نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشآموخته کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث دانشگاه قم
2 استادیار دانشگاه علوم ومعارف قرآن کریم
چکیده
آیات قرآن متناسب با شرایط عصر نزول که 23 سال به طول انجامید دستورالعمل جامعی از صلح در روابط خارجی تعریف میکند؛ بهگونهای که این برنامه راهبردی در شرایط صلح و جنگ هم سو با فطرت و عقل بشر بدون هیچ تعارضی میباشد؛ ولی تحلیلهای برخی جوامع اسلامی سبب انحرافاتی در این برنامه یکپارچه شده است؛ لذا، لازم است با تحلیل دیدگاه مفسرین در رفع تناقض از آیات مشکله صلح نظر اسلام درباره صلح شرافتمندانه تبیین شود. پیرو این هدف در این مقاله با روش گردآوری کتابخانهای و شیوه تحلیلی-توصیفی سعی شده است به رفع تناقض ظاهری از آیات 58، 61 و 62 سوره انفال و آیه 35 سوره محمد صلیاللهعلیهوالهوسلم پرداخته شود. شاخصه بهدستآمده بیانگر آن است که صلح از دیدگاه اسلام منوط به آن است که: 1. کافر تمایل راستین به انعقاد صلح داشته باشد و مصلحت در پذیرش صلح باشد؛ 2. در صورت احتمال خیانت با توکل بر خدا دعوت صلح را استجابت کنند ولی در صورت وجود دلایل قطعی مبنی بر نقض عهد از جانب کفار، مسلمانان پیمان خود را با اعلام قبلی بشکنند.
کلیدواژهها
مقدمه
یکى از معجزههای قرآن مسأله «عدم اختلاف و تضاد در آیات آن» میباشد. قرآن کریم با وجود اینکه در طول 23 سال و در دوران پرتلاطم و رویدادهای ضدونقیضی مثل مکه و مدینه حضر و سفر، صلح و جنگ... نازل شده است هیچ تعارضی در آن دیده نمیشود. قرآن خود از این ویژگی چنین خبر میدهد: ﴿أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیرا﴾ (نساء/82). خداوند در این آیه شریفه توصیه میکند که در آیات قرآن هر حکمى که نازل مىشود آن را به همه آیات چه مکى و چه مدنى چه محکم و چه متشابه عرضه کنید تا روشن شود که هیچ اختلافى بین آنها نیست (طباطبائی، 1417: 5/19). برخی برخلاف نص آیه شریفه قرآن را بدون یک کل منسجم مورد مطالعه قرار میدهند. از این رو ادعای تناقض در آیات را مطرح میکنند (دره حداد، 1402: 307؛ گلدزیهر، 1413ق: 4). از سوی دیگر مفسرین و اندیشمندان قرآنی تحت عنوان آیات مشکل سعی در رفع تناقض ظاهری کردهاند. در مسأله صلح برخی با روی آوردن به مسأله نسخ، اصالت صلح را امری منسوخ پنداشتند (سیوطی، 1404: 3/199؛ سبزواری نجفی، 1406: 3/297؛ فیض کاشانی، 1418: 2/1178). برخی دیگر با رد تناسخ بحث صلح با ادلهای سعی در جمع آیات بهظاهر متناقض کردند (ثقفی تهرانی، 1356: 5/14؛ میبدی، 1412: 9/196، طبرسی، 1413: 9/162؛ شوکانی، 1414: 2/367؛ ابنجزی، 1416: 2/284؛ مکارم شیرازی و دیگران، 1374: 21/489؛ طباطبایی، 1417: 9/117؛ قاسمی، 1418: 5/317؛ فضلالله، 1419: 21/80؛ حسینی شیرازی، 1424: 2/352؛ قرائتی، 1383: 9/102؛ طنطاوی، بیتا: 13/248؛ سمرقندی، بیتا: 20/29؛ ابوزهره، بیتا: 13/3179؛ ابن العربی، بیتا: 6/144). از طرفی بیان شروط بهظاهر متناقض در انعقاد پیمان صلح یا نقض قرارداد در آیات قرآن سبب ایجاد دیدگاههای مختلف تفسیری از آیات شده است بهگونهای که شائبه تناقض در آیات صلح مطرح شده است. کتابهایی که در باب صلح نگاشته شده است بیشتر صلح و همزیستی در قرآن بر طبق روایات و فقه اسلامی، احکام همزیستی با کافران، اصالت صلح یا جنگ از دیدگاه فقهای امامیه و اهل سنت را بررسی کردند و آیات مشکل صلح را بهطور تفصیلی واکاوی نکردند. مقاله «آیات عفو و صفح» از عفارزاده که در آن به بررسی دیدگاه تفسیری موافقان و مخالفان نسخ آیه 190 سوره بقره که به عفو و صفح با اهل کتاب اختصاص دارد پرداخته است؛ اما ناظر به موضوع مقاله حاضر نیست و به بررسی آیات بهظاهر متناقض صلح پرداخته نشده است. از این رو در این مقاله بهمنظور رفع تعارض از آیات صلح بعد از مفهومشناسی آیات 58، 61 و 62 انفال و آیه 35 سوره محمد صلیالله علیه واله وسلم به بررسی دیدگاه مفسرین در رفع تناقض از آیات فوقالذکر و نقد دیدگاه مفسرین پرداخته شده است.
