نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استادیار علوم قرآن و حدیث دانشگاه شاهد
2 استادیار گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه شاهد
3 دانشجوی کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث دانشگاه شاهد
چکیده
محمد عزّت دروزه از مفسران معاصر و بیانگذاران تفسیر قرآن بر اساس ترتیب نزول در تفسیر خود، التفسیرالحدیث میباشد. وی فهم معانی و مراد آیات را تنها در پرتو توجه به سیاق آیات ممکن میداند. از اینرو ابتدا در مقدمه تفسیرش به طور مفصل در اهمیت سیاق سخن گفته است و آنگاه در جایجای اثرش سیاق را در خدمت تفسیر آیات آورده است. این پژوهش با روش توصیفی و تحلیلی از نوع تحلیل مفهومی انجام پذیرفته است؛ در این پژوهش کارکردهای سیاق در دو محور: 1. کارکردهای سیاق در نقش قرینهای درونمتنی، 2. کارکردهای سیاق در ارتباط با قرائن برونمتنی، بررسی و تحلیل شده است. مجموعه بررسیها و تحلیلها در این دو محور حکایت از آن داشت که دروزه، پیش از اقوال مفسران و حتی روایات به سیاق آیات توجه کرده و تلاش داشته است آنچه که از سیاق آیات به دست میآید برای مخاطب خود عرضه کند. وی گاه توانسته به هدف خود نائل آید و گاه در استفاده از سیاق به تکلف دچار شده و به دلایلی چون تعصبات مذهبی و غیره، نتوانسته است به شایستگی از سیاق بهره گیرد.
کلیدواژهها
مقدمه
قرآن کریم کتابی است روشنگر و فرود آمده برای هدایت و اندرز پارسایان: «هذا بَیانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَه لِلْمُتَّقِینَ» (آلعمران/138) و خداوند، پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلم را به تبیین آیاتش موظف کرده است: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ» (نحل/44). پس از رسول خدا صلیاللهعلیهوالهوسلم اندیشمندان و مفسران با الهام از سیره ایشان و با استفاده از روشهای مختلف و متنوع به تفسیر این کتاب آسمانی پرداختند. در این بین تدبر در سیاق آیات جهت نیل به مقصود خدای تعالی، از کارآمدترین ابزارهای فهم آیات میباشد، چنان که علامه طباطبایی سیاق آیه را گویاترین دلیل برای فهم مقصود آیه میداند (طباطبایى، 1417: 6/116). واژه سیاق مصدر فعل «ساق، یسوق» و اصل آن «سِواق» بوده و بر اساس قواعد اعلال، به دلیل مکسور بودن «سین»، «واو» قلب به «یاء» شده است (ابناثیر، 1376: 2/424). سیاق در لغت به معنای راندن و به حرکت در آوردن میباشد (ابنفارس، 1404: 3/117).
در تعریف اصطلاحی سیاق، اندیشوران بر یک نظر نیستند، شهید صدر با توسعه در معنای اصطلاحی سیاق، آن را تمام قرائنی میداند که به فهم لفظ کمک میکنند، خواه قرائن لفظیه باشند؛ مانند کلماتی که با لفظ مورد شناسایی یک مجموعه به هم پیوسته و مرتبط را شکل میدهند و خواه قرائن حالیه باشند؛ مانند شرایط و زمینههای صدور کلام که در فهم معنا مؤثر هستند (صدر، 1406: 1/90). آیتالله معرفت نیز در تعریف سیاق آورده است: قرآن به تدریج و در مناسبتهای مختلف نازل شده و گاهی مجموعهای از آیات در مناسبت خاصی نازل شده است که لازمه آن وجود رابطه ذاتی بین آنها میباشد که در اصطلاح سیاق آیه میباشد (معرفت، 1415، 5/239). رجبی چنین تعریف میکند: «سیاق ساختارى کلى است که بر مجموعهاى از کلمات، جملات و یا آیات سایه مىافکند و بر معناى آنها اثر مىگذارد» (همو). قرآنپژوه دیگری نوشته است: «سیاق در اصطلاح اهل ادب به طرز جملهبندى که برگرفته از چینش و نظم خاص کلمات است، گفته مىشود به گونهاى که گاهى افزون بر معناى هر یک از کلمهها و سپس معناى جمله، معنایى دیگر را نیز براى جمله به همراه آورد». (خامهگر، 1386: 119).
قدر مشترک تمام تعاریف ارائه شده از سیاق، که در این پژوهش مد نظر میباشد، عبارت است از توجه کردن به یکپارچگی لفظی و معنوی جملات یا آیات در کنار هم قرار گرفته جهت به دستیابی به معنا و مفهومی که خداوند متعال اراده کرده است. در میان تعاریف یاد شده، تعریف شهید صدر به قدرى گسترده است که شامل تمام قرائن پیوسته مىشود، درصورتى که موارد استعمال این واژه در آثار دانشمندان، با این تعریف گسترده سازگار نیست (رجبی، 1383: 92).
اما بهرهگیری از سیاق اگرچه از دیرباز مورد توجه قرآنپژوهان و مفسران بوده است، معذلک در سده اخیر بدان عنایت افزونتری شده است. در میان تفاسیر شیعه، تفسیر المیزان، از سیاق فراوان بهره برده است و در میان اهل سنت، از جمله تفاسیری که به استفاده از سیاق در فهم آیات اهتمام جدی ورزیده است، التفسیرالحدیث تألیف محمدعزت دروزه میباشد، به-طوری که به باور او درصورتی که به تکتک آیات یا عبارات و یا کلمات قرآنی بدون توجه به سیاق پرداخته شود، اختلال در فهم و تدبر صحیح آیات را در پی داشته و یا مانع از دستیابی به حقایق و اهداف قرآن میگردد (دروزه: 1383: 1/190). از اینرو اصطلاح تفسیری سیاق در التفسیرالحدیث بیش از 700 بار برای کارکردهای مختلف تفسیری به کار رفته است. دروزه حتی در مقدمه تفسیرش نیز تحت عنوان «تسلسل الفصول القرآنیه و سیاقها» در 9 صفحه به اهمیت مسأله سیاق در قرآن پرداخته است و به تفصیل از اهمیت سیاق در فهم صحیح آیات، یافتن سبب نزول صحیح آیات، تناسب آیات و سور، فهم اعجاز بیانی قرآن و پالایش روایات مکی و مدنی سخن گفته است (دروزه، 1383: 1/189-198).
کارکردهای سیاق در التفسیرالحدیث متنوع و متکثر بوده و زمینه بررسی آنها در قالبهای گوناگون امکانپذیر میباشد، اما برای اینکه بتوان در پژوهش پیش رو، حداکثر کارکردها را پوشش داد، پس از تأمل فراوان، نهایتاً در دو محور: 1. کارکردهای سیاق در نقش قرینهای درونمتنی و 2. کارکردهای سیاق در ارتباط با قرائن برونمتنی، دستهبندی گردیده و بررسی و تحلیل خواهند شد.
