با همکاری مشترک دانشگاه پیام نور و انجمن علمی قرآن و عهدین ایران

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 پژوهشگر پژوهشگاه قرآن و حدیث، پژوهشکده تفسیر اهل بیت (ع)

2 دانشیار دانشگاه قرآن و حدیث

3 دانشیار دانشگاه تهران، پردیس فارابی

چکیده

آیات بسیاری در قرآن به‌صراحت حاکی از تصدیق تورات و انجیل هستند. این آیات معمولاً در تضاد با آیاتی قرار می‌گیرند که ظاهرشان دلالت بر تحریف تورات و انجیل می‌کند. معمولاً عالمان مسلمان توجیهاتی دربارۀ چگونگی رفع این تعارض ارائه کرده‌اند که پذیرش هرکدام از آنها با چون‌وچراهایی همراه است؛ اما در سال‌های اخیر بسیاری از قرآن‌پژوهان مسلمان و غیرمسلمان با استناد به تحلیل متنی آیات تحریف استدلال کرده‌اند که قرآن اصولاً هیچ سخنی راجع به وقوع تحریف لفظی در تورات و انجیل نگفته است. پژوهش حاضر، در راستای تأیید این نظریه، نقطۀ تمرکز تحلیل‌ها را از آیات تحریف به آیات تصدیق منتقل می‌کند و تلاش می‌کند نشان دهد که اگر با استفاده از روش‌های پیشنهادشده در زبان‌شناسی کاربردی به بررسی این دسته از آیات بپردازیم، به لایه‌های پنهانی دست می‌یابیم که خود به‌تنهایی برای اثبات دیدگاه فوق، یعنی عدم اعتقاد قرآن به تحریف تورات و انجیل موجود در عصر نزول، کفایت می‌کند.****

کلیدواژه‌ها

یکی از موضوعات بسیار مهم در بحث از تحریف تورات و انجیل از نگاه قرآن، موضوع «تصدیق» است. فاعل تصدیق در این آیات عموماً شخص پیامبر اسلام یا قرآن هستند؛ اما در یک آیه هم تصدیق‌کننده عیسی علیه‌السلام است. آنچه در این آیات مورد تصدیق قرار می‌گیرد، به‌تصریح یا به‌تلویح، کراسه‌های[1] پیشین و به‌طور خاص، تورات و انجیل هستند؛ بنابراین همواره این پرسش مطرح بوده است که اگر قرآن تصدیق‌کنندۀ کراسه‌های پیشین است، چگونه می‌توان بین این اعتقاد و آموزۀ مشهور «تحریف» جمع کرد؟ چراکه براساس آموزۀ اخیر، تورات و انجیل چنان دستخوش تحریف شده‌اند که دیگر صحبت از تصدیق آنها منطقی به نظر نمی‌رسد.

در پاسخ به این پرسش، بسیاری از مفسران چنین توجیه کرده‌اند که آنچه مورد تصدیق قرآن است، تنها کلیات اعتقادی از قبیل توحید و نبوت است (برای مثال، بنگرید: واحدی، 1416: 1/92؛ طبرسی، 1372: 3/311؛ طباطبایی، 1390: 5/349). بسیاری دیگر نیز به دوگانۀ «تورات اصیل ناموجود» و «تورات محرف موجود» متوسل شده‌اند. طبق این دوگانه، آنچه قرآن تصدیق می‌کند، تورات تحریف‌نشده‌ای است که به دست ما نرسیده است و آنچه موجود است، تورات تحریف‌شده است (برای مثال، بنگرید: بلاغی، بی‌تا: 1/89؛ طباطبایی، 1390: 3/201).

این پاسخ‌ها که تا چندی پیش مورد اجماع عالمان مسلمان بود، اخیراً با پژوهش‌های بیشتر و تأملات دقیق‌تر در متن قرآن به چالش کشیده شده است. برای مثال، فاریاب شش دسته از آیات ناظر به تحریف را بررسی کرده و به این نتیجه رسیده است که تنها یکی از آنها، یعنی آیۀ 41 مائده و آن‌هم با اتکا به روایات اسباب نزول می‌تواند حاکی از وقوع تحریف لفظی در تورات باشد (فاریاب، 1388: 143). توفیقی در مقاله‌ای کوتاه پس از بررسی آیاتی که معمولاً برای اثبات تحریف تورات و انجیل بدان‌ها استناد می‌شود، ازجمله آیۀ 41 مائده، استدلال می‌کند که «هیچ‌یک از آیات مذکور بر تحریف تورات و انجیل دلالت نمی‌کند» (توفیقی، 1395: 134). مسعودی و صادق‌نیا نیز در پژوهش اخیرشان نشان داده‌اند که آیات قرآن «دلالت روشنی بر تحریف لفظی کتاب مقدس ندارند» (مسعودی و صادق‌نیا، 1396: 38)؛ چنان‌که پیشتر احمدی نیز در بررسی تفصیلی این موضوع به این نتیجه رسیده بود که از میان شش معنایی که برای تحریف بیان شده، قابل دفاع‌ترین آنها از نگاه قرآن «کتمان مبتنی بر فرامتن» است، نه تحریف لفظی متن مکتوب (احمدی، 1393: 73-192). از سوی دیگر، سلامی و ایازی نیز در پژوهش دیگری به این نتیجه رسیده‌اند که منظور قرآن از «تورات و انجیل» هیچ‌گاه کتاب‌های غیرموجود نیست؛ بلکه همواره این دو عنوان را برای اشاره به کتب رایج در بین اهل کتابِ عصر نزول که امروزه نیز موجود است، به کار برده است (بنگرید: سلامی و ایازی، 1397).

در میان قرآن‌پژوهان غربی نیز هستند کسانی که با تحلیل آیات قرآن به این نتیجه رسیده‌اند که قرآن بیشینه از کتمان و تحریف معنوی تورات و انجیل سخن می‌گوید. چنان‌که برای مثال می‌توان در پژوهش‌های ویلیام میور (Muir, 1850)، ایگناتیو دی متّئو (Di Matteo, 1922)، مونتگمری وات (Watt, 1955-6: 53)، جان برتن (Burton, 1992)، گوردون نیکل (Nickel, 2011: 26-66) و گابریل سعید رینولدز (Reynolds, 2010: 196-202) دید.

بنابراین، به نظر می‌رسد اگر قرآن را قائل به تحریف تورات و انجیل ندانیم، تعارض بالا اساساً منحل می‌شود و دیگر نیازی به تلاش برای جمع میان این دو مسألۀ متعارض (تصدیق و تحریف) نیست؛ اما آنچه پژوهش حاضر را از پژوهش‌های پیش‌گفته متمایز می‌کند، تمرکز آن بر آیات «تصدیق» به‌جای پرداختن به آیات «تحریف» است. البته پیشتر هم کارهایی دربارۀ آیات «تصدیق» شده و برای مثال گوردون نیکل پس از بررسی و تحلیل متنی آیات «تصدیق» به این نتیجه دست یافته که فرض قرآن وثاقت کراسه‌های پیشین است؛ چراکه وثاقت آن کراسه‌ها بنیانِ وثاقت خود قرآن است (see Nickel, 2011: 47-8)؛ اما تاکنون مدالیل نهفته در این آیات از راه موشکافی‌های مبتنی بر زبان‌شناسی جدید، مخصوصاً دانش کاربردشناسی، مورد مداقه قرار نگرفته است.

هدف ما در این مقاله آن است که با استفاده از نگرش‌های جدیدی که دانش زبان‌شناسی کاربردی برای ما ایجاد کرده است، یک‌بار دیگر به تحلیل دقیق‌تر آیات تصدیق بپردازیم و به این وسیله پرتوهای جدیدی به موضوع «تحریف تورات و انجیل از نگاه قرآن» بیفکنیم.

تحلیل آیات تصدیق

از میان پیامبران، دو تن از متأخرترین آنها، یعنی عیسی (آل‌عمران/50؛ مائده/46؛ صف/6) و محمد (بقره/101؛ آل‌عمران/81)، تصدیق‌کنندۀ کتابی که نزد اهل کتاب است معرفی شده‌اند؛ اما بیشترین کاربرد مفهوم تصدیق ناظر به ارتباط میان قرآن و کراسه‌های پیشین است. قرآن به تأکید اصرار دارد که خود را تصدیق‌کنندۀ کراسه‌های پیشین معرفی کند (بنگرید: بقره/41، 89، 91، 97؛ آل‌عمران/3؛ نساء/47؛ مائده/48؛ انعام/92؛ یونس/37؛ یوسف/111؛ فاطر/31؛ احقاف/12، 30). بسیاری از مفسران مسلمان همۀ این تصدیق‌ها را ناظر به شکل اصیل و تحریف‌نشدۀ آن کراسه‌ها دانسته و درواقع قائل به‌تفصیل شده‌اند: هرجا سخن از «تصدیق» است، موضوع سخن تورات و انجیل اصیل و مربوط به قبل از تحریف است؛ اما هرجا لحن سخن انتقادی است، طبیعتاً باید ناظر به تورات و انجیل تحریف‌شده باشد.

