نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی علوم قرآن و حدیث دکتری دانشگاه پیام نور تهران
2 دانشیار گروه علوم قرآن و حدیث، دانشگاه قم
3 دانشیار گروه علوم قرآن و حدیث، دانشگاه پیام نور
چکیده
دیدگاه اختصاص خطابهای قرآن به معصومان بر برخی ادله روایی تکیه دارد که مهمترین آنها را میتوان روایات دارای عبارت من خوطب به، روایات نحن الراسخون، حدیث ثلقین، احادیث دوری قرآن از عقلهای مردمان، روایات بیان تفصیل احکام مجمل قرآن و روایات انحصار تفسیر از سوی امام علی علیهالسلام دانست. بررسی سندی این روایات بهجز درباره حدیث ثقلین که متواتر است نشاندهنده ضعف اغلب آنهاست. از لحاظ دلالی نیز علاوه بر اینکه مضامین آنها افاده اختصاص خطابهای قرآن به معصومان نمیکند، در رویارویی با ادله قطعی و محکم قرآنی و روایی مانند آیات قرآن در بیان بودن قرآن برای مردم، خطاب صریح به مردم، اهل کتاب و مشرکان، توصیه مردم به تدبر در قرآن، وجود توبیخ و سرزنش و تهدید و عتاب در خطابها، پاسخ به سؤالات و استفتائات مردم و روایات همسو با این آیات این دیدگاه را مخدوش و مردود میسازد.
کلیدواژهها
یکی از نظریهها درباره تعیین مخاطبان قرآن بر آن است که مخاطبان کتاب الهی صرفاً «معصومان» بودهاند و فهم کل مطالب قرآن هم اعم از معانی ظاهری و باطنی منحصراً در اختیار ایشان است؛ یعنی خطابهای قرآن به این بزرگواران اختصاص دارد.
طرفداران اختصاص خطابهای قرآن به معصومان، برای اثبات دیدگاه خود بیش از هر چیز به روایات تکیه میکنند؛ زیرا چنان که بیان شد در دیدگاه این گروه، مفسر در مقام کشف علوم و فهم مقصود قرآن - چه در مرتبه بطون و حقایق و چه ظواهر- چارهای جز رجوع به «من عنده علم الکتاب» ندارد؛ زیرا حجیت و برهانیت قرآن در همه مراتب ظهورات قرآن و تجلیات کلامی به همراهی اهلبیت استوار است و خداوند علم الکتاب را به نص آیات و روایات برای آنها به ارث نهاده است و ایشان بر این حدیث تأکید میکنند که قرآن و سنت طبق حدیث ثقلین از هم جداییناپذیرند (اصفهانی، 1388: 13، 131). در بیان دیگری میخوانیم که «انسان گاهى از فهم کتب متخصصان و افراد برجسته یک رشته علمى ناتوان است؛ براى مثال فهم کتابهای بوعلى و ملاصدرا براى بسیارى از افراد یا در مواردى براى همه افراد دشوار و غیرقابل تحقق است؛ وقتى کتاب مخلوق خداوند چنین است، کتاب خداوند که فوق مخلوقات و به لحاظ صورى و محتوایى فوق توان بشر است، به طریق اولى غیرقابل فهم خواهد بود؛ بنابراین فهم قرآن ویژه کسانى است که با قرآن سنخیت دارند و آنان معصومان هستند» (صدر، 1410: 223).
در این مقاله بر آنیم که ادله دیدگاه اختصاص خطابهای قرآن به معصومان را مورد بررسی قرار دهیم. همچنین از آنجا که گرایش به این دیدگاه با عمومیت خطابهای قرآن و نیز دیدگاه اختصاص آن به مردمی که در عصر نزول در حجاز زیسته و در کنار پیامبر یا در مقابل او در نهضت اسلام نقش داشتند در تعارض قرار گرفته و موجب سؤالات و ابهاماتی میگردد، پیامدهای این دیدگاه را نیز مورد بررسی قرار دهیم.
