نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشآموخته گروه علوم قرآن و حدیث، واحد کاشان، دانشگاه آزاد اسلامی، کاشان، ایران
2 عضو باشگاه پژوهشگران جوان، واحد کاشان، دانشگاه آزاد اسلامی، کاشان، ایران
چکیده
مهمترین شاخصه تلاوت مطلوب قرآن کریم، ابتناء آن بر ارائه معانی و مفاهیم صحیح کلام الهی است تا از رهگذر آن هدف اصلی تلاوت که هدایتگری و معرفتافزایی است حاصل گردد. این هدف با فراگیری دانش وقف و ابتدا و بهکارگیری آن در تلاوت، قابل دستیابی است. از سوی دیگر دانش وقف و ابتدا مبتنی بر برداشتهای تفسیری عالمان این شاخه از دانشهای قرآنی است. از این رو، مقاله حاضر با بررسی تطبیقی دیدگاههای ابوعمرو دانی و محمدعلی خلفالحسینی در دانش وقف و ابتدا و دیدگاههای تفسیری مفسران برگزیده، در جستجوی میزان دقت و صحت نظرات این دو عالم وقف و ابتدا و ارائه الگویی مطلوبتر جهت تصحیح و بهبود تلاوت قرآن کریم است. علت انتخاب دانی آن است که میتوان وی را پایهگذار معروفترین تعاریف و تقسیمبندی رایج در وقف و ابتدا دانست. محمد علی خلفالحسینی نیز از آن رو برگزیده شده است که علامتگذاریهای رایج وقف و ابتدا در بسیاری از مصاحف متداول در جهان اسلام یا بهطور کامل براساس دیدگاههای وی است یا حداقل با آن قرابت فوقالعادهای دارد. حاصل تحقیق آنکه در 60 موضع مطرح شده در 20 موضع با مفسران تطابق ندارد که 6 موضع آن رأس الآیه است که در آن دانی آنها را بیان نموده و در 14 موضع بعدی که حدأقل یکی از علماء آن را بیان نموده با نظر مفسران تطابق ندارد که علت آن پوشیده ماندن برخی از ارتباطات یا دقت مفسران از دید عالمان وقف و ابتداست.
کلیدواژهها
قرآن کریم حاوی عالیترین معارف برای هدایت بشر است و از نظر توجه به معانی عمیق آن ضروری میباشد، اما قرائت آن نیز از جمله ویژگیهای منحصربهفرد آن است که باید در دستور کار هر مسلمانی قرار داشته باشد. یکی از اهداف مهم و برجسته قرائت کلام الهی، القای معانی آن به شخص قاری و مخاطبان قرآن است. قاری باید از معانی و اقوال مختلف درباره ارتباط جملات و بهخصوص صحیحترین نحوه ارتباط و اتصال یا جدایی جملات، اطلاع کافی داشته باشد تا بتواند آن را در هنگام قرائت خویش نشان دهد. تأثیر وقف و ابتدا از معانی و تفسیر قرآن کریم سبب میشود قاری قرآن بتواند القای دقیق و صحیح معانی را با تلاوتش انجام دهد. این نوشتار بر آن است با بررسی نظرات ابوعمرو دانی و محمد خلف الحسینی و مقایسه آن با تفاسیر المیزان، مجمعالبیان، الکشاف و الدرالمنثور نظر صحیح را استخراج و آن را بیان کند.
وقف و ابتداء
در زبان عربى، براى «وقف» معانى مختلفى بیان شده که از آن جمله مىتوان اشاره کرد به: حبس کردن و نگاه داشتن، جدا کردن، ساکت شدن (ابنمنظور، 1414: 9/359). برای «ابتدا» نیز، آغاز نمودن و شروع کردن، گفته شده است (ابنمنظور،1414: 1/26).
در اصطلاح پیشینیان و دانشمندان قرون اولیه، در کنار وقف، از دو اصطلاح قطع و سکت نیز به جاى یکدیگر استفاده مىشده است و کمکم با تدوین این علم و تألیف کتابهاى مجزا، هریک از این اصطلاحات در معناى خاصى به کار رفتهاند.
معناى این اصطلاحات بنا بر آنچه ابنجزرى آورده، عبارت است از:
قطع یعنى اتمام قرائت و منتقل شدن از قرائت به حالت و کار دیگرى غیر از قرائت.
وقف یعنى قطع صوت در کلمهاى از قرآن و تجدید نفس جهت ادامه قرائت.
ابتدا را (تقریباً) در همان معناى لغوى به کار بردهاند؛ یعنى آغاز تلاوت در ابتدا یا بعد از وقف.
با استفاده از معانی لغوی و اصطلاحی، میتوان دانش وقف و ابتدا را اینگونه بیان کرد: «وقف و ابتدا، علمى است که به کمک آن قاری کلام الهی میتواند وقف کردن یا آغاز کردن مناسب را شناسایی کند.»
رابطه تفسیر با وقف و ابتدا
آشنایی با تفسیر قرآن و اختلاف آرای تفسیری، برای شناخت مواضع وقف قرآن، اهمیت بسزایی دارد که از این رهگذر، رابطه بین تفسیر و دانش وقف و ابتدا ظاهر میگردد. اینک به نمونههایی از موارد وقف اشاره میشود که حکایت از این ارتباط میکند:
﴿وَ ما یَعلَمُ تَأویلَهُ اِلَّا اللهُ وَالرّاسِخونَ فِی العِلمِ یَقولونَ ءامَنا به کُل مِن عِندِ رَبّنا﴾ (آلعمران/7). تفسیر آنها [آیات متشابه] را جز خدا و راسخان در علم نمیدانند. [همانها که با درک اسرار همۀ آیات قرآن در پرتو علم و دانش الهی] میگویند: ما به همۀ آن ایمان آوردهایم. همه از طرف پروردگار ماست. به نظر کسانی که اعتقاد دارند راسخان در علم، به تأویل آیات متشابه آگاه نیستند، وقف بر «الله»، وقف تام و لازم است؛ اما کسانی که راسخان در علم را آگاه به تأویل میدانند، وقف بر «الله» را تام نمیدانند.
﴿قالَ فَاِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَیهِم اَربَعینَ سَنَةً یَتیهونَ فِی الاَرضِ فَلا تَأسَ عَلَى القَومِ الفاسِقینَ﴾ (مائده/26). خداوند به موسی علیهالسلام گفت: این سرزمین [مقدس]، بر آنان ممنوع و حرام است تا چهل سال پیوسته در زمین سرگردان خواهند بود و تو دربارۀ [سرنوشت] این جمعیت گناهکار غمگین مباش.
وقف در این آیه، به نوع برداشت از آن بستگی دارد. اگر قاری بر «اربعین سنه» وقف کند، معنی آیه چنین میشود: «خداوند به موسی علیهالسلام گفت: این سرزمین مقدس تا چهل سال بر آنان ممنوع و حرام است»؛ اما اگر بر «علیهم» وقف کند، آیه چنین معنا میشود: «این سرزمین مقدس برای همیشه بر آنان ممنوع و حرام است؛ ولی سرگردانی آنان چهل سال طول میکشد» (علامی میانَجی،1383: 64).
