نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استادیار گروه علوم قرآن و فقه، دانشگاه شیراز، دانشکده الهیات و معارف اسلامی
2 استادیار گروه زبان و ادبیات عرب، دانشگاه اصفهان، دانشکده زبانهای خارجی
چکیده
برخی دو واژه «تَحَسُّس» و «تَجَسُّس» را مترادف دانسته و به یک معنا ترجمه نمودهاند. واژه «تَحَسُّس» در قرآن کریم بهصورت امر «یَا بَنِیَّ اذهَبُوا فَتَحَسَّسُوا» (یوسف/87) و کلمه «تَجَسُّس» بهصورت نهی «وَلَا تجَسَّسُوا» (حجرات/11) به کار رفته است. وجود ترادف در قرآن کریم موضوعی است که بر سر آن اختلاف نظر هست و همین مسئله پژوهش پیرامون این دو واژه را موجه مینماید. بررسی معناشناختی این دو کلمه، کارکرد «تَحَسُّس» و «تَجَسُّس» را ترسیم مینماید و همین کارکرد علت بیان فعل «تَحَسُّس» به صیغه امر و فعل «تَجَسُّس» به صیغه نهی در قرآن کریم است. در «تَحَسُّس»، انسان از خبری که قصد پیگیری آن را دارد، اطلاعاتی کلی دارد؛ اما او به جستجوی خود ادامه میدهد تا از طریق حسی نیز نسبت به اطلاعات خویش اطمینان حاصل کرده و شادمان گردد؛ اما در «تَجَسُّس» چیزی از خبر نمیداند و از راه غیر حسی که همان ظن و گمان است جستجو میکند تا اخباری کسب و از این راه زمینه برخی مفاسد اخلاقی را فراهم نماید.
کلیدواژهها
مقدمه
برای پی بردن بهمعنای کلمات یک زبان مراجعه به فرهنگ لغتها لازم است؛ اما کافی نیست. برای شناخت معنای هستهای و معانی ضمنی کلمه باید با در نظر گرفتن بافت و سیاق کلمات در متن و با توجه به شرایط تاریخی و فرهنگی که واژه در آن به کار رفته، به کشف معنا براساس ویژگیهای متنی و محیطی آن پرداخت.
متون دینی مانند قرآن کریم یک مجموعه تصادفی و اتفاقی از کلمات بدون نظم و قاعده نیستند؛ بلکه واژههای آن در نظام و شبکه خاصی قرار دارند و الفاظ و آیات آن دارای ارتباط و انسجام خاصی است. «تحسس» و «تجسس» دو واژه قرآنی هستند که با نگاه سطحی مترادف و مشابه مینمایند؛ اما با بررسی معناشناختی مشخص میشود که این دو واژه متمایز از یکدیگر بوده و هر یک در بافت و سیاق خاصی به کار میروند؛ بنابراین فرضیه پژوهش آن است که در متن مقدس قرآن، بهرهمندی از اسلوب چیدمان واژگان همراه با تحلیل صرفی و اشتقاقی و بررسی حس فرامتن میتواند در ارائه معنای دقیق و عمیق از آیات شریفه مؤثر باشد.
با توجه به اهداف و فرضیه بحث، پژوهش حاضر به دنبال پاسخ به این سؤالات است: 1. ازلحاظ معناشناسی واژه «تحسس» دارای چه لایههای معنایی است؟ 2. با نگاه معناشناختی، واژه «تجسس» چه حیطههای معنایی را شامل میشود؟ 3. این دو واژه و مشتقات آن در مقام مقایسه چه تمایزهایی با هم دارند؟
با توجه به سؤالاتی که مطرح شد و هدفی که از نگارش این نوشتار وجود دارد، روش پژوهش، بررسی حیطههای معنایی دو واژه «تحسس» و «تجسس» یعنی تحلیل صرفی، اشتقاقی و لغوی و همچنین بررسی حس فرامتنی این دو کلمه و اشتقاقات آن است. سپس به واکاوی ارتباط همنشینی و همآیی الفاظ با این دو واژه و مطالعه بافت آیه 87 سوره یوسف و آیه 12 سوره حجرات پرداخته میشود تا گستره حوزههای معنایی این دو واژه تبیین گردد و بهتبع آن، تمایز بین این دو کلمه هرچه بیشتر آشکار شود.
پیشینه تحقیق
در زمینه پیشینه تحقیق باید گفت: هیچ پایاننامه یا مقالهای که با بحث مورد نظر همخوانی داشته باشد، وجود ندارد. تنها در تفاسیر و منابع لغت تفاوت این دو واژه بهصورت بسیار مختصر و پراکنده ذکر شده است و نگاه معناشناختی دقیقی به این دو واژه در هیچیک از منابع تفسیر و دانش لغت نشده است. هرچند برخی مفسران قرآن کریم ذیل این آیات نکات ارزشمندی مطرح نمودهاند. قرطبی در ذیل آیه 11 سوره حجرات پس از گزارش اختلاف قرائتی که در واژه «ولاتجسسوا» وجود دارد به تفاوت معنایی تحسس و تجسس اشاره میکند و پس از نقل سخن منسوب به اخفش، مىگوید: نظر اول ـ عدم تفاوت ـ معروفتر است (قرطبی، 1364: 16/333)؛ بنابراین با توجه به اینکه عدهای، دو واژه «تحسس» و «تجسس» را مترادف تلقی کرده و گاه بهجای هم به کار میبرند و همچنین با توجه به نبود مقالهای مستقل درباره بررسی معناشناختی این دو کلمه، ضرورت چنین پژوهشی موجه به نظر میرسد تا تمایز و تباین بین «تحسس» و «تجسس» تبیین گردد و بتوان به این سؤال پاسخ داد که چرا قرآن در مواردی از واژه «تحسس» و در برخی موارد از واژه «تجسس» استفاده نموده است؟
ادبیات نظری تحقیق
از آنجا که برخی از کلمات قرآنی دارای معانی تو در تو و ضمنی هستند نمیتوان هر دو لفظ مترادف را دقیقاً هممعنا و یکسان دانست. در آیات قرآنی هر لفظی جایگاه خاص خود را دارد و نمیتوان الفاظ مترادف را بهجای هم به کار برد. این خصیصه یکی از جنبههای اعجاز بیانی قرآن کریم است؛ اما سؤال اینجاست که برای پی بردن به لایههای معنایی الفاظ قرآنی چه راهکارهایی وجود دارد. در ادامه برخی از شیوههایی که کمک میکنند حیطههای معنایی الفاظ قرآنی هرچه بیشتر کشف شود معرفی میشوند. سپس بر همین اساس دو واژهی «تحسس» و «تجسس» مورد مطالعه معناشناختی قرار میگیرند تا خواننده بتواند اشتراکات و افتراقات معنایی این دو واژه را بهتر بشناسد.
شناخت ریشه و تاریخ واژه
بررسی یک واژه از منظر صرفی و اشتقاقی و معنای لغوی و همچنین مطالعه آن از منظر حس فرامتنی سبب میشود معنای وضعی و اولیه آن و سپس تطور معنایی که در گذر زمان بر کلمه عارض شده مشخص شود. همچنین مشخص شدن احساس گوینده در بهکارگیری کلمه بخش قابلتوجهی از مدلولات واژه را آشکار میکند.
