نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی دکتری قرآن و حدیث دانشگاه قم
2 استاد گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه تهران
چکیده
استعاره یکی از مهمترین صنایع ادبی است که در رویکرد نوین زبانشناسی از ارکان اندیشه قلمداد شده است. در این رویکرد استعاره منحصر در زبان و واژگان نیست بلکه بخش عمدهای از فرایند اندیشه انسان استعاری است؛ از این رو در همه زبانها به کار رفته است و به هر نوع مفهومسازی از یک حوزه براساس حوزهای دیگر گفته میشود. در این جستار این موضوع در زبان قرآن و کلام امیرالمؤمنین علیهالسلام مورد بررسی قرار گرفته است. گونههای استعارههای مفهومی در رویکرد جدید (وجودی، جهتی و ساختاری) بهوفور در قرآن به کار رفته است در این نوشتار فقط به استعاره وجودی پرداخته شده است. استعارههای وجودی یا هستیشناختی براساس تجربههای ما از اشیاء و اشخاص شکل گرفته و به سه نوع استعاره پدیدهای یا مادی، استعاره ظرف و استعاره شخصیتبخشی تقسیم میشود. برای یافتن اهداف استعاره در آیات قرآن از آراء مفسران بهره گرفته شده است. بررسی استعارههای به کاررفته در کلام حضرت علی علیهالسلام نشان میدهد که این استعارهها برگرفته از استعارههای مفهومی قرآن یا تجلی آن و در بسیاری از موارد تبیین مفاهیم قرآنی است و بیانگر این مطلب است که آن حضرت بالاترین درک از قرآن را داشته و اندیشه و بنیادهای فکری خویش را از قرآن اخذ نموده و گستره استعاره در کلام حضرت، پرتو هدایت قرآنی و بازتاب جهانبینی و فرهنگ قرآن است.
کلیدواژهها
مقدمه
در زبان قرآن استعارههای زیادی به کار رفته است و ادبیات دینی سرشار از استعاره است. اگر بخواهیم رویکرد آگاهانهای نسبت به زبان دین داشته باشیم باید به روش استعاری توجه کنم. معناشناسی شناختی معتقد است امور انتزاعی بهواسطه مفاهیم عینی که در تجربه جسمانی و فرهنگی بشر موجود است قابلدرک شده است. آیات قرآن مشتمل بر امور معنوی و انتزاعی بسیار است. شیوه تبیین این امور برای مخاطب در خور توجه است. چگونه این مفاهیم به مخاطب منتقل شده است این مفاهیم به طور مستقیم برای انسان قابل درک نیست. چارچوب استعاره در رویکرد شناختی قابلیت تبیین این امر را دارد. در نظام معناشناسی شناختی، انسان مفاهیم انتزاعی را به کمک مفاهیم عینی و ملموس درک میکند. مسأله این پژوهش این است که نظریه استعاره معاصر چه راهکاری برای متون زبانی دارد و استعاره مفهومی چگونه در زبان متون دینی مانند قرآن و نهجالبلاغه تطبیق پیدا میکند براساس نظریه شناختی، استعارههای مفهومی بر سه گونه جهتی، هستیشناختی و ساختاری است. به عنوان نمونه در قرآن برای خداوند قید ﴿فوق عباده﴾ (انعام/18) به کار رفته است. «فوق» به معنای بالا بودن مکانی است اما در نظریه استعاره شناختی ادعا این است که براساس تجربه انسان از عملکرد جسمی خود در محیط که تجربیات ملموس خود را به حوزه غیرحسی انتقال میدهد، بالابودن را به معنای احاطه داشتن و توانایی و تسلط به کار میبرد؛ یعنی بالابودن را با مفهوم ناملموس قدرت پیوند میدهد و استعاره مفهومی «قدرتمند بالاست» پدید میآید. مسأله پژوهش این است که متون دینی چگونه از استعاره مفهومی برای بیان مفاهیم موردنظر و انتقال آن به مخاطب استفاده کردهاند و این استعارهها چه پیوندی با یکدیگر دارند.
در این پژوهش بر آنیم از انواع استعارههای مفهومی در رویکرد نوین که لیکاف و جانسن[1] ارائه کردهاند، استعارههای هستیشناختی را در قرآن بررسی کرده سپس به بررسی استعارههای زبانی کلمات قصار امیرالمؤمنین علیهالسلام میپردازیم و تأثیری که از استعارههای قرآنی و جهانبینی قرآن دریافت کرده است تبیین نموده و میخواهیم بدانیم چه ارتباط معناداری بین سخنان آن حضرت و آیات قرآن میتوان یافت؟
در این جستار ضمن معرفی برخی مفاهیم مرتبط با استعاره، به تفاوت معنای استعاره سنتی با رویکرد نوین میپردازیم. سپس شواهدی از آیات قرآن و حکمتهای نهجالبلاغه که حاوی انواع استعارههای هستیشناختی است را جستجو میکنیم. برای این کار واژگان و عباراتی که در معنای اصلی و مادی خود به کار نرفته و استعاری است را جستجو و واکاوی کرده سپس با روش تحلیل محتوایی، استعارههای قرآن و حکم امام علی علیهالسلام را مورد مقایسه قرار خواهیم داد.
مفهومشناسی استعاره
استعاره بیش از 2500 سال در فلسفه و زبان قدمت دارد ولی با پیشرفت علوم شناختی، در دهه 1980 به نظاممندی روابط معنایی و نظام واژگانی پی بردند و نظریه استعاره مفهومی شکل گرفت. پرسش مهم این نظریه این بود که انتزاعیات را چگونه درک میکنیم و به این نتیجه رسیدند که بهوسیله قلمرو امور عینی، امور معنوی و انتزاعی درک میشود.
معنای شناختی
علم شناخت، مطالعه علمی تواناییها و ظرفیتهای ذهن انسان است و به هر نوع فعالیت ذهنی که بتوان آن را دقیقاً بررسی کرد و در زبان، ادراک حسی، دستگاههای مفهومی و تعقل به کار برد، گفته میشود (قائمینیا، 1390: 48). از موضوعات مهم در علم شناخت که از دهه 1980 میلادی مورد توجه قرار گرفت، زبان و بازتاب مفاهیم ذهنی در ساختار آن است. زبانشناسی شناختی بهدنبال رابطه میان ذهن و زبان و تجربیات جسمی و اجتماعی است. «زبانشناسی شناختی به این معنا، شناختی است که نقش شناخت یعنی اطلاعات موجود در ذهن را در مفهومسازی موقعیتهای خارجی بررسی میکند» (قائمینیا، 1390: 47). در واقع اندیشه انسان، دانشی را که از بافت زندگی واقعی به دست میآورد مقولهبندی کرده و در زبان، بازتاب پیدا میکند؛ درنتیجه با مطالعه زبان میتوان به سازوکارهای ذهن دست یافت. کانون زبانشناسی شناختگرا، معناشناسی است؛ برخلاف زبانشناسی قرن بیستم که کانون آن نحو به شمار میرفت. اصطلاح معناشناسی شناختی نخستین بار از سوی جرج لیکاف و جانسن مطرح گشت. از نظر آنان، زبان مستقل از فکر و اندیشه نیست و منظور از شناخت، هر نوع فعالیت ذهنی است که گاه بهصورت ناخودآگاه است، مانند بخشی از ادراکاتی که انسان از طریق چشم یا گوش دارد، این اطلاعات به کمک اعصاب مربوطه، به صورت غیرارادی به مغز میرسد. فکر و حافظه نیز اینچنین است. درواقع آنچه انسان میگوید توضیح موقعیتی است که منجر به درک معنا میشود (افراشی، 1386: 14).