در آیه ﴿وَ هُوَ اللهُ فِی السَّماواتِ وَ فِی الاَرضِ یَعلَمُ سِرَّکُم وَ جَهرَکُم وَ یَعلَمُ ما تَکسِبونَ﴾ (انعام/3). آنچه مورد بحث است، متعلق جار و مجرور ﴿فِی السَّماواتِ وَ فِی الاَرضِ﴾ میباشد. این اختلاف در اعراب، باعث اختلاف در تفسیر آیه شده است که وقف و ابتدای متفاوتی را اقتضا میکند. معربان برای متعلق این جار و مجرور، 12 وجه را ذکر کردهاند (سمین، 1406: 4/528 ـ533).
1. وجه اول: وقف بر «فی الارض» و ابتدا از «یعلم»
وقف بر «فی الارض» و ابتدا از «یعلم» براساس آن است که جمله اول، جملهای کامل و مشتمل بر مبتدا و خبر، همچنین جار و مجرور متعلق به اسم «الله» یا محذوف صفت «الله» و یا معنای مستفاد از اسم «الله» (معبود) و جمله دوم ﴿یَعلَمُ سِرَّکُم وُ جَهرَکُم﴾ مستأنفه باشد (صافی، 1418: 7/82).
بر این اساس، معنای جمله اول چنین میشود: «تنها اوست معبود در آسمانها و زمین».
صحت و درستی این وجه
جهت نزول آیه؛ پاسخ به شبهه تعدّد خدایان: صاحب المیزان، جهت نزول این آیه را در ارتباط با دو آیه قبلش چنین بیان میکند: «خداوند در دو آیه قبل، خلقت و تدبیر همه عوالم خصوصاً انسان را ذکر کرد و اینها برای آگاهی مردم کافی است که معبودی جز خدای یگانه نیست، ولی با این حال، مشرکان، خدایان دیگر را در وجوه مختلف، برای خداوند اثبات کرده بودند، مانند «اله حیات»، «اله رزق»، «اله خشکیها»، «اله دریاها»؛ همچنین خدایانی را برای انواع مختلف موجودات از قبیل آسمان و زمین و نیز خدایانی را برای اقوام مختلف مانند خدای این قبیله و خدای آن طایفه اثبات کرده بودند، از این جهت، خداوند با جمله ﴿وَ هُوَ اللهُ (المعبود) فِی السَّماواتِ وَ فِی الاَرضِ﴾ اینگونه خدایان و شرکا را نفی نمود» (طباطبایی، 1417: 7/11).
بنابراین میتوان گفت: مراد خداوند از این آیه، بیان یگانگی معبودیت او، هم در آسمانها، زمین و همه وجوه خلقت میباشد تا شبهه تعدد خدایان را از مشرکان دفع کند. «سید بن قطب» نیز این سه آیه را به ترتیب، دلیل بر وحدت خالق، تدبیر الهی و الوهیت او میداند و اشاره به علم خدا به نهان و آشکار را در این آیه، دلیلی بر شرک مشرکان معرفی میکند (ابن قطب، 1412: 3/1031).
بسیاری از مفسران در تأیید صحّت این وجه تفسیری، آیه ﴿وَ هُوَ الَّذی فِی السَّماءِ اِلهٌ وَ فِی الاَرضِ اِلهٌ وَ هُوَ الحَکیمُ العَلیمُ﴾ (زخرف/84) را شاهد آوردهاند؛ که به وضوح نشان میدهد الوهیت و معبودیت خداوند هم در آسمانها است و هم در زمین (رازی، 1408: 7/232؛ قرطبی، 1364: 6/390؛ بیضاوی، بیتا: 2/154).
فصاحت لفظ و استواری در معنا: در تأیید این وجه از اعراب، ابنعطیه به نقل از قاضی ابومحمد میگوید: «این اعراب نزد من برترین است و خیلیها به جهت فصاحت لفظی و استواری در معنا، این وجه را برگزیدهاند؛ زیرا این وجه دلالت بیشتری بر قدرت، احاطه و استیلای «الله» بر خلقتش دارد» (ابن عطیّه، 1423: 2/267).
براساس معنای این وجه، برخی از علمای وقف و ابتدا، چون زکریا انصاری، وقف بر «فی الارض» را «وقف حسن» میداند (انصاری، 2006: 68)؛ بدان معنا که وقف بر آن صحیح و ابتدا از بعدش نیز صحیح است.
سجاوندی نیز با تعیین رمز «ط» وقف بر «فی الارض» و ابتدا از بعد آن را صحیح دانسته (سجاوندی، 1422: 192)؛ همچنین صاحب غرایب القرآن، با تعیین رمز «ج» وقف و وصل را جایز میداند (نیشابوری، 1416: 3/46).
2. وجه دوم: وقف بر «الله» و ابتدا از «فی السّموات»
وقف بر «الله» و ابتدا از «فی السّموات» براساس آن است که اِعراب جمله اول شامل: مبتدا (هو) و خبر (الله) باشد، بدین ترتیب متعلّق جار و مجرور به دو صورت ممکن است: یکی آنکه متعلّق به محذوفی باشد که آن محذوف، حال از مفعول «یعلم» است و تقدیر چنین میشود: «یعلم سرّکم و جهرکم حال کونهما فی السّموات و فی الأرض» یعنی نهان و آشکار شما را درحالی که در آسمانها و زمین باشید، میداند (حصری، 1375: 138). دیگر آنکه متعلّق به فعل «یعلم» باشد که به معنای تقدیم و تأخیر در آیه است (اَشمونی، 1429: 191). آنان که این وقف را جایز میدانند، وقف بر «هو الله» را سه نوع بیان کردهاند: تمام (دانی، 1422: 1/247)، کافی (ابننحاس، 1423: 188) و حسن (اَشمونی، 1429: 191).
این وجه را بعضی از معرّبان و علمای وقف و ابتدا احتمال دادهاند، امّا هیچیک ـ جز ابننحاس که آن را احسن دانسته (ابننحاس، 1423: 188) و نیز اشمونی که آن را حسن عنوان کرده ـ نپذیرفتهاند.
3. وجه سوم: وقف بر «فِی السَّماواتِ» و ابتدا از «فِی الاَرضِ»
وقف بر «فِی السَّماواتِ» و ابتدا از «فِی الاَرضِ» براساس آن است که «فِی السَّماواتِ» جار و مجرور و متعلق به ماقبل، ولی «فِی الاَرضِ» استیناف و متعلق به مابعد باشد؛ طبق این اعراب، عبارت ﴿وَ هُوَ اللهُ فِی السَّماوات﴾ بر این معنا که خداوند در آسمانها مستقر است دلالت دارد که این اعتقاد کسانی میشود که برای خدا مکان و جهت قائلاند (رازی، 1420: 12/481) و این اعتقاد با دلایل عقلی و نقلی باطل است. باید توجه داشت که هیچیک از قرّاء مشهور، به این دو وجه اخیر قرائت نکردهاند و آنچه صحیح به نظر میرسد، وجه اول و یا کامل خواندن آیه است (لسانی فشارکی، 1388).
انواع وقف نزد ابوعمرو دانی
الف) وقف تام: وقف تام، وقفى است که قطع بر آن و شروع از بعدش خوب است، زیرا موضوع آیات بعد، به آیات قبل هیچگونه تعلقى ندارد. این در جایى است که موضوعات پایان مىپذیرد که [به طور عمده] در انتهاى آیات (فواصل) پیش مىآید؛ مانند وقف بر ﴿وَ أُولئِکَ هُمُ المُفلِحُونَ﴾ (بقره/5) و شروع کردن از ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ (بقره/6)؛ همچنین وقف بر ﴿وَ هُوَ بِکُلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ﴾ (بقره/29) و شروع کردن از ﴿وَ إِذ قالَ رَبُّکَ لِلمَلائِکَةِ﴾ (بقره/30) و... .
