نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی دکتری علوم قرآن و حدیث، دانشگاه تربیت مدرس
2 دانشجوی دکتری تفسیر تطبیقی، دانشگاه قم
چکیده
«قسط» یکی از مفاهیم کلیدی در قرآن کریم و ناظر به انگاره عدالت است. این انگاره در حوزههای مختلف علوم انسانی نظیر علوم سیاسی، اقتصاد، حقوق و مطالعات اجتماعی مورد توجه است. گرچه عالمان مسلمان - و از جمله لغتشناسان- درباره مفهوم قسط مطالعه کرده و درنهایت مؤلفههای معنایی «عدالت» و «سهم و نصیب» را برای آن برشمردهاند، اما ازآنجاکه مفهوم عدالت، خود تیرگی معنایی دارد و مؤلفههایش روشن نیستند، همچنان جای یک مطالعه معناشناختی درباره این مفهوم کلیدی قرآنی حس میشود. نگارنده در این مقاله قصد دارد با بهرهگیری از نظریات مختلف در حوزه معناشناسی، نظیر روابط همنشینی، حوزههای معنایی و مؤلفههای معنایی و نیز استفاده از روشهای متنوع زبانشناسی تاریخی مانند ریشهشناسی، گونهشناسی و مطالعات زبانهای سامی، تحلیلی معناشناختی از واژه قرآنی «قسط» ارائه دهد. در قدم اول مؤلفههای معنایی واژه قسط براساس ریشهشناسی این واژه کشف میشوند. در قدم بعد نیز با استخراج حوزههای معنایی کاربرد قسط در قرآن کریم، حضور این مؤلفههای معنایی در بافت کاربرد آیات سنجیده خواهد شد. نتیجه آنکه قسط دارای مؤلفههای معنایی «قانون»، «حق و نصیب» و «حق و راستی» است و در قرآن کریم، در حوزههای احکام حقوقی، احکام قضایی، احکام معاملات اقتصادی و عدالت در کنشهای اجتماعی به کار رفته است.
کلیدواژهها
مقدمه
مفهوم «عدالت» در علوم انسانی نوین، در حوزههای مختلف نظیر علوم سیاسی، اقتصاد، حقوق و مطالعات اجتماعی مطرح شده و مباحث گستردهای را به خود اختصاص داده است. بااینحال این مفهوم ازنظر معناشناسی «تیرگی معنایی»[1] دارد؛ یعنی مؤلفههای معنایی، حوزههای معنایی آن و همچنین مصادیقی که به آن ارجاع میدهد، بهخوبی روشن نیستند. تحلیل مؤلفهای راهی برای ارائه «شفافیت»[2] در معنای این مفهوم است. در ورود به مبحث عدالت در قرآن کریم، آنچه در بدو نظر جلب توجه میکند آن است که واژگانی که در قرآن کریم به مفهوم عدالت اشاره دارند، متنوعاند و میتوان دستکم به دو واژه «قسط» و «عدل» در این زمینه اشاره کرد. برای پاسخ به این پرسش که دو مفهوم قسط و عدل چه تفاوتی با یکدیگر دارند و هرکدام ناظر به چه درکی از انگاره عدالت هستند، تنها راه، تحلیل مؤلفهای این دو مفهوم است. درواقع باید گفت ما در قرآن کریم با یک الگوی عدالت سروکار نداریم و دستکم با دو الگو که قسط و عدل نمایانگر آن دو هستند، مواجهیم. همچنین پاسخ به این پرسش که مفهوم نوین عدالت در علوم انسانی (Justice)، به کدامیک از دو مفهوم قسط یا عدل نزدیکتر است، درگرو پیمودن همین مسیر است.
در این مقاله بر آنیم تا به تحلیل مؤلفهای[3] مفهوم قرآنیِ «قسط» بپردازیم و مؤلفهها و حوزههای معنایی آن را استخراج کنیم تا بتوانیم درکی دقیقتر از این مفهوم داشته باشیم. تحلیل مفهوم «عدل» از همین منظر نیز جداگانه در نگاشتهای دیگر مورد بررسی قرار خواهد گرفت. بدین ترتیب است که صورتبندی قرآن کریم از مفهوم عدالت، که در قالب دو الگوی «قسطمحور» و «عدلمحور» تجلی یافته، روشنتر خواهد شد. این مقاله بنا دارد تنها به تبیین الگوی قسطمحور عدالت در قرآن کریم بپردازد.[4]
در بخش اول، آرای لغتشناسان درباره مفهوم «قسط» و مؤلفههای معناییای که آنان برای این واژه ذکر کردهاند، مرور خواهد شد. در بخش دوم، با استفاده از روش ریشهشناسی و مبتنی بر مطالعات زبانهای سامی، واژه «قسط» با واژههای مرتبط از دیگر زبانهای سامی و غیرسامی، مقایسه میشود تا بتوان برای این واژه، ریشهای دقیق بازجست. حاصل این بخش، کشف مؤلفههای معنایی در ریشه قسط است. در بخش سوم نیز چند واژه در معنای عدالت، از تعدادی زبان انتخاب شده و براساس ریشهشناسی کاویده شدهاند. این بخش به ما نشان میدهد که مؤلفههای معنایی قسط عربی، در واژگانی از دیگر زبانها نیز وجود دارد و بنابراین امکان مقایسه قسط با مفاهیم مشابه از دیگر زبانها نیز امکانپذیر است؛ بهویژه واژه انگلیسی Justice که در علوم انسانی نوین، جایگاهی خاص دارد. در بخش چهارم تلاش شده است تا از منظر معناشناسی، تحلیلی بر کاربرد قسط در آیات قرآن کریم ارائه شود. ابتدا همنشینهای قسط در آیات استخراج شدهاند و سپس براساس آنها، حوزههای معنایی کاربرد قسط از یکدیگر تفکیک گشتهاند. حوزههای کاربرد قسط در آیات قرآن کریم، نشاندهنده مؤلفههایی هستند که واژه «قسط» در خود قرآن کریم پیدا کرده است. این مؤلفهها را میتوان در کنار مؤلفههای حاصل از ریشهشناسی قرار داد و به شبکهای معنایی از آنها دست یافت. با کمک این شبکه معنایی است که میتوان نسبت صورتبندی قرآن کریم از عدالت را با نظریات عدالت در علوم انسانی نوین سنجید.
برای ورود به تحلیل معناشناسی واژه «قسط»، نخست لازم است چند مفهوم بنیادی در علم معناشناسی را مطرح سازیم و سپس آنها را در مورد مطالعه خود به کار ببندیم. این مفاهیم عبارتاند از: ریشهشناسی، مؤلفههای معنایی، روابط همنشینی، معنای صریح و معنای ضمنی و حوزههای معنایی.
ریشهشناسی
مطالعه تاریخ تحولات لفظی و تغییرات معنایی یک واژه منفرد را «ریشهشناسی»[5] میگویند (Campbell, 1998: 4-5). ریشهشناسی میتواند منشأ پیدایش یک واژه، صورت پیشینی آن و معنای قبلیاش را نمایان سازد.
بر پایه یافتههای زبانشناسان، زبان عربی یکی از زبانهای خانوادهای کلان به نام «زبانهای سامی»[6] است. این خانواده زبانی شامل زبانهایی نظیر: عربی، عبری، سریانی، آرامی و انواع آن، اکدی، عربی جنوبی و نیز زبان حبشی است (Orel & Stolbova, 1995: xi). برای ریشهشناسی یک واژه در زبان عربی، نیاز به «مطالعه تطبیقی»[7] میان آن واژه با «همزاد»[8]های آن در دیگر زبانهای سامی است. گاه نیز واژه عربی، در زبانهای سامی همزادی ندارد و این امر غالباً حاکی از وامواژه بودن آن، از زبانی غیرسامی است.
مؤلفههای معنایی
معنای هر واژه، خود از مؤلفههایی ترکیب یافته است که میتوان آنها را از طریق «تحلیل مؤلفهای»[9] بازشناخت (صفوی، 1387: 277). برای این منظور باید توجه داشت که دو عامل در شکلگیری مؤلفههای معنایی[10] یک معنا، مؤثرند: عامل نخست، ریشه آن معناست. هر معنا خود برآمده از یک معنای پیشین است و این معنای پیشین، میتواند بهمثابه یک مؤلفه، در معنای جدید حضور داشته باشد. این امر در حوزه «معناشناسی تاریخی» مطالعه میشود. معناشناسی تاریخی، مطالعه تغییرات یک معنا در طول حیات آن است (Campbell, 1998: p221-222). ریشهشناسی بهعنوان ابزاری کارآمد، میتواند به کشف مؤلفههای معنایی در ریشه هر واژه یاری رساند.
عامل دوم در تعیین مؤلفههای معنایی یک واژه، همنشینهای آن معنا در بافت کاربردش هستند که مؤلفههایی را به آن معنا میافزایند. وقتی واژهای در بافتهای متعددی به کار برود، در هر بافت میتواند همنشینهای جدید و درنتیجه، مؤلفههای معنایی جدید کسب کند.
روابط همنشینی
هر عنصر زبانی، آنگاه که در یک جمله یا متن به کار میرود، با عناصر زبانی دیگری در همان جمله و متن ارتباط برقرار میکند. این ارتباط را «همنشینی»[11] مینامند (پالمر، 1366: 159). عناصر همنشین، بر معنای واژه تأثیر میگذارند و مؤلفههایی را بدان میافزایند. همچنین میتوانند «حوزه معنایی» کاربرد آن واژه را نشان دهند.