ورف[2] از اولین زبانشناسانی است که اعلام کرد که زبان، بیانگر نوع نگرش انسان به زندگی و جهان است (ترنس هاوکس، 1390: 119). آنچه را که در ذهن بشر اتفاق میافتد تا از رهگذر آن بتواند هستی را بشناسد در زبان انعکاس پیدا میکند. «به این ترتیب هر نوع شناختی ازجمله، شناختی که از مجرای دین به دست میآورد نیز در زبان تجلی میکند. به این ترتیب معناشناسی اهمیت خاصی در کشف جهانبینی اسلامی دارد» (قائمینیا، 1389: 545).
استعاره در رویکرد سنتی
استعاره از دیدگاه کلاسیک که از زمان ارسطو مطرح شده، موضوعی زیباییشناختی و مربوط به صناعات ادبی است (شفیعی کدکنی، 1378: 111) و بخش ثانویه و غیرحقیقی زبان را شامل میشود. در نظریه سنتی زبان، استعاره، موضوعی ادبی محسوب میشود. در این رویکرد زبان روزمره و عادی را جدا از زبان شاعرانه و بدیع میدانستند و استعاره شیوه بیانی برای شعر بود. ولی رویکرد نوین در علوم شناختی، آن را رد میکند. «نظریه معاصر مبتنی بر آن است که استعاره در اصل، جنبه مفهومی دارد. رویکرد شناختی زبانشناسی، ساختار زبان را نتیجه مستقیم شناخت ذهن میداند» (قائمینیا، 1390: 47). در این جستار، ابتدا خلاصهای از تفاوتهای این دو دیدگاه و سپس انواع استعارههای مفهومی را همراه با نمونههایی ارائه میکنیم تا بتوانیم تصویر مشخصی از نظریه استعاره معاصر را ترسیم کنیم.
تفاوت دیدگاه کلاسیک و معاصر
در رویکرد نوین، نظریه سنتی استعاره مورد انتقاد قرار گرفته و ادعاهای زیر رد شده است.
1. استعاره به واژهها مربوط میشود و نه به مفاهیم.
2. استعاره بیان شباهت بین دو چیز است.
3. همه مفاهیم لفظی و حقیقی هستند و استعاری و مجازی نیستند.
4. اندیشه و فکر با مغز و بدن ارتباط ندارد.
ولی رویکرد جدید معتقد است: 1. استعارهها مبتنی بر مفاهیم هستند و نه واژهها، به بیان دیگر استعارهها واحدهای مفهومی هستند و نه واژگانی.
2. استعارهها با شباهت شکل نمیگیرد بلکه براساس روابط بین دو قلمرو مفهومی است.
3. حتی عمیقترین مفاهیم ما از قبیل زمان علیت، اخلاق و غیره از طریق استعارههای چندگانۀ استدلال فهمیده میشوند.
4. استعارههای مفهومی براساس تناظرهای موجود بین دو قلمرو است و از تجربیات جسمانی ما نشأت گرفته است (داوری اردکانی و دیگران، 1391: 22)؛ پس استعاره در رویکرد جدید نوعی فرایند ذهنی است که طی آن امور ناشناخته و انتزاعی را، به وسیله تجربیات حسی و شناختهشده میفهمیم و استعاره مفهومی نامیده میشود.
استعارههای مفهومی
این نوع استعارهها با فرایندهای شناختی سر و کار دارد و از مبانی تعقل است. استعارههای مفهومی درواقع نگاشت بین قلمروها در نظام مفهومی است (بارسلونا، 1390: 10) و قلمرویی را که از حس و تجربه انسان دور است بهوسیله قلمرویی حسی قابل درک میکند؛ مانند استعاره مفهومی «زندگی یک سفر است» که مفهوم زندگی، با مفهوم حسی و ملموس سفر، درک میشود. در زندگی، افراد همچون مسافرانی هستند که در یک سفر با هم، هممسیر و همراهند و اهداف مشترک در زندگی، مقصد سفر آنهاست و رابطه بین آنان این امکان را میدهد که اهداف مشترک خود را با هم پیگیری کنند. ممکن است موانعی هم سر راه باشد یا به دوراهی برسند و باید در مورد آنها تصمیم بگیرند. بین این دو قلمرو، تناظرهای هستیشناختی و معرفتشناختی وجود دارد (قائمینیا، 1388: 34).
ازاین رو در ابتدا به اندیشه مربوط میشود و زبان در مرحله بعد ازآن قرار دارد. تناظر هستیشناختی میان عناصر دو قلمرو و تناظر معرفتشناختی میان روابط عناصر دو قلمرو وجود دارد. این تناظرها در استعاره مفهومیِ «زندگی یک سفراست» عبارتند از تناظر بین «افراد صحنه زندگی و مسافران یک سفر»، «اهداف مشترک با مقاصد مشترک» و «مسائل و مشکلات زندگی با موانع موجود در مسیر سفر».بیشتر مردم بدون اینکه بدانند بسیاری از مفاهیم را بهگونهای استعاری درک میکنند؛ مانند مفاهیم عاطفی، مفهوم زمان، کمیت و حالت؛ و بسیاری از مقولهها را براساس ویژگیهای مکانشناختی ظرفها درک میشود؛ وقتی میگوییم او در یأس و ناامیدی است در واقع ویژگیهای قلمرو ظرف را بر قلمرو غیرملموس یأس و ناامیدی منطبق کرده ایم؛ وقتی میگوییم «قیمتها بالا رفته» در واقع مفهوم کمیت را با استعاره بالا و پایین، یعنی براساس فیزیک بدنی خودمان و براساس مفهوم حرکت متوجه میشویم. همچنین است وقتی میگوییم «او از نظر علمی از من جلوتر است» «داریم به عید نزدیک میشویم». براساس تجارب فیزیکی مانند حرکت، درهم شکستن موانع، وارد کردن نیرو و... ساختهای بنیادین برای انسان ایجاد میشود که در اندیشه به کار میگیرد (صفوی، 1374: 27).
انسان با کمک استعاره اموری را که از دسترس تجربیاتش دور است مانند انتزاعیات و مجردات را درک میکند و تنها راه فهمیدن این امور، استعاره است؛ یعنی با استفاده از ادراکات حسی که مبتنی بر تجربیات بدنی و زیستی است امور ماوراءالطبیعی را قابل درک میکند. لیکاف استعارههای مفهومی را به سه گونه میداند:
1. استعارههای هستیشناختی: در این نوع به مفاهیم انتزاعیِ حوزه مقصد، ماهیت وجودی داده میشود تا در قالب امور ملموس آنها را بهتر درک کنیم.
2. استعارههای جهتی: برای فهم یک امر انتزاعی به آن جهت مکانی بخشیده میشود.
