نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشیار گروه زبان و ادبیات عرب، دانشگاه کاشان
2 دانشجوی دکتری زبان و ادبیات عرب، دانشگاه کاشان
چکیده
گرچه متن قرآن کریم، متشکل از واژگان بهظاهر ساده است، اما آنسوی این واژگان، معانی ژرف و اهدافی خاص نهفته است. با درنگ و تأمل در آیات کلام وحی، به این رهیافت میرسیم که هریک از آنها بهدنبال القای مفهومی خاص به مخاطب است و در پسِ تمامی این آیات اغراضی نهفته است که زیبایی و اعجاز آیات الهی را صدچندان میکند. این اغراض، به اقتضای سیاق و مقامِ سخن باز میگردد و این مهم در آیاتی از قرآن که چه از لحاظ لفظی و چه از لحاظ معنوی مشابه یکدیگر هستند بیشتر جلوه مینماید؛ مقصود از آیات مشابه، آیاتی است که در عین تناسب ظاهری، تناسب معنایی نیز با یکدیگر دارند؛ اما با دقت میتوان به وجوه اختلاف آنها پی برد. نگارندگان در این پژوهش برآنند تا با شیوه توصیفی- تحلیلی، اسلوب و ساختار متنوع آیههای با تشابه لفظی و معنایی را از زوایای مختلف مورد ارزیابی و تحلیل قرار دهد. چنین برداشت میشود که علت اصلی تفاوت در ساخت کلامی جملات متشابه، تنوعبخشی به سخن، تنوع در گفتار، اهمیتبخشی به موضوع و اثرگذاری آن بر مخاطب بوده است.
کلیدواژهها
آیات قرآن کریم در زمره بارزترین متن و کلام عربی قرار دارند که یکایک واژگان این متن دینی با غرضی خاص در کنار یکدیگر گرد هم آمدهاند. اینجاست که نظریه نظم «عبدالقاهر الجرجانی» به ذهن متبادر میگردد؛ اینکه اعجاز قرآن بهسبب واژگان به کار گرفته در آیات و سورهها نبوده و نیست؛ چرا که تمام این الفاظ، در فرهنگ لغت از قبل موجود بوده و در کلام عرب پیش از ظهور قرآن نیز استفاده میشده است؛ راز زیبایی، در اسلوب، شیوه کاربست، نوع چینش و چیدمان واژگان و ترکیب ارائه شده است. الفاظ تا زمانی که در ترکیب کلام به شیوهای مخصوص قرار نگیرند ارزشی ندارند. گزینش و چینش واژگان و اسلوب کاملاً حسابشده در قرآن صورت پذیرفته است بهگونهای که واژه یا اسلوبی دیگر را نمیتوان جایگزین آن کرد (جرجانی، 1984: 51-56). با این نگاه یکی از مفسران آورده است: «کتاب الله لو نزعت منه لفظة ثم أدیر لسان العرب فی أن یوجد أحسن منها لم یوجد»؛ یعنی، هرگاه بخواهی واژهای از قرآن را از جای خود برداشته و تمامی زبان عرب را جستجو کرده تا واژهای مناسبتر پیدا شود، یافت نمیشود (ابن عطیه، 1422: 1/52).
گاه دو عبارت در قرآن کریم با اندکی اختلاف در تعبیر، مشابه یکدیگر میآیند که این به خاطر اغراضی است که سیاق و مقام اقتضا میکند و ازاینروی، هر تعبیر بهترین و مناسبترین مکان را در جمله دارد. تعدادی از آیات قرآن هستند که با وجود آنکه معنا و همچنین ظاهری مشابه به ذهن متبادر میسازند، اما با دقت در آنها میتوان به وجوه افتراق آنها پی برد که به این آیات، آیات مشابه یا متشابه گویند.
به بیانی دیگر، مراد از متشابه آن است که یک مضمون به اشکال و صورتهایی متفاوت و فاصلههایی ناهماهنگ[1] بیان شود (زرکشی، 1988: 1/111) و این امر نشان از بلاغت کلام جهت تأثیرگذاری بیشتر در جان مخاطب دارد و در بلاغت، «مقتضای حال» نامیده میشود؛ بدینشکل که گوینده بداند در یک موقعیت، زمان و مکان خاص، مقصود خود را چگونه و با چه شیوهای بیان کند.
توضیح اینکه خبر با توجه به احوال مخاطب به سه شکل میآید: ابتدایی، طلبی و انکاری؛ اگر مخاطب نسبت به حکم، خالیالذهن بوده و شک و تردید و انکاری در خبر نداشته باشد؛ در این حالت سخن نیاز به تأکید ندارد که این نوع خبر، خبر ابتدایی نامیده میشود. اگر در حکم تردید داشته باشد، با تأکیدی حکم تقویت میشود که خبر از نوع طلبی است و اگر مخاطب، منکر خبر باشد باید بر حسب انکار، حکم را با چند تأکید تقویت کرد (تفتازانی، 1425: 19). بهطور مثال در بیان مسائل دینی اسلوبی که برای یک فرد مؤمن استفاده میشود اغلب ابتدایی است و برای مشرکان و کافران این اسلوب به شکل انکاری میآید.
با این پیشدرآمد، این پژوهش بر آن است به ارزیابی نمونههایی از قرآن کریم بپردازد که یک مضمون با رعایت جانب مقتضای حال، با دو یا چند ساخت متفاوت ارائه و در بخشهای مختلف قرآن کریم پراکنده شده است که البته در این تحقیق اصطلاح «مشابه» یا «متشابه» بر آن نمونهها نهاده شد. این نیز گفتنی است که اصطلاح یادشده در این پژوهش در مقابل واژه «محکم» - که بار معنایی دیگری دارد- نبوده و نیست.
پیشینه تحقیق
در باب مشابه لفظی و مسائل مربوط به آن برخی از کتب و مقالات عربی و فارسی نوشته شده که در زیر به مهمترین آنها اشاره میشود:
- کتاب دلیل المتشابهات اللفظیة فی القرآن الکریم، محمد بن عبدالله الصغیر، دار طیبة للنشر والتوزیع، 1997م، این پژوهش تنها آیات مشابه را به ترتیب سور قرآن ذکر کرده است.
- مقاله «پژوهشی درباره آیات متشابه لفظی قرآن کریم»،حسینی، بیبی زینب و محمدعلی رضایی، مطالعات اسلامی (علوم قرآن و حدیث)، سال چهلم، شماره پیاپی 3/81، پاییز و زمستان 1387. در این مقاله نگارندگان به مواردی از جمله سیر تاریخی نگارشها درباره آیات متشابه لفظی پرداخته و سپس نمونههایی را بیان کرده که با نوشته حاضر تفاوت دارد.
- مقاله «قطوف من المتشابه اللفظی فی قصة سیدنا موسی علیه الصلاة والسلام»، زکریا علیمحمد الخضر، مجلة جامعة أم القری لعلوم الشریعة والدراسات الإسلامیة، العدد 50، رجب 1431. همانگونه که از عنوان برمیآید، نگارنده تنها به بررسی آیاتی پرداخته که به حضرت موسی اختصاص دارد.