اکنون پرسش این است که آیا متن قرآن چنین تمایزی میان تورات اصیل و تورات موجود قائل است یا فرقی میان این دو نمی‌بیند؟ برای پاسخ به این پرسش ناگزیر به مداقه در مفعول فعل‌های ناظر به تصدیق در قرآن هستیم تا معلوم شود در آنها دقیقاً سخن از کدام کتاب‌ها در میان است.

برای پاسخ به پرسش فوق، تمام مفعول‌های فعل «تصدیق» در آیات تصدیق را استخراج می‌کنیم. آنچه به دست می‌آید را می‌توان به شکل زیر خلاصه کرد:

1. لما بین یدیه/یدیّ من التوراة (آل‌عمران/50؛ مائده/46 (دوبار)؛ صف/6)؛

2. لما بین یدیه من الکتاب (مائده/48)؛

3. لما/الذی بین یدیه/یدیّ (بقره/97؛ آل‌عمران/3؛ انعام/92؛ یونس/10؛ یوسف/111؛ فاطر/31؛ احقاف/30)؛

4. لما معکم/معهم (بقره/41، 89، 91، 101؛ آل‌عمران/81؛ نساء/47)؛

5. بدون مفعول (احقاف/12).

اگر بخواهیم نوع عبارت‌پردازی در موارد بالا را ساده‌تر کنیم، به دو گونه عبارت‌پردازی می‌رسیم:

1. لما/الذی بین یدیه/یدیّ (من التوراة/الکتاب)؛

2. لما معکم/معهم.

اکنون باید با جست‌وجو در شبکۀ معانی قرآن روشن سازیم که منظور از هر یک از عبارت‌های بالا دقیقاً چیست و چگونه پرسش‌های ما دربارۀ تمایز یا عدم تمایز میان تورات اصیل و تورات موجود را پاسخ می‌دهد.

 

1. الگوی ما بین یدیه

از مجموع 18 مفعولی که در آیات تصدیق بیان شده است، 12 تای آنها گونه‌ای از ترکیب «لما/الذی بین یدیه/یدی» هستند که 4 مورد آنها بلافاصله با عبارت «من التوراة» همراهی شده‌اند تا روشن شود که منظور از آنچه «بین یدین» است، دقیقاً تورات یا دست‌کم بخشی از تورات است. در یک مورد هم به‌جای «من التوراة» آمده است: «من الکتاب» (مائده/48) که به نظر می‌رسد در اینجا علاوه بر تورات ناظر به انجیل هم هست.

فاعل (تصدیق‌کننده) در بیشتر این آیات قرآن (بقره/97؛ آل‌عمران/3؛ انعام/92؛ یونس/37؛ یوسف/111؛ فاطر/31؛ احقاف/30) و در سایر موارد عیسی (آل‌عمران/50؛ مائده/46؛ صف/6) یا انجیل (مائده/46) است؛ اما اینها تصدیق‌کنندۀ چه چیزی هستند و منظور از «آنچه بین دو دست» آنها است، دقیقاً چیست؟

اگر آیۀ 50 سورۀ آل‌عمران را به‌عنوان نمونه در نظر بگیریم که در آن عبارت‌پردازی به‌صورت «لِما بَینَ یَدَیَّ مِنَ التَّوراة» است، می‌بینیم که در ترجمه‌های فارسی آن را معمولاً چنین ترجمه می‌کنند: «تصدیق‌کنندۀ تورات که پیش از من بوده است».[2] چنین ترجمه‌ای نشان می‌دهد مترجمان «بین یدین» را به معنای «پیش از» فهمیده‌اند. در مقابل، برخی مترجمان آن را «تورات حاضر» (پورجوادی و آیتی) یا «تورات شما» (الهی قمشه‌ای) ترجمه کرده‌اند که حاکی از این است که آنها عبارت «بین یدین» را به معنای «حاضر» یا «موجود» فهمیده‌اند؛ بنابراین مشکل فهم این عبارت بر سر این است که «لما بین یدی من التوراة» ناظر به توراتی در زمان گذشته (قید زمان) است یا تورات موجود در نزد مخاطب (قید مکان).

ضمناً این پرسش نیز مطرح می‌شود که حتی اگر قرار باشد «ما بین یدی» را به معنای قید زمان بگیریم، چرا باید آن را به معنای گذشته بگیریم، نه آینده؟ مگر نه این است که ما هرگاه می‌خواهیم دربارۀ گذشته صحبت کنیم به پشت سرمان اشاره می‌کنیم، اما آینده را با اشاره به پیش رو نشان می‌دهیم و مثلاً می‌گوییم: «در روزهایی که پشت سر گذاشتیم (یعنی در روزهای گذشته)، موفق نبودیم؛ اما امیدواریم در روزهای پیش رو (یعنی در روزهای آینده) به موفقیت برسیم». پس چه چیز باعث می‌شود که برخی مترجمان عبارت «پیشِ رو» (بین یدی) را در این آیات به معنای «گذشته» بگیرند؟[3]

در ترجمه‌های غربیِ قرآن این مشکل به شکل دیگری رخ می‌دهد: در زبان انگلیسی کلمۀ before و در آلمانی vor و در فرانسوی avant، همگی همزمان هم به معنای «پیش از» و هم به معنای «جلوی/پیشِ رویِ» هستند و مترجمان غربی معمولاً از همین معادل استفاده کرده‌اند. آنچه در این ترجمه‌ها فهم خود مترجمان از آیه را به ما می‌رساند فعلی است که هرکدام از آنها با این قید به کار برده‌اند. برای مثال یوسف علی و پیکتال در ترجمه‌های انگلیسی‌شان آورده‌اند: “the Torah which was before me” (تورات که پیش از من بود)؛ اما آربری ترجمه کرده است: “the Torah that is before me” (تورات که جلوی من است). قرایی و شاکر نیز مثل آربری از فعل مضارع استفاده کرده‌اند که دال بر تورات موجود در زمان عیسی است، نه توراتی مربوط به دوران قبل از او. در این موارد ماضی یا مضارع بودن فعل است که نشانگر فهم مترجمان از معنای این کلمه است.

این بدان می‌ماند که در فارسی این عبارت را به یکی از این دو شکل ترجمه کنیم: «آنچه پیش من است از تورات» (ترجمۀ طبری) یا «تورات را که پیش از من بوده است» (ترجمۀ نسفی). در فارسی نیز مثل زبان‌های اروپایی کلمات «پیش» و «جلو» همزمان هم به‌معنای آنچه پیش روی شخص حاضر است به کار می‌روند و هم در بافت‌های خاصی (معمولاً با حرف اضافۀ «از») می‌توانند دال بر زمان گذشته باشند.

بنابراین، برخلاف ذهنیت ما که توقع داریم آینده با اشاره به روبه‌رو توصیف شود و گذشته با اشاره به پشت‌سر، گویی در کاربردهای زبانیِ برخی زبان‌ها وضعیتی معکوس حاکم است و دست‌کم زمان گذشته با اشاره به آنچه پیش رو است مورد اشاره قرار می‌گیرد؛ چنان‌که برای مثال در برخی کاربردهای زبان انگلیسی (Fillmore, 1971: 29) و همچنین در زبان‌های توبایی (Klein, 1987)، یونانی کلاسیک (ibid: 183, n. 9)، ماداگاسکاری (Dahl, 1995)، آیماری (Núñez & Sweetser, 2006) و ویتنامی (Sullivan & Bui, 2016) دیده می‌شود.[4] زبان‌شناسان این پدیده را وضعیتی استثنایی و برخلاف روند رایج در زبان‌ها می‌دانند (Radden, 2011: 16)؛ اما چه چیزی باعث این تفاوت ذهنی و زبانی شده است و به‌طور خاص عبارت قرآنی «ما بین یدین» چه‌قدر دال بر قید مکان و چه‌قدر دال بر قید زمان است و نحوۀ دلالت آن بر هر یک از این دو قید چگونه است؟

 

ما بین یدیه، به‌مثابه استعاره‌ای شناختی

به نظر می‌رسد بهترین راه برای پاسخ به پرسش‌های فوق استمداد از نظریۀ استعارۀ شناختی، مخصوصاً دوگونۀ خاص از استعاره‌های شناختی است که یکی از آنها در قالب نظریۀ «استعاره‌های جهتی» نخستین بار توسط لِیکاف و جانسن به‌تفصیل مطرح شد (بنگرید: Lakoff & Johnson, 1980) و دیگری نظریۀ «تجربۀ بدنی» است که می‌گوید بسیاری از استعاره‌های شناختی براساس تجربه‌های بدنی ما شکل می‌گیرند (بنگرید: Johnson, 1987).