آیات قرآن ناظر بر موضوع روابط خارجی
خداوند متعال شرایط و ضوابط روابط دیپلماتیک مسلمانان با کفار را طی آیات جهاد و صلح تبین کرده است. در این مقاله که بررسی آیات مشکله صلح است بر روی آیات 58، 61 و 62 سوره مبارکه انفال و آیه 35 سوره مبارکه محمد صلیاللهعلیهوالهوسلم مطالعاتی بهمنظور رفع تناقض با تکیه بر آراء مفسرین به عمل آمده است. به طور مثال در آیه 61 سوره انفال که به آیه صلح شهرت دارد خداوند خطاب به پیامبر اذن به صلح با کفار را میدهد ولی در آیه 35 سوره محمد صلیاللهعلیهوالهوسلم مسلمانان را از صلح و سستی در برابر دشمن منع میکند. از این رو برخی مفسران در رفع تناقض ظاهر بین دو آیه شریفه قائل به نسخ شدند و برخی با رد ادله آنها به جمع دو آیه پرداختهاند؛ یا در آیه 58 سوره انفال خداوند امر به نقض قرارداد صلح در صورت خوف از دشمن کرده است ولی در جای دیگر در آیه 62 سوره انفال امر به صلح در صورت خدعه دشمن کرده است که مفسرین با ادله این به رفع تناقض پرداختهاند. در وهله نخست بهمنظور فهم آیات به بیان معانی و مفهومشناسی کلمات کلیدی آیات مدنظر پرداخته میشود سپس با بیان دیدگاه مفسرین آیات مشکل صلح مورد بررسی قرار میگیرند.
1. امر به صلح طبق آیه 61 سوره انفال
در قرآن کریم صلح بهعنوان یک اصل کلی حاکم بر روابط بینالمللی معرفی شده است. خدا در بیان این استراتژیک میفرماید:
﴿وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ﴾ «و اگر به صلح گراییدند، تو [نیز] بدان گراى و بر خدا توکل نما که او شنواى داناست.»
«وَ إِنْ جَنَحُوا... فَاجْنَحْ» جمله شرطی و از ماده «جنح» به معناى میل است (فراهیدی، 1409: 3/8؛ راغب اصفهانی، 1412: 206؛ ابنمنظور، 1414: 2/428؛ مصطفوی، 1430: 2/117). «سّلْم» در کتب لغت به معنای صلح، ضد جنگ، اسلام، بری بودن از آفات ظاهری و باطنی است (فیومی، 770: 2/287؛ فراهیدی، 1409: 7/266؛ راغب اصفهانی، 1412: 421؛ ابن منظور، 1414: 12/289). امر به صلح در این آیه بعد از غلبه ترس بر سپاه ابوجهل بهسبب قوی بودن اراده سپاه پیامبر در برابر سپاه قریش ظاهر شد و رسول خدا صلیاللهعلیهوالهوسلم با علم به احوال سپاه حریف، شخصی را نزد سپاه قریش فرستاد تا آنها را دعوت به صلح کند که با وجود تمایل برخی از سپاهیان، این درخواست با مخالف ابوجهل روبهرو شد و جنگ بدر با پیروزی سپاه اسلام به پایان رسید (طبرسی، 1372: 4/180؛ طباطبائی، 1417: 9/29؛ مکارم شیرازی و دیگران، 1374: 7/98).
2. نهی از سستی در صلح بر طبق آیه 35 سوره محمد صلیاللهعلیهوالهوسلم
در آیه 35 سوره محمد صلیاللهعلیهوالهوسلم خداوند به تشریح صلحی میپردازد که با انعقاد آن منافع مسلمین به خطر میافتد. خداوند در این آیه میفرماید:
﴿فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَی السَّلْمِ وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ ولله معکم ولن یترکم اعمالکم﴾ «پس شما مسلمانان سست نشوید و مشرکین را به صلح و صفا دعوت مکنید در حالى که شما پیروز و دست بالایید و خدا با شما است و هرگز پاداش اعمالتان را کم نمىکند.»
«تَهِنُوا» از واژة «وهن» به معنای ضعف در خلقت یا اخلاق است (راغب اصفهانی، 1412: 887) که در اینجا مراد آیه ضعف روحى است (قرشی، 1412: 7/256) و جمله «تَدْعُوا إِلَی السَّلْمِ» عطف است بر «لا تَهِنُوا» از این رو معنای «لا تَدْعُوا إِلَی السَّلْمِ» را میدهد (طباطبائی، 1417: 18/248).
3. امر به شکستن عهد در صورت ترس از خلف وعده دشمن بر طبق آیه 58 سوره انفال
قرآن کریم ادامه صلح را در صورت وجود سوءظن قطعی به وعده دشمن، صلح ذلیلانه میداند و امر به نقض عهد میکند. آیه 58 سوره انفال در این راستا میفرماید:
﴿و إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیهِمْ عَلی سَواءٍ إِنَّ اللَّهَ لا یحِبُّ الْخائِنِین﴾ «و چنانچه از خیانتکارى گروهى (از معاهدین خود) سخت مىترسى در این صورت تو نیز با حفظ عدل و درستى، عهد آنها را نقض کن، که خدا خیانتکاران را دوست نمىدارد.»
«تَخافَنَّ» از مصدر «الخوف» به معنای ترس از امری زشت و ناپسند از روى علامت مظنون یا معلوم میباشد (راغب اصفهانی، 1412: 303). در تفاسیر در معنا اصطلاحی واژه خوف آمده است: (علامتهایی از اینکه امری خطرناک و لازم الاحتراز در شرف وقوع است ظاهر شود) (طباطبائی، 1417: 9/113). «خِیانَةً» از مصدر الخون به معنای شکستن عهد و امانت است (راغب اصفهانی، 1412: 305؛ فیومی، 1414: 2/184). این آیه در شأن قوم بنىقینقاع نازل شده است. این طایفه در جنگ بدر عهد خود را نقض کردند و رسول خدا صلیاللهعلیهوالهوسلم در نیمه شوال سال دوم هجرت بعد از بیست و چند روز از واقعه بدر بهسوی آنان لشکر کشید (طوسی، 1372: 4/850).