لازم به ذکر است در اطراف التفسیرالحدیث پژوهشهایی چند صورت گرفته است: 1. «نگرشی بر التفسیرالحدیث» از سجادی، 2. «مروری بر التفسیرالحدیث» نوشته قبادی، 3. «التفسیرالحدیث و مؤلف آن» اثر غروی نایینی، 4. «بررسی مبانی تفسیر تاریخی التفسیرالحدیث» نوشته دیاری بیدگلی و کوهی، 5. «روش دروزه در تعیین ترتیب نزول سورههای قرآن کریم» به خامه احمدنژاد و محمدزاده، 6. «تحلیل انتقادی روش و منابع تفسیری محمدعزّت دروزه در تفسیر تنزیلی الحدیث» به قلم شایستهنژاد و 7. «نقد و بررسی فضائل اهل بیت علیهمالسلام در تفسیرالحدیث محمدعزّت دروزه» تألیف لطفی و محمد زاده.
به رغم تألیف این آثار، هیچ پژوهش مستقلی که به طور مستوفی، کارکردهای سیاق در التفسیرالحدیث را بررسی کرده باشد سامان نیافته است، از اینرو این تحقیق در پی پاسخ به این سؤال است که کارکردهای سیاق در التفسیرالحدیث در تفسیر آیات چگونه میباشند؟ این پژوهش با روش توصیفی و تحلیلی از نوع تحلیل مفهومی انجام پذیرفته است. برای تبیین کارکردهای سیاق در این تفسیر، ابتدا مواردی که واژه سیاق در التفسیرالحدیث به کار برده شده، استخراج گردیده و آنگاه مواردی که سیاق در معنای مصطلح به کار رفته تفکیک گردیده و سپس به بررسی و تحلیل کارکردهای سیاق در التفسیرالحدیث در دو محور پیش گفته پرداخته شده است.
1. کارکردهای سیاق در نقش قرینهای درونمتنی
سیاق بهعنوان قرینهای لفظی و متصل، یکی از مهمترین قرائن درونمتنی جهت تبیین آیات قرآنی به شمار میآید. بر این اساس سیاق نقش قابل توجهی در پرداختن به ابعاد گوناگون آیات دارد، از اهداف و اغراض مجموعه آیات به هم متصل گرفته تا بیان مفهوم آیات و معنای واژگان و حتی تعیین مرجع ضمایر. دروزه این جایگاه سیاق را به خوبی درک کرده و در این راستا استفادههای متنوعی را از آن جهت تبیین آیات داشته است، البته چنان که خواهد آمد، گاه در استفاده از سیاق به تکلف دچار شده و آنطور که سزاوار میباشد، آیه را تبیین نکرده است. وی در تفسیر خود کارکردهای ذیل را ارائه کرده است: 1. تبیین مفهوم آیات، 2. تبیین معنای واژگان، 3. تبیین مرجع ضمیر، 4. کشف تناسب آیات. توضیح و تحلیل هر یک از این کارکردها به تفصیل در ادامه میآید.
تبیین مفهوم آیات
مقصود از تبیین مفاهیم این است که مفسر با اندیشیدن در زوایای مختلف آیه، با توجه به آیات مشابه و با اتکا به فهم و برداشت خود، مفاهیم ظریف و نکات باریکی که در آیه میباشد، تبیین کند، افزون بر نصف کارکردهای سیاق (363 مورد) در التفسیرالحدیث، بهرهگیری از سیاق برای تبیین مفهوم آیات بوده است، برای نمونه، وی در تفسیر آیه «ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى» (نجم/11) نوشته است: از تعبیر «ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى» به دست میآید که جایگاه مورد مشاهده پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلم، جایگاهی روحانی و خاص بود و سیاق آیه افاده میکند که پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلم به وسیله یک قوه ادراکی - که خداوند به ایشان، و نه مردم عادی، اختصاص داده - آن جایگاه را مشاهده فرمود (دروزه، 1383: 2/77). (برای نمونه: همو: 1/390؛ 2/334؛ 3/75؛ 4/420؛ 5/265؛ 6/283؛ 7/136؛ 8/315؛ 9/188، 9/534).
دروزه گاه در بهرهگیری از سیاق به افراط گرفتار آمده و برای آنکه باور شیعه را در باب امامت علی علیهالسلام رد کند، سیاق را مستمسک مدعای خویش ساخته است، چنان که ذیل آیه 67 سوره مائده: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ» گوید: بر اساس آیات سابق و لاحق، میتوان یقین کرد که این آیه در سیاق آیات نهی از دوست داشتن اهل کتاب و نهی از سرزنش آنان است، چراکه آنان تورات و انجیل را بر پا نداشتهاند و آنچه خداوند بر رسولش فرو فرستاده شامل حال آنان خواهد شد (همو: 9/182).
این دیدگاه دروزه برخاسته از گرایش عقیدتی او است که بر پایه آن انتصاب امام علی علیهالسلام را به امامت امت در روز غدیر خم نمیپذیرد. بر خلاف او علامه طباطبایی - که در سراسر تفسیرش توجه عمیقی به سیاق داشته- معتقد است این آیه بههیچ وجه با آیات قبل و بعدش وحدت سیاق ندارد و آیهای است که بهتنهایی فرود آمده است، چراکه اگر سیاق یکسان باشد باید پذیرفت که این آیه پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلم را مأمور کرده که آیه بعدش را ابلاغ کند: «قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لَسْتُمْ عَلى شَیْءٍ حَتَّى تُقِیمُوا التَّوْراه وَ الْإِنْجِیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ» (مائده/68)؛ درحالیکه سیاق درونی آیه 67 آن را رد میکند، زیرا جمله «وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ» نشان میدهد که حکمی که پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلم به تبلیغش مأمور بود، چنان اهمیتی داشته که ابلاغ آن برای جان پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلم و یا دین خداوند احتمال خطر داشت، درحالیکه از ناحیه یهود و نصاری خطری تبلیغ ایشان را تهدید نمیکرد چنان که حتی در اوائل هجرت به مدینه بهرغم قدرت یهود که تا جنگ خیبر حوادثی چند را رقم زدند هیچگاه خطری از جانب آنان که موجب تأخیر در ابلاغ دین باشد، وجود نداشت (طباطبایى، 1417: 6/42).
تبیین معنای واژگان
برخی واژگان مرکب یا مفرد قرآن است که دارای معنای اصطلاحی میباشند و در تفسیر آنها میان مفسران اختلافنظر وجود دارد؛ واژگان مرکبی چون: «الملأ الاعلی» و «امام مبین» و واژگان مفردی چون: «ذکر» و «استکبار» چنین هستند. دروزه، شش بار با استفاده از سیاق، این اصطلاحات را تبیین کرده است، که از آن جمله میتوان به نمونههای زیر اشاره کرد:
1. مفسران برای واژه «إِمامٍ مُبِینٍ» در آیه 12 سوره یس: «وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ» آرای مختلفی ارائه دادهاند: 1. لوح محفوظ است (ثعلبی، 1422: 8/123؛ زمخشری، 1407: 4/7؛ بغوی، 1420: 4/8؛ قطب، 1412: 5/296)، 2. امالکتاب (طبری، 1412: 22/100)، 3. امام علی علیهالسلام (قمی، 1367: 2/212)؛ اما دروزه بر اساس روح و سیاق جمله معتقد است که «إِمامٍ مُبِینٍ» کنایه از علم فراگیر خداوند است که اعمال مردم را بهصورت دقیق شمارش میکند (دروزه، 1383: 3/21).