3. استعارههای ساختاری: که در این گونه، یک موقعیت یا یک مفهوم که نامشخص است با موقعیت و مفهومی که ابعاد مشخصی دارد فهمیده میشود. در این مقاله به بررسی استعارههای هستیشناختی (وجودی) در قرآن و نهجالبلاغه میپردازیم:
استعارههای هستیشناختی
در اینگونه از استعارههای مفهومی، امور انتزاعی پدیده مادی شمرده شده و در واقع تصوری در قالب چیز دیگر و یا در قالب انسان یا حیوان درک میشود. منشأ این امر در تجربیات و دریافتهای انسان از محیط زندگی است. او هر چیز را دارای حد و مرز مشخص میبیند. در ذهن خود نیز همه امور را بهصورت اجزاء جدا از هم فرض میکند. «تجربیات آدمی از اجسام و اشیاء مبنایی میشود که به امور غیرمحسوس مانند اشیاء اشاره میکند، تقسیمبندی و شمارش میکند و بدین ترتیب اندیشه درباره آنها آسان میشود» (لیکاف و جانسون، 1980: 24). استعارههای هستیشناختی به سه نوع استعاره پدیدهای یا مادی، ظرف و شخصیتبخشی تقسیم میشود. هریک از این گونهها را در آیات قرآن و حکم نهجالبلاغه مورد بررسی قرار میدهیم.
استعارههای مادی
در استعاره پدیدهای یا مادی، یک امر غیرمحسوس و انتزاعی مانند عواطف و عقاید، پدیده مادی شمرده میشود تا مورد فهم انسان واقع گردد؛ مثلاً تورم را که امری انتزاعی است یک پدیده مادی تلقی نموده و میگوییم «تورم مرا زمینگیر کرده». در زبان قرآن نیز از این نوع استعاره به کاررفته است:
در قرآن
1. شاید روشنترین تعبیر اینگونه کاربرد در آیه اول سوره حج باشد: ﴿إِنَّ زَلزَلَةَ السَّاعَةِ شَیءٌ عَظیمٌ﴾ که خداوند از تحول و انقلاب قیامت، به شیء عظیم یاد نموده است و در آیه 62: ﴿وَ أَنَّ اللَهَ هُوَ العَلِیُّ الکَبیر﴾، «العلى» به معنى بلندمقام است، کسى که قادر و قاهر است و کسى قدرت مقاومت در برابر اراده او ندارد. «کبیر» نیز اشارهاى است به عظمت علم و قدرت پروردگار و کسى که داراى این صفات است، بهخوبی مىتواند دوستان خود را یارى دهد و دشمنان را در هم بشکند (مکارم، 1374: 14/155). در این آیه برای خداوند تعبیر «بالا بودن» و «بزرگ» را بهکاربرده که این تعابیر برای اشیا و اشخاص به کار گرفته میشود. این استعاره برای نشان دادن عظمت و قدرت خداوند است. تناظر بین چیزهای بزرگ، قدرتمند بودن و عظمت، با قدرت و استیلای خداوند در یک فرایند ذهنی این استعاره را به وجود آورده است. بزرگ بودن نشانگر قدرت و استیلا است؛ همچنین اشیائی که بالاترند بر اجسام پایینتر تسلط دارند و غلبه بر آنها مشکل است. بهوسیله این استعاره مفهومی قدرت و استیلاء خداوند را تبیین میکند.
2. در آیه 39 سوره طه، محبت به صورت شیء مادی در نظر گرفته شده که بر روی شخص انداخته میشود. خداوند خطاب به موسی علیهالسلام میفرماید: محبتی از خودم بر تو انداختم ﴿وَ أَلقَیتُ عَلَیکَ مَحَبَّةً مِنِّی﴾. در تفسیر این آیه، علامه طباطبایی آوردهاند که لازم بود خداوند سپر حفاظتی برای موسی علیهالسلام قرار دهد پس محبوبیتی از خود بر او افکند طوری که از کشتنش صرفنظر کردند. پرتویی از محبت خداوند بر وجود حضرت موسی علیهالسلام منتقل شده است (طباطبایی، 1417: 14/151). محبت پوششی بر روی اوست. بین چیزی که پوشش است و محبت، شباهتهای هستیشناختی وجود دارد که هر دو، انسان را در برمیگیرند و همچنان که پوشش مانع آسیب آلودگی و گرما و سرما میشود محبت نیز از آسیب دشمنان حفظ میکند.
3. در آیه 26 سوره احزاب ترس بهمثابه چیزی است که خداوند در دل مشرکان انداخته است: ﴿قَذَفَ فی قُلُوبِهِمُ الرُّعبَ﴾؛ یعنى در دلهایشان ترسى از پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلم و یاران مؤمن انداخت (طبرسی، 1372: 20/82). ترس به منزله شیء است که تمام دل را در بر میگیرد و مانع انجام کار میشود؛ گویی فضا و حجم آن را اشغال کرده و مانع ورود عزم و اراده برای انجام هر عملی است.
4. در آیه 105 سوره کهف ﴿فَحَبِطَت أَعمالُهُم فَلا نُقیمُ لَهُم یَومَ القِیامَةِ وَزنا﴾ «درست همانند خاکستر، در برابر یک طوفان عظیم و چون آنها عملى که قابلسنجش و ارزش باشد ندارند، لذا روز قیامت وزن و میزانى براى آنان برپا نخواهیم کرد» که شباهت هستیشناختی بین آنها وجود دارد. اجسام سنگین پابرجا و استوارند ولی اجسام سبک پایداری و ثبوت ندارد و با وارد کردن نیرو به آن، به راحتی جابجا میشود و از بین میرود ﴿فَأَمَّا مَن ثَقُلَت مَوازِینُهُ﴾ (قارعه/6-7). این آیه اشاره دارد به اینکه اعمال دارای وزن است و بعضى اعمال در ترازو سنگین است، یعنی نزد خداى تعالى قدر و منزلت دارد. اثر اعمال مختلف است و آن اعمالى که در ترازو سنگین باشد سعادت را دنبال دارد (طباطبایی، 1417: 20/506) و در (انسان/27) برای روز قیامت شیء سنگین تعبیر شده است و اگر روز را ثقیل خوانده، استعاره است، گویا شدت آن روز بار بسیار سنگینى است که نمىتوان به دوشش کشید (طباطبایی، 1417: 20/142) و (انشراح/2) رسالت پیامبر بار سنگین بیان شده که نشانگر عظمت و بزرگی است (مکارم، 1374: 27/125). وزن داشتن و قابل توزین بودن نیز از خصوصیات اشیاء مادی است که برای اعمال به کار رفته است.
5. در آیهای دیگر حق بهمانند شیء مادی مفهومسازی شده که بر باطل افکنده میشود و باطل چیزی است که حق میتواند آن را در هم بکوبد و از بین ببرد: ﴿بَل نَقذِفُ بِالحَقِّ عَلَى الباطِلِ فَیَدمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِق﴾ (انبیاء/18). «قذف» به معناى انداختن است و «دمغ» به معناى شکافتن فرق سر تا مغز سر است. «زهوق النفس» به معناى هلاکشدن است (طبرسی، 1372: 7/68). گویی حق یک شیء سنگین و پرقدرت است که بر باطل کوبیده میشود، آن را در هم میشکند واز بین میبرد. همچنین در آیات قرآن امور انتزاعی چون برهان، فرقان، هدایت، رحمت و رشد به صورت یک پدیده مادی که قابل دادن و گرفتن است مفهومسازی شده است (نمل/64؛ انبیاء/48).
6. در مواردی عذاب یا نعمت به صورت لباس و پوشش به تصویر کشیده شده است تا احاطه کامل آن را بر انسان برساند:
﴿یَومَ یَغشاهُمُ العَذابُ...﴾ (عنکبوت/55) «یغشیهم» به معناى پوشاندن به طور احاطه است (راغب، 1392: 373). برای درک فراگیربودن عذاب، در روز قیامت و ملموس نمودن آن از صفت پوشاندن که مختص لباس است استفاده نموده است (طباطبایی، 1417: 12/523؛ سیدرضی، 1407: 196).