گاهى نیز وقف تام، بر کلمهاى پس از انتهاى آیه مىباشد [یعنى در ابتداى آیه بعد قرار دارد]؛ مانند: ﴿وَ إِنَّکُم لَتَمُرُّونَ عَلَیهِم مُصبِحِینَ وَ بِاللَّیلِ﴾ (صافّات/137-138) «مُصبِحِینَ» انتهاى آیه است ولى وقف تام بر کلمه «وَ بِاللَّیلِ» است، زیرا معنایش در ادامه آیه قبل مىباشد یعنى در صبح و شامگاه... .
ب) وقف کافی: بدان وقف کافى در مواردى است که وقف بر آن، صحیح و شروع از بعدش خوب است با این تفاوت که عبارت دوم، تنها از نظر معنى به عبارت اول وابسته است و وابستگى لفظى بین آن دو نیست؛ مانند وقف بر: ﴿حُرِّمَت عَلَیکُم أُمَّهاتُکُم﴾ (نساء/23) و شروع از بعد از آن و موارد مشابه در همین آیه؛... همینطور است وقف بر ﴿أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ﴾ (مائده/5) و ابتدا از مابعدش. همچنین است موارد مشابه آن زیرا عبارت مابعد عطف بر ماقبل و متعلق به آن است و هر بخش از کلام [از جهت عوامل لفظى] مستقل بوده و معنایى دارد که کافى است و لذا وقف بر آن نیز کافى است. این نوع، «مفهوم» هم نامیده مىشود.
ج) وقف حسن: بدان وقف حسن آن است که وقف بر آن خوب است ولى ابتدا از بعدش به دلیل وابستگى آن به عبارت قبلى، هم از نظر لفظى و هم از نظر معنوى، صحیح نیست؛ مانند: ﴿الحَمدُ لِلهِ رَبِّ العالَمِینَ﴾ و ﴿الرَّحمنِ الرَّحِیمِ﴾ در سوره حمد، که وقف بر آنها و مشابهشان حسن است، زیرا منظور عبارت فهمیده مىشود ولى شروع از ﴿رَبِّ العالَمِینَ﴾، ﴿الرَّحمنِ الرَّحِیمِ﴾ و ﴿مالِکِ یَومِ الدِّینِ﴾ خوب نیست، زیرا این کلمات مجرور هستند و ابتدا از مجرور قبیح است و این قبیح، به خاطر این است که مجرور، تابع عبارت قبل از خود است.
د) وقف قبیح: وقف قبیح، وقفى است که منظور از آن فهمیده نمىشود؛ مانند وقف بر «بسم»، «مالک»، «ربّ»، «رسل» و نظایر آنها و ابتدا از «اللّه»، «یوم الدّین»، «العالمین»، «السموات» و «الله» [در آیات ﴿بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ مالِکِ یَومِ الدِّینِ الحَمدُ لِلهِ رَبِّ العالَمِینَ﴾ (فاتحه/1-3)، ﴿رَبُّ السَّماواتِ﴾ (رعد/16) و ﴿رُسُلُ اللهِ﴾ (انعام/124)]؛ زیرا وقتى بر این کلمات وقف مىشود روشن نیست به چه چیز اضافه شدهاند. این مورد بهجهت امکان قطع نفس بر روى آنها «وقف ضرورت» هم نامیده مىشود. تمام قاریان و اهل فن، این قسم از وقف را نهى کرده و مردود شمردهاند و اینگونه مناسب مىدانند که کسى که نفسش در اینگونه موارد قطع مىشود، براى شروع، به قبل برگردد تا ماقبل را به مابعد وصل نماید. البته اگر این کار را [از روى عدم توانایى] انجام نداد، اشکالى ندارد (دانی و دولتی، 1382: مقدمه: 6- 18)
اقسام وقف از نظر محمدعلی خلَف الحسینی
قریب هشتاد سال پیش، گروهى از اساتید قرائت، زیر نظر دانشگاه الازهر مصر، مأمور نظارت بر چاپ قرآن کریم و تصحیح آن شدند. این گروه که به سرپرستى شیخ محمد بن على بن خلف الحسینى شیخ المقارىء مصر در آن زمان تشکیل شد، ضمن انجام وظیفه تصحیح و نظارت بر چاپ قرآنها، علائم جدیدى براى تعیین مواقف در قرآنها ابداع نمود، که مورد استقبال کشورهاى اسلامى قرار گرفته و در بسیارى از قرآنها از این علائم استفاده شده است.
نوع طراحى علائم و مواضع کاربرد آنها در قرآن، بهگونهاى است که نگاه متعادل طراحان این روش به لفظ و معنا را آشکار مىسازد. همچنین، آنان به موضوع اولویت وقف یا وصل، در سطحى گستردهتر از آنچه سجاوندى به آن توجه نموده است، پرداختهاند (فاطمی، 1382: 64).
متأسفانه کتاب یا جزوهاى که حاوى مبانى، تعریفها و توجیهات آراء ابراز شده باشد، از سوى گروه یاد شده و یا شخص محمد خلفالحسینى انتشار نیافته است و ما ناگزیر از بهره گرفتن از آثار دانشمندان دیگرى هستیم که در این باره مطالبى نگاشتهاند. به این جهت در تعریف اقسام وقف ایشان، به آراء استاد علیمحمد الضبّاع، مؤلف کتاب الاضاءة فی بیان اصول القراءة و شیخ عموم المقارئ مصر، مراجعه شد.
استاد علیمحمد الضبّاع در تعریف اقسام وقف «محمد بن علی بن خَلَفُ الحُسینی» چنین مینویسد:
1. وقف لازم
وقف در موضعی است که اگر به مابعدش وصل شود، معنایی خلاف معنای اراده شده را به ذهن القا میکند.
2. جائز مع کون الوقف اولی: وقف در این موضع، بهتر از وصل است و درواقع وقفی است که از جهت لفظ و معنا به چیزی از مابعد تعلق و وابستگی ندارد.
نشانههای این وقف: پس از موضع وقف، این موارد دیده میشود؛ استفهام ملفوظ یا مقدّر؛ آخر داستان و شروع مطلب دیگر؛ غالباً یاء نداء؛ فعل امر؛ لام قسم؛ شرط؛ و... .
3. جائز مستوی الطرفین
وقف جایزی است که به وقف و وصل خواندن آن، هر دو جایز است؛ یعنی وقف در موضعی است که وابستگی و تعلق به مابعد دارد؛ ولی این وابستگی مانع از وقف و نیز ابتدا از مابعد نیست.
نشانههای این وقف: پس از موضع وقف، این موارد میآید: مبتدا؛ فعل مستأنف؛ جملهای که مشتمل بر ضمیری باشد که به ماقبلش برگردد؛ مفعول مطلق برای فعل محذوف، مانند: وَعدَالله، سُنَّةَ الله؛ نفی؛ إن مکسور یا استفهام؛ «بل»؛ «إلّا»ی به معنی «لکن»؛ «أَلا»ی مخفف، سین و سوف، زیرا این دو برای «وعید» میآید.
4. جائز مع کون الوصل اولی
وقف جایزی است که به وصل خواندن آن بهتر است. وقف در موضعی است که وابستگی و تعلق به مابعد دارد. این وابستگی مانع از وقف نمیشود؛ ولی مانعی برای حُسن ابتدا از مابعد است.