4. امر به انعقاد قرارداد صلح در صورت خدعه دشمن بر طبق آیه 62 سوره انفال
قرآن انعقاد صلح را در شرایطی که سوءظن به دشمن از روی حدس و گمان باشد را جایز میداند. آیه 62 سوره انفال در تبیین این دستورالعمل سیاست خارجه میفرماید:
﴿وَ إِنْ یرِیدُوا أَنْ یخْدَعُوک فَإِنَّ حَسْبَک اللَّهُ هُوَ الَّذِی أَیدَک بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِین﴾ «و اگر دشمنان به فکر فریب دادن تو باشند البته خدا تو را کفایت خواهد کرد، اوست که به نصرت خود و یارى مؤمنان تو را مؤید و منصور گردانید.»
«خدعه» به معنای مکر و حیله است. در فرهنگ لغت لسان العرب آمده است: بیان کردن چیزی برخلاف آنچه پنهان است (ابن منظور، 1414: 8/162) و در اصطلاح به معنای فریب دادن فرد بهگونهای که قرائن و شواهد مکر از طرف مقابل پنهان باشد (مغنیه، 1424: 3/503؛ عاشور، بیتا: 9/150؛ فخر رازی، 1420: 11/291). در این آیه شریفه ضمیر خطاب متوجه پیامبر است و ضمیر غایب در «یرِیدُوا» و «یخْدَعُوا» کفاری میباشند که خداوند امر به صلح با آنها را در قسمت «وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ» داده است و در ادامه آیه پیامبر را حتی در صورت خدعه دشمن با یادآوری کفایت خدا بر امور بندگان امر به انعقاد قرار داد صلح میکند.
دیدگاه مفسرین فریقین بر رفع تناقض از آیه 61 سوره انفال و آیه 35 سوره محمدصلیاللهعلیهوالهوسلم
خداوند در آیه 61 سوره انفال، پیامبر را به استجابت دعوت صلح با کفار در صورت تمایل کفار امر میکند ولی در آیه 35 سوره محمد صلی الله علیه و اله و سلم مسلمانان را از سستی و صلح با کفار منع میکند. از این رو مفسرین براساس دیدگاههای تفسیری خود به رفع تناقض ظاهری دو آیه پرداختهاند.
برخی مفسرین معتقد به نسخ آیه هستند و برخی برخلاف دیدگاه قائلین به نسخ، بر این باورند که دو آیه فوقالذکر هریک منطبق بر شرایطی هستند و از قاعده نسخ پیروی نمیکنند. در ادامه دیدگاههای مفسران بررسی میشود.
1. نسخ آیه 61 سوره انفال با آیه 35 سوره محمد صلیاللهعلیهوالهوسلم
سیوطی از سدی نقل کرده است که آیه 61 سوره انفال با آیه 35 سوره محمد صلیاللهعلیهوالهوسلم نسخ شده است (سیوطی، 1404: 3/199). قرطبی نیز مینویسد: ابنعباس آیه 35 سوره محمد صلی الله علیه واله وسلم ناسخ آیه 61 سوره انفال میداند (قرطبی، 1368: 8/41). قمی با استناد به روایتی از امام صادق علیهالسلام بر این نسخ صحه گذاشته است (قمی، 1367: 1/279). علامه طباطبائی نیز به نقل این روایت بدون نقدی در رد یا اثبات این نظریه پرداخته است (طباطبائی، 1417: 9/243). سبزواری نجفی و فیض کاشانی نیز حکم به نسخ آیه دادهاند (سبزواری نجفی، 1406: 3/297؛ فیض کاشانی، 1418: 2/1178).
2. بررسی و نقد دیدگاه قائلین به نسخ آیه 61 سوره انفال با آیه 35 سوره محمد صلی الله علیه و اله و سلم
در بررسی سندی روایات نسخ آیه 35 سوره محمد صلیاللهعلیهوالهوسلم ذکر چند نکته لازم است:
الف. روایت منتسب به امام صادق علیهالسلام در ادامه روایتی است که در تفسیر نعمانی ذکرشده است؛ نعمانی در سلسله سند روایت تفسیری خود شش راوی را نام میبرد: از جمله «حسن بن علی بن حمزه» که ضعیف و فردی به نام «احمد بن یوسف بن یعقوب جعفی» که مجهول است و چون نتیجه هم تابع اخسّ روات است؛ پس سند این روایت معتبر نیست (استادی،1383: 74).
ب. روایاتی که نسخ آیه صلح را نقل میکنند خبر واحد هستند و خبر واحد بهاتفاق دانشمندان علوم قرآنی در نسخ آیه خبر حجت نیست (صبحی صالح، 1413: 237؛ خویی، بیتا: 206).
در بررسی محتوایی روایات، همانطور که در ادامه بیان میشود، سیاق آیات بیانگر آن است که وجوب امرونهی در دو آیه مذکور مربوط به شرایط و مصالحهای میباشد. از این رو نسخ آیه 61 سوره انفال با آیه 35 سوره محمد صلیاللهعلیهوالهوسلم مردود است؛ زیرا نسخ آیه در صورتی محقق میشود که حکم آیه منسوخ بیانگر ظهور و استمرار در قانون داشته باشد که با نزول قانون بعدی ملغی شود و اگر حکم از اول محدود و موقت باشد، لغو آن حکم، نسخ محسوب نمیگردد (صبحی صالح، 1413: 267؛ معرفت، 1415: 2/247).