پیشینه
درباره موضوع این تحقیق مباحث زیادی در آثار دانشمندان مسلمان دیده میشود. منتها این مباحث اولاً، بهصورت پراکنده هستند و در قالب یک پژوهش منسجم ارائه نشده است. ثانیاً، علیرغم اینکه در این آثار به بررسی و نقد ادله پرداخته شده است اما رویکرد این پژوهشها نقد ادله و مبانی فهمناپذیری قرآن برای غیرمعصومان و اختصاص فهم قرآن به معصومان بوده است و از این لحاظ در این بررسیها موضوع اختصاص خطابهای قرآن به معصومان مورد نقد قرار نگرفته است. علیرغم این، با توجه به قرابت مبانی دو موضوع به یکدیگر مهمترین پژوهشهای انجام شده در این زمینه را میتوان چنین برشمرد: پایاننامه کارشناسی ارشد با عنوان «جواز فهم و تفسیر غیرمعصومین از قرآن کریم در آینه قرآن و روایات شیعه» که توسط محدثه مقیمی نژاد داورانی در سال 1389 در دانشگاه تربیت مدرس مورد دفاع قرار گرفته است؛ مقاله «شبهه تعارض امکان فهم قرآن با ضرورت وجود معصوم» نوشته عابدین مؤمنی که در سال 1383 در مجله تحقیقات علوم قرآن و حدیث منتشر شده است؛ مقاله «بررسی و نقد امکان و جواز تفسیر قرآن» در مکتب تفکیک» نوشته حامد علیاکبرزاده که در شماره 3 و 4 فصلنامه سخن جامعه در بهار و تابستان 1391 منتشر شده است؛ مقاله «مبانی و مراتب فهم قرآن» نوشته علی اسعدی که در سال 1383 در شماره 3 مجله رشد آموزش قرآن منتشر شده است؛ بهعلاوه در آثار اخباریان و در مقابل آنها در آثار اصولیان نیز بهطور پراکنده در خصوص این موضوع بحث و بررسی انجام شده است. از جمله آثار اخباری میتوان الفوائد المدنیه را نام برد که محمدامین استرآبادی در آن به موضوع اختصاص فهم قرآن به معصومان پرداخته و در آثاری مانند البیان فی علوم القرآن آیتالله خویی پاسخ دیدگاههای اخباری بیان شده است. با این حال این آثار نیز غالباً رویکرد بحث و بررسی پیرامون فهم و تفسیر قرآن را دارد و مباحث کافی و وافی درباره خطابهای قرآن صورت نگرفته است. همچنین در پژوهشهای صورت گرفته درباره روایات نیز، غالباً نقد سندی انجام نشده است. ازاینرو تحقیق حاضر دارای نوآوری در بررسی و نقد ادله موافقان دیدگاه اختصاص خطابهای قرآن به معصومان است.
1- نقد سندی و دلالی ادله دیدگاه اختصاص خطابهای قرآن به معصومان
1-1- روایات دارای عبارت «من خوطب به»
بارزترین دلیلی که از سوی طرفداران دیدگاه اختصاص خطابهای قرآن به معصومان مطرح میشود روایاتی است که در آنها عبارت «من خوطب به» یا عبارت مشابه یا مضمون هممعنای آن به کار رفته است. حر عاملی روایاتی را که بر این معنا دلالت میکنند که تنها امامان قرآن را فهم میکنند متواتر و در این معنا صریح میداند؛ زیرا جز ایشان کسی محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ، عام و خاص و جز آن را نمیداند و در این موارد رجوع به ایشان واجب است زیرا فقط ایشان هستند که تفسیر و تأویل و ظاهر و باطن قرآن را میدانند و قرآن را آنگونه میدانند که نازل شده است درحالیکه مردمان را در این امتیاز هیچ اشتراکی نیست. او بر آن است که قران کتاب صامت خداوند است و امام کتاب ناطق او و وارث علم الهی فقط امام است برای همین الفاظ و معانی قرآن را جز او کسی نمیشناسد. درنهایت او دلیل این سخنان را همین مضمون برگرفته از روایات میداند که گفته است «انما یعرف القرآن من خوطب به» (حر عاملی، 1403: 192). اخباریان از این روایات اینگونه برداشت و بیان میکنند که غیر معصوم حق مراجعه به قرآن و تفسیر آن را ندارد. چنانکه انصاری در بیان مواضع محمدامین استرآبادی از دانشمندان اخباری شیعه بیان میکند که او در کتاب الفوائد المدنیه فهم احکام شرعی را مختص «من خوطب به» دانسته که مقصود از آن امامان هستند و به همین دلیل ما را مجالی در درک قرآن نیست (انصاری، 1415: 1/471). به بیان و بررسی این روایات میپردازیم:
روایت اول- این روایت که بسیار طولانی است با چنین سندی در کافی آغاز شده است: «عدهای اصحاب ما از احمد بن محمد بن خالد از پدرش از محمد بن سنان از زید بن شحام نقل کرد که او گفت...» طبق این روایت قتادة بن دعامة نزد امام باقر و امام باقر درباره تفسیر آیه 18 سبأ ﴿وَ جَعَلنَا بَینهُم وَ بَین القُرَى الَّتىِ بَارَکنَا فِیهَا قُرًى ظَاهِرَةً وَ قَدَّرنَا فِیهَا السَّیر سِیرُوا فِیهَا لَیَالىِ وَ أَیَّامًا ءَامِنِین﴾؛ و معین کردیم در آن (منزلگاهها) براى سیر و در آنجا شبها و روزها به آسودگى و ایمنى راه سپارید) از او سؤال نموده است. قتاده آیه را چنین تفسیر کرده است: این آیه درباره آن کسى است که از خانه خویش بهقصد زیارت خانه کعبه بیرون آید و توشه حلال با خود بردارد و مرکب حلال داشته باشد و کرایهاش را از مال حلال بپردازد؛ چنین کسى در امان و آسایش است تا به خانه خویش باز گردد. امام باقر به او چنین گفته است: اى قتادة تو را به خدا سوگند دهم آیا میدانى که بسا مردى با توشه حلال و مرکب و کرایه حلال از خانه خویش به قصد زیارت کعبه بیرون آید و دچار راهزن گردد و خرجى راه او را ببرند و از این گذشته او را کتک هم بزنند که به حد هلاکت رسد؟ قتادة پاسخ داده: آرى به خدا. امام باقر پس از توبیخ قتاده تفسیر او از آیه را رد نموده و در پایان گفته است: واى بر تو اى قتادة قرآن را تنها آن کسى میفهمد که به او خطاب شده است (کلینی، 1365: 8/312). مقصود ایشان از مخاطبان قرآن معصومان بودهاند.
