با همکاری مشترک دانشگاه پیام نور و انجمن علمی قرآن و عهدین ایران

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 استاد گروه زبان و ادبیات عربی، دانشگاه شیراز

2 استاد گروه علوم قرآن و حدیث، دانشگاه تهران

3 دکترای علوم و معارف نهج البلاغه، دانشگاه پیام نور تهران

چکیده

امام علی علیه‌السلام، تحت تربیت و آموزش نبی اکرم صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم، از راسخان در علم و آگاه به علم تأویل گردید و نهج‌البلاغه، نازله روح مطهری است که وجودش با قرآن یکی بوده و از همین وجه این کتاب را «اخ القرآن» نامیده‌اند. در متن نهج‌البلاغه، گزاره‌های متعددی دلالت بر تأویلات امام علی علیه‌السلام، در حوزه‌های مختلف دارد. با توجه به اینکه تأویل عبارت از بیان حقیقت و نزدیک شدن به مراد گوینده و ارجاع بیانی کلام او به حقیقتی که به واقعیت عینی رسیده است، می‌باشد، امام علی علیه‌‌السلام، در نهج‌البلاغه با‌ رویکردهای متعددی به تأویل امور پرداخته است. از جمله این رویکردها می‌توان به تأویل برخی از آیات قرآن کریم، تأویل حقیقت صفات الهی از طریق وصف و مقایسه با صفات انسانی و بیان مصداق خارجی و تجسم عینی وعد و وعیدهای قرآن در مورد روز قیامت اشاره نمود. در این مقاله با روش ‌توصیفی، عوامل مذکور در کلام امام علیه‌السلام با تأکید بر شرح ابن ابی الحدید مورد بررسی قرار گرفته است.

کلیدواژه‌ها

مقدمه

امام علی علیه‌السلام، مظهر همه آیات الهی و جلوه تام قرآن کریم است. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم، پس از خود، کتاب خدا و خاندان مطهرش را به‌ جای گذاشت که دو پیشوای بدون اختلاف‌اند و دو حجتی هستند که دست از یاری یکدیگر برنمی‌دارند و دو همراه و متحدی هستند که از هم جدایی ندارند[1] (محمودى، ‏1376، 5/179). ایشان در بیاناتی می‌فرماید: این کتاب ]قرآن[ خاموش خداوند است و من کتاب سخنگوی خدایم[2]... (حر عاملى، 1409: 27/34)؛ از آن بخواهید به زبان درآید و هرگز به زبان درنخواهد آمد، لیکن من شما را از آن آگاه می‌کنم[3]‏ (سید رضی، 1384، خطبه 157). از پیامبر اکرم صلی‌الله ‌علیه ‌واله‌ وسلم ، نقل است: یا علی! تو برادر منی و من برادر توام... من صاحب تنزیلم و تو صاحب تأویلی[4]... (حرعاملى، 1409: 27/ 188). امام علیه‌السلام، همواره با قرآن بود و به همه اسرار آن آگاهی داشت و تحت تربیت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم و وحی الهی همه علوم مرتبط با قرآن، رمزها و معانی باطنی آن را فرا گرفت و به گفته خودشان، هیچ آیه‌ای بر رسول خدا صلی ‌الله ‌علیه‌ و اله ‌و سلم نازل نشد، مگر اینکه خواندن آن را به من می‌آموخت و آن را به من املا می‌کرد و من آن را با خط خود می‌نوشتم و رسول خدا صلی‌الله ‌علیه ‌و اله‌ و سلم، تأویل و تفسیر و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه آن را به من می‌آموخت[5] (عیاشی، 1380: 1/14).

کتاب گران‌بهای نهج‌البلاغه، رابطه‌ای تنگاتنگ و نزدیک با قرآن کریم دارد و این کتاب که برگزیده‌ای از سخنان امام علی علیه‌السلام است محرم اسرار و بیانگر حقایق قرآن است و به بیان برخی اندیشمندان، تنها فرق قرآن و نهج‌البلاغه در آن است که این کتاب وحی از سوی خداوند نیست؛[6] با توجه به آنکه پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم امام علی علیه‌السلام را صاحب تأویل معرفی کرده‌اند، با مطالعه در متن نهج‌البلاغه، برخی امور و موضوعات مطرح شده است که نیازمند تأویل بوده است و امام علی علیه‌السلام در سخنانشان، به تأویل آنها پرداخته است.

تاکنون کتب و مقالات متعددی در موضوع تأویل و مباحث پیرامونی آن نوشته شده است که ازجمله آنها می‌توان به کتاب روش‌های تأویل قرآن: معناشناسی و روش‌شناسی تأویل در سه حوزه روایی، باطنی و اصولی، نوشته محمدکاظم شاکر، انتشارات حوزه علمیه قم؛ مقاله «معناشناسی تأویل قرآن در پرتو معناشناسی تأویل حدیث»، نوشته احمد عابدی، مجله صحیفه مبین؛ «اهل‌بیت علیه‌السلام و تأویل قرآن»، نوشته سید حسین تقوی، مجله معرفت؛ «تأویل قرآن در منظر اهل‌بیت علیه‌السلام»، نوشته حمید آگاه، مجله پژوهش‌های قرآنی و «درآمدی بر هرمنوتیک از منظر نهج‌البلاغه»، نوشته حسین رضا طاهری، محمدجواد یدالهی‌فر و نرگس حمزه خانی، مجله پژوهشنامه نهج‌البلاغه اشاره نمود، اما با بررسی‌های صورت گرفته، مقاله‌ای با محوریت شناخت رویکردهای تأویلی امیرالمؤمنین در نهج‌البلاغه، مورد پژوهش قرار نگرفته است؛ لذا در این مقاله کوشش شده است با نگاهی دقیق رویکردهای تأویلی امام علی علیه‌السلام با تأکید بر شرح ابن ابی الحدید مورد بررسی قرار بگیرد.

 

معناشناسی واژه تأویل

تاکنون تعریف‌های مختلفی از واژه تأویل ارائه شده است: این واژه از ریشه «أول» در معنای رجوع (ازهری، بی‌تا: 328) و انتهای امر است که فعل آلَ یَؤُول‏، به معنای رَجَعَ، بازگشت، به این معنا است (ابن‌فارس، 1396: 68). جرجانی در تعریفات، تأویل را مترادف با ترجیع، بازگرداندن می‌داند (جرجانی، 1350: 28) و ابن‌منظور در لسان العرب این پیوند معنایی را با عبارتی چون الأَوْلُ: الرجوع، آلَ الشی‏ءُ یَؤُولُ أَوْلًا و مَآلًا و رَجَع، تایید می‌کند (ابن‌منظور، بی‌تا: 264). راغب اصفهانی، تأویل را به‌معنای رجوع به اصل آن می‌داند و آن بازگرداندن چیزی به مقصدی است که قصد رسانیدن به آن را دارند، خواه مقصود باز گردانیدن علمی باشد یا عملی (راغب اصفهانی، 1412: 99).

جوهری این واژه را با عبارت «التأویل تفسیر ما یَؤُولُ الیه الشیء» (جوهری، 1429: 63) معنا کرده است که عبارت از تفسیر و تبیین یک حقیقت با بیان عاقبت و سرانجام آن امر (شیء) است. چنانچه، در تأویل معنای ظاهری، مراد گوینده نیست و معنای اصلی سخن مخفی است و فرد تأویل‌کننده، با بیان خود کلام مورد نظر را به اصل خویش برمی‌گرداند: التأویل إرجاع الکلام و صرفه عن معناه الظاهری إلى معنى أخفى منه ‏ (طریحى، 1375: ‏5/312).

ابن‌اثیر معنای دیگری را برای تأویل بیان کرده است که عبارت از انتقال معنای ظاهری لفظ به معنای غیر ظاهری آن: المراد بالتأویل نقل اظاهر اللفظ عن وضعه الاصلی الی ما یحتاج الی دلیل لولا ترک ظاهر اللفظ (ابن‌اثیر، 1364: 1/80) و این اصطلاحی است که متکلمان آن را وضع کرده اند.

واژه تأویل و مشتقاتش[7] در معنای رجوع و بازگشت، در خطبه 91 نهج‌البلاغه، با عبارت «الْمُنْشِئُ أَصْنَافَ الْأَشْیَاءِ بِلَا رَوِیَّةِ فِکْرٍ آلَ إِلَیْهَا» و در خطبه 194، با عبارت «تَؤُلْ بِکُمْ إِلَى أَکْنَانِ الدَّعَةِ» و در خطبه 150 با عبارت «وَ تَئُولُ إِلَى فَظَاعَةٍ جَلِیَّةٍ» آمده است.