حس فرامتنی احساسی است که گوینده با کلام خویش درمیآمیزد و بهعنوان جزئی از کلام، کاملکننده معنایی است که در لایه ظاهر و حتی در لایه تفسیر وجود دارد؛ بنابراین عدم دریافت احساس همراه با متن، منجر به درک ناقص آن و گاه فهم غلط مراد و مقصود متکلم میشود. این موضوع در زبانشناسی متن از اهمیت خاصی برخوردار است. واتماف بخشی از تفسیر متن را به القای جو اختصاص داده است. بهزعم وی یک نویسنده زبردست با ایهام یا ابهام و یا حتی صنایع زبانی مانند سجع و جناس و واجآرایی میتواند فضا و جو یک رویداد را برای مخاطب ترسیم نماید یا احساس و حالتی را به او القا کند (Whatmough 185: 1964)؛ که برخی بهجای القای جو، القای عاطفه را برگزیدهاند (Beaugrande, 1981: 137). بوگراند توضیح میدهد در ایهامپردازیهایی که دارای القای عاطفی هستند اولاً باید خود کلمه یا ترکیب ایهام ساز در معنای لغوی و قاموس مفید معنای یک نوع احساسات باشد؛ ثانیاً شاعر با ترفندهایی مانند پرسش مفید معنای اندوه و ناامیدی یا با توالی مصوتهای بلند و یا توالی صامتهای سنگین که اندوه و پشیمانی را منتقل میکنند با ذکر اصوات تحذیر و تهدید و مواردی از این دست به القای عاطفه دست بزند (Beaugrande, 1981: 137).
ن.وه «تَ
روابط همنشینی و جانشینی
روابط همنشینی یکی از نشانههای زبانی و درباره ترکیب کلمات در جمله یا کلام است. به واژگانی که در جوار یک کلمه قرار گرفتهاند، کلمات همنشین آن گفته میشود (بارت،1370: 63). واژگان به این معنا، یک ساختمان تکلایهای نیستند بلکه تعدادی واژگان فرعی را شامل میشوند که در عرض یکدیگر قرار گرفته و مرزهای متداخل با یکدیگر دارند. کلمات و واژگان قرآن کریم در ارتباط نزدیک با یکدیگر مورد استعمال واقع شده و معنای محسوس و ملموس خود را به شکل دقیق از مجموع دستگاه ارتباطی که با هم دارند به دست میآورند (ایزوتسو، 1361: 5-6)؛ بنابراین در رابطه همنشینی تأکید بر چگونگی قرار گرفتن تکواژهها در کنار یکدیگر براساس روابط اجزای حاضر در یک پیام است (باقری، 1388: 43). رابطه جانشینی رابطه اجزای حاضر در یک پیام با اجزای دیگر غائب از پیام را گویند؛ زیرا گوینده از بین اجزای یک مقوله دستوری یکی از آنها را برگزیده و بر روی محور جانشینی مینشاند. همچنین، میتوان در جای مخصوصی که بر روی محور همنشینی برای یک واژه از یک مقوله دستوری خاص تعیین شده، هر یک از اجزای آن مقوله را نشاند. رابطه جانشینی را اصطلاحاً «برابر نهادی» یا «تقابل» نیز میگویند (باقری، 1388: 50-51).
بافت یا سیاق
برای دستیابی به فهم صحیح متن لازم است علاوه بر شناخت واژگان و مفردات متن، به بافتی که الفاظ در آن قرار میگیرند نیز توجه نمود؛ زیرا گاهی لفظ در ساختار ترکیبی که در آن قرار گرفته ما را به مفهوم جدیدتری میرساند. بافت، فضایی است که جملات زبان در آن تولید میشوند. این فضا میتواند بافت برونزبانی یا بافت درونمتنی باشد (صفوی، 1384: 19). نقش بافت در معنادهی به الفاظ یعنی اینکه مجموعه شرایط تولیدکننده متن، دریافتکننده متن، موضوع و هدف متن در معناسازی دخیل هستند و تأثیر دارند. به عبارتی بافت سبب میشود که یک واژه علاوه بر معنای هستهای خود معنای ضمنی خاصی را نیز القا کند.
شبکه معنایی واژگان
از دیدگاه معناشناسی کلام مجموعهای منسجم است و معناشناس بررسی این انسجام را در کلام بر عهده دارد؛ زیرا این کلمات میان خود گروههای گوناگون کوچک و بزرگ میسازند که این گروهها نیز بار دیگر از راههای مختلف با هم ارتباط و پیوند برقرار میکنند و سرانجام یک کل سازماندار و یک شبکه بسیار پیچیده و درهم پیوستگیهای تصویری از آنها فراهم میآید (ایزوتسو، 1361: 5). یک واژه بهندرت میتواند از واژههای دیگر کنار بماند و به هستی خود بهتنهایی ادامه دهد. واژهها در همهجا گرایش شدید به ترکیب با برخی واژههای دیگر در بافتهای کاربردی خود نشان میدهند. هر واژه برای خود یاران گزیدهای دارد تا آنجا که سراسر واژگان یک زبان بهصورت شبکه پیچیدهای از گروهبندیهای معنایی بیرون میآید. از نظر ایزوتسو آن عبارت و جملهای از لحاظ معنایی اهمیت دارد که به نحوی به شناخت و تعیین رشتههای معنایی یک حوزه کمک میکند (پور افخم، 1391: 76). از این رو بررسی الفاظ مترادف، متضاد، الفاظ همنشین و جانشین و همچنین نوع رابطهای که بین این الفاظ با لفظ مورد مطالعه وجود دارد معانی ضمنی و مدلولات خاص واژه را آشکار میکند.
در ادامه دو واژه «تحسس» و «تجسس» براساس ابزارهای معناشناسی، مورد بررسی و واکاوی قرار میگیرد و حوزهها و مؤلفههای معنایی آنها، با ذکر جزئیات و بهتفصیل معرفی میشود تا درنهایت تمایزها و تباین بین این دو کلمه تبیین گردد. قطعاً حذف هر یک از ابزارهای معناشناسی میتواند به فهم صحیح معنا لطمه بزند چنان که پیترنیومارک مینویسد: «همآیی واژگان در حکم عصبهای یک زبان میباشند درحالیکه دستور زبان استخوانها و واژهها، گوشت و تنهاش را شکل میدهند» (محمد، 2007: 105)؛ بنابراین همه ابزارهای معناشناسی باید برای فهم صحیح معنا به کار گرفته شود.
2. تَحَسُّس و تَجَسُّس در لغت
برای نشان دادن تحولات و تطورات معنایی در طول چند سده لازم است تا آرای اهل لغت بر اساس حضور تاریخیشان- فرد به فرد- گزارش شود. از سویی با توجه به مترادف دانسته شدن واژه تحسس و تجسس توسط برخی مفسران مطالعه و تحلیل آراء اهل لغت ضروری به نظر میرسد تا حیطه معنایی این دو واژه از نگاه صاحبنظران لغت بیان گردد. اولین فرهنگ لغت عربی موجود مربوط به خلیل بن احمد فراهیدی (م175ق) است. وی معتقد است: «الحَسّ» به فتح حاء بهمعنای «کشتن» و «الحِسّ» با کسر حاء بهمعنای «حرکت» میباشد. او «إحساس» را بهمعنای «دیدن» و «تَحَسُّس» را بهمعنای «بهدنبال خبر رفتن» آورده است (فراهیدى، 1409: ماده حس). فراهیدی در بیان معنای «تَجَسُّس» مینویسد: «جس» یعنی جستجوی خبر؛ «جَسَستُه بِیَدی» یعنی «دست او را لمس کردم تا نبضش را بگیرم» (فراهیدی، 1409: ماده جس). در اولین فرهنگ لغت عربی هیچ اشارهای به تفاوت واژه «تَحسُّس» و «تَجسُّس» نشده است.
ابن درید (م. 321 ق) «الحَسّ» را بهمعنای قتل فراگیر دانسته و «الحِسّ» را حس کردن و درد پس از زایمان معنا نموده است. وی «الجسّ» را لمس با دست میداند (ابندرید، 1426: ماده جس). ابن درید نیز در بیان معنای «تجسُّس» و «تحسُّس» اشارهای به تفاوت یا شباهت این دو واژه نکرده است (ابندرید، 1426: ماده جس).