این روایت از لحاظ سندی ضعیف است زیرا در آن، نام «محمد بن سنان» به چشم میخورد که او را ضعیف، غالی، واضع و اهل تخلیط و مورد طعن معرفی کردهاند (ابن غضائری، 1364: 5/241؛ طوسی، 1415: 364).
در متن این روایت در تفسیر آیه «سیرُوا فیها لَیالِی وَ أَیاماً آمِنینَ: در این راهها، شبان و روزان آسودهخاطر بگردید.» (سبأ/18) قتاده آن را به «هر کس که به قصد زیارت خانه خدا از خانه خود با توشه، مرکب و اجرت پاک بیرون رود» تفسیر نموده است. حال آنکه از قتاده که یکی از تابعان مفسر قرآن بوده چنین اشتباه و انحراف فاحشی در تفسیر بعید است؛ زیرا هر کس که به سیاق آیات بنگرد میتواند بفهمد که آیه مذکور در سیاق آیاتی قرار دارد که از نعمتهای الهی بر «قوم سبأ» سخن میگوید و این قوم ارتباطی به زیارت خانه خدا ندارند. شگفت آنکه امام صادق نیز بهجای تصحیح اشتباه قتاده تفسیری دیگر از آیه ارائه میکند. حتی اگر فرض کنیم که امام صادق معنای باطنی آیه را بیان نموده است، باید خطای قتاده در تفسیر ظاهری را برطرف میکرد. درحالیکه معنای باطنی ارائهشده از امام صادق هم چنین مفهومی است که در عرض معنای ظاهری است نه در طول آن، صدور آن از معصوم بسیار بعید است. در متن روایت سوم نیز همین آیه میان امام صادق و ابوحنیفه مورد بحث قرار میگیرد و همان سخنان رد و بدل میشود.
روایت دوم- احمد بن محمد سیاری در کتاب قرائات از محمد بن سنان از مروان بن جهم از محمد بن مسلم از امام باقر چنین روایت کرد: قرآن را جز آن کسی که به او خطاب شده نمیفهمد (نوری، 1408: 17/336).
این روایت نیز از لحاظ سندی ضعیف است زیرا «احمد بن سیاری» تضعیف شده است (کشی، 1348: 606). همچنین در همین روایت «محمد بن سلیمان» نام برده شده است. این نام بین دو راوی مشترک است که یکی از آنها ثقه (حلی، 1411: 157) و دیگری ضعیف و اهل غلو است (ابن غضائری، 1364: 5/229؛ طوسی، 1415: 364). با بررسی راویانی که از او روایت کردهاند و نیز راویانی که او از آنها روایت کرده است نمیتوان تشخیص داد که مقصود از او همان راوی ثقه است یا ضعیف. «مروان بن جهم» نیز در سند این روایت مجهول است. «محمد بن مسلم» راوی دیگری است که در سند این روایت نامش آمده و بین چندین راوی مشترک است (طوسی، 1415: 295).