«در نظریۀ استعارۀ شناختی[5] ادعا بر این است که استعارۀ شناختی، نوعی سازمان‌دهی ذهنی است که طی آن یک مفهوم نسبتاً انتزاعی با کمک یک مفهوم عینی، مفهوم‌سازی[6] می‌شود. این فرایند ذهنی در زبان بشر نمود می‌یابد و موجب شکل‌گیری عبارات استعاری[7] می‌شود. مطالعات زبانی قرآن نشان می‌دهد که استعاره‌های شناختی در زبان قرآن نیز به‌عنوان راهکاری جهت تسهیل درک مفاهیم انتزاعی دینی به کار رفته است» (پورابراهیم و دیگران، 1392: 108).

به نظر می‌رسد در مورد «ما بین یدی» ما شاهد تلفیقی از دو گونه استعارۀ شناختی هستیم که عبارت‌اند از استعارۀ مبتنی بر تجربۀ بدنی و استعارۀ جهتی. تجربۀ قرار گرفتن چیزی بین دستان کسی مبنای استعاره‌ای شده برای اشاره به چیزی که در جلوی کسی است و بنابراین خود این عبارت مستعد پذیرش نوعی استعارۀ جهتی شده است که در ادامه دربارۀ چگونگی و دامنۀ آن بحث خواهیم کرد.

استعارۀ بدنیِ موجود در عبارتِ «بین یدین» کاملاً واضح است. تجربۀ بدنیِ مشترک میان همۀ انسان‌ها این ایده را به ذهن متبادر می‌کند که وقتی چیزی بین دو دست کسی قرار می‌گیرد، آن چیز املا در مقابل اوست و ثانیاً در دسترس اوست؛ بنابراین شکی نیست که عبارت «ما بین یدین» در درجۀ اول دلالت بر قید مکان و سپس نزدیکی و در دسترس بودن آن دارد. این دلالت آن‌قدر روشن است که می‌توان گفت قطعاً در عصر قرآن این معنا در این استعاره فسیل شده بوده، یا به‌اصطلاح زبان‌شناسان در آن زمان دیگر «استعارۀ مرده» بوده است (دربارۀ استعارۀ مرده بنگرید: صفوی، 1383).

ازاین‌رو است که بارزترین نکته در چگونگی کاربرد این ترکیب در قرآن، هم‌آییِ آن با عبارت متضادش «ما خلفه/ خلفها/ خلفهم/ خلفکم/ خلفنا» در 14 مورد است؛ به‌عبارت‌دیگر، پرکاربردترین همایندِ این ترکیب در قرآن «ما خلفـ...» است که نشان‌دهندۀ معنای غالب این عبارت برای دلالت بر جهت مقابل است. ترکیب «ما بین ایدیـ... وما خلفـ...» در قرآن لفظی عام و فراگیر برای اشاره به تمام جهات مکانی (و توسعاً تمام گزینه‌های ممکن) است که گاهی با افزوده‌شدن قیدهای چپ و راست (برای مثال در اعراف/17) بر این فراگیری تأکید بیشتری می‌شود. در چنین مواردی «ما بین ایدی» قید مکان برای اشاره به پیش رو و «خلف» قید مکان برای اشاره به پشت سر است.

سیاق آیات در برخی کاربردهای دیگر هم آشکارا گواه آن است که این عبارت تنها به معنای «پیشِ رو» به کار رفته است و دلالتی بر زمان ندارد. برای مثال در آیۀ 12 سبأ که می‌گوید: ﴿وَ لِسُلَیمانَ الرِّیحَ غُدُوُّها شَهرٌ وَ رَواحُها شَهرٌ وَ أَسَلنا لَهُ عَینَ القِطرِ وَ مِنَ الجِنِّ مَن یَعمَلُ بَینَ یَدَیهِ بِإِذنِ رَبِّهِ وَ مَن یَزِغ مِنهُم عَن أَمرِنا نُذِقهُ مِن عَذابِ السَّعیر﴾ معنای آیه این است که جنّیان در مقابل دیدگان سلیمان کار می‌کرده‌اند (قید مکان) و چنان در دسترس او بوده‌اند که اگر یکی از آنان از وظیفه‌اش تخطی می‌کرده، سریعاً مجازات می‌شده است (دسترسی). به نظر نمی‌رسد در اینجا «بین یدیه» هیچ دلالتی بر زمان خاصی (گذشته، حال یا آینده) داشته باشد.

اگر در عبارت‌پردازیِ همین جملات پاراگراف بالا هم دقت کنیم، متوجه می‌شویم که این تجربۀ بدنی مختص عرب‌زبان‌ها نبوده و با اندک تفاوتی در زبان فارسی هم خود را نشان می‌دهد. ما نیز برای آنچه در مقابل ما است از عباراتی مانند «روبه‌رو» یا «پیشِ رو» استفاده می‌کنیم که در آنها برای اشاره به آنچه در مقابل شخص است، از قرار گرفتن آن در مقابل صورت (رو) سخن می‌رود. همچنین برای اشاره به آنچه کاملاً نزدیک شخص است، به‌گونه‌ای که هرگاه بخواهد می‌تواند در آن تصرف کند، از عبارت «در دسترس» استفاده می‌کنیم که باز هم مبتنی بر تجربۀ بدنی‌ای است که به ما می‌گوید: هرچه دست انسان به آن برسد، نزدیک انسان است و می‌توان بر آن کنترل داشت. به همین ترتیب با دقت در واژگان سایر زبان‌ها نیز می‌توان استعاره‌های بدنی مشابهی را برای اشاره به جهت مقابل و نزدیک یافت. برای مثال در انگلیسی عبارت in the face of به معنای «در مقابلِ، روبه‌روی» است؛ چنان‌که عبارت at hand به معنای «در دسترس» و in hand به معنای «موجود و تحت کنترل» است؛ به همین سیاق عبارت out of hand به معنای «خارج از کنترل» است. این اشتراک مفهومی میان زبان‌های مختلف، امری کاملاً طبیعی است؛ زیرا استعاره‌های مبتنی بر تجربه‌های بدنی در میان تمام انسان‌ها مشترک‌اند؛ چراکه همۀ انسان‌های جهان بدن‌های مشابه و درنتیجه تجربه‌های بدنی مشابهی دارند. «به تعبیر لانگاکر بشر در اولین سطح به «تجربۀ خام» دسترسی دارد که پیشازبانی و مستقل از هر فرهنگ است و «اساس درونی» تجربه را می‌سازد» (پورابراهیم و نعمتی، 1393: 357).

اکنون که روشن شد در عربی عبارت «بین یدین» استعاره‌ای مرده برای دلالت بر جهت مقابل است، خودبه‌خود بحث ما به «استعاره‌های جهتی» کشیده می‌شود. در استعاره‌های جهتی از این بحث می‌شود که چگونه جهت‌های مکانی می‌توانند مبنای استعاره‌هایی برای اشاره به مفاهیم غیرجهتی قرار گیرند. البته معمولاً این استعاره‌ها آن‌قدر خودکار در زبان روزمره استفاده می‌شوند که غالباً گویشوران نسبت به آنها بی‌توجه‌اند. برای مثال در بسیاری از زبان‌ها مفاهیمی مثل «بیشتر»، «بهتر»، «مثبت‌تر» و... با اشاره به جهت بالا بیان می‌شوند و مفاهیم ضد آنها با اشاره به جهت پایین. ازاین‌رو وقتی می‌خواهیم بگوییم: دمای بدن کسی بیشتر شده، می‌گوییم حرارتش بالا رفته است؛ چنان‌که برای اشاره به گران‌تر شدن بهای چیزی می‌گوییم «قیمت آن بالا رفته است». این کاربردها مبتنی بر تجربۀ مشترک انسانی است که مشاهده می‌کنند مثلاً وقتی ظرف آبی را پر می‌کنند، هرچه مقدار آب بیشتر می‌شود، سطح آن بالاتر می‌آید (برای توضیحات بیشتر بنگرید: کرد زعفران‌لو و حاجیان، 1389: 125-126). یا به تعبیر لیکاف و جانسن در زبان انگلیسی استعارۀ «شادی بالا است» رواج دارد و ازاین‌رو برای بیان حس شادی می‌گویند: “I’m feeling up today” (Lakoff & Johnson, 1980: 14). در این موارد، جهت بالا اشاره به مفهومی غیرمکانی دارد. تحقیقات دربارۀ مدلول‌های جهت‌های بالا و پایین در قرآن نشان می‌دهد که شبیه همین دلالت‌های مثبت و منفی در دو جهت بالا و پایین را در بسیاری از کاربردهای قرآنی هم مشاهده می‌کنیم (همان: 126-129).