عدم نسخ آیات 61 سوره انفال و 35 سوره محمد صلیاللهعلیهوالهوسلم و ناظر بودن هریک به شرایط خاص
برخی صاحبنظران علوم قرآنی پیرو این اصل که برای تحقق نسخ باید میان آیه ناسخ و منسوخ تعارض حقیقی وجود داشته باشد (الزرقانی، بیتا: 2/70) و اگر دو آیه قابلجمع باشند نسخ محسوب نمیشود، با رد نسخ دو آیه فوقالذکر، رویه جمع را پیشگرفتهاند (ثقفی تهرانی، 1398: 5/14؛ میبدی، 1412: 9/196؛ طبرسی، 1413: 9/162؛ شوکانی، 1414: 2/367؛ ابنجزی، 1416: 2/284؛ طباطبایی، 1417: 9/117؛ قاسمی، 1418: 5/317؛ فضلالله، 1419: 21/80؛ حسینی شیرازی، 1424: 2/352؛ مکارم شیرازی و دیگران، 1374: 21/489؛ قرائتی، 1383: 9/102؛ طنطاوی، بیتا: 13/248؛ سمرقندی، بیتا: 20/29؛ ابوزهره، بیتا: 13/3179؛ ابن العربی، بیتا: 6/144). این گروه در رد ادعای نسخ آیه شریفه صلح، دیدگاههای مختلفی بیان کردند که در ادامه به بررسی نظرات آنها پرداخته میشود.
نهی از صلح ابتدایی و جواز صلح در صورت
برخی از مفسران شیعه بر این باور هستند که امر به پذیرش صلح در آیه ﴿إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَکلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیم﴾ مربوط به زمانی است که درخواست صلح از جانب کافر باشد و نهی درآیه ﴿فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَی السَّلْمِ﴾ را منع از پیشنهاد دادن صلح به کافر میدانند (میبدی، 1412: 9/196؛ ابن جزی، 1416: 2/284؛ طنطاوی، بیتا: 13/248؛ سمرقندی، بیتا: 20/29؛ ابوزهره، بیتا: 13/3179). در میان مفسران اهل تسنن نیز گروهی قائل به این نظر هستند (ثقفی تهرانی، 1398: 5/14؛ فضلالله، 1419: 21/80؛ قرشی، 1370: 10/207؛ قرائتی، 1383: 9/10). از دیدگاه این گروه، وجه تمایز صلح مردود و صلح مقبول این است که پیشنهاد صلح از طرف کدام گروه مطرح میشود اگر مسلمانان باشند به دلیل آنکه از روی سستی و ضعف بوده است خداوند آن را منع کرده است تا به عزت و شرف مسلمانان خدشهای وارد نشود ولی اگر کافر آن را پیشنهاد داد و تهدیدی برای مصالح نباشد ازآنجایی اسلام جنگطلب نیست، حکم قبول صلح میباشد. ابو زهره، درباره چرایی این حکم مینویسد: بر مؤمنین لازم است وقتی کافران به صلح تمایل دارند، هرچند قوی و مسلط هستند، دعوت آنها را اجابت کنند؛ زیرا هدف اسلام رفع موانع دعوت است و اگر این هدف با صلح محقق شود آن را بر جنگ ترجیح میدهد ولی اگر مشرکین از روی تکبر تمایلی به صلح نداشته باشند پیشقدم شدن در مسأله صلح با آنها سبب جنگ میشود زیرا خشم کافر فروکش نکرده است (ابوزهره، بیتا: 13/3179).
نهی از صلح در شرایط ضعف مسلمین و جواز صلح در صورت قلت کفار
شوکانی حکم آیه 35 سوره محمد صلیاللهعلیهوالهوسلم را ناظر بر منع مسالمت با کفار از روی ترس و ضعف میداند و آیه 61 انفال را حاکم بر مسالمت با کفار به خاطر مصلحت اسلام از جمله قلت مسلمانان ذکر کرده است (شوکانی، 1414: 2/367). درنتیجه این تفسیر، مسلمانان از روی ضعف و سستی نباید کافران را به صلح دعوت کنند ولی اگر مصلحتی از جمله قلت نیروی نظامی باشد؛ استجابت دعوت صلح جایز است.
جواز صلح ابتدایی و نهی از صلح در شرایط قدرتمند بودن مسلمانان
ابن العربی بر طبق آیه 61 سوره انفال پیشنهاد صلح از جانب مسلمانان را جایز میداند و نهی از مسالمت در آیه 35 سوره محمد صلیاللهعلیهوالهوسلم ناظر بر منع مسالمت با کفار در حال عزت و قدرت برمیشمارد (ابن العربی، بیتا: 876).
نهی از صلح در شرایط قدرت سپاه اسلام و جواز صلح در صورت قدرتمند بودن کفار
آیتالله خویی نیز با اشاره به آیه شریفه نیرومندى و برترى مسلمانان را علت نهی آیه 35 سوره محمد صلیاللهعلیهوالهوسلم از صلح با دشمن میداند و قبول صلح از جانب مسلمانان را جز در صورت قوی بودن کفار تجویز نمیکند (خویی، بیتا: 353 -352).