﴿فَکَفَرَت بِأَنعُمِ اللَهِ فَأَذاقَهَا اللَهُ لِباسَ الجُوعِ وَ الخَوفِ﴾ (نحل/112)؛ تعبیر لباس بر احاطه و شمول دلالت دارد، همانطور که لباس بر بدن احاطه دارد و چشیدن بر خوردن بسیار کم دلالت دارد مقدار اندک از گرسنگى و ترس که خدا به آنان چشانید از هرسو بر ایشان احاطه دارد، پس چه حالى خواهند داشت وقتى که خدا بیش از این را به ایشان بچشاند. (طباطبایی، 1417: 15/313).
﴿وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیلَ لِباساً...﴾ (فرقان/47)؛ ظلمت شب مانند لباس و پرده، آدمى را مىپوشاند و بر او مسلط است؛ یعنی شب بر آنها تسلط دارد و از کار و فعالیت باز داشته است (طباطبایی، 1417: 15/113). عذاب، گرسنگی، ترس و شب در ویژگی فراگرفتن و پوشاندن فرد، شباهت هستیشناختی با پوشش دارد.
7. در برخی آیات قرآن رحمت خداوند به صورت گنجینههایی مفهومسازی شده؛ مانند کسی که در بالا ایستاده و گنجینه در اختیار اوست (اسراء/100).
﴿أم عِندَهُم خَزائِنُ رَحمَةِ رَبِّکَ العَزیزِ الوَهَّابِ﴾ (ص/9)؛ بلکه آیا نزد ایشان خزانههاى رحمت پروردگارت هست، که از آن خزانهها به هرکس هرچه بخواهد مىدهد تا آن را از تو دریغ بدارند؟ بلکه این خزانهها منحصراً در اختیار خود خداست و او بهتر مىداند که رسالت به چه کسی دهد. ابن عاشور در تفسیر آیه و تعریف خزائن گفته است: خزائن جمع خزینه، به مکانی که اموال و اطعمه در آن جمع و نگهداری میشود، همچنین به صندوقهایی از چوب یا فلز (گاوصندوق) که اموال در آن ذخیره و نگهداری میشود گفته میشود. در این آیه رحمت خداوند به صورت استعاره همچون شیء نفیس و ارزشمندی قلمداد شده که انسانها خواهان و طالب آن هستند ولی فقط به تشخیص صاحب خزانه به آرزومندان اعطا میشود (ابن عاشور، 1388: 23/119). بنا بر این استعاره «رحمت خدا شئ نفیس یا مال و دارایی است» به کار رفته است در آیه 32 زخرف تعبیر تقسیم کردن رحمت آمده که در مورد مال و اشیا مادی به کار میرود. «منظور از رحمت در اینجا نبوت است، چرا که اگر انبیاء نبودند انسانها هم راه آخرت و معنویت را گم مىکردند و هم راه دنیا را، چنان که دورافتادگان از مکتب انبیاء هر دو راه را گم کردهاند» (مکارم، 1374: 19/225).
همین مفاهیم در تفسیر آیه 2 سوره فاطر دیده میشود: ﴿ما یَفتَحِ اللَهُ لِلنَّاسِ مِن رَحمَةٍ﴾ یفتح آورده، یرسل نیاورده تا اشاره کند به اینکه رحمت خدا خزانه دارد، همچنان که در مواردى دیگر این معنا را صریحاً بیان کرده و از آن جمله فرموده: ﴿أَم عِندَهُم خَزائِنُ رَحمَةِ رَبِّکَ العَزِیزِ الوَهَّابِ﴾ و نیز فرموده: ﴿قُل لَو أنتُم تَملِکُونَ خَزائِنَ رَحمَةِ رَبِّی...﴾ تعبیر به «گشودن خزینه» از تعبیر فرستادن مناسبتر است تا بفهماند که رحمت خداوند در خزانههایی در جایگاه بالا ذخیره شده است که به انسان احاطه دارد و بهرهمند شدن مردم از آن خزانهها تنها محتاج به این است که خدا درِ آن خزانهها را بهرویشان بگشاید. شباهت هستیشناختی بین گنجینه جواهرات گرانقیمت که کلیددار آن به هرکس بخواهد میبخشد و رحمت خداوند وجود دارد و خدا به هر کس اراده کند براساس شایستگیاش در را به رویش میگشاید و رحمت را به سویش سرازیر میکند
8. در دسته دیگری از آیات از وسعت وضیق برای امور غیرحسی که وسعت و تنگنا در آنها به شکل واقعی وجود ندارد به کار برده شده است: ﴿اللَهُ یَبسُطُ الرِّزقَ لِمَن یَشاءُ مِن عِبادِهِ وَ یَقدِرُ لَهُ﴾ (عنکبوت/62؛ شعراء/13). روزی و معیشت مانند جسم گسترده میشود یا کم میگردد و بهروشنی میفهماند که اگر خدا بخواهد آنان در نعمت زندگی میکنند. با این استعاره مفهومی قضا و قدر الهی که مفهومی عقلی و پیچیده است را به مخاطب میفهماند.
9. فعل نزل به معنی فرو فرستادن یا ریختن چیزی از بالا به پایین است مانند ریزش باران و برف ولی در بسیاری از موارد در مورد امور معنوی همین تعبیر به کار رفته:
﴿وَ لَقَد أَنزَلنا إِلَیکُم آیاتٍ مُبَیِّناتٍ﴾ (نور/34) آیاتی بهسوی شما نازل کردیم آیات از بالا به پایین فرو فرستادیم.
﴿إِنَّا مُنزِلُونَ عَلى أَهلِ هذِهِ القَریَةِ رِجزاً مِنَ السَّماءِ بِما کانُوایَفسُقُون﴾ (عنکبوت/34)؛ آنها به خاطر فسقهایى که مىکردند، دچار عذابى مىشوند که ما آن را از آسمان نازل خواهیم کرد و «رجز» به معناى عذاب است. ریزش عذاب همچون باران از بالا شمول و گستردگی را میرساند که انسان راه فراری از آن ندارد و همه آنچه از طرف خداوند است از بالا به پایین مفهومسازی شده است که قدرت و تسلط خداوند را برای انسان قابل فهم میکند.
10. در آیاتی سخن نیکو و مؤمنان را چون گیاهی که ریشه قوی دارد و شاخ و برگ زیاد خواهد داشت، تبیین کرده است ﴿کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصلُها ثابِتٌ وَ فَرعُها فِی السَّماءِ﴾ (ابراهیم/24؛ فتح/29).
در کلام امام علی علیه السلام
استعارههای مادی قرآنی یا بازتاب آنها در بسیاری از سخنان امیرالمؤمنین علیهالسلام دیده میشود:
1. «إِنَّ الحَقَّ ثَقِیلٌ مَرِیءٌ وَ إِنَّ البَاطِلَ خَفِیفٌ وَبِیءٌ» (حکمت 376)؛ حق سنگین اما گواراست و باطل، سبک اما کشنده. برای حق وزن در نظر گرفته در حالی که مادیات دارای وزن هستند و آن را گوارا دانسته که از خصوصیات نوشیدنیهاست و در نقطه مقابل آن باطل، سبک و کموزن و کمبهاست و همچنان که کمی از سم کشنده است باطل هم با وزن کم هلاککننده است. حق و باطل از امور انتزاعی است و شباهت هستیشناختی و معرفتشناختی حق، با خوردنی و نوشیدنیِ گوارا و شیرین تبیین شده و صلابت حق به سنگینی اجسام شباهت دارد و باطل در عین راحتی، فرجامی تلخ و ناگوار دارد (این استعاره در بند 5 و 6 استعارههای قرآنی توضیح داده شد).