نشانههای این وقف: در این نوع وقف، پس از محل وقف، این موارد دیده میشود: استثنا؛ نعت؛ بدل؛ توکید؛ حال؛ نَعَم؛ بِئس؛ کیلا، در صورتی که قول یا قسم بر آن پیشی نگیرد. تفاوتهای وقفهای سهگانۀ اخیر: در جایی که وقف اولویت دارد، محل وقف تعلقی به مابعد ندارد. در وقف جایز مستوی الطرفین، تعلق به مابعد فقط از جهت معناست و در جایی که وصل اولویت دارد، تعلق مابعد به محل وقف به اندازهای است که مانع از حُسن ابتدا از مابعد میشود.
5. وقف ممنوع
«هو الّذی یتعلق بما بعده تعلّقاً یمنع من الوقف علیه و من الابتداء بما بعده بأن لایفهم منه المراد او یوهم خلاف المراد». وقف در موضعی است که تعلق آن به مابعد به اندازهای است که مانع از وقف و نیز ابتدا از مابعد میگردد، زیرا در صورت وقف، معنای اراده شده از کلام فهمیده نمیشود یا معنای خلاف معنای واقعی تصور میشود.
نشانههای وقف ممنوع: همان مواردی که در بیشتر کتب مربوط به وقف و ابتدا برای وقف قبیح آمده است که برای نمونه به چند مورد آن اشاره میکنیم:
وقف بر مضاف بدون مضافٌالیه؛ بر منعوت بدون نعت؛ بر شرط بدون جواب شرط؛ بر رافع بدون مرفوع؛ بر ناصب بدون منصوب؛ بر مؤکّد بدون توکید؛ بر معطوف بدون معطوفٌ علیه؛ بر بدل بدون مبدلٌ منه و... (الضّبّاع، بیتا: 55ـ57).
وقف معانقه[1]: در برخی از آیات دیده میشود که دو موضوع نزدیک به هم، برای وقف صلاحیت دارند. اگر بر یکی از آنها وقف شد، وقف بر دیگری ممنوع است. علت آن، اختلافی است که دربارۀ وقف بر یکی از آن دو موضع بین قرآنپژوهان وجود دارد. برخی، موضع اول را برای وقف جایز میدانند و بعضی دیگر، وقف روی کلمۀ دیگر را جایز میشمارند؛ مانند آیۀ ﴿ذلِکَ الکِتبُ لا رَیبَ فیهِ هُدًى لِلمُتَّقینَ﴾ (بقره/2). در این آیه، کلمات «ریب» و «فیه» هر دو برای وقف صلاحیت دارند؛ در صورت وقف بر یکی از آنها، وقف بر دیگری ممنوع است.
اختلاف در تعریف اقسام وقف محمد علی خَلَفُالحسینی
در تلقّی، تعریف و تبیین دو قسم از اقسام وقف استاد محمد علی خَلَفُالحسینی، میان قرائتپژوهان اختلاف وجود دارد؛ به طوری که یکی از این دیدگاهها را نمیتوان بهطور قاطع در تعریف آنها برگزید. نخستین مورد محل اختلاف، وقف جائز مع کون الوقف اولی است که در قرآن آن را با علامت «قلی» نشان میدهند. دوم، وقف جائز مع کون الوصل اولی است که با علامت «صلی» نمایش داده میشود (علامی میانَجی، 1383: 104-109).
سوره مبارکه حدید
جدول 1. مقایسه دیدگاههای دانی و خلفالحسینی و مفسران درخصوص مواضع وقف در سوره مبارکه حدید
آیه |
موضع وقف |
دانی |
الحسینی |
دیدگاه مفسران |
1 |
فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرضِ |
- |
صلی |
تطابق با الحسینی |
1 |
وَهُوَ العَزِیزُ الحَکِیمُ |
تام |
- |
عدم تطابق (رأس الآیه) |
2 |
السَّمَاوَاتِ وَالأَرضِ |
- |
صلی |
تطابق با الحسینی |
2 |
یُحیِی وَیُمِیتُ |
- |
صلی |
تطابق با الحسینی |
3 |
وَالظَّاهِرُ وَالبَاطِنُ |
- |
صلی |
عدم تطابق(موضع وقف نیست) |
4 |
ثُمَّ استَوَى عَلَى العَرشِ |
تام |
ج |
تطابق با الحسینی |
4 |
وَمَا یَعرُجُ فِیهَا |
تام |
صلی |
تطابق با الحسینی |
4 |
أَینَ مَا کُنتُم |
تام |
ج |
تطابق با الحسینی |
5 |
السَّمَاوَاتِ وَالأَرضِ |
تام |
ج |
تطابق با الحسینی |
6 |
فِی اللَّیلِ |
- |
ج |
عدم تطابق (قلی) |
7 |
بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ |
تام |
- |
عدم تطابق(موضع وقف نیست) |
7 |
مُّستَخلَفِینَ فِیهِ |
تام |
صلی |
تطابق با الحسینی |
8 |
لَا تُؤمِنُونَ بِاللَّهِ |
تام |
لا |
عدم تطابق(صلی) |
9 |
إِلَى النُّورِ |
تام |
ج |
تطابق با الحسینی |
10 |
السَّمَاوَاتِ وَالأَرضِ |
- |
ج |
تطابق با الحسینی |
10 |
الفَتحِ وَقَاتَلَ |
تام |
ج |
عدم تطابق(صلی) |
10 |
مِن بَعدُ وَقَاتَلُوا |
تام |
ج |
عدم تطابق(صلی) |
10 |
الحُسنَى |
تام |
ج |
تطابق با الحسینی |
10 |
تَعمَلُونَ خَبِیرٌ |
تام |
- |
تطابق با دانی(رأس الآیه) |
12 |
وَبِأَیمَانِهِم |
کافی |
- |
عدم تطابق(حسن) |
12 |
خَالِدِینَ فِیهَا |
- |
ج |
تطابق با الحسینی |
13 |
فَالتَمِسُوا نُورًا |
کافی |
- |
عدم تطابق(حسن) |
13 |
مِن قِبَلِهِ العَذَابُ |
کافی |
- |
تطابق با دانی(رأس الآیه) |
14 |
أَلَم نَکُن مَّعَکُم |
- |
صلی |
تطابق با الحسینی |
14 |
قَالُوا بَلَى |
نافع و الدینوری تمام، دانی کافی |
- |
عدم تطابق |
15 |
مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا |
- |
ج |
تطابق با الحسینی |
15 |
مَأوَاکُمُ النَّارُ |
- |
صلی |
تطابق با الحسینی |
15 |
هِیَ مَولَاکُم |
کافی |
صلی |
تطابق با الحسینی |
16 |
مِنَ الحَقِّ |
کافی |
- |
عدم تطابق (حسن) |
16 |
فَقَسَت قُلُوبُهُم |
- |
صلی |
تطابق با الحسینی |
16 |
مِّنهُم فَاسِقُونَ |
تام |
- |
عدم تطابق(رأس الآیه) |
17 |
بَعدَ مَوتِهَا |
- |
ج |
تطابق با الحسینی |
19 |
هُمُ الصِّدِّیقُونَ |
تام |
صلی |
تطابق با الحسینی |
19 |
وَالشُّهَدَاءُ عِندَ رَبِّهِم |
تام |
- |
عدم تطابق |
19 |
أَجرُهُم وَنُورُهُم |
- |
صلی |
تطابق با الحسینی |
19 |
أَصحَابُ الجَحِیمِ |
تام |
- |
عدم تطابق (رأس الآیه) |
20 |
فِی الأَموَالِ وَالأَولَادِ |
- |
صلی |
تطابق با الحسینی |
20 |
حُطَامًا |
تام |
صلی |
تطابق با دانی |
20 |
مِّنَ اللَّهِ وَرِضوَانٌ |
تام |
ج |
تطابق با الحسینی |