نهی از صلح ناظر بر منع مسلمانان از فرار و جواز صلح در صورت تمایل کفار
علّامه مغنیه در جمع دو آیه فوق با این استدلال که آیه 61 سوره انفال امر به صلح میکند با هرکسی که تمایل به صلح دارد و نهی در آیه 35 محمد صلیالله علیه واله وسلم ناظر بر منع مسلمانان از فرار و شکست است به رد ناسازگاری دو آیه پرداخته است. برای روشن شدن دیدگاه تفسیری ایشان لازم است که دیدگاه اسلام درباره فرار از جنگ و جایگاه آن در فقه تبیین شود.
فرار از جنگ، سبب میشود که کافر به ضعف قوای مسلمانان پی ببرد و ضربات خود را به مسلمانان شدت بخشند که سستی در دین و ذلت و خواری برای مسلمانان به همراه دارد؛ ازاینرو، قرآن کریم میفرماید: ﴿یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کفَرُوا زَحْفاً فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبار﴾ (انفال/15)؛ ولی این نهی در آیه ﴿وَ مَنْ یوَلِّهِمْ یوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَیزاً إِلی فِئَةٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ﴾ (انفال/16) در دو مورد استثنا شده است؛ بدینصورت که مجاهد رزمنده در راه خدا جان خود را رها کند و به جایی برود که برای جنگیدن محکمتر و مناسبتر باشد یا به گروه دیگر از رزمندگان بپیوندد که به یاری هم نیاز دارند در غیر این صورت به غضب خدا گرفتار خواهد شد و جایگاه او جهنم خواهد بود (مغنیه، 1424: 3/461).
تبیین فقهی بحث این است که چنانچه مسلمانان نصف کافران یا بیشتر از نصف کافران باشند؛ فرار از جنگ حرام است، مگر در دو مورد 1. کسی برای موقعیت بهتر در میدان جابهجا شود؛ 2. کسی که میرود تا افرادی را جهت کمک در جنگ بیاورد.
علامه مغنیه با این دیدگاه که ممکن است صلاح در مقاومت باشد با وجود اینکه تعداد سپاه کافر سه برابر است و ممکن است صلاح در فرار و عقبنشینی از صحنه جنگ باشد، علیرغم اینکه تعداد سپاه مسلمانان چند برابر کافر است، حکم فقهی حرام بودن فرار از جنگ بهجز در صورت دو برابر بودن ارتش کافر را رد میکند و با دادن حکم فقهی مبنی بر مخیر بودن فرمانده سپاه در فرار از جنگ یا مقاومت در میدان جنگ، تشخیص امر را به او واگذار میکند (مغنیه، 1424: 3/461). حال با توجه به فتوای فقهی مغنیه و حاکم کردن آن بر نظر ایشان درباره حکم آیه 35 سوره محمد صلیاللهعلیهوالهوسلم میتوان به این نتیجه رسید؛ فرار از کافر درصورتیکه نظر فرمانده سپاه براساس مصالحی بر مقاومت کردن در میدان جنگ باشد به سستی و ضعف مسلمانان میانجامد. بر این اساس، خداوند در آیه 35 سوره محمد صلی الله علیه و اله و سلم مسلمانان را از فرار در میدان جنگ در شرایطی که شواهدی بر پیروزی جبهه حق است منع میکند؛ بنابراین احتمالاً منظور ایشان از منع فرار از کافر در میدان جنگ، فراری است که خلاف مصلحت مسلمین باشد.
نهی از صلح در شرایط قدرت سپاه اسلام و جواز صلح قبل از شروع جنگ
در این دیدگاه شروط امرونهی مقید به قبل و بعد از شروع جنگ و قدرت نظامی سپاه اسلام ذکرشده است. آیتالله جوادی آملی امر به پذیرش پیشنهاد صلح در فضایی میداند که هنوز حملهای نشده است و نهی از دادن پیشنهاد صلح یا قبول آن در پی اوجگیری جنگ و قرار گرفتن سپاه اسلام در آستانه پیروزی ذکر میکند. ایشان بر طبق سیاق آیات ﴿ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّک بِالْحِکمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّک هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِین﴾ (نحل/125) و ﴿وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکتابِ إِلَّا بِالَّتِی هِی أَحْسَن﴾ (عنکبوت/46) که راجع به چگونگی دعوت و سخن گفتن با مشرکین و کفاراست؛ نخستین گام در دعوت بهسوی حق را استفاده از منطق صحیح، موعظه ومجادله نیکو میداند و قتال را جز بعد از دعوت به توحید و عنادورزی کافر تجویز نمیکند و از آنجایی که بعد از شروع جنگ با کسب پیروزیهایی از طرف سپاه اسلام کافران شکستخورده با نیرنگبازی پیمان صلح را پیش میکشند تا ارتش اسلام به پیروزی نهایی خود نرسد، در آیه 35 سوره محمد صلیاللهعلیهوالهوسلم نهی از قبول و پیشنهاد صلح در صورتی است که ظهور نشانههای پیروزی داده شود (جوادیآملی، 1378: 32/663). ایشان با تمایز قائل شدن بین دو آیه مذکور حکم نسخ آیه 61 سوره انفال را مردود دانسته است. وی امرونهی در انعقاد صلح با کافر اعم از پیشقدمی در صلح یا قبول آن از طرف کافر را مشروط به قدرت سپاه مسلمانان میداند. از دیدگاه ایشان، فلسفه منع از قبول صلح در آیه 35 سوره محمد صلیاللهعلیهوالهوسلم برای خنثیسازی توطئه کافر شکستخورده در میدان جنگ میباشد؛ زیرا وقتی کافر شکست خود را نزدیک میبیند با دادن پیشنهاد صلح سعی بر آن دارد که طرف مقابل خود را از ادامه پیشروی منصرف کند و فتوحات طرف مقابل را محدود و مانع از رسیدن به پیروزی نهایی شود. از این رو ایشان امر به استجابت دعوت صلح قبل از شروع جنگ را در حکم آیه 61 سوره انفال و نهی از انعقاد صلح در زمان نزدیکی به پیروزی در حکم آیه 35 سوره محمد صلیاللهعلیهوالهوسلم میداند.