در اینجا نکتۀ مهم برای ما این است که «این نوع بازنمایی‌های استعاری تصادفی و اتفاقی نیستند؛ بلکه بر مبنای تجربه، فرهنگ و ساختار بدنی انسان شکل می‌گیرند؛ همچنین براساس اینکه ما چگونه به لحاظ فیزیکی در یک محیط خاص یا فرهنگ متفاوت در تعامل هستیم، ساخته می‌شوند. استعاره‌های جهتی با تصویر فضای هندسی‌ای که در ذهن به وجود می‌آورند، مفهومی جدید و درنتیجه درکی جدید می‌آفرینند» (همان: 125). با چنین اوصافی، توقع آن است که با بررسی «فضای هندسی» خاصی که استعاره‌های جهتی قرآن را شکل می‌دهند، بتوانیم به درک درستی از تصور قرآن از وضعیت تورات و انجیل دست پیدا کنیم. این فضای هندسی را در اصطلاح «طرح‌واره» می‌نامند؛ یعنی الگویی که استعاره‌های شناختی بر مبنای آن شکل می‌گیرند و ممکن است از فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوت باشند. درواقع، تفاوت در این طرح‌واره‌هاست که موجب تفاوت در استعاره‌ها می‌شود (همان: 124-125).

طبق دیدگاه صاحب‌نظران در حوزۀ استعاره‌های شناختی «ادراک زمان به کمک تجربۀ مکانی یکی از متداول‌ترین استعاره‌های شناختی است و بهره‌گیری از مکان در تفسیر رخدادهای زمانی چنان قوی و طبیعی است که لانگاکر احتمال جهانی بودن آن را مطرح می‌سازد» (پورابراهیم و نعمتی، 1393: 357)؛ بنابراین از منظر زبان‌شناختی، کاملاً محتمل هست که استعارۀ جهتیِ «بین یدین» بتواند ناظر به «زمان» باشد؛ اما اینکه این احتمال در قرآن چه‌قدر محقق شده است، نیاز به بررسی بیشتری دارد.

با توجه به آنچه دربارۀ دلالت مکان بر زمان و نقش طرح‌واره‌ها در چگونگی این دلالت گفتیم، اکنون می‌توان حدس زد که چرا در بعضی زبان‌ها جهت «مقابل» استعاره‌ای از آینده است؛ اما در برخی دیگر الفاظی وجود دارد که حاکی از دلالت جهت «مقابل» بر گذشته است. «لیکاف و جانسون معتقدند که در تمام زبان‌های دنیا مشاهده‌گر در جایگاه زمان حال در نظر گرفته و درک می‌شود و تفاوت زبان‌ها بر سر این است که گذشته و آینده در چه موقعیتی نسبت به مشاهده‌گر بر روی خط زمان قرار گیرند. آنها معتقدند که در اکثر زبان‌های دنیا، آینده در جلو مشاهده‌گر و گذشته در پشت سر او مفهوم‌سازی می‌شود. در شمار اندکی از زبان‌های دنیا گذشته در جلوی چشم مشاهده‌گر و آینده در پشت سر اوست» (پورابراهیم و نعمتی، 1393: 359)؛ بنابراین اگر در قرآن هم عبارت «بین یدین» که استعاره از جهت مقابل است، دال بر زمان گذشته باشد، از این لحاظ جزء دستۀ دومی است که لِیکاف و جانسِن احصاء کرده و «شمار اندکی از زبان‌های دنیا» را دارای این ویژگی دانسته‌اند.

این نکته که در ذهن گویشورانِ زبان‌های آینده-جلو طرح‌واره‌ای شبیه به «جاده» موجب می‌شود که آینده را در پیش رو و گذشته را در پشت سر ببینند، دست‌کم از دهۀ هفتاد میلادی برای زبان‌شناسان کمابیش روشن شده بود و مخصوصاً با تحقیقات روان‌شناس مطرح در حوزۀ ادراک بینایی، جیمز گیبسِن، اثبات شد (Fillmore, 1971: 29; Gibson, 1975: 300). طبق این تبیین، در زبان‌های آینده- جلو، فرد نسبت خود را با زمان براساس الگوی یک جاده تصور می‌کند: وقتی در یک جاده حرکت می‌کنیم، آنچه مربوط به گذشته است در پشت سر ما قرار می‌گیرد و آنچه مربوط به آینده است، پیش روی ماست. ازاین‌رو است که معمولاً برای اشاره به گذشته به عقب اشاره می‌کنیم یا می‌گوییم «در روزهایی که پشت سر گذاشتیم» و برعکس برای اشاره به آینده به روبه‌رو اشاره می‌کنیم یا می‌گوییم: «در روزهای پیش رو» (Moore, 2011: 763).

اکنون این پرسش پیش می‌آید که پس در زبان‌های گذشته-جلو چه طرح‌واره‌ای موجب این تصور می‌شود که زمان گذشته در جلوی فرد و زمان آینده در پشت سر اوست؟ اندکی دقت در چگونگی کاربرد این استعاره‌ها با بهره‌گیری از قدرت تخیل دربارۀ فضای ذهنی‌ای که موجب چنین کاربردهایی می‌شود، این نکته را آشکار می‌کند که کاربرد دوگانۀ «پیشِ رو» (قید مکان) و «پیش از» (قید زمان) برای یک کلمۀ مشترک در زبان‌های مختلف (چنان‌که در ترجمه‌های فارسی، انگلیسی، آلمانی و فرانسوی قرآن دیدیم)، نشان‌دهندۀ یک استعارۀ شناختی مشترک در فرهنگ‌های مختلف است که براساس طرح‌وارۀ «صف» عمل می‌کند: آنکه در صف جلوتر است، زودتر رسیده است. به عبارت دقیق‌تر، آنکه پیشِ رویِ من است، زودتر به صف رسیده و آنکه پشت سر من است، دیرتر رسیده است (بنگرید: Moore, 2011: 766). جالب است که در زبان‌های گذشته-جلو حرکات دست هم متفاوت است و گویشوران این زبان‌ها برای اشاره به گذشته به جلوی خودشان اشاره می‌کنند (Núñez & Sweetser, 2006).

پس تا اینجا روشن شد که بنا بر دو تجربۀ انسانی متفاوت می‌توان یک جهت خاص، مثلاً جلو را به دو معنای کاملاً متضاد به کار برد. اگر طرح‌وارۀ «صف» در ذهن گوینده باشد، جهت روبه‌رو دال بر گذشته است؛ اما اگر طرح‌وارۀ «جاده» را در ذهن داشته باشد، جهت روبه‌رو را دال بر آینده به کار می‌برد.

اکنون پرسش این است که در قرآن کدام یک از دو طرح‌وارۀ بالا مورد نظر بوده‌اند؟ آیا اصلاً علاوه بر استعارۀ بدنیِ بحث‌شده در بالا، استعاره‌ای زمانی‌ای هم در کار هست، یا «بین یدین» را تنها باید دال بر نزدیکی و در دسترس بودن دانست؟ وقتی قرآن چیزی را «بین یدی» چیز دیگری معرفی می‌کند، آیا حاوی اطلاعاتی دربارۀ زمان آن چیز هم هست، یا تنها از حضور فیزیکی آن صحبت در میان است؟ پاسخ به این پرسش‌ها مشخص می‌کند که آیا عیسی، محمد و قرآن، توراتی ناموجود و متعلق به زمان‌های گذشته را تصدیق می‌کرده‌اند، یا همان توراتی را که در زمان خودشان در دسترس مردم بوده است.

برای پاسخ به این پرسش‌ها، ناگزیریم تمام کاربردهای «بین یدین» را در قرآن مورد بررسی قرار دهیم. این عبارت به شکل‌های مختلف (بین یدیه، بین ایدیهم، بین یدیها، بین ایدیهنّ، بین ایدیکم، بین یدیّ، بین ایدینا) مجموعاً 40 بار و در 39 آیۀ قرآن به کار رفته است. پیش‌تر دیدیم که در مواردی این عبارت تنها قید مکان است و بر نزدیکی و در دسترس بودن دلالت می‌کند.