تأویل همچنین، در معنای شناخت اصل و ریشه، در حکمت 26 نهج‌البلاغه با عبارت «تَأَوُّلِ الْحِکْمَةِ» به‌معنای ریشه‌یابی (سیدرضی، 1384، حکمت 26)، رسیدن به حقایق (سیدرضی، 1378، حکمت 26) و درک نکات باریک حکمت و دانش (سیدرضی، 1379، حکمت 26) آمده است. چنانچه در عبارت «الْأَحَدِ بِلَا تَأْوِیلِ عَدَد» در خطبه 152، نیز تأویل به‌معنای بیان حقیقت یکتایی خداوند متعال است که امام علیه‌السلام با وصف‌های متعددی، به رفع شک و شبهه و بیان اصل و حقیقت یکتا بودن خداوند در نهج‌البلاغه پرداخته‌اند.

در نامه 55 نهج‌البلاغه، این واژه در خطاب به معاویه با عبارت: «فَعَدَوْتَ عَلَى الدُّنْیَا بِتَأْوِیلِ الْقُرْآنِ» که از ستم و تعدی معاویه گزارش می‌دهد، آمده است زیرا معاویه با تأویل قرآنی که خود می‌خواست، حقایق امور را بر اهل شام مخفی می‌کرد و می‌پوشاند (ابن ابی الحدید، 1389: 17/ 132) و در نامه 48، در خطابی دیگر به معاویه با عبارت «فَتَأَلَّوْا عَلَى اللهِ» آمده است که در اینجا نیز به‌معنای تحریف کردن سخن از مواضع (حق و حقیقت) است تا با تأویل قرآن، برای تأیید مذاهب و آرای خویش شبهه ایجاد کنند. پس خداوند متعال آنان را تکذیب کرد و به‌این‌ترتیب برای عقلا، فساد تأویل‌های آنان را آشکار ساخت (ابن ابی الحدید، 1389: 17/18). همچنین در کلام 122 نهج‌البلاغه، با آوردن عبارت «الِاعْوِجَاجِ وَ الشُّبْهَةِ وَ التَّأْوِیلِ»، این واژه برای روبه‌رو شدن با قومی که برای انحراف و کژی به اسلام درآمدند تا در آن اعوجاج ایجاد کنند به کار رفته است (ابن ابی الحدید، 1389: 7/289-290)؛ زیرا کارهای آنان، سبب پوشیده شدن حقایق امور بود. درنتیجه در این عبارات تأویل در معنای باطل آن، یعنی: پوشاندن «حقیقت و اصل امر» آمده است.

با توجه به معانی مطرح شده، آنچه از معنای تأویل مدنظر مقاله است، عبارت از بیان حقیقت امر و نزدیک شدن به مراد گوینده و ارجاع بیانی کلام او به حقیقتی که به واقعیت عینی رسیده است، می‌باشد.

 

عوامل مؤثر برای فهم عبارات تأویل‌شده در نهج‌البلاغه

برای فهم صحیح رویکردهای تأویلی امام علی علیه‌السلام در نهج‌البلاغه، برخی آگاهی‌ها لازم است تا بتوان با کمک آنها، عبارات تأویل‌شده توسط امام علیه‌السلام را تشخیص داد.[8] ازجمله این آگاهی‌ها می‌توان به موارد زیر اشاره نمود:

 

1. آگاهی از مفاهیم بلند قرآنی

نهج‌البلاغه، نازله روح مطهری است که وجودش با قرآن یکی بوده است: «علی مع القرآن و القرآن معه» (اربلى، 1381: 1/ 148). این سخن بیان‌کننده عینیت محتوایی سخنان علی علیه‌السلام با قرآن است که از انس مداوم امام علیه‌السلام با قرآن و ممارست ایشان نسبت به ظاهر و باطن آن نشئت گرفته است (معارف، شریعتی نیاسر، 1395: 8، 10). از همین وجه است که نهج‌البلاغه را «اخ القرآن» (آقابزرگ تهرانی، بی‌تا: 14/111) نامیده‌اند. ازاین‌رو، لازم است برای فهم دقیق‌تر از تأویلات امام علیه‌السلام در نهج‌البلاغه نسبت به مفاهیم بلند قرآنی آگاهی کافی داشت.[9]

 

2. آگاهی از سنت پیامبر اکرم و اهل‌بیت

امام علی علیه‌السلام ادامه‌دهنده راه پیامبر و استمرار رسالت اوست. همان‌گونه که قرآن کتاب هدایت است، سنت پیامبر هم آموزش قوانین خلقت است و امام علیه‌السلام به اجرا درآورنده کتاب و سنت و آموزگار آگاه بشریت است (جعفری، 1386: 221). ازاین‌رو در سخنانی[10] می‌فرمایند: فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللهِ وَ الرَّسُولِ فَالرَّدُّ إِلَى اللهِ الْأَخْذُ بِمُحْکَمِ کِتَابِهِ وَ الرَّدُّ إِلَى الرَّسُولِ الْأَخْذُ بِسُنَّتِهِ الْجَامِعَةِ غَیْرِ الْمُفَرِّقَة (سیدرضی، 1384، نامه 53)؛ اگر در چیزی با یکدیگر به ستیزه درآمدید آن را به خدا و پیامبر بازگردانید. چه بازگرداننده به خدا، دست‌گیرنده به آیات محکم کتاب اوست و بازگرداننده به پیامبر، چنگ‌زننده به سنت گردآورنده و نه پراکننده اوست.

ازاین‌رو، در کنار فهم صحیح از معانی و مفاهیم قرآن کریم آگاهی از سنت پیامبر و اهل‌بیت علیه‌السلام دانش دیگری است که برای فهم سخنان تأویلی امام علیه‌السلام ضروری است. چنانچه امام علی علیه‌السلام در شیوه گفتگوى با خوارج خطاب به ابن‌عباس فرمودند: لَا تُخَاصِمْهُمْ بِالْقُرْآنِ فَإِنَّ الْقُرْآنَ حَمَّالٌ ذُو وُجُوهٍ تَقُولُ وَ یَقُولُونَ... وَ لَکِنْ حَاجِجْهُمْ بِالسُّنَّةِ فَإِنَّهُمْ لَنْ یَجِدُوا عَنْهَا مَحِیصاً (سیدرضی، 1384، نامه 77)؛ به]وسیله[ قرآن بر آنان حجت میاور، که قرآن تاب معنی‌هاى گونه‌گون دارد. تو چیزى -از آیه‏اى- مى‏گویى و خصم تو، چیزى- از آیه دیگر- لیکن به سنت با آنان گفتگو کن، که ایشان را راهى نبود جز پذیرفتن آن.

 

3. آگاهی از زبان متن نهج‌البلاغه

زبان امام علی علیه‌السلام، در نهج‌البلاغه، هم عرفی و هم دقی است. عرفی است، از این ‌جهت که سخن حضرت مطابق عرف زمان خودشان بوده است و معجزه‌ای است که مخاطب عادی نیز آن را متوجه می‌شود و برای عموم مردم متناسب با ظرف وجودشان، قابل فهم است؛ و از این جهت دقی است که حضرت در اوج فصاحت و بلاغت در انتخاب الفاظ دقت داشته‌اند نه به‌صورت تصنعی و از سر تکلف که از قبل درباره آنها فکر کرده باشد. بلکه مهار سخن، چنان در اختیار آن بزرگوار بوده است که هر واژه، جمله، کلام و عبارتی، به‌طور طبیعی در جای خود و به مفهوم خاص خود به کار رفته است (جعفری؛ سعیدی، 1391: 48). از سویی همان‌طور که قرآن کریم در کامل‌ترین صورت فصاحت و بلاغت نازل شده است، امام علی علیه‌السلام نیز از قانون الهی و حکمت بلاغت پیروی کرده‌اند و زبان نهج‌البلاغه[11] را در اوج فصاحت و بلاغت به نمایش گذاشته‌اند (دلشاد تهرانی، 1389: 186؛ 233-234). درواقع میزان آشنایی با زبان و سبک متن نهج‌البلاغه، سبب بهره‌مندی از معانی این کتاب می‌شود و کسی که ظرایف زبان این کتاب را بداند، بهره‌ای افزون‌تری برای شناخت عبارات تأویلی در نهج‌البلاغه خواهد داشت.