بررسی و نقد دیدگاه قائلین به رد نسخ آیه 61 سوره انفال با آیه 35 سوره محمد صلیاللهعلیهوالهوسلم
با بررسی نظرات تفسیری مفسران فریقین در ذیل آیه 61 انفال و 35 محمد صلیاللهعلیهوالهوسلم و انطباق دیدگاهشان با آیات قرآن این نتیجهگیری حاصل میشود:
الف. جنح به معنای گرایش همراه عمل است و اینکه با حرف «لام» متعدی شده است باآنکه در اصل با «الی» باید متعددی میشد؛ بیانگر آن است که قبول صلح از جانب مسلمانان مشروط به گرایش راستین کافر است (جوادیآملی، 1378: 32/658). بر این اساس لفظ جنوح بهمعنای تمایل حقیقی به چیزی است و اعم از پیشقدمی و پیشنهاد است و چهبسا که کسی به چیزی مایل باشد، بدون آنکه آن را پیشنهاد کند؛ بنابراین تعبیر «وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ» در آیه شریفه به معنای آن است که اگر آنان به صلح تمایل نشان دادند و آن را قبول کردند، پیامبر به آن تمایل نشان دهد و در آن هیچ اشارهای به پیشنهاد و اینکه از کدام طرف باشد، نشده است (حسینیخامنهای، 1376: 106). آیه ﴿إِذْ یُوحِى رَبُّکَ إِلىَ الْمَلَئکَةِ أَنىِّ مَعَکُمْ فَثَبِّتُواْ الَّذِینَ ءَامَنُواْ سَأُلْقِى فىِ قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُواْ الرُّعْبَ فَاضْرِبُواْ فَوْقَ الْأَعْنَاق﴾ (انفال/12) و آیه ﴿إِذْ یُرِیکُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَیْتُمْ فىِ أَعْیُنِکُمْ قَلِیلًا وَ یُقَلِّلُکمُْ فىِ أَعْیُنِهِم﴾ (انفال/44) و شأن نزول آیه 61 سوره انفال بر این نظریه صحه میگذارند؛ بدینصورت که خداوند در جنگ بدر با کم نشان دادن تعداد دشمنان در نظر مسلمانان و انداختن رعب و وحشت در قلب دشمن (طباطبائی، 1417: 9/123) سبب شد که سپاه قریش به صلح تمایل پیدا کنند ولی این تمایل را به ظاهر ابراز نکردند و پیامبر با علم به این شرایط روحی سپاه قریش، صلح را پیشنهاد داد که با مخالفت ابوجهل جنگ بدر آغاز شد (طبرسی، 137: 4/180؛ طباطبائی، 1417: 9/29؛ مکارم شیرازی و دیگران، 1374: 7/98). بر طبق این تفسیر، حکم آیه شریفه بیانگر آن است که هرگاه دشمن به صلح تمایل نشان داد و مصلحت در صلح بود دلیلی ندارد که همچنان جنگ ادامه داده شود. در اینجا حکم بر جواز قبول صلح است که در مورد پیامدهای آن باید بر خدا توکل کرد.
ب) آیه 61 انفال درصدد بیان اصل مشروع بودن صلح است شرط مشروع بودن صلح را تمایل کافر بیان میکند؛ زیرا اگر کافر تمایل به آن نداشته باشد، صلح ذلیلانه برقرار خواهد شد. و آیه 35 سوره محمد صلیاللهعلیهوالهوسلم نهی از تسلیم در برابر کافر در شرایطی است که مصلحتی در پذیرش صلح نباشد و با قبول آن مصالحه مسلمانان در مخاطره بیفتد که این امر ناشی از سستی و ضعف درارادة مسلمانان است؛ زیرا آنچه متعلق نهی واقعشده است، ضعف در برابر کافر و از دست دادن احساس ضعف و تردید در ادامه جهاد است و دعوت به صلح بهعنوان نتیجه این ضعف و زبونی ذکرشده است که در حقیقت درخواست صلح از کافر از موضع ضعف میباشد (حسینی خامنهای، 1376: 108-106). بنابراین، در این آیه از اصل دعوت به صلح نهی نشده است بلکه از سستی و زبونی و تحمل ذلت در برابر کافر نهی شده است حال این تحمل ذلت بسته به ظرف مکان و زمان، مصادیق متفاوتی را شامل میشود که گاه صلح ابتدایی از جانب مسلمانان در صورت قریب بودن پیروزی سپاه اسلام است (جوادیآملی، 1378: 32/663) یا عدم تمایل کافر به صلح و گاه استجابت دعوت صلح کافر در صورت برتر بودن سپاه اسلام میباشد (خویی، بیتا، 352-353؛ ابن عربی، بیتا: 6/876). درنتیجه، میتوان در جمع آیات 61 سوره انفال و 35 سوره محمد صلیاللهعلیهوالهوسلم گفت: حکم منع از صلح با کافر در شرایطی محقق میشود که مسلمانان از روی ضعف اراده با کافر مسالمت کنند ولی امر به مسالمت با کافر صحهای بر اصل معاهده با کفار بهشرط تأمین مصالحه مسلمانان و تمایل کافر مبنی به صلح است که در این صورت مسلمانان در عین تفویض امر به خدا باید هوشیارانه تحرکات کافر را رصد کنند و از نیرنگ آنها غافل نشوند.