20 |
مَتَاعُ الغُرُورِ |
تام |
- |
عدم تطابق (رأس الآیه) |
21 |
بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ |
کافی |
ج |
عدم تطابق (محل وقف نیست) |
21 |
یُؤتِیهِ مَن یَشَاءُ |
کافی |
ج |
تطابق با هردو |
21 |
العَظِیمِ |
تام |
- |
تطابق با دانی(رأس الآیه) |
22 |
مِّن قَبلِ أَن نَّبرَأَهَا |
کافی |
ج |
تطابق با هردو |
23 |
بِمَا آتَاکُم |
کافی |
قلی |
تطابق با هردو |
24 |
بِالبُخلِ |
تام |
قلی |
تطابق با الحسینی |
24 |
الغَنِیُّ الحَمِیدُ |
تام |
- |
تطابق با دانی(رأس الآیه) |
25 |
بِالقِسطِ |
- |
صلی |
تطابق با الحسینی |
25 |
وَرُسُلَهُ بِالغَیبِ |
کافی |
ج |
تطابق با هردو |
25 |
قَوِیٌّ عَزِیزٌ |
تام |
- |
عدم تطابق (رأس الآیه) |
26 |
وَالکِتَابَ |
- |
صلی |
تطابق با الحسینی |
26 |
فَمِنهُم مُّهتَدٍ |
- |
صلی |
تطابق با الحسینی |
27 |
رَأفَةً وَرَحمَةً |
کافی |
- |
تطابق با دانی |
27 |
إِلَّا ابتِغَاءَ رِضوَانِ اللَّهِ |
کافی |
- |
عدم تطابق (محل وقف نیست) |
27 |
حَقَّ رِعَایَتِهَا |
- |
صلی |
تطابق با الحسینی |
27 |
أَجرَهُم |
کافی |
صلی |
تطابق با الحسینی |
27 |
فَاسِقُونَ |
تام |
- |
عدم تطابق(رأس الآیه) |
28 |
یَغفِر لَکُم |
کافی |
ج |
تطابق باهردو |
29 |
فَضلِ اللَّهِ |
- |
لا |
عدم تطابق(صلی) |
29 |
یُؤتِیهِ مَن یَشَاءُ |
کافی |
ج |
تطابق با هردو |
جدول 2. خلاصه آماری جدول فوق در ذیل قابل مشاهده است:
ردیف |
عنوان |
تعداد |
درصد تقریبی |
1 |
مشترک بین دانی و مفسران |
6 |
10 |
2 |
مشترک بین حسینی و مفسران |
28 |
46.66 |
3 |
اختلاف بین دانی و مفسران |
13 |
21.66 |
4 |
اختلاف بین حسینی و مفسران |
3 |
5 |
5 |
مشترک بین دانی و حسینی و اختلاف با مفسران |
1 |
1.66 |
6 |
مشترک بین دانی و حسینی و مفسران |
6 |
10 |
7 |
اختلاف هر سه |
3 |
5 |
جمع |
60 |
100 |
بررسی موارد اختلاف دیدگاهها
بررسی موارد اختلاف دیدگاهها نشان میدهد که مفسران در 22 موضع با علمای وقف اختلاف دارند که 8 موضع اختصاص به رأس الآیه دارد که فقط دانی ذکر کرده است، به نظر میرسد این اختلاف عدم توجه دانی به ارتباط معنوی موجود میان آیات است، اما از دیگر سوی 14 موضع بیان شده توسط یکی از علما در اختلاف با مفسران است که در ذیل به بررسی آن پرداخته میشود:
آیه 3: ﴿هُوَالأَوَّلُوَالآخِرُوَالظَّاهِرُوَالبَاطِنۖ وَهُوَ بِکُلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ﴾
- · وَالظَّاهِرُوَالبَاطِنۖ
الحسینی علامت آن را «صلی» قرار داده است.
اسامى چهارگانه نامبرده به نوعى بر علم خداى تعالى بستگى و تفرع دارند؛ و به همین مناسبت است که مىبینیم در ذیل آیه علم خدا را هم آورده مىفرماید: ﴿وَ هُوَ بِکُلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ﴾ (طباطبایی، 1374: 19/255).
الدر المنثور حدیثی را ذکر میکند که نشان از ارتباط معنایی و لفظی کلمه است: که ناگزیر مردم از شما درباره خدا چیزهایى مىپرسند تا برسند به اینکه بپرسند: این خدا که شما مىگویید قبل از هر چیز بوده، قبل از او چه بوده؟ اگر سؤالشان به اینجا منتهى شد، بگویید: او قبل از هر چیز اول بوده و نیز بعد از هر چیز آخر است، پس دیگر چیزى بعد از او نخواهد بود و او ظاهر و مافوق هر چیزى و باطن و نهانتر از هر نهان است و او به هر چیز دانا است (سیوطی، 1404: 6/171).
توصیف به اول و آخر بودن تعبیر لطیفى است از ازلیت و ابدیت او؛ توصیف به ظاهر و باطن نیز تعبیر دیگرى از احاطه وجودى او نسبت به همه چیز است؛ و نتایج این امور همان است که در پایان آیه آمده: ﴿وَ هُوَ بِکُلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ﴾؛ زیرا کسى که از آغاز بوده و تا پایان باقى است و در ظاهر و باطن جهان است چنین کسى قطعاً از همه چیز آگاه مىباشد (مکارم شیرازی و همکاران، 1374: 23/298).
جملة: «هو ... علیم» معطوف بر جملة: هو الأوّل (صافی، 1418: 27/136).
براساس سیاق و نتیجهگیری از جملات فوق ﴿وَ هُوَ بِکُلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ﴾ دلیل بر ﴿هُوَ الأَوَّلُ وَالآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالبَاطِنُ﴾ است و معنای آیه میشود؛ چون خداوند بر همه چیز و همه کس داناست پس او اول، آخر، ظاهر و باطن است و تکمیل جمله اول با جمله بعدی است هرچند این معنا بدون جمله آخر هم صدق میکند ولی جان کلام در با هم بودن است، از این رو به نظر میرسد محل وقف نباشد، هرچند با علامت صلی نیز قابل جمع است.
آیه6: ﴿یُولِجُ اللَّیلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیلۚ وَهُوَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾
- · فِیاللَّیلۚ
حسینی این موضع را جائز مُستَوِی الطرفَین میداند.
مؤلف مجمع بر این عقیده است: ﴿یُولِجُ اللَّیلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیلِ﴾ یعنى داخل میشود آنچه از شب کوتاه میشود در روز و آنچه روز کوتاه میشود داخل در شب میشود، یعنى برحسب آنچه مصالح بندگانش تدبیر و ایجاب کند.
﴿وَ هُوَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ﴾ یعنى اوست که داناى به اسرار خلق و چیزهایى از ضمائر و عقاید و اندیشهها و کرامتها و قصدها در دلهایشان مخفى میکنند چیزى بر او از آنها مستور و پوشیده نیست و در این تحذیر و دور باش از گناهان است (طبرسی، 1360: 24/205).