ازهری به نقل از ابنمظفر، «الحَسّ» را بهمعنای قتل سریع و فراگیرنده میداند و به آیه ﴿إذ تَحُسُّونَهُم بِإِذنِهِ﴾ (آلعمران/152) اشاره میکند که بهمعنای کشتن شدید و بسیار است. همچنین معنای دیگر «الحَسّ» را زیان و خسارت سرما به اشیاء دانسته است. وی «الحِسّ» به کسر را حس کردن معنا کرده و در ادامه میگوید: به دردی که زن پس از زایمان میگیرد هم «الحِس» گفته میشود. از ابناعرابی روایت شده: «تُحِسّ» بهمعنای سوزاندن و نابود کردن حس است و آن آفتی است که به کشت و علوفه اصابت کرده و آن را میسوزاند. فراء «الحَسّ» در آیه ﴿إذ تَحُسُّونَهُم بِإِذنِهِ﴾ را بهمعنای قتل و نابودی میداند و اضافه میکند: «الحَسَّ» بهمعنای عطوفت و مهربانی هم است و به شعر زیر استناد مینماید:
هَل مَن بَکی الدَّارَ راجٍ أن تَحِسَّ لَه
أو یُبکِیَ الدارَ ماءُ العَبرَةِ الخَضِلُ[1]
در ادامه، سخن برخی از اعراب را نقل میکند که میگویند: «ما رأیت عُقیلیاً إلا حَسَستُ له» که «حَسَستُ» بهمعنای مهربانی کردن است (ازهری، 1967: ماده حس).
اصمعی برخلاف فراء، واژه «الحِسّ» به کسر حاء را بهمعنای مهربانی عطوفت و دلسوزی میداند و به بیتی از قطامی اشاره مینماید:
أَخُوک الَّذِی یَملِکُ الحِسَّ نفسُه
وترفَضُّ عِند المحفِظاتِ الکتائِفُ[2]
معنای بیت ضربالمثل مشهور «الحفائظ تحلل الأحقاد» میباشد (ازهری، 1967: ماده حس).
وی معتقد است: «احساس» بهمعنای وجود است و «أحسست» در آیه شریفه ﴿هل أحسست منهم من أحد﴾ را به همین معنا میداند. زجاج معتقد است در لغت «أحسَّ» بهمعنای احساس کردن و دانستن است. گفته میشود: «هل أحسست صَاحبک» بهمعنای دیدن است و «هل أحسست الخَبر» بهمعنای دانستن و آگاه شدن است. وی در ادامه میگوید: «حسیس» در آیه ﴿لا یسمعون حسیسها﴾ (انبیاء/102) بهمعنای حرکت و «تُحِس» بهمعنای دیدن است و کلمات «الحسیس و الحِسُّ» بهمعنای حرکت نیز میباشد و «تُحِسّ» در آیه شریفه ﴿هل تُحِسَّ مِنهم من أحدٍ﴾ بهمعنای «هل تری، هل تبصر» است (ازهری، 1967: ماده حس).
اما پیرامون کلام خداوند ﴿یَا بَنِیَّ اذهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِن یُوسُفَ وَأَخِیهِ﴾ (یوسف/87) ابوعبید میگوید: «تحسسوا» بهمعنای جستجو کردن خبر است. ابومعاذ معتقد است: «تحسُّس» مانند «تسمُّع و تبصُّر» است. ثعلب از قول یک اعرابی نقل میکند که «أحسست الخبر وأحسته وحسیت وحَستَ» را زمانی استعمال میکنند که چیزی از آن خبر بدانند (ازهری، 1967: ماده حس).
ازهری در بیان معنای «الجَسّ» میگوید: «الجَسَّ» بهمعنای لمس با دست است. جالب است که در بیان معنای جاسوس گفته است چشمی است که اخبار را میگیرد و میآورد. ازهری نیز که بهطور مفصل به بیان این دو واژه پرداخته است در تفاوت دو کلمه مطلبی بیان نمیکند (ازهری، 1967: ماده جس).
ابوهلال عسکری (م. 382 ق) واژه «الحَسّ» را بهمعنای «فهم اولیه» میداند: «الحَسّ هو اول العلم» و به آیه ﴿فَلَمَّا أَحَسَّ عیسى مِنهُم﴾ (آلعمران/52) استناد کرده است. وی در ادامه چنین آورده: معنای دیگر «الحَس»، «کشتن» است؛ زیرا وقتی کسی کشته شود، حسی نیز برای او باقی نمیماند. ابوهلال اولین فردی است که به بیان تفاوت این دو واژه میپردازد. وی در تفاوت بین کلمات «تَجَسُّس» و «تَحَسُّس» چند قول را مطرح مینماید. در ابتدا مینویسد: «برخی هر دو واژه را به یک معنا میدانند». در بیان قول دوم میگوید: «تجسس با جیم جستجو از زشتیهای زنان است و تحسس با حاء شنیدن سخن قوم است». آنگاه به نقل از ابنعباس مینویسد: «ابنعباس معتقد است، «تحَسُّس» در امور خیر و «تَجَسُّس» در امور شر است» سپس در تأیید قول ابنعباس اضافه مینماید: آیات ﴿یا بُنیَّ اذهَبُوا فتَحَسُّسُوا مِن یُوسِف﴾ و ﴿لَا تَجَسَّسُوا﴾ سخن ابنعباس را تأیید میکند. بنا بر آنچه مطرح شد ابوهلال دو واژه «تجسُّس» و «تَحَسُّس» را نزدیک به هم میداند و در تفاوت این دو واژه به نقل آراء اکتفاء میکند (ابوهلال عسکری، 1421: ماده حس).
در الصحاح، جوهری (م. 393 ق) «حَس» و «حَسیس» را بهمعنای صوت پنهان دانسته و به آیه شریفه ﴿ولا یسمعون فیها حسیسا﴾ استناد نموده است. وی «أحس» را بهمعنای یافتن و گمان کردن و «تحسستُ من الشئ» را بهمعنای جستجوی خبر میداند. همچنین «حَس» به فتح را به کشتن و «حسیس» را به کشته شده معنا کرده است (جوهری، 1990: ماده حس). جوهری «تَجَسُّس» را از «جسَّ بیده» بهمعنای گرفتن نبض میداند و «جسست الأخبار تجسستها» را بهمعنای جستجوی خبر دانسته و از خلیل نقل میکند که «جواس» همان «حواس» است (جوهری، 1990: ماده جس). جوهری با بیانی واضح یکی از معانی مشترک «تجسس» و «تحسس» را جستجوی خبر میداند.
ابنفارس برای واژه «الحَس» دو معنا ذکر میکند. وی معنای اول «حَسَّ» را غلبه بر چیزی با قتل و غیره میداند و معنای دوم را صدایی میداند که در هنگام درد و شبیه آن بیان میشود (ابن فارس، 1420: ماده حس). وی «الجس» را شناخت چیزی با دریافت نامحسوس و ظریف دانسته و میگوید: «جاسوس» بر وزن فاعول نیز از همین باب است، زیرا او هر خبری را که بخواهد بهآرامی و بی سروصدا به چنگ میآورد. در اینجا ابن فارس مقایسهای بین «حاسوس» و «جاسوس» انجام میدهد و به این نتیجه میرسد که هر دو واژه بهصورت کلی بهمعنای «جستجو کننده خبر» است و سپس تصریح میکند که جاسوس در جستجوی اخبار شر و حاسوس جستجو کننده اخبار خیر است (ابنفارس، 1266: ماده جس).
راغب اصفهانی (م. 502 ق) واژه «احساس» را خاصتر از فهم میداند. او بر این باور است که حاسة، توانایی است که با آن پدیدههای حسی درک میشوند و ابزار «احساس» همان حواس پنجگانه معروف است. در همین راستا به آیه ﴿فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأسَنا﴾ (انبیاء/12) استناد کرده و توضیح داده که آنها شدت عذاب ما را چنان احساس کردند که گویا به چشم آن را دیدند (راغب اصفهانى، 1416: ماده حس). وی در بیان معنای «تجسس» مینویسد: «معنی اصلی جسّ لمس کردن و گرفتن نبض و شناختن تپش آن برای حکم کردن در مورد سلامتی و بیماری است که این معنی ریشهای اخص از حسّ است؛ زیرا حسّ، شناسایی از راه ادراک حسی است ولی جسّ، شناختن حال غیر از راه حسی است» (راغب اصفهانی، 1416: ماده جس). راغب برای اولین بار تحسس را جستجوی خبر از راه حس و تجسس را جستجوی خبر از غیر راه حسی میداند.