2. دروزه در تبیین واژه «ذِکْرُکُمْ» در آیه: «لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ کِتاباً فِیهِ ذِکْرُکُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ» (انبیاء/10)، مینویسد: «ذِکْرُکُمْ» را، نصیحت و موعظه و نیز بزرگداشت و بزرگی مقام، معنا کردهاند، معنای اول بیشترین هماهنگی را با سیاق دارد (دروزه، 1383: 5/257). (برای نمونه: همو: 5/125؛ 6/435؛ 8/187).
دروزه در بهرهگیری از این کارکرد سیاق، گاه دچار لغزش شده است، چنان که «الملأ الاعلی» را در آیه «ما کانَ لِی مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الْأَعْلى إِذْ یَخْتَصِمُونَ» (ص/69) بر اساس سیاق آیات بعدش کنایه از خداوند و ملائکه میداند (دروزه، 1383: 2/339). درحالیکه مفسران آن را به معنای ملائکه (طبرسی، 1372: 8/756 ؛ قرطبی، 1364: 16/226) و یا به معنای عناصر این قصه: ملائکه، آدم و ابلیس (زمخشری، 1407: 4/7 ؛ آلوسی، 1415: 12/211) نوشتهاند. این پنداره که «الملأ الاعلی» کنایه از خداوند است، گذشته از آنکه جسمانیت باریتعالی را تداعی میکند، در تعارض با سیاق درونی آیه است که از خصومت میان عناصر داستان («إِذْ یَخْتَصِمُونَ») سخن گفته است و در تقابل با سیاق آیات 71 به بعد است که به خلقت آدم و سجده فرشتگان و استکبار ابلیس پرداخته است.
تبیین مرجع ضمیر
یکی از مسائل مهم در تفسیر آیات قرآن توجه به مرجع ضمایر آیات میباشد، غفلت از این حقیقت و یا عدم تشخیص صحیح مرجع ضمایر کجفهمی از آیات را در پی خواهد داشت. همچنانکه احتمال و قابلیت چند مرجع برای ضمیری واحد، برداشتهای متعدد و گاه معارض را در پی خواهد داشت. برخی آیات قرآن از چنین ویژگی برخوردار بوده و به دلیل احتمالاتی چند در مرجع آن تفسیرهای متعددی از آنها ارائه شده است. «گاه مرجع ضمیر در جمله روشن است و به آسانى قابل تشخیص مىباشد، ولى در موارد بسیارى تشخیص مرجع ضمیر تنها در پرتو قرائن معیّنه ممکن مىگردد» (رجبی، 1383: 88). از جمله قرائن، سیاق آیات میباشد که دروزه بالغ بر 15 بار با بهرهگیری از آن، مرجع ضمیر را تعیین کرده است، در این پژوهش مجال بررسی تمام موارد نمیباشد، اجمالاً یک نمونه مطرح و بررسی میگردد. دروزه ذیل آیه 54 سوره اسراء: «رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِکُمْ إِنْ یَشَأْ یَرْحَمْکُمْ أَوْ إِنْ یَشَأْ یُعَذِّبْکُمْ وَ ما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ وَکِیلاً» آورده است: بیشتر مفسران گفتهاند: ضمائر جمع مخاطب (کُمْ) در آیه به کافرانی باز میگردند که موضوع سخن در سیاق آیات قبل بودند، برخی مفسران معتقدند: ضمائر به صورت مطلق به مسلمانان یا شنوندگان قرآن باز میگردند. قول اول با توجه به آنچه که از روح و سیاق آیات به دست میآید، صحیح تر میباشد (دروزه، 1383: 3/395). (برای نمونه: همو: 2/375؛ 3/84؛ 3/132؛ 3/505؛ 4/78؛ 4/447؛ 5/78؛ 8/435).
دیدگاه دروزه در نمونه یاد شده چندان استوار به نظر نمیرسد و سیاق آیه خلاف آنچه که وی ادعا کرده، نشان میدهد، زیرا آیه جلوتر (53 اسراء) خطاب را از مشرکان متوجه پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلم و مؤمنان گردانیده و فرموده: «وَ قُلْ لِعِبادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَن» و در ادامه با ضمیر جمع: «رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِکُمْ...» با آنان سخن گفته است، لذا علامه طباطبایی ارجاع ضمیر به پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلم و مؤمنان را مناسبتر با سیاق دانسته است (طباطبایى، 1417: 13/119).
کشف تناسب آیات
«تناسب یا مناسبت در لغت به معنى همشکلى و نزدیک به هم بودن است و در اصطلاح علوم قرآن، ربطدهنده بین آیات را گویند. از تناسب، گاه با تعابیر تناسق و اتّساق نیز یاد شده است» (فقهیزاده، 1374: 77). در تناسب آیات مباحث مختلفی مطرح است که از جمله آنها، استطراد و استدراک میباشد. در این راستا دروزه از سیاق برای تبیین استطراد و استدراک آیات بهره جسته است، زیرا در مورد برخی آیات قرآن، احتمال استطرادی و یا استدراکی بودن آنها میرود. یکی از راههای تشخیص استطراد و عدم آن و یا استدراک آیات، بهرهگیری از سیاق میباشد، چنان که دروزه چنین کرده است.
الف) تبیین استطراد آیات
«استطراد از محسنات معنوى کلام است و آن عبارت از این است که متکلم بنا به مناسبتى از مطلبى به مطلب دیگر منتقل شود و سپس به سخن اول برگردد و آن را تا پایان ادامه دهد» (همو: 92). دروزه حدود 30 بار با استفاده از سیاق، استطرادی بودن آیات را تبیین کرده است؛ برای نمونه، ذیل آیات «إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی ظِلالٍ وَ عُیُونٍ. وَ فَواکِهَ مِمَّا یَشْتَهُونَ. کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِیئاً بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ. إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ. وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ» (مرسلات/41-45) مینویسد: همان طور که روشن است این بخش از آیات، استطرادی میباشند، و ارتباطش با سیاق به صورت استطراد است؛ پس از بیان سرنوشت گناهکاران تکذیبکننده (در آیات پیشین) به تبیین سرنوشت مؤمنان صالح (در آیات 41 تا 44) پرداخته است (و آنگاه از آیه 45 به سیاق سابق باز گشته است). مانند این استطراد در مناسبات مشابه بسیار تکرار شده است (دروزه، 1383: 2/215). (برای نمونه: همان: 2/235؛ 4/432؛ 5/250؛ 5/452؛ 7/66؛ 8/598؛ 9/85؛ 9/530).
دروزه، گاه در بهرهگیری از این کارکرد سیاق، به خطا رفته است؛ مثلا وی آیه «فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضى إِلَیْکَ وَحْیُهُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْما» (طه/114) را از نظر سبک و موضوع متفاوت با آیات سابق و لاحق و معترضه میان آنها میداند (دروزه، 1383: 3/212). در نقد این تحلیل باید گفت: اولاً، فاء در «فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ» تفریع بوده و جمله متفرع بر انزال قرآن و بیان وعید در آیه قبل است (طباطبایى، 1417: 14/214)، ثانیاً، قصص قرآنی در سیاقی هماهنگ میآیند، در این آیه از شتاب رسول خدا صلیاللهعلیهوالهوسلم در خواندن قرآن به دلیل ترس از نسیان آن، سخن گفته است و سپس قصه آدم علیهالسلام با محوریت نسیان ایشان بیان گردیده است (قطب، 1412: 4/2353).