علامه طباطبایی، ایلاج شب در روز و ایلاج روز در شب به معناى اختلافى است که شب و روز در کوتاهى و بلندى دارند و این اختلاف در دو نیمکره شمالى و جنوبى درست به عکس هماند، در فصلى که در نیمکره شمالى شبها بلند است، در نیمکره جنوبى کوتاه است و در فصلى که در نیمکره شمالى شبها کوتاه و روزها بلند است، در نیمکره جنوبى به عکس آن است و مراد از «ذات الصدور» افکار پنهانى و نیات نهفتهاى است که در سینهها جا گرفته و از آنجا به بیرون نمىآید، چون این نیات منسوب به دلها است و دلها هم در قفسه سینهها قرار دارد و این جمله یعنى جمله ﴿وَ هُوَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ﴾ احاطه علم خداى تعالى به نیات درونى را بیان مىکند (طباطبایی، 1374: 19/257).
همانگونه که اشعه حیاتبخش آفتاب و روشنایى روز در اعماق تاریکى شب نفوذ مىکند و همهجا را روشن مىسازد، علم پروردگار نیز در تمام زوایاى قلب و جان انسان نفوذ مىکند و همه اسرار آن را روشن مىسازد (مکارمشیرازی و همکاران، 1374: 23/310).
در این آیه ارتباط لفظی مشهود نیست و ارتباط معنایی در آن است؛ لذا به نظر میرسد باتوجه به تعریف الحسینی وقف جائز مع کون الوقف اَولی و علامت قلی برای آن مناسبتر باشد.
آیه7: ﴿آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَأَنفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُم مُّستَخلَفِینَ فِیهِۖ فَالَّذِینَ آمَنُوا مِنکُم وَأَنفَقُوا لَهُم أَجرٌ کَبِیرٌ﴾
- · بِاللَّهِوَرَسُولِهِ
دانی این موضع را تام دانسته است (دانی، 1422: 2/211).
ای گروه عاقلان به خداوند ایمان آورید، یعنى تصدیق کنید خدا را و اقرار نمایید به وحدانیت او و اخلاص عبادت براى او و تصدیق کنید پیامبر او را و اعتراف کنید نبوت و پیامبرى او را؛ و خرج نمایید در طاعت خدا وجوهى را که شما را فرمان داده که آن را در راه خدا انفاق کنید (طبرسی، 1360: 24/205).
برگشت جمله مورد بحث به این است که مىخواهد انفاق مؤمنین را با ایمان آنان تعلیل کند (طباطبایی، 1374: 19/265).
جملة: «آمنوا ...» لا محلّ لها استئنافیّة و جملة: «أنفقوا ...» لا محلّ لها معطوفة على الاستئنافیّة (صافی، 1418: 27/139).
این موضع با تعریفی که دانی از وقف تام کرده است نمیخواند، زیرا هم از لحاظ معنایی و هم لفظی وابسته به مابعد است از این لحاظ نمیتواند تام باشد.
- · لَاتُؤمِنُونَبِاللهۙ
دانی این موضع را تام دانسته (دانی، 1422: 2/211) و خلف این موضع را قبیح دانستهاند.
واو حالیه و جملة: «الرسول یدعوکم ...» فی محلّ نصب حال من الضمیر فی (لکم) (صافی، 1418: 27/139) میباشد، لا تُؤمِنُونَ حال من معنى الفعل فی مالکم، کما تقول: مالک قائما، بمعنى: ما تصنع قائما، أى: و ما لکم کافرین باللّه. و الواو فی وَ الرَّسُولُ یَدعُوکُم و او الحال، فهما حالان متداخلتان؛ و برخی از قاریان: ﴿وَ ما لَکُم لا تُؤمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رسوله و الرَّسُولُ یَدعُوکُم﴾ خواندهاند، یعنی شما در ترک ایمان چه عذری دارید در حالی که رسول خداوند شما را به سوی او فرا میخواند و شما را از آن آگاه میکند و کتاب ناطق بر برهان و دلیل بر شما میخواند پیش از این هم درباره ایمان از شما پیمان گرفته است... پس شما را چه شده است که ایمان نمیآورید؟ (زمخشری، 1407: 4/473).
علامه طباطبایی مینویسند: مراد از «ایمان» ایمانى است که داراى اثر باشد، مراد از ایمان این است که: آثار آن مقدار ایمانى را که دارند مترتب کنند (طباطبایی، 1374: 19/267).
یعنى اگر بهراستی شما آمادگى براى پذیرش حق دارید دلایلش روشن است، هم از طریق فطرت و عقل و هم از طریق دلیل نقل (مکارمشیرازی و همکاران، 1374: 23/316).
با توجه به سیاق و معنای جملات این موضع نمیتواند تام باشد و با توجه به واو حالیه و تعریف حسینی، وقف جائز مع کون الوصل اولی برای این موضع بهتر است.
آیه10: ﴿وَمَا لَکُم أَلَّا تُنفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلِلَّهِ مِیرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرضِۚ لَا یَستَوِی مِنکُم مَّن أَنفَقَ مِن قَبلِ الفَتحِ وَقَاتَلۚ أُولَئِکَ أَعظَمُ دَرَجَةً مِّنَ الَّذِینَ أَنفَقُوا مِن بَعدُ وَقَاتَلُواۚ وَکُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الحُسنَى ۚ وَاللَّهُ بِمَا تَعمَلُونَ خَبِیرٌ﴾
- · مِن قَبلِ الفَتحِ وَقَاتَلۚ
دانی این موضع را تام (دانی، 1422: 2/211) و خلف جائز مُستَوِی الطرفَین میشمارند.
علامه میفرماید: کلمه «استواء» که مصدر فعل «لا یَستَوِی» است به معناى همان تساوى معروف است، مىخواهد بفرماید: بین این دو طایفه تساوى نیست و این دو طایفه عبارتند از:
کسانى که قبل از جنگ انفاق کردند و در جنگ شرکت هم جستند؛ دوم کسانى که بعد از پایان جنگ انفاق کردند و قتال نمودند و این طایفه دوم در آیه شریفه حذف شده، چون جمله ﴿أُولئِکَ أَعظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِینَ أَنفَقُوا مِن بَعدُ وَ قاتَلُوا﴾ بر آن دلالت مىکرد (طباطبایی، 1374: 19/269).
طبرسی نیز میفرماید: خداى سبحان توضیح داد که انفاق قبل از فتح مکه وقتى ضمیمه جهاد شود ثوابش در نزد خدا بیشتر از انفاق و جهاد بعد از فتح مکه است و این جهتش این است که قتال قبل از فتح سختتر و نیازش به انفاق و جهاد بیشتر و حساستر بوده است و در این کلام حذفى واقع شده و تقدیرش این است (لا یستوى هؤلاء مع الذین انفقوا بعد الفتح) پس هؤلاء و الفتح حذف شده براى دلالت کلام بر آن (طبرسی، 1360: 24/208).
سیوطی نیز همین بیان را با استفاده از احادیث ذکر میکند (سیوطی، 1404: 6/172).
کشاف نیز بر ارتباط این فراز و فراز بعدی اشاره دارد (زمخشری، 1407: 4/474).
به نظر میرسد قول تام بودن درست نیست و ارتباط عمیق جائز مُستَوِی الطرفَین را رد میکند و بهترین وقف جائز مع کون الوصل الولی باشد.
- · مِن بَعدُ وَقَاتَلُوا ۚ
دانی، تام (دانی، 1422: 2/211) و الحسینی آن را جائز مُستَوِی الطرفَین میشمارند.