با توجه به مطالب بیان‌شده، معنای صحیح و نهایی عبارات تأویلی در نهج‌البلاغه قابل دسترسی و فهم است. بدین معنا که قسمتی از عبارات با توجه به قواعد الفاظ و قراردادهای زبان عربی معنا می‌شود و در امور غیبی و متشابهات برای رسیدن به معنا باید به راسخان در علم مراجعه نمود و تنها فهمی از تأویل‌های امام علیه‌السلام پذیرفتنی است که از دو منبع قرآن و سنت از یک سو و دلیل عقلی منطقی از سوی دیگر بهره‌مند باشد، زیرا برهان عقلی[12] فیض ربانی است (طاهری، یدالهی‌فرد، حمزه خانی، 1392: 91).

 

رویکردهای تأویلی امیرالمؤمنین در نهج‌البلاغه

با مطالعه در متن نهج‌البلاغه، عبارات مختلفی وجود دارد که حاکی از رویکرد تأویلی امام علی علیه‌السلام است. ازجمله این رویکردها می‌توان به تأویل برخی از آیات قرآن کریم، تأویل صفات الهی از طریق وصف صفات انسانی و بیان مصداق خارجی و تجسم عینی وعد و وعیدهای قرآن در روز قیامت، اشاره نمود.

 

1. تأویل آیات قرآن کریم

زندگی امام علی علیه‌السلام همه تلاشی در جهت برپایی، نگهداری و فهم درست قرآن در معنای جامع و هندسه حقیقی‌اش بوده است (دلشادتهرانی، 1389: 182). پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم خطاب به ایشان فرمودند: ای علی تو برای تأویل قرآن می‌جنگی همان‌گونه که من برای تنزیلش جنگ کردم[13] (شیخ مفید، 1413: 80)؛ همچنین علی علیه‌السلام خطاب به پیامبر عرض کرد: ای رسول خدا، پس از تو چه چیزی را به‌عنوان رسالت تو ابلاغ کنم؟ فرمود: آنچه مورد اشکال است، یعنی تأویل قرآن. یا علی، تو، به مردم تأویل قرآن را که آنها نمی‌دانند، خواهی آموخت[14] (صفار، 1404: 195).

 امام باقر علیه‌السلام در سخنی می‌فرماید: تمام تأویل قرآن نزد امام علی علیه‌السلام است[15] و با توجه به اینکه تمام قرآن در خاطر امام علیه‌السلام وجود داشت، ایشان بر اسرار آن واقف و آگاه بودند و قرآن با گوشت و خون ایشان درآمیخته بود (حسینى خطیب‏، 1367، 1/110). ازاین‌رو، با توجه به اینکه امام علیه‌السلام به‌واسطه پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم آگاه به علم تأویل قرآن هستند و قرآن دربردارنده حقایق بسیار با چهره‌های گوناگون[16] است در کتاب نهج‌البلاغه برخی از آیات قرآن کریم تأویل شده است که می‌توان به موارد زیر اشاره نمود:

 

الف) تأویل آیه 67 سوره طه

ازجمله تعاریفی که برای تأویل مطرح است، تفسیر و تبیین یک حقیقت است با این تفاوت که هر تفسیری تأویل نیست بلکه تفسیر و بیان عاقبت و سرانجام یک امر را تأویل آن نامیده‌اند (شاکر، 1376: 29).

امام علی علیه‌السلام در خطبه 4 نهج‌البلاغه، در تأویل آیه 67 سوره طه، ﴿فَأَوْجَسَ فی‏ نَفْسِهِ خیفَةً مُوسى﴾‏ (طه/67) «موسى خویشتن را ترسان یافت»؛ به تأویل عبارت «خیفَةً مُوسى» پرداخته است و با تفسیری که از بیان حقیقت ترس موسی، ارائه داده‌اند، مراد و مرجع سخن خداوند متعال را در این آیه این‌گونه بیان کرده‌اند:

لَمْ یُوجِسْ مُوسَى علیه‌السلام خِیفَةً عَلَى نَفْسِهِ بَلْ أَشْفَقَ مِنْ غَلَبَةِ الْجُهَّالِ وَ دُوَلِ الضَّلَال (سیدرضی، 1384، خطبه 4)؛ هراسی که موسی را ]هنگام رو به رو شدن با ساحران[ گرفت به جهت بیم جان خود نبود، فقط از غلبه اجتماع جاهلان و دولت گمراه (یا گمراه‌کننده) اندیشناک شد.

این کلام امام علیه‌السلام بسیار بلندمرتبه است زیرا هنگامی ‌که حضرت موسی احساس ترس کرد، به خاطر خودش نبود، بلکه از این بود که وقتی ساحران چوب‌دستی‌هایشان را می‌اندازند، مردم به خاطر سحر آنها فکر می‌کنند چوب‌دستی‌ها حرکت می‌کنند و راه می‌روند و دچار شبهه شوند. امام علیه‌السلام در بیان تأویل و حقیقت معنای این آیه می‌فرمایند: من نیز به خاطر خودم از دشمنانی که ریسمان‌های خود را برای من نصب کرده‌اند و حیله‌هایشان در کمین من است و آتش جنگ علیه من افروخته‌اند، نمی‌هراسم بلکه می‌ترسم که به‌خاطر شبهه‌ها و پوشش‌های آنها، مکلفین (مردم) دچار فتنه شوند و به‌این‌ترتیب دولت گمراهی قوی شود و کلمه جهال غلبه یابد (ابن ابی الحدید، 1389: 1/ 256-257). درواقع در خطبه 4 نهج‌البلاغه مراد و مقصد الهی (حقیقت امر) در آیه 67، تبیین شده است.

ب) تأویل معنای رسوخ در علم در آیه 7 سوره آل‌عمران

امام علی علیه‌السلام در خطبه اشباح، در پاسخ به سؤال پرسش‌کننده که می‌پرسد خداوند را چنان وصف کن گویا آشکارا آن را می‌بینم، می‌فرمایند:[17]

«فَانْظُرْ أَیُّهَا السَّائِلُ فَمَا دَلَّکَ الْقُرْآنُ عَلَیْهِ مِنْ صِفَتِهِ فَائْتَمَّ بِهِ وَ اسْتَضِئْ بِنُورِ هِدَایَتِهِ وَ مَا کَلَّفَکَ الشَّیْطَانُ عِلْمَهُ مِمَّا لَیْسَ فِی الْکِتَابِ عَلَیْکَ فَرْضُهُ وَ لَا فِی سُنَّةِ النَّبِیِّ ص وَ أَئِمَّةِ الْهُدَى أَثَرُهُ فَکِلْ عِلْمَهُ إِلَى اللهِ سُبْحَانَهُ فَإِنَّ ذَلِکَ مُنْتَهَى حَقِّ اللهِ عَلَیْکَ وَ اعْلَمْ أَنَّ الرَّاسِخِینَ فِی الْعِلْمِ هُمُ الَّذِینَ أَغْنَاهُمْ عَنِ اقْتِحَامِ السُّدَدِ الْمَضْرُوبَةِ دُونَ الْغُیُوبِ الْإِقْرَارُ بِجُمْلَةِ مَا جَهِلُوا تَفْسِیرَهُ مِنَ الْغَیْبِ الْمَحْجُوبِ فَمَدَحَ اللهُ تَعَالَى اعْتِرَافَهُمْ بِالْعَجْزِ عَنْ تَنَاوُلِ مَا لَمْ یُحِیطُوا بِهِ عِلْماً وَ سَمَّى تَرْکَهُمُ التَّعَمُّقَ فِیمَا لَمْ یُکَلِّفْهُمُ الْبَحْثَ عَنْ کُنْهِهِ رُسُوخاً فَاقْتَصِرْ عَلَى ذَلِکَ وَ لَا تُقَدِّرْ عَظَمَةَ اللهِ سُبْحَانَهُ عَلَى قَدْرِ عَقْلِکَ فَتَکُونَ مِنَ الْهَالِکِین»؛

