق شهید قاضى طباطبائى، قم: دفتر تبلیغات اسلامى‏.
شوشتری، نورالله بن شریف الدین (1404). احقاق الحق و ازهاق الباطل، قم: مکتبه آیه الله المرعشی العامه.
صفار، محمد بن ‌حسن (1404ق). بصائر الدرجات، قم: کتابخانه آیت الله مرعشی.
طباطبایی، سید محمدحسین (1417ق). المیزان ‏فی تفسیر القرآن، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه‏ مدرسین‏.
طبرانی، سلیمان بن احمد (1415ق). المعجم الأوسط، بی­جا: دار الحرمین.
طبرانی، سلیمان بن احمد (1406ق). المعجم الکبیر، به کوشش حمدی عبد المجید سلفی، بیروت: دار الاحیاء التراث العربی.
طبرانی، سلیمان بن احمد (1388ق). المعجم الصغیر، مدینه: مکتبه السلفیه.
طبرسی، احمد بن ‌علی (1403ق). الإحتجاج، مشهد: نشر مرتضی.
طبرسى، فضل بن ‏‏‏‏‏‏حسن (بى‏تا). إعلام الورى بأعلام الهدی، تهران: دارالکتب الإسلامیه.
طبرسى، فضل بن ‏‏‏‏‏‏حسن (1372ش). مجمع‌ البیان لعلوم القرآن، تهران: انتشارات ناصر خسرو.‏
طبرى، عماد الدین محمد بن ابى ‌القاسم (1383ق). بشاره المصطفى لشیعه المرتضى، نجف: کتابخانه حیدریه.
طوسی‌، محمد بن‌ حسن (1390ق). الاستبصار فیما اختلف من الأخبار، تهران: دار الکتب الإسلامیه.
طوسی‌، محمد بن‌ حسن (1414ق). الأمالی، قم: انتشارات دارالثقافه.
طوسی‌، محمد بن‌ حسن (بی‌تا). التبیان­فی­تفسیر­القرآن، به کوشش‏ احمد­قصیرعاملی،‏ بیروت‏: دار­احیاء­التراث العربی.
طوسی‌، محمد بن‌ حسن (1382ش). تلخیص الشافی،‏ به کوشش حسین بحرالعلوم‏، قم‏: انتشارات المحبین.
طوسی‌، محمد بن‌ حسن (1365ش). تهذیب الأحکام، تهران: دار الکتب الإسلامیه.
عیاشی، محمد بن ‌مسعود (1380ق). تفسیر العیاشی، به کوشش سید هاشم رسولی محلاتی،‏ تهران: چاپ­خانه علمیه.
فاضل لنکرانى، محمد (1425ق). حماه الوحى‏، قم: مرکز فقه الائمه الاطهار.‏
فرات کوفى، فرات بن ابراهیم (1410ق). ‏تفسیر فرات الکوفى، به کوشش‏ محمد کاظم محمودى‏، تهران: سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامى‏.
قبانجی، سید حسن (1421ق). مسند الإمام العلی، تحقیق طاهر سلامی، بیروت: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات.
قرطبى، محمد بن احمد (1364ش). الجامع لأحکام القرآن،‏ تهران: انتشارات ناصر خسرو.
قضاعی، محمد بن سلامه(1407ق). مسند الشهاب، بیروت: مؤسسه الرساله.
قطب‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏الدین راوندى، سعید بن ‏‏‏‏‏‏هبه الله (1405ق). فقه القرآن فی شرح آیات الأحکام، قم: انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی.
قمی، علی بن ‌ابراهیم (1404ق). تفسیرمنسوب به علی بن ‌ابراهیم، قم: مؤسسه دارالکتاب.
قمى‌مشهدى، محمد بن ‌محمدرضا (1368ش). تفسیر کنز الدقائق، ‏تهران: وزارت ارشاد اسلامى‏‏.‏
کلینی، محمد بن یعقوب (1365ش). الکافی، تهران: دار الکتب الإسلامیه.
مجلسی‌، محمد باقر (1404ق). بحار الأنوار، بیروت: مؤسسه الوفاء.