در این بیان نیز مطالب فراز فوق صدق میکند.
آیه12: ﴿یَومَ تَرَى المُؤمِنِینَ وَالمُؤمِنَاتِ یَسعَى نُورُهُم بَینَ أَیدِیهِم وَبِأَیمَانِهِم بُشرَاکُمُ الیَومَ جَنَّاتٌ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ۚ ذَلِکَ هُوَ الفَوزُ العَظِیمُ﴾
- · وَبِأَیمَانِهِم
دانی این موضع را کافی میداند (دانی، 1422: 2/211)
حرف باء در جمله «بایمانهم» به معناى حرف «فى» باشد. هر کس قرضى نیکو به خدا بدهد اجرى کریم دارد، در روزى که- تو اى پیامبر و یا تو اى شنونده و بیننده عاقل- مىبینى دارندگان ایمان به خدا از مرد و زن نورشان پیشاپیش جلوتر از آنان و بدان سوى که سعادت آنان آنجاست مىدود (طباطبایی، 1374: 19/272).
این عبارت به دلیل ارتباط معنایی و لفظی که دارد نمیتواند کافی باشد و وقف حسن بهتر است.
آیه 13: ﴿یَومَیَقُولُالمُنَافِقُونَوَالمُنَافِقَاتُلِلَّذِینَآمَنُواانظُرُونَانَقتَبِسمِننُّورِکُمقِیلَارجِعُواوَرَاءَکُمفَالتَمِسُوانُورًافَضُرِبَبَینَهُمبِسُورٍلَّهُبَابٌبَاطِنُهُفِیهِالرَّحمَةُوَظَاهِرُهُمِنقِبَلِهِالعَذَابُ﴾
- · فَالتَمِسُوانُورًا
دانی این موضع را کافی میداند (دانی، 1422: 2/211)
ضمیر «هم» در جمله﴿فَضُرِبَ بَینَهُم بِسُورٍ﴾، به مؤمنین و منافقین هر دو برمىگردد و معناى جمله این است که: بین مؤمنین و منافقین دیوارى کشیده مىشود که این دو طایفه را از هم جدا مىکند و مانع ارتباط آن دو با یکدیگر مىشود (طباطبایی، 1374: 19/275).
سیوطی میگوید فَالتَمِسُوا نُورًا خدعة الله در برابر خدعه منافقین در دنیاست (سیوطی، 1404: 6/173).
زمخشری بازگشت به التماس نور را التماس ایمان میداند (زمخشری، 1407: 4/475).
به نظر میرسد ارتباط معنایی موجود بارزتر از ارتباط لفظی است هرچند این ارتباط نیز وجود دارد، به همین دلیل وقف کافی نیست و بهتر حسن میباشد.
آیه 14: ﴿یُنَادُونَهُمأَلَمنَکُنمَّعَکُمۖ قَالُوا بَلَى وَلَکِنَّکُم فَتَنتُم أَنفُسَکُم وَتَرَبَّصتُم وَارتَبتُم وَغَرَّتکُمُ الأَمَانِیُّ حَتَّى جَاءَ أَمرُ اللَّهِ وَغَرَّکُم بِاللَّهِ الغَرُورُ﴾
- · قَالُوابَلَى
نافع و الدینوری، تمام، ولی دانی آن را کافی میداند (دانی، 1422: 2/212).
جمله «قالُوا بَلى» تا آخر آیه پاسخ مؤمنین و مؤمنات است به منافقین (طباطبایی، 1374: 19/276).
کشاف مینویسد: شما ظاهراً با ما بودید ولی با نفاق خود را به محنت انداختید و خود را هلاک کردید (زمخشری، 1407: 4/474).
با توجه به پیوستگی جملات نسبت به هم نمیتواند موضع وقف باشد.
آیه 16: ﴿أَلَم یَأنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَن تَخشَعَ قُلُوبُهُم لِذِکرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الحَقِّ وَلَا یَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الکِتَابَ مِن قَبلُ فَطَالَ عَلَیهِمُ الأَمَدُ فَقَسَت قُلُوبُهُمۖ وَکَثِیرٌ مِّنهُم فَاسِقُونَ﴾
- · مِنَالحَقِّ
دانی این موضع را کافی میداند (دانی، 1422: 2/212)
منظور از﴿ما نَزَلَ مِنَ الحَقِّ﴾ قرآن است و آیه شریفه مىخواهد بفرماید: شأن یاد خدا چنین شأنى است، که هر گاه نزد مؤمن به میان آید بلادرنگ دنبالش خشوعى در دل مؤمن مىآید، همچنان که حق نازل از ناحیه خدا هم، چنین شانى دارد، که در دل کسانى که به خدا و رسولان او ایمان دارند ایجاد خشوع مىکند.
﴿وَ لا یَکُونُوا کَالَّذِینَ ...﴾ عطف است بر جمله ﴿أَن تَخشَعَ...﴾ و معناى آیه این است که: آیا وقت آن نرسیده که ﴿تَخشَعَ قُلُوبُهُم﴾ دلهایشان خاشع شود ﴿وَ لا یَکُونُوا﴾ و مانند اهل کتاب نباشند... و کلمه «أمد» به معناى زمان است (طباطبایی، 1374: 19/283).
وَ لا یَکُونُوا عطف على تخشع (زمخشری، 1407: 4/477).
با توجه به ارتباط معنایی و لفظی این وقف کافی نیست و اگر وقفی بتوان در نظر گرفت وقف حسن است.
آیه 19: ﴿وَالَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ أُولَئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ ۖ وَالشُّهَدَاءُ عِندَ رَبِّهِم لَهُم أَجرُهُم وَنُورُهُم ۖ وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا أُولَئِکَ أَصحَابُ الجَحِیمِ﴾
- · وَالشُّهَدَاءُ عِندَ رَبِّهِم
دانی براساس قولی این را تام دانسته است (دانی، 1422: 2/212).
مراد از جمله ﴿أُولئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَ الشُّهَداءُ﴾ این است که مؤمنین را به صدیقین و شهداء ملحق سازد و بفرماید: اینان نیز به آنان مىپیوندند، به قرینه اینکه فرمود: «عند ربهم» یعنى اینان نزد پروردگارشان صدیق و شهیدند و نیز فرمود: ﴿لَهُم أَجرُهُم وَ نُورُهُم﴾؛ یعنى اینان نیز اجر و نور آنان را دارند، پس معلوم مىشود هرچند در ظاهر آیه مؤمنین را صدیق و شهید خواند، ولى به قرینه دو جمله مذکور مىفهمیم که منظور این است که ملحق به صدیقان و شهداء هستند و با ایشان معامله آنان را مىکنند و نور و اجرى که به آنان مىدهند به اینان نیز مىدهند (طباطبایی، 1374: 19/286). شهیدان نزد پروردگارشان هستند و تقدیر این است آن گروه صدیقها نزد پروردگارشان هستند و شهیدان نزد پروردگارشان (طبرسی، 1360: 24/230).
یرید أنّ المؤمنین باللّه و رسله هم عند اللّه بمنزلة الصدیقین و الشهداء (زمخشری، 1407: 4/ 478). با توجه به معنای لفظی این وقف نمیتواند تام باشد.