«‏پس ای پرسش‌کننده، نیک بنگر! هرگونه رهنمودی از قرآن برای نشان دادن وصف پروردگار به دست تو رسید، پیروی از آن را بپذیر و از نور هدایتش پرتوی روشنگر فرا راه خود بگیر و بار سنگین دانستن چیزی را که اهریمن بر پشت ناتوانت انداخته، از آن چیزهایی که دانستنش در کتاب خدا بر تو بایسته نیست و در شیوه آموزشی پیامبر که درود خدا بر او باد - و پیشوایان هدایت نشانی از آن نرسیده است، بر زمین بگذار و دانستنش را به خدای منزه از هر کمبودی - بسپار؛ زیرا این واگذاشتن به خدا، پسین سرانجام حق خداست بر تو؛ و بدان که استواران در دانش ]و به ژرفاهای دانایی فرو رفتگان[ کسانی هستند که خستو شدنشان به همه نادانی خود از تفسیر حقایق جهان موجود در پس پرده غیب، آنان را از تلاش بیهوده و کوشش نسنجیده برای برانداختن پرده‌هایی که بر سراپرده جهان ناپیدا زده شده، بی‌نیاز کرده است؛ پس خدا خستو شدن آنان را به ناتوانی از دسترسی پیدا کردن بدان‌چه دانشی فراگیر بر آن ندارند ستوده و دست برداشتن آنان از ژرف‌نگری در آنچه مکلف به بررسی ژرفاهایش نیستند را، رسوخ نامیده است؛ پس تو هم به همین بسنده کن و بزرگی خدا را به‌اندازه و سنجش خردت اندازه‌گیری مکن که درنتیجه از نابودشدگان گردی» (سیدرضی، 1384، خطبه 90).

 با توجه به اینکه نظر غیر از دیدن است و عبارت است از خوب اندیشیدن و دقت کردن، امام علیه‌السلام که از نوع سؤال پرسشگر و تلقی او از خداوند ناراحت شده بودند، خطاب به او می‌فرمایند: هر صفتی از صفات الهی را که قرآن تو را به آن دلالت کرده بپذیر و آن را پیشوا قرار ده و از آن پیروی کن و از نور هدایتش بهره گیر، نه آنچه را که فرهنگ‌های اشتباه به اسم توحید بیان کرده‌اند و اگر شیطان دانستن چیزی را بر تو تحمیل کرد که نه در قرآن و نه در سنت آمده است بدان که آن وسوسه‌ای از سوی شیطان است و علم آن را به خدا واگذار.

امام علی علیه‌السلام در این خطبه با بیان ویژگی‌های حقیقی راسخان در علم، به تأویل رسوخ در علم پرداخته‌اند و با توجه به اینکه معنای ظاهری رسوخ عبارت از ریشه‏دارى و ثبات است‏ (قرشى، 1371: ‏3/87) حقیقت آن را با انتقال به معنی غیر ظاهرش، این‌گونه بیان می‌کنند:

 راسخان در علم افرادی هستند که به علم اجمالی و کلی خویش و به عجز خویش درباره آگاهی از غیب معترف‌اند[18] و این جهل، آنان را از تفسیر‌های نادرست و کورکورانه رفتن، بی‌نیاز کرده است و همین اعتراف آنان باعث شده است خداوند آنان را مدح نماید. گرچه راسخان در علم علاقه‌مندند که از غیب آگاهی یابند اما به ظرفیت خود نیز پی برده‌اند و با اطلاعاتی که دارند می‌دانند که بایستی متوقف شوند زیرا خداوند انسان را مکلف نکرده است تا در بسیاری از حقایق تعمق نماید و مصلحت انسان در این است و خداوند می‌داند چه علمی را به چه کسی دهد. البته این وصف مخصوص افرادی ست که راسخ در علم هستند و به برخی از حقایق آگاه‌اند و تنها معصومین علیه‌السلام هستند که با وجود راسخ بودن در علم به تمام تأویل قرآن آگاه‌اند.

 

ج) تأویل حیات طیبه در آیه 97 سوره نحل

امام علی علیه‌السلام در حکمت 215 نهج‌البلاغه بیان می‌کنند:[19]

کَفَى بِالْقَنَاعَةِ مُلْکاً وَ بِحُسْنِ الْخُلُقِ نَعِیماً[20] وَ سُئِلَ علیه‌السلام عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً[21] فَقَالَ هِیَ الْقَنَاعَةُ (سیدرضی، 1384، حکمت 215).

از امام علیه‌السلام، درباره گفته خدای والا جایگاه که می‌فرماید: پس بی‌گمان به زندگی پاکیزه‌ای حتماً او را زنده خواهیم داشت پرسیدند، فرمود: همان خرسندی (قناعت) است.

واژه «طیب» در لغت به معنای دل‌چسبی، طبع‌پسندى (قرشی، 1371: 4/257) و پاک است. راغب گوید: اصل طیّب آن است که حواس از آن لذت می‌برند و نفس از آن لذت می‌برد (راغب اصفهانى، 1412: 527).

در این سخن نیز امام علیه‌السلام از معنای ظاهری لغت عدول کرده و با بیان یکی از مصادیق[22] حیات طیبه به تأویل احبات طیبه پرداخته‌اند. با توجه به اینکه یکی از ویژگی‌های زندگانی پاکیزه، زندگانی همراه با بی‌نیازی (قانع بودن) است از آن‌ جهت که بی‌نیازی عدم حاجت است و بی‌نیازترین مردم کسی است که کمترین حاجت را به‌سوی مردم دارد و از آنجا که خدای تعالی غنی‌تر از همه اغنیاء و در اوج بی‌نیازی مطلق است (ابن ابی الحدید، 1393: 19/70)، ذات خداوند متعال، بالاترین و پاکیزه‌ترین حیات را در نظام خلقت داراست. درواقع امام علیه‌السلام با بیان مصداقی از حقیقت زندگی طیب و پاکیزه به تأویل آیه 97 سوره نحل، پرداخته و آن را زندگی همراه با قناعت و بی‌نیازی معرفی نموده‌اند.

 

2. وصف و بیان حقیقت صفات الهی از طریق وصف صفات انسانی

حقایق در عالم بسیار است و خداوند متعال به انسان قدرت تعقل داده است اما انسان نمی‌تواند حقایق مطلق و بالاتر از فهم خود، مانند عالم غیب و ماوراء طبیعت را با ابزارهای حسی و عقل خویش درک کند و به همه آن حقایق دست یابد مگر اینکه خداوند متعال، مصلحت بداند تا آنچه برای انسان لازم است در حد فهم او نازل کند. ازاین‌رو، امام علی علیه‌السلام در موارد متعددی از نهج‌البلاغه به‌تناسب سخن و مقتضای حال مخاطب، حقایق عالم هستی را از طریق واقعیت‌های قابل‌درک برای انسان‌ها تشریح و تأویل کرده‌اند تا بدین‌وسیله معرفت او نسبت به خداوند متعال افزایش یابد و محبت بنده‌ها نسبت به او افزایش یابد. ازاین‌رو، یکی دیگر از رویکردهای تأویلی امام علی علیه‌السلام بیان حقیقت صفت‌های خداوند متعال در نهج‌البلاغه است:

 

تأویل صفت احدیت خداوند متعال

تأویل در معنای توجیه متشابه: که ازجمله مفاهیم شبیه‏نما هستند (طالقانی، 1362: ‏5/17) که در پاره‏اى از اوصاف و کیفیات با هم توافق دارند (طباطبایی، 1374:‏3/ 30) و ممکن است با یکدیگر مشتبه شوند (طبرسی، 1360: ‏3/232) نیز به کار می‌رود؛ زیرا تأویل‌کننده، آنگاه ‌که برای متشابه وجه و معنی معقولی را بیان می‌کند، لفظ متشابه را به سویی ارجاع و سوق می‌دهد که متناسب با همان معنی (حقیقت آن) باشد و شک و شبهه را برطرف می‌نماید؛ در حالی که تفسیر عبارت از توضیحی است که پیرامون ابهام کلمه داده می‌شود (معرفت، 1374: 3/38).

امام علی علیه‌السلام در نهج‌البلاغه با سخنان مختلفی به تأویل و بیان حقیقت «احدیت»[23] ذات اقدس الهی است پرداخته‌اند:

 الْأَحَدِ بِلَا تَأْوِیلِ عَدَد (سیدرضی، 1384، خطبه 151)؛ یکتاست نه با گزارش شماره‌ای.