معنای صریح و معنای ضمنی
معنای صریح[12] یک واژه، مدلول مستقیم آن واژه است. در مقابل، هر واژه معناهایی نیز دارد که آن واژه آنها را تداعی میکند. این معانی را معانی ضمنی[13] مینامند (پالمر، 1366: 39-40). باید توجه داشت که هر یک از مؤلفههای معنایی یک واژه، ممکن است در هسته مرکزی معنای آن قرار گیرند یا به حاشیه آن رانده شوند و درنتیجه، معنای صریح یا ضمنی آن واژه را شکل دهند.
حوزههای معنایی
یک حوزه معنایی[14]، مجموعه واژگانی است که یک مؤلفه معنایی مشترک دارند و درنتیجه میتوانند همحوزه تلقی شوند (صفوی، 1387: 189-190). برای کشف حوزههای معنایی یک واژه، میتوان از همنشینهای آن واژه کمک گرفت. در ادامه به مروری بر نظرات لغتشناسان درباره واژه «قسط» خواهیم پرداخت.
1. مؤلفههای معنایی «قسط» نزد لغتشناسان
لغتشناسان مسلمان در قاموسهای عربی، هنگام بحث از ریشه «قسط» معانی متعددی را برای آن برمیشمارند. اصلیترین معانی ذکرشده در این قاموسها بدین قرارند:
عدل و جور
دیدگاه اغلب لغویان مسلمان آن است که ریشه سهحرفی قسط، دو معنای متضاد «عدل و داد» و «جور و ظلم» دارد (برای نمونه: ابندرید، 1988: 2/836؛ ابنفارس، 1404: 5/85-86)؛ از همین رو بسیاری از واژهشناسان، این واژه را در شمار اضداد آوردهاند (ابنسکیت، 1913: 174؛ ابنانباری، 1407: 58). بازتاب این دیدگاه در تفاسیر قرآن بهوفور یافت میشود (برای نمونه: ابوحیان آندلسی، 1420: 2/738).
لغتشناسان به این نکته توجه دادهاند که در قرآن کریم، ریشه قسط دارای دو ساخت متفاوت با دو معنای متضاد است: «قَسَطَ یقسِط ویقسُط قَسطا و قُسوطا فهو قاسِط» به معنای جور؛ «أقسَطَ یُقسِط قِسطا وإقساطا فهو مُقسِط» به معنای عدل است (راغباصفهانی، 1412: 670؛ ابنمنظور، 1414: 7/377-378).
صورت باب افعال «أقسط یُقسِط»، با مصدر «القِسط» بهمعنای عدل و اسم فاعل «المُقسط» به معنای عادل، بارها در قرآن کریم به کار رفته است. مشهورترین معنایی که این ریشه در قرآن کریم داراست نیز همین معنای عدل است. برای نمونه میتوان به این دو آیه اشاره داشت: ﴿وَإِن طائِفَتانِ مِنَ المُؤمِنینَ اقتَتَلُوا فَأَصلِحُوا بَینَهُما ... وَأَقسِطُوا إِنَّ اللَهَ یحِبُّ المُقسِطینَ﴾ (حجرات/9) و ﴿لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیناتِ وَأَنزَلنا مَعَهُمُ الکتابَ وَالمیزانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالقِسطِ﴾ (حدید/25). بسامد مشتقات ریشه قسط در این معنای خاص در قرآن، 23 بار است.
در مقابل، صورت ثلاثی مجرد قسط به معنای مشهور ظلم و بیداد، تنها دو بار و هر دو نیز بهصورت اسم فاعل «القاسطون» در قرآن کریم آمده است: ﴿وَأَنَّا مِنَّا المُسلِمُونَ وَمِنَّا القاسِطُونَ فَمَن أَسلَمَ فَأُولئِک تَحَرَّوا رَشَداً. وَأَمَّا القاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ (جن/14-15). صورت فعلی «قَسَطَ» در این معنا را میتوان در خطبه شقشقیه نیز مشاهده کرد: «فَلَمَّا نَهَضتُ بِالأَمرِ نَکثَت طَائِفَةٌ وَمَرَقَت أُخرَی وَقَسَطَ آخَرُونَ...» (نهجالبلاغه: 49، خطبه 3). نیز واژه «قاسطین» در حدیثی از حضرت علی علیهالسلام 7 بهصورت «أمِرتُ بِقتالِ الناکثِینَ والقاسِطِینَ والمارِقِین» آمده که بازتاب بسیاری در منابع تاریخی و روایی دارد (بلاذری، 1417: 2/138؛ ابنبابویه، 1362: 1/145).
سهم و نصیب
یک معنای دیگر در ریشه «قسط» که لغتشناسان بدان اشاره کردهاند، معنای «الحصة والنصیب» است. این معنا را میتوان در کاربرد باب تفعیل این ریشه یعنی «تقسیط» دید که به معنای تفریق و تقسیم خراج، نفقه و... به اجزایی است (خلیل بن احمد، 1410: 5/71؛ ابنفارس، 1404: 5/86؛ ابنمنظور، 1414: 7/377). در فقه، اصطلاح «تقسیط» از همین معنا ساخته شده و به معنای تقسیم دِین به قسمتهایی است تا بتوان آن را بهتدریج پرداخت کرد (عبدالرحمان، بیتا: 1/428). به هر یک از این قسمتهای قابل پرداخت نیز «قسط» میگویند و جمع آن «أقساط» است. همین معنا وارد فارسی شده و در تعبیر «قسط بانکی» کاربردی روزمره دارد. همچنین این معنا را میتوان در تعبیر مشهور «له قِسطٌ مِنَ الثَّمَن» مشاهده کرد.
بدینترتیب میتوان گفت لغتشناسان برای مفهوم «قسط»، مؤلفههای معنایی «عدل»، «جور» و «سهم و نصیب» را قائلاند. ارزیابی این مؤلفهها درگرو ارائه ریشهشناسی این واژه است که به آن میپردازیم.
2. مؤلفههای معنایی در ریشهشناسی «قسط»
در این بخش به ریشهشناسی واژه ثلاثی «قسط» و پیجویی تبار آن در زبانهای سامی و غیرسامی خواهیم پرداخت. خواهیم دید که این واژه ریشه واحدی ندارد و میتوان ریشههای متعددی برایش بازجست. ابتدا به توضیح هریک از این ریشهها میپردازیم و سپس نسبت آنها را با یکدیگر مشخص خواهیم کرد. بدینترتیب امکان ارزیابی آرای لغتشناسان درباره مؤلفههای معنایی قسط نیز فراهم خواهد آمد.
ریشه اول: واژهای یونانی به معنای قاضی
اصلیترین معنایی که واژه قسط در قرآن کریم داراست و لغتشناسان نیز بهروشنی به آن اشاره کردهاند، معنای «عدل» است. حال لازم است این معنا از ریشه قسط در زبانهای سامی و غیرسامی مجاور با زبان عربی پیجویی گردد تا بتوان ریشهای مطمئن برای این واژه به دست آورد.
یکی از واژگانی که احتمال دارد رابطهای ریشهشناختی با قسط عربی در این معنا داشته باشد، واژهای یونانی بهصورت δικαστης (dikastēs) و به معنای «قاضی» است (Liddell & Scott, 1996: 429). این واژه در انتقال به زبان سریانی بهصورت ܕܝܩܣܛܐ (دیقسطا) درآمده است و به همان معنای قاضی است (Costaz, 2002: 69). در مرحله بعد و در انتقال این واژه به زبان عربی، اتفاقی درخور توجه و از جنس حذف رخ داده است.
توضیح آنکه در زبان سریانی، «ܕܝ» (دی-) و «ܕ» (د-)، آوند ملکی[15] است که به ابتدای برخی کلمات داخل میشود؛ همان که معادلش در زبان عربی، «ذی» است (Costaz, 2002: 56 & 63). در این میان، این امکان برای عربها وجود داشته است که براساس یک «ریشهشناسی عامیانه»[16]، «دی-» را زائدهای دستوری بینگارند و این واژه را بهصورت «ذی قسط» تصور کنند. بدینترتیب چنانچه «ذیقسط» ـ در معنای مفروض: صاحب قسط ـ به معنای قاضی باشد، «قسط» میتواند معنای عدالت به خود گیرد؛ با این تحلیل که یک قاضی، مجری عدالت است و براساس عدل و انصاف قضاوت میکند. زائد پنداشتن «دی-» آغازین و حذف آن، در وامواژههایی که اصالتی یونانی دارند و از طریق زبان سریانی به فرهنگِ زبانیِ قوم عرب راهیافتهاند، شواهد بسیاری دارد. برای نمونه میتوان به این واژگان اشاره کرد:
الف) «زنطاریه» به معنای اسهال خونی برگرفته از واژه یونانی δυσεντερια (dusenteria)؛
ب) «افنس» به معنای دارای صدای ناساز و ناهمخوان مأخوذ از واژه یونانی διαϕωνος (diafounos)؛
ج) واژه معروف «ابلیس» برگرفته از واژه یونانی διαβολος (diabolos) (Jeffery, 1938: 48).