ب) تبیین استدراک آیات
استدراک آن است که چیزی را که آمدنش موجب توهم شده، برطرف کند (سیوطی، 1421: 1/521)؛ به عبارت دیگر، مقصود این است که گاه مطلب گفته شده ابهام و کجفهمی را موجب میگردند، لذا سخنی دیگر آورده میشود تا ابهام برطرف گردد. دروزه گاه با بهرهگیری از سیاق استدراکیبودن آیات را تبیین کرده است، وی ذیل آیات «بَلْ یُرِیدُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ یُؤْتى صُحُفاً مُنَشَّرَه. کَلاَّ بَلْ لا یَخافُونَ الْآخِرَه. کَلاَّ إِنَّهُ تَذْکِرَه...» (مدثر/52-56)، معتقد است این آیات استمرار سیاق آیات پیشین را دارند که در پی آنها به صورت استدراک و برای نکوهش مشرکان آمدهاند (دروزه، 1383: 1/486).
در توضیح کلام دروزه میتوان گفت که در آیات سابق از رویگردانی کفار از پند و تذکر قرآن و تشبیه حال آنان به گورخرانى رمیده از شیر، سخن بود ، آیات بعد اگرچه با حرف «بل» اضرابیه آغاز شدهاند معذلک با آیات قبل خود اتصال سیاق داشته و در پی بیان نوعی دیگر از بهانهجویی کافران میباشند، بر این اساس ابنعاشور مینویسد: آیه «بَلْ یُرِیدُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ...» اضراب انتقالی برای بیان شکلی دیگر از عناد کفار قریش میباشد که به پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلم میگفتند ما به تو ایمان نمیآوریم مگر به هر یک از ما کتابی به اسم فرود آید (ابنعاشور، 29/307). علامه طباطبایی نیز معتقد است در آیات قبل، سخن از اعراض کفار بود و این آیه اضراب از اعراض سابق آنان است و معنای آیه این است که اعراض آنان از تذکر تنها در شکل فرار نبود، بلکه هر یک از آنان میخواهد کتابی از جانب خداوند بر او نازل شود که پیامهایی که در قرآن آمده، در خود داشته باشد (طباطبایى، 1417: 20/99).
2. کارکردهای سیاق در ارتباط با قرائن برونمتنی
جدای از قرائن درونمتنی، قرائن برونمتنی تأثیر بسزایی در فهم آیات قرآن دارند و چه بسیار در تعامل مثبت با قرائن درونمتنی آیات بوده و به اتکای آنها ابهام از چهره آیات زدوده میگردد. روایات از مهمترین قرائن برونمتنی میباشند و جایگاه تا زمانی استوار خواهد بود که در مخالفت با آیات نباشند، از این روی محققین از دانشمندان فریقین همانطور که به اهمیت روایات در نقش قرائن برونی توجه دادهاند، اصالت آیات را نیز متذکر شدهاند و در صورت تعارض روایتی با آیات، به بیاعتباری آنها حکم راندهاند. در این بین، شاید سیاق مهمترین معیار درونمتنی در ارزیابی قرائن برونمتنی به حساب بیاید و لذا دروزه در تفسیرش، به این مهم توجه داشته و ضمن بهکارگیری قرائن برونمتنی، بر اساس خاستگاه فکری و مذهبی خود سعی داشته، صحت و سقم آنها را با سیاق ارزیابی کند، وی در این مسیر گاه موفق بوده و گاه چنان که باید از عهده مسأله بر نیامده و به دلایل گوناگون - از جمله تعصبات مذهبی- برداشتهای ناصوابی را ارائه داشته است که به تفصیل در پی میآید.
نقد روایات
یکی از منابع مهم در قرآنشناسی و تفسیر آیات، روایات میباشند که در میان شیعه، روایات پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلم و اهل بیت علیهمالسلام هر دو حجت میباشند و در میان اهل سنت، تنها احادیث پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلم حجیت دارند، گفتنی است با وجود ابواب تفسیر در کتب روایی مانند کتاب تفسیر در صحیح بخاری و مسلم و غیر آنها، روایات تفسیری پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلم نسبت به روایات احکام (حلال و حرام) اندک میباشد و آنچه در کتب تفسیری نقل شده نیز اندک میباشد (خضیری، 1420: 2/632)؛ بهطوری که در دوره تابعین کمتر از سه درصد تفسیر به احادیث پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلم استناد و استشهاد شده است (شاکر، 1382: 284).
مشکل، زمانی دو چندان خواهد بود که واقف باشیم برخی از روایات تفسیری، ساخته قصهپردازان، جاعلان حدیث و یهودیان توطئهگر میباشد؛ چنان که از احمدبنحنبل نقل شده است: سه چیز اصل ندارد: تفسیر، ملاحم و مغازی؛ مراد وی از تفسیر، تفسیر روایی و مراد از اصل، سند صحیح میباشد (دروزه، 1383: 1/274). دروزه معتقد است در باب روایات و اقوال، تسامح فراوانی صورت پذیرفته و نباید آنها را پیش از بررسی و پالایش متنی، سندی، مطابقی و مقایسهای، قضایای مسلمی در نظر گرفت (همو). البته این به معنای قرآنبسندگی در اندیشه دروزه نیست، چرا که وی در تفسیرش فراوان از روایات بهره گرفته است و با توجه به اهمیتی که برای سیاق قائل میباشد، به وفور با بهرهگیری از سیاق آیات به نقد هفت دسته روایت پرداخته است: الف) نقد روایات مکی و مدنی، ب) نقد روایات سیره پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلم، ج) نقد روایات تفسیری شیعه، د) نقد روایات تفسیری اهل سنت، هـ) نقد روایات آخرین آیات قرآن، و) نقد روایات سبب نزول، ز) نقد روایات سبب نزول مربوط به اهل بیت علیهمالسلام.
الف) نقد روایات مکی و مدنی
«تاریخگذارى یا کرونولوژى قرآن عبارت از این است که به کمک روایات مختلف مکى و مدنى، اسباب نزول، ترتیب نزول، ناسخ و منسوخ، و تاریخ پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوالهوسلم و بهرهگیرى از تلویحات یا تصریحاتى که در قرآن راجع به رویدادهاى زمانمند تاریخ رسالت آن حضرت نظیر شروع دعوت علنى، شکست روم، جنگ بدر و جنگ تبوک وجود دارد، زمان و ترتیب تاریخى هر یک از واحدهاى نزول قرآن- اعم از یک سوره تمام یا بخشى از یک سوره- شناسایى و معین گردد (نکونام، 1380: 2).
از جمله طُرق «تاریخگذاری آیات» استفاده از روایات مختلف مکى و مدنى، اسباب نزول، ترتیب نزول، ناسخ و منسوخ و سیره پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوالهوسلم میباشد. دروزه نسبت به این روایات نگاه سادهلوحانه نداشته و آنها را یکسر صحیح تلقی نکرده است. وی با بهرهگیری از سیاق، به بررسی و ارزیابی دو دسته از روایات تاریخگذاری پرداخته است: 1. روایات مکی و مدنی، 2. روایات سیره پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوالهوسلم.
زرکشی از جعبری نقل میکند: برای شناخت مکی و مدنی دو راه وجود دارد: سماعی و قیاسی، سماعی آن است که نزول مکی یا مدنی از طریق روایت به ما رسیده باشد و قیاسی قواعدی است که علقمه از عبداللّه نقل کرده است (زرکشی، 1410: 1/276).