بنابراین ماده «جس» در ابتدا دارای یک معنای حقیقی بوده است و آن لمس دست بهمنظور گرفتن نبض است سپس مجازاً بهمعنای جستجوی خبر به کار رفته است. از فحوای کلام راغب نیز چنین برمیآید که احساس همیشه منتج به فهم دقیق، عمیق و قابلاعتماد است درحالیکه جسّ معمولاً منتج به فهمی توأم با حدس و گمان است. احساس یعنی فهمیدن با حواس. فهمی که مطمئن و غیر قابل شبهه است؛ اما جس یعنی جمعآوری اطلاعات – حتی گاهی با حواس – برای آگاه شدن از مطلبی است درحالیکه جس برخلاف احساس معمولاً به حدس و احتمال میانجامد.
ابن اثیر (م. 606 ق) نیز در بیان معنای ماده «حس» همان مطالبی را ذکر میکند که لغتپژوهان قبلاً بیان نمودهاند و در باب «جس» تنها به ذکر آراء تفاوت معنایی «تجسس» و «تحسس» اشاره و مینویسد: «تجسس» جستجو از بواطن امور است و بیشتر در امور شر استعمال میگردد البته در تفاوت این دو واژه بیان شده که تجسس طلب خبر برای دیگران و تحسس طلب خبر برای خود است و همچنین گفته میشود تجسس؛ تفحص و جستجو از زشتیهاست (ابناثیر، 1421: ماده جس).
بعد از ابن اثیر، لغتپژوهان دیگر چون ابن منظور، فیروزآبادی، فیومی، طریحی و زبیدی همان سخنان متقدمان را ذکر نمودهاند.
مطالعه فرهنگها نشان میدهد: حیطه معنایی «حس» و مشتقاتش، بهمعنای فهم با یکی از حواس پنجگانه است. حس و مشتقات آن، زمانی به کار میرود که نشانههای چیزی آنقدر واضح و آشکار شده باشد که با یکی از حواس پنجگانه قابل شناسایی باشد. بازخوانی ماده «جسّ» و لفظ «تجسّس» نشان میدهد که این ماده در آغاز وضع، بار معنایی پسندیدهای داشته؛ زیرا مراد از آن، سنجش سلامتی بوده است؛ اما در گذر زمان دچار تنزل معنایی شده و عملی حرام دانسته شده است. سیر لغتنامهها نشان میدهد ماده «حس» بهمعنای قتل، حرکت، حس کردن، عطوفت و مهربانی، صدایی که هنگام درد شنیده میشود، درد پس از زایمان است و این معانی از اولین لغتنامهها تا به امروز تغییر چندانی نکرده است؛ اما ماده «جس» در ابتدا دارای یک معنای حقیقی بوده است و آن لمس دست بهمنظور گرفتن نبض است سپس مجازاً بهمعنای جستجوی خبر به کار رفته است. حال جای این سؤال باقی است، آیا اگر واژه «تجسس» را بهمعنای «جستجوی خبر» بگیریم با واژه «تحسس» به یک معناست یا در اینجا تفاوتی وجود دارد؟ لغتنامهها نشان میدهد که این دو واژه در ابتدا به همان معنای جستجوی خبر استعمال شده تا ابوهلال عسکری برای اولین بار به نقل آرائی میپردازد که بین واژه «تحسس» و «تجسس» تفاوت قائل شدهاند. پس از ابوهلال بیشتر لغتپژوهان در لغتنامههای خود این تفاوت را ذکر نمودهاند. تفاوتهایی که لغتپژوهان ذکر نمودهاند به موارد ذیل خلاصه میشود:
1. تحسس در امور خیر و تجسس در امور شر است.
2. تحسس میتواند طلب خبر برای خود و یا دیگران باشد؛ اما تجسس طلب خبر برای دیگران است.
3. تحسس را زمانی استعمال میکنند که چیزی از آن خبر بدانند.
4. تجسس با جیم جستجو از زشتیهای زنان است و تحسس با حاء شنیدن سخن قوم است.
5. تحسس شناسایی از راه ادراک حسی است ولی تجسّس شناختن حال غیر از راه حسی است.
زباندانان متقدم همچنان که در متن مقاله بهصراحت ذکر شده است تا قبل از ابوهلال عسکری تفاوت چندانی بین این دو واژه قائل نیستند و بهصراحت به تفاوت بین آن دو اشاره نمیکنند؛ اما زباندانان متأخر بهصورت جستهوگریخته و غیر مستدل به تفاوتهای جزئی بین این دو واژه اشاره کردهاند.البته برخی هم هر دو را به یک معنا میدانند. در اینگونه موارد که آراء لغتپژوهان با هم اختلاف دارد، بهمنظور برگزیدن یکی از این دو رأی بهتر است به واکاوی واژه «تحسس» و «تجسس» در قرآن کریم بپردازیم.
معناشناسی واژه «تَحَسُّس» در قرآن کریم
مطالعه واژه «تَحَسُّس» در لغتنامههای عربی نشان میدهد در طول تاریخ این کلمه بهمعنای جستجو و طلب خبر بوده و دارای بار معنایی مثبت است. در قرآن کریم تنها یک مرتبه فعل «تحسَّسُوا» استعمال شده است. بررسی این واژه در آیه شریفه ﴿یَا بَنِیَّ اذهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِن یُوسُفَ وَأَخِیهِ وَلاَ تَیأَسُوا مِن رَّوحِ اللهِ إِنَّهُ لاَ یَیأَسُ مِن رَّوحِ اللهِ إِلاَّ القَومُ الکَافِرُونَ﴾ (یوسف/87) میتواند معنای حقیقی فعل «تحسَّسُوا» و تفاوت آن با «تَجَسَّسُوا» را روشن نماید. معانی مختلف ماده «حس» و اشتقاقات آن بهطور مفصل بیان شد و از منظر لغت فعل «تحسَّسُوا» بهمعنای جستجوی خبر است. آنچه در تفسیر احسنالحدیث از شأن نزول آیه بیان شده است، این معنا را تأیید مینماید. قرشی در تفسیر احسنالحدیث چنین نقل کرده است: با آنکه بیست سال از ماجرای ناپدید شدن یوسف گذشته بود و چشمهاى یعقوب از دیدن عاجز شده بود، مگر یعقوب مىدانست که یوسف زنده است که به فرزندانش دستور داد درباره یوسف تحسس کنند؟ در جواب آورده: آرى مىدانست که او زنده است چرا که حضرت یعقوب علیهالسلام در وقت سحر دعا کرد تا ملکالموت بر او نازل شود، تربال که ملکالموت است بر او نازل شد و به حضرت یعقوب گفت: چه حاجت دارى؟ یعقوب علیهالسلام گفت: آیا ارواح را دستهجمعى قبض مىکنى یا یکییکی؟ گفت: یکییکی. فرمود: روح یوسف علیهالسلام بر تو گذشته است؟ گفت: نه آنوقت دانست که یوسف زنده است؛ لذا به فرزندان گفت: ﴿اذهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِن یُوسُفُ﴾ (قرشى، 1377: 5/173). این شأن نزول در تفسیر روحالبیان هم به همین صورت نقل شده است (حقی بروسوی، بیتا: 4/310). شأن نزولی را که قرشی و حقی ذکر کردهاند اصل آن در کتاب کافی است که کلینی به همین صورت بیان کرده است (کلینی، 1388: 8/199).
این سببنزول سخن کسانی را که میگویند: تحسس در اموری به کار میرود که انسان چیزی از آن خبر میداند، تأیید مینماید؛ زیرا حضرت یعقوب چون از زندهبودن یوسف علیهالسلام مطلع شد به فرزندانش دستور تحسس داد.
برای بیان معنای یک واژه گاهی وزن و قالب آن نیز مورد واکاوی قرار میگیرد؛ چرا که در معناشناسی صرفی و اشتقاقی، وزن اهمیت ویژهای دارد. معمولاً وزن یک واژه کاربرد خاصی دارد؛ مثلاً غرض از باب «تَفَعُّل» گاهی «طلب کردنِ چیزی» است (صقلی، 1999: 379) پس با قطع نظر از مدلول «تَحسَّسوا» در آیه شریفه، غرض از باب «تَفَعُّل» در اینجا «طلب کردن و پیجویی» است؛ به عبارت دیگر از منظر معناشناسی صرفی بین صورت و محتوای این واژه همسویی معناداری وجود دارد.