همچنین باید به پژوهشی درباره واژه قرآنی «قیّوم» ارجاع داد که اثبات کرده، واژه قیوم از δικαιωμα (dikaiuma) یونانی ساخت یافته و به معنای قاضیِ عادل است (پاکتچی، 1390: 20-23). نکته درخور توجه آنکه ریشه این واژه با dikastēs پیشگفته، یکسان است و از همین رو، قیّوم با قسطِ وامواژه از یک ریشهاند؛ گرچه تغییر و تحولاتی که در مسیر انتقال از زبان مبدأ به مقصد، بر این دو واژه حادث شده، این اشتراک را غریب و بعید ساخته است.
بدینترتیب کیفیت انتقال این واژه از یونانی به سریانی و سپس عربی و سیر تغییرات لفظی و تحولات معنایی آن، چنین است:
جدول 1. مراحل انتقال واژه «قسط» از یونانی به عربی
ترتیب |
زبان |
واژه |
معنا |
1 |
یونانی |
دیکاستِس |
قاضی |
2 |
سریانی |
دیقِسطا |
قاضی |
3 |
عربی |
[ذی] قِسط |
|
قسط |
عدالت (قضایی) |
در بازگشت به واژه dikastēs باید گفت این واژه، خود مشتق از ریشه δικη (dikē) است که معانی متعددی را در بردارد. مهمترین آنها بدین قرارند: 1. آداب و رسوم، 2. حقوحقوق، 3. قضاوت، 4. دادخواهی، 5. محاکمه، 6. دیه، مجازات (Liddell & Scott, 1996: 430). همچنین صفت δικαιος (dikaios) از همین ریشه، دارای معانی راست و درست، حق، واقعی، عادل و قانونمند است (Liddell & Scott, 1996: 429). واژه dikastēs در فرهنگ یونانی، جایگاهی کلیدی و مهم در حوزه قضاوت و دادگستری دارد. معانی متعدد ریشه dikē و نیز دیگر مشتقات آن، بیانگر همین بافت معناییاند. در انتقال واژه از زبان یونانی به سریانی، معانی ریشه dikē که در واژه dikastēs در قالب معانی ضمنی حضور دارند، به زبان سریانی نیز راه مییابند. گفتنی است که خود dikē و مشتقات متعددش در زبان سریانی به کار میروند:
الف) δικη (dikē) به معنای «حق»؛
ب) δικανικος (dikanikos) به معنای «حقوقدان»؛
ج) δικανικον (dikanikon) به معنای «محکمه»؛
د) δικαιοματα (dikaiomata) به معنای «احکام قضایی»؛
هـ) δικαστηριον (dikastērion) به معنای «محکمه قضایی» (Costaz, 2002: 69).
بدینترتیب در انتقال dikastēs از یونانی به سریانی و سپس به عربی، میتوان این احتمال را مطرح ساخت که مؤلفههای معناییِ ریشه مذکور در زبان مبدأ، به زبان مقصد یعنی سریانی و عربی نیز راه یافته باشند. بهبیاندیگر، میتوان گفت قسط عربی نیز در بافت امور قضایی و دادگستری پدید آمده و بیشتر بهنوعی عدالت حقوقی و قضایی دلالت دارد. این مطلب را در بخشهای بعد بهصورت روشنتر بیان خواهیم کرد.
آنچه میتوانست زمینه ورود مفهوم «قسط» از یونانی به سریانی و سپس عربی را فراهم آورد، تأثیر زبان یونانی بر زبانهای سامی رایج در منطقه آسیای مقدم ـ شرق مدیترانه یعنی شام و فلسطین ـ بوده است. این تأثیر ازآنروست که یونانی، زبان رسمی دولت بیزانس در آسیای صغیر طی سدههای متمادی پیش از اسلام بوده است. این نفوذ بهویژه در حوزه واژگان و مفاهیم مرتبط با نظام حقوقی- قضایی قابلمشاهده و پیجویی است؛ ازآنرو که نظام دادگستری امپراتوری روم شرقی، حتی در مناطق همجوار نیز نظامی خواستنی و پذیرفته بوده است (پاکتچی، 1390: 22. برای توضیحات بیشتر: اخوان طبسی و میرحسینی، 1395: 120-122).
ریشه دوم: «قشط» آرامی و سریانی، در معنای حق و عدل
یک تبار دیگر برای قسط که این بار در زبانهای سامی یافت میشود (برخلاف تبار قبلی که غیر سامی بود)، ریشهای بهصورت קשׁט (قشط) در شاخه آرامی از زبانهای سامی شمالی است که عموماً در منطقه شام و فلسطین رواج داشتهاند. این ریشه با «قسط» عربی رابطهای مستقیم دارد (Jeffery, 1938: 238). در زبان آرامی ترگومی، دو واژه קְשׁוֹט (قشوط) و קוּשְׁטָא (قوشطا) به معانی راست و درست، حقیقت و درستکاری آمدهاند (Jastrow, 1903: 2/1439). در زبان مندایی از همین شاخه، ریشه KS̆Ṭ (کشط) به معنای راست بودن و صادق بودن (Macuch, 1963: 224) و در کتیبههای پالمیری نیز ریشه QS̆Ṭ (قشط) به معنای «آنچه قانوناً درست است» و «حق قانونی» به کار رفته است (Hoftijzer, 1995: 1038). در لهجه فلسطینی-مسیحی از زبان آرامی ܩܫܛܐ (قشطا) به معنای راست و درست وجود دارد (Jeffery, 1938: 238) و در زبان عبری نیز واژه קשְׁטְ (قشط) به معنای حقیقت، تحت تأثیر آرامی به کار رفته است (Gesenius, 1939: 905؛ مشکور، 1357: 2/698).
اما معانی و کاربردهای این ریشه در زبان سریانی، به همزاد خود در عربی بسیار نزدیک میشوند. هم در زبان سریانی کلاسیک و هم سریانی نو، واژه ܩܘܫܬܐ (قوشتا) به معانی «حقیقت»، «حق و سهم»، «درستکاری» و «عدالت» به کار رفته است (Costaz, 2002: 315؛ Brun, 1895: 623؛ Payne Smith, 1957: 499). همانطور که مشاهده میشود، اصلیترین معنای قسط عربی یعنی عدالت، در زبان سریانی نیز وجود دارد. تنها نکته درخور تأمل آن است که صورت سریانی «قوشتا» با تاء بوده، اما صورت عربی قسط با طاء است. در اینجا باید گفت که تبدیل بین تاء و طاء در زبانهای سامی امری رایج و براساس قاعده است (O'leary, 1923: 69). همانطور که گفته آمد، صورت اصلی این کلمه در آرامی، بهصورت قشط و با طاء است، کما اینکه لهجههای متعدد آرامی نظیر آرامی ترگومی، مندایی و پالمیری، این واژه را با صورت طاء داشتند. در این میان تنها زبان سریانی - بهعنوان یکی دیگر از زبانهای آرامی- است که طاء را در این واژه به تاء تبدیل کرده است؛ بنابراین صورت عربی قسط بهصورت اصیل آرامی آن نزدیکتر است. گفتنی است که تبدیل شین به سین و بالعکس نیز در زبانهای سامی متداول است و بسیار رخ میدهد (O'Leary, 1923: 53).
همانطور که گفته شد، یکی از معانی مورداشاره لغتشناسان برای ریشه قسط، معنای حق و سهم بوده است (الحصة و النصیب). در زبان سریانی نیز این معنا وجود دارد. ریشه آرامی مورداشاره که در اصل به معنای «حقیقت و راستی» است، در یک معنای ثانوی، معنای «حق و سهم» را نیز دربرمیگیرد؛ بدان دلیل که این دو معنا رابطهای وثیق با یکدیگر دارند. برای نمونهای گونهشناختی از این ارتباط معنایی بین «حقیقت – حق و سهم» میتوان به واژه عربی و قرآنی «حقّ» اشاره کرد که هر دو معنا را داراست. معنای حقیقت در آیهای نظیر: ﴿قَولُهُ الحَقُّ ...﴾ (انعام/73) و معنای سهم و نصیب در آیهای مانند: ﴿وَفی أَموالِهِم حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالمَحرُوم﴾ (ذاریات/19) به کار رفته است. همچنین میتوان به واژه انگلیسی right اشاره کرد که هر دو معنای «راست و درست» و «حق و سهم» را داراست. ریشه آرامی «قشط» نیز دربردارنده همین دو معناست، اما صورت عربی «قسط»، تنها معنای حق و نصیب را حفظ کرده است.
خاورشناسانی نظیر آرتور جفری معتقدند که قسط عربی، وامواژه بوده و برگرفته از همین ریشه قشط آرامی است (Jeffery, 1938: 238)؛ اما باید گفت ازآنجاکه زبان عربی با زبانهای آرامی پیشینهای مشترک دارد و همگی در زمره زبانهای سامیاند، حکم کردن به آنکه عربی این ریشه را از آرامی گرفته باشد، قضاوتی عجولانه است؛ بلکه بهاحتمال فراوان، این واژه ریشه در نیای مشترک این زبانها، یعنی زبان سامی مادر دارد.
ریشه سوم: «قشط» حبشی به معنای غارت و قساوت
کاربرد واژه «القاسطون» در آیات 14 و 15 سوره مبارکه جن، لغتشناسان را به معنای «جور» در این ریشه رهنمون شده بود؛ اما ریشهشناسی این واژه نشان میدهد که معنای آن غیر از تصور لغتشناسان است. همزاد این واژه عربی در زبان حبشی کهن (گعزی) بهصورت qaśaṭa (قشط) وجود دارد و به معنای «دزدی و غارت کردن» و «قساوت ورزیدن» است (Leslau, 1987: 448-449). از سوی دیگر باید گفت که این ریشه عربی- حبشی، هیچ ارتباطی با «قسط» به معنای عدالت ندارد و تشابه لفظی آن دو، صرفاً نمایانگر یک «اشتراک لفظی»[17] است (برای توضیحات بیشتر: اخوان طبسی و میرحسینی، 1395: 122-125).