خداوند احد است و این وصف به این معنی نیست که احدیت او از نوع عددی است، چنان که مردم می‌گویند: آغاز اعداد، احد و واحد است بلکه مراد از احدیت خداوند آن است که او جزء نمی‌پذیرد و به اعتبار دیگر در ربوبیت ثانی برای او نیست (ابن ابی الحدید، 1389: 9/144) و در ادامه خطبه آمده است:

مَنْ وَصَفَهُ فَقَدْ حَدَّهُ وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ وَ مَنْ عَدَّهُ فَقَدْ أَبْطَلَ أَزَلَهُ: هر کس او را وصف کرد، پس مرزی برایش گذاشته و هر کس مرزی برایش گذاشت او را به شماره درآورده است و آن‌ کس که او را به شماره درآورد، بی‌آغاز بودنش را نادرست شمرده است؛ زیرا هر کس او را با صفتى زائد بر ذات توصیف کند، او را محدود کرده و از بی‏نهایت بودن ساقط کرده است و دوئیت منافى بى‏نهایت بودن است و شمارش و امکان فرد دیگرى ازلى و قدیم بودن خدا را از بین مى‏برد، زیرا که چنین شمارش سبب محدود بودن است و وجود خداوند متعال مطلق و بی‌نهایت است:

 لَا یُشْمَلُ بِحَدٍّ وَ لَا یُحْسَبُ بِعَدٍ (سیدرضی، 1384، خطبه 185)؛ نه در مرزی فرا گرفته شود و نه با شماره‌ای به شمار آید.

 از این رو، کُلُّ مُسَمًّى بِالْوَحْدَةِ غَیْرَهُ قَلِیلٌ (سیدرضی، 1384، خطبه 64) هرچه به وحدت نام برده شود کم است جز ذات او ]که وحدت او عددی نیست[. به‌جز خدا هر چیزی که با وحدت توصیف شود وحدت او وحدت عددى است پس او نسبت به فرد مفروض دیگر قلیل است زیرا فرض فرد دیگر او را زیاد مى‏کند، مگر خدا زیرا که وحدتش عددى نیست (قرشی، 1377: 1/70).

در کتاب خصال در «باب الواحد» نیز در این خصوص حدیثی نقل شده است که فردی درباره یکتایی خداوند از امام علی علیه‌السلام سؤال نمود، ایشان در پاسخ فرمود‌ند: ای مرد عرب این گفتار که خدا یکی است، دو صورتش بر خدا روا نیست و دو صورتش بر خدا روا است؛ اما آن دو حالت که روا نیست به این‌گونه است که: کسی بگوید خدا یکی است و مقصودش یک ازلحاظ عدد -یکدانه- باشد؛ زیرا آنچه دومی ندارد به شماره نیاید مگر نبینی آنکه گفت: ثالِثُ ثَلاثَةٍ[24] (خدا سومی از سه موجود است) کافر شده است و دیگر آنکه کسی بگوید: خدا یکی است و مقصودش نوعی از جنس باشد که این هم روا نیست زیرا تشبیه خداوند است و پروردگار ما والاتر و بالاتر از آن است که شبیه و مانند داشته باشد؛ اما آن دو که گفتنش درباره خدا رواست به این صورت است که: کسی گوید خدا یکی است یعنی بی‌مانند است که آری خدای ما چنین است و دیگر آنکه کسی گوید خدای عزوجل یکتاست و یگانه یعنی ترکیبی در و قابل بخش با اجزا نیست نه در خارج، نه در عقل و نه در وهم. آری خدای ما به این معنا یکی است[25] (شیخ صدوق‏، 1362: 1/2). درواقع امام علیه‌السلام با رفع شک و شبهه از ویژگی احدیت به بیان تأویل صفت احدیت خداوند متعال، پرداخته‌اند که این آگاهی تنها از سرچشمه آگاهی علی علیه‌السلام که از راسخان در علم است می‌تواند در بین انسان‌ها جاری شود.

 

الف) تأویل صفات اعطاء و جود الهی

از آنجا که تأویل، حقیقتى واقعى است، که بیانات قرآنى چه احکامش، چه مواعظش و چه حکمت‌هایش مستند به آن است، چنین حقیقتى در باطن تمامى آیات محکم و متشابه وجود دارد و این حقیقت از قبیل مفاهیمى که از الفاظ به ذهن مى‏رسد نیست، بلکه امور عینى است که از بلندای مقام، ممکن نیست در چاردیواری شبکه الفاظ قرار گیرد و اگر خداى تعالى آنها را در قالب الفاظ و آیات کلامش درآورده در حقیقت از باب «چون‌که با کودک سر و کارت فتاد» است، خواسته است ذهن بشر را به گوشه‌ای و روزنه‏اى از آن حقایق نزدیک سازد. در حقیقت، کلام او به‌منزله مثل‌هایی است که براى نزدیک کردن ذهن شنونده به مقصد گوینده زده مى‏شود تا مطلب برحسب فهم شنونده روشن گردد (طباطبایی، 1374: ‏3/75).

 امام علی علیه‌السلام در خطبه اشباح[26]، به بیان برخی اوصاف خداوند تعالى پرداخته‌اند و حقیقت عینی این صفات را با توجه به آثار رحمت حق و خصوصیاتى که منحصر شأن ذات اوست از طریق توصیف صفات بشری تأویل کرده‌اند تا بدین طریق برای انسان‌ها عینیت یافته و رفع شک و شبهه شود تا این صفات برای انسان‌ها قابل فهم شود. ایشان در تأویل دو صفت جود و اعطاء الهی می‌فرمایند:

الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِی لَا یَفِرُهُ الْمَنْعُ: سپاس و ستایش ویژه الله است، همان کس که از بخشش خودداری کردن، دارایی او را بسیار نگرداند.

دارایى، غنا و ثروتمندى خداوند متعال، با خوددارى از بذل و بخشش زیاد نمى‏شود و منع خداوند از روی حکمت است؛ اما ثروت و دارایى انسان‌ها با عدم بخشش فزونى پیدا مى‏کند. درنتیجه درباره خداوند دلیلى بر منع از جود، وجود ندارد:

وَ لَا یُکْدِیهِ الْإِعْطَاءُ وَ الْجُودُ: و دهش و بخشش او را به ناداری و گدایی نمی‌اندازد.

امام علیه‌السلام در این سخن، دو صفت از صفات الهی را مطرح می‌کنند که اعطاء به معنای دهش به همه موجودات است و هنگامی ‌که خداوند خلق می‌کند تمام امکانات موردنیاز او را نیز برایش فراهم می‌کند و صفت دیگر جود الهی است و این علاوه بر اعطای همگانی است بدین معنا که وقتی انسان صفت رحمانیت الهی که از اعطای او به همه موجودات نشئت می‌گیرد را شناخت و حق شکرگزاری نعمات که عبارت از استفاده بجا از نعمت‌هاست را به جای آورد، جود الهی شامل حالش می‌شود و بیشتر از استحقاقش را به او اعطاء می‌نماید زیرا خود او زمینه دریافت را فراهم نموده است.

سپس امام علیه‌السلام با تأکید بر معانی قبل در توصیف صفات الهی به رفع شبهه و بیان حقیقت این صفات در قالب واقعیت‌های قابل‌درک برای انسان‌ها پرداخته و می‌فرمایند:

 إِذْ کُلُّ مُعْطٍ مُنْتَقِصٌ سِوَاهُ وَ کُلُّ مَانِعٍ مَذْمُومٌ مَا خَلَاهُ: هر بخشنده‌ای دچار کمبود و کاهش شود جز او و هر توانگر خودداری کننده از بخشش، گرفتار سرزنش گردد مگر او.

از آنجا که زیادشدن مال به بخشش نکردن و نقص پیدا کردن مال با بخشش، در حق کسانى صادق است که به زیادى و نقصان، دچار سود و زیان مى‏شوند. تصور نفع و ضرر براى خداوند به دو امر محال که نیازمندى و امکان و محدود شدن خداوند در بخشش و جود است منجر می‌شود، در حالی که قدرت ذات حق‌تعالی نامحدود است. از سویی، انسان بخشنده به این دلیل دچار کمبود مى‏شود که خود به آنچه مى‏بخشد نیازمند است و از آن سود مى‏برد و این صفات در مورد خداوند صادق نیست. زیرا خداوند اگر از بخشش خوددارى کند مطابق نظام حکمت و عدالت رفتار مى‏کند ولى غیر خداوند اگر از بخشش خوددارى کند، اکثراً به‌دلیل پیروى از حرص و یا هواى نفس چون ترس از فقر یا دنیادوستی است درنتیجه سزاوار مذمت و ملامت است ‏ (ابن میثم‏، 1375: 2/682-683).