- مقاله «صور المشترک اللفظی فی القرآن»، زید بن علی بن مهدی مهارش، مجلة جامعة أم القری لعلوم الشریعة و الدراسات الإسلامیة، العدد 54، محرم 1433، که این متن تنها به توضیح و شرح مبحث اشتراک بسنده کرده است.
- کتاب نقش و کارکرد اشتراک معنوی و سیاق در دانش وجوه قرآن و ترجمه های فارسی قرآن، اعظم پرچم و نصرالله شاملی، اصفهان، پیام علوی، 1391، است که در این کتاب پس از توضیحاتی در باب اشتراک، شاهد مثالهایی درباره وجوه در قرآن آورده شده است.
- مقاله «حکمت تفاوت اسلوبهای بیانی در آیات مشابه»، فتحیه فتاحیزاده و زهره اهوارکی (پاییز و زمستان 1391)، پژوهشنامه تفسیر و زبان قرآن، شماره اول؛ که در این مقاله به موضوع از نظر بلاغی پرداخته نشده و هیچیک از نمونه آیات این مقاله را شامل نمیشود.
- مقاله «نقش و کارکرد علم سیاق و دانش لغت در بازنگری آیات متشابه لفظی؛ مطالعه موردی تناسب لفظ و معنا»، دوفصلنامهعلمیپژوهشی پژوهشهایزبانشناختیقرآن، سال سوم، شماره اول، بهار و تابستان 1393، پیاپی 5، 93-113، زهرا محققیان و اعظم پرچم. نوشتار حاضر تنها به بررسی آیات متشابه لفظی در مقوله «ائتلاف اللفظ مع المعنی» میپردازد.
تفاوتی که این پژوهش با سایر پژوهشهای مشابه دارد در این است که در مقاله حاضر، نویسندگان اصل را بر یکسانی معنا و تفاوت در الفاظ قرار دادهاند؛ آنهم الفاظی که از یک ریشه و معنا هستند، اما در اسلوب و ساختاری متفاوت به کار برده شدهاند؛ بهطور مثال دو آیه: ﴿وَ أرادُوا بِهِ کَیداً فَجَعَلناهُمُ الأَخسَرینَ﴾ (انبیاء/70) و ﴿فَأَرادُوا بِهِ کَیداً فَجَعَلناهُمُ الأَسفَلینَ﴾ (صافات/98) در این مقال مورد بحث قرار نمیگیرند؛ چرا که دو لفظ «أخسر» و «أسفل» از دو ریشه و معنای متفاوت هستند و این دقیقاً همان چیزی است که در تحقیقات گذشته مورد غفلت واقع شده است و این امر سختیِ کار را دوچندان میکند.
روش کار این پژوهش بدین صورت است که ابتدا دو آیه مشابه را همراه با ترجمه (از فولادوند) ذکر کرده و سپس با توجه به مباحث علم بلاغت، مباحث صرفی و نحوی، تفاسیر و گاه آواشناسی، وجوه افتراق و اشتراک آیات را متذکر شده و گاه به نقد و مقایسه دو آیه پرداختهایم. ذکر این نکته اهمیت دارد که در برخی موارد به خاطر آنکه مخاطب در فضای متن و سوره قرار بگیرد، چندین آیه به توالی ذکر شده است.
پرسشهای تحقیق
این پژوهش میکوشد برای پرسشهای زیر پاسخ مناسبی بیابد:
1. چرا خداوند متعال در آیات خود از میان اینهمه الفاظ گوناگون، یک لفظ خاص را برگزیده است؟
2. چه چیز سبب شده تا لفظی در یک آیه به یک شکل و در آیه دیگر بهگونهای دیگر بیاید و چه عواملی سبب ایجاد چنین تفاوتهایی شده است؟
3. صوت و نغمه برخاسته از حروف نیز تأثیری در انتخاب واژگان و اسلوب از سوی پروردگار داشته است؟
آنچه در اینجا بیانش ضرورت دارد این است که با عنایت به ماهیت پژوهش حاضر و بهمنظور پرهیز از درهمآمیختگیِ عنوان مقاله با سایر اصطلاحات حوزه معنا، قبل از ورود به بحث اصلی، لازم است برخی از اصطلاحات مربوط به تحقیق با رعایت اختصار توضیح داده شود تا به فهم متن کمک نماید.
آیات مشابه و اصطلاحات مرتبط با آن
اشتراک لفظی: به الفاظی که دارای معانی متعدد باشند مشترک لفظی میگویند، مانند لفظ «عین» که هم بر چشم و هم بر چشمه و معانی دیگر دلالت دارد (سجادی، 1373: 1/200-201).
اشتراک معنوی: لفظی است که معنای آن متعدد است ولی دارای وضع متعدد نیست و افراد و مصادیق آن دارای معنای واحد و مشترکاند مانند جسم که بر آسمان، زمین، انسان و سایر اجسام اطلاق میشود؛ زیرا همه اینها در معنای جسم بودن مشترک هستند. برای نمونه برای کلمه «أرض» در جاهای مختلف قرآن کریم، این معانی یاد شده است: جنت، شام، مدینه، مصر، سرزمین اسلام، سرزمین تیه (محل سرگردانی بنیاسرائیل)، زمین قیامت (طیبحسینی، 1389: 100-102).
چندمعنایی: «در زبان تنها با واژههای مختلف که دارای معانی گوناگون هستند، سر و کار نداریم بلکه به بعضی واژهها برمیخوریم که به خودی خود از چند معنی برخوردار هستند. این مسأله را چندمعنایی و چنین کلماتی را چندمعنی[2] مینامیم» (پالمر، 1366: 115). با این توضیح این سؤال پیش میآید: تفاوت اشتراک لفظی و چندمعنایی در چیست؟ در پاسخ باید گفت: «در اشتراک لفظی، صرفاً یک معنا از یک واژه مدنظر است درحالیکه در چندمعنایی تمامی معانی یک واژه میتواند مدنظر باشد. برای نمونه واژه «بادیة» مشترک لفظی بین چند معناست که قصد هر یک از آنها از این واژه بلامانع است، ولی قصد همه آن معانی در آن واحد از آن واژه امکانپذیر نیست؛ اما در چندمعنایی تصور همه معانی در آن واحد بلامانع است» (نهیرات، 1392: 121).
وجوه و نظایر: بدین معناست که واژه واحدی در چند جای قرآن به یک لفظ و یک حرکت آمده است ولی در هر جا معنایی غیر از معنای دیگر دارد. اگر لفظی در یک جا و همان لفظ در جای دیگری آمده باشد «نظایر» گویند و تفسیر هر واژه به معنای غیر از معنی دیگر «وجوه» نام دارد (عوّا، 1381: 5). بحث وجوه و نظایر از طرفی با اشتراک لفظی هم پیوند دارد و برخی آن را همان اشتراک لفظی مینامند، یعنی اتحاد لفظ و تعدد معنا (همان: سه).