مجلسى، محمد باقر (بى‏تا). حق الیقین‏، تهران: انتشارات اسلامیه‏. مراغى، احمد بن مصطفى (بى‏تا). تفسیر المراغى،بیروت: ‏‌‏دار احیاء التراث العربى.
معرفت‏، محمد هادى (1418ق).  التفسیر و المفسرون، مشهد: دانشگاه علوم اسلامی رضوی.‏
مفید، محمد بن محمد بن نعمان (1413الف). الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، قم‏: کنگره شیخ مفید.
مفید، محمد بن محمد بن نعمان (1413ب). الإفصاح فی الإمامه، قم: کنگره شیخ مفید.
مفید، محمد بن محمد بن نعمان (1413پ). الجمل و النصره لسید العتره فی حرب البصره، قم: کنگره شیخ مفید.
مفید، محمد بن محمد بن نعمان (1413ج). النکت الاعتقادیه، قم: کنگره شیخ مفید.
مفید، محمد بن محمد بن نعمان (1413ح). النکت فی مقدمات الأصول من علم الکلام‏، قم‏: کنگره شیخ مفید.
میرسید، حامدحسین (1366ش). ‏عبقات ‏‏‏‏‏‏‏‏‏الأنوار فى‏ إثبات ‏‏‏‏‏‏‏‏‏إمامه الأئمه الأطهار، اصفهان: کتابخانه امیرالمؤمنین.
نسائی،احمد­بن­شعیب (1411ق). السنن‏الکبرى، تحقیق‏ عبد‏الغفار سلیمان‏ بنداری، بیروت: دار الکتب العلمیه.
نسائی،احمد­بن­شعیب (بى‏تا). فضائل‏‏‏‏الصحابه، بیروت: دار الکتب العلمیه.
نسائی،احمد­بن­شعیب (1348ق). سنن النسائی، بیروت: دار الفکر.
نعمانى، محمد بن ابراهیم (1397ق). کتاب الغیبه، تهران: مکتبه الصدوق.
نیشابوری، مسلم بن حجاج (بى‏تا). صحیح ‏مسلم، بیروت: دار الفکر.
-   قرآن‏کریم (1415ق). ترجمه محمد مهدى ‏فولادوند، تهران‏: دار القرآن ‏الکریم‏. ‏
-   ابن‌ابى‏‏شیبه کوفی، عبدالله بن محمد (1409ق). المصنف؛ تحقیق‏ سعید لحام، بیروت: دار الفکر.
-   ابن‌بابویه، محمد بن ‌علی (بی‌تا). علل الشرائع، قم: داورى.
-   ابن‌بابویه، محمد بن ‌علی  ((1378ق). عیون أخبار الرضا، تهران: انتشارات جهان.
-   ابن‌بابویه، محمد بن ‌علی  (1380ش). کمال الدین و تمام النعمه، ترجمه منصور پهلوان‏، قم:‏ دارالحدیث.
-   ابن‌بابویه، محمد بن ‌علی  (1403ق). معانی الأخبار، قم‏: انتشارات جامعه مدرسین‏.
-   ابن‌‏حجر هیتمی، احمد بن‌ بدرالدین‌ محمد (1424ق). الصواعق المحرقه، استانبول: مکتبه الحقیقه.
-   ابن‌شهرآشوب مازندرانی، محمد بن ‌علی (1410). متشابه القرآن و مختلفه‏، قم: انتشارات بیدار.
-   ابن‌شهرآشوب مازندرانی، محمد بن ‌علی  (1379ق). ‏مناقب آل أبی­طالب، قم: مؤسسه انتشارات علامه.
-   ابن‌‏طاووس، سید على بن موسى (1367ش). إقبال الأعمال، تهران: دار الکتب الإسلامیه.
-   ابن‌‏عبدالبر، یوسف بن عبدالله (1405ق). الإنباه على قبائل الرواه؛ تحقیق إبراهیم الأبیاری، بیروت: دار الکتاب العربی.
-   ابن‌‏عجیبه، احمد بن محمد (1419ق). البحر المدید فى تفسیر القرآن المجید؛تحقیق احمد عبدالله قرشى، قاهره: حسن عباس زکى‏. ‏
-   ابن‌‏عقیل همدانی، بهاءالدین عبدالله (1384ق). شرح ابن‌‏عقیل، مصر: المکتبه التجاریه الکبرى.