بااین‌حال در کاربردهای قرآنی این عبارت، شواهد روشنی از دلالت این واژه بر قید زمان، آن هم براساس طرح‌وارۀ صف دیده می‌شود. برای مثال در آیۀ 57 اعراف که می‌گوید: ﴿وَهُوَ الَّذی یُرسِلُ الرِّیاحَ بُشراً بَینَ یَدَی رَحمَتِه‏﴾ (نیز بنگرید: فرقان/48 و نمل/63) آشکار است که آمدن بادها پیشاپیشِ ابرها، هم حاکی از پیشینگیِ مکانیِ بادها نسبت به ابرها و هم ضمناً دال بر پیشینگیِ زمانیِ آنها است؛ بنابراین «بین یدی» در این آیه هم‌زمان به معنای «پیشاپیش» و «پیش از» است.[8] بنابراین در این قبیل آیات، «بین یدی» هم قید مکان و هم قید زمان است؛ چنان‌که در صف هم کسی که زودتر آمده جلوتر است. پورابراهیم و نعمتی بدون اشاره به وجود طرح‌وارۀ «صف» در پس‌زمینۀ این استعاره، به‌درستی نشان داده‌اند که قرآن هنگام یادکرد از توالی پیامبران، آیندگان را پشت سر گذشتگان تصویر می‌کند (پورابراهیم و نعمتی، 1393: 362)؛ بنابراین گویی قرآن صفی از پیامبران را (قس: مؤمنون/44) در نظر دارد که در آن هرکه متأخرتر است، پشت سر متقدمان قرار می‌گیرد و ازاین‌رو برای مثال دربارۀ عیسی می‌گوید: ﴿وَقَفَّینا عَلَی آثارِهِم بِعِیسَی بن مَریَم﴾ (مائده/46). این تأییدی مؤکد بر وجود طرح‌وارۀ «صف» در استعاره‌های مکانی- زمانی قرآن است.[9]

پورابراهیم و نعمتی معتقدند دلیل اینکه در زبان قرآن، برخلاف بسیاری از زبان‌های جهان، ازجمله عربی معاصر (Hamdi, 2008: 6-95, 116)، گذشته در جلو تصور می‌شود و آینده در پشت سر، باید مرتبط با استعارۀ شناختی دیگری باشد که می‌گوید: «دانستن دیدن است». پس «ما از گذشته آگاهیم چراکه پیش روی ما و در معرض دید ماست. از سوی دیگر، از آینده بی‌اطلاعیم به دلیل آنکه پشت سر ماست و آن را نمی‌بینیم؛ بنابراین پیوند میان استعارۀ دانستن به‌مثابه دیدن و زمان گذشته به‌مثابه فضای پیش ‌رو و زمان آینده به‌مثابه فضای پشت سر ناظر بسیار موجه و منطقی به نظر می‌رسد» (پورابراهیم و نعمتی، 1393: 365).

هرچند نمی‌توان منکر استعارۀ «دانستن دیدن است» و ارتباط آن با استعاره‌های مکانی در دستگاه شناختی قرآن شد، به نظر می‌رسد غفلت پورابراهیم و همکارانش از اهمیت طرح‌واره‌ها در تشکیل استعاره‌ها باعث شده است از دلیل اصلی غافل شوند و دلیلی فرعی و کم‌اهمیت‌تر را مطرح کنند. اگر قرآن برای اشاره به جلو از استعارۀ «بین عینین» یا «علی أعین» استفاده می‌کرد، پذیرفتنی می‌نمود که بگوییم دربارۀ زمان‌ها هم ملاک «دیدن» باعث اختصاص جهت «جلو» به زمان «گذشته» شده است؛ چنان‌که در زبان‌های گذشته- جلوی آیماری و مالاگاسی دقیقاً چنین است و زمان گذشته در این زبان‌ها به ترتیب با الفاظ «زمان چشم» و «جلوی چشم» توصیف می‌شود (Radden, 2003: 230; idem, 2011: 16)؛ اما چنان‌که دیدیم، عامل اصلی در ارتباط دادن گذشته به جلو و آینده به عقب در قرآن، طرح‌وارۀ خاصی بوده که در فرهنگ عربی وجود داشته است؛ یعنی طرح‌وارۀ صف که باعث می‌شود پدیدۀ مربوط به گذشته دقیقاً بین دو دست گوینده قرار گیرد.

بنابراین شکی نیست که دلیل اصلی توصیف گذشته با استعارۀ «بین یدین» وجود طرح‌وارۀ صف است، نه مسئلۀ ارتباط میان دانستن و دیدن. این طرح‌وارۀ خاص باعث شده است که عبارت «بین یدی...» وقتی به‌عنوان قید زمان برای اشاره به گذشته به کار می‌رود، تنها در ارتباط با اموری باشد که حضورشان را از گذشته تا اکنون، یعنی تا نقطه‌ای در «دسترسِ» مضاف‌الیهِ «بین یدی...»، حفظ کرده‌اند، نه اینکه اموری که در گذشته بوده و هرگز به حضور فاعل نرسیده‌اند و فقط در «دیدرس» او بوده‌اند. برای مثال در آیۀ ﴿فَجَعَلناها نَکالاً لِما بَینَ یَدَیها وَ ما خَلفَها وَ مَوعِظَةً لِلمُتَّقین‏﴾ (بقره/66) سخن از این است که عقوبت مسخ به‌مثابۀ عبرتی برای دیگرانی است که حاضر و ناظر آن ماجرا بوده‌اند (ما بین یدیها) و کسانی که در آینده این خبر را خواهند شنید (وما خلفها)؛ بنابراین شکی نیست که در اینجا عبارت «ما بین یدیها» نمی‌تواند ناظر به گذشتگانی باشد که هرگز آن واقعه را درک نکرده‌اند؛ پس تقابلِ «ما بین یدیها» و «ما خلفها» در این آیه، تقابلِ حال و آینده است، نه گذشته و آینده. این بدان معنا است که هرگاه عبارت «ما بین یدین» به‌مثابۀ قید زمان می‌آید، معنای آن گذشتۀ متصل به حال است، نه گذشتۀ تمام‌شده و منقطع از زمان حال. چنان‌که در صف هم کسی که زودتر آمده، درست «بین دستانِ» کسی قرار می‌گیرد که دیرتر آمده است. این نتیجه، در هماهنگی با نتایج پورابراهیم در یکی دیگر از مقالاتش است که عبارت «بین یدین» را استعاره‌ای جهتی به معنای «زمان غیرآینده» معرفی می‌کند (بنگرید: پورابراهیم، 1392: 79-80). او در تحقیق دیگری که با همکاری سه زبان‌شناس دیگر انجام داده است به این نتیجه رسیده است که «در زبان قرآن، استعارۀ «زمان آینده، پشت سر است» و «حال و گذشته، جلو است» درواقع از زیراستعاره‌های «زمان به‌مثابۀ مکان است» هستند» (پورابراهیم و دیگران، 1392: 114).

پس وقتی قرآن می‌گوید: «الف بین دستان ب است»، معنایش این است که الف از زمانی پیش از ب موجود بوده و در زمان ب همچنان موجود است. همچنین می‌تواند هیچ دلالتی بر گذشته نداشته باشد و فقط به این معنا باشد که الف در زمان ب حاضر است؛ اما هرگز به این معنا نیست که الف پیش از ب وجود داشته، اما در زمان ب دیگر حاضر نیست.

جالب است که در زبان قرآن برای بیان گذشتۀ تمام‌شده غالباً از قید قبلَ استفاده می‌شود. ازاین‌رو است که فعل خلی، به معنای «گذشتن، سپری شدن»، در چهارده مورد از پانزده مورد کاربردش در قرآن با قید «من قبل» آمده است و در همۀ آن موارد دلالت بر گذشتن و تمام شدن چیزی می‌کند؛ مثلا: ﴿مَثَلُ الَّذینَ خَلَوا مِن قَبلِکُم﴾ (بقره/214)، ﴿قَد خَلَت مِن قَبلِهِ الرُّسُل﴾ (آل‌عمران/144؛ مائده/75)، ﴿فَهَل یَنتَظِرُونَ إِلاَّ مِثلَ أَیَّامِ الَّذینَ خَلَوا مِن قَبلِهِم﴾ (یونس/102)، ﴿قَد خَلَت مِن قَبلِها أُمَمٌ﴾ (رعد/30)، ﴿وَ قَد خَلَتِ القُرُونُ مِن قَبلی﴾ (احقاف/17). تنها در یک آیه فعل «خلت» با قید «بین یدیه» آمده که در آن مورد هم عبارت «بین یدیه» به معنای قید زمان نیست، بلکه به دلیل همراهی با قید «و من خلفه» برای اغراق در فراوانی است: ﴿وَ اذکُر أَخا عادٍ إِذ أَنذَرَ قَومَهُ بِالأَحقافِ وَ قَد خَلَتِ النُّذُرُ مِن بَینِ یَدَیهِ وَ مِن خَلفِه‏﴾. اگر قید «بین یدیه» را در این آیه به معنای «پیش از او» بگیریم، «من خلفه» باید به معنای «پس از او» باشد که در این صورت آیه بی‌معنا خواهد شد؛ زیرا روشن است که آمدن بیم‌دهندگانی پس از زمان هود و قومش، ربطی به قوم عاد ندارد تا بدان دلیل عذاب شوند؛ پس منظور از اینکه بیم‌دهندگان بسیاری از پیش رو و پشت ‌سر آنان آمده بودند، این است که بیم‌دهندگان بسیاری تا آن زمان آمده بوده‌اند که آخرین آنها خود هود بوده است.

