نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی دکتری علوم قرآن و حدیث دانشگاه تهران
2 استاد گروه علوم قرآن دانشگاه تهران
چکیده
رویکرد اخلاقی در تفسیر قرآن در طول تاریخ اسلام دورههای گوناگونی را پشت سر گذاشته است. این ادوار در ویژگیها و خصوصیات با هم تفاوت داشتهاند. از عصر نزول قرآن و توأمان بودن روایات تفسیری و اخلاقی تاکنون پنج دوره در تفسیر اخلاقی قابل شناسایی و تفکیک است: 1. پیدایش توجه خاص به آیات مشتمل بر نکات اخلاقی (عصر اقدمین)، 2. افول صبغه اخلاقی در تفسیر آیات (عصر متقدمان)، 3. احیاء صبغه اخلاقی در قالب تفاسیر جامع (دوره اول عصر متأخران)، 4. رشد توجه به آیات مشتمل بر نکات اخلاقی (دوره دوم عصر متأخران) 5. شکوفایی توجه به آیات مشتمل بر نکات اخلاقی (دورۀ معاصران). آنچه باعث ایجاد و آغاز هریک از این دورهها شده شرایط و فضای جامعه، نیاز مخاطبان و دغدغۀ مفسران بوده است؛ چنان که برآیند این عوامل در یک دورۀ خاص سبب شده است تا رویکرد اخلاقی در تفاسیر قرآن دچار شدت و ضعف شود. این نوشتار به معرفی دورههای گوناگون در تفسیر اخلاقی و تحلیل دلایل فراز و نشیب آن پرداخته است.
کلیدواژهها
تبیین اخلاق اسلامی ضمن آیات قرآنی و سنت نبوی بهتدریج در طول حیات پیامبر اکرم صلیاللهعلیه والهوسلم صورت پذیرفت. از آن پس تفسیر اخلاقی همواره بهمثابۀ یکی از گرایشهای تفسیری همواره مورد توجه و کاربست مفسران قرآن قرار داشتهاست، اگرچه گاهی این توجه به صورت غالبی و گاهی به صورت جزئی بوده است. آنچه حضور این گرایش تفسیری را در تمامی ادوار تفسیر قرآن از عصر معصومان علیهمالسلام تاکنون، علیرغم تفاوتهای گرایشی مفسران، تضمین کرده حضور آیاتی از قرآن است که در مفاهیم اخلاقی صراحت دارند. بدیهی است تمامی مفسران قرآن در برخورد با این آیات به توضیح و تبیین مفاهیم مورد نظر پرداخته و به هدف تربیتی و هدایتی آن عنایت داشتهاند. این همان توجهی است که از آن به «توجه جزئی» تعبیر میکنیم؛ اما «توجه غالبی» که بیشتر مورد نظر ما در این نوشتار است، توجه به هدف تربیتی و هدایتی قرآن از دریچۀ اخلاق در بررسی همۀ آیات قرآن است که در طول ادوار تاریخی به دلایل گوناگون دستخوش فراز و نشیب بسیار بوده است. از اینرو، این نوشتار بر آن است که در راستای تحلیل این مسأله پاسخ سؤالات زیر را ارائه دهد:
چرا رویکرد اخلاقی در تفسیر از عصر نزول قرآن تا کنون شدت و ضعف قابل توجهی داشته است؟ چه عوامل و ضوابطی سبب تمایز ادوار گوناگون در رویکرد اخلاقی شده است؟ چند دورۀ متمایز در تفسیر اخلاقی قرآن قابل شناسایی است؟
اخلاق، شاخص کمال ایمان و عقل عملی
در جهانبینی توحیدی، انسان مخلوق برگزیدۀ خداوند و در مسیر لقای او در تلاش و حرکت است (انفطار/6). در این سیر، ارسال رسل و انزال کتب آسمانی در جهت هدایت انسان به کمال نهایی خویش صورت گرفته است. به استناد آیات (بقره/129، 151؛ آلعمران/179؛ جمعه/2)؛ به عبارت دیگر هدایت بشر از طریق تزکیه نفوس و تتمیم مکرمتهای اخلاقی که فطری و جبلّی این نفوس است صورت میگیرد. به این ترتیب وجود ارتباطی تنگاتنگ میان آموزههای قرآن و اخلاق مورد تأیید است، چنان که حتی تلاوت و تعلیم کتاب خدا به منظور تزکیه، در معنای جامع خود یعنی پاکسازی و نمو معنوی و تحقق جامع اخلاق است.
از طرفی در روایت نبوی «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» (مجلسی، 1403: 67/372) تتمیم مکارم اخلاقی، هدف بعثت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوالهوسلم شمرده شده است. این هدف به قدری اهمیت دارد که حتی کمال ایمان و درجات آن را با کیفیت اخلاق میسنجند. امام باقر علیهالسلام فرمود: «أَکْمَلُ الْمُؤْمِنِینَ إِیمَاناً أَحْسَنُهُمْ خُلُقا» (کلینی، 1388: 2/99) و نیز میزان عقل انسان را با کیفیت اخلاق او سنجش میکنند. چنان که امام صادق علیهالسلام میفرماید: «أَکْمَلُ الناس عقلاً أَحْسَنُهُمْ خُلُقا» (همان: 1/23). از مجموع این دو روایت حاصل میشود که اخلاق نه تنها ترازوی سنجش ایمان مومن، بلکه ترازوی سنجش عقل هر انسانی است.
روایات متعددی از معصومان علیهمالسلام نیز نقل شده که در آنها معیار ایمان افراد را ظهور افعال اخلاقی از ایشان میداند و نه انجام فرائض و نوافل[1]. به طور مثال پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوالهوسلم میفرماید: «لا تنظروا إلى کثره صلاتهم وصومهم، وکثره الحج والمعروف، وطنطنتهم باللیل، انظروا إلى صدق الحدیث وأداء الأمانه» (صدوق، 1417: 379)؛ و نیز امام صادق علیهالسلام میفرماید: «لا تنظروا إلى طول رکوع الرجل وسجوده، فإن ذلک شئ اعتاده، فلو ترکه استوحش لذلک ولکن انظروا إلى صدق حدیثه وأداء أمانته» (کلینی، 1388: 2/105). به این ترتیب و برای جامۀ عمل پوشاندن به هدف تربیتی و هدایتی قرآن اهلبیت علیهمالسلام همواره سعی داشتند مفاهیم اخلاقی آیات قرآن را در خلال تفسیر آیات و یا مباحث اخلاقی و تربیتی در قالب روایات تفسیری و روایات اخلاقی به مخاطبان خود عرضه کنند. توجه و اهتمام پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوالهوسلم و اهلبیت علیهمالسلام به رساندن پیام اخلاقی قرآن به مخاطب و رشد فضایل اخلاقی در جامعه سبب شد که عصر و فضای حضور معصومان علیهمالسلام در جامعۀ اسلامی مبدأ رویکرد اخلاقی در تفسیر قرآن و درخشانترین نمونۀ آن باشد، چنان که میتوان آن را در کنار الگوی عملی سیرۀ معصومان علیهمالسلام برترین و مطلوبترین الگو در تفسیر اخلاقی قرآن برشمرد.
1. اهتمام تامّ معصومان علیهمالسلام به مفاهیم اخلاقی آیات
براساس برخی آیات قرآن و نیز روایات صادره از اهلبیت علیهمالسلام، آموزههای نبوی در مقام شرح آیات کلام الهی صادر شدهاند. قرآن خطاب به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوالهوسلم میفرماید: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُون» (نحل/44). در روایتی از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوالهوسلم نیز آمده است: «انها تکون بعدی رواه عنی الحدیث، فأعرضوا حدیثهم على القرآن، فما وافق القرآن فخذوا به؛ و ما لم یوافق القرآن فلا تأخذوا به» (دارقطنی، 1417: 4/134)؛ به عبارت دیگر هر آنچه از پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلم روایت میشود براساس قرآن است. در روایات اهلبیت علیهمالسلام هم آمدهاست: «فاتقوا الله و لا تقبلوا علینا ما خالف قول ربنا تعالی و سنه نبینا محمد صلیاللهعلیهوالهوسلم فانا اذا حدثنا قلنا قال الله عزوجل و قال رسول الله صلی الله علیه و آله» (بروجردی، 1366: 1/262)؛ بر این اساس، روایات اهلبیت علیهمالسلام نیز براساس قرآن و سنت نبوی استوار است که خود سنت نیز مبنای وحیانی دارد؛ به عبارت دیگر همۀ روایات ایشان به نوعی تفسیر قرآن است.
روایات اخلاقی
براساس نگرش فوق مجموعۀ روایات معصومان علیهمالسلام در حقیقت، تفسیر و تبیین قرآن است. بدیهی است بخش قابل توجهی از این مجموعه را روایات اخلاقی و تربیتی تشکیل میدهد؛ به عبارت دیگر تمامی روایات اخلاقی، اعم از آن که تصریح به تفسیر آیهای داشته باشند یا نه، به نحوی جهت تفسیر و تبیین آیات قرآن صادر شده و ناظر به بیان مراد آیات هستند. با این بیان، تمام روایات اخلاقی در واقع امر، زیرمجموعه روایات تفسیری هستند و ریشه در قرآن دارند و معصومان علیهمالسلام در تفسیر قرآن همواره به بنیانهای اخلاقی آیات و مقاصد تربیتی آنها توجه خاص داشتند.
از امام صادق علیهالسلام روایت شده است: «إن الله عز وجل خص رسله بمکارم الأخلاق فامتحنوا أنفسکم فإن کانت فیکم فاحمدوا الله، واعلموا أن ذلک من خیر، وإن لا تکن فیکم فاسألوا الله وارغبوا إلیه فیها، قال: فذکر عشره: الیقین، والقناعه، والصبر والشکر، والحلم، وحسن الخلق، والسخاء، والغیره، والشجاعه، والمروه. قال: وروى بعضهم بعد هذه الخصال العشره وزاد فیها: الصدق، وأداء الأمانه.» (مجلسی، 1403: 67/371). ایشان هم چنین فرموده است: «إن الله عز وجل لم یبعث نبیاً إلا بصدق الحدیث وأداء الأمانه إلى البر والفاجر» (کلینی، 1388: 2/104؛ مجلسی، 1403: 11/68). در روایتی از امام موسیبنجعفر علیهالسلام نیز چنین آمدهاست: «یا هشام أفضل ما تقرب به العبد إلى الله بعد المعرفه به الصلاه، وبر الوالدین، وترک الحسد والعجب والفخر.» (همان: 1/144) و از امام علی بن الحسین علیهالسلام نیز چنین روایت شده است: «قال رسول الله صلىاللهعلیهوآله: ما یوضع فی میزان امرئ یوم القیامه أفضل من حسن الخلق» (مجلسی، 1403: 7/249).