بررسی حس فرامتن واژه نیز یکی دیگر از ابزارهای معناشناسی کلمه «تحسس» است. احساسی که با کلام همراه است تا حدود زیادی حوزههای معنایی کلمه را تبیین میکند؛ بنابراین مراجعه به آیهای که این کلمه در آن به کار رفته و آیه ما قبل آن و تأمل در احساس گوینده، مخاطب و دقت در مقتضای حال این دو آیه ضروری است. با تأمل در مضمون آیه قبل ﴿قَالَ إِنَّمَا أَشکُو بَثِّی وَحُزنِی إِلَى اللهِ وَأَعلَمُ مِنَ اللهِ مَا لاَ تَعلَمُونَ﴾ (یوسف/86) مشخص میشود که حضرت یعقوب بارقههایی از فرج و گشایش دیده است. در تفسیر اطیب البیان آمده که حضرت یعقوب میگوید: من میدانم یوسف زنده است و خداوند قادر است او را به من بازگرداند. لذا بهواسطه این علمى که داشت یعقوب علیهالسلام به وحى الهى به فرزندان خود دستور تحسس داد (طیب، 1378: 260).
کلمه «رَوح» - به فتح راء و سکون واو- به معناى نَفَس و یا نَفَس خوش است، هرجا استعمال شود کنایه از راحتى است و وجه کنایه این است که شدت و بیچارگى و بسته شدن راه نجات در نظر انسان نوعى اختناق و خفگى تصور مىشود، همچنان که مقابل آن یعنى نجات یافتن به فراخناى فرج و پیروزى و عافیت، نوعى تنفس و راحتى به نظر مىرسد، بنابراین مىگویند خداوند اندوه را به فرج و گرفتارى را به نفس راحت مبدل مىسازد، پس روحى که منسوب به خداست همان فرج بعد از شدتى است که به اذن خدا و مشیت او صورت مىگیرد (طباطبایی، 1417: 11/235).
با ژرفنگری در مضمون و لحن دو آیه 86 و 87 سوره یوسف میتوان درباره معنای کلمه «تحسس» چنین گفت: زمانی اقدام به «تحسس» میشود که انسان در اثر واقعهای ناخوشایند دچار غم و اندوه و دغدغه شده؛ اما بارقههایی از امید او را برای رهایی از چنین وضعیتی به تکاپو و جستجو وامیدارد. لذا «تحسس» نهتنها مذموم نیست، بلکه میتواند مشمول رحمت الهی نیز باشد. عاملان «تحسس» انسانهایی شجاع، صبور، امیدوار و فعال هستند؛ زیرا از وضع بحرانی ناامید نشده و درصدد تغییر آن برمیآیند. چنین افرادی معتقدند سختى در زندگى و حوادث ناگوار و همچنین فرج و گشایش هریک براساس صحیح استوار است و نظام آزمایش بشر نمونهاى از حسن تدبیر و صفت ربوبیت اوست تا اولیاء و نیکان را به مقام عالى از عبودیت برساند.
علاوه بر موارد بالا روابط همنشینی که در تاروپود واژههای زبان تنیده شده، سبب میشود الگوهای معنایی خاصی بر حضور واژههای زبان حاکم باشد. با تأمل در کلمات همجوار یک واژه تا حدودی میتوان سایر حوزههای معنایی آن را حدس زد. واژه «تحسَّسوا» در آیه فوق از این قاعده مستثنی نیست. فعل «تحسسوا» با فعل «حَرَض» ﴿قَالُوا تَاللَهِ تَفتَؤُا تَذکُرُ یُوسُفَ حَتىَ تَکُونَ حَرَضًا أَو تَکُونَ مِنَ الهَالِکِین﴾ (یوسف/ 85) همنشین است. فعل «حَرَض» بهمعنای آب شدن از شدت عشق و حزن و فراق است؛ پس میتوان گفت یکی از مؤلفههای معنایی «تحسس»، فشار روحی و روانی شدید است؛ بهگونهای که در اثر آن، جسم انسان لاغر و فرتوت میشود.
از دیگر کلماتی که با «تحسس» همنشین شده واژه «بثّ» است. هرگاه انسان به مصیبت و اندوهى دچار شود که بتواند آن را پنهان و مکتوم کند آن را حزن و غم گویند؛ ولى اگر توان کتمان نداشته باشد و آن را براى دیگران ذکر کند، چنین اندوهی را «بث» نامند (طباطبایی، 1417: 11/234). از همنشینی کلمات «بث» و «تحسس» چنین استنباط میشود که نگرانی و دغدغه عامل «تحسس» معمولاً چنان شدید است که فرد توانایی پنهان کردن آن را ندارد. چنان که زمخشری واژه «بث» را بهمعنای سختترین اندوهی میداند که صاحب آن توان صبر بر آن را ندارد و برای مردم از اندوهش سخن میگوید (زمخشری، 1407: 2/499). به گفته فخر رازی چنین میزان غم در بث بهگونهای است که بر انسان مستولی میشود (فخررازی، 1420: 18/500).
عامل «تحسس» حتماً نشانههایی از گشایش دیده و به نتیجه «تحسس» امیدوار است که درصدد انجام آن برمیآید. حضرت یعقوب نیز پیش از آنکه به فرزندان خود دستور «تحسس» دهد، گفت: ﴿قَالَ إِنَّمَا أَشکُو بَثِّی وَحُزنِی إِلَى اللهِ وَأَعلَمُ مِنَ اللهِ مَا لاَ تَعلَمُونَ﴾ (یوسف/ 86). من از خداوند چیزهایى سراغ دارم که شما نمىدانید. نتیجه دیگر این همنشینی آن است که «تحسّس» برخلاف «تجسّس» نهتنها مذموم نیست بلکه فردی که به دنبال «تحسس» است با توکل بر خدا و با امید به لطف الهی «تحسس» را آغاز میکند و در این راه خداوند را مشکلگشای اصلی میداند. در آیه شریفه فعل «اذهبوا» با «تحسّس» همنشین شده و از این همنشینی نتیجه میگیریم که لازمه «تحسس»، «اقدام و حرکت» است. به عبارتی صرف تمنای هدفی، کافی نیست و برای تحقق آن باید تلاش کرد.
معناشناسی واژه «تجَسُّس» در قرآن کریم
بررسی لغوی نشان میدهد: ماده «جس» مجازاً بهمعنای جستجوی خبر به کار رفته است. با قطعنظر از مدلول «لاتَجسَّسوا» در آیه شریفه سوره حجرات، غرض از باب «تَفَعُّل» بهصورت نهی در اینجا «پیجویی نکردن» است؛ بهعبارتدیگر از منظر معناشناسی صرفی بین صورت و محتوای این واژه همسویی معناداری وجود دارد.
در توضیح باید گفت: آیات 11 و 12 سوره حجرات، جوی از احساس کراهت، تنفر و انزجار را تداعی میکند و بیشتر فعلها در این آیات، بهصورت نهی و نفی به کار رفتهاند: ﴿یَأَیهُّا الَّذِینَ ءَامَنُوا لَا یَسخَر قَومٌ مِّن قَومٍ عَسىَ أَن یَکُونُوا خَیرا مِّنهم وَلَا نِسَاءٌ مِّن نِّسَاءٍ عَسىَ أَن یَکُنَّ خَیرا مِّنهنَّ وَلَا تَلمِزُوا أَنفُسَکمُ وَلَا تَنَابَزُوا بِالأَلقَابِ بِئسَ الاِسمُ الفُسُوقُ بَعدَ الایمَانِ وَمَن لَّم یَتُب فَأُولَئکَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾ (حجرات/11) ﴿یَأَیهُّا الَّذِینَ ءَامَنُوا اجتَنِبُوا کَثِیرًا مِّنَ الظَّنّ إِنَّ بَعضَ الظَّنّ إِثمٌ وَلَا تجَسَّسُوا وَلَا یَغتَب بَّعضُکُم بَعضًا أَیحُبُّ أَحَدُکُم أَن یَأکُلَ لَحمَ أَخِیهِ مَیتًا فَکَرِهتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَهَ إِنَّ اللَهَ تَوَّابٌ رَّحِیمٌ﴾ (حجرات/12).