درنتیجه خداوند جواد است اگر ببخشد و جواد است، اگر باز دارد، زیرا اگر ببخشد او را چیزی بخشیده که از آن او نیست و اگر باز دارد از او، چیزی را از او باز داشته که از آن او نیست (ابن ابی الحدید، 1389: 6/405).

امام علیه‌السلام در ادامه خطبه، به توصیف و بیان حقیقت دیگر صفات الهی می‌پردازد که این توصیف‌ها در ابتدای خطبه اشباح، به‌عنوان براعت استهلال مطرح است که به‌معنای استادی در مقدمه‌چینی است تا به کمک این شیوه، مخاطب متوجه شود با وجود اینکه این صفات در انسان‌ها هم وجود دارد حقیقت صفات خداوند متعال همانند انسان‌ها نیست و رفع شک و شبهه شود و با وصف صفات الهی از طریق مقایسه با صفت‌هایی که برای انسان محسوس است به تأویل صفات الهی پرداخته‌اند تا حقیقت‌های توحیدی را در حد فهم مخاطب نزول دهند و به واقعیت برسانند.

 

3. مصداق خارجی و عینیت یافتن حقایق امور

از دیگر رویکردهای تأویلی امام علی علیه‌السلام در نهج‌البلاغه بیان حقایقی است که در آینده تحقق خواهند یافت و عبارت از بیان مصداق خارجی و تجسم عینی وعد و وعیدهای قرآن در مورد قیامت است. با توجه به اینکه نهج‌البلاغه، متأثر از مفاهیم قرآن کریم است دربردارنده حقایقی است که در آینده قطعاً محقق خواهد شد اما برخی از این امور هنوز تأویل آنها نرسیده است و همان‌گونه که در قرآن کریم وعده‌های فراوانی در مورد آخرت ابراز شده است که حقیقت عینی و مصداق خارجی آن وعده‌ها، در این جهان برای انسان نامعلوم می‌باشد و مراد از تأویل، همان مصداق عینی و تحقق وعده‌ووعیدهای قرآن کریم[27] و اخبار آن از «جهان آخرت» است (بابایی، 1372: 47) و خداوند متعال، حقیقتى را که موجب نزول بیانات قرآن و احکام آن و انذار و تبشیر آن است و در روز قیامت ظاهر خواهد شد، برای انسان‌ها نمایان و تحقق خواهد یافت (طباطبایی، 1374: ‏8/167- 168).

علم امام علی علیه‌السلام از مسائل غیب، از دو سرچشمه سیراب گردیده بود. نخست آگاهی‌های ویژه‌ای که به‌وسیله رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم به‌واسطه جبرئیل از پروردگار دانا دریافت کرده بود و دوم بینش ژرف و شناخت گسترده وجود پرگنجایش آن حضرت از اوضاع زمان خود و رفتار با مردم نشئت می‌گرفت. بیان این حقایق و مطالب پیشگویی‌گونه و غیب‌مانند از سوی امام علیه‌السلام نه ادعای نبوت بود و نه کهانت و نه اثبات فضیلتی برای خود، بلکه بیان حقیقت بود و قصد دادن آگاهی و بینش و اندیشه به مردم و آنچه را از آینده خبر می‌داد، حقایقی بود که پیامبر اکرم از جهان غیب باخبر شده و در اختیار ظرفی شایسته قرار داده بود (جعفری، 1380: 2/193، 349). ایشان در سخنانی به بیان حقایق روز قیامت که تأویلشان هنوز محقق نشده است، اشاره نموده‌اند:

حَتَّى إِذَا بَلَغَ الْکِتَابُ أَجَلَهُ وَ الْأَمْرُ مَقَادِیرَهُ وَ أُلْحِقَ آخِرُ الْخَلْقِ بِأَوَّلِهِ وَ جَاءَ مِنْ أَمْرِ اللهِ مَا یُرِیدُهُ مِنْ تَجْدِیدِ خَلْقِهِ أَمَادَ السَّمَاءَ وَ فَطَرَهَا وَ أَرَجَّ الْأَرْضَ وَ أَرْجَفَهَا وَ قَلَعَ جِبَالَهَا وَ نَسَفَهَا وَ دَکَّ بَعْضُهَا بَعْضاً مِنْ هَیْبَةِ جَلَالَتِهِ وَ مَخُوفِ سَطْوَتِهِ وَ أَخْرَجَ مَنْ فِیهَا فَجَدَّدَهُمْ بَعْدَ إِخْلَاقِهِمْ وَ جَمَعَهُمْ بَعْدَ تَفَرُّقِهِمْ ثُمَّ مَیَّزَهُمْ لِمَا یُرِیدُهُ مِنْ مَسْأَلَتِهِمْ عَنْ خَفَایَا الْأَعْمَالِ وَ خَبَایَا الْأَفْعَالِ وَ جَعَلَهُمْ فَرِیقَیْنِ أَنْعَمَ عَلَى هَؤُلَاءِ وَ انْتَقَمَ مِنْ هَؤُلَاء (سیدرضی، 1384، خطبه 108).

تا آنگاه که سرنوشت]آفریدگان[ به سر رسید پایانی رسد و فرمان آفریدگار به اندازه‌های خود دست یابد و به پایان آفرینش را به آغاز آن بپیوندند و آنچه از فرمان خدا را که برای نوآفرینی آفریدگانش بخواهد فرا رسد؛ آسمان را بگستراند و بشکافد و زمین را به لرزه درآورد و بجنباند و کوه‌ها را از ریشه برکند و بر باد دهد و برخی از آنها را از بیم شکوه و هراس چیرگی او خود را بر برخی دیگر بکوبد و هر چه در آنهاست بیرون آرد پس آنان را پس از کهنه کردنشان از نو پدید آرد و پس از پراکنده شدنشان گردآوری کند. آنگاه برای پرسش از کارها و نهانی رفتارها همه را از یکدیگر جدا گرداند و دو دسته سازد بر آن دسته بهره‌ها بخشد و این دسته را به کیفر رساند.

إِذَا رَجَفَتِ الرَّاجِفَةُ وَ حَقَّتْ بِجَلَائِلِهَا الْقِیَامَةُ وَ لَحِقَ بِکُلِّ مَنْسَکٍ أَهْلُهُ وَ بِکُلِّ مَعْبُودٍ عَبَدَتُهُ وَ بِکُلِّ مُطَاعٍ أَهْلُ طَاعَتِهِ (سیدرضی، 1384: کلام 223).

در آن هنگام که لرزنده لرزیدن گیرد و رستاخیز با همه بیم و هراس‌های سترگش انجام پذیرد و به هر آیینی پیروانش بپیوندند و به هر پرستنده‌ای پرستیدگانش و به هر فرمانروایی فرمان‌برانش.

سخنان امام علیه‌السلام درواقع بیان مصداق خارجی حقایقی است که در قیامت تحقق خواهد یافت و براى نزدیک کردن ذهن شنونده به مقصود گوینده ایراد شده است تا مطلب بر حسب فهم شنونده روشن گردد و قطعاً در زمان موعد این حقایق به واقعیت عینی خواهند رسید و انسان‌ها از تأویل آنها در روز قیامت آگاه خواهند شد.

 

بحث و نتیجه‌گیری

امام علی علیه‌السلام از راسخان در علم و آگاه به تأویل قرآن کریم است. با بررسی گزاره‌های نهج‌البلاغه، این نتیجه به دست می‌آید که امام علیه‌السلام با‌ رویکردهای متعددی به تأویل امور پرداخته‌اند. ازجمله این رویکردها می‌توان به تأویل برخی از آیات قرآن کریم مانند آیه 67 سوره طه، آیه 7 سوره آل‌عمران، آیه 97 سوره نحل اشاره نمود که امام علیه‌السلام مراد و منظور الهی (حقایق) در قرآن کریم را بیان کرده‌اند. همچنین ایشان، با وصف و بیان حقیقت صفات الهی مانند صفات احدیت، اعطاء و جود الهی از طریق مقایسه با صفات انسانی، برای رفع شک و شبهه در امور متشابه و بیان نمودن حقایق این صفات با مفاهیم قابل فهم برای انسان‌ها آنها را به عینیت رسانده‌اند و به تأویل ویژگی‌ها الهی پرداخته‌اند. بیان نمودن مصداق خارجی و تجسم عینی وعد و وعیدهای قرآن در مورد روز قیامت که بیان حقایق است که قطعاً تحقق خواهد یافت، رویکرد دیگر امام علی علیه‌السلام در عبارات تأویل شده در نهج‌البلاغه است.