در اعتبار این دست روایات، برخی عالمان تشکیک کردهاند. علامۀ طباطبایی در کتاب قرآن در اسلام، روایات مطرحشده در شناسایی آیات مکی از آیات مدنی را فاقد اعتبار دانسته و گوید: «گذشته از اینها این روایات با فرض صحت و استقامت، خبر واحد هستند و چنانکه در علم اصول به ثبوت رسیده چنین خبرى در غیر احکام شرعیه خالى از اعتبار میباشد. پس بنا بر آنچه گذشت تنها راه براى تشخیص ترتیب سورههاى قرآنى و مکى یا مدنى بودن آنها تدبر در مضامین آنها و تطبیق آن با اوضاع و احوال پیش از هجرت و پس از هجرت میباشد، این روش تا اندازهاى که پیش میرود براى تشخیص ترتیب سور و آیات قرآنى و مکى یا مدنى بودن آنها سودمند میباشد؛ چنانکه مضامین سورههاى انسان و العادیات و مطففین به مدنىبودن آنها گواهى میدهد؛ اگرچه برخى ازین روایات آنها را جزء سورههاى مکى قرار میدهد» (طباطبایی، 1412: 187).
دروزه نیز به این روایات با دیده تردید نگریسته و آنها را در بوته نقد نهاده است، توجه به محتوای آیات و بهویژه سیاق آنها، مهمترین ابزار دروزه در نیل به این هدف میباشد، بهطوری که بیش از پنجاه بار روایات مکی و مدنی را نقادی کرده است. برای مثال، وی ذیل آیات: «وَ إِنْ کادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنا غَیْرَهُ وَ إِذاً لاتَّخَذُوکَ خَلِیلاً. وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً. إِذاً لَأَذَقْناکَ ضِعْفَ الْحَیاه وَ ضِعْفَ الْمَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنا نَصِیراً» (اسراء: 73-75) مینویسد: مصحفی که ما به آن اعتماد کردیم، این آیات را مدنی ذکر میکند، و این با مقتضای روایات (مکی و مدنی) موافق میباشد، اما با توجه به اینکه (اولاً) آیات در سوره مکی آمدهاند، (ثانیاً) در سیاقی هستند که از جدال کفار و دشمنی آنان حکایت میکنند، (ثالثاً) روایات فراوانی مؤید قرائن قرآنی است مبنی بر اینکه برخی از رهبران مکه پیشنهادهای متنوعی برای وادار کردن پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلم به تساهل و تسامح ارائه دادند، (رابعاً) یکپارچگی روشهایی که جامع آیات سابق است و در مکی بودن آنها هیچ تردیدی نمیباشد، (خامساً) انسجامی که میان آیات سابق و لاحق برقرار است؛ همه این دلایل موجب میشود که در مدنی بودن آیات تردید کنیم (دروزه، 1383: 3/414).
دروزه پنج دلیل برای نقد مدنی بودن روایت یاد کرده است و جز یک دلیل وی که بر اساس روایت میباشد، ما بقی ادله خود را بر پایه محتوای سوره، خود آیات و سیاق آنها استوار ساخته است (برای نمونه: همو: 1/378؛ 1/379؛ 3/20؛ 3/35؛ 3/141؛ 4/259؛ 5/31؛ 5/213).
ب) نقد روایات سیره پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلم
دسته دوم روایات تاریخگذاری، روایات سیره پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوالهوسلم میباشد که دروزه مانند روایات مکی و مدنی با استفاده از سیاق آنها را نقد کرده است، برای نمونه، وی مینویسد: مصحفی که ما به آن اعتماد کردیم آیه «إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلى مَعادٍ قُلْ رَبِّی أَعْلَمُ مَنْ جاءَ بِالْهُدى وَ مَنْ هُوَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ» را نزولیافته در مسیر هجرت پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلم از مکه به مدینه بیان میدارد، اما مضامین آیات و انسجام آنها با سیاقشان، صحیح بودن این روایات را مورد تردید قرار میدهند (همو: 3/308). (برای نمونه: همو: 7/374؛ 8/311).
دروزه این سخن را در آغاز تفسیر سوره قصص آورده و روایت سیره را نقل نکرده؛ ولی میتوان حدس زد که اشاره به روایتی است که طبق آن چون رسول خدا صلیاللهعلیهوالهوسلم به جحفه رسید، مشتاق مکه شد. خداوند این آیه را فرو فرستاد؛ لذا مراد از «مَعاد»، مکه میباشد (ابنکثیر، 1419، 6/234). دروزه چون به تفسیر این آیه میرسد به آن اشاره کرده و بر نقد خود به این روایت و دیگر روایات اصرار میورزد، معذلک وی در تعیین مصداق «معاد»، دیدگاه صریح و قطعی خود را بیان نمیکند (دروزه، 1383: 3/346-347). اما علامه طباطبایی با بهرهگیری از سیاق، ضمن نقد این دیدگاه برآمده از روایت و دیگر دیدگاهها، با بهرهگیری از سیاق سرتاسر سوره، نظر خویش را در این باره بیان داشته است، در نظر علامه، «معاد» عبارت است از وعده نیکی که پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلم آن را انتظار میکشید (طباطبایی، 1417: 16/86ـ88).
ج) نقد روایات تفسیری شیعه
مقصود، روایاتی است که مصداق آنها اهل بیت علیهمالسلام میباشند و از آنها با عنوان روایات جری و تطبیق یاد میشود و جوامع روایی و تفاسیر شیعه آکنده از آنها میباشد، شیوه دروزه در برخورد با این روایات، مواجهه سلبی و نقد با سیاق آیات و بیاعتبار جلوه دادن آنها است، این مواجهه در شش موضع التفسیرالحدیث واقع شده و در این تحقیق تنها به ذکر یک نمونه بسنده میشود. ذیل آیه 24 سوره قاف: «أَلْقِیا فِی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفَّارٍ عَنِیدٍ» مینویسد: مفسران شیعه- با وجود آنکه سراسر این آیه و سیاق آن روشن است- تأویلی سازگار با هوای نفسشان از آیه ارائه کردهاند. آنان از عطاء بن ابی رباح روایت کردهاند که از رسول خدا صلیاللهعلیهوالهوسلم درباره این آیه سؤال شد، ایشان فرمودند: من و علی علیهالسلام تمام دشمنانمان را در جهنم میافکنیم (همو: 2/240). دروزه پس از نقد این روایت با سیاق، به نقد روایت از جهت عدم ذکر آن در کتب پنجگانه حدیثی و در نهایت جعلی بودن آن میپردازد (همو). (برای نمونه: همو، 1/310؛ 2/131؛ 3/453؛ 7/29)
دروزه در نقد روایت مذکور، جانب انصاف را وانهاده و مفسران شیعه را با نقل آن، به پیروی از هوای نفس متهم ساخته است، درحالی که حاکم حسکانی این روایت را در کتاب خود با اسناد اهل سنت گزارش کرده است (حسکانی، 1411: 2/261-262). علامه طباطبایی نیز - که خود اهتمام بلیغی در توجه به سیاق آیات دارد- این روایت را از حاکم نقل کرده و به وجود آن در امالی شیخ طوسی به نقل از ابوسعید خدری (طوسی، 1414: 290) اشاره داشته است (طباطبایى، 1417: 18/358).