2. «مَن لَانَ عُودُهُ کَثُفَت أَغصَانُهُ»؛ کسى که درخت شخصیت او نرم و بىعیب باشد، شاخ و برگش فراوان است (حکمت 214). شخصیت انسان را بهصورت درخت مفهومسازی نموده است که اگر ساقهاش نرم و سالم باشد پرشاخ و برگ خواهد شد. انسانی که شخصیت اخلاقی نرم و متعادل داشته باشد نسبت به دیگران نرمش و انعطاف داشته و دوستان زیادی خواهد داشت. این سخن بازتاب استعاره قرآنی مؤمن گیاه نیرومند است میباشد که در (فتح/29 و ابراهیم/24 به کار رفته است).
«المَالُ مَادَّةُ الشَّهَوَات»؛ ثروت، ریشه شهوتهاست (حکمت 58). استعاره «مال و پول ریشه است» به کار رفته است و شباهتهای هستیشناختی و معرفتشناختی بین پول و ریشه گیاه وجود دارد. همچنان که ریشه سبب رشد گیاه و پرشاخ برگ شدن و بار دادن گیاه است، پول نیز اگر در راه صحیح به کار گرفته نشود سبب رشد شهوت در شاخههای مختلف و ببار آمدن فساد و رشد آن میشود.
3. «اللِّسَانُ سَبُعٌ إِن خُلِّیَ عَنهُ عَقَر»؛ زبان تربیتنشده، درندهاى است که اگر رهایش کنى مىگزد (حکمت 60). زبان اگر بهموقع و بجا به کار گرفته نشود گزنده میشود. زبان بهمثابه حیوان گزندهای به تصویر کشیده شده، همچنان که گزش حیوانات سوزش را درپی دارد، زبان تلخ و گزنده نیز سبب سوزش درونی است. سخن، امری انتزاعی است با استعاره مفهومی که در قرآن به کار رفته است ابعادش را تبیین نموده است. این استعاره نیز از نوع استعاره مادی است که درآیات قرآن به فراوانی به کار رفته است.
4. «العَفَافُ زِینَةُ الفَقرِ وَ الشُّکرُ زِینَةُ الغِنَى» (حکمت 68)؛ عفاف و شکر زینت است، عفت تزیینی است که زشتی فقر را میپوشاند و روحیه تشکر زینتی است که زشتیهای ثروتمندی را پوشش میدهد. شباهت معرفتشناختی بین زینت و عفاف و غنا وجود دارد همچنان که زینت کارکرد زیباسازی دارد عفت و احساس بینیازی نیز صفت معنوی است که سبب زینت و زیبایی شخصیت انسانی است. همچنان که در قرآن امور غیرمادی مانند شادابی زمین، به زینت تعبیر شده است.
5. «الحِکمَةُ ضَالَّةُ المُؤمِنِ فَخُذِ الحِکمَةَ وَ لَو مِن أَهلِ النفاق»؛ حکمت گمشده مؤمن است، حکمت را فراگیر هر چند از منافقان باشد (حکمت 80). در این سخن، حکمت چیزی است که انسان باید همیشه به دنبالش باشد و برای یافتن آن حتی میتواند به اهل نفاق مراجعه کند. همچنان که درآیات قرآن اموری مانند ترس یا محبت بهمثابه شیء آمده است.
6. «جعل فى یَدَیکَ مَفاتیحَ خزائنِه بِما أذِنَ لَکَ فیه مِن مَسألتِه فَمَتى شِئتَ استَفتَحتَ بِالدّعاءِ أبوابَ نعمتهِ و استَمطَرتَ شَآبیبَ رحمتِه» (نامه 21 نهجالبلاغه)؛ خداوند کلیدهاى خزائن (رحمت) خود را در دست تو قرار داد، بدین ترتیب که اجازه سؤال و درخواست از حضرتش را به تو داد. پس هرگاه خواستى درهاى نعمت او را بوسیله دعا گشوده و درخواست فروریختن بارانهاى پیاپى رحمت او را مىنمائى. پس دعا یکی از کلیدهای باز شدن رحمت الهی به سوی انسان است. در این سخن نورانی، امام یکی از مصادیق آیه قرآن و باز شدن خزائن رحمت الهی را تبیین نموده اند.
7. «الحِلمُ غِطَاءٌ سَاتِرٌ وَ العَقلُ حُسَامٌ قَاطِعٌ...»؛ بردبارى پردهاى است پوشاننده و عقل شمشیرى است بُران، پس کمبودهاى اخلاقى خود را با بردبارى بپوشان و هواى نفس خود را با شمشیر عقل بکش (حکمت 424). استعاره مفهومی که در این سخن بهکار رفته است «شکیبایی پرده است» که نقطه ضعفهای اخلاقی را پوشش میدهد هم چنان که پرده آنچه را در پس آن قرار دارد، میپوشاند. در قرآن نیز از عذاب یا رحمت و مودت تعبیر به پوشش شده است.
استعاره ظرف
در این نوع از استعارهها امری انتزاعی یا عاطفی به شکل ظرفی که دارای بعد و حجم است تصور میشود درحالی که میدانیم این امور در واقعیت حجم و بعد ندارند ولی برای درک بهتر، با توجه به شباهتهای معرفتشناختی و هستیشناختی با یک قلمروی محسوس، آن را به شکل ظرف مجسم میکنیم؛ مثل وقتی که میگوییم: «تو دردسر افتاد» برای دردسر درون و بیرون فرض شده و امکان به درون افتادن یا بیرون آمدن از آن هست. در این گونه از استعارههای مفهومی، مفاهیم انتزاعی را در قالب ظرف درک کرده و آنها را دارای ابعاد فضایی و مکانی فرض میکنیم و این امر از تصور انسان از جسم خودش و اشیاء و طبیعت اطراف او سرچشمه میگیرد که هر چیزی دارای مرزبندی و محدوده خاص است. استعاره وجودی ظرف در واقع بهنوعی استعاره مادی یا جسمی نیز هست و فرقش با استعاره مادی در این است که ظرف دارای درون و بیرون است. در بسیاری از آیات قرآن انسان یا قلب و ذهن او به عنوان ظرف در نظر گرفته شده است و میتوان بسیاری از فضائل و رذائل اخلاقی را درونش ریخت یا بیرون آورد.
در قرآن
1. قرآن روز قیامت را مانند ظرفی میداند که در آن همه درونیات انسان بروز وظهور پیدا میکند: ﴿یَخافُونَ یَوماً تَتَقَلَّبُ فیهِ القُلُوبُ وَ الأَبصارُ﴾ (نور/37)؛ میترسند از روزی که دلها و دیدگان زیرورو شود و در آن روز دیده، به نور ایمان و معرفت روشن میشود و با نور پروردگارش بینا مىگردد، در نتیجه چشمش به کرامتهاى خدا مىافتد «روز قیامت روز انقلاب و دگرگونى حالت دلها و چشمهاست» (طبرسی، 1372: 17/144). در آیات قرآن نیز نور و ظلمت، ایمان و کفر دارای محدوده مشخص است. تعبیر ﴿من الظلمات الی النور﴾ که انسان با ورود بر یکی از آنها از دیگری خارج میشود. همچنین در مفهومسازی قرآن فضائلی مانند یاد خدا و رحمت خداوند ظرفی است که انسان اگر وارد آن شود خارج از رذائل است؛ با اینکه میدانیم جایگاه دینی، ابعاد فضایی ندارد ولی در ذهن خود برای آن بعد و فضا در نظر میگیرد تا درک بهتری از آنها داشته باشد. مفاهیمی چون گمراهی، رحمت و غفلت و نادانی به شکل ظرفی تصور شده که انسان درون آن قرار میگیرد که فراگیر بودن این امور نسبت به انسان را نشان میدهد (انبیاء/54؛ مریم/39؛ نساء/31؛ توبه/45؛ هود/31).