روایات تفسیری
گاهی معصوم علیهالسلام بدواً ذیل آیهای جهت تفسیر و توضیح آن به ذکر روایت و حدیث میپردازد. زمانی نیز در پاسخ سؤالات افراد دربارۀ منظور و مقصود آیهای روایتی ذکر میشود. در هر دو صورت آنچه از معصوم علیهالسلام صادر شده روایت تفسیری نامیده میشود. بخش قابل توجهی از اینروایات در صدد ارائه و بیان مفاهیم اخلاقی و تربیتی از آیات قرآن است. آیاتی که این دسته از روایات ناظر به تفسیر آنها هستند خود به دو دسته قابل تقسیم هستند:
دستۀ نخست: آیاتی هستند که صراحت در تعالیم اخلاقی دارند. به طور مثال در تفسیر نور الثقلین ذیل آیۀ 12 سورۀ حجرات آمده است: امام علی علیهالسلام فرمود: «إیاکم و غیبه المسلم، فان المسلم لا یغتاب أخاه و قد نهى الله ان یأکل لحم أخیه میتا» (حویزی، 1415: 5/93) در اینروایت امام علیهالسلام به صورت ابتدایی یک مفهوم اخلاقی را بیان فرموده و آن را به عبارتی از قرآن مستند میکند.
در تفسیر البرهان ذیل آیۀ 33 سورۀ اسراء چنین آمدهاست: اسحاق بن عمار میگوید: به امام رضا علیهالسلام عرض کردم: خداوند عز و جل در کتابش فرمود: وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کانَ مَنْصُوراً؛ «این اسرافی که خداوند از آن نهی فرموده چیست؟»: امام علیهالسلام فرمود: «نهى أن یقتل غیر قاتله، أو یمثل بالقاتل» (بحرانی، 1416: 3/527) در روایاتی از این دست، معصوم علیهالسلام در پاسخ به سؤال افراد دربارۀ برخی آیات، مفهوم اخلاقی مورد نظر خداوند در آن آیه را تبیین میکند.
دستۀ دوم: آیاتی هستند که در بیان مفاهیم اخلاقی صراحت ندارند؛ اما معصوم علیهالسلام که براساس «لا یمسه الا المطهرون» (واقعه/79) فهم کامل قرآن نزد اوست در مواجهه با این آیات، در هر شکل و قالبی که باشند، بن و محتوای اخلاقی آن را استخراج و آن را برای مخاطبان خود تبیین میکند.
در تفسیر البرهان ذیل آیۀ 236 بقره که از مجموعۀ احکام طلاق است آمده است: از امام صادق علیهالسلام پرسیدند: آیا مردی که همسرش را طلاق داده است باید او را هدیهای دهد؟ حضرت فرمود: «نعم، أما تحب أن تکون من المحسنین أما تحب أن تکون من المتقین؟!» (بحرانی، 1416: 1/491). پاسخ امام علیهالسلام که براساس ذیل آیه 236 سورۀ بقره: «حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنین» و ذیل آیه 240 سورۀ بقره: «حَقًّا عَلَى الْمُتقین» استوار است، دربردارندۀ یک عمل متعالی اخلاقی است که حتی در خلال وقوع منفورترین حلال خداوند یعنی «طلاق»، نیکی و احسان به طرف دعوی را سفارش میکند.
در همین تفسیر ذیل آیۀ 195 سورۀ بقره از امام صادق علیهالسلام چنین نقل شدهاست: «لو أن رجلا أنفق ما فی یدیه فی سبیل من سبل الله ما کان أحسن و لا وفق، ألیس یقول الله تعالى: وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَه وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ یعنی المقتصدین» (بحرانی، 1416: 1/412). در این آیه نیز معصوم علیهالسلام پایبندی به مفهوم اخلاقی «اعتدال» و «عدم افراط و تفریط» را حتی در انفاق در راه خدا که همواره مورد سفارش دین است لازم میشمرد.
2. ادوار گوناگون در تفسیر اخلاقی و ضابطۀ تمایز آنها از یکدیگر
از عصر حضور معصومان علیهمالسلام، صحابه و تابعان (اقدمین) و توأمان بودن روایات تفسیری و اخلاقی تا کنون، ادوار گوناگونی در رویکرد اخلاقی قابل شناسایی و تفکیک است[2]. فضای کلی جامعه، نیاز مخاطبان در هر زمان و دغدغههای مفسران سه عامل ایجاد این دورههای گوناگون هستند. مجموع این عوامل در هریک از این دورهها سبب شدت و ضعف رویکرد اخلاقی در تفسیر قرآن شده است.
در در دوره اقدمین که از عصر نزول قرآن و روایات تفسیری پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوالهوسلم آغاز میشود، رویکرد اخلاقی در تفسیر قرآن توسط شخص پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلم پایهریزی شده، تبیین و تفسیر آیات قرآن در کنار تعلیم مفاهیم اخلاقی تنیده در آیات در جهت تربیت و تزکیه مخاطبان صورت میگیرد. پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم و با توجه به منع نقل و کتابت حدیث توسط خلفا، رویکرد اخلاقی که پشتوانه خود را از روایات اخلاقی میگرفت در تفاسیر صحابه و تابعان اهل سنت دچار افول شده، جای خود را به توضیح واژگان و لغات آیه و یا قراءات گوناگون آن میسپارد و در این فرآیند، اشعار جاهلی نیز به کمک صحابه و تابعان میآید (معارف، 1387: 43)؛ اما در شیعه با توجه به استمرار امامت معصومان علیهمالسلام در این دوران و صدور روایات اخلاقی و تفسیری از ایشان، تفسیر قرآن با رویکرد اخلاقی همچنان استمرار مییابد که ماحصل آن در روایاتی که در تفاسیر روایی شیعه در قرون بعدی گردآوری شده، دیده میشود؛ اما از آنجا که دغدغه اصلی شیعه در این دوره، جانشینی امام علی علیهالسلام پس از رحلت پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلم و جایگاه و شأن اهلبیت علیهمالسلام در هدایت جامعه و تربیت نفوس است، توجه ایشان بیشتر معطوف به نقل روایات تأویلی در این موضوع و بیان مصادیق و شأن نزولهای مربوط به آن است. در نتیجه آنچه در اواخر دوره اقدمین اتفاق میافتد افول و ضعف رویکرد اخلاقی نسبت به اوایل این دوره است که در هر یک از فریقین به دلیلی متفاوت روی میدهد.
در دوره متقدمان (مقارن قرون چهارم و پنجم) و تألیف تفاسیر روایی اولیه شیعه بهجهت اهمیت و اولویت مسأله ولایت اهلبیت علیهمالسلام و شأن و فضیلت ایشان غالب روایات در راستای تفهیم این امر مهم، یعنی ولایت و شناساندن دوستان و دشمنان اهلبیت علیهمالسلام به مخاطب گزینش شد. اولویت این امر بر سایر شؤون دین سبب شد که توجه به آن در محوریت تفاسیر روایی شیعه قرار گیرد و دغدغه مفسر در هنگام گزینش روایات تفسیری به روایاتی با مضامین فوق معطوف شود. در این دوران در تفاسیر اهل سنت نیز آنچه بیشتر مورد توجه مفسر است، معنای واژگان و عبارات و بررسی مجاز و کنایههای قرآن است که به نوعی نشاندهنده اعجاز لفظی قرآن و فصاحت و بلاغت آن است. از سوی دیگر جامعه اسلامی با تأثر از دوران حضور معصوم علیهالسلام و آثار تربیتی آن، بهگونهای شکل گرفته بود که نیازی برای تأکید و توجه خاص به مضامین اخلاقی از سوی مفسران احساس نمیشد. از اینرو، علیرغم نزدیکی این دوران به عصر حضور معصومان علیهمالسلام توجه به رویکرد اخلاقی در آن کاهش مییابد.
در دوره بعد که دوره اول عصر متأخران و شامل قرون ششم تا دهم است و تفسیر عقلی و اجتهادی در کنار تفسیر نقلی و روایی قرار میگیرد، بهجهت توسعه قلمرو اسلامی و نیز رویارویی مسلمانان با غیرمسلمانان، لزوم ارائه تفاسیر جامع از قرآن به دغدغه نخست مفسران تبدیل شد. از اینرو، مفسران این دوره با وجود داشتن رویکردهای کلامی، ادبی، عرفانی و اخلاقی، هم در مقام گزینش روایات تفسیری و هم در تفسیری که خود ارائه میکردند درصدد تبیین کامل معارف و آموزههای قرآن بودند که ماحصل آن تفاسیری با رویکردهای گوناگون نظیر ادبی، عرفانی، کلامی و اخلاقی است. بهعلاوه در این دوران تألیف آثار تفسیری نیز کاهش مییابد که البته میتوان آن را یکی از نتایج دوران گذار از تفاسیر نقلی محض به آثار تفسیری عقلی و نقلی توأمان دانست.
در دوره بعد که آن را دوره دوم عصر متأخران (فاصله قرون یازدهم و دوازدهم هجری) مینامیم با ظهور حکومتهای شیعی و حمایت آنها از دانشمندان شیعه، بار دیگر مفسران به بازنویسی و فربه کردن تفاسیر روایی اقدام کردند؛ به این ترتیب که مفسران سعی کردند با جستجو در منابع روایی، روایات بیشتری را ذیل آیات مربوطه نقل کنند. گاهی توضیحات و نظرات شخصی مفسر نیز در کنار این روایات ذکر میشد. در این دوره بهجهت فضای خاص حکومتی، مفسران هیچگونه محدودیتی در گزینش و نقل روایات معصومان علیهمالسلام در تفسیر خود نداشتند. از اینرو، تفاسیر دوره سوم مجموعه ارزشمند و پرباری از روایات اخلاقی معصومان علیهمالسلام را در خود جای دادند. از طرفی چندین قرن فاصله زمانی از حضور اهلبیت علیهمالسلام تا قرن یازدهم هجری سبب شد که توجه به مفاهیم اخلاقی در جامعه اسلامی ضعیف شود. به همین سبب تألیف کتابهای اخلاقی که از دوره قبل آغاز شده بود در این دوره رشد بیشتری یافت[3].