گذشته از آنچه رفت دروزه رویکرد نادرستی در بهرهگیری از سیاق در نقد این قبیل روایات، پیش گرفته است، چرا که سیاق همیشه و همهجا محکی مناسب برای داوری روایات جری و انطباق نیست. البته جای تردید نیست که عدم باور به جری و انطباق آیات قرآن در طول زمان که از حقایق مصرّح در روایات اهل بیت علیهمالسلام است، باعث شده دروزه انطباق حکم عام آیات قرآن بر مصادیق در اعصار مختلف را برنتابد، درحالی که بر کسی پوشیده نیست که جری قرآن- به نقل از امام باقر علیهالسلام- رمز جاودانگی این کتاب الهی است.
د) نقد روایات تفسیری اهل سنت
دروزه روایات موافق مذهب خود را بارها با بهرهگیری از سیاق نقد و بررسی کرده است؛ برای مثال وی ذیل آیه: «وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَه عِنْدَهُ إِلاَّ لِمَنْ أَذِنَ لَهُ حَتَّى إِذا فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ قالُوا ما ذا قالَ رَبُّکُمْ قالُوا الْحَقَّ وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ» (سبأ/23) از بخاری، ترمذی و ابوداود در تفسیر جمله «حَتَّى إِذا فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ» روایت میکند که پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلم فرمود: زمانی که خداوند امری را در آسمان اراده کند فرشتگان فروتنانه برای فرمان او بالهایشان را بههم میزنند، و صدایی مانند صدای کشیدن زنجیری بر صخرهای صاف به وجود میآید، پس هنگامی که وحشت از دلهایشان برود، (به یکدیگر) گویند: پروردگارتان چه گفت؟ گویند: حق را گفت و او بلندمرتبه و بزرگ است. کسانی که دزدیده گوش فرا میدهند، آن را میشنوند و به پایینتر از خود انتقال میدهند و آن نیز به دیگری تا که بر زبان ساحر یا کاهن انتقال یابد. ای بسا پیش از دریافت آن (وحی)، شهابی در پی او درآید و ای بسا پیش از رسیدن شهاب، آن را دریافت کند.
دروزه پس از نقل حدیث، به نقد آن پرداخته و مینویسد: ما از این حدیث در حیرت هستیم، به دلیل اینکه مضمون، سیاق و روح آیات بهصورت کلی بیانگر آن است که آیات در پی تحدی با مشرکان و شریکان آنها است و یکی از مشاهد برانگیخته شدن در آخرت و یا نفی شفاعت، جز به اذن خداوند را حکایت دارد، و هیچ ارتباطی - دور یا نزدیک- درباره استماع شیطانها نسبت به سخنان آسمانی و اوامر خداوند- زمانی که در خصوص مخلوقاتش در زندگی دنیا امری را مقدر میسازد- ندارد (دروزه، 1383: 4/281). (برای نمونه: همو: 3/403؛ 5/76؛ 8/324؛ 9/451).
هـ) نقد روایات آخرین آیات قرآن
این روایات حکایت از چگونگی جایگذاری و تدوین آیات در سور پایانی قرآن دارد، دروزه ذیل دو آیه پایانی سوره توبه: «لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ. فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ» (توبه/128-129)، پس از گزارش روایات مختلف درباره جایگاه و موضع این آیات در قرآن، روایت زید بن ثابت را رد کرده و روایت اُبیّ بن کعب را سازگار با سیاق دانسته و مینویسد: ما به رد حدیث زید- که بخاری آن را گزارش کرده است - و اعتبار و صحت حدیث اُبیّ به دلیل هماهنگی با سیاق آیات متمایل میباشیم، زیرا ما متمایلیم به فهم سخن پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلم مبنی بر اینکه آن دو آیه آخرین آیات قرآن هستند که در آخرین سوره نازل شده- سوره توبه- قرار گرفتهاند، بنابراین آخرین آیات سوره توبه میباشند (دروزه، 1383: 9/571). دروزه پس از نقل حدیث مینویسد: مضمون این حدیث هماهنگ با سیاق آیات یاد شده میباشد و از سیاق استفاده میگردد که اهل کتاب را مخاطب قرار داده و مقصود یهود و نصاری میباشند. در دوره فترت پیامبران، پیامبر خاتم صلیاللهعلیهوالهوسلم بشارتدهنده و بیمدهنده سوی آنان فرستاده شد تا مبادا بگویند بشارتدهنده و بیمدهندهای برای ما نیامد (دروزه، 1383: 9/88).
گفتنی است این اندیشه دروزه در داوری بر سر آخرین آیات نازلۀ قرآنی با دیدگاههای متعارض جدی از شیعه و اهل سنّت مواجه است. بر پایۀ روایتهای منقول شیعی و سنّی، آیۀ 3 سورۀ مائده، آیات ربا (275 تا 281 بقره) و حتی آیۀ دَین (282 بقره) نیز بهعنوان آخرین واحدهای نزول قرآنی برشمرده شدهاند که البته از آن میان، شواهد عقلی و نقلی آخرینبودن آیۀ 3 مائده را قوّت میبخشد (معرفت، 1432: 1/161).
و) نقد روایات سبب نزول
آیات قرآن دو گونه نازل شدهاند؛ پارهای از آنها ابتداءً و بدون وقوع هیچ سؤال و پیشامدی نازل شده، و پارهای دیگر در پی حادثه و سؤالی فرود آمدهاند (سیوطی، 1421: 1/120). بنابراین قسم دوم، از اسباب یا شأن نزول برخوردارند، سبب نزول «عبارت از اموری است که یک و یا چند آیه و یا سورهای در پی آنها و به خاطر آنها نازل شده است و این امور در زمان نبوت رسول اکرم صلیاللهعلیهوالهوسلم روی داده است» (حجتی، 1381: 20). مهمترین راه برای شناسایی سبب نزول، روایات میباشند، چنانکه واحدی مینویسد: سخن در مورد سبب نزول کتاب وارد نیست مگر به وسیله روایت یا شنیدن از کسانی که شاهد نزول آیات بوده، و بر سبب نزول آن واقف بودهاند و از علم آن بحث کردهاند (واحدی، 1411: 10).
اما اسباب نزولها از آنجا که ماهیتی روایی دارند، چون دیگر روایات، جملگی به صحت نپیوستهاند؛ لذا قرآنپژوهان و مفسران را – بهخصوص در سده معاصر- بر آن داشته تا نگاهی عمیقتر به آنها افکنده و آنها را با روشهای مختلف – از جمله استفاده از سیاق- تحلیل و ارزیابی کنند. دروزه نیز در التفسیرالحدیث با بهرهگیری از سیاق به بررسی و تحلیل روایات سبب نزول شیعه و اهل سنت پرداخته است.
دروزه بالغ بر 100 بار با بهرهگیری از سیاق آیات، روایات سبب نزول موجود در جوامع روایی و تفسیری اهل سنت و شیعه را نقادی کرده است، البته گاه موفق بوده و گاه دچار لغزش شده است؛ برای نمونه ذیل آیه 99 سوره بقره: «وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ آیاتٍ بَیِّناتٍ وَ ما یَکْفُرُ بِها إِلاَّ الْفاسِقُونَ» آمده است: طبری از ابنعباس روایت کرده که ابنصوریا - دانشمند یهودی- به رسول خدا صلیاللهعلیهوالهوسلم گفت: ای محمد! (صلیاللهعلیهوالهوسلم) چیزی که ما آن را بشناسیم نیاوردی، و خداوند بر تو آیه روشنی نازل نکرد تا ما به واسطه آن از تو پیروی کنیم، خداوند آیه 99 بقره را نازل کرد. دروزه در نقد این سبب نزول مینویسد: این روایت در کتب صحاح وارد نشده و آیه انسجام با سیاق دارد، از اینرو عدم نزول آیه برای مواجهه با سخن آن یهودی، ترجیح دارد (دروزه، 1383: 6/205). (برای نمونه: همو: 2/287؛ 3/23؛ 3/111؛ 3/330؛ 4/114؛ 5/112؛ 6/97؛ 7/283؛ 8/593؛ 9/275).