2. ﴿مَن یَتَّقِ اللَهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجاً﴾ (طلاق/2)؛ «خدا برای پرهیزگاران راه خروج از مشکلات زندگى فراهم مىکند.» مشکلات زندگی مانند ظرفی حجیم مفهومسازی شده که اگر به شریعت عمل شود امکان بیرون آمدن از آن هست (طباطبایی، 1417: 19/314). خروج از مشکلات امری انتزاعی است ولی همچون گذرگاهی، ملموس و مجسم شده که راه خروج از آن تقوی است.
3. در آیه 10 سوره قصص دل انسان به شکل ظرفی تصور شده که خالی است یا چیزی در داخل آن ریخته شده:﴿وَ أَصبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسى فارِغاً... أَن رَبَطنا عَلى قَلبِها...﴾؛ خالی شدن دل مادر موسی علیهالسلام یعنی دلش از ترس و اندوه خالى شد، دیگر خیالهاى پریشان و خاطرات وحشتزا در دلش خطور نکند و دلش را مضطرب نکند تا اسرار دلش را اظهار ننماید. از ظاهر سیاق برمىآید که سبب اظهار نکردن مادر موسى علیهالسلام فراغت خاطر و بستن دلش بود که خدا سبب آن شده است، چون به او وحى فرستاد که مترس و غم مخور که ما او را به تو برمىگردانیم (طباطبایی، 1417: 16/12). گویی دل مادر موسی علیهالسلام ظرفی پر از نگرانی و اضطراب بوده که خداوند غم و نگرانی را از آن بیرون ریخته و بعد در آن را محکم کرده تا ترس بدان راه پیدا نکند و با این مفهومسازی استعاری، تشویش مادر موسی علیهالسلام و چگونگی رهایی او از نگرانی را برای مخاطب ملموس نموده است.
4. در برخی آیات در ظرف دل، ایمان و یقین یا شک و ترس ریخته یا انداخته میشود و از لفظ «در آن» که برای مکان به کار میرود استفاده شده است: ﴿وَ قَذَفَ فی قُلُوبِهِمُ الرُّعبَ...﴾ (26 احزاب)؛ یعنى در دلهایشان ترسى از پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم و یاران مؤمن او انداخت... (طبرسی، 1372: 8/551) و در آیه ﴿کَذلِکَ سَلَکناهُ فی قُلُوبِ المُجرِمین﴾ (شعراء/200)؛ اینگونه قرآن را در دلهای مشرکین داخل میکنیم. دل مانند ظرفی که دارای درون و بیرون است در نظر گرفته شده است و این که ایمان به خدا در عمق وجود انسان جای میگیرد و به حرف و زبان نیست.
5. ﴿أَ لَم یَرَوا أنَّا جَعَلنَا اللَّیلَ لِیَسکُنُوا فیهِ﴾ (نمل 86) ؛آیا ندیدید که شب را پدید آوردیم تا در آن بیارامند. شب به منزله مکانی مشخص و دارای فضایی است که داخل آن استراحت میکنند.
﴿إِنَّا أَنزَلناهُ فی لَیلَةٍ مُبارَکَةٍ﴾ (دخان/3)؛ در شبی مبارک آن را نازل کردیم شب را چون ظرفی در نظر گرفته که در داخل آن قرآن را نازل نموده است یعنی زمان که امری انتزاعی است را در قالب مکان که محدوده و مرز مشخص میتوان برایش در نظر گرفت قابل درک و فهم شده است.
﴿وَ أَغطَشَ لَیلَها وَ أَخرَجَ ضُحاها﴾ (نازعات/29)؛ شب را تاریک قرار داد و روزش را از آن بیرون آورد. شب را به صورت فضایی به تصویر کشیده که روز را از آن بیرون میآورد. این مفهوم در آیات دیگر بهشکلی مفهومسازیشده که گویی شب و روز یکدیگر را میپوشانند و در تفسیر آیه 13 سوره انعام علامه طباطبایی شب و روز را گهوارهای که انسان در آن تربیت میشود ذکر کرده است؛ یعنی انسان در ظرفی که دارای ابعاد است قرارگرفته و در آن بهسوی تکامل جسمی و روحی خود گام برمیدارد. با این استعاره آرامش خواب و ارزش و لزوم استراحت برای بازیافت انرژی و فعالیت روز را تبیین میکند.
در کلام امام علی علیه السلام
1. ﴿إِنَّ هَذِهِ القُلُوبَ أَوعِیَةٌ فَخَیرُهَا أَوعَاهَا﴾ (حکمت/147)؛ این قلبها ظرفهایی هستند، که بهترین آنها، نگاهدارندهترین آنهاست؛ یعنی هرچه گنجایش و ظرفیت فرد بیشتر باشد، البته «بستگی به صاحب آن دارد که آن را از چه پر کند» (رفیعی،1394: 155). در قرآن نیز استعاره قلب ظرف است به کار رفته است.
2. «وَ العُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِیَ الدَّهرُ- أَعیَانُهُم مَفقُودَةٌ وَ أَمثَالُهُم فِی القُلُوبِ مَوجُودَةٌ... أَشَارَ بِیَدِهِ إِلَى صَدرِهِ لَو أَصَبتُ لَهُ حَمَلَةً»؛ اما دانشمندان تا دنیا برقرار است زندهاند، بدنهایشان گرچه در زمین پنهان اما یاد آنان در دلها همیشه زنده است (اشاره به سینه مبارک کرد). دانش فراوانى انباشته است، اى کاش کسانى را مىیافتم که مىتوانستند آن را بیاموزند، یاد دانشمند و دانش در سینه قرار میگیرد که برگرفته از استعاره قرآنی «قلب ظرف است» میباشد.
3. و در (حکمت/175) «وَ قَالَ علیه السلام إِذَا هِبتَ أَمراً فَقَع فِیهِ- فَإِنَّ شِدَّةَ تَوَقِّیهِ أَعظَمُ مِمَّا تَخَافُ مِنهُ»؛ هنگامى که از چیزى مىترسى، خود را در آن بیفکن، زیرا گاهى ترسیدن از چیزى، از خود آن سختتر است. استعاره «مشکلات یا سختیها ظرف هستند» که در قرآن نیز به کار رفته است.
4. «وَ قَالَ علیهالسلام کُلُّ وِعَاءٍ یَضِیقُ بِمَا جُعِلَ فِیهِ- إِلَّا وِعَاءَ العِلمِ فَإِنَّهُ یَتَّسِعُ بِه» (حکمت 205)؛ هر ظرفى با ریختن چیزى در آن پر مىشود جز ظرف دانش که هرچه در آن جاى دهى، وسعتش بیشتر مىشود. بیانگر گنجایش علمی انسان است که حد و مرز ندارد. در برخی تعابیر قرآنی نیز ذهن یا دل انسان به منزله ظرفی است که چیزهایی مانند ایمان یا یقین در آن ریخته میشود.