سپس از اوایل قرن سیزدهم هجری قمری دوره پنجم آغاز میشود. در این دوره نیز تفاسیر به صورت ترکیبی از تفسیر عقلی و نقلی با نسبتهای گوناگون تألیف شدند؛ اما آنچه در تمامی آنها مشترک است جریان رویکرد اخلاقی در آنها است. این جریان با گذشت زمان و نزدیک شدن به قرن حاضر شدت یافتهاست. علت این امر را میتوان در تغییر سبک و کیفیت زندگی در عصر جدید، یعنی صنعتی شدن، مدرنیته و فاصله گرفتن انسان معاصر از معنویات و اخلاقیات جستجو کرد. عقلای جوامع، درمان مشکلات و امراض معنوی بشر را در توجهدادن او به رعایت فضایل اخلاقی و دوری از رذایل دیدند. دانشمندان اسلامی نیز با این دغدغه، دیگر بار به سراغ قرآن، کتاب هدایت و تربیت، رفتند و حاصل این توجه و این رویکرد تازه به قرآن، شکوفایی رویکرد اخلاقی بود که البته کیفیت و کمیت آن در تفاسیر همین دوره نیز با هم تفاوت دارد و همین تفاوت نیز ناشی از میزان دغدغهمندی مفسر، مبانی وی در تفسیر و فضا و شرایط زندگی مفسر است.
پیدایش توجه به آیات مشتمل بر نکات اخلاقی (عصر اقدمین)
آغازگر تفسیر قرآن شخص پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلم است و البته برخی صحابه نیز با آموختن روش صحیح تفسیر قرآن به این مهم پرداختهاند. از ویژگیهای تفسیر صحابه سلامت و پیراستگی این تفسیر از جدل و اختلاف بود؛ زیرا در آن دوران مبنا و جهتگیری و استناد در بیان معنای آیه یکی بود، چرا که در آن دوران نه در میان صحابه اختلافی بر سر مبانی نظری وجود داشت و نه تباین و دوگانگیای در جهتگیری. همچنین تضاد و تقابلی در استناد وجود نداشت. تنها وحدت نظر و جهتگیری و هدف واحدی وجود داشت که همه صحابه را گرد هم میآورد. در آن زمان انگیزهای برای بروز اختلاف و تضارب آراء وجود نداشت، بهویژه این که پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلم به آنان آموخته بود که چگونه راه هدایت و راستی را بپیمایند. علاوه بر این که تفسیر در آن دوره- از نظر شکل و ترکیب- از چهارچوب نقل حدیث فراتر نرفته بود، بلکه بخشی از حدیث و شاخهای از آن به شمار میرفت و گردآورندگان احادیث، در کنار احکام، احادیث تفسیری را نیز گرد میآوردند (معرفت، 1387: 1/293). در دوران تابعان و پس از آن نیز تا حدود دو قرن رویکرد غالب در تفسیر قرآن رویکرد روایی بوده است. در حقیقت رویکرد روایی جمعی از اصحاب و تابعان بهویژه در نگرش ایجابی که تفسیر را تنها در بستر روایات بدون نقد و تحلیل آنها دنبال کردهاند، زمینهساز جریان تفسیری روایتگرا بوده است (اسعدی، 1389: 1/130-124). تفسیر قرآن کریم در عصر صحابه که از نیمه دوم قرن اول هجرى بیشتر قوت داشته جنبه روائى و اثرى داشته و بر اثر و اساس روایات و احادیث و تقریر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوالهوسلم بوده است. تفسیر صحابه به علت مأثور بودن به شکل ساده بیان مىگردید و در حقیقت این تفسیر شاخهاى از «علم الحدیث» بوده است. اگرچه بعضى از صحابه در تفسیر، داراى اجتهاد و روش ویژه خود بودند و به همین جهت بانى و مؤسس مکاتب تفسیرى شمرده شدند، مانند ابن عباس و ابنمسعود؛ اما اجتهاد و روش خاص آنها در تفسیر قرآن همآهنگ و موافق تفسیر و تقریر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوالهوسلم بود (جلالیان، 1384: 7-46). در توصیف ویژگی تفسیر در قرن اول باید گفت در اهل سنت تفاسیر صحابه در این دوران اغلب محدود به ارائۀ معنای واژگان دشوار و بیان مصداق یا شأن نزول آیات است[4] (ایازی، 1385: 36).
باید افزود که منابع روایی اهلبیت علیهمالسلام در این دوره سبب شده است که منابع تفسیری شیعه نسبت به اهل سنت فربهتر و غنیتر باشد. این دوره بهجهت انطباق بر عصر حضور معصومان علیهمالسلام در جامعۀ اسلامی، در تفاسیر شیعه آغاز توجه خاص به مفاهیم اخلاقی است که بهسبب صدور روایات تفسیری و اخلاقی و حضور معصوم علیهالسلام در تبیین آیات از اهمیت خاصی برخوردار بوده و زمینهساز تفسیر اخلاقی در سایر دورهها است. درحقیقت در این دوره الگوی نگریستن به قرآن با رویکرد اخلاقی که توسط معصوم علیهالسلام ترسیم شده است توسط اصحاب ائمه کمابیش به کار گرفته شده (ثمالی، 1420: 77) و در قالب روایات اخلاقی با کارکرد تفسیری به تفاسیر روایی یا جوامع روایی ادوار بعد منتقل میشود. به طور مثال روایتی از امام عسکری علیهالسلام در بحارالأنوار با این مضمون آمده است: «سخاوت اندازهای دارد که اگر از آن فراتر رود تبدیل به اسراف میشود ... و سختگیری اندازهای دارد که اگر از آن بگذرد به بخل تبدیل میشود» (مجلسی، 1403: 75/377). فرمایش امام علیهالسلام در این روایت تبیین آیه ذیل است: «وَ الَّذینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواما» (فرقان/67)؛ یعنی امام علیهالسلام حتی زیادهروی در انفاق را مصداق اسراف میدانند و به اعتدال در همه امور توصیه میکنند. در تفسیر البرهان نیز ذیل آیه 33 سوره اسراء از اسحاق بن عمار نقل شده که میگوید: به امام رضا علیهالسلام عرض کردم: خداوند عزوجل در کتابش فرمود: «وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کانَ مَنْصُوراً»؛ «این اسرافی که خداوند از آن نهی فرموده چیست؟»: امام علیهالسلام فرمود: «خداوند نهی کرد که غیر قاتلش را بکشند یا قاتل را مثله کنند» (بحرانی، 1366: 3/527). به این ترتیب امـام علیهالسلام «اسراف در قتل» را تبیین فرموده و از آن نهی کرده است. در این دوره اقوال تفسیری صحابه و تابعان نظیر ابنعباس، عکرمه، سدی، ضحاک، قتاده، جبائی، انس بن مالک، ابن زید، زجاج و... نیز غالباً در ضمن تفاسیر ادوار بعد نقل و گزارش شدهاست (طبرسی، 1372: 16/220-183).
افول صبغه اخلاقی در تفسیر آیات (عصر متقدمان)
دومین دوره از ادوار رویکرد اخلاقی عصر متقدمان یعنی دوران بعد از غیبت امام عصر علیهالسلام و مصادف با تدوین تفاسیر روایی اولیه در شیعه و اهل سنت است. در شیعه، میراث عظیم روایی بر جای مانده از معصومان علیهمالسلام ابتدا در قالب مجموعههای گوناگون روایی تحت عناوین مختلف و با معیارهای دستهبندی مختلف مدون شدند. گرچه شروع فرآیند تدوین روایات در شیعه و اهل سنت به سبب دو قرن ممنوعیت نقل و نگارش روایات در میان اهل سنت و عدم رعایت این ممنوعیت در میان شیعه همزمان نبود، اما تدوین روایات در هر دو آنها ادوار مشابهی را طی کردهاست. به طور کلی، ابتدا روایات اعم از فقهی، اخلاقی، اعتقادی و... که البته با توجه به مطالب پیشگفته همگی زیرمجموعه روایات تفسیری و در جهت تبیین آیات قرآن صادر شدهاند به شکل تفکیک نشده، یا با معیارهای تفکیکی نظیر نام راوی و... در مجموعههای روایی گردآوری شدند (معارف، 1387: 121، 198).[5]
در ابتدای قرن چهارم روایات تفسیری یعنی آنهایی که صراحتاً درصدد تفسیر آیهای از قرآن بودند از سایر روایات جدا شده و در قالب مجموعههای تفسیری عرضه شدند (ایازی، 1385: 62). پس از لغو ممنوعیت کتابت و علنی شدن تدوین حدیث، تفسیر آرام آرام راه خود را از دیگر علوم جدا کرد و دانشی مستقل از حدیث را بنا نهاد. عالمان اسلامی به طور عام و شاگردان ائمه به طور خاص در این دوره به تألیف و تنظیم آثاری با عنوان تفسیر دست زدند. پیش از این آنچه تألیف مییافت، گرچه با عنوان تفسیر قرآن بود، اما در حقیقت مجموعهای از احادیث و گزارشاتی بود از اقوال و منقولات لغتشناسانه و اخبار و آثار شأن نزول و حوادث تاریخی مربوط به نزول آیات (همان: 43). اینروند تا اواخر قرن سوم هجری و تدوین نخستین کتب تفسیری در فریقین ادامه مییابد. درباره ویژگی این دوره از تفسیر باید گفت از زمان رسول خدا صلیاللهعلیهوالهوسلم تا اواخر سده سوم هجری، تفسیرها غالباً از محدوده نقل روایت و تبیین مختصر واژگانی و استشهاد به اشعار فراتر نمیرود و آنچه به نگارش درمیآید احادیث پیامبر اکرم صلیاللهعلیهواله وسلم و سخنان ائمه معصومان علیهمالسلام است که بعدها این نوع جمعآوریها «تفسیر مأثور» نام گرفت. در حقیقت در این دوره، تفسیر شعبهای از علم حدیث شمرده میشود (همان: 71). به این ترتیب نخستین آثار تفسیری که پس از ظهور اسلام تدوین شدند تفاسیر روایی یا مأثور هستند.