جمعبندی
اکنون پس از ریشهشناسی واژه قسط، میتوان مؤلفههای معنایی ارائهشده توسط لغتشناسان را دوباره ارزیابی کرد. معنای «عدل» که آنان برای واژه «قسط» بدان اشاره کردهاند، در صورت سریانی این واژه نیز وجود دارد؛ اما به نظر میرسد واژه «قسط» تحت تأثیر واژه یونانی dikastēs، در بافت معنایی قضاوت و دادگستری قرار گرفته است؛ بهویژه آنکه نظام قضایی بیزانس (روم شرقی) در آسیای مقدم (شام و فلسطین) رواج داشته و فرهنگهای آن منطقه را در این حوزه تحت تأثیر قرار داده است. اعراب پیش از اسلام نیز با شام و زبانهای رایج در آن (نظیر سریانی) ارتباط نزدیکی داشتهاند؛ بنابراین گرچه ریشه عربی- سریانی «قسط»، غیر از ریشه یونانی مذکور است، اما میان معنای آن دو، تلفیق صورت گرفته است. به این پدیده در زبانشناسی، «تلفیق معنایی»[18] میگویند (Campbell, 1998: 104) و زمینه آن نیز همین تشابه لفظی است. از این طریق مؤلفه معنایی «قانون» و بافت معنایی قضاوت و دادگاه به واژه «قسط» افزوده میشود.
همچنین واژگان همزاد قسط در زبانهای آرامی (نظیر آرامی ترگومی، سریانی و مندایی) نشان میدهند که مؤلفه معنایی «حق، راستی و درستی» نیز در این ریشه وجود دارد؛ مؤلفهای که لغتشناسان بدان اشارهای نکردهاند. البته این معنا در واژه قسط بهصورت معنای ضمنی- و نه معنای صریح- وجود دارد.
معنای «حق و نصیب» دیگر مؤلفه مورداشاره لغتشناسان، در صورت سریانی هم وجود دارد. همچنین ریشه dikē یونانی که بن واژه dikastēs است، معنای حق و نصیب را دربردارد؛ بنابراین حضور این معنا در قسط عربی نیز کاملاً قابلدرک است.
اما معنای «جور» که لغتشناسان بر آن اصرار ورزیدهاند، حاصل یک اشتباه است. همانطور که گفته شد، ریشه ثلاثی «قسط» در واژه «القاسطون» اولاً به معنای جور نیست و ثانیاً از حیث ریشهشناختی هیچ ارتباطی با قسط به معنای عدالت ندارد و تنها یک اشتراک لفظی رخ داده است.
در نهایت باید گفت گرچه اصل ریشه «قسط»، یک ریشه اصیل عربی و سامی است، اما تحت تأثیر بافت و فرهنگ قضایی یونان، معنایی حقوقی- قضایی یافته است. بدینترتیب این واژه دارای مؤلفههای معنایی «قانون»، «حق و نصیب» و «راستی و درستی» شده است. واژه «قسط» ناظر به یک انگاره خاص از عدالت است؛ انگارهای که «قانونمداری» و «دادن حقّ هر کس به خودش» را مصداق عدالت میداند. لذا تعریفی که عالمان مسلمان از معنای عدالت در قالب «اعطاءُ کلِّ ذی حقٍّ حقَّه» ارائه دادهاند (مثلاً وحید بهبهانی، 1426: 24)، به معنای قسط نزدیک است. این انگاره از عدالت در زبانها و فرهنگهای دیگری نیز رایج است که در ادامه به آنها اشاره میشود.
3. مؤلفههای معنایی مفهوم عدالت در برخی زبانهای دیگر
اگر به واژگانی که در دیگر زبانهای دنیا در معنای عدالت به کار میروند، نگاهی ریشهشناختی داشته باشیم، متوجه خواهیم شد که برخی از این واژگان نیز در ریشه خود، دارای مؤلفههایی معنایی مشابه واژه «قسط» عربی هستند. این مقایسه که از آن با عنوان «گونهشناسی ساخت معنا»[19] نام برده میشود، این امکان را فراهم میآورد تا علاوه بر مقایسه قسط عربی با مفاهیم مشابه در زبانهای دیگر و یافتن ساختهایی یکسان، شبکهای بههمپیوسته از مؤلفههای معنایی برای مفهوم «عدالت» فراهم آید و بدینترتیب معنای عدالت و بهویژه «قسط» روشنتر شود.
هدف از این مقایسه فراتر از یک بحث زبانشناختی، درواقع نوعی مطالعه از مقوله «تاریخ انگاره»[20] است (پاکتچی، 1389: 1). این مطالعه نشان میدهد چگونه اقوام و ملل گوناگونی در طول تاریخ، بدون آنکه با یکدیگر تماسی زبانی یا فرهنگی داشته باشند، در مورد انگاره عدالت یکسان اندیشیدهاند و صورتبندی مشابهی از عدالت داشتهاند؛ بنابراین بهرهگیری از این روش نشان خواهد داد الگوی قسطمحور عدالت، مختص زبان عربی یا قرآن کریم نبوده، بلکه در زبانها و فرهنگهای ملل دیگر نیز وجود داشته است و قرآن کریم از این میراث بشری برای ایجاد یک زمینه مفاهمه همگانی بهره برده است.
برای همین منظور، چند واژه معروف در برخی زبانهای امروزی که به معنای عدالت اشاره دارند، انتخاب شده و براساس این روش مطالعه خواهند شد:
واژه انگلیسی «Justice»
این واژه برگرفته از واژه لاتین iustitia است (Skeat, 1963: 312). این واژه لاتین نیز خود مأخوذ از صفت iustus به معنای «درست»، «مُحِقّ» و «قانونی و مشروع» است (Glare, 1968: 986-987). ریشه این واژه در لاتین، ius بوده، به همه معانی «راست و درست» (right)، «حق» (right) یعنی حقِ داشتن چیزی یا انجام کاری و نیز «قانون و قاعده» (law, rule) آمده است (Glare, 1968: 984-985). صفت iustus با افزودن پسوند اسم معناساز «–tia»، اسم معنای iustitia را ساخته است (Glare, 1968: 986)؛ بنابراین اگر iustus به معنای قانونی و مشروع باشد، iustitia و درنتیجه Justice به معنای «قانونمندی» و «مشروعیت» است. بدینترتیب میتوان مؤلفه معنایی «قانون» را در ساخت معنای justice مشاهده کرد.
واژه فارسی «داد»
واژه «داد» در زبان فارسی واژهای قدیمی است و در فارسی باستان نیز کاربرد داشته است. این واژه در فارسی نو در ساختهایی همچون دادگاه، دادسرا و دادگستری دیده میشود. در زبان پهلوی مربوط به عصر ساسانی، این کلمه به همین صورت «داد» و به دو معنای «عدالت» و «قانون» کاربرد داشته است. در متون پهلوی این واژه به نوشتههایی اطلاق شده که به امور قضایی و حقوقی مربوط میشوند (Mackenzie, 1986: 23)؛ مانند قوانین و دستورهایی که پادشاهان صادر میکردند و دبیران مینگاشتند تا برای اجرا به کارگزاران ابلاغ گردد. در ایرانی باستان - مربوط به عصر هخامنشی- نیز این واژه بهصورت dāta (داتَه) و به معانی حق و حقوق، قانون، قانونگذاری و قوانین و تنظیمات کشوری وجود داشته است. منشأ این واژه از ریشه ایرانی «dā-» و صورت فعلی آن dāiti به دو معنای «دادن» و «نهادن» است و فعل فارسی دادن و دَهِش از همین ریشه است (Bartholomae, 1904: 726-727). این ریشه ایرانی خود برگرفته از واژهای مفروض در زبان هندواروپایی باستان بهصورت "*dhe-" و به معنای to do, to set (کردن، نهادن) است (Pokorny, 1959: 235-239). بدینترتیب dāta (که معادل فارسی امروزین آن «داده» است)، در معنایی مفعولی و به معنای نهادهشده (وضعشده) است.
در توضیح رابطه معنایی میان «دادن/ نهادن» با «قانون و قانونگذاری» باید گفت در عصر هخامنشیان، قوانین و دستورهای «نهادهشده» (وضعشده) از سوی شاهان پس از مکتوب شدن در قالب بخشنامههایی به کارگزاران «داده» میشدند تا مجری آن باشند. بدینترتیب اسم مفعول dāta (وضعشده، دادهشده) به این بخشنامهها اطلاق میشد. گفتنی است که یکی از سه بخش اوستا که مشتمل بر احکام و قوانین شرعی و فقهی دین زردشت است، «دادیگ» نام گرفته است. این کلمه، صفت منسوب به «داد» (دادی) و به معنای قانونی و شرعی است (تفضلی، 1376: 72). با این توضیح، مؤلفه معنایی «قانون» و «قانونگذاری» در ساخت معنای «داد» نیز بهخوبی قابل رؤیت است (نیز Horn, 1893: 115؛ برهان تبریزی، 1357: حاشیه معین، 807).