3. دیدگاه مفسرین فریقین در رفع تناقض از آیه صلح و آیه 58 سوره انفال
در آیه سوره 58 انفال خوف از خیانت کافر مجوّزی برای نقض عهد از طرف پیامبر است در مقابل در آیه 61 و 62 انفال، خداوند پیامبر را مأمور به پذیرش صلح با توکل بر خدا حتی در صورت ظن به خیانت کافر کرده است. این آیات در ظاهر با هم متناقض هستند و مفسرین فریقین با رویکرد قرآنی خود به رفع این تناقض پرداختهاند که در ادامه دیدگاه تفسیری آنها بررسی میشود.
نسخ آیه صلح با آیه 58 سوره انفال
اکثریت قریب به اتفاق مفسرین شیعه (طباطبائی، 1417: 9/114-113؛ مغنیه، 1424: 3/503) و همچنین اهل تسنن (فخر رازی، 1420: 11/291؛ ابنعاشور، بیتا: 9/150) ذیل این آیه برای رفع تناقض ظاهری راه نسخ را پیش نگرفتند آنها سعی کردند با ادله قرآنی بین آیات جمع ببندند که در ادامه دیدگاه مفسرین بررسی میشود.
عدم نسخ آیات و ناظر بودن هریک به شرایط خاص
با بررسی ظاهری آیات فوقالذکر ناسازگاری ظاهری بین این دو آیه مشاهده میشود؛ ولی تفسیر دقیق از آیات همانگونه که در قسمت مفهومشناسی بیان شد. خوف: علامتهایی از اینکه امری خطرناک و لازم الاحتراز در شرف وقوع است ظاهر شود (طباطبائی، 1417: 9/113) و خدعه نیز به معنای فریب دادن فرد بهگونهای که قرائن و شواهد مکر از طرف مقابل پنهان باشد (فخر رازی، 1420: 11/291؛ ابن عاشور، بیتا 9/150) مشخص میشود که خداوند در آیه ﴿وَ إِنْ یرِیدُوا أَنْ یخْدَعُوک فَإِنَّ حَسْبَک اللَّهُ﴾ با استفاده از کلمه «خدعه» و در آیه ﴿وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیهِمْ﴾ با استفاده از کلمه «خوف» مصالحه با کافر را مشروط بر این میداند که دلایل قطعی بر نیرنگ آنها وجود نداشته باشد اما اگر از روی دلایل ظاهری به نیرنگ کافران یقین حاصل کرد، پیمان با آنها را نقض کند.
علامه طباطبائی آیه ﴿وَ إِنْ یرِیدُوا أَنْ یخْدَعُوک فَإِنَّ حَسْبَک اللَهُ هُوَ الَّذِی أَیدَک بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِین﴾ (انفال/62) را بهمنزله جوابی میداند برای سؤالِ اگر تمایل کافر به صلح از روی خدعه باشد حکم استجابت دعوت صلح چیست؟ علّامه توکل را سپردن کارها به دست خداوند بدون تلاش و کوشش خود بنده تعریف نمیکند بلکه بنده را موظف میکند در عین اینکه برای رسیدن به هدف همه اسباب ظاهری را رصد میکند و با تلاش و کوشش به راه خود ادامه میدهد ولی نباید امور مادی را بهصورت مطلق بپذیرد بلکه باید راه را به خدا بسپارد (طباطبائی، 1417: 9/113). وی در آیه 58 سوره انفال، نقض عهد با کافر را درصورتیکه علم به خیانت کافر وجود داشته باشد واجب دانسته است (طباطبائی، 1417: 9/114-113)؛ زیرا وقتی اسباب ظاهری دلالت بر خیانت کافر دارند، با توجه به اینکه عقل انسان پیامبر درونی او میباشد هم از نظر شرعی و هم عقلی غفلت از آن زیانبار هست که باید با توکل بر خدا برطبق حکم عقل درونی انجاموظیفه کرد ولی درصورتیکه دلایل قطعی بر خیانت کافر نباشد فقط احتمال خیانت باشد در این شرایط بنده با هوشیاری حرکات و رفتار کافر را رصد میکند ولی ازآنجاییکه عقل بشر محدود است نمیتواند برطبق داشتههای ظنی خود به نیت کافر بسنده کند. انسان در چنین مواردی باید از خدای مطلق که بر نیت کافر آگاه است؛ استمداد جوید و صلح را در صورت تمایل داشتن کافر بر طبق امر خدا بپذیرد و کار را به او بسپارد؛ زیرا وی کفایت امور بندگانش را میکند. بر این اساس، انسان باید در انتخاب راه درست از عقل خود در بهرهگیری از امور ظاهری استفاده کند ولی چون عقل انسان ناقص است برای رسیدن به هدف باید به عقل مطلق که خداست تکیه کند.
علامه مغنیه با طرح این سؤال که چگونه میتوان میان این دو آیه جمع کرد؟ به پاسخگویی به آن میپردازد. ایشان در جواب به این پرسش مینویسد: (در آیه 58 سوره انفال خدا به پیامبر صلیالله علیه واله وسلم دستور داد که اگر از روی دلایل قطعی به نیرنگ کافران یقین حاصل کرد پیمان با آنها را بشکند و به دشمنان اعلام کند اما در آیه 62 او را به مصالحه با آنان مأمور میکند، مشروط بر اینکه دلایل قطعی بر نیرنگ آنها وجود نداشته باشد و صرفاً احتمال آن برود، هرچند درواقع قصد نیرنگ داشته باشند؛ در چنین حالتی، پیامبر صلیالله علیه واله وسلم با آنان برحسب ظاهر رفتار میکند) (مغنیه، 1424: 3/503).