در این دوران، روایات تفسیری ثبتشده در اصول و مصنفات اصحاب ائمه با نظم و ترتیبى مطلوب در قالبى جدید بازنویسى شده و براساس سورههاى قرآن و آیات درون هر سوره منظم گشت. همزمان که جوامع حدیثى پا به عرصه ظهور نهادند، تالیفات متعددى حاوى روایات تفسیرى فراهم آمدند. روایات در این نوشتهها براساس نظم داخلى قرآن سامان یافته بودند، لکن مؤلفان این آثار درصدد استقصاى کامل روایات تفسیرى برنیامدهاند. به همین دلیل، متعرض تفسیر تمامی آیات نشدهاند. از مشهورترین تفاسیر روایی شیعی که در ابتدای قرن چهارم هجری به رشته تحریر درآمد، تفسیر علی بن ابراهیم قمی، تفسیر عیاشی، تفسیر فرات کوفی، تفسیر محمد بن قاسم استرآبادی و تفسیر نعمانی است (همان: 72-61). نه تنها در شیعه، که حتی در اهل سنت نیز دانش تفسیر متأثر از فرهنگ غنی اهلبیت علیهمالسلام و وامدار علمی ایشان است؛ چرا که مفسران اهل سنت بعضاً شاگردان صادقین علیهماالسلام بوده و متأثر از ایشان هستند؛ و از طرف دیگر به دلیل موقعیت ممتازی که کسب کردهاند، عدهای اخبار و گزارشات خود را به آنان منسوب میداشتند (همان: 63).
از آنجا که تفسیر ارائه شده در این مجموعهها، در شیعه محدود به روایات رسیده از اهلبیت علیهمالسلام و در سنت تلفیقی از روایات رسیده از پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلم و اخبار و آثار اصحاب ایشان و تابعین آنها است (همان: 72)، این تفاسیر همه آیات قرآن را در برنمیگیرند و تنها آیاتی را پوشش میدهند که روایتی در تبیین آنها صادر شده باشد. نقش مفسر نیز در غالب این تفاسیر به گزینش روایات متناظر با آیات و گاهی تحلیل و توضیح روایات مذکور محدود میشود. البته در موارد محدودی مفسر تحلیل و فهم خود در معنای آیه یا روایت را نیز ارائه میدهد. بخش قابل ملاحظهای از روایات پیامبر صلیاللهعلیه والهوسلم و اهلبیت علیهمالسلام در تفسیر قرآن رویکرد اخلاقی دارند، از اینرو، این رویکرد در بدنه تفاسیر مأثور شیعه کمابیش دیده میشود؛ اما این حضور جنبه غالب ندارد، بلکه تأکید خاص مفسران شیعه در این دوره بر روایاتی است که در فضیلت و شأن اهلبیت علیهمالسلام خصوصاً امام علی علیهالسلام وارد شدهاست.
از آنجا که رویکرد مفسران در هر زمان براساس اولویتهای موجود در آن زمان و نیاز مخاطبان تعیین میشود، میتوان علت افول رویکرد اخلاقی را در این دوره در میان تفاسیر شیعه، توجه خاص مفسران به روایات تأویل، مصداق و شأن نزول با موضوع ولایت اهلبیت علیهمالسلام و فضیلت ایشان دانست. مفسران قرآن و صاحبان کتب تفسیر روایی، نخستین رسالت خود را تبیین جایگاه ولایی اهلبیت علیهمالسلام براساس آیات قرآن و روایات ذیل آن میدانند. اولویت و اهمیت این امر اعتقادی در مقایسه با سایر شاخههای معارف قرآنی یعنی اخلاق و احکام سبب شد تا مفسران همت خود را بر این امر بگمارند. از اینرو، مطلبی که در تمامی این تفاسیر مشهود است گزینش روایات مربوط به بطون آیات و تأویل آنها در راستای مقام اهلبیت علیهمالسلام و ولایت ایشان است؛ یعنی علیرغم آنکه مفسر به مجموعه روایات تفسیری مشتمل بر روایات اخلاقی دسترسی دارد، در هنگام گزینش، روایاتی را برمیگزیند که در راستای اعتقاد او به ولایت و فضیلت اهلبیت علیهمالسلام است. اینروایات اعم از روایات مربوط به بطون آیات، تأویل آنها و نیز شأن نزول یا مصداق آیات است (قمی، 1367: 1/9-28؛ عیاشی، 1380: 1/24؛ فرات کوفی، 1410: 52)[6]. در اهل سنت نیز توجه مفسران بیشتر معطوف به معانی الفاظ قرآن، قراءات و مباحث لغوی و نحوی آن است (طبری، 1412: 1/22-6).
از مهمترین تفاسیر این دوره، تفسیر قمی تألیف فقیه و محدث شیعه، علی بن ابراهیم قمی است. وی معاصر امام هادی و امام عسگری علیهماالسلام و از مشایخ کلینی است که زمان غیبت صغری را نیز درک کرده است. آنچه در بررسی تفسیر او رخ مینماید گزینش روایات تفسیری مربوط به بطن آیات است، روایاتی که درصدد بیان فضایل اهلبیت علیهمالسلام و رذایل دشمنان آنهاست. البته وی در خلال بیان روایات توضیحاتی نیز ارائه میدهد که غالباً لغوی یا تاریخی است. به طور مثال مفسر ذیل آیه دوم سوره انفال میگوید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ إلى قوله لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَه وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ فإنها نزلت فی أمیر المؤمنین علیهالسلام و أبیذر و سلمان و المقداد» (قمی، 1367: 1/255)؛ یعنی با بیان سبب نزول آیه به ذکر فضیلت امام علی علیهالسلام و شیعیان او میپردازد. وی در تفسیر آیه 58 همین سوره «وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَه فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلى سَواءٍ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنین» علیرغم آنکه میتواند از روایات اخلاقی فراوانی که در مذمت خیانت و مدح وفای به عهد و پیمان است استفاده کند میگوید: «وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَه فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلى سَواءٍ نزلت فی معاویه لما خان أمیرالمؤمنین علیهالسلام» (همان: 1/279)؛ یعنی با بیان شأن نزولی برای آیه، این رذیلت را به دشمن اهلبیت علیهمالسلام منتسب میکند[7].
وی همچنین در تفسیر آیه یازده سوره حجرات این روایت را نقل میکند: «پس از اینکه عایشه و حفصه یکی از همسران پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلم صفیه را که قبلاً یهودی بود سرزنش کردند و او را زن یهودی نامیدند، او نزد پیامبر شکایت کرد. حضرت به او فرمود چرا پاسخ آنها را ندادی؟ عرض کرد چه بگویم؟ حضرت فرمود: بگو پدرم هارون نبی الله، عمویم موسی کلیم الله و همسرم محمد رسول الله است. پس مرا ناسزا نگویید. زمانی که این سخن را به ایشان گفت گفتند این را پیامبر به تو آموخته است، سپس خداوند این آیه را نازل کرد[8]» (همان: 2/321). چنان که دیده میشود در این تفسیر نیز ناگفتههای مفسر ذیل آیهای که دربردارنده مفاهیم اخلاقی بسیار روشن و زندهای چون عدم تمسخر و استهزاء یکدیگر، عدم عیبجویی از یکدیگر، عدم استفاده از القاب ناپسند در نامیدن دیگران و... است بیانگر آن است که آنچه از میان روایات موجود، نظر مفسر را در عصر تألیف این تفسیر به خود جلب کرده است، روایات مربوط به جایگاه اهلبیت علیهمالسلام و فضایل ایشان و پیروان ایشان از یک سو و معرفی دشمنان آنها و رذایلشان از سوی دیگر است.
بررسی تفاسیر اهل سنت نشان میدهد که در این دوره در تفاسیر اهل سنت نیز مفاهیم اخلاقی تنیده در آیات مورد غفلت قرار گرفته است. به طور مثال به تفسیر آیۀ زیر از تفسیر طبری که از تفاسیر شاخص اهل سنت در این دوره است توجه کنید: «وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَه فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلى سَواءٍ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنین» (أنفال/58) : «و اگر بترسید- و معنى بدانى از گروهى از بنى قریظه و جز از ایشان خیانتى در نگاه داشتن عهد که بشکنند عهد را- پس زود پیغام فرست، بینداز، بیفکن، سوى ایشان آگاه کردن ایشان را که عهد میان تو و ایشان شکسته آمد براى برابر بودنى تو و ایشان در دانستن عهد شکستن، حقّا که خداى دوست ندارد هرگز خیانتکنندگان را به عهد شکستن و جز از آن» (طبری، 1412: 3/588). بررسی تفسیر آیات دیگری از همین سوره و نیز آیات سورۀ حجرات نشان میدهد که رویکرد اخلاقی در تفسیر مرجع اهل سنت نیز در این دوره در اولویت مفسر قرار ندارد (همان: 3/575؛ 7/1729). ناگفتههای طبری در جایی که میتوانست دربارۀ رذیلت اخلاقی مهمی چون خیانت سخن بگوید و اکتفای او به بیان ترجمۀ مبسوط آیه و تبیین لغات آن بیانگر آن است که دغدغۀ این مفسر نیز تفسیر اخلاقی نیست. نباید از نظر دور داشت که مفسران فریقین حجم بسیار گستردهای از روایات اخلاقی پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلم و اهلبیت علیهمالسلام را در اختیار داشتند که میتوانستند در تفسیر آیات به آنها استناد کنند، مشروط بر آنکه رویکرد اخلاقی برای آنها اولویت داشته باشد.
احیاء صبغه اخلاقی در قالب تفاسیر جامع (دوره اول عصر متأخران)
در این دوره که دوره اول عصر متأخران و شامل قرون ششم تا دهم است تفاسیری نوشته شد که ویژگی مشترک تمامی آنها کاربست عقل در کنار نقل و روایت در تفسیر آیات است[9]. در این دوران که تفسیر عقلی و اجتهادی در کنار تفسیر نقلی و روایی قرار میگیرد، بهجهت توسعه قلمرو اسلامی و نیز رویارویی مسلمانان با غیرمسلمانان لزوم ارائه تفاسیر جامع از قرآن به دغدغه نخست مفسران تبدیل شد[10]. از اینرو مفسران این دوره با وجود داشتن رویکردهای کلامی، ادبی و عرفانی، هم در مقام گزینش روایات تفسیری و هم در تفسیری که خود ارائه میکردند درصدد تبیین کامل معارف و آموزههای قرآن بودند.