واژه فرانسوی «droit»
واژه droit در زبان فرانسه علاوه بر معنای عدالت، همه معانی «صاف و مستقیم»، «راست و درست»، «حق و نصیب» و «قانون» را داراست. این واژه برگرفته از واژه لاتین directum به معنای راست و مستقیم است (Brachet,1868: 120)؛ بنابراین میتوان گفت این واژه نیز شاهد دیگری است بر وجود دو مؤلفه معنایی «حق و حقوق» و «قانون» در ساخت معنای عدالت. پیشتر دیدیم که ریشه لاتین ius و ریشه فارسی «داد» هم هر دو معنای «حقوق» و «قانون» را در برداشتند.
واژه آلمانی «Gerechtigkeit»
این واژه نیز به معنای عدالت است و در ساخت آن ریشه recht به کار رفته است. این ریشه در آلمانی به دو معنای «حق و نصیب» (right) و «قانون» (law) کاربرد دارد (Kluge, 1891: 280). پس این دو مؤلفه را میتوان در این واژه آلمانی نیز مشاهده کرد.
واژههای روسی، چکی و کرواتی ناظر به معنای عدالت
این واژگان نیز به ترتیب عبارتاند از: spravedlivost'، spravedlnost و pravda و در همه آنها، ریشه اسلاوی "*prav'-" به معنای «راست و درست» به چشم میخورد (Derksen, 2008: 418). در واژه روسی spravedlivost' با افزوده شدن پیشوند s- به معنای «همراه» (معادل con- انگلیسی)، این واژه دقیقاً معنای «با راستی و درستی قرین و همراه بودن» را دارا شده است؛ بنابراین مؤلفه معنایی «راستی و درستی»، آشکارا در این واژهها وجود دارد.
گفتنی است واژگانی که در اینجا بر مبنای گونهشناسی ساخت معنا مطالعه شدند، بسیار محدود بودند و برای رسیدن به یک شبکه جامع از مؤلفههای معنایی عدالت و دستیابی به یک گونهشناسی کامل از انواع تلقیها از عدالت در میان ملل و اقوام مختلف، بایسته است همه یا بیشتر واژگان ناظر به عدالت در زبانهای مختلف دنیا بدین ترتیب گونهشناسی شوند. گرچه این امر در مجال و توانایی نگارنده نبوده، اما بررسی همین چند واژه مشهور نشان میدهد که ساخت معنای عدالت مبتنی بر مؤلفههای معنایی «قانون و قانونمندی»، «حق و حقوق» و «راستی و درستی»، در طیف متنوعی از زبانهای دنیا رایج و فراگیر است. نتیجه آنکه با توجه به مؤلفههای معنایی قسط که از ریشهشناسی آن به دست آمد، میتوان گونه ساخت معنای «قسط» را نیز در همین طیف جای داد.
اکنون با ورود به آیات قرآن کریم، نگاهی به کاربردهای قسط در متن آیات خواهیم داشت.
4. تحلیلی بر کاربرد قسط در آیات قرآن کریم
در این بخش به دنبال کشف حوزههای معنایی کاربرد قسط در آیات قرآن کریم هستیم. برای این منظور، ابتدا همنشینهای واژه «قسط» را در همه آیات قرآن استخراج و سپس براساس این همنشینها، حوزههای معنایی را تفکیک میکنیم. حاصل کار، پنج حوزه معنایی است که شرح آنها در ادامه میآید.
حوزه معنایی حقوق (قوانین و تنظیمات)
در سه آیه، کاربرد قسط را در بافتهایی میبینیم که به حوزه معنایی حقوق تعلق دارند. درواقع این آیات در زمره آیاتالأحکام بوده، به دنبال وضع قوانین و مقررات تنظیمی هستند. در این سه آیه بحث کتابت دین، فرزندخواندگی و بازگرداندن اموال یتیمان موضوع تقنین واقع شده است.
کتابت دَین
﴿یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا تَداینتُم بِدَینٍ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی فَاکتُبُوهُ وَلیکتُب بَینَکم کاتِبٌ بِالعَدلِ وَلا یأبَ کاتِبٌ أَن یکتُبَ کما عَلَّمَهُ اللهُ فَلیکتُب وَلیملِلِ الَّذی عَلَیهِ الحَقُّ وَلیتَّقِ اللهَ رَبَّهُ وَلا یبخَس مِنهُ شَیئاً فَإِن کانَ الَّذی عَلَیهِ الحَقُّ سَفیهاً أَو ضَعیفاً أَو لا یستَطیعُ أَن یمِلَّ هُوَ فَلیملِل وَلِیهُ بِالعَدلِ وَ استَشهِدُوا شَهیدَینِ مِن رِجالِکم فَإِن لَم یکونا رَجُلَینِ فَرَجُلٌ وَ امرَأَتانِ مِمَّن تَرضَونَ مِنَ الشُّهَداءِ أَن تَضِلَّ إِحداهُما فَتُذَکرَ إِحداهُمَا الأُخری وَلا یأبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا وَلا تَسئَمُوا أَن تَکتُبُوهُ صَغیراً أَو کبیراً إِلی أَجَلِهِ ذلِکم أَقسَطُ عِندَ اللهِ وَأَقوَمُ لِلشَّهادَةِ وَأَدنی أَلاَّ تَرتابُوا إِلاَّ أَن تَکونَ تِجارَةً حاضِرَةً تُدیرُونَها بَینَکم فَلَیسَ عَلَیکم جُناحٌ أَلاَّ تَکتُبُوها وَأَشهِدُوا إِذا تَبایعتُم وَلا یضَارَّ کاتِبٌ وَلا شَهیدٌ وَإِن تَفعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکم وَاتَّقُوا اللهَ وَیعَلِّمُکمُ اللهُ وَاللهُ بِکلِّ شَیءٍ عَلیمٌ﴾ (بقره/282).
در این آیة کاملاً فقهی، خداوند از مؤمنین میخواهد دین مدتدار را با تمام طول و تفاصیلی که در ادامه بیان میدارد، بهدقت ثبت و کتابت کنند. برخی از تفاصیل احکام در این آیه چنیناند:
- حتماً بنویسید. ریز و درشت را بنویسید. احساس خستگی نکنید؛
- کاتب بیطرف بیاورید (خودتان ننویسید)؛
- کاتب باید «بالعدل» کتابت کند؛
- کاتب از کتابت ابا نکند؛
- مدیون املا کند تا کاتب بنویسد. این املا، درواقع اقرار مدیون است به آنکه از دائن پولی را قرض کرده است. مدیون که حقی را دریافت کرده (علیه الحقّ)، باید در مقابل مسئولیت اعتراف به آن را هم به گردن بگیرد (ابنالعربی، بیتا: 1/249)؛
- مدیون نباید چیزی را از دین خود هنگام املا کم کند (دائن را فریب دهد)؛
- اگر مدیون به هر دلیل مثل سفاهت، ضعف (مثلاً لالی) یا بیسوادی نمیتوانست املا کند، ولیّ او املا کند. املای ولی نیز باید «بالعدل» باشد؛ یعنی از مولی علیه خود جانبداری نکند؛
- دو شاهد بطلبید که شاهد املا و کتابت باشند. آیه در ادامه احکام شاهد را نیز تفصیل میدهد؛
- کاتب و شاهد نباید در این میانه متضرر شوند؛
- و... (فاضل مقداد، 1419: 46-56).
پایبندی به همه این احکام و قوانین با جزئیات مذکور آن نظیر بیطرفی شاهد، بیطرفی کاتب و... و اجرای موبهموی آنها، «اقسط عندالله» دانسته شده است؛ بنابراین قسط در سیاق احکام و قوانینی مطرح شده که برای تنظیم روابط اجتماعی (در اینجا رابطه دائن و مدیون) به کار میآیند. این سنخ قوانین، حقوق و تکالیف افراد را بهدقت مشخص میکنند تا رابطهها تنظیم شوند و از دعوای طرفین جلوگیری شود. این سنخ قوانین، «قوانین تنظیمی»[21] نامیده میشوند. «قسط» در چنین سیاقی مطرح شده و این تأییدی است بر مؤلفههای معنایی «حق» و «قانون» در واژه قسط.
فرزندخواندگی
﴿ادعُوهُم لِآبائِهِم هُوَ أَقسَطُ عِندَ اللهِ فَإِن لَم تَعلَمُوا آباءَهُم فَإِخوانُکم فِی الدِّینِ وَمَوالیکم وَلَیسَ عَلَیکم جُناحٌ فیما أَخطَأتُم بِهِ وَلکن ما تَعَمَّدَت قُلُوبُکم وَکانَ اللهُ غَفُوراً رَحیماً﴾ (احزاب/5).
در این آیه نیز تعبیر «اقسط عندالله» به کار رفته است. با آنکه فرزندخوانده را به اسم پدر خودش صدا زدن «اقسط» دانسته شده، اما مواردی چون خطا کردن و یا ندانستن اسم پدر واقعی او نیز مورد عفو قرار گرفته است. در این آیه و آیه قبل، ساخت اسم تفضیل «اقسط» نشان میدهد که قسط مفهومی مشکک و ذومراتب است. بدینترتیب قسط معنایی طیفی مییابد که در صورت خطا کردن یا ندانستن اسم پدر، قسط باز هم میتواند ولو در مرتبهای پایینتر، جاری باشد.