با توجه به اینکه غیبت بهمنزله خوردن گوشت برادر مرده است و با توجه به عطفِ جمله «لَا یَغتَب» به «لَا تجَسَّسُوا» میتوان نتیجه گرفت که «تجسس» نیز همچون «غیبت» کاری چندشآور و مشمئزکننده است؛ بهعبارتدیگر احساسی که در این آیه به کار رفته درجه قباحت «تجسس» را تبیین مینماید.
با تعمق در معنای واژه «تجسس» و با تأمل در لحن و احساسی که در آیات 11 و 12 سوره حجرات به کار رفته میتوان گفت: برخلاف «تحسس» که مورد ترغیب و تشویق اسلام است؛ «تجسس» در امور دیگران از نظر شرعی ممنوع و حرام است. عاملان «تحسس» کسانی هستند که تسلیم یأس نشده و با توکل به لطف الهی و مسببالاسباب دانستن خدای متعال از هیچ کوششی برای رسیدن به اهداف خود دریغ نمیکنند؛ اما عاملان «تجسس»، مورد نفرت خدای متعال هستند. آنها عقده خودبرتربینی دارند که دیگران را مورد تمسخر و غیبت قرار میدهند.
همچنان که پیشتر گفته شد کلماتی که در مجاورت یک واژه به کار میروند تا حدودی نشاندهنده هممعنایی آنها با یکدیگر هستند. یکی از الفاظ مهم که در اینجا با واژه «لاتجسسوا» همنشینی دارد فعل «لایسخر» است: ﴿یَأَیهُّا الَّذِینَ ءَامَنُوا لَا یَسخَر قَومٌ مِّن قَومٍ عَسىَ أَن یَکُونُوا خَیرا مِّنهم...﴾ (حجرات/11). «سخریه» یعنی ذکر مطلبی که با آن شخصی خوار و حقیر شود (طباطبایی، 1417: 18/322). از این همنشینی میتوان نتیجه گرفت که یکی از مؤلفههای معنایی «تجسس» تمسخر دیگران است؛ چرا که وقتی اسرار و عیوب پنهانی فردی برای دیگران بازگو شود شخصیت اجتماعی او مورد تمسخر قرار میگیرد.
واژه همنشین بعدی، فعل نهی «لاتلمزوا» است. ماده «لمز» به معناى این است که شخصى را به عیبش آگاهسازی (طباطبایی، 1417: 18/322). از این همنشینی استنباط میشود که «تجسس» منجر به علنی شدن عیب مردم شده و موجی از کینه و دشمنی و عدم اعتماد به دنبال دارد.
فعل نهی «لاتنابزوا» از دیگر افعالی است که با «لا تجسّسوا» رابطه همنشینی دارد. صدا کردن دیگران با لقب زشت تداعیکننده این مطلب است که مخاطب به چنین کار زشتی مبادرت میورزد؛ لذا اسلام بهصراحت از نامیدنِ دیگران به القاب زشت نهى کرده است. از این همنشینی قباحت کار «تجسس» نیز تبیین میشود. وقتی اسلام حتی لقب زشت دادن به دیگری را ممنوع کرده پس حکم «تجسس» مشخص و مبرهن است.
عبارت «بِئسَ الاِسمُ الفُسُوقُ بَعدَ الایمَانِ» از دیگر همنشینهای «تجسس» است و معنای «لا تنابزوا» را تأکید میکند؛ یعنی پس از آنکه فردی توبه کرده و ایمان آورد گذشتهاش را یادآوری نکنید. از منظر اسلام مبنای قضاوت درباره افراد وضعیت کنونی آنهاست. اسلام از افرادی که عیوب گذشته دیگران را پیوسته تذکر داده و یادآوری میکنند، بیزار است. از دیدگاه اسلام فردی که توبه کرده همچون انسان بیگناه است. از این همنشینی شدت قباحت «تجسس» مشخص میشود.
واژه «الظالمون» دیگر واژهای است که با «تجسسوا» رابطه همنشینی دارد. در آیه 11 سوره حجرات درباره «مسخرهکنندگان»، «عیبجویان» و «طعنهزنان» چنین آمده: «فَأُولَئکَ هُمُ الظَّالِمُونَ». وقتی اسلام چنین افرادی را ظالم بداند پس با استناد به آنچه درباره همنشینی این واژهها با واژه «تجسس» گفته شد عاملان «تجسس» نیز ظالم محسوب میشوند.
دو عبارت «یا أیها الذین آمنوا اجتنبوا کثیراً من الظن» و «إنَّ بعض الظنّ إثم» با فعل نهی «لاتجسسوا» همنشین شده که این همنشینی حیطههای معنایی قابل توجهی از «تجسس» را آشکار میسازد. لفظ «کثیرا» بهطور مبهم و بدون تبیین نوع گمان ذکر شده تا در مورد هر گمانى احتیاط شود (خانى، 1372: 347). وقتی اسلام از ترتیب اثر دادن به بسیاری از گمانها منع کرده و بعضی از آنها را گناه دانسته، بدیهی است که «تجسس» نیز گناه قلمداد شود. از طرف دیگر با توجه به اینکه در تعریف «اثم» گفته شده: گناهی است که عامل آن مستوجب کیفر است (ابنمنظور، 2005: 519) پس «تجسس» نیز گناه است و عامل آن، مجازات خواهد شد. سید قطب در تفسیر این آیه شریفه بهخوبی همنشینی فعل «لاتجسسوا» با ظن را نشان داده است وی تجسس را حرکتی میداند که پس از ظن رخ میدهد و درواقع تجسس اولین حرکتی است که برای کشف عورات و اطلاع بر زشتیها آغاز میشود (سیدقطب، 1425: 3/3345).
در بخشی از آیه 12 سوره حجرات چنین آمده است: ﴿وَلا یَغتَب بَعضُکُم بَعضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُم أَن یَأکُلَ لَحمَ أَخِیهِ مَیتاً فَکَرِهتُمُوهُ﴾ با تأمل در این بخش مشخص میشود که جملات در اینجا رابطه همنشینی معناداری با فعل «لاتجسسوا» دارند. با توجه به تمثیل غیبتکننده به کسی که گوشت برادر مرده خود را میخورد شاید بتوان چنین تمثیلی را برای عمل «تجسس» نیز مترتب دانست. چرا که در علم معناشناسی همنشینی بین دو فعل سبب میشود که حوزههای معنایی وسیعتری آشکار شود. به بیان دیگر این بخش از آیه کمک کرده تا درجه قباحت «تجسس» نیز تبیین شود. آرى آبروى برادر مسلمان همچون گوشت تن اوست و ریختن این آبرو بهوسیله غیبت و افشاى اسرار پنهانى همچون خوردن گوشت تن اوست؛ اما تعبیر به «میتاً» به خاطر آن است که «غیبت» در غیاب افراد صورت مىگیرد، که همچون مردگان قادر به دفاع از خویشتن نیستند و این ناجوانمردانهترین ستمى است که ممکن است انسان درباره برادر خود روا دارد (طباطبایی، 1417: 18/325).
همچنان که پیشتر توضیح داده شد واژهها گرایش شدید به ترکیب با برخی از واژههای دیگر، در بافتهای کاربردی خود دارند تا آنجا که همه واژگان یک زبان، بهصورت شبکه پیچیدهای از گروهبندیهای معانی بیرون میآید. هر واژه غیر از معنی ذاتی خود متضمن معانی نسبی نیز است. برای فهم معانی نسبی هر واژه، ترسیم شبکه معنایی آن ضروری است. برای تبیین شبکه معنایی واژه «تجسس» آیه 12 سوره حجرات و آیات قبل و بعد آن بررسی و کلماتی که با «تجسس» در یک شبکه معنایی هستند انتخاب شدند. سپس با شناسایی مدلولات این کلمات و تفسیر آنها نوع رابطهای که با «تجسس» دارند مشخص شد تا بهتبع آن حیطهها و مؤلفههایی از واژه «تجسس» آشکار شود.