آنچه درباره آیات مشابه در اینجا باید ذکر شود این است که مشابه در قرآن بر دو نوع است: 1. مشابه معنوی: در مقابل محکم است که مراد از آن جملات پیچیده و مبهم است؛ 2. مشابه لفظی: آیاتی که در قرآن تکرار شده و الفاظ آن در بیشتر موارد یکسان است، اما در برخی از آنها زیادی یا نقص، تقدیم یا تأخیر و مانند اینهاست (زید، 2010م: 33)، پس آیات مشابه لفظی آن دسته از آیاتی هستند که یک موضوع را با الفاظی مشابه بیان میکنند؛ اما چینش و گزینش الفاظ با یکدیگر تفاوت دارد.
با توجه به توضیحات ذکر شده و در پرتو آنچه گفته شد، این تحقیق درصدد آن است که از منظر بلاغی تعدادی از نمونههای قرآنی را بررسی و تحلیل نماید که ساختار و واژگان مشابهی دارند، اما با قدری تفاوت نسبت به یکدیگر به کار گرفته شدند؛ ضمن آنکه در برخی موارد دیدگاه صرفی- نحوی، تفسیری و آوایی نیز در تحلیل دخالت داده شده است.
1. زیباییشناسی مصدر و صفت مشبهه
در دو آیه زیر به مقایسه دو نوعِ اسم (مصدر و صفت مشبهه) پرداخته شده است. در تعریف مصدر باید گفت: مصدر لفظی است که بر عملی دلالت دارد، اما خالی از زمان است (یعقوب، باب المیم، 1383: 626)؛ مثلاً در مصدر «خوابیدن»، زمان، شخص، تعداد و یا حتی جنس مطرح نیست. صفت مشبهه نیز، اسمی است که بر ثبوت صفت در شخص دلالت میکند (همان: 418).
﴿وَإِذ قَالَ إِبرَاهِیمُ لِأَبِیهِ وَقَومِهِ إِنَّنِی بَرَاء مِّمَّا تَعبُدُونَ﴾ (زخرف/26) و چون ابراهیم به [نا] پدرى خود و قومش گفت: «من واقعاً از آنچه مىپرستید بیزارم.»
﴿قُل أَیُّ شَیءٍ أَکبَرُ شَهَادةً قُلِ اللهِ شَهِیدٌ بِینِی وَبَینَکُم وَأُوحِیَ إِلَیَّ هَذَا القُرآنُ لأُنذِرَکُم بِهِ وَمَن بَلَغَ أَئِنَّکُم لَتَشهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللهِ آلِهَةً أُخرَى قُل لاَّ أَشهَدُ قُل إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَ إِنَّنِی بَرِیءٌ مِّمَّا تُشرِکُونَ﴾ (انعام/19) بگو: «گواهى چه کسى از همه برتر است؟» بگو: «خدا میان من و شما گواه است؛ و این قرآن به من وحى شده تا بهوسیله آن، شما و هر کس را [که این پیام به او] برسد، هشدار دهم. آیا واقعاً شما گواهى مىدهید که در جنب خدا، خدایان دیگرى است؟» بگو: «من گواهى نمىدهم.» بگو: «او تنها معبودى یگانه است و بىتردید من از آنچه شریک [او] قرار مىدهید بیزارم.»
«بَراء» مصدر (برىء) است (صافی، 1418: 25/80) که «صفت مشبههاش «بریء» مىشود که براى مبالغه بهجای «بریء»، «براء» را به کار برده، همچنان که وقتى بخواهیم در عدالت کسى مبالغه کنیم مىگوییم فلانى عین عدالت است» (طباطبایى، 1374: 18/141-142)؛ در این صورت بهجای آنکه بگوییم: «فلان عادل جداً»، میگوییم: «فلان عدلٌ» که مصدرِ «عدل» بهجای عبارت «عادل جدا» آمده است. از سویی دیگر و بر طبق نظر اهل فن، صفت مشبهه بر ثبوت دلالت دارد (عکاشه، 2005م: 76). در پرتو این شناخت، وصف بهوسیله مصدر، قویتر از وصف با صفتی چون صفت مشبهه است و یکی از دلایل آن میتواند این باشد که در مصدر، تعداد و جنس مورد توجه نیست (همان: 70) دیگر اینکه مصدر محدود به زمان خاص هم نمیباشد.
با بررسی نمونه آیه سوره زخرف و دیگر آیههای آن مشخص میگردد که آیه مورد نظر در مقام انذار و هشدار دادن بشر است. با توجه به آیات قبل (23-25)، گفتوگویی میان حضرت ابراهیم و کافران صورت میگیرد که در این گفتوگو حضرت تأکید میورزد که بههیچوجه به خدایان آنها روی نخواهد آورد و در آیه مورد نظر نیز با آوردن واژهی «براء» بر این موضوع تأکید بیشتری میورزد و در آیات بعد نیز با بیان موضوع توحید و تأکید بیشتر بر آن، بر این بیزاری خود صحه میگذارد. این آیه در مقابل آباء و گذشتگان و احتجاج در برابر تقالید کورکورانه آنان است که سرسختانه به عبادت بتها روی آورده بودند و با خداوند عناد میورزیدند، پس مسلم است که باید از شدت بیشتری در مقایسه با آیه دوم برخوردار باشد.
اگر در آیه نخست، برائت از آن چیزی است که قومش بهجز خدا را عبادت میکنند، در آیه دوم برائت از شرک است و تفاوت فراوانی میان شرک و عبادت غیر خدا وجود دارد؛ عبادت غیر خدا جامعتر است و دایره شمول بیشتری به نسبت شرک دارد (خالدی، 2000م: 293). گفتنی است کلمه «براء» تنها یک بار در قرآن و در این سوره و آیه آمده است.
گذشته از همه این موارد، در هر زبان، آواها با معنا ارتباط دارند. گفته شده آواها امواج قابل حسی هستند که در فضا حرکت میکنند و بعد از اندکی از بین میروند و قسمت اعظم آنها بسته بهشدت نوسانشان در گوش میمانند و دلالتهایی از جمله شادی و اندوه، خبر یا انشا (نهی، امر و...) به همراه دارند (صغیر، 2000م: 14). بنابراین اگر بخواهیم از نظر آوایی به بررسی این دو کلمه بپردازیم باید بگوییم: واکههای درخشان «اَ» و «آ» برای بیان صداهای بلند، هیاهو و همهمه به کار میروند و واکههای روشن «ای» و «اِ» در مجموع لطیفتر، زیرتر و سبکتر از واکههای بم (اَ، آ، اُ، او) هستند. ضمن آنکه واجهای «اَ» و «آ» با توصیف اندیشهها و احساساتی در تناسب هستند که در زمان تجلی آنها، صدا اوج میگیرد (قویمی، 1383: 27-33)؛ درنتیجه واکه «آ» در کلمه «براء» بهنوعی فریاد گوینده و عصبانیت حضرت ابراهیم را به گوش میرساند و تداعیگر اندوه و افسوس آن حضرت است که البته در نمونه آیه دوم چنین چیزی دیده نمیشود.