هنگامی که این تفاسیر از دریچه پرداختن به رویکرد اخلاقی مورد بازبینی قرار میگیرند، این نتیجه حاصل میشود که علیرغم اتخاذ رویکردهای گوناگون تفسیری، غالباً مفسران از مفاهیم اخلاقی ضمن آیات غفلت نکرده و حتی گاهی به عدم جواز عقلی در ارتکاب رفتارهای غیراخلاقی استناد کردهاند.
نخستین تفسیر جامعی که در این دوره نوشته شد، تفسیر مجمع البیان شیخ طبرسی (م.548) است. این تفسیر در زمره تفاسیر شیعی است. علیرغم اینکه مجمع البیان متأثر از التبیان است، بررسی محتوای آن نشان میدهد که رویکرد اخلاقی در آن قوت بیشتری دارد. به نظر میرسد طبرسی در فرآیند تفسیر آیات از کنار آیات و عباراتی که دربردارنده مفاهیم اخلاقی بودهاند به سادگی عبور نکرده، بلکه اندک درنگی در تبیین آن داشتهاست. البته دلیل این توجه، علاوه بر دقت نظر مفسر، نیازی است که او برای این تأکید و درنگ احساس کردهاست. به طور مثال، وی نخستین مفسری است که بر عبارت «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُم» (انفال/1) تفسیر و توضیحی ارائه میکند و ارتباط تقوا و اصلاح ذات بین را در بین مسلمانان مورد توجه قرار میدهد. ناگفته نماند که تأکید مفسر در اینجا بر جنبه اجتماعی این اصلاح است، چنانکه میگوید: «کونوا مجتمعین على ما أمر الله و رسوله» (طبرسی، 1372: 4/798)؛ یعنی بر آنچه خدا و رسولش شما را فرمان دادهاند متفق شوید و اختلاف نکنید. قابل توجه آنکه طبرسی در تفسیر این عبارت به توضیح خویش بسنده کرده و از روایات متعددی که در این زمینه وجود دارند چشم پوشیدهاست.
نمونه دیگری از رویکرد اخلاقی طبرسی که در تفسیرش مشهود است، تفسیر او از آیه «وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَه فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلى سَواءٍ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنِینَ» (انفال/58) است. در اینجا مفسر پس از آن که تفسیر صدر آیه را ارائه داد- که با تفسیر التبیان نیز مطابقت دارد- درباره ذیل آیه میگوید: «اگر تو- ای پیامبر- بدون آنکه به طرف قراردادت اعلام کنی که قصد الغاء قرارداد و جنگ با ایشان را داری قرارداد خود را با آنها ملغی کنی، مرتکب خیانت شدهای و خدا خیانتکاران را دوست ندارد» (طبرسی، 1372: 4/850). این در حالی است که پیش از او اگر متعرض تفسیر این عبارت شدهاند آن را وصف کسانی میدانند که طرف قرارداد پیامبر بودهاند و اندیشه خیانت به او را در سر داشتند. این تفسیرِ بدیع از طبرسی نشاندهنده رویکرد اخلاقی او در تفسیر است، آنچنان که پایبندی به اصول اخلاقی را با دیگران حتی دشمنان پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلم در هر شرایطی و برای هر کسی حتی شخص پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلم واجب و ضروری میداند. در حقیقت رعایت اصول اخلاقی از مبانی لایتغیر و ثابت دین شمرده شده است.
نمونه بدیع دیگری که در تفسیر مجمع البیان دیده میشود، تفسیر او از عبارت «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَه وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّه» (انفال/39) است. در حالی که مفسران غالباً نابودی فتنه را ریشهکن کردن کفر و شرک از روی زمین تفسیر کردهاند، طبرسی در تفسیر خود چنین میگوید: «معنای عبارت این است که تا کافری که عهد و پیمان ندارد بر روی زمین باقی نماند، چرا که کافری که پیمان ندارد مردم را به آیین خود میخواند و اینچنین در دین فتنه ایجاد میشود...» (طبرسی، 1372: 4/834) با این تفسیر مراد خداوند نابود کردن تمام کافران روی زمین نیست، بلکه منظور این است که تکلیف خود را با آنها روشن کنید تا خاطر شما از جانب ایشان آسوده گردد، چرا که از جانب کافری که در پیمان با شماست خطری شما را تهدید نخواهد کرد و فتنهای ایجاد نخواهد شد. این تفسیر نیز بیانگر رویکرد اخلاقی مفسر است که طرق مسالمتآمیز گفتمان با دشمنان را بر جنگ و خونریزی ترجیح میدهد و فرصت بازگشت و اصلاح را از بندگان خدا دریغ نمیکند.
تفسیر دیگری که در این دوره تفسیری به رشته تألیف درآمدهاست کشف الأسرار و عده الأبرار رشیدالدین ابوالفضل میبدی (متوفای اواسط قرن ششم قمری) است. وی از مفسران اهل سنت است که ارادت ویژهای به اهلبیت علیهمالسلام دارد و در ذکر فضایل ایشان کوتاهی نکرده و از روایات ایشان با کمال احترام نقل کردهاست. اگرچه رویکرد غالب در تفسیر میبدی رویکرد عرفانی- عرفان نقلی- است (استادی، 1374: 61، 62)، اما حضور رویکرد اخلاقی در لابلای تفسیر او دیده میشود. وی از نکات اخلاقی ضمن آیات غافل نمانده و گاهی در بیان این نکات به روایات معصومان علیهمالسلام نیز استناد میکند[11]. برای تبیین رویکرد اخلاقی او در تفسیر به چند نمونه اشاره میکنیم.
میبدی در تفسیر «وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُم» (أنفال/1) در نوبت سوم از تفسیر خود چنین میگوید: با مردم به صلح و آشتى زندگانى کنید و بىآزار زیید و این نتوانید مگر که حظ خود بگذارید و حظ دیگران نگاه دارید، اگر توانید ایثار کنید و اگر نه بارى انصاف دهید. بنگر که الطاف کرم احدیت آن درویشان را که راه ایثار رفتند و حظ خود بگذاشتند چه تشریف میدهد و چون مىپسندد که: «وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَه...» و در تأیید سخن خود روایتی را نقل میکند[12] (میبدی، 1371: 4/10). به این ترتیب وی در تفسیر عبارت علاوه بر توضیحی که ارائه میدهد از آیه دیگری از قرآن و سبب نزول آن در جهت تأکید بر مفهوم ایثار که از فضایل اخلاقی است بهره میبرد.
توضیح وی در تفسیر «فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنان» (أنفال/12) از سوء برداشت از آیه و انتساب معنای اعمال خشونت در جنگ جلوگیری میکند: «دستور ضربه زدن به سرها و انگشتان از اینرو است که سر موضع کشتن و انگشتان موضع گرفتن سلاح هستند» (میبدی، 1371: 4/17). سپس با بیان عبارت دیگری نوع امری را که در آیه به کار رفته مشخص میکند: «خداوند در این آیه جواز میدهد که مسلمانان با همان شیوههای رایج در جنگ با دشمنان خود بجنگند و در صورت ضرورت اینگونه آنها را بکشند[13]» (همان). قابل توجه آنکه این بیان خداوند از انواع دیگر کشتن دشمن که غالباً غیرانسانی و غیراخلاقی است و جنبه تشفی و انتقامجویی دارد، نظیر مثله کردن و آتشزدن منع میکند.
میبدی در تفسیر «وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَه فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلى سَواءٍ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنینَ» (أنفال/58) میگوید: «مراد از خوف در اینجا علم است... یعنی اگر با دلیل بر تو روشن شد که طرف معاهده قصد خیانت دارد پس از اعلام این که قصد داری معاهده فیمابین را الغاء کنی این کار را بکن، نه بدون اعلام که در این صورت گمان میکنند که تو نیرنگ کردهای» (میبدی، 1371: 4/68). وی منظور از خائن را در این آیه نقضکنندگان عهد میداند. سپس برای تأکید بر ناپسند بودن این رذیلت روایتی با این مضمون میآورد که «لا دین لمن لا عهد له» یعنی هر کس به عهد خود وفا نکند دین ندارد. گزینش روایت فوق در تفسیر آیه به روشنی بیانگر توجه و گرایش مفسر به بن اخلاقی دین و به تعبیر دیگر رویکرد اخلاقی او در تفسیر است.
رشد توجه به آیات مشتمل بر نکات اخلاقی (دوره دوم عصر متأخران)
دوره چهارمی که در رویکرد اخلاقی قرآن قابل مشاهده است، مصادف با دومین دوره تفاسیر روایی شیعه است. همزمانی و معاصرت این دوره تفسیری با حکومت صفویه و استفاده آزادانه مفسران از روایات اهلبیت علیهالسلام که منبع سرشار معارف و آموزههای اخلاقی است، سبب شده که رویکرد اخلاقی در این دوران نسبت به دوره قبل ملموستر باشد. لازم به ذکر است که توجه مفسران در این دوران به مفاهیم اخلاقی نسبت به دوران تفاسیر روایی اولیه بسیار پررنگتر است. شاید بتوان دلیل این توجه را اولویت مسأله و نیاز جامعه به این مفاهیم دانست. در حقیقت تفاوت دورههای دوم و چهارم در تفاوت اولویتها و نیاز مخاطب جامعه اسلامی است. به این معنا که در دوران تفاسیر روایی اولیه مسأله مهم جامعه اسلامی تفرق امت پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلم و عدم شناخت شأن و جایگاه اهلبیت علیهمالسلام در هدایت امت است. اهمیت این امر تا به آنجاست که سایر رویکردهای تفسیری را تحتالشعاع خود قرار میدهد. در چنین موقعیتی مفسر در برخورد با میراث روایی اهلبیت علیهمالسلام در تفسیر قرآن به مستنداتی در جهت تبیین عقاید حقه شیعه درباره ولایت اهلبیت علیهمالسلام و فضایل ایشان متوسل میشود و از سایر روایات از جمله روایات اخلاقی چشم میپوشد؛ به عبارت دیگر اولویت در این دوران با روایات مربوط به عقاید مذهب تشیع و فضایل و مناقب اهلبیت علیهمالسلام است.
