نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استاد گروه علوم قرآن و حدیث، دانشگاه تهران
2 استادیار گروه علوم قرآن و حدیث، دانشگاه آزاد اسلامی کرج
3 دانشجوی دکتری علوم قرآن و حدیث، دانشگاه پیام نور تهران
چکیده
تفسیر قرآن بهمنزله کنش اختیاری مفسران، افزون بر بایستههای هرمنوتیکی و روششناختی، مشمول بایستههای اخلاقی است. این بایستهها مفسر را در دوراهیهای انتخاب، یاری میکنند. التزام به اخلاق تفسیر منوط به وجود اصول اخلاقی برای تفسیر، آگاهی نسبت به آنها و نیز اراده معطوف به کاربست آنهاست. اصول اخلاقی تفسیر نیز به نوبۀ خود باید مستدل و مستند به اصول اخلاقی عام باشد. از این رو، تدوین و تبیین اصول برای اخلاقی کردن ساحت تفسیر متن با چالشهایی روبهروست. با عبور از این چالشها، میتوان اصولی عام برای تفسیر هر متن پیش نهاد و برای متون ویژه و خاص، اصولی ویژه. از این میان، قصدمندی ماتن، حمل بر صحت، مواجهۀ تحلیلی و نقادانه با متن، پرهیز از سادهسازی و قویسازی متن را میتوان بهعنوان اصول عام اخلاقی برای تفسیر متون برشمرد و مواردی چون: محوریت ارادۀ الهی در انتساب معنا به متن؛ پایبندی به قواعد تفسیر؛ احتیاط علمی و پرهیز از مواجهۀ خام و عجولانه در بیان معانی آیات؛ تمایز بین بیان متن و درباره متن؛ پرهیز از اتّباع متشابه؛ پایبندی به انصاف و مواجهۀ عادلانه؛ انتقادپذیری و توجه به خرد جمعی؛ امانتداری در نقل؛ آگاهی از مبانی کلامی و اعتقادی مربوط به قرآن و مؤلف قرآن؛ اصلاح نفس و آرایش نفس به فضائل اخلاقی.
کلیدواژهها
اخلاق تفسیر مستلزم اصولی است که آن را اصول اخلاق تفسیر مینامیم. تاکنون نه در قلمرو تفسیرپژوهی و نه در قلمرو اخلاقپژوهی، کوششی در تأسیس، تدوین و ارائه اصول اخلاق تفسیر صورت نگرفته است. این مهم نیازمند مقدمات و ملاحظاتی است. در این نوشتار، ابتدا به این مقدمات و ملاحظات میپردازیم و از پی آن و براساس این مقدمات و ملاحظات، اصول اخلاقی پیشنهادی خود برای تفسیر را ارائه میکنیم.
مقدمات و ملاحظاتی که در پی میآید، شامل نیاز اخلاق به تفسیر، نیاز اخلاق تفسیر به اصول اخلاقی، اهمیت اصول اخلاقی در زیست اخلاقی و سرانجام بیان چالشهای تدوین اصول اخلاقی تفسیر است. بیان این موارد، راه را برای تدوین اصول اخلاقی تفسیر هموار خواهد کرد.
نیاز تفسیر به اخلاق/ اخلاق تفسیر
اخلاق تفسیر، چه اینکه تفسیر را به معنای «دانش تفسیر» بدانیم یا آن را «کنش تفسیر» تلقی کنیم، نیازمند به اصول اخلاقی است. در تفسیر بهمثابه «کنش تفسیر» (= مجموعۀ فعالیتهای پژوهشی تفسیری)، مواضع گوناگونی وجود دارد که در آن، پژوهشگر (مفسر) کنشهایی از سر آگاهی و انتخاب صورت میدهد (ازجمله، در اتخاذ پیشفرضهای تفسیر، اتخاذ و انتخاب روش و رویکرد تفسیریِ خاص از میان روشها، به کار بستن یا نبستن این یا آن سازوکار و ابزار تفسیری، رجوع یا عدم رجوع به این یا آن منبع تفسیری و...). در چنین مواضعی، دوگونه بایستگی مطرح است: بایستگیهای ناظر به منطق تفسیر و بایستگیهای اخلاقی برای پایبندی مفسر به الزامهای روشی؛ بنابراین مفسر در کنش تفسیر نیازمند به شناخت الزامها و تکالیف اخلاقی در همه فعالیتهای فرایند تفسیرِ آیات است. شناخت تکالیف اخلاقی نیازمند به اصول اخلاقی است.
هویت معرفتی تفسیر قرآن، بهمثابه معرفت و دانش، «هویت واسطهای» است. دانش تفسیرِ قرآن، واسطهای بین وحی (متن قرآن) و ذهن مخاطبان است. یکی از الزامهای اخلاقی دانش تفسیر، پایبندی مفسر به نقش واسطهای است؛ مثلاً تفسیر آیه به معنایی فارغ از قصد مؤلف، دورشدن از نقش واسطهای است. درواقع، هویت واسطهای، به این معناست که مفسر باید از سویی اصالت وحی را در مقام فهم و ارائه محتوا حفظ کند و از سویی دیگر، خرد مخاطبان را پاس بدارد.
خلقیات مفسر، اعم از خلق نیک (فضایل) و خلق بد (رذایل) در ایفای نقش واسطهای تأثیر میگذارد. حفظ هویت واسطهای درگرو شناخت فضایل و رذایلی است که زمینه یا مانع ایفای نقش واسطهای میشوند. شناخت روشمند و بهسامان از الزامها و بایستگیهای اخلاقی در سراسر فرایند تفسیر و نیز شناخت فضایل و رذایل مؤثر در هویت واسطهای دانش تفسیر را میتوان اخلاق تفسیر نامید. برایناساس اخلاق تفسیر، دارای دو سطح است: الزامهای اخلاقیِ کنش تفسیر؛ خُلقهای اعم از فضیلت و رذیلت مفسر، بهمثابه سطح بالاتر از رفتار (تفسیر) و مؤثر در رفتار (تفسیر). درواقع، با اخلاق تفسیر میتوان فضایل و رذایل خُلقی مفسر را که مرتبط با تفسیر است، شناخت و حُکم اخلاقی در مواضع گوناگونِ انتخاب و اقدام در فرایند تفسیر را تعیین کرد؛ بنابراین، اخلاق تفسیر در دو سطحِ الزامهای کنشی و فضایل خُلقی مفسر تحلیل میشود.
نیاز اخلاق تفسیر به اصول اخلاقی
شناخت حُکم اخلاقی در فعالیتهای تفسیری نیازمند استدلال است. اخلاقِ تفسیر، پایبندی «آگاهانه» و «عالمانه» از الزامهای اخلاقی در تفسیر است نه صرفِ پایبندی به الزامها. مراد از پایبندی عالمانه، پایبندی استوار بر باور جازم صادق موجّه (مستدل) است. پس در تعیین تکالیف اخلاقی، باید تکلیف اخلاقی بهنحو «موجّه» و «مستدل» بیان شود.