2. زیباییشناسی فعل و مصدر
در دو آیه زیر به تفاوت میان فعل و مصدر پرداخته شده است. فعل، کلمهای است که دلالت بر عملی دارد و زمان نیز در آن دخیل است (یعقوب، باب الفاء، 1383: 488) اما همانگونه که پیش از این نیز گفته شد در مصدر، زمان مطرح نیست.
﴿فَما لَهُم لا یُؤمِنُونَ * وَ إِذا قُرِئَ عَلَیهِمُ القُرآنُ لا یَسجُدُون * بَلِ الَّذینَ کَفَرُوا یُکَذِّبُون﴾ (انشقاق/20-22) پس چرا آنان باور نمىدارند؟ * و چون بر آنان قرآن تلاوت مىشود چهره بر خاک نمىسایند؟ * [نه!] بلکه آنان که کفر ورزیدهاند، تکذیب مىکنند.
﴿هَل أَتاکَ حَدیثُ الجُنُودِ * فِرعَونَ وَ ثَمُودَ * بَلِ الَّذینَ کَفَرُوا فیتَکذیبٍ﴾ (بروج/17-19) آیا حدیث [آن] سپاهیان * فرعون و ثَمود بر تو آمد؟ * [نه،] بلکه آنان که کافر شدهاند در تکذیباند.
سوره انشقاق درباره وعید و تهدیدهای آخرت سخن میگوید و از حوادثی سخن میراند که هنوز به وقوع نپیوسته و در آینده اتفاق میافتد و آنها آن را تکذیب میکنند که جز خداوند آن را نمیداند پس این مفهوم را با لفظ یکذبون که بهنوعی دلالت بر مستقبل دارد مناسب میآورد. کاربست واژه (إذا) نیز بر دلالت معنایی برای آینده تأکید میورزد. این در حالی است که سوره بروج که در آیه ﴿هَل أَتاکَ حَدیثُ الجُنُودِ (17) فِرعَونَ وَثَمُودَ (18)﴾ حکایتی از اقوام و اعمال امتهای گذشته است که پیامبران را انکار و تکذیب کردند و همواره در عنادشان استمرار داشتند؛ لذا خداوند سبحان این معنی را با مصدر (فی تَکذیب) به مخاطب القا نموده است (غرناطی، بیتا: 505). دیگر اینکه آوردن تکذیب بهصورت نکره، دلالت بر بزرگی و تهویل امر دارد (درویش، 1415: 10/436). «مراد از ظرف قرار دادن تکذیب و گفتن اینکه کفار در ظرف تکذیب قرار دارند، همان اصرار ورزیدن آنان بر تکذیب است» (طباطبایی، 1374: 20/421). به هر روی فرق است بین کسانی که در آینده دروغ پیشه کنند با کسانی که دروغ سرتاسر وجودشان را در برگرفته و بهنوعی در دروغ غوطهور هستند.
ذکر یک نکته در اینجا اهمیت دارد و آن اینکه در تولید حرف باء، هوا ابتدا از حنجره میگذرد و تارهای صوتی را به حرکت در میآورد، سپس از حلق میگذرد و به دهان میرسد و با بسته شدن کامل لبها این هوا در دهان حبس میشود. وقتی که لبها ناگهان باز شدند، صدای انفجاری به نام «باء» شنیده میشود (انیس، 1374: 44) و این حرف «باء» از حروف مجهوره[3]، انسدادی، انفجاری[4] و شدید است که بر صلابت و درشتی دلالت دارد. ابنجنی چنین گفته است که صدای «باء» به خاطر شدت و صلابت شبیه زدن دست بر روی زمین است (ابنجنی، 1990: 2/163)؛ بنابراین با وجود این ویژگیها و نیز با توجه به سکون و سکوتی که در آخر آیه با توجه به قاعده وقف به وجود میآید، میتوان از کلمه «تکذیب»، شدت تکذیب مشرکان را برداشت نمود.
ناگفته نماند با توجه به آیات همجوار دو نمونه قرآنی، رعایت فواصل آیات و همآوایی با آنها نیز میتواند یکی از دلایل انتخاب این کلمات باشد؛ افعال آخر چند آیه متوالی سوره انشقاق بدین ترتیب است: «لا یؤمنون، لا یسجدون، یکذبون، یوعون». این هماهنگی در آیات سوره بروج نیز به چشم میخورد مانند: «حمید، شهید، حریق، کبیر، شدید، یعید، مجید، یرید، تکذیب، محیط». لذا افزون بر آنچه گفته شد رعایت توازن صوتی نیز مورد نظر خداوند متعال بوده است.
3. زیباییشناسی جمله اسمیه و فعلیه
استفاده از عبارات، جملات اسمیه یا فعلیه در مفهوم و برداشتی که از متن میشود تأثیر زیادی دارد. نمونه آن را در آیات زیر میبینیم:
﴿لَقَد أَرسَلنا نُوحاً إِلى قَومِهِ فَقالَ یا قَومِ اعبُدُوا اللهَ ما لَکُم مِن إِله غَیرُهُ إِنِّی أَخافُ عَلَیکُم عَذابَ یَوم عَظیم * قالَ المَلاَ ُ مِن قَومِهِ إِنّا لَنَراکَ فی ضَلال مُبین * قالَ یا قَومِ لَیسَ بی ضَلالَةٌ وَ لکِنِّی رَسُولٌ مِن رَبِّ العالَمینَ * أُبَلِّغُکُم رِسَالاَتِ رَبِّی وَ أَنصَحُ لَکُم وَأَعلَمُ مِنَ اللهِ مَا لاَ تَعلَمُونَ﴾ (اعراف/59-62)؛ «همانا نوح را به سوى قومش فرستادیم. پس گفت: اى قوم من، خدا را بپرستید که براى شما معبودى جز او نیست، من از عذاب روزى سترگ بر شما بیمناکم * سران قومش گفتند: واقعاً ما تو را در گمراهى آشکارى مىبینیم * گفت: «اى قوم من، هیچگونه گمراهى در من نیست، بلکه من فرستادهاى از جانب پروردگار جهانیانم * پیامهاى پروردگارم را به شما مىرسانم و اندرزتان مىدهم و چیزهایى از خدا مىدانم که [شما] نمىدانید.»
﴿وَ إِلى عادٍ أَخاهُم هُوداً قالَ یا قَومِ اعبُدُوا اللهَ ما لَکُم مِن إِلهٍ غَیرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ * قالَ المَلَأُ الَّذینَ کَفَرُوا مِن قَومِهِ إِنَّا لَنَراکَ فی سَفاهَةٍ وَ إِنَّا لَنَظُنُّکَ مِنَ الکاذِبینَ * قالَ یا قَومِ لَیسَ بی سَفاهَةٌ وَ لکِنِّی رَسُولٌ مِن رَبِّ العالَمینَ * أُبَلِّغُکُم رِسَالاتِ رَبِّی وَ أَنَا لَکُم نَاصِحٌ أَمِینٌ﴾ (اعراف/65-68)؛ «و به سوى عاد، برادرشان هود را [فرستادیم]؛ گفت: اى قوم من، خدا را بپرستید که براى شما معبودى جز او نیست، پس آیا پرهیزگارى نمىکنید؟ * سرانِ قومش که کافر بودند گفتند: در حقیقت، ما تو را در [نوعى] سفاهت مىبینیم و جداً تو را از دروغگویان مىپنداریم * گفت: اى قوم من، در من سفاهتى نیست، ولى من فرستادهاى از جانب پروردگار جهانیانم * پیامهاى پروردگارم را به شما مىرسانم و براى شما خیرخواهى امینم.»