از طرفی به نظر میرسد به دلیل نزدیکی دوره دوم با عصر معصومان علیهمالسلام و تأثیر حضور ایشان در فضای جامعه و نیز ساده و بسیط بودن زندگی و تعامل افراد جامعه با یکدیگر، توجه به مفاهیم اخلاقی در خلال تفسیر قرآن بهعنوان یک نیاز همگانی رخ ننموده است. به نظر میرسد تأثیر حضور معصوم علیهالسلام در جامعه و تربیت بیواسطه مخاطبان در محضر ایشان به نحوی است که اثرات آن تا سالها بعد جامعه را از بُعد تربیت اخلاقی بیمه کرده است، به گونهای که پرداختن به مقوله اخلاق در شمار ضرورتهای تربیتی مخاطبان نیست. در حقیقت ضرورت یک مسأله هنگامی احساس میشود که با عدم کفایت یا فقدان کلی آن رو به رو باشیم که گویا چنین ضرورتی درباره مفاهیم اخلاقی در دوره دوم احساس نشده است.
در مقابل، در دوره چهارم- یعنی تفاسیر روایی ثانویه- با توجه به فضای حکومت شیعی (صفویه) پرداختن به عقاید شیعه و فضایل و مناقب اهلبیت علیهمالسلام از اولویت مفسر خارج میشود. حال با توجه به فاصله گرفتن مخاطبان از عصر تربیت اخلاقی معصوم علیهالسلام و پیچیده شدن تعاملات اجتماعی افراد، نیاز به تکرار و تأکید مفاهیم اخلاقی ضمن آیات و توجه دادن به گستره مصادیق اخلاقی در اولویت مفسر قرار میگیرد. از اینرو، تفاسیر روایی این دوره نسبت به دوره دوم از حیث تعداد روایات و پرداختن به مباحث اخلاقی فربهتر هستند. چند نمونه از شاخصترین این تفاسیر را مورد بررسی قرار میدهیم.
تفسیر الصافی تألیف مولی محسن فیض کاشانی (م. 1092ق) است. وی از نقادی در حدیث به سمت اخباریگری حرکت کرد و مخالف اجتهاد در فقه بود، به نحوی که این رویکرد او اخباریگری را برای مدت یک قرن در حوزهها تثبیت کرد. فیض تلاش کرد میان اندیشههای فلسفی و روایات اهلبیت علیهمالسلام جمع کند (ایازی، 1386: 36-35). اگرچه فیض در تفسیر خود روایات فراوانی را در فضیلت اهلبیت علیهمالسلام و بیان تأویل آیات درخصوص ایشان ذکر کرده است، اما توجه خاصی نیز به رویکرد اخلاقی آیات و اهداف تربیتی آنها دارد، حتی اگر تفسیر خود را به روایات مستند نسازد. به طور مثال در تفسیر «أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا» (انفال/4)، شرط حقانیت ایمان این افراد را چنین توصیف میکند: «آنها مؤمنان حقیقی هستند، چرا که ایمان خود را با ضمیمه کردن مکارم اخلاق و محاسن افعال جوارحی به آن تحقق بخشیدند» (فیض، 1415: 2/268). این نخستین باری است که مفسری شرط تحقق ایمان را علاوه بر عمل صالح- یا به تعبیر خود فیض «محاسن افعال جوارحی»- توجه به مکارم اخلاق میداند.
وی در تفسیر «وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَه فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلى سَواءٍ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنینَ» (انفال/58) میگوید: «عهد و پیمان آنها را به نحوی عادلانه و برابر در دشمنی به سوی ایشان بازگردان... مبارزه با آنها را آغاز مکن در حالی که آنها به گمان همپیمانی با تو هستند، چرا که این خیانت است» (فیض، 1415: 2/311). به این ترتیب فیض بر لزوم رعایت مساوات و عدالت حتی در دشمنی تأکید میکند که البته این از اصول اخلاقی مستنبطه از محتوای آیات الهی است.
وی همچنین در توضیح «وَ آخَرینَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یَعْلَمُهُمْ»[14] (انفال/60) میگوید آنها کافرانی هستند که شما ایشان را به ظاهر نمیتوانید بشناسید چرا که آنها در میان شما هستند و [مانند شما] نماز میخوانند و روزه میگیرند! (فیض، 1415: 2/312). بیان تعبیر «کافرانی که نماز میخوانند و روزه میگیرند» نشاندهنده این است که مفسر، دین را در انجام فرائض محدود نمیبیند و این در حقیقت تأکید همان مطلبی است که در تفسیر آیات ابتدایی سوره انفال به آن اشاره کرده بود؛ یعنی عمل صالح از فرد صالح و آراسته به مکارم اخلاقی است که ایمان را تحقق میبخشد.
گاهی نیز فیض برای بیان مفاهیم اخلاقی آیات از روایات اهلبیت علیهمالسلام بهره میگیرد و به آنها استناد میکند. به طور مثال وی در تبیین «وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ» (بقره/237) که در مورد چگونگی پرداخت مهریه در طلاقی است که پس از عقد و تعیین مهریه و قبل از نکاح اتفاق میافتد، با استناد به روایات متعدد بر عبارت «وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ» تأکید میکند. وی میگوید: «فراموش نکنید که برخی از شما بر بعض دیگر نیکی و فضل کند و از هم انتقام نگیرید». سپس روایاتی از اهلبیت علیهمالسلام در ذیل آیه نقل میکند: «از امام باقر علیهالسلام از پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلم نقل است که زمانی سخت گزنده بر مردم میآید که هر کس آنچه را در دست دارد به دندان میگزد و فضل و بخشش به دیگران را به فراموشی میسپارد[15]»؛ «از امام علی علیهالسلام نقل است که زمانی سخت بر مردم فرا خواهد رسید که مؤمن آنچه را در دست دارد به دندان میگزد[16]»؛ و «و در سید رضی به جای واژه «مؤمن» واژه «موسر» [به معنای توانگر] آمدهاست و اضافه شده که در این زمان اشرار قدرتمند شده و نیکان به خواری کشانده میشوند و با درماندگان معامله میکنند و رسول خدا صلیاللهعلیهوالهوسلم از معامله و خرید و فروش با درماندگان [آنها که از روی اضطرار ناچارند مایملک خود را به قیمت اندک بفروشند] نهی کردهاست! و از امام صادق علیهالسلام قریب به این مضمون نقل شدهاست.[17]» (فیض، 1415: 1/268).
به این ترتیب مفسر بر لزوم پایبندی به اصول اخلاقی حتی در هنگام طلاق زوجین و جدایی آنها از یکدیگر تأکید میکند و سپس با نقل روایاتی، دامنه این پایبندی را از مصداق آیه که طلاق است به تمام حوزههای ارتباطی بین افراد جامعه- نه فقط مؤمنان بلکه توانگران و اغنیاء جامعه- توسعه میدهد. قاعده فقهی نهی از معامله با مضطر که از محتوای روایت ذیل «وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ» (بقره/237)، مستفاد است از روشنترین مصادیقی است که رویکرد اخلاقی قرآن را نشان میدهد.
شکوفایی توجه به آیات مشتمل بر نکات اخلاقی (دورۀ معاصران)
پس از دورۀ دوم تفاسیر روایی، عصر دیگری در رویکرد تفسیر اخلاقی آغاز میشود که میتوان آن را عصر شکوفایی رویکرد اخلاقی در تفسیر نام نهاد. مهمترین عاملی که در خیزش قابل توجه و فزایندۀ این رویکرد در سه قرن اخیر میتوان موثر دانست، نیاز روزافزون جوامع به اخلاق در تمام حوزههای آن اعم از نظری و عملی، فردی و اجتماعی است. در حقیقت گستردهترشدن جوامع انسانی و پیشرفت صنعت و تکنولوژی و پیچیده شدن روابط بشری از یک سو و سست شدن پایبندی افراد به اصول اخلاقی و فضایل انسانی در راستای منافع فردی جوامع را در سراشیبی سقوط معنوی و مشکلات ناشی از تضاد مظاهر زندگی مدرن با آنچه فطرت بشر مشتاقانه جویای آن است قرار داده است. همواره نیازهای بشر او را به حرکت برای یافتن و رفع آن نیازها واداشته است. از اینرو در عصری که آن را عصر بحران معنویت و اخلاق میدانند، تلاش عقلای جوامع در طرح این مسأله و ارائۀ راه حل مناسب برای آن همگرا میشود. در این میان مفسران نیز با نگاهی نو از درون دریچهای که از همان ابتدا اهلبیت علیهمالسلام در تبیین آیات الهی آن را گشوده بودند، سعی دارند مشکلات پیچیدۀ انسان امروزین را تحلیل کرده و راه غلبه بر آنها را نیز از همین طریق ارائه دهند. چنین رویکردی از ابتدای قرن 13 قمری آغاز شده و دامنۀ آن با رشدی روزافزون تا زمان حاضر کشیده شده است. با اطمینان میتوان گفت در حال حاضر تفسیر اخلاقی در کنار تفسیر علمی، هر یک به دلیلی خاص، اولویتهای نخست مفسر هستند و تفسیر اخلاقی در عصر ما در کانون توجه مفسر و نیاز مخاطب قرار دارد. در نهایت این توجه به توسعۀ کمّی و کیفی تفاسیر اخلاقی منجر شده است، به طوری که تعداد تفاسیری که با رویکرد اخلاقی در دورۀ معاصر نوشته شده است بهتنهایی از مجموع تعداد آنها در دورههای پیشین بیشتر است.[18] از جنبۀ کیفی نیز میزان تأکید و توجه مفسران به مفاهیم اخلاقی و آثار تربیتی آنها در خلال آیات قرآن رشد فزایندهای داشته است.
یکی از تفاسیر مهم این دوره تفسیر شبر متعلق به سید عبدالله شبر (م. 1242ق) است که در قرن 13 هجری قمری به رشتۀ تألیف درآمده و تلفیق تفسیر عقلی و نقلی است. تفسیر شبر از جهت بیان نکات لطیف و معانی دقیق در تبیین آیات قرآن قابل توجه است. آنچه از بررسی اثر او به دست میآید غلبۀ رویکرد اخلاقی در این تفسیر است.