به همین ترتیب، شاهد آنیم که قید زمانیِ «قبل» در قرآن معمولاً با فعل ماضی به کار می‌رود (مانند اُنزِلَ، سُئِلَ، کُتِبَ، کُنتم و...) و دلالت بر اموری می‌کند که گذشته و تمام شده‌اند و ازاین‌رو حتی دربارۀ «انزال تورات و انجیل» هم هیچ‌گاه از قید «بین یدی» استفاده نمی‌شود؛ بلکه در این موارد قید «من قبل» می‌آید: ﴿وَ ما أُنزِلَ مِن قَبلِک﴾ (بقره/4)، ﴿وَ أَنزَلَ التَّورَاةَ وَ الانجِیلَ مِن قَبلُ﴾ (آل‌عمران/3-4). به این دلیل که نزول تورات و انجیل امری مربوط به گذشته است و تمام شده است؛ اما در مواردی که از تورات و انجیل به‌عنوان «متون مقدس» یا «الکتاب» سخن در میان است، معمولاً از قید «بین یدی» استفاده می‌شود که بارزترین مصادیق آن در همان آیات «تصدیق» دیده می‌شود. با این کاربرد خاص، به نظر می‌رسد هریک از تصدیق‌کنندگان تورات و انجیل، درواقع کتابی «پیش رو» و «در دسترس» را تصدیق می‌کنند که از گذشته به زمان حال رسیده است، نه کتابی مربوط به گذشته که دیگر اثری از آن در دست نیست.

البته ظاهراً حتی قید زمانیِ «قَبل» هم هم‌خانوادۀ «قُبُل» به معنای جلو است و بنابراین استعارۀ شناختیِ نهفته در ورای این کلمه هم همان استعارۀ صف است؛ با این تفاوت که در اینجا با استعاره‌ای مرده (dead metaphor) یا به عبارت بهتر «استعارۀ فسیل‌شده» مواجه هستیم که قرن‌ها پیش از ظهور اسلام در زبان عربی تغییر معنا داده و تنها به معنای قید زمان مورد استفاده قرار گرفته است. درحالی‌که «بین یدین» در زمان قرآن، تنها در دلالت بر قید مکان دچار مرگ استعاری شده بوده و کاربرد آن فقط برای دلالت بر زمان، کاربردی استثنایی بوده است؛ بنابراین «بین یدین» برای دلالت بر زمان گذشته، هنوز استعاره‌ای زنده بوده است. البته شکی نداریم که این عبارت در دوران پساقرآنی، در دلالت بر زمان هم دچار مرگ استعاری شده و در بسیاری از متون روایی تنها به معنای قید زمان به کار رفته است.

در مقایسه با قید «من قبل» که معمولاً با فعل گذشته به کار می‌رود، اکنون مشاهده می‌کنیم که قید «بین یدی» یا صریحاً با فعل‌های مضارع به کار می‌رود ــ مانند: ﴿ثُمَّ لآتِیَنَّهُم مِن بَینِ أَیدیهِم وَ مِن خَلفِهِم﴾ (اعراف/17)، ﴿وَ هُوَ الَّذی یُرسِلُ الرِّیاحَ بُشراً بَینَ یَدَی رَحمَتِهِ﴾ (اعراف/57)، ﴿لَهُ مُعَقِّباتٌ مِن بَینِ یَدَیهِ وَ مِن خَلفِهِ﴾ (رعد/11)، ﴿وَ مِنَ الجِنِّ مَن یَعمَلُ بَینَ یَدَیه‏﴾ (سبأ/12)، ﴿لا یَأتیهِ الباطِلُ مِن بَینِ یَدَیهِ وَ لا مِن خَلفِهِ﴾ (فصلت/42)، ﴿یَسعى‏ نُورُهُم بَینَ أَیدیهِم﴾ (حدید/12) ــ یا با یک فعل محذوف به کار می‌رود که با توجه به بافت سخن تنها می‌تواند مضارع باشد نه ماضی؛ مانند: ﴿أَ فَلَم یَرَوا إِلى‏ ما [کائنٌ] بَینَ أَیدیهِم وَ ما خَلفَهُم مِنَ السَّماءِ وَ الأَرضِ﴾ (سبأ/9)، ﴿إِن هُوَ [کائنٌ] إِلاَّ نَذیرٌ لَکُم بَینَ یَدَی عَذابٍ شَدید﴾ (سبأ/46) و تمام آیات تصدیق. در همۀ این موارد پیش از قید «بین یدی» می‌توان کلمۀ مقدرّ «کائنٌ» را در نظر گرفت که دلالت بر اتصال زمانی میان مضاف الیه و متعلق «بین یدی» می‌کند؛ درحالی‌که اگر در این مثال‌ها فعل «کانَ» را در تقدیر بگیریم، معنا و استواریِ سخن از میان خواهد رفت. این درست برخلاف قید «من قبل» است که اگر پیش از آن فعل مقدری باشد، در غالب موارد باید آن را ماضی در نظر گرفت تا استواری سخن حفظ شود؛ مانند: ﴿کَما حَمَلتَهُ عَلَى الَّذینَ [کانوا] مِن قَبلِنا﴾ (بقره/286)، ﴿کَدَأبِ آلِ فِرعَونَ وَ الَّذینَ [کانوا] مِن قَبلِهِم کَذَّبُوا بِآیاتِنا﴾ (آل‌عمران/3) و موارد بسیار دیگر.

با توجه به آنچه گذشت، ناگزیر در تمام آیات تصدیق هم منظور از «بین یدی» باید کتاب‌هایی حاضر و در دسترس باشند:

- ﴿وَ مُصَدِّقاً لِما [کائنٌ] بَینَ یَدَیَّ مِنَ التَّوراةِ﴾

- ﴿وَ قَفَّینا عَلى‏ آثارِهِم بِعیسَى ابنِ مَریَمَ مُصَدِّقاً لِما [کائنٌ] بَینَ یَدَیهِ مِنَ التَّوراةِ وَ آتَیناهُ الإِنجیلَ فیهِ هُدىً وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لِما [کائنٌ] بَینَ یَدَیهِ مِنَ التَّوراةِ وَ هُدىً وَ مَوعِظَةً لِلمُتَّقینَ﴾

- ﴿وَ أَنزَلنا إِلَیکَ الکِتابَ بِالحَقِّ مُصَدِّقاً لِما [کائنٌ] بَینَ یَدَیهِ مِنَ الکِتابِ وَ مُهَیمِناً عَلَیهِ﴾

- ﴿وَ ما کانَ هذَا القُرآنُ أَن یُفتَرى‏ مِن دُونِ اللهِ وَ لکِن تَصدیقَ الَّذی [کائنٌ] بَینَ یَدَیهِ وَ تَفصیلَ الکِتابِ لا رَیبَ فیهِ مِن رَبِّ العالَمینَ﴾

- ﴿وَ الَّذی أَوحَینا إِلَیکَ مِنَ الکِتابِ هُوَ الحَقُّ مُصَدِّقاً لِما [کائنٌ] بَینَ یَدَیهِ إِنَّ اللَهَ بِعِبادِهِ لَخَبیرٌ بَصیرٌ﴾

در هر یک از آیات بالا، اگر بخواهیم کلمۀ «کانَ» را در تقدیر بگیریم، بلافاصله با این پرسش مواجه می‌شویم که تصدیقِ کتاب‌هایی که «بوده‌اند» و اکنون نیستند، چه معنا و چه فایده‌ای دارد و اصولاً چگونه قابل اثبات است و چگونه می‌تواند موجب اعتباری برای قرآن شود؟ اگر آن کتاب‌ها به شکل اصیل و واقعی‌شان به زمان قرآن نرسیده‌اند، دیگر سخن گفتن از «تصدیق» آنها توسط قرآن ارزش این همه تکرار و تأکید را ندارد و بیشینه برای مسلمانانِ مؤمن به حقانیت قرآن ارزش دارد، هرچند برای اینان هم فایده‌ای ندارد؛ اما برای کسانی که هنوز حقانیت قرآن برایشان ثابت نشده، این تأکیدها و تکرارها نه‌تنها فایده که ارزش هم ندارد.

اما در مقابل، با تقدیر گرفتن کلمۀ «کائن» در عبارات بالا، نه‌تنها مطابق با کاربردشناسیِ خاص قرآنی عمل کرده‌ایم، بلکه تمام این آیات را «معنادار» دیده‌ایم؛ زیرا در این صورت، معنای این همه تأکید و تکرار بر اینکه قرآن مصدق کراسه‌های پیشین است، این است که اگر کسی در حقانیت قرآن شک دارد می‌تواند آن را با کتاب‌های پیشین مقایسه کند و ببیند که در قرآن هیچ چیزی وجود ندارد که تکذیب‌کنندۀ کتاب‌های پیشین خدا باشد؛ زیرا اگر در قرآن چنین چیزی یافت می‌شد نشانه‌ای از غیرالهی بودن آن قلمداد می‌شد. چنین ادعایی، به‌نحو تضمنی، دال بر عدم اعتقاد به تحریف است؛ زیرا اگر در کتاب‌های پیشین کوچک‌ترین تحریفی رخ داده باشد، این احتمال وجود دارد که چیزی در کتاب جدید در تناقض با مطالب تحریف‌شده باشد و درنتیجه مقایسۀ این کتاب‌ها با یکدیگر به‌جای آنکه حقانیت کتاب جدید را اثبات کند، موجب تردید بیشتر در حقانیت آن شود؛ بنابراین اگر قرآن قائل به وجود تورات و انجیلِ اصیلِ ناموجود و تورات و انجیلِ محرفِ موجود بود، یا اساساً هیچ حرفی از «تصدیق» نمی‌زد و یا اگر هم دم از «تصدیق» می‌زد با واضح‌ترین کلمات تصریح می‌کرد که منظورش تورات و انجیل موجود نیست، بلکه تورات و انجیل اصیل است.