دادن اموال یتیمان
﴿وَآتُوا الیتامی أَموالَهُم وَلا تَتَبَدَّلُوا الخَبیثَ بِالطَّیبِ وَلا تَأکلُوا أَموالَهُم إِلی أَموالِکم إِنَّهُ کانَ حُوباً کبیراً وَ إِن خِفتُم أَلاَّ تُقسِطُوا فِی الیتامی فَانکحُوا ما طابَ لَکم مِنَ النِّساءِ مَثنی وَثُلاثَ وَرُباعَ فَإِن خِفتُم أَلاَّ تَعدِلُوا فَواحِدَةً أَو ما مَلَکت أَیمانُکم ذلِک أَدنی أَلاَّ تَعُولُوا﴾ (نساء/2-3).
﴿وَیستَفتُونَک فِی النِّساءِ قُلِ اللهُ یفتیکم فیهِنَّ وَما یتلی عَلَیکم فِی الکتابِ فی یتامَی النِّساءِ اللاَّتی لا تُؤتُونَهُنَّ ما کتِبَ لَهُنَّ وَتَرغَبُونَ أَن تَنکحُوهُنَّ وَالمُستَضعَفینَ مِنَ الوِلدانِ وَأَن تَقُومُوا لِلیتامی بِالقِسطِ وَما تَفعَلُوا مِن خَیرٍ فَإِنَّ اللهَ کانَ بِهِ عَلیماً﴾ (نساء/127).
در این دو آیه از سوره مبارکه نساء، سخن از قیام بالقسط نسبت به یتیمان است. در سوره نساء، احکام و قوانین حقوقی بهتفصیل درباره یتیمان نابالغ بیان میشود. همه این احکام حول محور محفوظ داشتن اموال یتیمان و حق آنان در بهرهبرداری از مال خود پس از رسیدن به بلوغ است (مثلاً نساء/6) و در آیهای دیگر أکل أموال یتامی از روی ظلم، بهسختی توبیخ شده است (نساء/10). با این وصف میتوان گفت قیام بالقسط نسبت به یتیمان، درواقع اجرای همین احکام و قوانین تشریعشده درباره آنان است. با توجه به آیه دوم و سوم سوره نساء، بهوضوح میتوان مصداق اقساط در قبال یتیمان را «دادن اموالشان به خودشان» و نخوردن اموال آنان دانست.[22] درواقع اموال یتیمان «حقّ» آنهاست و قسط نیز که دارای مؤلفه معنایی «حق و نصیب» است، به معنای دادن حق هر کس به خود اوست.
آنچه از این سه دسته آیات درباره مفهوم قسط قابل برداشت است، آن است که «قسط» در هر سه، در سیاق آیات الأحکامی به کار رفته که همگی درصدد تنظیم روابط و احقاق حقوق افراد درگیر در این روابط هستند. موضوع این سه قسم نیز تنظیم رابطه میان دائن و مدیون، رابطه فرزندخوانده با پدرخوانده و رابطه بین یتیمان با سرپرستشان بوده است. این تنظیم و احقاق حق نیز از طریق وضع قوانینی از جانب خدای سبحان صورت میپذیرد. بدینترتیب قسط در این آیات معنایی حقوقی و قانونی به خود میگیرد و مؤلفه معنایی «حق» و «قانون» در آن بیشتر جلوه میکند. قسط در این کاربردها کاملاً به معنای «عدالت حقوقی» و «اجرای قانون» اشاره دارد که در اینجا، منظور قوانین و احکام الهی نازلشده از سوی خود خداوند است.
حوزه معنایی قضاوت (دادگاه)
در آیاتی که واژه قسط با واژگان «شهادت»، «حکم»، «قضاوت» و «جزاء» همنشین شده است، به حوزه معنایی قضاوت و داوری در دادگاه رهنمون میشویم.
شهادت بالقسط
﴿یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا کونُوا قَوَّامینَ لِلهِ شُهَداءَ بِالقِسطِ وَلا یجرِمَنَّکم شَنَآنُ قَومٍ عَلی أَلاَّ تَعدِلُوا اعدِلُوا هُوَ أَقرَبُ لِلتَّقوی وَاتَّقُوا اللهَ إِنَّ اللهَ خَبیرٌ بِما تَعمَلُونَ﴾ (مائده/8).
اگر این آیه را در کنار آیه دیگری از سوره مبارکه نساء قرار دهیم که میفرماید: ﴿یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا کونُوا قَوَّامینَ بِالقِسطِ شُهَداءَ لِلهِ وَلَو عَلی أَنفُسِکم أَوِ الوالِدَینِ وَالأَقرَبینَ إِن یکن غَنِیا أَو فَقیراً فَاللهُ أَولی بِهِما فَلا تَتَّبِعُوا الهَوی أَن تَعدِلُوا وَإِن تَلوُوا أَو تُعرِضُوا فَإِنَّ اللهَ کانَ بِما تَعمَلُونَ خَبیراً﴾ (نساء/135)، مشاهده میکنیم که در این دو آیه، سخن از شهادت در دادگاه است؛ با این تفاوت که در آیه اول، سخن از شهادت علیه دشمن شانئ است و از مؤمنان خواسته میشود که اگر میخواهند علیه کسی شهادت دهند که شنائت و دشمنی دارد، باز هم «عدل» را رعایت کنند؛ یعنی شنائت و دشمنی او ایشان را تحریک نکند که ناعادلانه علیه وی شهادت دهند. در آیه دوم سخن از شهادت علیه دوست است. آیه از مؤمنان میخواهد اگر در مقام شاهد قرار گرفتند و یکی از طرفین شهادت، خود، پدر و مادر یا یکی از بستگان ایشان بود، از خود یا از او جانبداری نکنند و حتی به ضرر خودشان و آن دوست شهادت دهند.[23]
بنابراین در هر دو آیه، مصداق «قسط» همانا رعایت بیطرفی در شهادت است و این امر مصداق «تقوا» دانسته شده است.
حکم بالقسط
﴿سَمَّاعُونَ لِلکذِبِ أَکالُونَ لِلسُّحتِ فَإِن جاؤُک فَاحکم بَینَهُم أَو أَعرِض عَنهُم وَإِن تُعرِض عَنهُم فَلَن یضُرُّوک شَیئاً وَإِن حَکمتَ فَاحکم بَینَهُم بِالقِسطِ إِنَّ اللهَ یحِبُّ المُقسِطینَ﴾ (مائده/42).
این آیه پیامبر را مخیر میداند که بین مراجعهکنندگان یهود داوری کند. البته در صورت قضاوت باید بین آنان به قسط حکم کند. برایناساس دستگاه قضای اسلامی هماکنون نیز مخیر است که مراجعان از اهل کتاب را ـ ذمّی باشند یا غیرذمّی، به شرط محارب نبودن ـ به محکمه خودشان (در صورت استقلال قضایی) ارجاع دهد؛ یا طبق قوانین اسلام میانشان حکم کند؛ لیکن اگر یک طرف دعوا مسلمان باشد، باید در محکمه اسلامی و برابر احکام اسلام حکم شود (جوادی آملی، 1389: 22/486-487). با توجه به توضیحات یادشده و با توجه به اینکه قسط با «حکم» همنشین شده است، بافت دادگاه در آیه مذکور کاملاً ملموس است.
قضاوت بالقسط
﴿وَلِکلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُم قُضِی بَینَهُم بِالقِسطِ وَهُم لا یظلَمُونَ﴾ (یونس/47). ﴿وَلَو أَنَّ لِکلِّ نَفسٍ ظَلَمَت ما فِی الأَرضِ لاَفتَدَت بِهِ وَأَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا العَذابَ وَقُضِی بَینَهُم بِالقِسطِ وَهُم لا یظلَمُونَ﴾ (هود/54).
در این دو آیه که قسط با «قضاوت» همنشین گشته، سیاق کاربرد قسط، دادگاه الهی در روز قیامت است. نکته دیگر، تقابل معنایی میان «ظلم» و «قسط» است که در این دو آیه بهوضوح برقرار شده است. باهمآیی قسط با قضاوت در سیاق دادگاه روز قیامت، بهخوبی ما را به فضای «قضاوت در دادگاه» رهنمون میسازد.
جزاء بالقسط
﴿إِلَیهِ مَرجِعُکم جَمیعاً وَعدَ اللهِ حَقًّا إِنَّهُ یبدَؤُا الخَلقَ ثُمَّ یعیدُهُ لِیجزِی الَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ بِالقِسطِ وَالَّذینَ کفَرُوا لَهُم شَرابٌ مِن حَمیمٍ وَعَذابٌ أَلیمٌ بِما کانُوا یکفُرُونَ﴾ (یونس/4).
این آیه نیز مانند آیات قضاوت بالقسط، در بافت دادگاه الهی در روز قیامت تصویر شده است و درنهایت، جزاء نیز که ثمره این قضاوت است، متصف به صفت «بالقسط» گشته است.
نتیجه آنکه باهمآیی قسط با مفاهیم حکم، شهادت، قضاوت و جزاء، ما را به بافت معنایی «قضاوت در دادگاه» رهنمون میشود. همانطور که پیشتر گفته شد، این همان بافتی است که مفهوم dikastēs یونانی که منشأ واژه قسط بود، در آن بافت پدید آمده بود. dikastēs خود به معنای «قاضی» است و ریشه dikē در آن و نیز صورتهای مختلف این ریشه در یونانی، همگی در فضای قضاوت و دادگستری کاربرد دارند. ب؛ براین میتوان گفت «قسط» نیز به مثابه یک وامواژه، در همین بافت معنایی پدید آمده و آیات یادشده نیز کاملاً این بافت معنایی را تأیید میکنند. بدینترتیب قسط به معنای «عدالت قضایی» و «دادگستری» اشاره دارد و میتوان آن را با مفهوم «داد» فارسی مقایسه کرد که در حوزه نظام قضایی و دادگستری ایران، چه امروز و چه در گذشته مفهومی محوری بوده است.