همانگونه که دیده میشود در آیه 62 سوره اعراف خداوند متعال از جمله فعلیه استفاده نموده و در چند آیه بعد، از جمله اسمیه و این تفاوت در صورتی است که معنای دو آیه مشابه یکدیگر است. پس دلیل استفاده متفاوت از اسم و فعل چیست؟ در آیات منتهی به آیه 62 سوره اعراف، سخن از داستان حضرت نوح به میان آمده و به دنبال آن و در چند آیه بعد، از داستان حضرت هود سخن گفته شده است.
پروردگار در داستان حضرت نوح از جمله فعلیه استفاده کرده؛ زیرا از رهگذر تجدد زمانی موجود در فعل خواسته بگوید: حضرت نوح هرلحظه و هرساعت دعوت خود را شبانهروز برای مردم تکرار میکرد تا شاید آنان به راست درآیند. پروردگار در بیان داستان حضرت هود علیهالسلام، از جمله اسمیه استفاده کرده تا به مخاطب القا کند آن حضرت، قوم خود و مردم را همواره دعوت به پرستش میکرد (صافی، 1418: 8/454؛ درویش، 1415: 3/381)؛ بنابراین در آیه اول که با فعل مضارع ارائه شده، تجدد و پیوستگی (گاهبهگاه) امر دعوت مدنظر بوده است اما در نمونه دوم هرچند حضرت هود مانند تمام پیغمبران الهی ناصح بودند، بااینهمه این صفت بنا به موقعیت قوم او بهصورت مداوم انجام میپذیرفت؛ بنابراین اقتضای حال و مقام ایجاب میکرد تا در اینجا از جمله اسمیه استفاده شود تا از رهگذر آن، ثبوت، دوام و استمرار عمل حضرت هود را به مخاطب القا نماید.
در آیات زیر نیز اسلوب یادشده را میتوان مشاهده کرد. در این دو آیه نیز مانند قبل از دو شکل فعل و اسم از یک ریشه استفاده شده است و این در حالی است که هر دو جمله، معنای به ظاهر یکسانی را به ذهن میآورد.
﴿اللهُ الَّذی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیلَ لِتَسکُنُوا فیهِ وَ النَّهارَ مُبصِراً إِنَّ اللَه لَذُو فَضلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لکِنَّ أَکثَرَ النَّاسِ لایَشکُرُونَ﴾ (غافر/61)؛ «خدا [همان] کسى است که شب را براى شما پدید آورد تا در آن آرام گیرید و روز را روشنىبخش [قرار داد]. آرى، خدا بر مردم بسیار صاحب تفضل است، ولى بیشتر مردم سپاس نمىدارند.»
﴿ثُمَّ لَآتِیَنَّهُم مِن بَینِ أَیدیهِم وَ مِن خَلفِهِم وَ عَن أَیمانِهِم وَ عَن شَمائِلِهِم وَ لا تَجِدُ أَکثَرَهُم شاکِرینَ﴾ (اعراف/17)؛ «آنگاه از پیش رو و از پشت سرشان و از طرف راست و از طرف چپشان بر آنها مىتازم و بیشترشان را شکرگزار نخواهى یافت.»
لازم به توضیح است اگر مسند، اسم باشد دلالت بر ثبوت دارد و اگر فعل باشد دلالت بر تجدد میکند و اگر فعل از نوع مضارع باشد دلالت بر تکرار فعل و وقوع آن پشت سر هم میکند؛ بهعنوان مثال نویسنده کتاب ارزشمند دلائل الإعجاز و أسرار البلاغة در جایی آورده است که در سخن خداوند: ﴿و کلبهم باسط ذراعیه بالوصید﴾ (کهف/18)، کسی در امتناع فعل در اینجا شک نمیکند. در جمله ﴿وکلبهم یبسط ذراعیه﴾ این غرض را نمیرساند؛ زیرا که فعل تجدد را میرساند و اسم، ثبوت صفت را (جرجانی، 2004: 174- 175). از طرفی دیگر اسم فاعل معنای فعل را نیز در برمیگیرد (هنداوی، 2002: 222)؛ بدین خاطر که فعل مقید به زمان است، اما اسم اینگونه نیست و تعلق به زمان خاصی ندارد و به همین دلیل شمولیت و ثبوت بیشتری دارد (سامرائی، 2007م: 9). «نجاح» در این دو عبارت «زیدٌ ناجح» و «نجح زیدٌ» یکسان نبوده بلکه جمله اول قویتر است؛ چرا که در فعل دلالت بر زمان متغیر و متجدد وجود دارد (یعقوب، 1389: 248)؛ بنابراین دلالت اسم، قویتر از فعل است؛ اسم، مفید معنای ثبوت در همه زمانها چه اکنون و چه در آینده است. توصیف کردن بهوسیله فعل از آنجا که به دلیل اختلاف در زمان و مقید بودن به زمان از بین میرود، پس غیرثابت و ناپایدار است. وقتی میگوییم «لا تجد أکثرهم شاکرین» یعنی آنها را هیچ وقت (حال و آینده) شکرگزار نمییابی. درحالیکه فعل دلالت بر زمان خاصی دارد و در اینجا که فعل مضارع است و دلالت بر زمان حال دارد؛ همچنان که این موضوع در دو واژه «ناصح» و «أنصح» نیز صدق میکرد.
نکته دیگر اینکه کلمات پایانی آیات نیز در هر دو آیه جای تأمل دارد. آیات 18 تا 24 سوره اعراف با اسمهای: «أجمعین، ظالِمین، خالِدین، ناصِحین، مُبین، خاسِرین، إلی حین» و آیات 62 و 63 سوره غافر با فعلهای «تُؤفکون و یَجحدون» پایان میپذیرد. این است که باید گفت به نظر میآید حضرت حق افزون بر آن مفاهیمی که خواسته به مخاطب القا نماید، نگاهی به جانب ریتم و موسیقی متن نیز داشته است.