-   ابن‌قتیبه دینوری، عبدالله بن ‌مسلم (1408ق).‏ غریب الحدیث؛تحقیق عبدالله جبوری، قم: دار الکتب العلمیه.
-   ابن‌قتیبه دینوری، عبدالله بن ‌مسلم  (1992م). المعارف؛ تحقیق ثروت عکاشه، قاهره: الهیئه المصریه العامه للکتاب.
-   ابن‌‏قدامه، عبد الله بن احمد (بى‏تا). المغنی، بیروت: دار الکتاب العربی.  
-   ابن‌ماجه قزوینی، محمد بن‌ یزید(بى‏تا). سنن ‏ابن‌ماجه؛ تحقیق ‏محمد فؤاد عبد‏الباقی، بیروت: دارالفکر.
-   ابن‌‏هشام أنصاری، جمال الدین بن یوسف (1404ق). مغنى اللبیب؛ تحقیق محمد محیی الدین عبدالحمید، قم: کتابخانه آیت الله مرعشی.  
-   ابو الصلاح حلبى، تقى الدین بن نجم الدین‏ (1404ق). تقریب المعارف‏، قم: انتشارات الهادی.
-   ا‏بو‏یعلى موصلی، احمد بن علی (1407ق). مسند أبى‏‏یعلى؛تحقیق ‏حسین ‏سلیم‏‏ أسد، بی­جا: دار المأمون ‏للتراث.
-   اردبیلى،‏ احمد بن محمد (مقدس اردبیلی) (1383).‏ حدیقه الشیعه؛ به تصحیح صادق حسن زاده، ‏قم‏: انتشارات انصاریان‏‏.
-   احمد بن ‌حنبل (بى‏تا). مسند احمد، بیروت: دار صادر.
-   استرآبادی، شرف الدین علی حسینی (1409ق). تأویل الآیات الظاهره، قم: انتشارات جامعه مدرسین.
-   امینى،‏ عبدالحسین (1416ق). الغدیر، قم:‏ مرکز الغدیر.
-   بحرانی، سید هاشم حسینی (1416ق). ‏البرهان فی تفسیر القرآن، تهران: بنیاد بعثت‏.‏‏
-   بخاری، محمد بن اسماعیل (1401ق). صحیح البخاری، بیروت: دار الفکر.
-   بسوى‏، یعقوب بن سفیان (1401ق). المعرفه و التاریخ‏، تحقیق اکرم ضیاء العمرى، بیروت: مؤسسه الرساله.
-   بغدادی، عبدالقادر بن عمر (1998م). خزانه الأدب؛ تحقیق محمد نبیل طریفی و إمیل بدیع یعقوب، بیروت: دار الکتب العلمیه.
-   بیضاوى، عبدالله بن ‌عمر (1418ق). أنوار التنزیل‏‏‏‏ و أسرار التأویل؛ تحقیق ‏محمد عبد‏الرحمن‏ مرعشلى، بیروت: دار احیاء التراث ‏العربى ‏.
-   ترمذی، محمد بن عیسی (1403ق). سنن‏الترمذی؛ تحقیق ‏عبد‏الرحمن‏ محمد عثمان، بیروت: دار الفکر.
-   جوادی آملی (1389الف). ادب فنای مقربان؛ به کوشش محمد صفایی، قم: اسراء.
-   جوادی آملی (1379). تسنیم، قم: مرکز نشر إسراء.
-   جوادی آملی (1389ب). سیره پیامبران در قرآن؛ به کوشش علی اسلامی، قم: اسراء.
-   حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله (بی‌تا). المستدرک؛به کوشش یوسف عبدالرحمن مرعشلی، بیروت: دار المعرفه.
-   حرّعاملى، محمد­بن­حسن (1409). تفصیل وسائل الشیعه إلی تحصیل مسائلالشریعه، قم: مؤسسه آلالبیت.
-   حقى بروسوى، اسماعیل (بی­تا). تفسیر روح البیان،‏ بیروت‏: دارالفکر. ‏
-   حلى، حسن بن ‌یوسف (1409ق). الألفین فی إمامه أمیرالمؤمنین (علیه­السلام)؛ ترجمه وجدانی، قم: انتشارات دار الهجره.