نمونهای از تفسیر وی که دربردارندۀ نکات لطیف معانی است در آیۀ «ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْرى حَتَّى یُثْخِنَ فِی الْأَرْض» (انفال/67) دیده میشود. این آیۀ شریفه گرفتن اسیر را در جنگ توسط پیامبران منوط به «اثخان در زمین» میداند. اکثریت قریب به اتفاق مفسران این عبارت را «مبالغه و زیادهروی در قتل و کشتن» تعبیر کردهاند (حائری تهرانی، 1377: 5/105)؛ حال آن که شبر آن را «غلبۀ بر بلاد» معنا کرده است (شبر، 1385: 3/42). این تفاوت در تعبیر نشاندهندۀ رویکرد اخلاقی وی در تفسیر قرآن است.
شبر همچنین در تفسیر «وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ إِلاَّ عَلى قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ میثاقٌ» (انفال/72) تأکید میکند که علت ممنوعیت یاریرسانی به این افراد، نقض عهدی است که لازمۀ این نصرت است (شبر، 1385: 3/45) و این یعنی آنکه رعایت عهد و پیمان با غیرهمکیشان و پایبندی به آن نسبت به یاری کردن همکیش اولویت دارد.
نمونۀ دیگری از تفاسیر این دوره تفسیر مراغی تألیف احمد مصطفی مراغی از دانشمندان اهل سنت قرن چهاردهم است. مراغی در تفسیر خود درصدد تقریب بین مذاهب اسلامی بوده است که به عقیدۀ وی نیاز مخاطبان هم عصر اوست. وی میخواهد پیام قرآن را بدون تعصب و آلایش به گوش مخاطبان آن برساند، لذا در جای جای تفسیر او مباحث ارشادی طرح شده است. وی در مقدمه چنین میگوید: «کتاب خدا همان دستور قانونگذاری و منبع احکامی است که میطلبد مسلمانان به آن عمل کنند چرا که در آن بیان حلال و حرام و امر و نهی است. این کتاب تعیین کنندۀ آداب و اخلاقی است که مسلمانان امر شدهاند به آن تمسک جویند تا مصدر سعادت آنها و منبع هدایتشان شود... و آن وسیلۀ اصلاح وضع جامعۀ اسلامی است که ما را به راه راست میرساند» (مراغی، بیتا: 1/5). وی در ادامه میگوید برخی دانشمندان اسلامی به جای هدف بر وسایل تکیه و تأکید کردند، مثلاً در اسلوب کتاب و معانی آن، اعراب و بیان وجوه آن، قصص و اخبار گذشتگان، احکام شرعی، کلام و اصول عقاید و... در حالی که غرض اصلی کتاب که دین است هدایت مردم در دنیا و آخرت آنهاست (همان: 1/12).
با این مقدمه و از آنجا که هدایت الهی براساس اصول و موازین اخلاقی بنا شده است رویکرد اخلاقی در تفسیر مراغی کاملاً مشهود است. وی در تفسیر «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُم» (أنفال/1) میگوید: «اجتناب کنید از مشاجره و تنازع و اختلاف که موجب خشم خداست بهجهت مضرتهایی که دارد تا الفت و محبت و اتفاق جایگزین شود. این اصلاح واجب شرعی است و قدرت و عزت امت در گرو آن است.» (مراغی، بیتا: 9/163) و نیز ذیل آیۀ «لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ» (أنفال/27) در تفسیر «امانات» آورده است: در اماناتی که فیمابین برخی از شماست خیانت نکنید؛ از معاملات مالی و سایر معاملات گرفته تا شئون ادبی و اجتماعی، پس افشاکردن راز، خیانت و حرام است و در راز بودن آن همین بس که قرینۀ قولی داشته باشد؛ مثلاً گویندۀ آن بگوید آیا کسی حرفهای ما را میشنود؟ یا قرینۀ فعلی مانند آن که مراقب باشند کسی وارد نشود و موکدترین امانات سری و سزاوارترین آنها به حفظ، اسرار میان زوجین است.
همچنین دربارۀ اماناتی که میان شما و صاحبان امر است از امور سیاسی یا جنگی خیانت نکنید. مبادا دشمن بر آنها آگاه شود و از آن در حیله علیه شما استفاده کند. (مراغی، بیتا: 9/193). مراغی در اینجا سعی کرده است سطوح مختلفی از امانت و لزوم رعایت آن را از اسرار زناشویی تا اسرار حکومتی مطرح کند. لازم به ذکر است آنچه وی بهعنوان قرینۀ قولی و فعلی در تشخیص امانت بودن محتوای سخن آورده است مضمون روایاتی از پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلم است که در برخی تفاسیر ذیل آیه نقل شده است.[19]
تفسیر دیگری که با رویکرد اخلاقی مفسر شکل گرفته است تفسیر قرآن کریم سید محمد ضیاء آبادی از دانشمندان قرآنشناس معاصر شیعه است. ایشان تفسیر قرآن را به صورت سوره به سوره و نه به ترتیب مصحف در قالب جلسات درس و وعظ ارائه کرده است که حاصل این جلسات بهصورت تفاسیر مکتوب و مجزای برخی سور قرآن در دسترس مخاطبان قرار دارد. گرچه تفسیر ایشان در حال حاضر فاقد مقدمۀ مکتوب است، اما مبانی و رویکرد وی را در تفسیر قرآن میتوان از خلال تفسیری که بر آیات ارائه کرده است به دست آورد. به طور نمونه توضیحات وی در تفسیر عبارت «وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُم» در آیۀ اول سورۀ انفال و روایات متعددی که در فضیلت و لزوم اصلاح ذات بین مطرح میکند یکی از این موارد است. وی هم چنین در تفسیر «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ» (أنفال/1) میگوید منظور این است که مقصد اصلی خداست، مال اضافه و نفل است نه هدف، لذا باید انگیزۀ خود را برای خدا خالص کرد و اخلاص یعنی رعایت کردن جانب خدا و کرامت انسانی خود (ضیاء آبادی، 1381: 34). او در معنای تقوا دو گزینۀ مشهور «ترس از خدا» و «پرهیزگاری» را نمیپذیرد. بلکه تقوا را اینچنین تعریف میکند: «تقوا یعنی گرفتن وقایه و سپر و در اصطلاح نیرویی است که در روح و جان انسان پدید میآید که هجوم شهوات و تمایلات را بر گوهر ایمان مانع میشود» (همان: 36). چنان که دیده میشود تقوا در منظومۀ رویکرد اخلاقی او معنا شده است.
ایشان در تفسیر «وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَه فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلى سَواءٍ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنین» (أنفال/58) چنین میگوید: «اگر شما با کفار و مشرکین براساس مصالحی پیمان بستید (پیمان صلح و عدم تعرض)، این پیمان محترم است. حق ندارید نقض پیمان کنید: وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلاً (إسراء/34) و در سورۀ توبه آمده است: إِلاَّ الَّذینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکینَ ثُمَّ لَمْ یَنْقُصُوکُمْ شَیْئاً وَ لَمْ یُظاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَداً فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلى مُدَّتِهِم (توبه/4). وقتی با مشرکین پیمان بستید به پیمان خود وفادار باشید تا مدت پیمان به پایان نرسیده است حق تعرض به آنها ندارید. مسألۀ وفای به عهد قبل از این که اسلامی باشد، یک مسألۀ انسانی است... اگر از روی قراین و شواهد قطعی به دست آوردید که آنها میخواهند به شما خیانت کنند در این صورت شما نقض پیمان نکنید. بلکه به آنها اعلام کنید که ما آگاه شدهایم که شما در مقام طرح نقشههای خائنانه هستید و لذا دیگر در مقابل شما وظیفۀ سکوت نداریم. از حالا به شما اعلام میکنیم که پیمان ما لغو است. اگر شما بدون اعلام و اطلاع حمله کنید و به آنها شبیخون بزنید این کار خیانت است و اگر سکوت کنید تا آنها به شما شبیخون بزنند این کار خلاف کیاست و فراست مومن است. هر دو غلط است. تنها راه همین است که قرآن نشان داده است» (همان: 4-632).
وی ذیل آیۀ 67 سورۀ انفال که دربارۀ فلسفۀ گرفتن اسیر چنین میگوید: «اصلاً چرا باید اسیر بگیریم؟ سرّش معلوم است. برای دفع خطر محتمل که مبادا در میان باقیماندهها افراد شروری باشند از قبیل ابوجهل و... که مجدداً فرصتی به دست آورده علیه مسلمین قیام کنند و لذا راه عقلاییاش این است که اینها را اگر نمیکشیم رهاشان نکنیم. علاوه بر این یک فایدۀ بسیار مهمِ اسیر گرفتن این است که آنها در مکتب اسلام تربیت شوند. چون هدف اصلی دین ارشاد و اصلاح و تربیت انسان است. مسلمانان آنچنان رفتار کریمانه با اسرا دارند که آنها را جزء افراد خانوادۀ خود به حساب میآورند. آنها در خطاباتشان به آنان غلام و کنیز نمیگویند؛ بلکه فتی و فتاه، یعنی جوان مرد و جوان زن میگویند. در خوراکشان آنها را شریک خود قرار میدهند. مگر نه این است که خاندان عصمت علیهالسلام «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً» (إنسان/8) خوراک منحصر خود را به اسیر میدهند... پس اینطور نیست که اسیر بگیرند و ذلیلش کنند و او را تحت فشار قرار دهند؛ بلکه اصلاح و تربیتش میکنند؛ یعنی همان کسی که به خون شما تشنه است و آمده شما را از بین ببرد شما او را نمیکشید. او را نگه میدارید، تمام حوائجش را تأمین میکنید، خوراک و مسکن و لباس به او میدهید، با کمال ادب و احترام مثل برادر با او رفتار میکنید و در عین حال دفع خطر محتمل هم از خود میکنید. برخی از این اسیرها در مکتب تربیتی اسلام آنچنان ترقی کردند که به مقام فرماندهی لشگر رسیدند. مگر زید بن حارثه و اسامه بن زید نبودند که به مقام فرماندهی لشگر رسیدند» (همان: 718). رویکرد اخلاقی مفسر در تفسیر سبب شده است که فهم وی از آیه هماهنگ و سازگار با سایر آیات، سنت پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلم و اصول انسانی و اخلاقی باشد.
بحث و نتیجهگیری
1. رویکرد اخلاقی در تفسیر قرآن که آغازگر و الگوی آن پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوالهوسلم و معصومان علیهمالسلام هستند، از عصر نزول قرآن تاکنون علیرغم فراز و نشیبهای فراوان استمرار داشته است. بررسی سیر تطور رویکرد اخلاقی، وجود پنج دوره متمایز را نشان میدهد.