آیات زیر نیز همین اسلوب را دنبال میکنند:
-﴿وَ ما کانَ رَبُّکَ لِیُهلِکَ القُرى بِظُلمٍ وَ أَهلُها مُصلِحُونَ﴾ (هود/117) و ﴿وَما کانَ رَبُّکَ مُهلِکَ القُرى حَتَّى یَبعَثَ فی أُمِّها رَسُولاً یَتلُوا عَلَیهِم آیاتِنا وَ ما کُنَّا مُهلِکِی القُرى إِلاَّ وَ أَهلُها ظالِمُون﴾ (قصص/59)
-﴿یُخرِجُ الحَیَ مِنَ المَیِّتِ وَ یُخرِجُ المَیِّتَ مِنَ الحَیِّ وَ یُحیِ الأَرضَ بَعدَ مَوتِها وَ کَذلِکَ تُخرَجُونَ﴾ (روم/19) و ﴿إِنَّ اللَهَ فالِقُ الحَبِّ وَ النَّوى یُخرِجُ الحَیَ مِنَ المَیِّتِ وَ مُخرِجُ المَیِّتِ مِنَ الحَیِّ ذلِکُمُ اللهُ فَأَنَّى تُؤفَکُون﴾ (انعام/95)
4. زیباییشناسی ادات تأکید
یکی از روشهایی که در تثبیت و تقویت یک معنا در ذهن مخاطبان به کار میرود تأکید کلام است. این تأکید بهوسیله روشها و اسالیب متفاوتی ایجاد میشود. در آیه ذیل از یکی از این روشهای تأکید استفاده شده است:
﴿ فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِیَ یَا مُوسَى * إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخلَع نَعلَیکَ إِنَّکَ بِالوَادِ المُقَدَّسِ طُوًى * وَأَنَا اختَرتُکَ فَاستَمِع لِمَا یُوحَى * إِنَّنِی أَنَا اللهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعبُدنِی وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِکرِی * إِنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ أَکادُ أُخفیها لِتُجزى کُلُّ نَفسٍ بِما تَسعى﴾ (طه/11-15)؛ «پس چون بدان رسید، ندا داده شد که: اى موسى * این منم پروردگار تو، پاىپوش خویش بیرون آور که تو در وادى مقدس «طُوى» هستى * و من تو را برگزیدهام، پس بدانچه وحى مىشود گوش فرا ده * منم، من، خدایى که جز من خدایى نیست، پس مرا پرستش کن و به یاد من نماز برپا دار * در حقیقت، قیامت فرا رسنده است. مىخواهم آن را پوشیده دارم تا هر کسى به [موجب] آنچه مىکوشد جزا یابد.»
﴿إِنَّ الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِ اللهِ بِغَیرِ سُلطَانٍ أَتَاهُم إِن فِی صُدُورِهِم إِلَّا کِبرٌ مَا هُم بِبَالِغِیهِ فَاستَعِذ بِاللهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ البَصِیرُ * لَخَلقُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرضِ أَکبَرُ مِن خَلقِ النَّاسِ وَلَکِنَّ أَکثَرَ النَّاسِ لَا یَعلَمُونَ * وَمَا یَستَوِی الأَعمَى وَالبَصِیرُ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَلَا المُسِیءُ قَلِیلًا مَا تَتَذَکَّرُونَ * إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِیَةٌ لَّا رَیبَ فِیهَا وَلَکِنَّ أَکثَرَ النَّاسِ لَا یُؤمِنُونَ﴾ (غافر/56-59)؛ «در حقیقت، آنان که درباره نشانههاى خدا- بىآنکه حجتى بر ایشان آمده باشد- به مجادله برمىخیزند در دلهایشان جز بزرگنمایى نیست [و] آنان به آن [بزرگى که آرزویش را دارند] نخواهند رسید. پس به خدا پناه جوى، زیرا او خود شنواى بیناست * قطعاً آفرینش آسمانها و زمین بزرگتر [و شکوهمندتر] از آفرینش مردم است، ولى بیشتر مردم نمىدانند * و نابینا و بینا یکسان نیستند و کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کردهاند [نیز] با [مردم] بدکار [یکسان] نیستند؛ چه اندک پند مىپذیرید * درحقیقت، رستاخیز قطعاً آمدنى است؛ در آن تردیدى نیست، ولى بیشتر مردم ایمان نمىآورند.»
تفاوتی که در عبارت آغازین آیه دیده میشود، وجود یک «لام» در آیه دوم است. این لام به نام «لام مزحلقه» شناخته میشود. توضیح اینکه لام مزحلقه در اصل، لامِ ابتدا است که جایگاه آن پس از «إنّ» بوده، اما از آنجا که دو تأکید پشت سر هم نمیآید، لام لغزیده و بر سر خبر میآید، بههمیندلیل بهعنوان مزحلقه شناخته میشود و مبنی بر فتح است (یعقوب، باب اللام، 1383: 560). جمله «لا ریبَ فیه» نیز خود دلالتی دیگر بر تأکید جمله است. در سوره طه با توجه به آیات قبل و بعد از این آیه، مشخص میشود که مخاطب آیه حضرت موسی علیهالسلام است؛ بنابراین لزومی به تأکید آوردن بهمانند آیه دوم نیست؛ چرا که خطاب آیه دوم، منکران و کفار و مشرکانی هستند؛ پس نیاز به تأکید بیشتری در اینجا احساس میشود.
هرچند در آیه اول نیز تأکید وجود دارد، اما این تأکید برای آوردن دلیل و تعلیلی است تا عبادت خداوند که در آیه قبل به آن امر شده است: ﴿إِنَّنی أَنَا اللهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعبُدنی وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکری﴾، برای مخاطب ملموستر باشد و خطاب به کسانی است که رستاخیز و قیامت را انکار میکنند.
«إنّ» از ادات تأکید است و عملِ آن تأکید مضمون جمله یا خبر است. مثلاً وقتی بگوییم: «إن الحیاة جهاد» گویا جمله را دو مرتبه آوردهایم: «الحیاة جهاد، الحیاة جهاد». اگر لام را هم بر جمله وارد کرده و بگویی: «إن الحیاة لجهاد» معنی تأکید را اضافه کرده و بهمنزله این است که جمله را سه مرتبه بیان کردیم که وجود این حروف]لام مزحلقه[ باعث ایجاز و اقتصاد در الفاظ جمله میشود (عتیق، 2009م: 55).
گفتنی است مباحثی که در سوره غافر مطرح میشود عبارتاند از: دعوت به توحید، تحدی مخالفان و معارضان قرآن، دلائل نزول قرآن که تنها کافران آن را انکار میکنند و جدال با آنها و موعظه کردن ایشان و نیز عده و وعیدهای خداوند و روز قیامت (ابنعاشور، 1420: 24/143). مفسران یکی از پیامهای این آیه را چنین معرفی میکنند: «در برابر تشکیک کافران در مورد قیامت، شما با قاطعیت پیام حق را بگویید» (قرائتی، 1388: 8/278). پس با وجود این تفاصیل و قرائت سوره و با توجه به آنچه در گذشته مطرح شد دال بر اینکه تأکید، زمانی میآید که مخاطب در شک و انکار باشد دریافت میشود که وجود «إنّ، جمله اسمیه، لام مزحلقه و لاریبَ» دلیلی بر این است که مخاطب آیه منکران و کفار و مشرکانی هستند که معاد را انکار میکنند؛ آنان برانگیخته شدن در قیامت را امری عجیب و نشدنی میپنداشتند. این آیه در مقام تأکید بر وقوع قیامت است؛ زیرا در ادامه آیه میفرماید بیشتر مردم ایمان نمیآوردند و خود دلیلی است بر اینکه خطاب در این آیه متوجه کفار است.