-   حلى، حسن بن ‌یوسف   (1411ق). کشف الیقین، بی­جا: مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد.
-   حلى، حسن بن ‌یوسف  (1407ق). نهج الحق‏ و کشف الصدق، قم: مؤسسه دار الهجره.
-   حمویی، صدرالدین ابراهیم بن محمد جوینی شافعى (1400ق). فرائد السمطین فی فضائل المرتضى و البتول و السبطین و الأئمه من ذریتهم، بیروت:‏ مؤسسه المحمود.
-   حویزی، عبد علی بن ‌جمعه (1415ق). تفسیر نور الثقلین، به کوشش سید هاشم رسولی محلاتی، قم: انتشارات اسماعیلیان‏ ‏.‏‏
-   خزاز قمى، على بن ‌محمد (1401ق). ‏کفایه الأثر فی النَّص على الأئمه الاثنی عشر، قم: انتشارات بیدار.
-   خطیب بغدادی، احمد بن علی (1417ق). تاریخ بغداد، تحقیق مصطفى عبدالقادر، بیروت: دار الکتب العلمیه.
-   زحیلی، وهبه ‌بن‌ مصطفی (1418ق). التفسیر‌ المنیر فی العقیده والشریعه و المنهج، بیروت: دار الفکر المعاصر.
-   سبحانی، جعفر (1379ش). اضواء على عقائد الشیعه الامامیه، قم: دار مشعر.
-   سید مرتضی، علی بن‌ حسین (1410ق). الشافی فی الإمامه، به کوشش سید عبد الزهراء حسینى، تهران:‏ مؤسسه الصادق.
-   سیورى، مقداد بن عبد اللّه (فاضل مقداد) ( 1422ق). اللوامع الإلهیه فی المباحث الکلامیه، تحقیق شهید قاضى طباطبائى، قم: دفتر تبلیغات اسلامى‏.
-   شوشتری، نورالله بن شریف الدین (1404). احقاق الحق و ازهاق الباطل، قم: مکتبه آیه الله المرعشی العامه.
-   صفار، محمد بن ‌حسن (1404ق). بصائر الدرجات، قم: کتابخانه آیت الله مرعشی.
-   طباطبایی، سید محمدحسین (1417ق). المیزان ‏فی تفسیر القرآن، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه‏ مدرسین‏.
-   طبرانی، سلیمان بن احمد (1415ق). المعجم الأوسط، بی­جا: دار الحرمین.
-   طبرانی، سلیمان بن احمد (1406ق). المعجم الکبیر، به کوشش حمدی عبد المجید سلفی، بیروت: دار الاحیاء التراث العربی.
-   طبرانی، سلیمان بن احمد (1388ق). المعجم الصغیر، مدینه: مکتبه السلفیه.
-   طبرسی، احمد بن ‌علی (1403ق). الإحتجاج، مشهد: نشر مرتضی.
-   طبرسى، فضل بن ‏‏‏‏‏‏حسن (بى‏تا). إعلام الورى بأعلام الهدی، تهران: دارالکتب الإسلامیه.
-   طبرسى، فضل بن ‏‏‏‏‏‏حسن (1372ش). مجمع‌ البیان لعلوم القرآن، تهران: انتشارات ناصر خسرو.‏
-   طبرى، عماد الدین محمد بن ابى ‌القاسم (1383ق). بشاره المصطفى لشیعه المرتضى، نجف: کتابخانه حیدریه.
-   طوسی‌، محمد بن‌ حسن (1390ق). الاستبصار فیما اختلف من الأخبار، تهران: دار الکتب الإسلامیه.
-   طوسی‌، محمد بن‌ حسن (1414ق). الأمالی، قم: انتشارات دارالثقافه.
-   طوسی‌، محمد بن‌ حسن (بی‌تا). التبیان­فی­تفسیر­القرآن، به کوشش‏ احمد­قصیرعاملی،‏ بیروت‏: دار­احیاء­التراث العربی.