عبارت ﴿إِنَّمَا المُؤمِنُونَ إِخوَة﴾ در آیه 10 سوره حجرات ارتباط معنایی تناقض با واژه «تجسس» دارد. با توجه به این اصل که «تُعرَف الأشیاء بأضدادها» و با تأمل در معانی و کارکرد عبارت «إِنَّمَا المُؤمِنُونَ إِخوَةٌ» مؤلفههایی از معنای «تجسس» تبیین میشود. در همین راستا درباره معنا و مدلولات تجسس میتوان گفت: از مهمترین کارکردهای تجسس تفرقهافکنی است. جاسوس، با ابزارهایی چون غیبت، بدگویی و عیبجویی متعرض آبروی دیگران شده و در حق آنان خیانت میکند و درنهایت بین مردم دشمنی ایجاد میکند.
اما در تفسیر المیزان درباره عبارت «فَأَصلِحُوا بَینَ أَخَوَیکُم» که در همین آیه به کار رفته چنین آمده است: این عبارت مطالب قبلى را تأکید مىنماید و اگر ارتباط بین مؤمنین را در ارتباط اخوت منحصر کرده براى این است که مقدمهای براى تعلیلى باشد که در حکم صلح ذکر کرده است؛ لذا مىفرماید «پس بین دو برادر خود اصلاح کنید». هدف این است که بفهماند این دو طایفهای که شمشیر به روى یکدیگر کشیدند، به خاطر وجود اخوت در بین آن دو، واجب است که صلح در بینشان برقرار گردد. اصلاحگران نیز به خاطر اینکه برادران آن دو طایفه هستند، واجب است صلح را در هر دو طایفه برقرار نموده، هر دو را از نعمت صلح برخوردار سازند، نه اینکه بهطرف یک طایفه متمایل شوند (طباطبایی، 1417: 18/316). بدیهی است که این بخش از آیه با لفظ «تجسس» رابطه تناقض دارد؛ زیرا جاسوس با عیبجوییهای خوددوستیها را به تفرقه، کینه و دشمنی تبدیل میکند. ضمن اینکه جاسوس حتی با جانبداریها و داوریهای غیرمنصفانه ستمگر را یاری کرده و به ستمدیده ظلم و خیانت میکند. در ادامه آیه 10 آمده ﴿وَاتَّقُوا اللَهَ لَعَلَّکمُ تُرحَمُون﴾ یعنى: از خدا بترسید که در اصلاح دادن برادران کوتاهى نکنید، یا اینکه از خدا بترسید و از دادن حق دیگران دریغ نداشته باشید (طبرسی، 1372: 9/201). این عبارت نیز از منظر معناشناسی با سایر عبارتهای همنشین خود، مترادف و با واژه «تجسس» متناقض است. بهعبارتی جاسوس کسی است که حرمتها و تقوای الهی را رعایت نکرده و بهتبع آن مشمول رحمت الهی نمیشود.
در آیه 11 سوره حجرات آمده: ﴿یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَسخَر قَومٌ مِن قَومٍ عَسى أَن یَکُونُوا خَیراً مِنهُم﴾. فعل نهی «لا یَسخَر» با واژه «تجسس» رابطه معنایی دارد؛ زیرا وقتی انسان در عیوب دیگران «تجسس» کرده و نقاط ضعف او را شناسایی کند، مقدمه تمسخر و استهزاء را نیز فراهم کرده است. عبارت «خیراً منهم» از یک سو میتواند با واژه «تجسس»، رابطه فعالیت داشته باشد؛ یعنی وقتی شخصی روحیه خودبرتربینی دارد عیب خود را فراموش کرده و شروع به «تجسس» از دیگران میکند و از سویی دیگر رابطه انفعالیت داشته باشد؛ چراکه پس از تجسس و پی بردن به اندک عیوبی از دیگران، انسان احساس میکند نسبت به دیگران برتر است درحالیکه از عیوب خود غافل است.
در ادامه آیه 11 آمده: ﴿وَلَا تَلمِزُوا أَنفُسَکمُ ولَا تَنَابَزُوا بِالأَلقَابِ بِئسَ الاِسمُ الفُسُوقُ بَعدَ الایمَانِ وَمَن لَّم یَتُب فَأُولَئکَ هُمُ الظَّالِمُون﴾ تمام الفاظ در اینجا با واژه «تجسس» شبکه معنایی دارند. فعل نهی «وَلَا تَلمِزُوا» و «لاتنابزوا» با «تجسس»، رابطه تناقض دارد؛ چرا که با تجسس و آشکار شدن عیوب مردم زمینه برای طعنه زدن و لقب زشت دادن فراهم میشود. واژه «فسوق» با کلمه «تجسس» رابطه معنایی فعالیت دارد یعنی «تجسس» پیامد فسق است و نشان از این دارد که فرد به بایدها و نبایدهای اسلامی ملتزم نیست؛ اما عبارت «من لم یتب» با واژه «تجسس» رابطه معنایی تلازم دارد تا زمانی که فرد در حال تجسس از دیگران است نشان میدهد که از کار خود پشیمان نشده و توبه نکرده است؛ اما واژه «الظالمون» با کلمه «تجسس»، رابطه معنایی تلازم و انفعالیت دارد؛ تلازم از این لحاظ که کنجکاوی بیجا در امور سری دیگران، نوعی ستم و تجاوز به امنیت روانی و اجتماعی فرد است و انفعالیت از این منظر که از تبعات و پیامدهای «تجسس» و آگاهی از عیوب و اسرار دیگران، ظلم و ستمکاری است.
در آیه 12 سوره حجرات آمده: ﴿یَأَیهَّا الَّذِینَ ءَامَنُوا اجتَنِبُوا کَثِیرًا مِّنَ الظَّنّ إِنَّ بَعضَ الظَّنّ إِثمٌ﴾، منظور از این نهى، نهى از ترتیب آثار است. یعنى هرگاه گمان بدى نسبت به مسلمانى در ذهن شما پیدا شد، در عمل کوچکترین اعتنایى به آن نکنید، طرز رفتار خود را دگرگون نسازید. درباره واژه «ظن» نیز میتوان گفت که این واژه با «تجسس» رابطه معنایی فعالیت دارد؛ بهگونهای که به قضیه موجبه جزییه میتوان گفت: گمان بد سرچشمه تجسس و تجسس موجب افشاى عیوب و اسرار پنهانى و آگاهى بر این امور سبب غیبت مىشود. اسلام براى اینکه قبح و زشتى این عمل را کاملاً مجسم کند آن را در ضمن یک مثال گویا مطرح کرده است: «آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟! بهیقین همه شما از این امر کراهت دارید».
در همین راستا درباره واژه «إثم» نیز میتوان گفت که این واژه از لحاظ شبکه معنایی با «تجسس» رابطه انفعالیت دارد؛ به این صورت که تجسس سبب آلوده شدن فرد به گناه است. همچنین با توجه به اینکه اثم گناهی است که مستوجب کیفر الهی است پس «تجسس» نیز از گناهانی است که مجازات الهی را به دنبال خواهد داشت.
در ادامه میفرماید: ﴿وَلَا تجَسَّسُوا وَلَا یَغتَب بَّعضُکُم بَعضًا أَیحِبُّ أَحَدُکُم أَن یَأکُلَ لَحمَ أَخِیهِ مَیتًا فَکَرِهتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللَهَ تَوَّابٌ رَّحِیم﴾ عبارت «ولایغتب» با واژه «تجسس»، رابطه تناقض دارد. درباره عبارت «أن یأکل لحم أخیه میتاً» باید گفت: رابطه معنایی تلازم بین آن و واژه «تجسس» برقرار است؛ به عبارتی از منظر اسلام زشتی و کراهتی که در خوردن گوشت برادر مرده وجود دارد بر «تجسس» نیز مترتب است.