حوزه معنایی معامله اقتصادی
در گروهی از آیات قسط، حوزه معنایی، معامله اقتصادی است و سخن از آن است که پیمانه یا وزن کردن کالاها، باید بالقسط باشد و به تمامه ایفا شود. آیاتی را که در آنها تعبیر «القسطاس المستقیم» به کار رفته است نیز میتوان به این آیات افزود.
ایفاء کیل/مکیال و میزان بالقسط – اقامه وزن بالقسط
در چهار آیه، مفهوم قسط با مفاهیم «کیل و مکیال» و «وزن و میزان» همنشین شده است. این چهار آیه بدین قرارند:
﴿وَلا تَقرَبُوا مالَ الیتیمِ إِلاَّ بِالَّتی هِی أَحسَنُ حَتَّی یبلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوفُوا الکیلَ وَالمیزانَ بِالقِسطِ لا نُکلِّفُ نَفساً إِلاَّ وسعها...﴾ (انعام/152)؛
﴿وَیا قَومِ أَوفُوا المِکیالَ وَالمیزانَ بِالقِسطِ وَلا تَبخَسُوا النَّاسَ أَشیاءَهُم وَلا تَعثَوا فِی الأَرضِ مُفسِدینَ﴾ (هود/85)؛
﴿ألا تطغوا فی المیزان. وَأَقیمُوا الوَزنَ بِالقِسطِ وَلا تُخسِرُوا المیزان﴾ (الرحمن/9)؛
﴿وَنَضَعُ المَوازینَ القِسطَ لِیومِ القِیامَةِ فَلا تُظلَمُ نَفسٌ شَیئاً وَإِن کانَ مِثقالَ حَبَّةٍ مِن خَردَلٍ أَتَینا بِها وَکفی بِنا حاسِبینَ﴾ (انبیاء/47).
تقابل مفهوم قسط با «بخس» و «خسر» در آیات دوم و سوم، تأکیدی است بر معنای «ایفای کامل حق» درخصوص اجرای قسط. سخن گفتن از کیل و مکیال و میزان نیز ازآنروست که این ابزارها، میتوانند سنجههای دقیقی را برای ایفای کامل حق مشتری در اختیار بائع قرار دهند.
در آیه 152 سوره انعام، از بحث «تکلیف» نیز سخن به میان آمده است. عبارت «لا نُکلِّفُ نَفساً إِلاَّ وسعها» إشعار به آن دارد که رعایت قسط، خود امری ذومراتب است و بر هر کس تنها آن مقداری که توانایی دارد، تکلیف رعایت قسط بار میشود. وجود اسم تفضیل «اقسط» در آیات قرآن نیز به همین ذومراتب بودن قسط اشاره داشت.
قسطاس مستقیم
﴿وَأَوفُوا الکیلَ إِذا کلتُم وَزِنُوا بِالقِسطاسِ المُستَقیمِ ذلِک خَیرٌ وَأَحسَنُ تَأویلاً﴾ (اسراء/35)؛ ﴿أوفوا الکیل ولا تکونوا من المخسرین. وَزِنُوا بِالقِسطاسِ المُستَقیمِ. ولا تبخسوا الناس أشیاءهم ولا تعثوا فی الأرض مفسدین﴾ (شعراء/181-183).
قسطاس نیز در کنار مفاهیم کیل، مکیال و میزان، میتواند ابزاری برای تضمین ایفای حق مشتری از سوی بائع باشد. بدینترتیب گرچه در این آیات تعبیر «قسط» به کار نرفته است، در سیاقی کاملاً مشابهِ آیات قسط، تعبیر «القسطاس المستقیم» با تعابیر «اوفوا الکیل/ المکیال والمیزان بالقسط» رابطه جانشینی برقرار کرده است. چنین آیاتی ما را آشکارا به سوی معنای رعایت عدالت در معاملات راهنمایی میکنند.
حوزه معنایی اجتماع و سیاست
در گروهی از آیات، خدای سبحان مؤمنان و نیز مردم را به برپایی قسط و اهتمام به آن در کنشها و روابط اجتماعیشان دعوت میکند و بلکه به آن امر مینماید.
قیام بالقسط، وظیفه مردم و مؤمنان
در آیهای محوری از سوره مبارکه حدید، قیام بالقسط توسط «مردم»، هدف ارسال رسل و انزال کتب آسمانی دانسته شده است: ﴿لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیناتِ وَأَنزَلنا مَعَهُمُ الکتابَ وَالمیزانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالقِسطِ وَأَنزَلنَا الحَدیدَ فیهِ بَأسٌ شَدیدٌ وَمَنافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیعلَمَ اللهُ مَن ینصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالغَیبِ إِنَّ اللهَ قَوِی عَزیزٌ﴾ (حدید/25).
در آیهای دیگر، قیام بالقسط به «اولوالعلم» نسبت داده شده است: «شَهِدَ اللهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَالمَلائِکةُ وَأُولُوا العِلمِ قائِماً بِالقِسطِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ العَزیزُ الحَکیمُ﴾ (آل عمران/18). توصیه به «مؤمنان» برای قیام بالقسط نیز در این آیه کریمه مشاهده میشود: ﴿یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا کونُوا قَوَّامینَ بِالقِسطِ شُهَداءَ لِلَّهِ ...﴾ (نساء/135).
در ذیل آیه 25 حدید، علامه طباطبائی; تفسیری را میپذیرد که براساس آن، مراد از میزان، همین ترازوی سنجش است که معاملات و مبادلات اقتصادی براساس آن صورت میگیرد. اهمیت میزان آن است که قوام حیات انسان به «اجتماع» است و قوام اجتماع، به مبادلات و معاملات کالاها و اموال و قوام معاملات به رعایت نسبتها بین این کالاها و اموال است و همین امر، شأن ترازو و میزان را نشان میدهد (طباطبائی، 1417: 19/171). درواقع رعایت همین نسبتهای عرفی و شناختهشده در روابط اقتصادی و اجتماعی جامعه، «قسط» دانسته شده است.
أمر بالقسط، توسط خدای متعال و مؤمنان
﴿إِنَّ الَّذینَ یکفُرُونَ بِآیاتِ اللهِ وَیقتُلُونَ النَّبِیینَ بِغَیرِ حَقٍّ وَیقتُلُونَ الَّذینَ یأمُرُونَ بِالقِسطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرهُم بِعَذابٍ أَلیمٍ﴾ (آل عمران/21)؛ ﴿وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدنَا عَلَیهَا آبَاءنَا وَاللهُ أَمَرَنَا بِهَا قُل إِنَّ اللهَ لاَ یأمُرُ بِالفَحشَاء أَتَقُولُونَ عَلَی اللهِ مَا لاَ تَعلَمُونَ. قُل أَمَرَ رَبِّی بِالقِسطِ وَأَقیمُوا وُجُوهَکم عِندَ کلِّ مَسجِدٍ وَادعُوهُ مُخلِصینَ لَهُ الدِّینَ کما بَدَأَکم تَعُودُونَ﴾ (اعراف/28-29).
در این دو آیه زوج معنایی «أمر- قسط» مطرح شده است. در یکی فاعل امر به قسط، مردم هستند و در آیه دیگر، خود خداوند سبحان. در آیه اخیر، امر بالقسط ازآنرو به خداوند سبحان نسبت داده شده تا پاسخی باشد در برابر مشرکان که «أمر بالفحشاء» را به خدای سبحان نسبت میدادند. شأن نزول این آیه را آن دانستهاند که مشرکان با بدنی تماماً برهنه به طواف خانه خدا میپرداختند و این را عبادتی لازم و مأمورٌ به از جانب خدا میدانستند؛ حالآنکه برهنه شدن در برابر دیگران بهوضوح امری قبیح و شنیع بوده و مصداق بارز «فحشا» است (طباطبائی، 1417: 8/72-73). درواقع فحشا کنشی اجتماعی است که زشتیاش حتی نزد مردم واضح و آشکار است و در مقابل قسط هم کنشی اجتماعی است که همگان به درستی و حق بودنش گواهی میدهند. در آیه 29 سوره اعراف، رابطه تقابلی میان قسط و «فحشا» برقرار شده است.
برّ و قسط در قبال غیرمسلمانان
﴿لا ینهاکمُ اللهُ عَنِ الَّذینَ لَم یقاتِلُوکم فِی الدِّینِ وَلَم یخرِجُوکم مِن دِیارِکم أَن تَبَرُّوهُم وَتُقسِطُوا إِلَیهِم إِنَّ اللهَ یحِبُّ المُقسِطینَ﴾ (ممتحنه/8).
در این آیه که بهنوعی سیاست خارجی جامعه مؤمنان در برابر جوامع غیرمؤمن را تعیین میکند، راهبرد «برّ و قسط» در برابر کسانی پیشنهاد میشود که با مؤمنان سر جنگ ندارند و قصد بیرون کردن آنان از دیارشان را در سر نمیپرورانند. بدینترتیب «قسط» معنایی سیاسی و دیپلماتیک نیز مییابد.