5. زیباییشناسی قاعده حصر و قصر
از دیگر شیوههای تأکید کلام، استفاده از اسلوب قصر و حصر است:
﴿قُل إِنَّمَا أَنَا مُنذِرٌ وَ مَا مِن إِلَهٍ إِلَّا اللهُ الوَاحِدُ القَهَّارُ﴾ (ص/65)؛ «بگو: من فقط هشداردهندهاى هستم و جز خداى یگانه قهّار معبودى دیگر نیست.»
﴿إِلَهُکُم إِلَهٌ وَاحِدٌ فَالَّذِینَ لاَ یُؤمِنُونَ بِالآخِرَةِ قُلُوبُهُم مُّنکِرَةٌ وَهُم مُّستَکبِرُونَ﴾ (نحل/22)؛ «معبود شما معبودى است یگانه. پس کسانى که به آخرت ایمان ندارند، دلهایشان انکارکننده [حق] است و خودشان متکبرند.»
در آیه نخست، شاهد اسلوب قصر (ما+إلّا) هستیم، اما آنچه مسلم است این است که معنای دو آیه مشابه یکدیگر است. پرسش اینجاست که چرا خداوند متعال در آیه اول از قاعده بلاغی نفی و استثناء استفاده کرده و در آیه دوم تنها به بیان جمله بسنده نمود و از ادات تأکید استفاده نکرده است؟ در پاسخ باید گفت: در جمله «وَ ما مِن إِلهٍ إِلَّا اللهُ» الوهیت را از تمامى خدایان نفى مىکند و آن را تنها براى خداوند متعال اثبات مینماید؛ بهعبارتدیگر، خدا بودن را فقط به خدا نسبت داده است. از آنجا که در این آیه سخن از انذار و هشدار است پس مخاطب آیه، مشرکینی هستند که در آیات پیشین یعنی از آیات 55 به بعد، گفتوگوهای آنها در دوزخ و وصف حالشان آمده است و در این آیه نیز به صفت «انذار» اشاره میکند تا تأکیدی بر همان موضوع باشد و خداوند در تأکید این آیه، آیه بعد را میآورد و پروردگار را با صفات رب، عزیز و غفار بودن توصیف میکند:﴿رَبُ السَّماواتِ وَ الأَرضِ وَ ما بَینَهُمَا العَزیزُ الغَفَّارُ﴾.
آیه دوم که بهصورت ساده و بدون تأکید آمده است خطاب به مؤمنان است (خطیب، 1424ق: 7/283). آیات قبل خطاب به مشرکین است و در این آیه خداوند متعال کلامهای قبلی خود را ثابت میکند و بر آنها احتجاج میآورد و از آنها نتیجهگیری میکند (زمخشری، 1407: 2/601). بنا بر آنچه گفته شد مؤمنان که بهمنزله عالم هستند نیازی به تأکید ندارند؛ زیرا در آیات قبل، از نعمتهای خداوند بهوفور یاد شده است و با وجود اینهمه نعمت نیازی به تأکید در این آیه احساس نشده است. برای درک بیشتر این مطلب باید بگوییم جملهای که برای یک فرد بیاطلاع و بهاصطلاح خالیالذهن آورده میشود با جملهای که برای یک فرد منکر به کار برده میشود تفاوت دارد؛ مانند اینکه ممکن است ما یک کودک تازه به سن تکلیف رسیده را که هنوز اطلاعی درباره دین و امر روزهداری ندارد تنها با گفتن جمله روزه بر تو واجب است قانع کنیم، اما به کسی که منکر این امر است قطعاً نمیتوانیم با این شیوه، او را متقاعد ساخته و باید از چند تأکید استفاده کنیم. البته این نکته را هم باید افزود که با توجه به آیات قبل یعنی از آیه 19 تا 22 آیات با جمله اسمیه متشکل از مبتدا و خبر و از نوع ابتدایی و با لحنی آرام و ملایم آورده شدهاند.
در آیات زیر نیز این اسلوب مشاهده میشود:
﴿وَ مَا خَلَقنَا السَّمَاوَاتِ وَالأَرضَ وَمَا بَینَهُمَا إِلاَّ بِالحَقِّ وَإِنَّ السَّاعَةَ لآتِیَةٌ فَاصفَحِ الصَّفحَ الجَمِیلَ﴾ (حجر/85)؛ «و ما آسمانها و زمین و آنچه را که میان آن دو است جز بهحق نیافریدهایم و یقیناً قیامت فرا خواهد رسید. پس بهخوبی صرفنظر کن.»
﴿وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرضَ بِالحَقِّ وَیَومَ یَقُولُ کُن فَیَکُونُ قَولُهُ الحَقُّ وَلَهُ المُلکُ یَومَ یُنفَخُ فِی الصُّوَرِ عَالِمُ الغَیبِ وَالشَّهَادَةِ وَهُوَ الحَکِیمُ الخَبِیرُ﴾ (انعام/73)؛ «و او کسى است که آسمانها و زمین را به حق آفرید و هرگاه که مىگوید: باش، بىدرنگ موجود شود؛ سخنش راست است؛ و روزى که در صور دمیده شود، فرمانروایى از آنِ اوست؛ داننده غیب و شهود است؛ و اوست حکیم آگاه.»
آیه اول درباره کسانی است که پیامبران را تکذیب میکردند، همانگونه که از تأکیدات بعد از آن هم برمیآید (إنّ، جمله اسمیه، لام مزحلقه) و این در حالی است که دومین آیه خالی از تأکید است. همچنین آیه زیر نیز از نمونه این آیات است:
﴿ وَ مَا هَذِهِ الحَیَاةُ الدُّنیَا إِلَّا لَهوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الآخِرَةَ لَهِیَ الحَیَوَانُ لَو کَانُوا یَعلَمُونَ﴾ (عنکبوت/64)؛ «این زندگى دنیا جز سرگرمى و بازیچه نیست و زندگى حقیقى همانا [در] سراى آخرت است؛ اى کاش مىدانستند.»
﴿إِنَّمَا الحَیَاةُ الدُّنیَا لَعِبٌ وَلَهوٌ وَإِن تُؤمِنُوا وَتَتَّقُوا یُؤتِکُم أُجُورَکُم وَلَا یَسأَلکُم أَموَالَکُم﴾ (محمد/36)؛ «زندگى این دنیا لهو و لعبى بیش نیست و اگر ایمان بیاورید و پروا بدارید [خدا] پاداش شما را مىدهد و اموالتان را [در عوض] نمىخواهد.»
باید به این نکته اشاره کنیم قصر به «إنما» و «الّا» در کارکرد یکسان نیستند و مترادف یکدیگر به کار نمیروند. قصر «إنّما» در جایی به کار گرفته میشود که مخاطب نسبت به مسأله جاهل نیست و درستی آن را رد نمیکند؛ اما خبر با نفی و استثناء در زمانی است که حکم برای مخاطب مجهول باشد و مخاطب مطلب را انکار کرده و در آن شک دارد (جرجانی، 1984: 328-335). چنانکه صاحب بغیة الإیضاح فی تلخیص المفتاح فی علوم البلاغة مینویسد: «إنما» متضمن معنای «ما و إلّا» است اما مترادف یکدیگر نیستند (صعیدی، 2000م: 2/11).
توضیح بیشتر اینکه «إنّما» برای اثبات چیزی است که بعد از آن ذکر میشود. با توجه به آیات سابق سوره عنکبوت نیز میتوان فهمید که خطاب در این آیه به مشرکان است. لذا قصر به نوع دوم (نفی و استثناء) در مقایسه با قصر به «إنما» از مبالغه بیشتری برخوردار است. پس در آیه اول تأکید بیشتری به کار رفته است. این انحصار را با ادوات تأکیدی چون حرف «إنّ» و حرف «لام» و ضمیر فصل «هی» و آوردن مطلب را با جمله اسمیه تأکید نموده است. در سوره (محمد) با وجود آنکه خطاب به مؤمنان است، اما این تأکید به خاطر ذمّ دنیا و تحریک مؤمنان برای دوری هر چه بیشتر از دنیا و متاع آن است.
6. زیباییشناسی تقدیم و تأخیر مسندالیه
دو آیه زیر از معانی یکسانی برخوردارند؛ همچنین الفاظ بهکاررفته در آن نیز از یک ریشه هستند.
﴿لَا أعبد ما تعبُدُون﴾ (کافرون/2)؛ «آنچه مىپرستید، نمىپرستم.»
﴿وَ لَا أنا عابدٌ ما عَبَدتم﴾ (کافرون/4)؛ «و نه آنچه پرستیدید من مىپرستم.»
از امام صادق علیهالسلام درباره تکرار در این آیات پرسیده شد و حضرت فرمود: سبب نزول این سوره و تکرار مطلبش این بود که قریش به رسول خدا صلیاللهعلیهوالهوسلم پیشنهاد کرد بیا تا بر سر پرستش خدایان مصالحهاى کنیم، یک سال تو خدایان ما را عبادت کن و یک سال ما خداى تو را، باز یک سال تو خدایان ما را عبادت کن و یک سال ما خداى تو را. خداى تعالى در پاسخشان عین سخن آنان را تکرار کرد؛ آنها گفته بودند یک سال تو خدایان ما را عبادت کن در پاسخ فرمود: ﴿لا أَعبُدُ ما تَعبُدُونَ﴾، آنها گفته بودند «و یک سال ما خداى تو را»، در پاسخ فرمود ﴿وَلا أَنتُم عابِدُونَ ما أَعبُدُ﴾، آنها گفته بودند «باز یک سال تو خدایان ما را عبادت کن» در پاسخ فرمود: ﴿وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدتُم﴾، آنها گفته بودند «و یک سال ما خداى تو را» در پاسخشان فرمود: ﴿ وَ لا أَنتُم عابِدُونَ ما أَعبُدُ لَکُم دِینُکُم وَ لِیَ دِینِ﴾ (طباطبائی، 1374: 20/648).
آنچه در اینجا بایسته امعان نظر است آن است که جمله، جمله اسمیه است و تقدیم مسندالیه، تخصیص آن به خبر را میرساند، مانند عبارت «ما أنا قلتُ هذا» یعنی فقط من نگفتم. مفهوم عبارت در وهله دوم این است که لزوماً کسی دیگر گفته است. تقدیم، سبب نفی فعل از متکلم است و اثبات آن برای دیگری. تقدیم سبب اختصاص است همراه با اثبات برای دیگری مانند «ما أنا قلت هذا» یعنی تنها من نگفتم و نمیتوان گفت: «ما أنا قلت هذا ولا غیری». پس تقدیم نشانگر حصر است (تفتازانی، 1388: 64). در واقع یعنی فقط من آنچه را میپرستید نمیپرستم، ممکن است دیگران پرستش کنند. علاوه بر بحث تخصیص و حصر که در این آیه وجود دارد، نیمنگاهی نیز میتوان به مبحث پیشین (ثبوت در اسم و حدوث در فعل) داشت. بهکارگیری فعل «أعبد» در آیه اول نشان از استمرار دارد در حالی که وجود اسم (عابد) دلالت بر ثبات دارد.
﴿لا أَعبُدُ ما تَعبُدُونَ﴾ یعنى نمىپرستم خدایانى را که شما در امروز و در این حال مىپرستید (طبرسی، بیتا: 27/322). در ترجمه تفسیر مجمعالبیان معنی این آیه بدین صورت آمده است: ﴿وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدتُّم﴾ و من عبادتکننده نیستم بتهایى را که شما عبادت میکنید در آینده و بعد از امروز (طبرسی، بیتا: 27/322). جمله «لا أعبد» نفى استقبالى است؛ براى اینکه حرف «لا» مخصوص نفى آینده است، همچنان که حرف «ما» براى نفى حال است و معناى آیه این است که من ابداً نمىپرستم آنچه را که شما بتپرستان امروز مىپرستید» (طباطبائی، 1374: 20/645). در این آیه فعل (عمل پرستیدن) نفی شده است و آیه دوم در حقیقت تأکیدی برای آیه اول است اما با تأکید بیشتر.
بحث و نتیجهگیری
از آنچه گفته شد میتوان نتیجه گرفت:
1. سیاق و مقتضای حال در کلام نقش انکارناشدنی دارند؛ حضرت حق، برای هر مفهومی خاص، از تعبیری خاص استفاده کرده است که ظرافت در انتخاب، گزینش و کاربست نوع تعبیر، به اعجاز بیانی ختم شده و حکایت از توانش زبانی صاحب متن و غیر قابل تحدی بودن آن دارد.
2. در پسِ تغییر جزئی آیات مشابه و همانند، معانی ژرف و حکمتی عمیق نهفته است و نشان از این مسأله دارد که صاحب سخن، به موضوع بافت متن و ظاهر حال مخاطب و موقعیت سخن توجهی ویژه داشته است و البته توجه به این امور، موجب تشخص و برجستگیِ کلامِ مورد بحث و تنوع در دخالتدهی واژگان و ساختار گشته است.
3. بهرهگیری از اسلوبهای گوناگون و شیوههای متعدد در القای مفاهیم مورد نظر، موجب گشته مخاطب در متن دخالت داده شود و برای دریافت معنا و مراد مورد نظر صاحب سخن، اندیشه نماید. دیگر اینکه القاگر این نکته است که خداوند سبحان خواسته از رهگذر تنوعبخشی به ساختار سخن، اهمیت موضوع را بهگونهای دیگر نشان دهد و مطلبی بر مطالب پیشین بیفزاید.
4. بررسی نشان از آن دارد که فضای کلی سوره و پیوند آیات با قبل و بعد از خود، در گزینش و چینش واژگان نقش محوری داشته و به تقدیم و تأخیر، حذف، نکره و معرفه آوردن واژگان و... ختم شده است که درنهایت زایش گفتاری را در پی داشته است. توجه به ریتم و موسیقی متن بهقصد تأثیرگذاری بر مخاطب نیز در استفاده از اسلوبهای گوناگون و ساختهای متفاوت کلامی نقشی مهم داشته است.