نتایج بالا در بررسی دومین عبارت‌پردازیِ قرآنی در آیات تصدیق با وضوح بیشتری تأیید می‌شود.

 

2. الگوی لما معهم/معکم

قرآن در مواردی اهل کتاب را به‌صورت مستقیم مخاطب قرار می‌دهد و به آنان می‌گوید به این دلیل که قرآن مصدق «همان چیزی است که نزد آنان است» باید به آن ایمان بیاورند: ﴿وَ آمِنُوا بِما أَنزَلتُ مُصَدِّقاً لِما مَعَکُم‏﴾ (بقره/41)؛ و چون اهل کتاب از این کار طفره می‌روند، قرآن آنان را متهم به کفر می‌کند: ﴿وَ لَمَّا جاءَهُم کِتابٌ مِن عِندِ اللهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُم وَ کانُوا مِن قَبلُ یَستَفتِحُونَ عَلَى الَّذینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُم ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعنَةُ اللهِ عَلَى الکافِرینَ﴾ (بقره/89).

از آیۀ بالا برمی‌آید که اهل کتاب، پیش از نزول قرآن از آمدن پیامبر و کتاب جدید خبر داشته‌اند و حتی آن را به رخ کافران می‌کشیده‌اند؛ اما پس از آمدن پیامبر و کتاب جدید به آن کفر ورزیده‌اند. از آیات دیگر قرآن می‌دانیم که آنان پیامبر جدید را حتی به اسم می‌شناخته‌اند و از همین آیۀ بالا هم برمی‌آید که حتی اوصاف قرآن را نیز از پیش می‌دانسته‌اند؛ بنابراین آنان با کفر ورزیدن به پیامبر و کتاب جدید، عملاً به کتاب‌های خودشان هم بی‌اعتنایی کرده‌اند و آنها را «پشت سر افکنده‌اند، گویی هیچ نمی‌دانند»: ﴿وَ لَمَّا جاءَهُم رَسُولٌ مِن عِندِ اللهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُم نَبَذَ فَریقٌ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الکِتابَ کِتابَ اللهِ وَراءَ ظُهُورِهِم کَأَنَّهُم لا یَعلَمُون﴾ (بقره/101).

با توجه به جانشینیِ عبارتِ «لما معکم/معهم» با عبارتِ «لما بین یدی» در آیات تصدیق و یکسان بودن سیاق و معنای کاربردیِ آنها، شکی نیست که منظور از «آنچه نزد شما/آنها است» باید همان کتاب‌های اهل کتاب، یعنی تورات و انجیل، باشد. چنان‌که آیۀ اخیر هم که در آن از «پشت سر افکندن کتاب خدا» سخن می‌گوید، مؤید همین نکته است: اهل کتاب با اینکه رسول جدید را که مصدقِ «لما معهم» است می‌شناسند و می‌دانند که او بر حق است، «کتاب الله» یعنی تورات و انجیل را پشت سر می‌افکنند و چنین وانمود می‌کنند که گویی هیچ از حقانیت پیامبر جدید و اوصاف او در تورات و انجیل نمی‌دانند.

اما عبارت‌پردازیِ قرآن در این مورد، چنان صریح است که هیچ راهی برای پذیرشِ دوگانۀ «تورات و انجیل اصیل» و «تورات و انجیل محرف» باقی نمی‌گذارد؛ چون به‌روشنی از تورات و انجیلی سخن می‌گوید که نزد یهودیان و مسیحیان است، نه تورات و انجیلی ازمیان‌رفته و ناموجود.

ممکن است قائلان به دوگانۀ بالا بگویند در این آیات هم منظور نسخه‌ای از تورات و انجیل اصیل است که نزد یهودیان و مسیحیان بوده است، اما آن را مخفی نگاه می‌داشته‌اند و نسخه‌های محرف را در اختیار دیگران می‌گذاشته‌اند. در اینکه یکی از بدرفتاری‌های اهل کتاب با کتاب‌هایشان «کتمان» آنها بوده، براساس آیات قرآن شکی نیست و در ادامه مفصل به آن خواهیم پرداخت؛ اما اینکه آنچه آنها پنهان می‌کرده‌اند نسخه‌های اصیل بوده و آنچه در اختیار دیگران می‌گذاشته‌اند نسخه‌های محرف، ادعایی است که باز هم هیچ شاهدی از متن قرآن ندارد. اگر چنین بود، لازم بود که قرآن با عباراتی روشن تصریح کند که منظورش نسخه‌های غیرمحرفی است که نزد آنان است، نه نسخه‌هایی که همه می‌شناسند، اما از نگاه قرآن محرف است. قرآن نه‌تنها چنین بیانی ندارد، بلکه در موارد چالش با یهودیان بدون هیچ توضیح اضافه‌ای از آنان می‌خواهد که «تورات» را بیاورند و از روی آن بخوانند تا معلوم شود که حق با کیست: ﴿کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنی‏ إِسرائیلَ إِلاَّ ما حَرَّمَ إِسرائیلُ عَلى‏ نَفسِهِ مِن قَبلِ أَن تُنَزَّلَ التَّوراةُ قُل فَأتُوا بِالتَّوراةِ فَاتلُوها إِن کُنتُم صادِقین‏﴾ (آل‌عمران/93). اگر قرآن قائل به دوگانۀ فوق بود، ضروری بود که در اینجا بگوید: «تورات اصیل غیرمحرف را بیاورید»، نه اینکه بگوید همین تورات معروف و شناخته‌شده (التوراة) را بیاورید.

 

بحث و نتیجه‌گیری

بنابر آنچه گذشت، از مجموع آیات «تصدیق» و نوع عبارت‌پردازی خاص آنها، جای هیچ شکی باقی نمی‌ماند که قرآن منطقاً نمی‌تواند قائل به محرف‌بودن تورات و انجیل باشد و مخصوصاً راه‌حل دوگانۀ «تورات اصیل ناموجود» و «تورات محرف موجود» به‌هیچ‌عنوان با تجزیه‌وتحلیل آیات تصدیق در قرآن سازگار نیست؛ زیرا قرآن، بحث تصدیق تورات و انجیل را با دو الگوی مختلف مطرح می‌کند که هر دو صریحاً نافی این انگاره هستند. تحلیل کاربردشناختی الگوی «بین یدیـ...» در قرآن نشان داد که این عبارت ناظر به کتاب‌هایی موجود و در دسترس هستند، نه کتاب‌هایی که در گذشته بوده و اکنون نیستند.

الگوی «لما معکم» نیز به‌روشنی حاکی از آن است که قرآن تصدیق‌کنندۀ همان کتابی است که در دستان یهودیان و مسیحیان عصر نزول بوده است، نه تورات و انجیلی از میان رفته در اعصار پیشین.



[1]. منظور از «کراسه» در سراسر این نوشته، «متن مقدس» یا «کتاب آسمانی» است که معادل اصطلاح scripture در متون تخصصی انگلیسی قرار می‌گیرد. استدلال‌های تفصیلی در دفاع از این معادل‌گذاری به‌زودی طی مقاله‌ای مستقل منتشر خواهد شد.

[2]. برای مثال نگاه کنید به ترجمه‌های فارسیِ ابوالقاسم پاینده، محمدمهدی فولادوند، علی مشکینی، علی موسوی گرمارودی و ناصر مکارم شیرازی.

[3]. پیش‌ازاین هم برخی زبان‌شناسان به وجود این اختلاف کاربرد اشارۀ گذرایی کرده‌اند؛ اما دربارۀ چرایی و دلالت‌های آن بحثی نکرده‌اند (کرد زعفران لو و حاجیان، 1389: 129). زبان‌شناسان دیگری با تفصیل بیشتر در این موضوع بحث کرده‌اند که در ادامه به آنها خواهیم پرداخت.

[4]. رادن زبان‌های تائوس، جاکارو، کاوکی، کوئه‌چوآ و مائوری را نیز اضافه می‌کند؛ بدون آنکه به منبع خاصی اشاره کند (Radden, 2011, 16).