استدلال در فرایند تشخیص تکلیف اخلاقی ساختار منطقی خاصی دارد: مطلوبی وجود دارد که موضوعِ آن بر مبنای حکمای پیشین و فیلسوفان اخلاق فضیلتگرا، خُلق معین و محمول آن فضیلت یا رذیلت است. موضوع این مطلوب بر مبنای غالب فیلسوفان اخلاق معاصر، اقدام یا کنش و محمول آن خوب یا بد، باید یا نباید اخلاقی است. بهعنوانمثال، در تفسیر «آیات وسع» در اینکه ﴿لا یُکلِّفُ الله نفساً الّا وُسعَها﴾ اشاره به انتفاء تکلیف خارج از وسع تنها شامل تکالیف شرعی پس از نزول این آیه میشود تا آنکه شامل همۀ تکالیف شرعی در همه زمانها و برای همه امتها است، محل نزاع مفسران اشعری با مفسران شیعی و معتزلی است (شیعه و معتزله: جصاص، 1405: 2/227؛ ابوالفتوح رازی، 1408: 3/289؛ ابن ابی جامع، 1413: 1/191 و 3/337؛ شبّر، 1407: 1/206 و 6/237؛ بلاغی، بیتا: 1/252؛ نهاوندی: 1/568؛ طباطبایی، 1390: 2/445؛ ثقفیتهرانی، 1398: 1/373؛ طیب: 3/93؛ عبدالاعلی سبزواری، 1409: 4/498؛ رشیدرضا: 3/151؛ فضلالله، 1419: 22/296؛ جوادی آملی، 1388: 12/727، مدرسی، 1419: 1/488 و 3/237؛ مغنیه، 1424: 7/355؛ اشعری: ابن عطیه، 1422: 1/393؛ قرطبی، 1364: 3/429؛ ابن جزی، 1416: 1/143؛ ثعالبی 1418: 1/558). اتخاذ موضع در اینجا علاوه بر الزامهای روشی و منطقی، میتواند دارای الزام اخلاقی باشد؛ یعنی مسألۀ اخلاق تفسیر این است که آیا تفسیر مفاد آیات وسع، به انتفاء تکالیف فراتر از وسع تنها پس از نزول این آیه، بهلحاظ اخلاقی «خوب» است؟ یا تفسیر آیات به انتفاء هرگونه تکلیف فراتر از طاقت در هر زمانی به لحاظ اخلاقی خوب است؟ برای رسیدن به مطلوب نیاز به استدلالی وجود دارد که آن استدلال دارای حد اوسط است. حد اوسط متضمن حُکم اخلاقی فراگیر است.
استدلال یک
صغری: تفسیر آیات وسع به انتفاء تکالیف فراتر از وسع محدود به پس از نزول این آیات، قول به تحقق تکالیف فراتر از وسع را در زمانهای قبل از نزول این آیات است.
کبری: قول به تحقق تکالیف فراتر از وسع در زمانههای قبل از نزول این آیات، غیراخلاقی است.
نتیجه: تفسیر آیات وسع به انتفاء تکالیف فراتر از وسع محدود به پس از نزول این آیات، غیراخلاقی است.
زنجیرۀ استدلال از این سطح فراتر میرود و از حُکم اخلاقی مربوط به حد اوسط نیز میپرسد. پس مطلوب دومی بهمیان میآید و آن این است که: چرا تفسیر آیات وسع به انتفاء تکالیف فراتر از وسع تنها پس از نزول این آیات غیراخلاقی است؟ در پاسخ این پرسش، نیازمند به استدلال و حد اوسط دیگری (حکم فراگیرتر) هستیم.
استدلال دو
صغری: قول به تحقق تکالیف فراتر از وسع در زمانههای قبل از نزول این آیات، استناد ستم شارع مقدس است.
کبری: استناد ستم به شارع مقدس غیراخلاقی است.
اگر در مقام اثبات همین کبری باشیم، میتوان گفت: خدا عادل است و استناد ستم به عادل غیراخلاقی است. بهاینترتیب زنجیرۀ استدلال به حکم کلیای منتهی میشود که احکام جزئی (چه اضافی/حقیقی) از آن دانسته میشود. آن حُکم، یک اصل اخلاقی (مانند اصل عدالت) است. پس نتیجه میگیریم که در شناخت استدلالی تکالیف اخلاقی در فرایند تفسیر نیازمند اصول اخلاقی هستیم. در تفاسیر روایی شیعی براساس روایاتی از امام رضا علیهالسلام با استناد بر اصل عدالت، آیات وسع به انتفاء تکالیف فراتر از وسع در همه زمانها و شرایع تفسیر شدهاند (ابن بابویه، بیتا: 1/141؛ ابن شهرآشوب، 1369 ق: 1/146؛ مزی، 1400: 21/151-152؛ ذهبی، 1427 ق: 9/391).
در تحلیل فضایل و رذایل اخلاقی تفسیر، فضایل و رذایل جزئی (اضافی/ حقیقی) در پرتو فضایل و رذایل کلی شناخته میشوند. فضایل و رذایل کلی را اصول فضایل و رذایل اخلاقی میگویند. برای مثال، اصل عدالت، هم بهمثابه یک الزام و مسئولیت اخلاقی در فرایند تفسیر تلقی میشود، هم بهمثابه فضیلت اخلاق مفسر شناخته میشود.
تدوین اصول اخلاقی حاصل یک پژوهش گروهی و جمعی است. یکی از شیوههای انجامِ این پژوهش گروهی و جمعی این است که پیشنهادی حاصل از یک مطالعه در قالب یک مقالۀ علمی ارائه شود، سپس صاحبنظران به نقد آن بپردازند و تداوم گفتگو و نقد علمی به یک پیشنهاد مقبول نزد جمع بیانجامد. این نشان از اهمیت و ضرورت نگارش این پژوهش دارد.
جایگاه اصول اخلاقی در زیست اخلاقی
زیست اخلاقی، بر مبنای اصلگرایان، در همۀ حوزهها - اعم از اخلاق فردی در زندگی شخصی؛ اخلاق خانواده، اخلاق شهروندی، اخلاق علوم و فنآوری و اخلاق حرفهای و پیشهوران - نیازمند اصول اخلاقی است[1] به همین سبب اخلاقپژوهان اصلگرا، اصول اخلاقی معینی را سامان دادهاند. به عنوان نمونه دیوید راس[2] از هفت اصل اخلاقی سخن گفته است: وظیفۀ وفاداری،[3] 2. وظیفۀ جبرانی،[4] 3. وظیفۀ سپاسگزاری،[5] 4. وظیفۀ عدالت،[6] 5. وظیفۀ نیکوکاری،[7] 6. وظیفۀ اصلاح نفس،[8] 7. وظیفۀ عدم زیانگری[9] (Ross, 2002: 21). در حرفههای گوناگون نیز اصول اخلاقی تدوین میشود، مانند اصول چهارگانه خلاق پزشکی: 1. احترام به اتونومی،[10] 2. سودرسانی، 3. نازیانمندی و 4. عدالت؛ (Beauchamp, 2009: 49-51). در حرفۀ حسابرسی و حسابداری نیز صداقت و درستکاری، استقلال و بیطرفی، رفتار حرفهای، رازداری و صلاحیت و مراقبت حرفهای بهمثابه اصول اخلاقی سامان یافته است (جامعه حسابداران رسمی، 1389). گاهی در یک حرفه مؤسسه و سازمان خاصی برای اخلاق سازمانی اصول مشخصی تدوین میکند، مانند اصول اخلاقی دوازدهگانه مؤسسۀ مفید راهبر در حرفه حسابرسی: 1. رازداری، توجه به محرمانگی اطلاعات و حریم خصوصی؛ 2. حفظ استقلال و بیطرفی حرفهای؛ 3. حسن سلوک و مواجهۀ صادقانه، صمیمی، 4. صریح و استوار بر احترام اصیل و حفظ کرامت انسانی؛ 5. پایبندی به انصاف و مواجهۀ عادلانه؛ 6. خیرخواهی، امانتداری و پرهیز از هرگونه دادوستد ناروا و غیراخلاقی؛ 7. قانونپذیری و پایبندی به مقررات و آییننامهها؛ 8. انتقادپذیری و توجه به خرد جمعی؛ 9. نظم، آراستگی فردی و محیطی؛ 10. پیشبینیپذیری نسبت به صاحبان حق و ذینفعان؛ 11. قدردانی و پرهیز از ناچیزانگاری خدمات و تلاش دیگران؛ 12. رعایت تقوا در جنبههای فردی و اجتماعی (مؤسسه حسابرسی مفید راهبر، 1397: 3).
بنابراین اصول اخلاقی، استانداردهای اخلاقی و اجرایی است که ما نسبت به آنها متعهد میشویم. این استانداردها راهنمای عمل و رفتار ما است. خاستگاه این اصول، ارزشهایی است که به آن باور داریم. اصول اخلاقی میتواند چارچوبی برای تشخیص و تأمل دربارۀ مسائل اخلاقی باشد.
چالشهای تدوین اصول اخلاقی
1. تعریف اصول
واژۀ «اصل» در زبان فارسی معادل کلمۀ انگلیسی Principle است. اصل به معانی گوناگون بهکار میرود. در عربی اصل به معنای پدر است و هر آنچه را که وجود چیزی بسته به آن باشد اصل گویند. میگویند اصل چیزی است که اشیاء دیگر بر آن بنا شود (دهخدا). از آنجا که احکام حقیقی یا اعتباری نیز اموریاند که در مقام اثبات بر اصل یا اصولی بنا میشوند، این معنا از اصل در علومی مانند اصول، فقه، حقوق و اخلاق به کار رفته است.
اصول در این کاربرد اعتبارات عام یا حقایق مسلمی که کلیت و شمولیت دارد و در حوزۀ خاصی مانند مدیریت یا سازمان دارای نقش و آثار باشد. اصول در یک نگاه کلی، قوانین حاکم بر چیزی یا اساس و پایۀ آن چیز است. اصول، راهنما و الگوی عمل و اندیشه است. برای نمونه «اصول مدیریت» بهمعنای چارچوبهایی است که بر وظایف، رفتار، مقررات، تصمیمات و اندیشۀ مدیریت و مدیر، حاکم و ناظر است (یوسفزاده، 1394: 44).
«اصول اخلاقی» حکم کلی بدون درنظرگرفتن شرایط و موقعیتهای خاص است که منش یا فعل اختیاری فرد را بهسوی ارزش اخلاقی هدایت میکند و وظایف اخلاقی فرد بر پایه آنها تعیین و تبیین شود. ازاینرو، اصول، ابهامزدا و راهنمای عمل است و هویتی دستوری است که بایدها و نبایدهای کنشگر در حوزۀ رفتارهای ارتباطی و غیر ارتباطی را روشن و مشخص میکند. ازاینجهت با «مبنا» که خود منشأ اشتقاقِ اصل است و ماهیتی کاملاً توصیفی دارد و ناظر به «هست»ها است، متفاوت است (شریعتمداری، 1364: 11).
اصول اخلاقی بر مبانی استوار است و به همین دلیل اصول غیر از مبانیاند. اصول اخلاقی احکام کلی و عام اخلاقیاند که زنجیره استدلال اخلاقی به آنها ختم میشود و موجهبودن آنها نتیجۀ معیار نهایی اخلاق است و نه اصل دیگر. قواعد اخلاقی هم راهنمای عملاند، اما از اصول اخلاقی متمایزند. دانشمندان اخلاق میان «اصل» و «قاعده» تفکیک کردهاند. اصول بهعنوان هنجارهای کلی و جامع در نظر گرفته شده است که از قواعد متمایز است. البته قواعد نیز هنجارهای کلی هستند، اما نسبت به اصول تخصصیتر بوده، گستره کمتری را در برمیگیرند. ازهمینرو، اصول اخلاقی راهنماهای مستقیم شرایط مختلف اخلاقی نیستند (Beauchamp, 2009: 47). آنان قواعد اخلاقی را به سه دسته تقسیم میکنند: دستۀ اول قواعدِ اساسیاند و گویا ترجمهای تخصصی از اصول هستند؛ مانند قاعدۀ حقیقتگویی، حفظ حریم خصوصی و... این قاعدهها، هدایتکننده به یک اصل یا چند اصل هستند. برای مثال در اخلاق پزشکی، قاعدۀ محرمانگی، هدایتکننده به اصلِ احترام به اتونومی است؛ دستۀ دوم قواعد، مربوط به مرجعیت تصمیمسازی اخلاقی است. این قواعد به تصمیمگیری مرتبطاند. به نظر میرسد برخلاف قواعد دستۀ اول که بیشتر ارزشمحورند، این دسته قواعد اجراییتر و عملمحور بهشمار میآیند و گره از دوراهیهای اخلاقی با تعیین مرجع تصمیمگیری میگشایند؛ دستۀ سوم قواعد، قواعد اخلاقی عملیاتی است. این قواعد زمانی بهکار میآیند که قواعد اساسی و قواعد مرجعیت از حل مسئله اخلاقی ناتوان باشند (همان: 48).
2. ضوابط تدوین اصولاخلاقی
اصول اخلاقی را میتوان وظایفی دانست که سبب ارتقای تعهدات کنشگران در یک حرفه دانست و نیز نقش نظارت و کنترل بر رفتار در قالب ضوابط تعیینشده برعهده دارد. ضوابط اخلاقی، ارزشها و اهداف یک حرفه را منعکس میکنند؛ بنابراین، اصول اخلاقی بازتابی از ارزشهای یک حرفه بهحساب میآیند. برای نگارش و تدوین اصول اخلاقی در هر حرفهای، ضوابطی وجود دارد که آگاهی از آن پیش از تدوین اصول، الزامی است. برای تدوین اصول اخلاقی تفسیر نیز ضوابطی وجود دارد که در اینجا به آنها اشاره میگردد:
الف) احکام کلی نقش راهبردی در تشخیص تکالیف در موقعیت معین دارند. به همین سبب اصول اخلاقی معین و به لحاظ تعداد محدودند.
ب) اصول اخلاقی باید به دو معنا فراگیر و دارای تمامیت باشد:
1. بهلحاظ زمانی فراگیر باشد؛ گذشتهنگر[11] و آیندهنگر[12] باشند؛
2. بهلحاظ رفتار ارتباطی فراگیر باشد؛ برای مثال، اخلاق تفسیر یک رابطه عقلانی و قانونی است که بهموجب آن مفسران موظف میشوند در پنج بُعد و رابطه: 1. مفسر با خود؛ 2. مفسر با متن؛ 3. مفسر با صاحب متن؛ 4. مفسر با مفسران دیگر و آراء تفسیری آنان؛ 5. مفسر با مخاطب تفسیر، ملزم به وظایف اخلاقی باشند؛
ج) اصول اخلاقی نسبت به هم قسیم باشند، نه متداخل؛
د) همۀ اصول، در عرض هم و همگی اصل باشند، نه اینکه یکی اصل و دیگری فرع آن باشد.
اصول پیشنهادی اخلاق تفسیر
اصول اخلاقی تفسیر در دو سطح قابل بررسی است: 1. اصول اخلاقی تفسیر متن در سطح عام و 2. اصول اخلاقی تفسیر متن در سطح خاص (متن قرآن). اصول اخلاقی تفسیر متن در سطح عام که به توصیهها و راهبردهای حوزۀ تفسیر متن اشاره دارد و راهنما و راهبر فرایند تفسیر همه متون است و اختصاص به متن خاصی ندارد؛ اما اصول اخلاقی متن در سطح خاص، مربوط به الزامات تفسیری متن خاص، مثلاً قرآن کریم است. پیشفرض این تقسیمات این است که متون مختلف میتوانند از آن حیث که یک «متن» هستند، تابع الزامات اخلاقی باشند و از آن حیث که یک «متن خاص» و ویژه هستند، اقتضائات هرمنوتیکی خاصی پیدا میکنند که بهتبع آن، الزامات اخلاقی ویژهای را نیز میطلبند. قرآن کریم نیز بهعنوان یک متن مقدس و وحیانی ویژگیهایی دارد که الزامات اخلاقی خاصی را علاوه بر الزامات عام، بر عهدۀ خواننده و مفسر خود مینهد.
1. اصول اخلاقی تفسیر متن در سطح عام
این اصول، اشاره به وظایف و مسئولیتها در حوزۀ تفسیرِ هر متنی است و میتواند راهنما و راهبر فرایند تفسیر هرگونه متنی باشد و اختصاص به متن خاصی ندارد:
اصل اول: وفاداری به معنایی که ماتنِ از متن اراده میکند.
اولین اصلی که مفسر یک متن در هنگام تفسیر متن باید در نظر بگیرد این است که ماتن در متن خود معنایى بجا گذاشته است و مفسر متن باید بکوشد آن را به دست آورد. این اصل، مفسر را از تصرف نابجا، قرائت آزاد متن و تحریف متن باز میدارد. پایبندی به این اصل اخلاقی مستلزم روشمندی و وفاداری به ضوابط و قواعد تفسیری است، زیرا متن بازیچۀ اندیشۀ مفسر نیست، بلکه چالشى است برابر آن تا با کشف محتوایش، قدرت خود را نشان دهد.
این اصل برآمده از اصل عامتری است که میتوان آن را عقلانیت[13] یا قصدمندی[14] دانست. مقصود از عقلانیت یا عقلانیتباوری،[15] آن است که اعمال ارادی اشخاص، از جمله نوشتن، بهنحوی از انحاء، زادۀ نوعی تأمل و تفکر، انتخاب و تصمیم است؛ تاجاییکه در پسِ بسیاری از رفتارهای بهظاهر نامعقول میتوان ردپای نوعی عقلانیت و استدلال منطقی را یافت. از این منظر همۀ رفتارها، بهجز رفتارهای غریزی یا طبیعی و رفلکسی، زادۀ انتخاب است و این انتخاب پس از نوعی ارزیابی و ترجیح صورت میگیرد. ترجیح نیز نیازمند معیار و دلیل است. لذا هر اقدام آگاهانۀ فرد مبتنی بر نوعی استدلال و عقلانیت است. طبق تقریرى که برایان فى به دست داده است، «عاملان روىهمرفته عقلانى عمل میکنند» (برایان فى، 1381: 185). متن نیز زادۀ عمل و فعل عاملان انسانى است، درنتیجه براساس نوعى عقلانیت و معقولیت استوار است؛ لذا مفسر در مواجهه با آن باید بکوشد بر اساس عقلانیت حاکم بر آن عمل، که در اینجا «متن» است، عمل کند و مقصود از آن را کشف کند. این نکته اختصاص به متون انسانى ندارد، بلکه شامل کلام خدا نیز مىشود. به تعبیر قدما، شارع نهتنها عاقل، بلکه «سید العقلا» است؛ (اسلامی، 1392: 6)[16] لذا هنگامى که متنى را خطاب به انسانها یا عاملان انسانى فرو مىفرستد، طبیعتاً فهم آنان را مدنظر قرار مىدهد و میکوشد آنچه را که در پى تفهیم آن است، در متن بگنجاند.
اصل دوم: مواجهۀ تحلیلی و نقادانه با متن
مفسر مسئولیتی در قبال متن دارد و مسئولیتی در قبال خوانندگان متن؛ زیرا وی واسطهای بین متن و مخاطبان آن است. یکی از مسئولیتهای اخلاقی مفسر کیفیت تفسیر است و این مسئولیت در پرتو اصل مواجهۀ تحلیلی و انتقادی با متن است. بازگویی خام و بدون تحلیل متن نوعی کمفروشی در ایفای نقش مفسربودن است؛ مانند تلاش برای آشکارسازی ابعاد پنهان و ناگفته متن. مرز ترجمه و تفسیر به این اصل برمیگردد. این اصل در برابر مواجهۀ احساسی و هیجانی (متنستیزی و متنستایی) قرار دارد.
اصل سوم: حمل بر صحت یا نیکوکاری و احسان
اصل حمل بر صحت یا تفسیر به احسن به این معناست که محقق یا مفسر، در تفسیر متن و سخنان دیگران جانب انصاف را نگاه دارد. این اصل در سنت دینی ما شناخته شده است. بیش از بیست حدیث که در منابع روایی معتبر آمده ضرورت حمل بر صحت رفتار و گفتار دیگران تأکید کرده و آن را ستودهاند. اسلامی در یک تقسیمبندی کلی این احادیث را به پنج گروه تقسیم کرده است (اسلامی، 1391: 168).
این اصل اخلاقی عام در کلام امام صادق علیهالسلام نیز بهمثابه اصلی عام تلقی شدهاست: «ضَع أمرَ أخیکَ عَلَی أحسَنِهِ حَتّی یَأتیک مَا یَغلِبُک مِنهُ وَ لَاتَظُنّنَّ بِکلمَه خَرَجَت مِن أخیک سُوءًا وَ أنتَ تَجِدُ لَها فِی الخَیرِ مَحمِلاً» (کلینی، 1387: 4/94)؛ کار برادرت را به نیکوترین حال ممکن حمل کن تا آنچه نظرت را از آن دگرگون کند به تو برسد و به سخنی که از برادرت برون آمده است و برایش محملی نیک داری، گمان بد مبر.
نمونه تاریخی: نصیرالدین طوسی بر فخرالدین رازی خرده میگیرد که وی در شرح بر اشارات بوعلی راه ردیهنویسی و جرح پیموده است. درحالیکه شرط (اخلاقی) شارحان این است که تا بتوانند با نویسنده همدلی کنند و با حمل بر صحت از دیدگاه او دفاع کنند تا مرز شارحبودن و ناقضبودن حفظ شود (طوسی، 1377 ق:1/2). این اصل بهمعنای عدم نقد و تحلیل انتقادی نیست، بلکه بهمعنای خودداری از خردهگیری و عیبجویی بیوجه است. عدهای اصل صحت را با اصل احسان و نیکوکاری[17] (یکی از اصول اخلاق اسلامی و یکی از اصول اخلاقی دیوید راس) همسان میدانند (اسلامی، 1392: 5).
از نظر ریچارد فِلدمَن، این اصل دو جنبه دارد: معقولیت و حقیقت. جنبه معقولیت بیانگر آن است که گفتار دیگران را معقول فرض کنیم و جنبه حقیقت آن است که بکوشیم بیشترین حقیقت موجود در آن سخن را استنتاج کنیم (Feldman, 1998: 2/282). با این نگاه است که این اصل دو بعد یا جنبه پیدا مىکند: جنبۀ اخلاقى و جنبه معرفت (اسلامی، 1391: 178). یعنى این اصل همزمان توصیههاى اخلاقى دارد: 1. متن را معنادار بدانیم، 2. توصیههاى معرفتى دارد و بکوشیم بیشترین حقایق را از آن کسب کنیم. (همان: 178). بر پایه سخن فلدمن تمایز این اصل با اصل نخست روشن میشود. در اصل نخست، مفسر در پی حقیقت متن است و در این اصل او در پی واقعیت متن است.
اصل چهارم: پرهیز از هرگونه سادهسازى یا قویسازی متن
مفسر یک متن گاهی در برابر متونی که نمیپسندد، ممکن است وسوسه شود تا ضعیفترین تفسیر و تقریر را از آن ارائه دهد و از این طریق، راه نقد و ویرانکردن آن را بر خود هموار کند. در مقابل، مفسر گاهی نیز به دلایلی متن را قویتر از آنچه هست جلوه میدهد؛ درحالیکه هر دو، عملی غیراخلاقی و از منظر معرفتی نیز ناکارآمد است. مفسر یک متن باید حقگزار متن بوده و متن را بهدرستی تفسیر کند. رعایت و التزام به این اصل کمک میکند که مفسر به بهترین معنا از متن مبادرت ورزد و از تحریف متن به زیاده یا کاستی پرهیز کند.
بدینترتیب در بیان اصول اخلاقی تفسیر متن در سطح عام، دستکم به این چهار اصل میتوان اشاره کرد که رعایت و التزام اخلاقی به اینها موجب آن میشود تا مفسران هر متنی بکوشند تا بهترین معنا را از متن استخراج کرده و از هر نوع تحریف متن و بارکردن معانی دور از متن بپرهیزند. این اصول راهبردهای کلان امر تفسیر بهشمار میروند که میتوانند راهبر فرایند تفسیر هرگونه متنی باشند.
2. اصول اخلاقی تفسیر متن در سطح خاص (قرآن)
این اصول مربوط به اقتضائات و الزامات تفسیری متن خاص؛ یعنی قرآن کریم است. هدف از بررسی این اصول و الزامات، نشاندادن اصول کلی حاکم بر قرائت و تفسیر استاندارد و پذیرفتنی متن وحیانی است. پرداختن به اصول اخلاقی تفسیر متن در سطح خاص، جدا از سطح عام بر این پیشفرض استوار است که قرآن کریم، بهمثابه کلام الهی، دارای ویژگیهای خاصی است که موجب الزامات اخلاقی ویژهای افزون بر الزامات عام میشود. برخی برآنند توضیح و تبیین ویژگیهای خاص متن وحیانی در «نظریۀ متن قرآنی» صورت میپذیرد. به سخن دیگر، پشتوانۀ قول به اینکه «الزامات خاص متوجه تفسیر قرآن کریم است»، دیدگاه کلامی و اعتقادی خاصی است که دربارۀ قرآن وجود دارد؛ بنابراین، الزامات و اخلاقیات لازمالاتباع در مقولۀ تفسیر قرآن بر پایه «نظریۀ متن» خاص است که دربارۀ قرآن ارائه شده است (واعظی، 1392: 28).
اصولی که در اینجا میآید، مهمترین و اساسیترین الزامات اخلاق تفسیر است که نگارنده بهصورت پیشنهادی ارائه میدهد، بی آنکه درصدد احصا و استیفای همۀ موارد باشد. این دوازده اصل عبارتاند از:
اصل اول: محوریت مراد الهی در انتساب معنا به متن
تفسیر، مستلزم آن است که اولاً متن را صرفاً کلمات یا علائمى درهمریخته ندانیم که بهتصادف کنار هم گرد آمدهاند، بلکه ساختار و چینش کلمات را معنادار بدانیم؛ دوم آنکه اعتقاد داشته باشیم صاحب متن معنایى جدى از متن اراده کرده است و در پى انتقال آن به مخاطب بوده است؛ بنابراین مفسر متن نمیتواند متن را هرگونه که بخواهد، حتى برخلاف مقصود ماتن، تفسیر کند. درواقع مفسر باید به متن بهمثابه تجلیگاه قصد و نیت مؤلف بنگرد. در استنطاق متن، گرچه خواننده آرایندۀ پرسشهاست و فرایند استنطاق، از خواننده و ذهنیت او و پرسشگریهای وی آغاز میشود، اما پاسخ، از متن است و آنچه نتیجۀ استنطاق است به وجهی مقصود مؤلف است که مدلولهای التزامی کلام مقصود و مراد مؤلف است (همان: 335). بنابراین، مفسر معناساز و موجد معنا نیست، بلکه مُدرک مراد ماتن و مستنبِط آن است.
با توجه به اینکه تعامل استنطاقی با متن، اختصاص به متن وحیانی ندارد و راجع به هر متنی قابل انجام است، دربارۀ مؤلف بشری، بسیار بعید و نامحتمل است که تصور کنیم وی در زمان چینش کلمات متن و تنظیم عبارتها و جملهها به همۀ پرسشهای احتمالی و ممکن واقف بوده است و آگاهانه متن را بهگونهای طراحی کرده که پاسخهای روشن و خاصی نسبت به آن پرسشها قابل استنباط و استخراج باشد تا ادعا شود که همۀ پاسخهای متن و نطقهای برآمده از آن استنطاقها، همگی مراد جدّی و مورد التفات و آگاهی مؤلف بوده است؛ اما در مورد خداوند متعال و کلام وحیانی وی، با توجه به اینکه او عالمِ مطلق است و هیچ امری بر او مخفی نیست و علم به همۀ جزئیات عالم دارد، فرضِ عدم التفات و خودآگاهی نسبت به موارد استنطاق و لوازم معنایی، امکان ندارد و نتایج استنطاق و پرسشگری در صورتی که روشمند و مضبوط اصطیاد شده باشد، نهتنها قابل استناد به متن، بلکه داخل در قلمرو معنای مقصود است.
سلطان محمد گنابادى در مقدمه تفسیر بیان السعادة در این باره میگوید: «بدان که سخن گونهای ظهور سخنگو در سخن خویش است». آنچه از سخن ایشان برمیآید این است که از آنجا که هر سخنی تجلی سخنگو است: «سخنِ گوینده، مناسب مقام خودش است، نه مقام شنونده» (الجنابذی، 1988: 8). ازاینرو فهم کلام خداوند در صورت اصلى آن دشوار است و اگر سخن خداوند در مقام اطلاقى خود بخواهد آشکار گردد، کسى را تاب فهم آن نخواهد بود. با این توضیحات نتیجه مىگیرد که کلمات و نقوش موجود که بهعنوان قرآن مکتوب شناخته مىشود، نازلترین مرتبه کلام حقتعالی است.
پرهیز از اجتهاد در مقابل نص[18] و پرهیز از تفسیر به رأی نیز به این اصل برمیگردد. محدثان مسلمان بهاتفاق حدیث ذیل را در این باب از رسول گرامی صلیاللهعلیهوآلهوسلم نقل کردهاند که فرمودند:
«مَن فسّرَ القرآن بِرأیِه فَلیَتبَوء مَقعَدَهُ مِن النّارِ»؛ هرکس قرآن را با رأی خود [با پیشداوری و اتخاذ موضعگیریهای قبلی] تفسیر کند، برای خود جایگاهی از آتش را آماده سازد (حر عاملی، بیتا: 18/138؛ احسائی، 1405: 1/258)
اصل دوم: پایبندی به قواعد و منطق تفسیر
قواعد تفسیری، همان دستورالعملهای کلی برای چگونگی تفسیر قرآن کریم، مبتنی بر مبانی عقلی، نقلی و... است که رعایت آنها تفسیر را ضابطهمند و روشمند میسازد و خطا در فهم معنا و مراد آیات را کاهش میدهد. همانگونه که رعایت قواعد منطق از خطای در استدلال جلوگیری میکند و اصول فقه، فقیه را در استنباطها یاری میرساند، رعایت قواعد تفسیر نیز مفسر را در تفسیر آیات کمک میکند و از خطاها بازمیدارد. مراد از تفسیر روشمند و مضبوط متن آن است که دخالتدادن به هر عامل و اهتمام به هر شاهد و قرینه در درک و فهم معنای متن باید موجه و عقلایی باشد؛ بنابراین، در فرایند تفسیر، مفسر موظف است که از چارچوب اصول و ضوابط عقلایی تفهیم و تفاهم عدول نکند و حق ندارد که سلیقههای شخصی و گمانهزنیهای غیرمتعارف و غیر منطبق بر روش معهود عقلایی را در تفسیر متن اعمال کند.
در قلمرو تفسیر، ما با انواع گوناگونی از هنجار مواجه هستیم که دو نوع از آن هنجارهای معرفتشناسانه و هنجارهای اخلاقی است. قواعد تفسیری عبارت است از مجموعهای از هنجارهای منطقی، معرفتشناسانه، زبانشناسانه و هرمنوتیکی. در کنار این هنجارها، مجموعهای از هنجارهای اخلاقی نیز وجود دارد که بیانگر وظایف مفسران در مقام تفسیر است و این هنجارها درواقع متناظر با هنجارهای معرفتشناسانه هستند. به نظر میرسد که متناظر با هر هنجار معرفتشناسانه یک هنجار اخلاقی برای پیروی از آن هنجار معرفتشناسانه وجود دارد که هم توجیهی اخلاقی برای پیروی از آن هنجار معرفتشناسانه (قواعد تفسیری) در اختیار مفسر قرار میدهد و هم پشتوانهای انگیزشی برای پیروی از آن هنجار معرفتشناسانه (قواعد تفسیری) ایجاد میکند؛ بنابراین وفاداری و التزام به اصول و قواعد تفسیری، التزام به اصول اخلاقی نیز میباشد. درواقع اخلاق تفسیر بهنوعی پشتوانۀ قواعد تفسیر است.
اصل سوم: احتیاط علمی و پرهیز از مواجهۀ خام و عجولانه در بیان معانی آیات
تفسیر بهمثابه یک «فرایند» طیِ مراحلی انجام میگیرد و حصول این غایت، دستکم در دو مرحله باید انجام پذیرد: مرحلۀ اول: فهم «معنا» با مدلول تصوری متن که همان فهم مضامین متن بهمدد فهم قواعد زبان و معنی لغات است، حاصل میشود. برای دستیابی به این مرحله از فهم متن، دستیابی به اطلاعاتی در ارتباط با لغت، تبیین ساختار زبانی متن، قرائن حالی، مقالی و عقلی و دیگر اطلاعات لازم تاریخی، ضروری است. مرحلۀ دوم: فهم متن، درواقع مراد جدّی مؤلف (مدلول تصدیقی) یا فهم «مطابق معنای» متن است. مفسر در فرایند تفسیر متن باید بدون تعجیل، این مراحل را بهدقت طی کند. او میبایست پس از مواجهه با متن، ابتدا آیه را بهمثابه یک مسألۀ علمی بنگرد، سپس با مدد از قواعد تفسیر و اطلاعات کاربردی، پاسخهای احتمالی یا فرضیههایی را در مقابل آن مسأله قرار دهد و پسازآن به مقابلۀ آن پاسخها با تفاسیری که از پیش توسط مفسران دیگر از آیه وجود دارد، به تحلیل فرضیههای خود و تفاسیر دیگران بپردازد. مرحلۀ پایانی نقد یا پذیرش آراء تفسیری پیشنیان و تحلیل فرضیههای خود و ارائۀ رهآورد تفسیری خود است. شتاب و مواجهۀ عجولانه در هریک از این مراحل میتواند مفسر را از معنا و مراد جدّی مؤلف دور کند و به تفسیر درست آسیب بزند؛ بنابراین این شتاب یک خطای اخلاقی است.
اصل چهارم: تمایز بین بیان متن و درباره متن
هدف و غایت فهم متن، کشف مراد مؤلف است که البته مفسر از طریق کشف ظهور متن بهدنبال آن است؛ اما مفسر در ارائه رهآورد تفسیری خود، مطالب متعددی ارائه میدهد که همۀ آنها بیان مراد متن نیست، بلکه دربارۀ متن است. بهزعم واعظی در نظریه تفسیر متن، برای مفسر در مواجهه با متن، هفت تعامل قابل تصور است: الف) تفسیر؛ ب) تأویل؛ ج) داوری و سنجش؛ د) نقد؛ ه) استنطاق؛ و) تطبیق و تعیین مصداق؛ ز) تبیین (واعظی، 1392: 301-304). از میان این هفت تعامل، آنچه از سوی مفسر به جهت کشف و فهم معنای متن تحقق میپذیرد، تفسیر است و مفسر در ارائۀ رهآورد خود باید بین این تعاملات مرزبندی مشخصی داشته باشد و «بیان متن» را از «دربارۀ متن» بازشناسد. این اصل درواقع به مسئولیت اخلاقی مفسر نسبت به متن و مخاطب تفسیر برمیگردد.
اصل پنجم: پرهیز از اتّباع متشابه
در آیۀ هفتم از سورۀ مبارکۀ آلعمران آیات قرآنی به دو قسم محکمات و متشابهات تقسیم شدهاند:
بخشی از این آیه میگوید: کسانی بهسبب اغراض سوء و ناسالم و نیز بیماردلی، بهدنبال آیات متشابهاند و با تمسک به آنها بهدنبال فتنهگری هستند. اصولیون متشابه را ظاهری میدانند که خلاف آن مراد است (شیخ انصاری، بیتا: 2/778). برخی نیز متشابه را همان مجمل میپندارند (جوادی آملی، 1387: 13/205)؛ درحالیکه در علم اصول ثابت میشود که متشابه نمیتواند مجمل باشد؛ چرا که خدای متعال در آیهای که اشاره کردیم (7 آلعمران) از اتباع متشابهات نهی فرموده و نهی از پیروی مجملات معنی ندارد (شیخ انصاری، بیتا: 2/778)؛ چرا که مجمل اساساً معنای واضحی ندارد (موسوی تبریزی، 1369: 381؛ مظفر، بیتا: 1/195) تا از پیروی از آن نهی نماید. البته برخی در معنای مجمل «ما له ظاهر غیر مراد للمتکلم» (حکیم، 1408: 1/565) را نیز بیان کردهاند که با معنای اصطلاحی متشابه تطابق دارد؛ بنابراین، از آنجا که مجمل چیزی است که دلالتش واضح نبوده و بین دو یا چند معنا در تردد است (کاشانی، 1417: 54)؛ لذا در معنای محکم گفته شده است: آیهای که در مدلول خود استوار است و مراد آن با معنایی دیگر اشتباه نمیشود (طباطبایی، 1353: 44)؛ بنابراین محکم و متشابهبودن براساس دلالت آیات بر معانی است (جوادی آملی، 1387: 13/110).
دربارۀ مراد اصلی از تشابهات در این آیه که آیا مقصود «متشابه مفهومی» است یا «متشابه مصداقی» اختلافنظر وجود دارد. درواقع اختلاف در مراد اصلی از «اتّباع متشابه» است. آیا مراد پیروى و التزامِ اهل زیغ به مفاد متشابهات است، یا مقصود جستوجو و تتبع آنان براى یافتن آیات متشابه است تا از آن برای اهداف سوء خود بهره گیرند؟ درواقع، معنای «اتباع متشابهات» در آیه موردبحث، مردد بین یکى از دو معناى ذیل است: 1. پیروى و التزام به مفاد آیه متشابه؛ 2. جستن و پیجویی متشابهات.
علامه طباطبایی آن را در معنای اول گرفته است (طباطبایی، بیتا: 3/333-334). برخى دیگر «اتباع متشابه» را به معناى دوم، یعنى جستوجو و تتبع براى دستیابى به آیات متشابه مىدانند (رشیدرضا، بیتا: 3/177؛ هاشمی، 1405: 4/281). بسیارى از مفسران در تفسیر «یتبعون ما تشابه منه» عبارتهایی مانند «یتعلقون بالمتشابه» و «یحتجون به» آوردهاند (طوسى، 1409: 1/339؛ طبرسی، 1415: 2/24؛ زمخشری، 1407: 1/338؛ بیضاوی، بیتا: 2/6).
معناى اول با سیاق آیه سازگار نیست؛ زیرا بین «اتباع متشابه» بهمعنای پیروى و التزام به مفهوم آیه متشابه، با تأویلِ نادرست و گمراه ساختن مردم که هدف اهل زیغ است، مناسبتى وجود ندارد، ولى بنا بر معناى دوم، بین «اتّباع متشابه» و «ابتغاء الفتنة» مناسبت روشنى وجود دارد؛ زیرا جستن و دستیافتن اهل زیغ به متشابهات، مقدمه تأویل نادرست و فتنهانگیزی است. افزون بر این «ابتغاء الفتنة»، «مفعول لاجله» برای «یتّبعون» است؛ درنتیجه، بنا بر احتمال اول در معناى «یتبعون» معناى آیه اینگونه خواهد بود: اهل زیغ به غرض فتنه و به هدف تأویل نادرست از آیات متشابه پیروى مىکنند و به مفاد آنها ملتزم مىشوند. در این صورت، تأویل پس از پیروى و التزام واقع مىشود، ولى بدیهى است که پیروى و التزام به مفاد متشابه پیش از تأویلِ آن، معلول نیست؛ زیرا تا آیه متشابه را بر معنایى حمل نکنیم و آن معنى را براى پیروى انتخاب نکنیم، پیروى و التزام به متشابه میسر نمىشود؛ بنابراین، در آیه مورد بحث نمىتوان «یتبعون» را به معناى پیروى و التزام به مفاد آیه متشابه، دانست، بلکه متعین، معناى دوم است که درآنصورت «اتباع متشابه» بهمعناى جستوجو براى یافتنِ متشابه است و طبعاً مرحله تأویل، پسازآن قرار مىگیرد. ممکن است سبب اِعراضِ مفسرانى مانند شیخ طوسى، طبرسى و زمخشرى از معناى اول، اشکال یادشده باشد؛ بنابراین، مراد از اتّباع در «یتبعون ماتشابه» پیجویی و رفتنِ بیماردلان از پی متشابهات است (جُستن متشابهات) نه پیروی از متشابهات.
اصل ششم: پایبندی به انصاف و مواجهۀ عادلانه
به دلیل ماهیت جمعی فرایند تفسیر، یکی از وظایف مفسر، توجه به دیدگاههای تفسیری رقیب و در پسِ آن رد یا تأیید آن است. درواقع، بخشی از رهآورد تفسیری مفسر، مربوط به نقد و داوری آراء تفسیری دیگران است. تحلیل و نقد دیدگاههای تفسیری رقیب، در کنار ابعاد فنی، دارای جنبههای اخلاقی است که نباید از آنها غافل بود. مفسر حق دارد که به نقد دیدگاههای تفسیری دیگران بپردازد، اما حق ندارد در این مسیر از شیوههای غیراخلاقی بهره بگیرد. مفسر در مواجهه با آراء تفسیری دیگران گاهی به تحلیل آراء اکتفا میکند و گاه بهنحو منع خلو[19] به نقد نظریه یا مبانی نظریه، یا لوازم و آثار و نتایج آن میپردازد. با توجه به اینکه یک نظریه میتواند آمیختهای از وجوه مثبت و منفی است، منتقد را به سمت انصاف در نقد سوق میدهد و وجود ملکۀ انصاف در ناقد باعث میشود او ابعاد گوناگون اثر یا نظریه را مورد توجه قرار دهد و چشمانش فقط به نقصها و زشتیها خیره نباشد.
امیرالمؤمنین علیهالسلام در روایتی تفسیر آیۀ شریفه «إنّ الله یأمر بِالعدل و الإحسان» فرمودند: فالعدل الإنصاف و الإحسان التفضّل»؛ عدل انصاف است و احسان، نیکی کردن (صدوق، 1403: 257) و امام صادق علیهالسلام دراینباره فرمودند: «سیّد الأعمال ثلاثة: إنصاف النّاس من نفسک حتی لاترضی بشیء إلا رضیت لهم مثله...»؛ «سختترین کارها سه چیز است: انصاف دادن به مردم از سوی خودت تاجاییکه دربارۀ آنان به چیزی راضی شوی، مگر آنکه دربارۀ خودت به آن راضی باشی...» (کلینی، 1362: 2/144).
اصل هفتم: انتقادپذیری و توجه به خرد جمعی
نقدپذیر بودن نسبت به آراء تفسیری خود به دو شکل میتواند بروز داشته باشد؛ یکی نقد آراء مفسر توسط خودش؛ بدین معنا که مفسر پس از ارائه رهآورد تفسیری خود، احیاناً به خطا یا لغزشی برخورد میکند و با شجاعت و فروتنی به آن اعتراف کرده و مثلاً تصریح مینماید که در تحلیل و استدلال دچار اشتباه شده و یا به برخی منابع دسترسی نداشته و از آنها غافل شده بود و درصدد جبران آن برمیآید. دوم، نقد آراء تفسیری توسط دیگران. خصلت نقدپذیری بهعنوان یک روحیۀ رشدیابنده و خلقوخوی نیک تلقی میگردد و نقدناپذیری نشانۀ نوعی غرور، تکبر و خودخواهی است؛ به تعبیر زیبای امیرالمؤمنین علیهالسلام: «بَینکم و بَینَ الموعِظة حِجاب مِنَ الغِرَّة»؛ میان شما و پند، حجاب و پردهای از غرور افکنده است (نهجالبلاغه، حکمت 282). تنها به نظر و عقیدۀ خود متکیبودن و جزمیت در رأی و مطلقگرایی، حاصلی جز بینصیب و بیبهره ماندن از حقیقت نخواهد داشت؛ و به تعبیر مولانا:
خشک کامی و تعصب خامی است
تا جنینی کار، خونآشامی است
اصل هشتم: امانتداری در نقل
خصلت عینیت و حقیقتخواهی این مسؤولیت را برعهده مفسر مینهد که در نقل روایات وارده درباره تفسیر آیه، یا در نقل آراء تفسیری مفسران دقت وافی داشته باشد تا مبادا با بیتوجهی یا اهمال، تغییری در سخنان نقلشده انجام گیرد یا چیزی به آنها نسبت دادهشده باشد که در اندیشه آنها نبوده و بهدرستی نقل نشده باشد. مفسر باید همواره در نقل هر نوع سخن از دیگران امانت را راهنمای خود قرار دهد نه علایق و عقاید شخصی خود. امام صادق علیهالسلام میفرمایند: «رواة الکتاب الکثیر و رعاته قلیل. فَکَم مِن مُستَنصح لِلحَدیث مُستغش الکتاب و العلماء تحزنهم الدرایة، والجهال تحزنهم الروایة»؛ «روایان کتاب زیادند و دقتکنندگان در آن کم. چه بسیارند کسانی که در فراگیری حدیث خیرخواه و صادق نیستند و در کتاب غش و تحریف میکنند. دانشمندان نگران درایت و فهماند و جاهلان نگران روایت آن» (منیة المرید: 370).
یکی دیگر از مواضع امانتداری، پرهیز از سرقت علمی است. سرقت علمی یا انتحال عبارت از تصرف و استفاده از یافتههای دیگران در پژوهش خویش، بدون اشاره به منبع آنها یا ارجاع مناسب به آنها است (جوادی، اسلامی، 1391: 94). درواقع هرگاه سخن یا ایدهای که از ما نباشد، وانمود کنیم که از ما است و یا در نشاندادن منبع آن دقت نکنیم، دست به انتحال زدهایم، هرچند در این کار تعمدی نداشته باشیم. امام زمان عجلاللهتعالی فرمودند: «لا یَحلّ لإحد أن یتصرّف فی مال غیره بغیر إذنه»؛ «برای هیچکس حلال نیست که در مال دیگری بدون اجازۀ او تصرف کند» (صدوق، 1395: 521، 49). همانگونه که اموالی چون خانه و کاشانۀ خص محترم است و بدون اجازۀ مالک، کسی حق تصرف در آنها ندارد، بدون ارجاع و اشارۀ به نوشتههای دیگران نیز نباید از آنها به اسم خود استفاده کرد.
اصل نهم: آگاهی از مبانی کلامی و اعتقادی مربوط به قرآن و مؤلف قرآن
مسلمانان دربارۀ قرآن و مؤلف قرآن؛ یعنی خداوند متعال پیشفرضهای اعتقادی و کلامی خاصی دارند که مبدأشناسی و خداشناسی آنان را سامان میدهد. این مبانی در قلمرو فهم و تفسیر قرآن جایگاه و تأثیر بسزایی دارند و آگاهی نسبت به این مبانی مفسر را در برداشت صحیح مراد الهی یاری میکند. پرهیز از انتساب صفات غیر الهی به ماتن، یکی از این مبانی است. چنانکه پیشتر مثال زدیم، در تفسیر آیات وسع، تفسیر اشاعره از این آیات، مستلزم انتساب ظلم به خداوند است؛ زیرا تفسیر آیات وسع به انتفاء تکالیف فراتر از وسع تنها پس از نزول این آیات غیراخلاقی است؛ زیرا قول به تحقق تکالیف فراتر از وسع در زمانههای قبل از نزول این آیات، استناد ستم شارع مقدس است و استناد ستم به شارع مقدس غیراخلاقی است؛ بنابراین، ملاک تفسیر صحیح از این آیه آگاهی درست از ماتن است.
اصل دهم: اصلاح نفس و آرایش نفس به فضائل اخلاقی
مراقبت از خود در جهت اصلاح نفس و آرایش نفس به فضیلتهای اخلاقی میتواند ارتقای خیر، خوبی، سلامت و سعادت فرد را رقم بزند. در امر تفسیر نیز بدون شک ویژگیهای تربیتی، روحی و اخلاقی مفسر یکی از موارد تأثیر و تأثر ذهن مفسر نسبت به تفسیر است. روحیات مفسر در تفسیر نقش بسزایی دارد؛ مثلاً مفسری که دارای ملکۀ انصاف است، در نقد آراء تفسیری رقیب، نقدی اخلاقمدار ارائه خواهد داد، یا مفسری که دارای روحیۀ تواضع است، همواره احتمال خطای خود را مدنظر قرار میدهد، از بهکاربردن عبارات جزمی و قطعی میپرهیزد و همواره آمادگی تجدیدنظر در دیدگاه خود دارد و... .
درواقع تفسیر قرآن اگر توسط مفسرِ دارای فضائل اخلاقی صورت پذیرد، در تأثیر و تأثر متقابل با اخلاق فضیلتمحور قرار خواهد داشت؛ از یک سو با قبول فضیلتپروری، بهمثابه اصلیترین رکن حیات اخلاقی خود، به مراقبت از هستی انسانی خویش پرداخته و با دستیافتن به شخصیتی رشدیافته به استقبال و خوانش متن مقدس قرآن میرود، از سوی مقابل نیز با توجه به ویژگیهای متن قرآن، بهمثابه متنی اخلاق آموز، متن، منزلت وجودی خوانندۀ خود را به تعالی میرساند و فضائل خلقی او را بهبود میبخشد و درنهایت، سلوک و رشد اخلاقی مفسر، بنا بر آیۀ مبارکه ﴿لا یَمَسُّه الّا المُطهَّرون﴾ کشف معانی آیات را برایش تسهیل میکند. درواقع، با مبنای این آیه شریفه مفسر با تخلق به اخلاق به فهم بهتر متن قرآن راه مییابد.
اصول اخلاقی یادشده، میتواند مهمترین اصول اخلاق تفسیر باشد که نگارنده بهصورت پیشنهادی ارائه داده است. نگارنده در بیان این اصول ادعای احصا و استیفای همۀ موارد ندارد، لذا بر این اصول میتواند افزوده شود.
بحث و نتیجهگیری
اخلاق تفسیر، دانشی است که برای رفتار مسؤولانه مفسران، راهنمای عملی فراهم میآورد و به آنها آموزش میدهد که چگونه در تفسیر خود بهشیوه علمی و مطابق با معیارهای اخلاقی رفتار کنند. در قلمرو تفسیر، ما با دو نوع هنجار مواجه هستیم که یکی هنجارهای معرفتشناسانه و دیگری هنجارهای اخلاقی است. قواعد تفسیری، بهمثابه، هنجارهای معرفتشناسانه و منطقی مفسر را در ارائۀ تفسیر روشمند یاری میکنند و هنجارها و اصول اخلاقی نیز بیانگر وظایف اخلاقیِ مفسران در مقام تفسیر هستند. مقصود از اصول اخلاقی، استانداردهای اخلاقی و اجرایی است که ما نسبت به آنها متعهد میشویم. این استانداردها راهنمای عمل و رفتار هستند. خاستگاه این اصول، ارزشهایی است که به آن باور داریم. اصول اخلاقی میتواند چارچوبی برای تشخیص و تأمل دربارۀ مسائل اخلاقی باشد.
در این پژوهش اصول اخلاقی تفسیر در دو سطح عام (تفسیر هر متنی) و خاص (تفسیر متن وحیانی) تبیین گردید. از اصول تفسیر در سطح عام میتوان به چهار اصل: 1. وفاداری به معنایی که ماتنِ از متن اراده میکند؛ 2. اصل حمل بر صحت یا نیکوکاری و احسان؛ 3. مواجهۀ تحلیلی و نقادانه با متن؛ 3. پرهیز از سادهسازی و قویسازی متن.
و از اصول تفسیر قرآن، دوازده اصل پیشنهاد میشود: 1. محوریت ارادۀ الهی در انتساب معنا به متن؛ 2. پایبندی به قواعد تفسیر؛ 3. احتیاط علمی و پرهیز از مواجهۀ خام و عجولانه در بیان معانی آیات؛ 4. تمایز بین بیان متن و درباره متن؛ 5. پرهیز از اتّباع متشابه؛ 6. پایبندی به انصاف و مواجهۀ عادلانه؛ 7. انتقادپذیری و توجه به خرد جمعی؛ 8. امانتداری در نقل؛ 9. آگاهی از مبانی کلامی و اعتقادی مربوط به قرآن و مؤلف قرآن؛ 10. اصلاح نفس و آرایش نفس به فضائل اخلاقی.
[1]. امروزه عدهای از اخلاقپژوهان با اصلگرایی چالش دارند و تکالیف اخلاقی را در پرتو اصول، بلکه بهنحو اقتضایی میدانند. امکان قاعدهپذیری اخلاق یکی از سؤالات بنیادی در فلسفه اخلاق است. مراد از قاعدهپذیری آن است که کنشهای مختلف اخلاقی را قابل سنجش با اصول و احکام اخلاقی بدانیم و کمابیش لباس اصول و قواعد را بر تن رفتارهای آدمیان کنیم. هدف از بهرهمندی از اصول اخلاقی، البته بهدستآوردن ابزاری برای «داوری اخلاقی» است. اصولگرایان یا به تعبیری عامگرایان در تاریخ فلسفه اخلاق، معتقد بودهاند که اصول اخلاقی در فرایند تصمیمگیری راهنمای عملاند و بدون کمکگرفتن از آنها هرج و مرج اخلاقی پیش میآید. چه درمیان وظیفهگرایان و چه درمیان نتیجهگرایان اخلاقی میتوان ردپای اصلگرایی را پیدا کرد. نقش «راهنمای عمل» که برای اصول اخلاقی فرض شدهاست، جدیترین استدلال اصلگرایی در اخلاق است (دباغ، 1387: 1-2؛ نمازی، 1395: 38).
2. دیوید راس یک فیلسوف وظیفهگراست. یکی از تفاوتهای نظریههای اخلاقی غایتگرا و وظیفهگرا در توجه به روابط فاعل با دیگران است؛ بنابراین به عقیدۀ راس روابط ما با دیگران و اعمالی که دربارۀ آنها انجام میدهیم منشأ الزامات و وظایف در نگاه نخست درخصوص آنها میشود. همچنین به عقیدۀ راس ما در هر موقعیت رابطهای که قرار داریم با عناوین مختلف مانند پدر یا مادر بودن، فرزند بودن یا ... بهسبب همین عناوین و اوصاف ذاتیمان است که الزامات و وظایفی بر عهدهمان قرار میگیرد. از همینرو، برخی این عقیدۀ راس را همان ذاتگرایی یا به تعبیر دیگر حسن و قبح ذاتی میدانند که اغلب علمای اخلاق اسلامی به آن معتقد بودند (اترک، 1391: 8).
[3]. Fidelity
[4]. Reparation
[5]. Gratitude
[6]. Justice
[7]. Beneficence
[8]. Self- improvement
[9]. Non- injury/ maleficent
[10]. Autonomy
[11]. Rstorpesctive
وظایف گذشتهنگر، وظایفی است که به اعمال گذشته و پیشین اشاره دارد؛ و بر دو نوع است: الف) وظایف گذشتهنگر ناشی از افعال قبلی خود شخص عامل که دربرگیرنده دو وظیفۀ وفاداری یا صداقت و نیز جبران خطای گذشته است؛ ب) وظایف گذشتهنگر ناشی از افعال قبلی اشخاص دیگر که قدردانی و سپاسگزاری را شامل میشود.
[12]. Perospective
وظایف آیندهنگر، وظایفی است که ناظر به رفتار کنونی ما و تبعات آیندۀ آن است؛ مانند اصل عدالت، نیکوکاری و اصلاح نفس.
[13]. Rationality
[14]. Intentionality
[15]. Rationalism
13. در قرآن صفت حکیم برای خداوند آمدهاست.
[17]. The principle of charity
[18]. مراد از نص، لفظ یا کلامی است که - بدون دخالت امر دیگری - بهطور واضح بر معنایی دلالت داشته و آن معنا، مقصود اصلی از نزول آیه یا تشریع حکم است (زیدان، 1393: 340). نص از ظاهر واضحتر است و این وضوح بیشتر از خود لفظ نبوده، بلکه از قرینهای است که متکلم با لفظ همراه میسازد، لذا «نص» بدون درنظرگرفتن قرینهاش، «ظاهر» است (سرخسی، 164-165).
20. منظور از منع خلو این است که نقد، خالی از این اقسام نیست.