استعارههای شخصیتبخشی
در این نوع از استعاره، صفات و ویژگی انسانی به حوزه غیر انسان داده میشود شخصیت بخشی از مهمترین نوع استعارههای وجودی است که در آن چیزی را در قالب انسان و ویژگیهای آن را در قالب اوصاف بشری درک میکنیم.
در قرآن
اهداف شخصیتبخشی در پارهای از موارد برای نشان دادن عظمت، بزرگی، تسلط و علم خداوند و در مواردی نشان دادن درجه تعظیم و یا درجه فرمانپذیری و فروتنی در مقابل خداوند است گاه نیز برای تحقیر و کوچکی پدیدهای به کار گرفته شده است.
1. در آیهای از قرآن زمین مانند انسانی در نظر گرفته شده که زیور به خود گرفته و خود را زینت نموده است و سرمست و شاد به زینت خود میبالد که ناگهان عذاب میرسد. این حال کسی است که در دنیا سرمست است منظور از این استعاره نشان دادن عظمت و قدرت خداوند و تحقیر غرور و سرمستی انسان است. ﴿حَتَّى إِذا أَخَذَتِ الأَرضُ زُخرُفَهاوَ ازَّیَّنَت وَ...﴾ (یونس/24)؛ یعنى تا آن وقتى که زمین خرمى و زیور گیرد و گلها و گیاههاى رنگارنگ در آن بروید و در چشم بیننده آراسته گردد (طبرسی، 1372: 5/165). حالت طراوت و شادابی زمین بعد از بارش باران با «زینت کردن» مفهومسازی شده است. جواهرآلات و زینتهای انسان، مانند سرسبزی باغ، ازبینرفتنی است پس بهجای ظواهر دنیایی، باید به خدا اتکا نمود.
2. نسبتدادن ویژگیهای انسانی به غیرانسان در آیات قرآن به فراوانی به کار رفته مانند بازخواست شدن، خشم و نفس نفس زدن، امر کردن، چهره در هم کشیدن، گواهی دادن، سخن گفتن و بار بر زمین گذاشتن که بر چیزهایی که در واقعیت عینی این صفات برایشان معنا ندارد، آورده شده تا درک این امور برای انسان آسان شود:
﴿وَ لا تَقفُ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلمٌ إِنَّ السَّمعَ وَ البَصَرَ وَ الفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنهُ مَسؤُلاً﴾ (اسراء/36) دنبال چیزى را که بدان علم ندارى مگیر که گوش و چشم و دل درباره همه اینها روزى مورد بازخواست قرار خواهد گرفت یعنی «گوش و چشم و دل همگى مسؤولاند» و آگاهی نسبت به موضوع دارند، در برابر کارهایى که توسط همین اعضا انجام دادهاند از آنها سؤال مىشود که تحقیر و کوچک شمردن انسان در برابر خداوند رابیان میکند.
3. ﴿...سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفیراً﴾ (فرقان/12) «غیظ» به معناى خشم شدید است تا آنجا که مىگوید: «تغیظا» اظهار غیظ است، که گاهى با سروصدا هم توأم است، «زفیر» تردد و آمد و شد، که با فرو رفتن آن، دندههاى سینه بالا مىآید و با برآمدنش فرو مىنشیند (راغب، 1392: 382). حال آتش دوزخ را نسبت به آنان وقتى که در روز جزا با آن مواجه مىشوند چنین تمثل مىکند، که همانند شیر در هنگام دیدن شکار خود فریاد برمىآورد (طباطبایی، 1417: 15/187). صفت خشم، مشترک بین انسان و حیوان است برای بیان سختی و شدت. روز قیامت در قالب انسانی با سرو صدا و خشم شدید مجسم شده است. نشان دادن چهره خشمگین و ناخوشایند جهت نشان دادن هولناکی و زشتی چهره عذاب و تحقیر جهنم به کار رفته است.
4. در برخی آیات برای اجل، موعظه، شفا، هدایت، علم، حق و آیه فعل آمدن که مربوط به انسان است به کار رفته است گویی مانند شخصی هستند که میآیند میروند یا میرسند؛ مانند ﴿فَإِذا جاءَ أَمرُنا﴾ (مؤمنون/27)؛ وقتی دستور ما آمد بیانگر قدرت، عظمت و بزرگی امر خداست و نیز آیه ﴿جاءَ أَجَلُهُم ...﴾ (یونس/49).
﴿وَ قُل جاءَ الحَقُّ وَ زَهَقَ الباطِلُ إِنَّ الباطِلَ کانَ زَهُوقاً﴾ (اسراء/81)؛ فعل آمدن را به حق نسبت داده است که برای نشان دادن عظمت قدرت خداوند است که حق را پیروز میکند و باطل را از بین میبرد. «زهوق» به معناى هلاکت است و به حضرت رسول خطاب میکند که ظهور حق و بطلان و نابودی باطل را اعلام کند (طبرسی، 1372: 6/672) که عظمت و قدرت حق و سستی باطل را برای مخاطب ملموس میکند.
﴿وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ اللَّیلَ وَ النَّهارَ والشَّمسَ وَ القَمَرَ کُلٌّ فی فَلَکٍ یَسبَحُونَ﴾ (انبیاء/33)؛ خداوند کسى است که شب و روز و خورشید و ماه را آفرید و هر کدام از آنها در فلکى شناورند شنا میکنند. خورشید و ماه و ستارگان بهمنزله موجودات صاحب عقل تلقى شدهاند و در حقیقت فعلى که به آنها نسبت داده شده، فعل عقلایى است (طبرسی، 137: 7/74). قدرت خداوند که سیارات را بهصورت شناور در آسمان مستقر نموده است. ﴿سَخَّرنا مَعَ داوُدَ الجِبالَ یُسَبِّحنَ وَ الطَّیرَ وَ کُنَّا فاعِلینَ﴾ (انبیاء/79)؛ ما کوهها را مسخر ساختیم که همراه داود تسبیح مىگفتند و همچنین پرندگان را. در آیهای از سوره رعد، رعد تسبیح میگوید: ﴿وَ یُسَبِّحُ الرَّعدُ بِحَمدِه﴾ (رعد/13) که درجه فرمانپذیری آنها را بیان میکند و در آیه 18 سوره التکویر: ﴿وَ الصُّبحِ إِذا تَنَفَّس﴾؛ صبح مانند انسان نفس میکشد. نفس کشیدن فعل بشری است که به صبح نسبت داده شده است. وقتی صبح نور خود را در افق مىگستراند و تاریکی را که افق را فرا گرفته بود از بین مىبرد و این نوعى استعاره است؛ مانند کسی که بعد از اعمال دشوارى که انجام داده لحظهای فراغت یافته تا استراحت کند نفسى عمیق مىکشد، روشنی افق تنفسی از صبح است (طباطبایی، 1417: 20/217). زمخشری تنفس صبح را استعاره از آوردن نسیم صبح دانسته است (زمخشری، 1407: 4/710). شادابی و آرامش صبح (اول روز) را به تصویر میکشد و قدرت خداوند در ایجاد زیباییها به انسان گوشزد میکند.