فخر رازی خوف را در دو قسم تقسیم میکند؛ ترسی که معلول آن عدم ثبات در مسأله و منازعه باشد از امور ظاهری میداند و ترسی که از نفاق و تزویر نشأت میگیرد را در حیطه امور معنوی جای میدهد. وی با مبنا قرار دادن این استدلال که صلح بر پایه ایمان وایمان بر پایه ظاهر است؛ امرونهی به صلح درآیات 61 و 58 سوره انفال را اینگونه تبیین میکند: (امر به شکستن عهد در مواردی است که در ظاهرِ امر، ترس از خیانت کافر باشد ولی درصورتیکه علت ترس خدعه کافر باشد ازآنجاییکه امری باطنی است، نباید انعقاد صلح را به آن معطوف کرد بلکه با توجه به «السَّمِیعُ الْعَلِیم» بودن خداوند به ضمیر بندگان امر انعقاد صلح را باید به او واگذار کنیم) (فخر رازی، 1420: 11/291). ابن عاشور نیز نظر مفسر فخر رازی را تأیید میکند (ابنعاشور، بیتا: 9/150).
بررسی و نقد دیدگاه مفسرین فریقین در رفع تناقض از آیه صلح و آیه 58 سوره انفال
نظرات مفسرین بیانگر آن است که دیدگاههای مفسرین فریقین در رفع ناسازگاری آیات فوقالذکر اختلافی دیده نمیشود و آنها معتقد هستند وقتی خداوند امر به صلح میکند که در ظاهر امر خیانتی از جانب کافر مسلمانان را تهدید نکند ولی به آنها هشدار میدهد که امکان خدعه کافر بعد از قرارداد صلح است و مسلمانان با تدبیر حکیمانه باید بهگونهای برخورد کنند که در صورت ظهور علائمی مبنی بر نقض عهد کافر به ابطال قرارداد اقدام کنند؛ ولی ظن به خیانت کافر چون دلیل قطعی بر آن نیست، مانع از رابطه مسالمتآمیز با کافر نمیشود بلکه با توکل بر خدا باید از فرصت پیشآمده برای ترویج دین و خنثیسازی اهداف کافر استفاده کنند.
بحث و نتیجهگیری
در این نوشتار آیات بهظاهر متناقض صلح با تکیه بر آراء مفسرین مورد بررسی قرار گرفت و نتایج زیر حاصل شد.
1. برخی از مفسرین با استناد به روایات، حکم به نسخ آیه 61 سوره انفال دادهاند. از آن طرف مفسرانی که قائل به نسخ نیستند شروط متفاوتی برای آیات قائل شدند که بعضاً آراء آنها منطبق بر بطن آیات نیست از این رو نگارنده بر آن شد تا به بررسی اقوال مفسرین بپردازد. دیدگاه برگزیده در ارتباط با آیات 61 سوره انفال و 35 سوره محمد صلیاللهعلیهوالهوسلم بدین شرح است:
روایاتی که نسخ آیه 61 انفال را نقل میکنند؛ خبر واحد هستند و خبر واحد بهاتفاق علمای علوم قرآنی در نسخ آیه اعتبار و حجیت ندارد. ازنظر محتوایی نیز وجوب امر به صلح در آیه 61 سوره انفال و نهی از آن در آیه 35 سوره محمد صلیالله علیه واله وسلم مستلزم شروطی است که مصلحت مسلمین را تضمین میکند، بدینصورت که آیه 61 سوره انفال در بیان اصل مشروع بودن صلح، مشروط به تمایل دشمن است و آیه 35 محمد صلیاللهعلیهوالهوسلم نهی از سستی و ضعف نشان دادن در انعقاد صلح میباشد که مصلحت مسلمانان را تهدید میکند ازاینرو حکم این دو آیه به دلیل اینکه بیانگر ظهور و استمرار در قانون نیستند از حیطه نسخ خارج میشوند. افزون بر این، حکم منع از صلح با کافر بسته به شرایط زمانی است گاه صلح در اوج قدرت سپاه است و گاه صلح در شرایط ضعف میباشد؛ درنتیجه به طور یکسان نمیتوان حکم آیه 35 سوره محمد صلیاللهعلیهوالهوسلم را مشروط به امر واحد کرد بلکه عامل مصلحت که متغیر شناوری است تقیید آیه را مشخص میکند.
2. آیات 58 و 62 سوره انفال شبهه تناقض را به دلیل دو حکم بهظاهر متمایز ایجاد کرده است. از جمعبندی و تحلیل دیدگاه مفسرین این نتیجه حاصل شد که با اگر دلایل قطعی دال بر خیات کافر احراز شود نهتنها انعقاد صلح جایز نیست بلکه پیشقدم شدن در نقض قرار داد واجب است زیرا خوف در آیه 58 سوره انفال دال بر ترس از امور ظاهری است ولی در صورت سوءظن به دشمن و صرف احتمال خیانت بدون ادله قطعی برای اثبات خدعه دشمن امر به صلح با توکل بر خدا شده است زیرا خدعه امری باطنی است که ادله ظاهری بر آن حاکم نیست و انسان به دلیل علم محدود خود نمیتواند حکم قطعی به آن بدهد بلکه در صورت فراهم بودن شروط صلح، خداوند امر به صلح و واگذاری امر به علم خدا کرده است.