اصلاح میان دو طایفه مسلمان
﴿وَإِن طائِفَتانِ مِنَ المُؤمِنینَ اقتَتَلُوا فَأَصلِحُوا بَینَهُما فَإِن بَغَت إِحداهُما عَلَی الأُخری فَقاتِلُوا الَّتی تَبغی حَتَّی تَفیءَ إِلی أَمرِ اللهِ فَإِن فاءَت فَأَصلِحُوا بَینَهُما بِالعَدلِ وَأَقسِطُوا إِنَّ اللهَ یحِبُّ المُقسِطینَ﴾ (حجرات/9).
در این آیه، از مؤمنان خواسته شده میان دو گروه متخاصم از مؤمنان صلح برقرار کنند؛ اما این صلح باید «بالعدل» باشد؛ بدان معنا که نباید به یکی از دو طرف متمایل شوید (طوسی، بیتا: 9/346) و لازم است میان آن دو بیطرف باشید؛ ولو آنکه یکی بر دیگری بغی کرده باشد. در این آیه توصیه به «صلح بالعدل» خود بخشی از سفارشی عامتر، یعنی توصیه به «قسط» است. در اینجا میتوان عمومیت مفهوم قسط نسبت به عدل را مشاهده کرد. به تعبیر علامه طباطبائی، عطف «اصلاح بالعدل» به «اقساط»، از باب عطف مقید به مطلق است. در این آیه عدل معنایی مقید و قسط معنایی مطلق دارد (طباطبائی، 1417: 18/315).
نتیجه آنکه این آیات که همگی بافتی اجتماعی دارند و مسأله قسط را در کنشهای اجتماعی انسانی مطرح میکنند، ما را بدان سمت سوق میدهند که قسط را در این آیات ناظر به عدالت در کنشهای اجتماعی و سیاسی بدانیم.
حوزه معنایی رابطه انسان و خدا
در همه آیاتی که از نظر گذشت، حضور خدا را میتوان بهعنوان تشویقکننده، بلکه آمر به قسط، به طور گسترده مشاهده کرد؛ بنابراین در همه آیاتی که در آنها از قسط سخن رفته است، یک جنبه توحیدی و خداشناختی در رابطۀ انسان با خدا نیز لحاظ شده است. تعابیری مانند «ذلکم أقسط عند الله»، «إنّ الله یحبّ المقسطین»، دستور به برپایی قسط با فعل امر «أقسِطوا» یا «کونوا قوّامین بالقسط» و دیگر موارد، همگی بر رابطه میان «قسط» و «الله» تأکید میکنند. البته این حوزه معنایی، در عرض دیگر حوزهها نیست و شامل بر آنهاست.
بحث و نتیجهگیری
در این مقاله درصدد بودیم نشان دهیم که چگونه میتوان با استفاده از دانش زبانشناسی و معناشناسی نوین، از واژه قرآنی قسط تحلیلی مؤلفهای ارائه داد و معنای مرکب و پیچیده عدالت را بهتر فهم کرد.
با مروری بر نظرات لغتشناسان درباره واژه قسط، ریشهشناسی این واژه و ارائه گونههای مشابه آن در دیگر زبانها، نشان داده شده که این مفهوم دارای مؤلفههای معنایی «قانون و قانونمداری» و «حق و نصیب» در معنای صریح خود و معنای «حق و راستی» بهصورت ضمنی است و در بافت امور قضایی پدید آمده است. همچنین براساس تحلیلی بر کاربرد قسط در آیات قرآن کریم که از طریق استخراج همنشینها و سپس کشف حوزههای معنایی آن صورت گرفت، روشن شد که این مفهوم در چهار حوزه «حقوق و قوانین تنظیمی»، «قضاوت و دادگستری»، «معاملات اقتصادی» و «کنشهای اجتماعی- سیاسی» در قرآن کریم به کار رفته است. آنچه درمجموع میتوان نتیجه گرفت، آن است که «قسط» یک الگوی عدالت مبتنی بر «قانونمداری» و «رعایت حقوق افراد» است. به همین دلیل این مفهوم در سطح نهادهای اجتماعی جامعه نظیر نهاد قانون، نهاد قضا، نهاد اقتصاد و نهاد سیاست در قرآن کریم به کار رفته است.
گفتنی است مفهوم قسط از همین منظر، با مفهوم عدالت در علوم انسانی نوین- یعنی Justice - قابل مقایسه است؛ چراکه در آن نیز تأکید بر نقش «قانون» (law)، «قواعد» تنظیمکننده جامعه (rules) و «حقوق» افراد (rights) پررنگ است. درواقع، چه در درک عرفی و چه درک علمی از Justice، «مطابقت با قانون»، مؤلفه معنایی اصلی این واژه را شکل میدهد (Marriam-Webster, 2003: 679). در نتیجه، این واژه کاملاً دارای بار حقوقی و قضایی است؛ بنابراین مفهوم «قسط» در قرآن کریم از حیث مؤلفههای معنایی، چه مؤلفههای در ریشه و چه مؤلفههای در کاربرد، بسیار نزدیک به مفهوم Justice در علوم انسانی است.
با این حال به نظر میرسد در مقام کاربرد، بین قسط قرآنی و Justice در علوم انسانی، تفاوتهایی وجود دارد. در «قسط» قرآنی، دستکم بخشی از قواعد و قوانین از سوی خدای سبحان نازل میشوند و قانون، قانونی الهی است؛ حال آنکه در انگاره نوین عدالت، قانونگذار انسانی است که همه قوانین و قواعد را تعیین میکند.
تفاوت دیگر، در میزان اهمیت و نحوه تحقق عدالت در جامعه است. به نظر میرسد برای قرآن کریم، قسط و عدالت امری است برعهده خود مردم؛ بدین معنا که هدف از ارسال رسل و انزال کتب و میزان، آن بوده که «مردم» خود به اقامه قسط بپردازند (لیقومَ الناسُ بالقسط) (حدید/25)؛ یعنی مردم خودشان قانون را اجرا و حقوق همدیگر را رعایت کنند. این امر مستلزم تربیتی انسانمدار، بر محور مفاهیمی چون ایمان و تقواست که در قرآن کریم به غایت مورد توجه است؛ درحالیکه در علوم انسانی نوین و ساختارهای اجتماعی برآمده از آن، قانون و عدالت (Justice) تا بدان حد پررنگ شده است که برای تحقق آن، نهادهای متعددی برای قانونگذاری و سپس نهادهای فراوانی برای نظارت بر اجرای این قوانین ایجاد میشود؛ اما در این میان به مقوله تربیت مبتنی بر کرامت انسانی، کمتر توجه میشود.
برای داشتن درکی بهتر از مفهوم قسط، لازم است مفهوم «عدل» نیز در قرآن کریم از همین منظر تحلیل شود تا بتوان علاوه بر الگوی قسطمحور، الگوی عدلمحور از عدالت را نیز درک کرد. آنچه مسلم است، آن است که الگوی عدالت قرآنی، الگویی جامع، پیچیده و چندسطحی است و نظریهپردازی قرآن کریم در باب عدالت، از نظریات امروزین عدالت بهمراتب دقیقتر، عمیقتر و جامعتر است. دانش معناشناسی میتواند به سهم خود به درک این الگو کمک کند.
[1]. Opacity
[2]. Transparency
[3]. Componential Analysis
4. این مقاله بهصورت سخنرانی در چهارمین کنگره بینالمللی علوم انسانی- اسلامی در قم ارائه شده است.
[5]. Etymology
[6]. Semitic Languages
[7]. Comparative Study
[8]. Cognate
نظیر یک واژه در زبانهای همخانواده را «همزاد» گویند.
[9]. Componential Analysis
[10]. Semantic Components
[11]. Syntagmatic Relations
[12]. Denotation
[13]. Connotation
[14]. Semantic Field
[15]. Genitive (Possessive) Particle
[16] .Folk Etymology
[17]. Homonymy
[18]. Blending
[19]. Typology of Meaning Formation
[20]. History of Ideas
[21]. Regulations
[22]. درباره صدر آیه 3 نساء، مفسران نظرات گوناگونی دارند؛ اما با توجه به آیه قبل میتوان گفت: آیه 3 نهی در آیه قبلی را ترقی میدهد و معنای مجموع دو آیه چنین میشود: «درباره ایتام تقوا پیشه کنید، و اموال بد خود را با اموال خوب آنها عوض نکنید و اموال آنان را مخلوط با اموال خود مخورید، حتی اگر ترسیدید که در مورد دختران یتیم نتوانید رعایت عدالت بکنید و ترسیدید که به اموالشان تجاوز کنید و از ازدواج با آنها به همین جهت دلچرکین بودید، میتوانید آنان را به حال خود واگذار نموده ...» (طباطبائی، 1417: 4/166ـ167). بنابراین صدر آیه 3 نیز به نخوردن اموال یتیمان اشاره دارد، البته با تأکید بیشتر.
[23]. به عبارت دیگر گاهی محبت سبب شهادت ناصواب به سود محبوب میشود و زمانی عداوت سبب شهادت باطل به زیان مغضوب. آنچه در آیه 135 سوره نساء مطرح شده، در جهت ابطال شهادت ناصواب به سود محبوب است و آنچه در آیه هشتم سوره مائده بیان میشود، در جهت ابطال و تحریم شهادت نادرست به زیان مبغوض است (جوادی آملی، 1389: 22/121).