در کلام امام علی علیه السلام
1. «یَا کُمَیلُ العِلمُ خَیرٌ مِنَ المَالِ- العِلمُ یَحرُسُکَ وَ أَنتَ تَحرُسُ المَال» (حکمت/134)؛ اى کمیل: دانش بهتر از مال است، زیرا علم، نگهبان تو است و مال را تو باید نگهبان باشى و مقام و شخصیتی که با مال به دست آمده با نابودى مال، نابود مىگردد. شباهت وجودی بین دو قلمرو برقرار است همچنان که نگهبان از صاحب خود محافظت میکند، دانش نیز با ممانعت از اشتباهات صاحبش، او را از لغزش حفظ میکند. در ادامه علم را فرمانروا شمرده و مال فرمانبردار که برای نشان دادن بزرگی علم است (ابن میثم، 1375: 5/324) و درمقابل این تعبیر در حکمت 107 «وَ قَالَ علیهالسلام رُبَّ عَالِمٍ قَد قَتَلَهُ جَهلُهُ» تعبیر جهل انسان را میکُشد، برای تحقیر جهل آمده است. همچنین این استعاره عظمت و قدرت علم و زیان جهل را قابل درک میکند.
2. خسته شدن و افسردگی که ویژگی انسانی است به دل نسبت داده شده است که تجلی استعارههایی از قرآن است که به قلب تشخص میداد:
«إِنَّ هَذِهِ القُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الأَبدَانُ- فَابتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الحِکَمِ» (حکمت 91)؛ همانا این دلها همانند بدنها افسرده مىشوند، پس براى شادابى دلها، سخنان زیباى حکمتآمیز را بجویید. چنین تعبیری در حکمت 312 نیز برای قلب آمده است: «وَ قَالَ علیهالسلام إِنَّ لِلقُلُوبِ إِقبَالًا وَ إِدبَاراً- فَإِذَا أَقبَلَت فَاحمِلُوهَا عَلَى النَّوَافِلِ- وَ إِذَا أَدبَرَت فَاقتَصِرُوا بِهَا عَلَى الفَرَائِضِ»؛ دلها را روى آوردن و نشاط و پشت کردن و فرارى است، پس آنگاه که نشاط دارند آن را بر انجام مستحبات وادارید و آنگاه که پشت کرده بىنشاط است، به انجام واجبات قناعت کنید به این شکل معرفت و شادابی در عبادت تبیین شده است.
3. «الفِکرُ مِرآةٌ صَافِیَةٌ وَ الِاعتِبَارُ مُنذِرٌ نَاصِحٌ»؛ اندیشه، آیینهاى شفّاف و عبرت از حوادث، بیمدهندهاى خیراندیش است (حکمت 365). اندیشه به مثابه آینه که آنچه در درون و ضمیر انسان است در اندیشه بازتاب پیدا میکند. عبرت مانند شخص بیمدهنده و خیرخواه تصور شده که راهنمایی میکند و مانع خطا میگردد. «عبرت، انسان را به یاد آخرت میاندازد و باعث میشود کارهای نهی شده را انجام ندهد» (ابن میثم،1374: 5/712). قدرت و زیبایی اندیشه و کارکردش با این استعاره به تصویر کشیده شده است.
4. در حکمت 212 «وَ قَالَ علیهالسلام عُجبُ المَرءِ بِنَفسِهِ أَحَدُ حُسَّادِ عَقلِهِ»؛ عُجب را چون شخصی دانسته که به عقل حسادت میکند همچنان که حسود مانع پیشرفت است. خودپسندی نیز مانع کارکرد عقل است. عجب همچون شخصی در مقابل خرد ایستاده است و این استعاره بیانگر جایگاه والای اندیشه و تحقیر عجب و خودبزرگبینی است. با این استعاره مسائل مربوط به روان انسان به زبانی ساده تبیین شده است.
بحث و نتیجهگیری
1. در نگاه زبانشناسی شناختی، استعارههای مفهومی بخش عمده گفتگوها را تشکیل میدهند این استعارهها به اندیشه بشر، درباره تجربیات جسمی برمیگردد. تحلیل استعارههای مفهومی تأثیر بسزایی در فهم متون دینی دارد و به اندیشه انسان جهت میدهد.
2. گونههای مختلف استعارههای مفهومی که زبانشناسی شناختی ارائه میدهد در زبان قرآن به کار رفته است زیرا قرآن به زبان بشر سخن گفته و امور غیبی و مجردات را با واژگانی که برای انسان قابل درک باشد بیان کرده است و فهم این استعارهها باعث فهم بهتر آیات قرآن از طریق مجسم نمودن مفاهیم است. استعارههای هستیشناختی سه نوع (مادی، ظرف، شخصیتبخشی) است که هر سه گونه در آیات قرآن به وفور به کار رفته است. با تحلیل این استعارهها چگونگی تأثیرگذاری قرآن در نحوه تفکر و نگرش انسانها را روشن میکند.
3. بررسی استعارههای وجودی در حکمتهای امام علی علیهالسلام که به فراوانی استفاده شده نشان میدهد که برخی موارد همان استعاره قرآنی به کار رفته است، مانند تعبیر خزائن رحمت الهی یا سنگینی حق، گاه استعارهای مشابه استعاره قرآنی است و در اغلب موارد استعارههای زبانی به کار رفته در کلام حضرت، تجلی استعارههای هستیشناختی قرآن است؛ مانند استعاره مادی «صبر پرده است» که تناظر وجودی بین پرده و صبر برقرار است و صبر چون پوششی انسان را از گناه و بدی حفظ میکند. در قرآن نیز استعاره «پرده و پوشش» در بسیاری از آیات به کار رفته است. بازتاب این استعاره در این سخن حضرت «کمبودهای اخلاقی را با صبر بپوشانید» آمده است. اینگونه تعابیر بازتاب فرهنگ و جهانبینی قرآن است که تفسیر و تبیین آیات قرآن و یا بیان مصادیق آن است که نشان از درک والای قرآنی حضرت و تربیت در خانه وحی ایشان است.
4. بنابراین با واکاوی استعارههای مفهومی میتوان به نظام مفهومی گوینده سخن پی برد و چنان که شواهد نشان میدهد، انعکاس جهانبینی قرآن در اندیشه حضرت مفهومی بوده و نگرش قرآنی داشتهاند و اندیشه ایشان تمام و کمال با جام قرآنی سیراب و تغذیه شده و برگرفته از آیات الهی است؛ چنان که شواهد نشان میدهد بینش و منش ایشان قرآنی است و هرکس بخواهد فرهنگ و جهانبینی قرآن را در حد اعلا بفهمد باید به اقوال و افعال امیرالمؤمنین علیهالسلام رجوع کند، چنان که پیامبر خود فرمودهاند: «علی مع القرآن و القرآن مع علی لن یفترقا حتی یردا علی الحوض» (المستدرک، 1110: 3/24). آن حضرت ابعاد و حقایق قرآنی را بهخوبی دریافته و مظهر اندیشه قرآنی است. از این رو رسول خدا صلیالله علیه و اله وسلم خطاب به ایشان فرمودند: «المیزان میزانک» (بحارالانوار، 1110: 24/272).
این پژوهش فهم و درک بالای حضرت علی علیه السلام از آموزههای معلم بزرگ خود، پیامبر گرامی اسلام را تأیید کرد و نشان داد که جان و دل حضرت با آیات قرآن عجین بوده است؛ لذا برای ایجاد تحول در جامعه و رساندن به جامعه ایدهآل قرآنی ضرورت پژوهش در استعارههای قرآن و نهجالبلاغه بیش از پیش نمایان میگردد زیرا استعاره قالب و چارچوب اندیشه گوینده کلام است.