[1]. فمضى لسبیله صلى الله علیه و آله و ترک کتاب الله و أهل بیته إمامین لا یختلفان و أخوین لا یتخاذلان و مجتمعین لا یتفرّقان‏.

[2]. هَذَا کِتَابُ اللهِ الصَّامِتُ وَ أَنَا کِتَابُ اللهِ النَّاطِقُ.

[3]. ذَلِکَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ یَنْطِقَ وَ لَکِنْ أُخْبِرُکُمْ عَنْه.

[4]. قَالَ رَسُولُ الله یَا عَلِیُّ أَنْتَ أَخِی وَ أَنَا أَخُوکَ... أَنَا صَاحِبُ التَّنْزِیلِ وَ أَنْتَ صَاحِبُ التَّأْوِیلِ الْحَدِیثَ.

[5]. ما نزلت آیة على رسول الله ص إلا أقرأنیها و أملاها علی، فأکتبها بخطی و علمنی تأویلها و تفسیرها و ناسخها و منسوخها و محکمها و متشابهها،

[6]. نهج‌البلاغه، کتابی است که گویا خداوند الفاظش را با گوهرهای آیات الهی زینت داده است؛ این کتابی شامل حکمت‌هایی چون مروارید درخشان است که به‌راستی سخن می‌گوید و فرقی میان آن و قرآن نیست جز آنکه از طرف خدا نازل نشده است (خویى، 1358: 1/ 245)

[7]. وَ لَکِنَّا إِنَّمَا أَصْبَحْنَا نُقَاتِلُ إِخْوَانَنَا فِی الْإِسْلَامِ عَلَى مَا دَخَلَ فِیهِ مِنَ الزَّیْغِ وَ الِاعْوِجَاجِ وَ الشُّبْهَةِ وَ التَّأْوِیلِ (سیدرضی، 1384، کلام 122)؛ وَ تَثَبَّتُوا فِی قَتَامِ الْعِشْوَةِ وَ اعْوِجَاجِ الْفِتْنَةِعِنْدَ طُلُوعِ جَنِینِهَا وَ ظُهُورِ کَمِینِهَا وَ انْتِصَابِ قُطْبِهَا وَ مَدَارِ رَحَاهَا تَبْدَأُ فِی مَدَارِجَ خَفِیَّةٍ وَ تَئُولُ إِلَى فَظَاعَةٍ جَلِیَّةٍ (سیدرضی، 1384، خطبه 150)؛ الْأَحَدِ بِلَا تَأْوِیلِ عَدَد (سیدرضی، 1384، خطبه 152)؛ أُوصِیکُمْ عِبَادَ اللهِ بِتَقْوَى اللهِ... وَ اعْتَصِمُوا بِحَقَائِقِهَا تَؤُلْ بِکُمْ إِلَى أَکْنَانِ الدَّعَةِ (سیدرضی، 1384، خطبه 194)؛ وَ أَنْ أَبْتَدِئَکَ بِتَعْلِیمِ کِتَابِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَأْوِیلِهِ وَ شَرَائِعِ الْإِسْلَامِ وَ أَحْکَامِهِ وَ حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ لَا أُجَاوِزُ ذَلِکَ بِکَ إِلَى غَیْرِه (سیدرضی، 1384، نامه 31)؛ وَ قَدْ رَامَ أَقْوَامٌ أَمْراً بِغَیْرِ الْحَقِّ فَتَأَلَّوْا عَلَى اللهِ فَأَکْذَبَهُم (سیدرضی، نامه 48)، فَعَدَوْتَ عَلَى الدُّنْیَا بِتَأْوِیلِ الْقُرْآنِ فَطَلَبْتَنِی بِمَا لَمْ تَجْنِ یَدِی وَ لَا لِسَانِی (سیدرضی، نامه 55)؛ وَ الْیَقِینُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى تَبْصِرَةِ الْفِطْنَةِ وَ تَأَوُّلِ الْحِکْمَةِ وَ مَوْعِظَةِ الْعِبْرَةِ وَ سُنَّةِ الْأَوَّلِینَ (سیدرضی، 1384، حکمت 31).

[8]. موارد مذکور ممکن است در تفسیر عبارات نهج‌البلاغه هم استفاده شود زیرا برای شناخت رویکردهای تأویلی نهج‌البلاغه، بایستی از علوم موردنیاز برای تفسیر نهج‌البلاغه نیز آگاهی داشت.

9. برای اطلاعات بیشتر رجوع شود به کتاب روش‌های تأویل قرآن، فصل عوامل مؤثر در فهم تأویل قران، نوشته محمدکاظم شاکر: 113-124.

10. در خطبه 96 نهج‌البلاغه نیز به این موضوع اشاره شده است.

[11]. با توجه به محدودیت مقاله برای آگاهی از سبک ادبی زبان نهج‌البلاغه به کتاب ارتباط نهج‌البلاغه با قرآن، نوشته مجید معارف و حامد شریعتی نیاسر: 65-214، رجوع شود.

[12]. و فی حدیث علی ع «العقل شرع من داخل و الشرع عقل من خارج» خرد شریعتی از درون و شریعت عقلی است از برون (طریحى، 1375: ‏5/ 425).

[13]. تقاتل یا علی على تأویل القرآن کما قاتلت على تنزیله.

[14]. حدثنا محمد بن الحسین عن النضر بن شعیب عن خالد بن ماد القلانسی عن أبی داود عن أنس بن مالک خادم رسول الله ص قال قال رسول الله ص یا علی أنت تعلم الناس تأویل القرآن بما لا یعلمون فقال ما أبلغ رسالتک بعدک یا رسول الله ص قال تخبر الناس بما أشکل علیهم من تأویل القرآن.

[15]. و لَم یَکن عِندَ أحَد تأویلُ القرآنِ بکمالِه و تَمامِه إلا عِندَ عَلِیٍ وَ لِذلکَ قال لِأصحابِهِ أقضاکم عَلِیٌ (جریر طبرى، بی‌تا: 106).

[16]. الْقُرْآنَ حَمَّالٌ ذُو وُجُوه (سید رضی، 1384، نامه 77).

[17]. هُوَ الَّذی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْویلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ (آل‏عمران/7).

 

[18]. یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا (آل‌عمران/7): ما ایمان به کلیت آورده ایم و فقط اجمالی از حقایق را می دانیم این امر باعث شده است که باب تأویل به روی راسخان در علم باز شود.

[19]. مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (نحل/97).

[20]. خرسندی (قناعت) را همان بس که دولتمندی به شمار رود و خوش‌رویی را همان بس که نعمتی است پایدار.

[21]. نحل/97.

[22]. درباره بیان مصادیق یک حقیقت در موضوع تأویل، از امام موسی بن جعفر علیه‌السلام، در رابطه با آیه مباهله: َقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ... . (آل‌عمران/61) نقل است که می فرماید:‏ وَ لَمْ یَدَّعِ أَحَدٌ أَنَّهُ أَدْخَلَ النَّبِیُّ ص تَحْتَ الْکِسَاءِ عِنْدَ مُبَاهَلَةِ النَّصَارَى إِلَّا عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ ع: فَکَانَ تَأْوِیلُ قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ أَبْناءَنا الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ‏ وَ نِساءَنا فَاطِمَةَ ع‏ وَ أَنْفُسَنا عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع‏ (مجلسی، ج‏93/ 241) بدیهى است که معناى لغوى (اَبْنَاءَنَا) و (اَهْلَ الْبَیْت) حسن و حسین و... نیست بلکه آنها مصادیق این الفاظ هستند (شاکر، 1376: 29).

 

[23]. قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ (إخلاص/1).

[24]. لَقَدْ کَفَرَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنْ لَمْ یَنْتَهُوا عَمَّا یَقُولُونَ لَیَمَسَّنَّ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ (مائده/73).