آیه 21: ﴿سَابِقُوا إِلَى مَغفِرَةٍ مِّن رَّبِّکُم وَجَنَّةٍ عَرضُهَا کَعَرضِ السَّمَاءِ وَالأَرضِ أُعِدَّت لِلَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ ۚ ذَلِکَ فَضلُ اللَّهِ یُؤتِیهِ مَن یَشَاءُ ۚ وَاللَهُ ذُو الفَضلِ العَظِیمِ﴾
- · بِاللَّهِ وَرُسُلِهۚ
دانی این موضع را کافی (دانی، 1422: 2/212) و خلف جائز مُستَوِی الطرفَین میداند.
علامه طباطبایی میفرمایند: ﴿أُعِدَّت لِلَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِه﴾ در ذیل آیه ﴿آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ﴾ و آیه ﴿وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ﴾ گفتیم که مراد از ایمان به خدا و رسولان او مرتبه عالى از ایمان است، که همواره آثارش بر آن مترتب است. ﴿ذلِکَ فَضلُ اللَّهِ یُؤتِیهِ مَن یَشاءُ﴾ و خدا خواسته است این فضل خود را به کسانى بدهد که به خدا و رسولانش ایمان آورده باشند (طباطبایی، 1374: 19/292).
طبرسی میفرماید: ﴿أُعِدَّت لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾؛ یعنى ذخیره شده و آماده گردیده براى مؤمنین. ﴿بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ ذلِکَ فَضلُ اللَّهِ یُؤتِیهِ مَن یَشاءُ﴾ به خدا و پیامبران او، این جنّت فضل خداست به هر کس که میخواهد میدهد.
زمخشری مینویسد: چنانچه در قبل بیان شد دنیا، خوار و کوچک است پس برای رسیدن به آمرزشی که نجات از عذاب و رسیدن به بهشت با هم مسابقه دهید. ﴿ذلِکَ﴾ یعنی مغفرت و رضوان وعده داده شده؛ ﴿فَضلُ اللَّهِ﴾ اعطا و بخشش الهی و ﴿یُؤتِیهِ مَن یَشاءُ﴾ یعنی به مؤمنان (زمخشری، 1407: 4/479). با توجه به نظر مفسران این موضع محل وقف نمیباشد.
- · إِلَّا ابتِغَاءَ رِضوَانِ اللَّهِ
دانی این موضع را کافی میداند (دانی، 1422: 2/212).
مفسران درباره عدم ارتباط این موضع با بعد سخنی نگفتهاند و سیاق آیه مشخص است که این جمله تکمیلکننده جمله بعد است، پس نمیتواند محل وقف باشد.
آیه29: ﴿لئَلَّا یَعلَمَ أَهلُ الکِتَابِ أَلَّا یَقدِرُونَ عَلَى شَیءٍ مِن فَضلِ الله ۙ وَأَنَّ الفَضلَ بِیَدِ اللَّهِ یُؤتِیهِ مَن یَشَاءۚ وَاللَهُ ذُو الفَضلِ العَظِیمِ﴾
- · فَضلِ اللهۙ
خلف این موضع را وقف ممنوع میداند.
علامه طباطبایی در تفسیر این آیه مینویسند: معناى آیه این است که: اگر ما ایشان را با اینکه مرتبهاى از ایمان داشتند امر به ایمان کردیم و وعدهشان دادیم که دو کفل از رحمت به آنان مىدهیم و نور و مغفرتشان ارزانى مىداریم، همه براى این بود که اهل کتاب خیال نکنند مؤمنین هیچ قدرتى ندارند و به هیچ وجه دستشان به فضل خدا نمىرسد و تنها مؤمنین اهل کتاباند که اگر ایمان داشته باشند اجرشان دو چندان داده مىشود؛ و ﴿وَ أَنَّ الفَضلَ بِیَدِ اللهِ یُؤتِیهِ مَن یَشاءُ وَ اللهُ ذُو الفَضلِ العَظِیمِ﴾ عطف است بر جمله «ان لا یعلم» (طباطبایی، 1374: 19/309).
ان (الّا) ان مخففه از انّ مثقّله است و تقدیرش این است که ایشان قدرت و نیرو ندارند؛ که منظور اهل کتاب است. (طبرسی، 1360: 24/255).
زمخشری میفرماید: ﴿عَلَى شَیءٍ مِن فَضلِ الله﴾ یعنی از دو بهره نور چیزی به آنها نمیرسد و هیچ فضلی به آنها تعلق نمیگیرد (زمخشری، 1407: 4/483).
با توجه به سیاق و تعریف خلف از وقف ممنوع و عطف بودن جمله ﴿وَ أَنَّ الفَضلَ بِیَدِ اللهِ ...﴾ بر جمله «ان لا یعلم» قول خلف نمیتواند صحیح باشد و این وقف جائز مع کون الوصل اولی است.
بحث و نتیجهگیری
وقف و ابتدا بهعنوان دانشی تأثیرپذیرفته از معنا و تفسیر قرآن کریم و اعراب است که با اختلاف دیدگاههای مفسران و معربان، مواضع وقف و ابتدا تغییر مییابند. در بررسی و تطبیق دیدگاههای دانی و الحسینی با مفسران در سور مسبحات خمسه، مشابهت و تفاوتهایی به چشم میخورد.
بررسیها روشن میکند که اختلاف بین دیدگاههای دانی و مفسران بسیار بیشتر از اختلاف بین دیدگاههای الحسینی و مفسران است. در توضیح این امر به نظر میرسد که دانی در اوایل قرن پنجم هجری قمری، در آغاز راه تعریف و تدقیق علم وقف و ابتدا قرار داشته است و به همین سبب، در تطبیق بین مصادیق بر تعاریف و تقسیمات دچار اشتباه گردیده است، حال آنکه برای الحسینی در قرن چهاردهم هجری قمری، جایگاه تعاریف روشن گردیده است و هرچند تقسیمات جدیدی ارائه کرده، اما کمتر در تطبیق دیدگاههایش بر نظر مفسران دچار لغزش گردیده است. با این حال، گاهی اوقات، اختلاف نظر مفسران سبب گردیده که عالم وقف و ابتدا به یکی از دیدگاهها متمایل گردد. در این صورت، لازم است که بهترین دیدگاه مدنظر قرار گیرد و از توجه به نظریاتی که از پشتوانه علمی مستحکمی برخوردار نیستند، اجتناب گردد.
[1]. استاد علی محمدالضّبّاع در تعریف و تبیین وقوف محمد علی خلف الحسینی از وقف معانقه سخنی به میان نیاورده است؛ در حالی که در مصاحفی که از علائم وقف ایشان استفاده شده، این وقف نیز جزو اقسام و علائم وقف او ذکر شده است. مصحفی را دارالکتب العلمیة لبنان چاپ کرده که در حاشیة آن، کتاب نزهة القلوب فی تفسیر غریب القرآن، نوشته ابوبکر سجستانی، آمده است. علائم وقف این محصف، علائم خلف الحسینی است که از جمله آنها وقف معانقه است. در پایان مصحف، پس از توضیح علائم وقف، تأیید استاد علی محمد الضّبّاع با عنوان «خاتمة التصحیح و تصدیق حضرة صاحب الفضیلة شیخ عموم المقارئ المصریة» آمده است. به هر حال غرض این است که وقف معانقه نیز یکی از اقسام وقف محمّدعلی خلف الحسینی است. البته طبق نقل علامة محقق ابنجزری در النّشر، جلد 1، صفحه 238، نخستین کسی که وقف معانقه یا مراقبه را مورد توجه قرار داده، استاد ابوالفضل رازی است.