[5]. Cognitive theory of metaphor

[6]. Conceptualize

[7]. Metaphorical expressions

[8]. این نکته نیز جالب‌توجه است که مفهوم پیشینگی در اینجا مفهومی مثبت و بشارت‌آمیز است و برعکس، پسینگی یا واقع شدن در پشت سر، مفهومی منفی از نگاه قرآن است که نمونه‌های آن را در اعطای نامۀ عمل اشرار از پشت‌سر (انشقاق/10) و بدرفتاری اهل کتاب با کتاب‌هایشان با پشت‌سر افکندن آنها (بقره/101 و آل‌عمران/187) می‌بینیم. پورابراهیم و همکارانش نیز در بررسی مکانی‌شدگی مفاهیم انتزاعی در قرآن به این نتیجه دست یافته‌اند که در قرآن امور بی‌اهمیت در پشت‌سر تصویرسازی می‌شوند و امور بااهمیت پیش رو و جلوی انسان (پورابراهیم و دیگران، 1392: 113-115)؛ بنابراین نفسِ قرار داشتنِ کتاب‌های پیشین در مقابل قرآن و نه پشت سر آن، تصویری مثبت از آنها در ذهن ایجاد می‌کند؛ به‌عبارت‌دیگر، در اینجا استعارۀ جهتیِ دیگری وجود دارد که می‌گوید: «جلو خوب است» و «پشت سر بد است» (Boroditsky, 2011: 336). این استعاره در رفتار روزمرۀ ما هم تجلی دارد که سعی می‌کنیم هیچ‌گاه پشتمان به عزیزانمان نباشد؛ زیرا پشت کردن به کسی را نشانۀ بی‌احترامی می‌دانیم.

[9]. جالب است که براساس یافته‌های محققان هنوز در برخی مناطق عرب‌زبان، مثل مراکش، با اینکه الفاظ حاکی از طرح‌وارۀ جاده هستند، زبان بدن مردم هنگام صحبت کردن به‌گونه‌ای است که گویی آینده در پشت سر و گذشته در جلو است. فونته و همکارانش در آزمایش‌هایشان به این نتیجه رسیدند که این پدیده به دلیل وجود یک نگرش خاص فرهنگی در میان مراکشیان است که در ذهن و ضمیرشان بیشتر از آنکه تمرکزشان معطوف آینده باشد، متوجه گذشته است و بنابراین گذشته را از پشت سر به پیش روی آنان می‌آورد (de la Fuente et al, 2014: 3).

-  احمدی، محمدحسن (1393). مسألهشناسی تحریف. قم: انتشارات دانشکدۀ اصول‌الدین.
-  بلاغی، محمدجواد (بی‌تا). آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن. قم: وجدانی. (نرم‌افزار جامع التفاسیر 3).
-  پورابراهیم، شیرین (1392). «چندمعنایی واژۀ ید در متون دینی در پرتو نظریۀ استعارۀ شناختی». پژوهشهای زبانشناختی قرآن. سال دوم. شماره 3. 69-82.
-  پورابراهیم، شیرین؛ گلفام، ارسلان؛ آقاگل‌زاده، فردوس؛ عالیه زعفران‌لو کامبوزیا (1392). «بررسی معنی‌شناختی مکانی‌شدگی مفاهیم انتزاعی در زبان قرآن». نثرپژوهی ادب فارسی. شماره 34. 107-124.
-  پورابراهیم، شیرین؛ نعمتی، فاطمه (1393). «مکانی‌شدگی مفهوم زمان در قرآن». مجموعه مقالات دانشگاه علامه طباطبایی. شماره 331. 355-366.
-  توفیقی، حسین (1395). تفسیر پنج موضوع قرآنی. قم: انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب.
-  سلامی، احمد؛ ایازی، سیدمحمدعلی (1397). «مقصود از تورات و انجیل در قرآن». پژوهشهای قرآنی. شماره 86. 76-101.
-  صفوی، کورش (1383). «مرگ استعاره». مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی مشهد. دورۀ 37. شماره 1 (پیاپی 144). 1-16؛ بازچاپ‌شده در: کورش صفوی (1391). نوشتههای پراکنده (دفتر اول: معنی‌شناسی). تهران: نشر علمی.
-  طباطبایی، محمدحسین (1390). المیزان فی تفسیر القرآن. لبنان: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات. (نرم‌افزار جامع التفاسیر 3).
-  طبرسی، فضل بن حسن (1372ش). مجمع البیان فی تفسیر القرآن. تهران: ناصرخسرو. (نرم‌افزار جامع التفاسیر 3).
-  فاریاب، محمدحسین (1388). «تحریف تورات و انجیل از دیدگاه قرآن». معرفت. شماره 143. 137-153.
-  کرد زعفران‌لو، کامبوزیا و حاجیان، خدیجه (1389). «استعاره‌های جهتی قرآن با رویکرد شناختی». نقد ادبی. شماره 9. 115-140.
-  مسعودی، فروغ؛ صادق‌نیا، مهراب (1396). «الهامی بودن تورات به روایت قرآن کریم و سنت دینی یهود». پژوهشهای ادیانی. شماره 10. 25-40.
-  واحدی، علی بن احمد (1416). الوسیط فی تفسیر القرآن المجید. قاهره: لجنة احیاء التراث الاسلامی: (نرم‌افزار جامع التفاسیر 3).
-  Boroditsky, L. (2011). “How languages construct time in Stanislas Dehaene & Elizabeth Brannon” (eds.), Space, Time and Number in the Brain. Oxford University Press, 333-341.
-  Burton, John (1992). “The Corruption of the Scriptures”. Occasional Papers of the School of Abbasid Studies. 4, pp. 95-106.
-  Dahl, Oyvind. (1995). “When the future comes from behind: Malagasy and other time concepts and some consequences for communication”. International Journal of Intercultural Relations. 19(2). 197-209.
-  De La Fuente, J., Santiago, J., Román, A., Dumitrache, C., & Casasanto, D. (2014). “When you think about it, your past is in front of you: How culture shapes spatial conceptions of time”. Psychological Science25(9), 1682-1690.
-  Di Matteo, Ignazio. “Il tahrifod alterazione della Bibbia second I musulmani”. Bessarione (Rome) 38 (1922) pp. 64-111; 233-260.
-  Fillmore, Charles (1997). Lectures on Deixis. CSLI Publications, Stanford.
-  Gibson, J (1975). “Events are perceivable but time is not”. The study of time, II. J.T. Fraser and N. Lawrence, eds., Berlin: Springer-Verlag. pp. 295-301.
-  Hamdi, S. (2007). Conceptual metaphors of time in English and in Arabic: A comparative cognitive study (Doctoral Dissertation. University of Laval).
-  Johnson, Mark (1987). The Body in the Mind: The Bodily Basis of Meaning, Imagination, and Reason, Chicago: University of Chicago Press.
-  Klein, Harriet E. Manelis (1987). “The future precedes the past: Time in Toba,”
Word, 38:3, 173-185, DOI: 10.1080/00437956.1987.11435887.
-  Lakoff, George & Johnson, Mark (1980). Metaphors We Live by, Chicago and London: The University of Chicago Press.
-  Moore, Kevin Ezra (2011). “Ego-perspective and field-based frames of reference: Temporal meanings of FRONT in Japanese, Wolof, and Aymara”. Journal of Pragmatics 43, 759-776.
-  Muir, William (1850). The Testimony Borne by the Coran to the Jewish and Christian Scriptures. 2nd ed. Allahabad. [London, 1885].
-  Nickel, Gordon (2011). Narratives of Tampering in the Earliest Commentaries on the Qur’ān (History of Christian-Muslim Relations, vol. 13), Brill: Leiden.
 
-  Núñez, Rafael E., & Sweetser, Eve (2006). “With the future behind them: Convergent evidence from Aymara language and gesture in the crosslinguistic comparison of spatial construals of time”. Cognitive science, 30(3), 401-450.
-  Radden, G. (2003). “The metaphor TIME AS SPACE across languages,” Zeitschrift für interkulturellen Fremdsprachenunterricht8(2), 226-239.
-  Radden, G. (2011). “Spatial time in the West and the East,” in M. Brdar, M. Omazic and V. Pavicic Takac (eds), Space and time in language, Bern, Switzerland: Peter Lang D., 1-40.
-  Reynolds, Gabriel Said (2010). “On the Qurʾānic Accusation of Scriptural Falsification (taḥrīf) and Christian Anti-Jewish Polemic”. Journal of the American Oriental Society 130, pp. 189–202.
-  Sullivan, K., & Bui, L. T. (2016). “With the future coming up behind them: Evidence that time approaches from behind in Vietnamese”. Cognitive linguistics, 27(2), 205-233.
-  Watt, W. Montgomery (1955-6). “The Early Development of the Muslim Attitude to the Bible”. Transactions of the Glasgow University Oriental Society16, pp. 50-62.