[25]. عَنِ الْمِقْدَامِ بْنِ شُرَیْحِ بْنِ هَانِئٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ‏ إِنَّ أَعْرَابِیّاً قَامَ یَوْمَ الْجَمَلِ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَ تَقُولُ إِنَّ اللهَ وَاحِدٌ قَالَ فَحَمَلَ النَّاسُ عَلَیْهِ وَ قَالُوا یَا أَعْرَابِیُّ أَ مَا تَرَى مَا فِیهِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ مِنْ تَقَسُّمِ الْقَلْبِ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع دَعُوهُ فَإِنَّ الَّذِی یُرِیدُهُ الْأَعْرَابِیُّ هُوَ الَّذِی نُرِیدُهُ مِنَ الْقَوْمِ ثُمَّ قَالَ یَا أَعْرَابِیُّ إِنَّ الْقَوْلَ فِی أَنَّ اللهَ وَاحِدٌ عَلَى أَرْبَعَةِ أَقْسَامٍ فَوَجْهَانِ مِنْهَا لَا یَجُوزَانِ عَلَى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ وَجْهَانِ یَثْبُتَانِ فِیهِ فَأَمَّا اللَّذَانِ لَا یَجُوزَانِ عَلَیْهِ فَقَوْلُ الْقَائِلِ وَاحِدٌ یَقْصِدُ بِهِ بَابَ الْأَعْدَادِ فَهَذَا مَا لَا یَجُوزُ لِأَنَّ مَا لَا ثَانِیَ لَهُ لَا یَدْخُلُ فِی بَابِ الْأَعْدَادِ أَ مَا تَرَى أَنَّهُ کَفَرَ مَنْ قَالَ إِنَّهُ‏ ثالِثُ‏ ثَلاثَةٍ وَ قَوْلُ الْقَائِلِ هُوَ وَاحِدٌ مِنَ النَّاسِ یُرِیدُ بِهِ النَّوْعَ مِنَ الْجِنْسِ فَهَذَا مَا لَا یَجُوزُ لِأَنَّهُ تَشْبِیهٌ وَ جَلَّ رَبُّنَا وَ تَعَالَى عَنْ ذَلِکَ وَ أَمَّا الْوَجْهَانِ اللَّذَانِ یَثْبُتَانِ فِیهِ فَقَوْلُ الْقَائِلِ هُوَ وَاحِدٌ لَیْسَ لَهُ فِی الْأَشْیَاءِ شِبْهٌ کَذَلِکَ رَبُّنَا وَ قَوْلُ الْقَائِلِ إِنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَحَدِیُّ الْمَعْنَى یَعْنِی بِهِ أَنَّهُ لَا یَنْقَسِمُ فِی وُجُودٍ وَ لَا عَقْلٍ وَ لَا وَهْمٍ کَذَلِکَ رَبُّنَا عَزَّ وَ جَل‏.

[26]. خطبه 91 نهج البلاغه.

[27]. سوره اعراف/51-53 و سوره یونس/39 رجوع به: طباطبایی، 1374:‏10/9.

قرآن کریم.
آقابزرگ تهرانی (بی‌تا). الذریعه الی تصانیف الشیعه. بیروت: دارالاضواء.
ابن ابی الحدید، عبدالحمیدبن هبة الله (1389). شرح نهج‌البلاغه. مترجم غلامرضا لایقی. تهران: نیستان.
ابن اثیر (1364). النهایة فی غریب الحدیث و الاثر. قم: مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان.
ابن فارس، احمد (1396). مقائیس اللغة. قاهره: دارالافاق العربیة.
ابن منظور، محمد بن مکرم (بی‌تا). لسان العرب. قاهره: دارالمعارف.
ابن میثم (1375). شرح ‏نهج‏البلاغه. ترجمه قربانعلى ‏محمدى ‏مقدم، على‏اصغر نوایى‏ یحیى‏زاده‏. مشهد: بنیاد پژوهش‌هاى ‏اسلامى ‏آستان ‏قدس ‏رضوى.
إربلى، على بن عیسى (1381). کشف الغمة. بی‌جا: مکتبة بنى هاشمى تبریز.
ازهری، منصور محمد بن احمد (بی‌تا). تهذیب اللغة. بیروت: دار الاحیاء التراث العربی.
بابایی، علی‌اکبر (1372). «تأویل قرآن». مجله معرفت. شماره 6. 44-50.
جرجانی، علی بن محمد (1350). التعریفات. تونس: الدار التونسیة للنشر.
جعفری، سید محمدمهدی (1380). پرتوی از نهج‌البلاغه. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
جعفری، سید محمدمهدی (1386). آموزش نهج‌البلاغه. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ سازمان چاپ و انتشارات.
جعفری، سید محمدمهدی؛ سعیدی، فاطمه (1392). «ویژگی‌های زبان‌شناسی کلام امام علی علیه‌السلام در وصف صفات الهی». فصلنامه پژوهش‌های نهج‌البلاغه سال دهم. شماره 37. ص 48.
جوهری، اسماعیل بن حماد (1429). معجم الصحاح. بیروت: دار المعرفة.
حر عاملى (1409). وسائل الشیعة. قم: مؤسسه آل البیت علیهم‏السلام.
حسینى خطیب‏، عبد الزهراء (1367). مصادر نهج‏البلاغة و أسانیده. بیروت: دار الزهراء.
خوئى‏، حبیب‌الله (1358). منهاج ‏البراعة فی ‏شرح‏ نهج‏البلاغة. مصحح سید ابراهیم ‏میانجى. تهران: مکتبة الاسلامیة.
دلشاد تهرانی، مصطفی (1389). چشمه خورشید. تهران: دریا.
راغب اصفهانى، حسین بن محمد (1412). المفردات فی غریب القرآن. محقق صفوان عدنان داودى. دمشق: دار العلم الدار الشامیة.
سید رضی (1384). نهج‌البلاغه ترجمه سید محمدمهدی جعفری. تهران: انتشارات ذکر (شماره‌های نهج‌البلاغه در مقاله براساس این نسخه است).
سید رضی (1379). نهج‌البلاغه همراه با شرح محمد عبده. ترجمه علی‌اصغر فقیهی. بازبینی و ویرایش سیدمهدی طباطبایی. بی‌جا: صبا.
سید رضی (1378). نهج‌البلاغه ترجمه و شرح فیض الاسلام. تهران: فقیه.
شاکر، محمدکاظم (1376). روش‌های تأویل قرآن: معناشناسی و روش‌شناسی تأویل در سه حوزه روایی، باطنی و اصولی. قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم مرکز انتشارات.
شیخ صدوق (1362). الخصال‏. قم: جامعه مدرسین‏.
شیخ مفید (1413). الجمل. بی‌جا: انتشارات کنگره جهانى شیخ مفید قم.
صفار، محمد بن حسن بن فروخ (1404). بصائر الدرجات. قم: کتابخانه آیت‌الله مرعشى.
طباطبایی، محمدحسین (1374‏). تفسیر المیزان.‏ ترجمه سید محمدباقر موسوى همدانى. قم‏: دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسین حوزه علمیه قم.
طاهری، حسین‌رضا؛ یدالهی‌فرد، محمدجواد؛ حمزه‌خانی، نرگس (1392). «درآمدی بر هرمنوتیک از منظر نهج‌البلاغه». مجله پژوهشنامه نهج‌البلاغه. تابستان. شماره 2. ص 91.
طالقانى سید محمود (1362). پرتوى از قرآن. ‏ تهران: شرکت سهامى انتشار.
طبرسی (1360). مجمع البیان فى تفسیر القرآن. مترجمان تحقیق: رضا ستوده‏. تهران‏: انتشارات فراهانى. ‏
طبرى، محمد بن جریر (بی‌تا). دلائل الإمامة. قم: دار الذخائر للمطبوعات.
طریحى، فخرالدین‏ (1375). مجمع البحرین‏. تهران: کتاب‌فروشی مرتضوى‏.
عیاشى، محمد بن مسعود (1380). تفسیر العیاشی. تهران: چاپخانه علمیه.
قرشی، علی‌اکبر (‏1377). مفردات ‏نهج‌البلاغه. مصحح: محمدحسن ‏بکائى. تهران: مؤسسه‏ فرهنگى ‏نشر قبله.
قرشی، علی‌اکبر (1371). قاموس قرآن. تهران: دار الکتب الإسلامیة.
مجلسی (بی‌تا). بحار الأنوار. تهران‏: اسلامیه.
محمودى، محمدباقر (1376). نهج ‏السعادة فی‏ مستدرک ‏نهج‏البلاغة. مصحح: عزیز آل‏طالب‏. تهران: وزارت ‏فرهنگ ‏و ارشاد اسلامى.
معارف، مجید؛ شریعتی یاسر، حامد (1395). ارتباط نهج‌البلاغه با قرآن. تهران: سمت.
معرفت، محمدهادی (1374). علوم قرآنی. ترجمه التمهید فی علوم القرآن. ترجمه ابومحمد وکیلی. قم: شرکت چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی.