با همکاری مشترک دانشگاه پیام نور و انجمن علمی قرآن و عهدین ایران

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 استادیار علوم قرآن و حدیث دانشگاه پیام نور قم

2 دانشجوی دکتری علوم قرآن و حدیث دانشگاه قم

چکیده

واژه تقوا و مشتقات آن به‌ویژه فعلِ «إتّقی» از واژگان بسیار پرکاربر در فرهنگ و متون دینی اسلام به‌ویژه آیات و روایات است. اهمیت معناشناسی این واژه پیش از هر چیز و پیچیدگی نسبی مفهومی آن از یکسو و برداشت‌های نادرست معنایی از آن از سوی دیگر سبب شد تا با پژوهشی کامل به معناشناسی این واژه و مشتقات آن به‌ویژه «اتقی» بپردازیم. در مقاله پیش رو مباحث معناشناسی این واژه و برخی مشتقاتش در 4 محور به بحث گذارده شده است: 1. ریشه تقوی و صیغه آن 2. معنا و مفهوم دقیق ریشه مشتقات (وقی)؛ 3. معنا و مفهوم هیئت فعل اتّقی؛ 4. معنای اتقوا الله و مقصود از آن. در این مقاله به اثبات می‌رسد که این ماده در تمام کاربردهای خود بر نوعی حفظ و نگهداری دلالت می‌کند و اتّقاء از چیزی به معنای محافظت شدن و مصون ماندن از امری است که انسان از گزند او در امان نبوده؛ درنتیجه از او ترسیده و دوری می‌گزیند. باب افتعال در این واژه معنای مطاوعه را می‌رساند. تقوای خدا و اتقای از او در حقیقت اتقای از صفات جلالیه و عذاب اوست و جمله اتقوا الله و مانند آن از اوامر انذاری بوده و در مقام تخویف و تحدیر به کار می‌رود. شیوه پژوهش در این مقاله توصیفی- تحلیلی با استفاده از نظریات بزرگان به‌ویژه اهل لغت و با به‌کارگیری روش استنباطی و اجتهادی است.

کلیدواژه‌ها

در فرهنگ دینی ما مسلمانان مهم‌ترین مسأله پس از ایمان و اعتقاد به اصول دین مسأله تقوا و سفارش به آن است؛ آیات و روایاتی که سفارش به تقوا کرده­اند ـ چه تقوای از آتش و عذاب و مانند آن و چه تقوای از خداوند متعال ـ بی‌شمارند.

این واژه و کلمات هم­خانواده آن اگرچه معنای خاص شرعی پیدا نکرده و به‌اصطلاح، حقیقت شرعیّه نشده بلکه به همان معنای لغوی ـ عرفیِ خود به کار رفته­ است ولی با این وجود در عرف شرع و نزد متشرّعه نوعی معنای خاص پیدا کرده و به‌اصطلاح حقیقت متشرعیّه است. آنچه اهل شرع از واژه تقوا و فعلِ آن اتّقی می­فهمند همان انجام واجبات (بجا آوردن اوامر) و ترک محرّمات (دوری از نواهی) در اعتقاد و عمل است. این معنا گرچه مرتبه­ای از مراتب تقوا بوده و تقوا مراتب دیگری نیز دارد که در کتب مربوط بدان اشاره شده است ولی عرفِ عام همین معنا و مقصود را از تقوا برداشت می­کند. با این وجود باید توجه داشت که این واژه به­ویژه فعل آن در قرآن کریم و روایات به همان معنای لغوی- عرفی خود است. با این حال در فهم دقیق معنای آن در قرآن و روایات اشتباهات و برداشت‌های نادرستی رخ داده است؛ مانند برداشت اینکه تقوا یا اتقاء معانی گوناگونی دارد و یا اینکه تفسیرِ آن به پرهیز کردن و پرهیزکاری یا ترسیدن و یا دوری کردن تفسیری غلط است و یا اینکه «اتقوا الله» به معنای این است که خداوند را وقایه و مایه حفظ خود قرار دهید. از این رو، لازم است این واژه پرکاربرد و مهم قرآنی - روایی و مشتقاتِ آن از جنبه معنا و مفهوم اعم از معنای ماده و هیئت آن مورد تحلیل و بررسی دقیق قرار گیرد و درنتیجه معنا و مقصود از جملاتی چون: «اتقوا الله» که از کاربرد گسترده‌ای در قرآن و روایات برخوردارند روشن شود. از این رو، در این نوشتار، هم ‌معنای ماده و هیئت اتّقی و هم‌ معنا و مقصود از جملۀ «اتقوا الله» و مانند آن مورد بررسی قرار گرفته است.

 

ریشه «تقوا» و صیغه آن

تقوا که در عربی به شکل تقوی نوشته می­شود از ریشه «وقی» بوده و به‌اصطلاح لفیف مفروقی است که فاء الفعل آن واو و لام الفعلش یاء است. از این رو، اصل آن وَقیی بوده که دو تغییر و تبدیل در آن رخ داده است. یکی قیاسی و دیگری سماعی. تغییر قیاسی آن تبدیل حرف یاء به حرف واو است؛ چون اگر وزن فَعلی در صورتی که اسم باشد نه صفت و لام الفعل آن حرف یاء باشد، یاء آن به واو تبدیل می­شود مثل ثَنوی و بَقوی و رَعوی (ابن سیده، 1491: 2/383؛ کمال‌الدین، 1423: 440)؛ اما تغییر سماعی آن تبدیل حرف واو به تاء است که این ابدال در کلمات معدودی در کلام عرب رخ داده و قاعده ندارد مثل أتلَج و تُراث و تُجاه و تَولج و تُکلان و تَتری که تاء نخست در همه این واژگان واو بوده است (کمال الدین، همان: 463-464). کلمات دیگری از ماده وقی نیز سماعاً چنین شده­اند مثل تَقِیّ و تُقَاه و تَقِیّه. امّا تبدیل حرف واو به تاء در اتّقی که فعلِ تقواست و تقوی اسم مصدر آن است (ابن منظور، 1414: 15/402) قیاسی است و به‌عنوان قاعده­ای در باب افتعال مطرح است؛ چون هر واو و یائی اگر فاء‌الفعل باب افتعال قرار گیرد به‌منظور تخفیف و تسهیل در تلفظ، تبدیل به تاء شده و در تاءِ باب ادغام می­شود؛ مثل اتّعد و اتّسر که اصل آن دو اوتعد و ایتسر بوده است (رضی الدین، 1975: 3/80)؛ بنابراین، اتّقی یَتّقی فعلی از باب افتعال بوده و مصدر آن اتّقاء و اسم مصدرش تقوی و تاء اول این واژگان واو بوده است.

 

معنا و مفهوم «وقی»

با مراجعه به منابع لغوی در بیان معنای این مادّه الفاظ گوناگونی به چشم می­خورد که اشاره می­شود: حفظ (جوهری، 1407: 6/2526)، حفظ الشیء عن الخلاف و العصیان فی الخارج و مقام العمل (مصطفوی، 1368: 13/183)، حفظ الشیء مما یؤذیه و یضرّه (راغب، 1412: 881)، صیانت (ابن منظور، همان)، حمایت (ابراهیم مصطفی و همکاران، بی­تا: 2/1052)، ستر (ابن اثیر، 1399: 5/217)، منع (طریحی، 1375: 1/452)، دفع شیء عن شیء بغیره (ابن فارس، 1404: 6/131). برخی کتب لغت نیز دو یا چند لفظ از این الفاظ را با هم و در کنار هم در تفسیر این ماده آورده­اند (حسینی زبیدی، 1414: 20/304). از میان این الفاظ و مفاهیم آنان دو مفهوم حفظ و صیانت بسیار به هم نزدیک بوده و تقریباً هم‌معنایند. مفهوم حمایت نیز به نوعی مرادف و قریب‌المعنا با حفظ و صیانت است. دو واژه منع و دفع نیز به هم نزدیک‌اند. واژه ستر به معنای پوشاندن است.

به نظر می­رسد اضطراب آراء و اختلاف بیاناتِ اهل لغت در تفسیر معنای این واژه، ناشی از نظر و لحاظ برخی جهات معنایی آن است.

 

تحلیل معنای وقی

آنچه بیشتر اهل لغت در معنای «وقی» ذکر کرده­اند معنای حفظ و صیانت است که ترجمه آن «نگهداری» است. به نظر می­رسد با توجه به کاربردهای مختلف این ماده در اشکال مختلف اینکه اصل معنای آن نگهداری است مطلبی روشن و غیر قابل تردید است؛ مثلاً عرب به بندی که چادر را بر روی سر نگه داشته و از دیده شدن موی سر جلوگیری می­کند وِقایه گوید (ابن درید، 1987: 1/245).

به هر حال تبادر اهل زبان و فهم ارباب فن از کاربردهای این واژه دلیل محکمی است بر اینکه وقی همان نگه­داشتن و نگهداری است ولی آیا هر نگهداری را وقی گویند و یا اینکه وقی نوعی از نگهداری است؟ برای یافتن پاسخ این سؤال و بررسی معانی دیگر آن مانند دفع و منع لازم است نوع کاربرد این ماده و فعل آن را از جهت تعدی و لزوم و در صورت تعدی نوع تعدی آن را بررسی کنیم.

 

نوع کاربرد فعل وقی

گرچه از برخی کتب لغت به دست می­آید که فعل وَقی یک مفعولی است (فراهیدی، 1409: 5/238 و...) ولی شواهد بسیاری از آیات و روایات و اشعار در دست است که نشانگر این است که این فعل فعلی دومفعولی بدون واسطه حرف جر می­گیرد. این مطلب در برخی کتب لغت به‌ صراحت یا اشارت آمده است (ابوالبقاء کفوی، بی­تا: 1/944؛ ازهری، 2001: 9/279 و...). گرچه از برخی کتب لغت نیز به دست می­آید که به مفعول دوم خود با حرف جر «مِن» یا «عَن» نیز متعدی می­شود (زمخشری، 1979: 686؛ احمد مختار، 1429: 9/279).

برای اثبات این مطلب، کاربرد قرآنی آن کافی است، زیرا این فعل در قرآن کریم 16 بار به کار رفته است و در همه آن موارد به دو مفعول­به بدون واسطه متعدی شده است؛ مانند آیه شریفه ﴿وقاهم عَذابَ الجَحیم﴾ (دخان/56)؛ بنابراین وقی وضعاً دومفعولی است و هر نوع توجیه دیگری درباره تعدیه آن به دو مفعول مثل مجاز یا تضمین یا منصوب به نزع خافض، خلاف اصل و مخالف با ظاهر کاربرد آن است و دلیلی بر آن نیز نیست، به‌ویژه اینکه در قرآن کریم که فصیح‌ترین کلام‌ها است همیشه دومفعولی آمده است. برخی از بزرگان اهل لغت نیز همان‌طور که گذشت تصریح به این مطلب کرده­اند. از این رو، به نظر می‌رسد عدم ذکر مفعول دوم در برخی منابع لغوی نه از روی اینکه یک‌مفعولی است؛ بلکه از باب بسنده کردن به ذکر یک مفعول­به است و غرض آنان نفی دو مفعولی بودن آن نیست. احتمال اینکه یک‌بار دو مفعولی و یک‌بار یک‌مفعولی وضع شده است بسیار دور است؛ اما تعدیه وقی به مفعول دوم به‌واسطه حرف جر «مِن» می­تواند از باب تضمینِ معنای حفظ و صیانت باشد؛ چون حفظ نسبت به مفعول دوم خود با «من» متعدی می­شود ﴿حَفظناهَا مِن کُلِّ شَیطان رَجیم﴾ (حجر/17). از این رو راغب گوید: الوقایة حفظ الشیء مما یُؤذیه و یضرّه(راغب، همان: 881)؛ یعنی وقایت حفظ کردن چیزی است از آنچه آن را اذیّت کرده و آسیب می­رساند. به هر حال آنچه مهم­تر است شناسایی دو مفعول فعل وقی است؛ از این رو، گوییم:

آنچه از بررسی کاربرد دو مفعول این فعل در استعمالات مختلف برداشت می­شود این است که مفعول اول این فعل کسی یا چیزی است که مورد حفظ و حمایتِ فاعل آن قرار می­گیرد و مفعول دوم آن اذیت‌کننده و ضرر رساننده­ای­ است که مفعول اول در مقابل آن حفظ شده و از آن منع گشته و دور نگه داشته می­شود تا از گزند آن در امان باشد. شاهد این مطلب استعمالات قرآنی و غیرقرآنی این فعل با دو مفعول خود است. مفعول دوم در آیات شریفه قرآنی عبارت است از: عذاب، سیّئات، شرّ، حَرّ (گرما)، بأس (شدت و سختی)، نار و شُحّ (بخل) (دخان/56،  غافر/45، انسان/11، نحل/81، تحریم/6، حشر/9). از اینجا روشن می­شود که مفهومِ دفع و منع در حقیقت از مقایسه فعل با دو مفعول خود و نسبتِ یکی از دو مفعول خود با دیگری برداشت شده است؛ و شاید بتوان گفت این نوع مفاهیم جزو مدلول‌های التزامی این واژه هستند که با تسامح در معنای واژه وقی از سوی برخی اهل لغت (طریحی، همان: 1/452؛ ابن‌فارس، همان: 6/131) ذکر شده است. خلاصه آنکه معنای اصلی این واژه محافظت و نگهداری کسی یا چیزی از گزند و آسیب کسی یا چیزی دیگر است.

 

1. معنا و مفهوم «اتّقاء»

اتقاء همان‌طور که گذشت از باب افتعال است. باب افتعال یکی از ابواب مشهور مزید ثلاثی بوده و برای آن معانی مختلفی ذکر شده است. از مشهورترین معانی آن مطاوعه، اتخاذ و مشارکت است؛ مثل اغتمَّ که مطاوعة غَمَّهُ است (او را غمگین کرد پس غمگین شد) و امتطاهُ که به معنای اتخاذ بوده و معنای آن «او را مطیّه و مرکبِ راهبرِ خود قرار داد» است و اختصام که مفید مشارکت و به معنای با هم خصومت و دشمنی کردن است (رضی الدین، همان: 1/109).

 

بررسی نظریه درست «مطاوعه»

طبق تصریح برخی دانشمندان علم صرف، معنای غالب و مشهور این باب، مطاوعه است. مطاوعه مصدر قیاسی باب مفاعله بوده و به معنای موافقت و همراهی چیزی با چیز دیگر است. عرب گوید: طاوَعَتِ المرأة زوجَها؛ یعنی آن زن با شوهر خود همراهی و موافقت و انقیاد کرد (حسینی زبیدی، همان: 11/328) و در اصطلاح تأثّر (تأثیرپذیری) و قبول اثر است که به دوگونه حقیقی و مجازی یا به بیان دیگر، لغوی و صناعی تقسیم می­شود؛ مطاوعه حقیقی و لغوی عبارت است از موافقت مفعول فعل با فعل فاعل و قبول اثر آن؛ برای نمونه در مثل «کسرت الکوز فانکسر» به معنای کوزه را شکستم پس او شکست، «کَسر» و شکستن فعلی است که از متکلم صادر شده و بر کوزه واقع شده و کوزه آن فعلِ شکستن را قبول کرده و از موافقت و همراهی با آن امتناع نکرده است و در یک کلام شکسته شده. مطاوعه مجازی و لغوی عبارت از این است که فعلی دلالت بر قبول و پذیرفتن اثر فعل دیگری که دلالت بر تأثیر دارد کند؛ مثلاً در مثال یاد شده فعل «انکسر» دلالت بر پذیرفتن اثر فعلِ «کَسَرَ» دارد در این حالت فعل «انکسر» را مطاوِع و فعل «کَسَرَ» را مطاوَع گویند (رضی الدین، همان: 1/103).

نکته مهمی که شایان ذکر است این است که درجه فعل مطاوِع از جهت تعدّی و لزوم همیشه یک مرتبه از فعل مطاوَع کمتر است (کمال الدین، 1423: 56)؛ بنابراین، فعل دومفعولی مطاوعش یک‌مفعولی و فعل یک‌مفعولی مطاوعش لازم خواهد بود؛ مثل فطرته فانفطر و عَلَّمتُ زیداً القرآنَ فَتَعَلَّمَ القرآنَ.

با در نظر گرفتن مطالب گذشته و توجه به اینکه فعل مجرد این ماده دومفعولی و فعل مزید آن «اتقی» در استعمالات و کاربردهای خود یک‌مفعولی است و عنایت به اینکه معنای غالب و مشهور باب افتعال مطاوعه بوده و این معنا کمال انطباق را بر فعل اتقی دارد، به نظر می­رسد معنای باب افتعال در این واژه همان مطاوعه است؛ بنابراین، می­توان گفت: وقیته العذابَ فاتَّقَی العذابَ؛ یعنی او را از عذاب حفظ کرده و مصون نگه داشتم پس او از عذاب حفظ شده و مصون ماند.

مؤیّد معنای مطاوعه عبارت زمخشری در تفسیر خود است که گوید: المُتَقِّی فی اللغة اسم فاعل من قولهم: وقاه فاتّقی (زمخشری، 1407: 1/36)؛ و با توجه به آنچه در تحلیل معنای وقی و نوع تعدیه و دو مفعول بودن آن گذشت روشن است که رابطه فاعل اتقی و مفعولش همان رابطه بین دو مفعولِ وقی است؛ بنابراین، مفعول اتقی کسی یا چیزی است که فاعل از آن در هراس بوده، از این رو، از آن دوری و پرهیز می­کند تا از دست و گزند او محفوظ و مصون و در امان باشد. با این وجود معنای آیه شریفه ﴿فاتقوا النار﴾ (بقره/24) این است که از گزند و ضرر آتش محفوظ بوده و مصون باشید.

 

2. نقد و بررسی آراء و نظریات

ترادف با وقی

با توجه به آنچه گذشت وقی مرادف و هم‌معنای اتّقی نیست. از این رو، کلام برخی از اهل لغت که گفته­اند: وقیت الشیءَ واتّقیته (ابن فارس، 1406: 1/933) اشکال دارد.

 

تقوا به معنای خودنگهداری

شهید مطهری که یکی از اندیشمندان بزرگ است در رابطه با معنای لغوی و عرفی تقوا و اتّقاء و ترجمه درست و نادرست آن بیاناتی فرمودند که به خاطر اهمیت آن مناسب است ابتدا نقل شده سپس مورد نقد و بررسی قرار گیرد. ایشان فرموده­اند:

این کلمه «تقوا» از کلمات شایع و رایج دینی است. در میان عامه مردم هم این کلمه زیاد استعمال می­شود. این کلمه از ماده «وقی» است که به معنای حفظ و صیانت و نگهداری است. معنای اتّقاء احتفاظ است ولی تاکنون دیده نشده که در ترجمه­های فارسی، این کلمه را به‌صورت حفظ و نگهداری ترجمه کنند. در ترجمه­های فارسی اگر این کلمه به صورت اسمی استعمال شود مثل خود کلمه تقوا و یا کلمه متقین، به «پرهیزکاری» ترجمه می­شود؛ مثلاً در ترجمه ﴿هدیً للمتقین﴾ گفته می­شود: هدایت است برای پرهیزکاران؛ و اگر به‌صورت فعلی استعمال شود، خصوصاً اگر فعل امر باشد و متعلقش ذکر شود، به معنای خوف و ترس ترجمه می­شود؛ مثلاً در ترجمه «اتقوا الله» یا «اتقوا النار» گفته می­شود: از خدا بترسید یا از آتش بترسید. البته کسی مدعی نشده که معنای تقوا ترس یا پرهیز و اجتناب است بلکه چون دیده شده لازمه صیانت خود از چیزی ترک و پرهیز است و همچنین غالباً صیانت و حفظ نفس از اموری ملازم است با ترس از آن امور، چنین تصور شده که این ماده مجازاً در بعضی موارد به معنای پرهیز و در بعضی موارد دیگر به معنای خوف و ترس استعمال شده است؛ و البته هیچ مانعی هم در کار نیست که این کلمه مجازاً به معنای پرهیز و یا به معنای خوف استعمال بشود؛ اما از طرف دیگر موجب و دلیلی هم نیست که تأیید کند که از این کلمه یک معنای مجازی مثلاً ترس یا پرهیز قصد شده. چه موجبی هست که بگوییم معنای «اتقوا الله» این است که از خدا بترسید و معنای «اتقوا النار» این است که از آتش بترسید؟! بلکه معنای این‌گونه جمله­ها این است که خود را از گزند آتش حفظ کنید و یا خود را از گزند کیفر الهی محفوظ بدارید؛ بنابراین، ترجمه صحیح کلمه تقوا «خودنگهداری» است که همان ضبط نفس است و متقین یعنی خودنگهداران. راغب صریحاً می­گوید: تقوا یعنی خود را محفوظ نگاه داشتن و می‌گوید استعمال کلمه تقوا به معنای خوف مجاز است و البته تصریح نمی­کند که در مثل اتقوا الله معنای مجازی قصد شده و چنانکه گفتیم دلیلی نیست که تأیید کند در مثل آن جمله­ها مجازی به کار رفته است. چیزی که عجیب به نظر می­رسد ترجمه فارسی این کلمه به پرهیزکاری است. دیده نشده تاکنون احدی از اهل لغت مدعی شده باشد که این کلمه به این معنا هم استعمال شده چنان که دیدیم راغب از استعمال این کلمه به معنای خوف اسم برد ولی از استعمال این کلمه به معنای پرهیز نام نبرد. معلوم نیست از کجا و چه وقت و به چه جهت در ترجمه­های فارسی این کلمه به معنای پرهیزکاری ترجمه شده است؟! گمان می­کنم که تنها فارسی‌زبانان هستند که از این کلمه مفهوم پرهیز و اجتناب درک می­کنند. هیچ عربی زبانی در قدیم یا جدید این مفهوم را از این کلمه درک نمی­کند. شک نیست که در عمل، لازمه تقوا و صیانت نفس نسبت به چیزی ترک و اجتناب از آن چیز است؛ اما نه این است که معنای تقوا همان ترک و پرهیز و اجتناب باشد (مطهری، 1383: 23/688ـ690).

مطالب ایشان به‌طور کلی گرچه مهم و شایان توجه است ولی مطالب قابل تأمل و بحثی در آن یافت می­شود که مناسب نیست نادیده انگاشته شود. مباحثی که گذشت گرچه در روشن شدن این مطالب کمک شایانی می­کند ولی مناسب است با دقت و تفصیل بیشتری این مطالب تحلیل شده و مورد بررسی قرار گیرد تا درستی و نادرستی یا تسامح آن روشن شود.

شکی نیست که پرهیز کردن از چیزی همان دوری کردن از آن یا دوری کردن همراه با ترس از آن است و معادل عربی آن «اجتناب» و «تجنّب» و یا «حَذَر» است؛ دهخدا گوید: «پرهیز: حذر، احتراز، تحرز، اجتناب، تجنب، خودداری، خویشتن‌داری، نگاه‌داری خود از...، تحفظ، امساک، اتقاء، توقّی...» (دهخدا، 1328: 12/296).

با مراجعه و بررسی کتب لغت قدیم و جدید معلوم می­گردد که اهل لغت در بیان واژه تقوا یا اتّقاء به دو گروه کلی تقسیم می­شوند:

الف. گروهی که بدون ذکر معنای آن، فقط به واژه و مشتقات و تحولات لفظی آن اشاره کرده­اند. (مانند فراهیدی، همان). از این گروه، برخی اتّقاء و توقّی را هم‌معنا گرفته و در یک ردیف و به یک شکل نام برده بلکه گاهی تصریح به ترادف آن‌دو کرده­اند (زمخشری، 1979: 686؛ جوهری، همان: 6/ 2526).

ب. گروهی که معنایی برای آن نام برده­اند که ایشان خود چند دسته­اند:

1. برخی که صریحاً معنای تجنّب یا اجتناب را نام برده­اند (مانند ابراهیم مصطفی و همکاران، همان: 2/1052).

2. برخی که معنای تجنّب را در واژه توقّی ذکر کرده، سپس اتقاء را در ردیف و هم‌معنای توقّی آورده­اند. (مانند ابن اثیر، همان: 5/217؛ ابن منظور، همان: 15/402).

3. برخی که معنای حَذَر (دوری و پرهیز کردن همراه با ترس) را معنای اتقاء می­دانند (فیروزآبادی، 1426: 1344).

4. برخی­ که از کاربرد تقوا یا اتقاء به معنای خوف (ترسیدن) یاد کرده­اند (ابراهیم مصطفی و همکاران، همان: 2/1052؛ راغب، همان: 881).

5. برخی که اتقاء را به «اختیار التقوی و العمل بمقتضاه» و تقوی را به «حفظ الشیء عن الخلاف و العصیان فی الخارج و فی مقام العمل» تفسیر کرده­اند. (مصطفوی، همان: 13/183، 184).

6. برخی که اتقاء را به «الامتناع من الرَّدی باجتناب ما یَدعو إلیه الهوی» تفسیر کرده­اند (طریحی، همان: 1/452)؛ یعنی ممتنع و دور شدن از هلاک و نابودی به‌واسطه پرهیز از آنچه هوا و هوس به ­آن فرامی‌خواند.

7. برخی که نوعی جعل را در مفهوم اتقاء آورده­اند که تحقیق این مطلب خواهد آمد.

حال با وجود نام برده شدن معنای تجنب و اجتناب و حذر به ‌صراحت یا اشارت در کتب بسیاری از اهل لغت و مرادف بودن واژه پرهیز و پرهیزکردن و پرهیزکاری با آن واژگان، چطور می­توان ادعاء نمود که احدی از اهل لغت از استعمال واژه تقوا و اتقاء به این معنا نام نبرده است و گذشت که فرق اتقاء و تقوی فرق مصدر و اسم مصدر است؟

اما فرق اتقاء و توقّی با اینکه به یک معنا بوده و هر دو مطاوعه هستند این است که اتقاء مطاوعه فعل مجرد و توقّی مطاوعه فعل مزید و باب تفعیل «وقّی» است. ابن حاجب گوید: تفعّل لمطاوعة فَعَّل نحو کسّرته فتکسّر (رضی الدین، همان: 1/104). از این رو، اگر وقّی از باب تفعیل مفید معنای مبالغه یا تکثیر باشد این معنا در مطاوعه آن نیز مورد اعتبار است.

به نظر می­رسد با اینکه لغویین بسیاری اتقاء را به معنای اجتناب و تجنب یا حذر یا خوف یا امتناع گرفته­­اند، ولی هیچ‌کدام از این معانی، مفهوم اصلی و به‌اصطلاح مدلول مطابقی آن نیست؛ بلکه معنای لازمی و مدلولی التزامی آن بوده و از رابطه فعل وقی با مفعول دوم و اتقی با مفعولش فهمیده می­شود چراکه گذشت که مفعول دوم وقی که همان مفعول اتقی است امری است که چون به ضرر فاعلِ اتقی (مفعول اول وقی) بوده و فاعل از دست و اذیت و گزند آن در امان نیست از آن ترسیده، درنتیجه از آن دوری و پرهیز کرده و از گزندش حفظ شده و مصون می­ماند و همان‌طور که در جای خود روشن و مبرهن است مدلول التزامی یک مفهوم، تابع و لازم مدلول و مفهوم مطابقی اوست. درنتیجه مفاهیم ذکرشده همیشه هم‌نشین مفهوم اصلی واژه وقی (حفظ کردن و نگهداری) و اتقاء (حفظ شدن و مصون و نگهداری شدن) می­باشند.

اما ترجمه اتقاء به پرهیزکاری یا ترسیدن و مانند آن گرچه از لحاظ لغوی و دقت ترجمه دقیق و بدون تسامحی نبوده ولی از آنجا که لازمه معنای اصلی است –چنان که گذشت- چنین برگردانی از زبانی به زبان دیگر در بسیاری از موارد قابل قبول بوده و هیچ مشکلی ندارد؛ چون در امر برگردان و ترجمه، توجه به مقصود و رساندن غرض متکلم مهم­تر است؛ مثلاً معنای انفاق در اصل نابود کردن است در حالی که «ینفق» را به «می­دهد» یا «می­بخشد» یا «صرف می­کند» ترجمه می­کنند نه «نابود و محو می‌کند». با توجه به آنچه گذشت روشن شد که اولاً ترجمه اتقاء به پرهیزکاری ترجمه­ای درست و روا بوده، ثانیاً سابقه دیرینه­ای دارد، ثالثاً مختص فارسی‌زبانان نیست، رابعاً لازم نیست که واژه در آن معانی به کار رود گرچه اگر به کار رود مجاز می­شود. البته دلیل قاطعی هم بر این کاربرد و مجازگویی نیست؛ بلکه همین ‌که آن معنا در کنار معنای اصلی و از مدالیل التزامی او باشد بس است.

و اما ترجمه «اتقاء» به «احتفاظ» و «نگهداری» یا «خودنگهداری» و «ضبط نفس» نیز ترجمه دقیق و بدون تسامحی نیست؛ چون این معانی مفهوم وقی است نه اتقاء، زیرا گذشت که این دو به یک معنا نبوده و اتقی مطاوعه وقی است. آنچه معنای حفظ کردن و نگهداری است «وقی» است مثل آیه شریفه ﴿قُوا أنفسکم و أهلیکم ناراً﴾ (تحریم/6) «خود و خانواده خود را از گزند آتش حفظ کنید» یعنی از گزند آتش حفظ و نگه داشته شده و مصون بمانید.

ممکن است گفته شود چون اتقاء معنای مطاوعه دارد از این رو در اختیار شخص نخواهد بود؛ چون شخص توانِ نگه‌داشتن خود را دارد نه نگه داشته شدن و محفوظ و مصون ماندن ولی جواب این سؤال و ایراد روشن است چون اختیار و توانایی بر اسباب و موجبات چیزی عین اختیار و توانایی بر خود آن چیز است و در اینجا اسباب حفظ شدن و مصون ماندن همان ترسیدن و دور شدن و پرهیز کردن و امتناع است و شاید همین امر سبب شده که در بیشتر ترجمه­ها به این مفاهیم تفسیر شود و این ایراد و پاسخ در بسیاری از افعال مطاوعه یا همه آنها جاری است؛ مثل تعلّم که مطاوعه تعلیم است و تزوّج که مطاوعه تزویج است. جدا از اینکه همین معنای مطاوعه به‌ویژه در این واژه مطلبی بس دقیق و ظریف را می­رساند و آن اینکه حقیقت کار و سببِ مزین شدن به تقوا از ناحیه دیگری یعنی خداوند متعال است و اوست که انسان را از پرتگاه هلاک و نابودی و ابتلاء به عذاب و آتش و ضرر حفظ می­کند. پس برای تحقق تقوا و اتقاء باید از او کمک جست و به او پناه برد.

 

معنای جعل و اتخاذ

برخی از لغویین اتقاء را به نوعی جعل (قرار دادن) یا اتّخاذ تفسیر کرده­اند.

1. حدیث علی علیه‌السلام: کنا إذا احمرّ البأس اتّقینا برسول الله صلّی الله علیه [وآله] وسلّم: أی جعلناه وقایة لنا من العدوّ (ابن اثیر، همان: 5/217).

2. قال النبی صلّی الله علیه وآله وسلّم: اتقوا النار ولو بشق تمرة وکأنّه أراد: اجعلوها وقایة بینکم و بینها (ابن‌فارس، 1404: 6/131).

3. یقال: اتقی فلان بکذا إذا جعله وقایة لنفسه (راغب، همان: 881).

4. اتقی بالشیء: جعله وقایة له من شیء آخر (ابراهیم مصطفی و همکاران، همان: 2/1052).

مجموع این عبارات رساننده این معناست که اتقاء گاهی به معنای وقایه قرار دادن چیزی است. وقایه هر آن چیز و وسیله­ای است که به واسطه و کمک آن چیز، دیگری حفظ شده و نگهداری می­شود. (ابن درید، همان: 1/245؛ مطرزی، 1979: 2/366).

از آنجا که دو مفهوم اتخاذ و جعل بسیار نزدیک به هم بوده بلکه می­توان گفت که اتخاذ نوعی جعل است و یکی از معانی معروف باب افتعال اتخاذ است، ظاهراً مقصود گروهی که به جعل تفسیر کرده‌اند همان معنای اتخاذ باب افتعال است؛ بلکه اساساً می‌توان یکی از معانی باب افتعال را «جعل» تعبیر کرد. اتخاذ و جعل در باب افتعال به دو شکل است: 1. اینکه فاعلِ فعل، ماده فعل را که از آن مشتق شده است اخذ کرده، گرفته، تهیه و فراهم کند؛ مانند اشتوی و اختبز یعنی شِواء و خُبز (کباب و نانی) تهیه و اتخاذ کرد (کمال الدین، همان: 59). در این فرض فعل لازم است؛ 2. اینکه فاعل فعل مفعولش را ماده فعل گرفته و قرار دهد؛ مانند امتطاه و اعتاده. اولی به معنای آن (حیوان) را مطیّة (مرکب راهبر) خود اخذ کرد و قرار داد و دومی به معنای آن (کار) را عادت (و رویّه) خود گرفت و قرار داد است (رضی الدین، همان: 1/109)؛ و چون فعل اتقی متعدی و درنتیجه از قسم دوم است معنای اتّقاه «اتخذه و جعله وقایة» خواهد بود یعنی آن را وقایه و مایه حفظ و نگهداری خود قرار داد. حال آنکه این معنا با هیچ‌یک از مثال­ها مطابقت ندارد. برای اثبات این مطلب لازم است گفته شود که شکی در این نیست که اتقاء متعدی به یک مفعول­به بدون واسطه حرف جر است ولی گاهی با این وجود به مفعول دیگری با واسطه حرف جر «باء» متعدی می­شود که آن مفعول عبارت است از همان «وقایه و وسیله نگهداری و محافظت» و باء به معنای استعانت است که بر وسیله و ابزار کاری داخل می­شود؛ مانند حدیث شریف «یتقی الارض بیدیه» (مجلسی، 1403: 15/269) و «یتقی الحائط بیده» (مجلسی، همان: 12/285) و «یتقی بجناحه» (مجلسی، همان: 61/315). در این مثال‌ها زمین و دیوار و مانند آن مورد اتقاء و اجتناب و پرهیز قرار گرفته و وسیله و ابزار این پرهیز و نگهداریِ خود از گزند و ضرر آن، دست یا بال معرفی شده است. با توجه به این مقدمه معلوم می­شود که اتقاء در مثال­هایی که زده­اند به معنای اصلی خود (حفظ و نگه داشته شدن و پرهیز و اجتناب) است و مدخول باء عبارت است از وقایه و وسیله و ابزار محافظت و نگهداری؛ مثلاً در حدیث «اتقوا النار ولو بشق تمرة» (ابن‌ بابویه، 1413: 4/380) معنایش این است: «از آتش بپرهیزید و مصون بمانید گرچه به‌واسطه بخشی از یک خرما»؛ و معنای حدیث امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام نیز چنین است: زمانی که جنگ شدید می­شد، ما از (دشمن و جنگ با آنان) دوری و پرهیز کرده و خود را به‌واسطه رسول خدا صلّی الله علیه واله وسلم حفظ می­کردیم. تنها فرق این مثال با مثال گذشته در ذکر و حذف مفعول­به است.

دلیل قطعی آنچه گفته شد این است که متَّخذ و مجعول (آنچه قرار داده و گرفته می­شود) در باب افتعال مفعول­به بدون واسطه است؛ مثل امتطاه و اعتاده در حالی که مجعول در همه مثال­های گذشته مدخول باء و مفعول­به باواسطه است و شاهد آن این است که ضمیر «جعلناه» و «اجعلوها» و «جعله» به آن برمی‌گردد نه به مفعول­به مذکور یا محذوف بدون واسطه.

معنای طلب

برخی از مفسران اتّقاء را به طلب الوقایة تفسیر کرده‌اند (ابن عاشور، 1420: 1/223). این معنا با متعدی بودن اتقاء ناسازگار است مگر به معنای جعل و اتخاذ بازگردد که گذشت. جدا از این شاهدی که بر درستی این ادعا دلالت کند وجود ندارد. معنای طلب نیز یا از معانی باب افتعال نیست و یا از معانی نادر آن است.

 

3. تحلیل معنای اتّقوا الله

واژه اتقاء به شکل فعلی 166 بار و به شکل اسمی (متقین یا متقون) 49 بار در قرآن کریم به کار رفته است. در شکل اسمی خود همیشه بدون مفعول­به به‌کار رفته است؛ ولی در شکل فعلی خود در بیشتر موارد (نزدیک به 100 مورد) مفعول­به گرفته است که مفعول­به آن در غالب موارد خداوند متعال است که غالباً به شکل لفظ جلاله «الله» و گاهی به شکل «ربّ» و گاهی به شکل موصول یا ضمیر به کار رفته است. گاهی هم مفعول آن «النّار» یا «یوماً» یا «سوء العذاب» یا «فتنه» یا امور دیگر است.

با توجه به همه مطالبی که درباره مادّه و هیئت فعل اتّقی گفته شد، نسبت به جایی که مفعول­به آن غیر از خداوند متعال است به هر بیانی که باشد بحثی نیست؛ اما در جایی­که مفعولٌ­به آن اسماء یا صفات الهی و یا ضمیری که مقصود از آن خداوند متعال است قرار گرفته جای شبهه و سؤال است و آن سؤال این است اساساً معنای حفظ شدن و مصون ماندن از خداوند متعال به چه معناست؟ آیا خداوندی که رحمان و رحیم و محبوب ـ نعوذ بالله ـ ضرر رسان و موجودی ترسناک است تا لازم باشد از او دور شده و پرهیز کرد؟!

شاید همین پرسش و شبهه بوده که سبب شده گروهی از مفسران و لغویان راهی دیگر پیموده و این شبهه و پرسش را از آن راه حل کرده و پاسخ دهند و آن اینکه معنای اتقاء را اتخاذ و جعل (قرار دادن وقایه) انگاشته­اند.

الف) اتق الله: توقّه أی: اجعل بینک و بینه کالوقایة (ابن‌فارس، 1404: 6/131).

ب) افتعل هنا للاتخاذ ای اتخذ وقایةً (ابو حیان،1420: 1/ 58).

ج) یا أیها الناس اتقوا ربّکم: اجعلوا ما ظهر منکم وقایة لربّکم واجعلوا ما بطن منکم و هو ربکم وقایة (مشهدی، 1368: 1/ 109).

ظاهر بیانات این گروه بلکه صریح برخی از ایشان این است که باب افتعال در این واژه و در امثال اتقوا الله به معنای اتخاذ و جعل است در حالی که این معنا جدا از اینکه دور از ذهن بوده و مخالف فهم و درک بیشتر دانشمندان ادب و غیر ادب بلکه دور از ذهن عرف عام و خاص است ایراداتی دارد که اشاره می شود:

1. این معنا فقط در مواردی که مفعول­به اتقاء خداوند متعال است قابل پیگیری و محتمل است و در مواردی چون «اتقوا النار» روشن است که جایگاهی ندارد و تفاوت­نهادن در استعمال و اراده معنا بین اتقوا النار و اتقوا الله بسیار دور است.

2. خداوند متعال را وقایه و ابزار و وسیله حفظ قرار دادن از ادب به دور است.

3. قبلاً روشن شد که عرب مفعول­به با واسطه حرف جر «باء» را مصداق وقایه قرار می­دهد نه مفعول­به بدون واسطه را.

4. شاهد و دلیل روشنی برای این معنا و استفاده این مفهوم در امثال اتقوا الله وجود ندارد. بلکه چنان‌که گذشت باب افتعال گرچه گاهی مفید معنای جعل و اتخاذ است ولی شاهدی حتی از لغت بر این مطلب در واژه اتقاء وجود ندارد.

هرکدام از این مطالب گرچه به‌تنهایی دلیلی قاطع نیست ولی مجموع آنچه گفته شد احتمال معنای جعل و اتخاذ را بسیار ضعیف و غیرقابل‌قبول می­سازد به‌ویژه اینکه حل شبهه و پاسخ پرسش به بهترین وجه خواهد آمد.

تذکر اینکه نکته نیز لازم است که برخی از ایرادات بالا، متوجه بعضی از نام­بردگان نمی­شود؛ مثل آنچه ابن فارس گفته چون ایشان گفته: «اجعل بینک و بینه کالوقایة» و نفرموده: «اجعله وقایة»؛ و فرق این دو واضح و روشن است.

برای پاسخ پرسش مناسب است ابتدا مقدمه­ای بیان شود و آن اینکه هر موجودی از حیث و جهت ذات و ماهیت یا وجودش چنین نیست که مورد میل و محبت و رغبت و یا ترس و دوری و پرهیز قرار گیرد؛ بلکه این میل یا ترس به خاطر وجود صفتی است که در اوست. پس وقتی گفته می­شود: «زید یتقی عمراً» به معنای اینکه زید از عمرو پرهیز کرد و از گزند او مصون ماند؛ این پرهیز و اجتناب به خاطر وجود صفتی در او مانند سوء خلق یا حس انتقام­جویی یا ظلم اوست که سبب این ترس و پرهیز شده است. خداوند متعال نیز از این قاعده عقلی مستثنا نیست و چون حق‌تعالی صاحب صفات جمالیه و کمالیه­ای مانند رحمت و مغفرت و عفو و... است مورد محبت و میل و رغبت و ... قرار گرفته و چون صاحب صفات جلالیه­ای مانند انتقام و عزت و سخط و غضب و... می­باشد مورد ترس و دوری و پرهیز و... قرار می‌گیرد، در دعای ماه مبارک رمضان چنین آمده است: «أیْقَنْتُ‏ انَّکَ‏ ارْحَمَ‏ الرَّاحِمِینَ فِی مَوْضِعِ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ، وَ أَشَدُّ الْمُعاقِبِینَ فِی مَوْضِعِ النَّکالِ وَ النَّقِمَةِ» (کفعمی، 1405: 578)؛ یعنی (خدایا) یقین دارم که تو در جایگاه عفو و رحمت رحم­کننده­ترین رحم‌کنندگان و در جایگاه عذاب و بلاء سرسخت­ترین عقاب‌‌کنندگانی. شهید مطهری (ره) به این نکته نیز اشاره کرده، گفته­اند: «ذات خداوند موجب ترس و وحشت نیست اما اینکه می­گویند از خدا باید ترسید یعنی از قانون عدل الهی باید ترسید در دعا وارد شده است: «یا من لا یُرجی إلا فضلُه و لا یُخاف إلا عدلُه» ای کسی که امیدواری به او امیدواری به فضل و احسان او و ترس از او ترس از عدالت اوست» (مطهری، همان: 690) و آیات کریمه­ای مانند ﴿یخافون ربَّهم من فوقهم﴾ (نحل/50) ناظر به همین معنا و مطلب‌اند. از جمله شواهد و مؤیدات مطلب بالا این است که در بسیاری از آیات کریمه پس از سفارش به تقوای خدا صفاتی چون شدید العقاب و سریع الحساب و خبیر بما تعملون و مانند این صفات از صفات جلالیه آمده است. البته در برخی آیات کریمه صفاتی چون غفور، تواب و رحیم نیز ذکر شده است که به نظر می­رسد جنبه تشویق و امیددهی بعد از ترساندن و انذار دارد؛ بنابراین، ظاهر این است که امری مانند «اتقوا الله» همانند «اتقوا النار» و مانند آن از اوامر انذاریه­ای است که در مقام انذار و ترساندن و هشدار به کار می­رود گرچه ممکن است در کاربردهای بعدی خود از حالت انذار و مقام ترساندن خارج شده باشد که البته گرچه بعید نیست ولی شاهد و دلیل می­طلبد.

دو نکته:

1. ترس از خدا و پرهیز از او و مصون ماندن و محفوظ ماندن از او معلول گناهان و نافرمانی انسان است و اگر انسانی به یقین برسد که هیچ گناهی ولو یک‌بار و کوچک‌ترین گناه را مرتکب نشده ترسی از خداوند متعال نخواهد داشت. گرچه اهل‌بیت علیهم ‌السلام همیشه از عظمت الهی ترسان بوده و خود را مقصّر می­دانستند چه برسد به دیگران. البته عظمت خداوند متعال هر انسان عالمی را سر تعظیم و خشیت می­آورد که ﴿انما یخشی الله من عباده العلماء﴾ (فاطر/28).

2. ترس و دوری و پرهیز از خداوند متعال گرچه به خاطر ترس و پرهیز از عذاب و عقاب الهی آن ­هم به خطر عدل او و آن­ هم به سبب گناهان است ولی این امر سبب نمی­شود که از لحاظ ادبی و ساختار مفهومی قائل به مجاز در گفتار شویم و جملاتی چون اتقوا الله را اتقوا عذاب الله یا عدل الله و مانند آن بدانیم و حکم به تقدیر یا مجاز در اسناد دهیم؛ چراکه تقدیر و مجاز خلاف اصل و خلاف ظاهر بوده و نیازی به آن نیست و این عقل است که حکم می­­کند ذات موجودی از جهت نفس ذاتش مورد ترس و پرهیز قرار نمی­گیرد بلکه به خاطر صفتی در اوست؛ و این نوع دید عقل که مجاز عقلی گویندش بسیار متفاوت است از مجاز لغوی و ادبی و این دو مطلب نباید با هم خلط شوند.

بحث و نتیجه‌گیری

وقایه مصدری است به معنای حفظ کردن و صیانت و نگهداری موجودی از دست و گزند موجودی دیگر. فعل مجرد آن دو مفعولی بوده که مفعول اول آن همان امری است که محافظت می­شود و مفعول دوم آن امر دیگری است که مفعول اول از او دور شده و پرهیز داده می­شود تا از دست و گزند او در امان باشد. فعل مزید اتّقی یک مفعولی بوده و مطاوعه فعل مجرد است؛ بنابراین، اتقی العذابَ معنایش این است که از عذاب محفوظ و مصون ماند چون از آن ترسید، درنتیجه پرهیز و اجتناب کرد. تفسیر اتقوا به مصون و محفوظ بمانید از باب مدلول مطابقی و معنای صریح و اصلی و به بترسید و بپرهیزید و دوری کنید از باب مدلول التزامی و معنای لازمی هر دو درست بوده و غلط نیستند. اتقوا الله نیز به معنای این است که از خداوند متعال (از دست و گزند عدل و عقاب او که سبب آن نیز خود مخلوق است) مصون و محفوظ مانده و پروا داشته باشید؛ بنابراین، این امر در اصل استعمال و وضع از اوامر انذاریه بوده و در مقام تخویف و تخدیر و هشدار به کار می­رود.

ابراهیم مصطفی، احمد الزیات؛ حامد عبدالقادر. محمد النجار (بی­تا). المعجم الوسیط. اسکندریه: دار الدعوة.##ابن اثیر، مبارک بن محمد (1399). النهایة فی غریب الحدیث و الأثر. بیروت: المکتبة العلمیه.##ابن بابویه، محمد بن علی (1413). من لایحضره الفقیه. قم: دفتر انتشارات اسلامی. چاپ دوم.##ابن درید، محمد بن حسن (1987م). جمهرة اللغة. بیروت: دارالعلم للملایین. چاپ اول.##ابن عاشور، محمد طاهر (1420). التحریر والتنویر. بیروت: مؤسسة التاریخ العربیّ. چاپ اول.##ابن فارس، احمد (1404). معجم مقاییس اللغة. قم: مکتب الاعلام الاسلامی. چاپ اول.##ابن فارس، احمد (1406). مجمل اللغة. بیروت: مؤسسة الرسالة. چاپ دوم.##ابن منظور، محمد بن مکرم (1414). لسان العرب. بیروت: دارصادر. چاپ سوم.##ابوالبقاء کفوی، ایوب بن موسی (بی­تا). الکلیات. بیروت: موسسة الرسالة.##ابوحیان، محمد بن یوسف (1420). البحرالمحیط فی التفسیر. بیروت: دارالفکر. چاپ اول.##احمد مختار عمر (1429). معجم الصواب اللغوی. قاهره: عالم الکتب. چاپ اول.##ازهری، محمد بن احمد ابومنصور (2001م). تهذیب اللغة. بیروت: دار إحیاء التراث العربی. چاپ اول.##جوهری، ابونصر اسماعیل بن حماد (1407). الصحاح (تاج اللغة و صحاح العربیة). بیروت: دارالعلم للملایین. چاپ چهارم.##حسینی زبیدی، محمدمرتضی (1414). تاج العروس من جواهرالقاموس. بیروت: دارالفکر. چاپ اول.##دهخدا، علی­اکبر (1328ش). لغت­نامه. تهران: چاپ سیروس.##راغب اصفهانی، حسین بن محمد (1412). المفردات فی غریب القرآن. بیروت: دارالقلم. چاپ اول.##رضی الدین، محمد بن حسن (1975م). شرح شافیة ابن الحاجب. بیروت: دارالکتب العلمیة.##زمخشری، محمود (1407). الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل. بیروت: دارالکتاب العربی. چاپ سوم.##زمخشری، محمود (1979م). اساس البلاغه. بیروت: دار صادر. چاپ اول.##طریحی، فخرالدین (1375ش). مجمع البحرین. تهران: مرتضوی. چاپ سوم.##فراهیدی، خلیل بن احمد (1409). العین. قم: نشر هجرت. چاپ دوم.##فیروزآبادی، محمد‌بن‌یعقوب مجدالدین (1426). القاموس المحیط. بیروت: مؤسسة الرسالة للطباعة و النشر و التوزیع. چاپ هشتم.##کفعمی، ابراهیم بن علی عاملی (1405). المصباح (جنّة الأمان الواقیه). قم: دار الرضی. چاپ دوم.##کمال الدین، محمد (1423). شرح شافیۀ ابن حاجب. تهران: نشر احسان. چاپ اول.##مجلسی، محمدباقر (1403). بحارالأنوار. بیروت: دار إحیاء التراث العربی. چاپ دوم.##مشهدی، محمد بن محمدرضا (1368ش). کنزالدقائق و بحرالغرائب. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران. چاپ اول.##مصطفوی، حسن (1368ش). التحقیق فی کلمات القرآن الکریم. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران. چاپ اول.##مطرزی، ابوالفتح ناصرالدین (1979م). المغرب فی ترتیب المعرب. حلب: مکتبة أسامة بن زید.##مطهری، مرتضی (1383ش). مجموعه آثار استاد شهید مطهری. تهران: انتشارات صدرا. چاپ اول.##