نقدِ دروزه در سبب نزول نبودن روایت درست به نظر میرسد، معالوصف استبعاد ندارد که پس از نزول آیه، رسول خدا صلیاللهعلیهوالهوسلم آن را در نوبتی بههنگام مواجهه با ابنصوریا قرائت کرده باشد و عدم گزارش روایت در صحاح ستّه، دلیلی متقن بر نقد آن نیست، بهویژه آنکه در تفاسیر کهن اهل سنّت همچون الکشف و البیان ثعلبی (1422: 1/238) یا معالم التنزیل بغوی (1420: 1/144-145) و دیگر تفاسیر روایی پس از آن دو گزارش شده است.
دروزه در مواردی نیز با بهرهگیری از سیاق آیات، بهرغم نقد چند روایات وارد شده، یکی را میپذیرد، برای نمونه، ذیل آیه: «لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ... » (بقره/177)، مینویسد: مفسران روایات متعددی را در سبب نزول این آیه گزارش کردهاند؛ از جمله طبری از قتاده نقل میکند: مردی از پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلم درباره «الْبِرَّ» سؤال کرد، خداوند در پی آن، این آیه را نازل کرد. طبری روایت دیگری را از قتاده روایت کرده که از آن بر میآید یهود به سمت مغرب و نصاری به سمت مشرق نماز میخواندند، این آیه فرود آمد تا حقیقت «الْبِرَّ» بیان بدارد.
طبرسی روایت کرده: چون قبله تغییر یافت بیشتر یهود و نصاری، به یاوهگویى درباره آن فرو رفتند. گویند: برخی گفتند نیکی (برّ) و اطاعت خداوند، همان توجه در نماز میباشد، پس خداوند این آیه را نازل کرد. نیز از قتاده روایت شده که این آیه تنها در شأن یهود نازل شده به دلیل اینکه بیش از دیگران به یاوهگویى درباره تغییر قبله فرو رفتند.
دروزه پس از گزارش روایات تفسیر طبری و طبرسی به بررسی آنها بر اساس سیاق پرداخته و مینویسد: هیچیک از این روایات صحیح نمیباشند، با این وجود روایت اخیر بیشترین سازگاری را با سیاق دارد (دروزه، 1383: 6/284؛ برای نمونه: همو: 3/426؛ 6/227؛ 7/129؛ 7/135؛ 7/159). دروزه به رغم آنکه روایات یاد شده را صحیح ندانسته، اما از سیاق آیات برای تأیید برخی از آنها استفاده کرده است.
ز) نقد روایات سبب نزول مربوط به اهل بیت علیهمالسلام
این دسته از روایات شامل احادیثی است که بر نزول آنها در شأن اهل بیت علیهمالسلام دلالت دارند، دروزه از 100 بار نقد روایات بر اساس سیاق، در 10 مورد روایات نزول یافته در شأن اهل بیت علیهمالسلام و یا دشمنان ایشان را نقادی کرده است و نقد او نیز عاری از تعصبات مذهبی نمیباشد، برای نمونه، ذیل آیه: «وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْناکَ إِلَّا فِتْنَه لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَه الْمَلْعُونَه فِی الْقُرْآنِ» (اسراء/60) از طبری نقل میکند: پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلم در خوابش بنیفلان را دید که مانند بوزینگان از منبرش بالا و پایین میروند، از آن ناراحت شدند و تا وفاتش نخندید، خداوند این آیه را فرو فرستاد. دروزه سپس از تفسیر خازن و کشاف نیز روایت آورده است که پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلم در خوابش دید که فرزندان حکمبنامیه از منبرش (یکی پس از دیگری) بالا میروند، از آن ناراحت شدند. دروزه پس از نقل این روایات مینویسد: این روایات با سیاق آیات که در مواجهه با مواضع کفار قریش است مناسب نمیباشد و معتقدم از مجعولات شیعه میباشد (دروزه، 1383: 3/404). [برای نمونه: ذیل آیه 4 سوره شعراء (همو: 3/244)، ذیل آیه 26 سوره اسراء (همو: 3/384)، ذیل آیه 18 سوره سجده (همو: 5/352)، ذیل آیه 1 سوره معارج (همو: 5/393-394)، ذیل آیه 41 سوره انفال (همو: 7/60)، ذیل آیه 33 سوره احزاب (همو: 7/380)، ذیل آیه 55 سوره مائده (همو: 9/163)، ذیل آیه 67 سوره مائده (همو: 9/184-185).
نقد این بخش از کارکردهای سیاق در التفسیرالحدیث پژوهشی جداگانه اقتضا دارد، معالوصف در نقد سخنان اخیر دروزه به اجمال باید گفت که اولاً، تمام آنچه خود گزارش کرده از مصادر اهل سنت و با سلسله اسناد آنان بوده و نسبت جعل به شیعه اتهامی نادرست و ناروا میباشد، ثانیاً، شگفتا که دروزه خود اعتراف دارد که سیاق آیات مواجهه با مواضع کفار قریش را نشان میدهد و بیگمان بنیامیه خود از مهمترین کفار قریش و دشمنان پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلم حداقل در هنگام نزول سوره اسراء و آیه یادشده بودهاند، بنابراین استبعاد روایات بعید است، ثالثاً، به تعبیر علامه طباطبایی، سیاق آیه، سیاق آرامشبخشی است، خداوند پیامبرش را دلداری میدهد به اینکه اموری را که دید و از فتنههایی که آگاه شد بر اساس سنت خداوند در امتحان و آزمایش بندگانش است (طباطبایى، 1417: 13/140).
بحث و نتیجهگیری
بر اساس آنچه گذشت در التفسیرالحدیث، از سیاق - که یکی از مهمترین قرائن درونمتنی در فهم و تفسیر آیات قرآن است- فراوان بهرهبرداری شده است، چه اینکه واژه، بیش از 700 بار در معنای مصطلح تفسیری استعمال شده است. در این تحقیق کارکردها در دو محور: 1. کارکردهای سیاق در نقش قرینهای درونمتنی، 2. کارکردهای سیاق در ارتباط با قرائن برونمتنی، دستهبندی گردید. در محور نخست بر اساس جایگاه تبیینی سیاق چهار کارکرد بررسی شد: 1. تبیین مفهوم آیات، 2. تبیین معنای واژگان، 3. تبیین مرجع ضمیر، 4. کشف تناسب آیات. در محور دوم، از تعامل سیاق با روایات- که از اهم قرائن برونمتنی است- با رویکردی انتقادی سخن گفته شد و در این بخش به بهرهگیری از سیاق آیات در نقد هفت دسته روایت اشاره گردید:
1. نقد روایات مکی و مدنی، 2. نقد روایات سیره پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلم، 3. نقد روایات تفسیری شیعه، 4. نقد روایات تفسیری اهل سنت، 5. نقد روایات آخرین آیات قرآن، 6. نقد روایات سبب نزول، 7. نقد روایات سبب نزول مربوط به اهل بیت علیهمالسلام. آنگونه که روشن شد، دیدگاههای دروزه در ارزشگذاری سیاق در هر دو، همواره از قوّت و استواری برخوردار نبوده است.