اما در بخشی از آیه 13 همین سوره چنین آمده است: ﴿إِنَّ أَکرَمَکُم عِندَ اللهِ أَتقاکُم﴾. به این ترتیب خط قرمزی بر تمام امتیازات ظاهرى و مادى کشیده و اصالت را به مسئله تقوا و پرهیزکارى مىدهد؛ اما از آنجا که تقوا یک صفت روحانى و باطنى است که قبل از هر چیز باید در قلب و جان انسان مستقر شود و ممکن است مدعیان بسیار داشته باشد و متصفان کم، در آخر آیه مىافزاید: ﴿إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ﴾ یعنی خداوند دانا و آگاه است. پرهیزکاران را بهخوبی مىشناسد و از درجه تقوا و خلوص نیت و پاکى و صفاى آنها آگاه است، آنها را بر طبق علم خود گرامى مىدارد و پاداش مىدهد مدعیان دروغین را نیز مىشناسد و کیفر مىدهد؛ بنابراین جاسوس هرچند با پنهانکاری و مخفیانه بهدنبال جستجوی عیوب مردم باشد خداوند از باطن او خبر دارد و رسوایی چنین فردی حتمی است. لذا «تجسس» با واژه «أکرمکم» و «أتقاکم» رابطه تناقض دارد و انسان کریم و متقی هرگز اقدام به «تجسس» نخواهد کرد.
با بررسی شبکه و رابطه معنایی واژگان مذکور با واژه «تجسس»، به این مطلب میرسیم که تجسس غیر از معنای وضعی از بُعد مفهوم قرآنی نیز، حیطه معنایی بسیار گستردهای دارد. همچنین عوامل بروز و مصداقهای آن متعدد و تبعات و پیامدهایش بسیار زشت و خطرناک است؛ به عبارت دیگر گمان بد یکی از سرچشمههای تجسس و تجسس موجب افشاى عیوب و اسرار پنهانى و آگاهى بر این امور سبب غیبت مىشود که اسلام از معلول و علت همگى نهى کرده است.
تفاوت واژه تحسس و تجسس براساس تحلیل زبانی دو آیه
معنای واژه «تجسس» و نهی از آن در این آیه شریفه: ﴿وَلَا تجَسَّسُوا﴾ (حجرات/12) در کنار سایر نهیها بهخوبی نشان میدهد این واژه میتواند یک تفاوت اساسی با کلمه «تحسس» داشته باشد. در «تحسس» انسان از خبر، چیزی میداند و پیجویی میکند تا از طریق حسی اطلاعات جدیدی کسب کند؛ اما در «تجسس» فرد چیزی از خبر نمیداند و از راه غیر حسی که همان گمان و ظن است جستجو میکند تا اخباری را کسب نماید. با توجه به واکاوی دو واژه «تَحَسَّسُوا» و «لاتَجَسَّسُوا» در قرآن کریم میتوان تفاوت «تحسس» و «تجسس» را به شرح ذیل تبیین کرد:
1. تحسس در امور خیر و تجسس در امور شر است؛ زیرا در قرآن کریم یکی بهصورت امر و دیگری بهصورت نهی آمده است.
2. تحسس طلب خبر برای خود یا دیگران است و تجسس طلب خبر برای دیگران است. از منظر قرآن تجسس میتواند طلب خبر برای دیگران باشد؛ زیرا پس از تجسس است که غیبت صورت میگیرد. مجموع واژگان در این آیه نشان میدهد که تجسس بیشتر در امور اجتماعی رخ میدهد.
3. در تحسس اطلاعات اولیهای درباره موضوع وجود دارد و فرد درصدد است اطلاعات خود را تکمیل کند؛ اما اساس تجسس بر پایه حدس و سوءظن است. از آنجا که در سوره حجرات آمده است از گمانها پیروی نکنید که برخی از آنها گناه است
4. تحسس شناسایی از راه ادراک حسی است ولی تجسّس شناختن حال غیر از راه حسی است. داستان یوسف (ع) و تحلیلی که از آیات مورد بحث شد بهخوبی حسی بودن تحسس را نشان میدهد و نهیهایی که در سوره حجرات شده است بهخوبی غیر حسی بودن تجسس را تبیین میکند.
بحث و نتیجهگیری
سیر لغتنامهها نشان میدهد ماده «حس» بهمعنای قتل، حرکت، حس کردن، عطوفت و مهربانی، صدایی که هنگام درد شنیده میشود، درد پس از زایمان است و این معانی از اولین لغتنامهها تا به امروز تغییر چندانی نکرده است و میتوان گفت: حیطه معنایی «حس» و مشتقاتش، بهمعنای فهم با یکی از حواس پنجگانه است؛ اما تبارشناسی ماده «جسّ» و لفظ «تجسّس» نشان میدهد که این ماده در آغازِ وضع، بار معنایی پسندیدهای داشته؛ زیرا مراد از آن، سنجش سلامتی بوده است ولی این واژه در قرآن کریم بار منفی داشته و عملی ممنوع و حرام دانسته شده است. یکی از معانی مشترک «جس» و «حس» جستجوی خبر است اما این جستجوی خبر از منظر لغتپژوهان دارای تفاوتهایی است که استعمال این دو کلمه در قرآن نیز تفاوتها را تأیید مینماید.
بررسی معناشناسی این دو واژه در بافت آیات ﴿یَا بَنِیَّ اذهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِن یُوسُفَ وَأَخِیهِ وَلاَ تَیأَسُوا مِن رَّوحِ اللهِ إِنَّهُ لاَ یَیأَسُ مِن رَّوحِ اللهِ إِلاَّ القَومُ الکَافِرُونَ﴾ (یوسف/87) و ﴿یَأَیهُّا الَّذِینَ ءَامَنُوا اجتَنِبُوا کَثِیرًا مِّنَ الظَّنّ إِنَّ بَعضَ الظَّنّ إِثمٌ وَلَا تجَسَّسُوا وَلَا یَغتَب بَّعضُکُم بَعضًا أَیحُبُّ أَحَدُکُم أَن یَأکُلَ لَحمَ أَخِیهِ مَیتًا فَکَرِهتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَهَ إِنَّ اللَهَ تَوَّابٌ رَّحِیمٌ﴾ (حجرات/12) بهخوبی تفاوت فعل «تَحَسَّسُوا» و «وَلَا تجَسَّسُوا» را تبیین مینماید زمانی اقدام به «تحسس» میشود که انسان در اثر واقعهای ناخوشایند دچار غم و اندوه و دغدغه شده؛ اما بارقههایی از امید او را برای رهایی از چنین وضعیتی به تکاپو و جستجو وا میدارد. لذا «تحسس» نهتنها مذموم نیست، بلکه میتواند مشمول رحمت الهی نیز باشد. عاملان «تحسس» انسانهایی شجاع، صبور، امیدوار و فعال هستند؛ چرا که از وضع بحرانی ناامید نشده و درصدد تغییر آن برمیآیند. پیامدهای «تحسس» سبب چشمروشنی و افتخار است برخلاف تجسس که در بافتی از انزجار و نفرت قرار گرفته است. کارکرد تجسس تفرقهافکنی براساس گمان و سوءظن است که عاملان آن از ظالمین هستند؛ بنابراین تجسس غیر از معنای وضعی از بُعد مفهوم قرآنی، حیطه معنایی بسیار گستردهای دارد. همچنین عوامل بروز و مصداقهای آن متعدد و تبعات و پیامدهایش بسیار زشت و خطرناک است؛ به عبارت دیگر گمان بد یکی از سرچشمههای تجسس و تجسس موجب افشاى عیوب و اسرار پنهانى و آگاهى بر این امور سبب غیبت مىشود که اسلام از معلول و علت همگى نهى کرده است.
[1]. آیا آنکه در خانه (حضور) گریست امید شفقت و لطفی داشته باشد؟ یا اینکه باید آب دیده نمناک، اهالی خانه را نیز به گریستن وادارد؟