-   طوسی‌، محمد بن‌ حسن (1382ش). تلخیص الشافی،‏ به کوشش حسین بحرالعلوم‏، قم‏: انتشارات المحبین.
-   طوسی‌، محمد بن‌ حسن (1365ش). تهذیب الأحکام، تهران: دار الکتب الإسلامیه.
-   عیاشی، محمد بن ‌مسعود (1380ق). تفسیر العیاشی، به کوشش سید هاشم رسولی محلاتی،‏ تهران: چاپ­خانه علمیه.
-   فاضل لنکرانى، محمد (1425ق). حماه الوحى‏، قم: مرکز فقه الائمه الاطهار.‏
-   فرات کوفى، فرات بن ابراهیم (1410ق). ‏تفسیر فرات الکوفى، به کوشش‏ محمد کاظم محمودى‏، تهران: سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامى‏.
-   قبانجی، سید حسن (1421ق). مسند الإمام العلی، تحقیق طاهر سلامی، بیروت: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات.
-   قرطبى، محمد بن احمد (1364ش). الجامع لأحکام القرآن،‏ تهران: انتشارات ناصر خسرو.
-   قضاعی، محمد بن سلامه(1407ق). مسند الشهاب، بیروت: مؤسسه الرساله.
-   قطب‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏الدین راوندى، سعید بن ‏‏‏‏‏‏هبه الله (1405ق). فقه القرآن فی شرح آیات الأحکام، قم: انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی.
-   قمی، علی بن ‌ابراهیم (1404ق). تفسیرمنسوب به علی بن ‌ابراهیم، قم: مؤسسه دارالکتاب.
-   قمى‌مشهدى، محمد بن ‌محمدرضا (1368ش). تفسیر کنز الدقائق، ‏تهران: وزارت ارشاد اسلامى‏‏.‏
-   کلینی، محمد بن یعقوب (1365ش). الکافی، تهران: دار الکتب الإسلامیه.
-   مجلسی‌، محمد باقر (1404ق). بحار الأنوار، بیروت: مؤسسه الوفاء.
-   مجلسى، محمد باقر (بى‏تا). حق الیقین‏، تهران: انتشارات اسلامیه‏. مراغى، احمد بن مصطفى (بى‏تا). تفسیر المراغى،بیروت: ‏‌‏دار احیاء التراث العربى.
-   معرفت‏، محمد هادى (1418ق).  التفسیر و المفسرون، مشهد: دانشگاه علوم اسلامی رضوی.‏
-   مفید، محمد بن محمد بن نعمان (1413الف). الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، قم‏: کنگره شیخ مفید.
-   مفید، محمد بن محمد بن نعمان (1413ب). الإفصاح فی الإمامه، قم: کنگره شیخ مفید.
-   مفید، محمد بن محمد بن نعمان (1413پ). الجمل و النصره لسید العتره فی حرب البصره، قم: کنگره شیخ مفید.
-   مفید، محمد بن محمد بن نعمان (1413ج). النکت الاعتقادیه، قم: کنگره شیخ مفید.
-   مفید، محمد بن محمد بن نعمان (1413ح). النکت فی مقدمات الأصول من علم الکلام‏، قم‏: کنگره شیخ مفید.
-   میرسید، حامدحسین (1366ش). ‏عبقات ‏‏‏‏‏‏‏‏‏الأنوار فى‏ إثبات ‏‏‏‏‏‏‏‏‏إمامه الأئمه الأطهار، اصفهان: کتابخانه امیرالمؤمنین.
-   نسائی،احمد­بن­شعیب (1411ق). السنن‏الکبرى، تحقیق‏ عبد‏الغفار سلیمان‏ بنداری، بیروت: دار الکتب العلمیه.
-   نسائی،احمد­بن­شعیب (بى‏تا). فضائل‏‏‏‏الصحابه، بیروت: دار الکتب العلمیه.
-   نسائی،احمد­بن­شعیب (1348ق). سنن النسائی، بیروت: دار الفکر.
-   نعمانى، محمد بن ابراهیم (1397ق). کتاب الغیبه، تهران: مکتبه الصدوق.
نیشابوری، مسلم بن حجاج (بى‏تا). صحیح ‏مسلم، بیروت: دار الفکر.