دوره نخست که معاصر اقدمین (صحابه و تابعان) است، دوره پیدایش توجه خاص به آیات مشتمل بر نکات اخلاقی است. در دوره بعد و عصر متقدمان که همزمان با تدوین تفاسیر روایی اولیه است، در تفاسیر اهل سنت، پرداختن به واژهشناسی و بحثهای لغوی و نحوی و در شیعه تأکید بر مباحث تأویلی با موضوع جایگاه امام علی علیهالسلام و فضایل اهلبیت علیهمالسلام، سبب افول رویکرد اخلاقی در تفسیر قرآن شد. در دوره سوم که دوره اول عصر متأخران و پیدایش نخستین تفاسیر جامع است، رویکرد اخلاقی در قالبی نوین یعنی توأمان بودن تفسیر عقلی و نقلی جان تازهای میگیرد. در دوره چهارم که دوره دوم عصر متأخران است، بهدنبال فضای مناسب سیاسی و بازنگری و غنیسازی تفاسیر روایی، توجه به آیات مشتمل بر نکات اخلاقی شدت یافت و این روند رو به رشد در دوران معاصر به دلایل متعدد رشد و شکوفایی خاصی داشتهاست.
2. عوامل گوناگونی نظیر دغدغۀ مفسر و اولویتهای او، نیاز مخاطب، شرایط و فضای جامعه سبب شدت و ضعف جریان رویکرد اخلاقی در تفسیر قرآن شده است. در عصر حاضر فقر اخلاقی، ظهور جاهلیت جدید در جوامع و دوری نسبی انسان معاصر از مفاهیم اخلاقی سبب شده که نیاز به تفسیر اخلاقی دغدغۀ اصلی مفسران قرآن باشد.[20] پاسخ به این نیاز در حال حاضر به صورت شکوفایی و رشد قابل توجه تفاسیر اخلاقی دیده میشود.
[1]. لازم به ذکر است این روایات منافاتی با وجوب التزام به فرائض ندارد.
2. طرح و معرفی این ادوار در حوزه تفاسیر قرآن از نوآوریهای پژوهش حاضر است که براساس مطالعه تفاسیر موجود و بررسی جایگاه رویکرد اخلاقی در آنها صورت گرفته است. مشترکات هر گروه از این تفاسیر در حوزه رویکرد اخلاقی، وجه تمایز و تفکیک این ادوار است.
[3]. توجه با تاریخ تألیف کتب اخلاقی نظیر احیاء علوم الدین، مکارم الأخلاق، اخلاق محتشمی، ارشاد القلوب، رسالۀ العلیۀ و شهاب الحکمۀ، معراج السعادۀ، اخلاق جلالی، اخلاق شبر، محجۀ البیضاء در فریقین به خوبی بیانگر این امر است.
[4]. برای مطالعۀ نمونهای از این تفاسیر رجوع کنید به مجاهد، بیتا: 2/608-605
[5]. نتایج و گزارشهای ارائه شده دربارهی سیر تطور رویکرد اخلاقی در تفسیر قرآن، براساس بررسی و مطالعهی تفسیر سوره انفال و چند آیه منتخب از قرآن در موضوعات جنگ، طلاق و قصاص، در همه تفاسیر جامعهی آماری پژوهش که حدود یکصد و پنجاه اثر تفسیری شناخته شده هستند، حاصل شده است. علت گزینش آیات سوره انفال این است که این سوره از سور مدنی است که غالب آیات آن گزارش وقایع جنگ بدر است. عنایت مفسر به مفاهیم اخلاقی آیات در ضمن خشنترین و جدیترین مسائل اجتماعی نظیر جنگ، قصاص و طلاق، دلیلی بر استمرار این توجه در سایر موقعیتها و شرایط خواهد بود. از طرفی بررسی یک سوره خاص در تمامی تفاسیر، فرآیند مقایسه کمی و کیفی رویکرد اخلاقی را در آنها آسانتر و عملیتر میسازد. به علاوه تنها کتابهایی که با عنوان تفسیر قرآن نوشته شدهاند در این جامعه آماری مورد مطالعه قرار گرفتهاند، نه کتب اخلاقی و تربیتی.
[6]. به طور مثال، قمی در تفسیر آیه «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیم» (حمد/6) به ذکر دو روایت از امام صادق علیهالسلام اکتفا میکند که: «صراط مستقیم، راه و معرفت امام است» و نیز: «صراط مستقیم، امیرالمؤمنین علیهالسلام و معرفت و شناخت اوست و دلیلی که بر این مطلب وجود دارد آیه وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیم است و آن امیرالمؤمنین علیهالسلام است که در امّ الکتاب است» (قمی، 1367: 1/29). عیاشی نیز با استناد به روایت امام صادق علیهالسلام تأویل صراط مستقیم را «امیر المؤمنین» میداند (عیاشی، 1380: 1/24). فرات کوفی نیز در تفسیر آیه «صِراطَ الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّینَ» (همان: 7) تنها یک روایت از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوالهوسلم با این مضمون ذکر میکند: «شیعه علی علیهالسلام آن کسانی هستند که خداوند به ولایت علی بن ابیطالب علیهالسلام به آنها نعمت داد، نه مورد غضب قرار میگیرند و نه گمراه میشوند» (فرات کوفی، 1410: 52).
[7]. با توجه به نزول آیه سالها قبل از خیانت معاویه به علی علیهالسلام این روایت نمیتواند بیان سبب نزول آیه باشد.
[8]. «فإنها نزلت فی صفیه بنت حی بن أخطب و کانت زوجه رسول الله و ذلک أن عائشه و حفصه کانتا تؤذیانها و تشتمانها و تقولان لها یا بنت الیهودیه، فشکت ذلک إلى رسول الله فقال لها: ألا تجیبنهما فقالت بماذا یا رسول الله قال قولی أبی هارون نبی الله و عمی موسى کلیم الله و زوجی محمد رسول الله فما تنکران منی فقالت لهما فقالتا هذا علمک رسول الله فأنزل الله فی ذلک یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ إلى قوله وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمان...»
[9]. در این دوران تألیف آثار تفسیری نیز کاهش مییابد که البته میتوان آن را یکی از نتایج دوران گذار از تفاسیر نقلی محض به آثار تفسیری عقلی و نقلی توأمان و نیز پرداختن دانشمندان اسلامی به فروع دیگر علوم اسلامی نظیر کلام و فلسفه دانست.
[10]. نخستین تفسیر جامع شیعه با رویکرد کلامی، تفسیر التبیان شیخ طوسی (م.460) است. این تفسیر را میتوان از آخرین تفاسیر دورهی متقدمان دانست که به دلیل جمع بین عقل و نقل، با تفاسیر روایی دوره متقدمان شباهت چندانی ندارد. این تفسیر تأثیری شگرف بر تفاسیر دوره اول عصر متأخران بهویژه مجمعالبیان دارد.
[11]. وی در تفسیر «...فَقاتِلُوا الَّتی تَبْغی حَتَّى تَفیءَ إِلى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطین» (حجرات/9) میگوید: «اسیر که در دست اهل عدل آید روا نیست که او را بکشند و مجروحى که بیفتد، روا نیست که او را تمام بکشند. امام على علیهالسلام در حرب جمل منادى را فرمود تا ندا کرد: الا لا یتبع مدبرا و لا یوقف على جریح؛ و در حرب صفین اسیرى آوردند پیش على علیهالسلام. على گفت: لا اقتلک صبرا انى اخاف اللَّه رب العالمین» (میبدی، 1371: 9/252).
[12]. عن عبد اللَّه بن عمر قال: اهدى لرجل من اصحاب رسول اللَّه رأس شاه، فقال: «انّ اخى فلانا و عیاله احوج الى هذا منّا، فبعث به الیه، قال: فلم یزل یبعث به واحد الى آخر حتى نداولها سبعه ابیات حتى رجعت الى الاوّل، قال فنزلت وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ... الایـه.»
[13]. «اباح اللَّه عز و جل قتلهم بکل نوع یکون فى الحرب».
[14]. و [دشمنان] دیگرى را جز ایشان- که شما نمىشناسیدشان و خدا آنان را مىشناسد...
[15]. «العیاشی عن الباقر علیهالسلام قال قال رسول اللَّه صلیاللهعلیهوالهوسلم یأتى على الناس زمان عضوض یعضّ کل امرئ على ما فی یدیه و ینسون الفضل بینهم قال اللَّه وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ.»
[16]. «و فی العیون عن امیر المؤمنین علیهالسلام قال سیأتی على الناس زمان عضوض یعضّ المؤمن على ما فی یده و لم یؤمن بذلک قال اللَّه تعالى: (وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ) الآیه».
[17]. «و فی نهج البلاغه الموسر مکان المؤمن و زاد تنهد فیه الأشرار و تستذل الأخیار و یبایع المضطرون و قد نهى رسول اللَّه صلیاللهعلیهوالهوسلم عن بیع المضطرین و فی الکافی عن الصادق علیهالسلام ما یقرب منه.»
[18]. تعداد تفاسیر قرآن با رویکرد اخلاقی براساس جامعۀ آماری این پژوهش در دورۀ دوم چهار تفسیر، در دورۀ سوم پنج تفسیر، در دورۀ چهارم پنج تفسیر و در دورۀ پنجم هفده تفسیر است.
19. امانت گرچه معمولا به امانتهاى مالى گفته مىشود ولى در منطق قرآن مفهوم وسیعى دارد که تمام شئون زندگى اجتماعى و سیاسى و اخلاقى را در بر مىگیرد، لذا در حدیث وارد شده که «المجالس بالامانه»: «گفتگوهایى که در جلسه خصوصى مىشود امانت است» و در حدیث دیگرى مىخوانیم: «اذا حدث الرجل بحدیث ثم التفت فهو امانۀ»: «هنگامى که کسى براى دیگرى سخنى نقل کند سپس به اطراف خود بنگرد (که آیا کسى آن را شنید یا نه) این سخن امانت است» (مکارم، 1374: 7/136).
[20]. شباهت برخی از ویژگیهای دوران معاصر با عصر جاهلیت اولی سبب میشود که رهبران معنوی جامعه با پیروی از عملکرد هدایتگری پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوالهوسلم همت خود را صرف احیاء مفاهیم اخلاقی و فضایل معنوی در جامعۀ کنونی کنند.