کارکردهای سیاق در نقش قرینهای درونمتنی، گاه در برابر دیدگاههای مخالف (همچون دیدگاههای تفسیری علامه طباطبایی) و گاه به دلیل تأثر از تعصبات مذهبی خدشهپذیر بود. در محور کارکردهای سیاق در ارتباط با قرائن برونمتنی نیز داوری متعصبّانه نسبت به روایات شیعه- که گاه عامه ناقل آنها بودهاند- بیشک نقطۀ تاریکی در تفسیر وی بهشمار میرود. در مجموع باید گفت دروزه در تفسیر خود توانسته به موفقیت نسبی در بهکارگیری سیاق نائل شود و اجمالاً شیوه او - غیر از نقدهای غیروارد بر شیعه و برخی لغزشهای دیگر- میتواند الگویی مناسب در تفسیر آیات باشد.
- قرآن مجید (1415ق). ترجمه: محمدمهدی فولادوند، تهران: دار القرآن الکریم.
- آلوسی، سیدمحمود (1415ق). روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، بیروت: دارالکتب العلمیه.
- ابناثیر جزری، مبارک بن محمد (1367ش). النهایه فی غریب الحدیث و الأثر، محقق: محمود محمد طناحى، قم: مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان.
- ابنجزری، محمدبنمحمد بن یوسف (1420ق). منجد المقرئین و مرشد الطالبین، بیروت: دار الکتب العلمیه.
- ابنعاشور، محمدبنطاهر (بیتا). التحریر والتنویر، بیجا: بینا.
- ابنفارس، أحمد (1404). معجمالمقاییساللغه، محقق عبدالسلام محمدهارون، قم: مکتبالاعلام الاسلامی.
- ابنکثیر دمشقى، اسماعیل بن عمرو (1419ق). تفسیر القرآنالعظیم، تحقیق: محمدحسین شمسالدین، بیروت: دارالکتبالعلمیه، منشورات محمدعلى بیضون.
- احمدنژاد، امیر؛ محمدزاده، عاطفه (1393ش). «روش دروزه در تعیین ترتیب نزول سورههای قرآن کریم»، مطالعات قرآنی، سال5، دوره5، شماره 19، 25- 42
- بخاری، محمدبناسماعیل (1401ق). صحیح البخاری، بیجا: دار الفکر للطباعه والنشر والتوزیع.
- بغوى، حسین بن مسعود (1420). معالم التنزیل، تحقیق عبد الرزاق المهدى، بیروت: دار االحیاء التراث العربیه.
- ثعلبى نیشابورى، ابواسحاق احمدبنابراهیم (1422ق). الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، بیروت: دار إحیاء التراث العربی.
- حسکانی، عبیدالله بن عبدالله (1411ق). شواهد التنزیل، محقق: محمودى، محمدباقر، تهران: مجمع إحیاء الثقافه الإسلامیه.
- حجتی، سید محمد باقر (1381ش). اسباب نزول، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى.
- خامهگر، محمد (1386). ساختار هندسى سورههاى قرآن، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى.
- خضیرى، محمدبنعبدالله بن على (معاصر) (1420ق). تفسیر التابعین، ریاض: دار الوطن.
- دروزه، محمدعزت (1383). التفسیر الحدیث، قاهره: دار إحیاء الکتب العربیه.
- دیاری بیدگلی، محمدتقی؛ کوهی، علیرضا (1388ش). «بررسی مبانی تفسیر تاریخی التفسیرالحدیث»، پژوهشنامه علوم و معارف قرآن کریم، شماره 3، تابستان، صص 101- 130.
- رجبى، محمود (1383ش). روش تفسیر قرآن، قم: پژوهشکده حوزه و دانشگاه.
- زرکشى، محمدبنعبد الله (1410ق). البرهان فی علوم القرآن، بیروت: دار المعرفه.
- زمخشرى، محمود (1407ق). الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت: دار الکتاب العربی.
- سجادی، سیدابراهیم (1389ش). «نگرشی بر التفسیرالحدیث». پژوهشهای قرآنی، سال16، شماره 62 و 63، تابستان و پاییز، صص 190 – 215.
- سیوطی، جلال الدین (1421ق). الإتقان فی علوم القرآن، بیروت: دار الکتاب العربى.
- شاکر، محمدکاظم (1382ش). مبانى و روشهاى تفسیرى، قم: مرکز جهانى علوم اسلامى.
- شایسته نژاد، علی اکبر (1392ش). «تحلیل انتقادی روش و منابع تفسیری محمد عزّت دروزه در تفسیر تنزیلی الحدیث»، مطالعات قرآن و حدیث، دوره 7، شماره 13، زمستان، 125-149
- صدر، سیدمحمدباقر (1406). دروس فی علم الأصول، بیجا: مکتبه المدرسه.
- طالقانى، سیدمحمود (1362ش). پرتوى از قرآن، تهران: شرکت سهامى انتشار.
- طباطبایى، سیدمحمدحسین (1417ق). المیزان فى تفسیر القرآن، قم: دفتر انتشارات اسلامى.
- طبرسى، فضلبنحسن (1372ش). مجمع البیان فى تفسیر القرآن، تحقیق: با مقدمه محمد جواد بلاغى، تهران: انتشارات ناصر خسرو.
- طبرى، ابوجعفرمحمد بن جریر (1412ق). جامع البیان فى تفسیر القرآن، بیروت: دار المعرفه.
- طوسی، محمدبنحسن (1414ق). الأمالی، قم: دارالثقافه.
- غروی نایینی، نهله (1382 ش). «التفسیرالحدیث و مؤلف آن». پژوهش دینی، شماره5، پاییز، 27-48.
- قبادی، مریم (1383ش). «مروری بر التفسیرالحدیث». مقالات و بررسیها، تهران: دوره 37، شماره 1، بهار و تابستان، صص 69 – 93.
- قرطبی، محمدبناحمد (1364ش). الجامع لأحکام القرآن، تهران: انتشارات ناصرخسرو.
- قطب، سید (1412ق). فى ظلال القرآن، بیروت: دارالشروق.
- قمى، علىبنابراهیم (1367ش). تفسیر قمى، تحقیق: سید طیب موسوى جزایر، قم: دار الکتاب.
- لطفی، سیدمهدی؛ محمدزاده، عاطفه (1394ش). «نقد و بررسی فضائل اهل بیت علیهمالسلام در تفسیر الحدیث محمد عزّه دروزه»، مطالعات قرآن و حدیث، دوره 9، شماره 17، زمستان، صص 193- 224.
- معرفت، محمدهادی (1415). التمهید فی علوم القرآن، قم: مؤسسه النشر الاسلامی.
- (1381ش). علوم قرآنى، قم: موسسه فرهنگى التمهید.
- نکونام، جعفر (1380ش). در آمدى بر تاریخگذارى قرآن، تهران: نشر هستى نما.
- واحدی، علیبناحمد (1411). اسباب النزول القرآن، بیروت: دارالکتب العلمیه.