روایت سوم- این روایت نیز طولانی است و مضمونی شبیه روایت اول دارد که سند آن چنین است: «محمد بن حسن گفته است که سعد بن عبدالله از احمد بن ابی عبدالله برقی روایت کرد که ابوزهیر بن شبیب بن انس از یکی از اصحاب چنین روایت میکند...» طبق این روایت ابوحنیفه نزد امام صادق آمده و امام از او درباره تفسیر آیه 18 سبأ و 98 آلعمران و نیز برخی مسائل فقهی سؤال کرده و پس از پاسخ ابوحنیفه آن را رد نموده است. در این روایت آمده است که امام فرمود: ابوحنیفه آیا قرآن را آنگونه که سزاوار است میشناسی؟ گفت آری، امام فرمود: ابوحنیفه ادعای علم کردی، علمی که خداوند آن را جز نزد اهل قرآن، کسانی که کتاب بر آنان نازل شده و جز نزد افراد خاصی از خاندان پیامبر اکرم (ص) قرار نداده است. خداوند از کتاب خود حتی یک حرف هم به تو ارث نداده است؛ بنابراین اگر تو آنگونه هستی که میگویی (درحالیکه آنگونه که میگویی) نیستی... (صدوق، بیتا: 1/92).
این روایت نیز حاوی نام «ابوزهیر» است. این راوی مهمل است. موضوع بعد آنکه، در روایت سوم ابوحنیفه میگوید مقصود از محلی که آیه «سیرُوا فیها لَیالِی وَ أَیاماً آمِنینَ: در این راهها، شبان و روزان آسودهخاطر بگردید.» (سبأ/18) مدنظر دارد حدفاصل بین مکه و مدینه است. اشکالی که درباره روایت اول گفته شد اینجا هم وارد است. با توجه به اینکه سیاق بهسادگی نشان میدهد که مقصود آیه جایی که در محل زندگی قوم سبأ بوده و این قوم در یمن میزیستند، چگونه ممکن است ابوحنیفه چنین خطای فاحشی انجام دهد و آن را حدفاصل مکه و مدینه بداند؟ آیتالله خویی نیز از این روایت اظهار شگفتی نموده و گفته است: چگونه با عقل سازگار است که ابوحنیفه چنین چیزی از کتاب خدا را نداند؟ (خویی، 1413: 269).
چنانکه ملاحظه شد، هر سه روایت از نظر قواعد علم رجال «ضعیف» محسوب میشوند. از سوی دیگر متن آنها نیز مخدوش است. مقایسه سه روایت نیز نشان از ضعف دلالی آنها دارد؛ بهعبارتدیگر در متن روایات، نکاتی به چشم میخورد که حکایت از سستی مضمون آنها دارد و در این صورت انتساب آنها به معصومان با تردید جدی مواجه خواهد بود. از جمله آنکه توجه به مضامین هر سه روایت بیانگر اضطراب آنهاست. چگونه است که در هر دو روایت یک آیه مورد بحث است اما در اولی طرف بحث امام صادق، قتاده است اما در سومی ابوحنیفه؟ این، موجب تردید جدی در این روایتها میشود.
این روایات اگر در معنای اختصاص خطابهای قرآن به معصومان در نظر گرفته شود با قرآن نیز تعارض خواهد داشت که در ادامه بدان خواهیم پرداخت.
1-2- روایات «نحن الراسخون»
در برخی روایات از قول معصومان آمده است که راسخان فقط ما هستیم. تقدیم ضمیر در این عبارت میتواند دلالت بر حصر داشته باشد. در این صورت اختصاص خطابهای قرآن به معصومان میتواند مورد ادعا واقع شود. موضوع این روایتها آیه 7 سوره آلعمران است که آیات قرآن را به دو دسته محکم و متشابه تقسیم کرده است. طبق یک تفسیر در عبارت «وَ الرَّاسِخُونَ فِی العِلمِ» به «الله» عطف شده و که در این صورت محکمات و متشابهات را الله و راسخان در علم میدانند (طبرسی، 1372: 2/701). روایتهای یادشده براساس چنین تفسیری از آیه، راسخان در علم را کسانی میدانند که تأویل آیات متشابه را میدانند و ازآنجاکه در آیه در پی «الله» از آنها یاد شده است، جایگاه ویژهای خواهند داشت. این روایتها معصومان را راسخان در علم میدانند و چون تأویل آیات مختص ایشان است پس فهم قرآن نیز منحصراً به ایشان اختصاص دارد و بهتبع آن خطابهای قرآن نیز مختص ایشان است. از جمله روایت زیر:
عدهای اصحاب کلینی از احمد بن محمد از حسین بن سعید از نضر بن سوید از ایوب بن حر و عمران بن علی روایت میکنند که ابوبصیر نقل کرده است که امام صادق فرمود: راسخان در علم ما هستیم و تأویل آن را ما میفهمیم (کلینی، 1365: 1/214).
این روایت اشکالی از لحاظ سندی ندارد؛ اما از لحاظ دلالی در این روایت فرض شده است که تفسیری از آیه درست است که واو عبارت «والراسخون فی العلم» عاطفه است. درحالیکه در تفسیر دیگری از آیه واو استیناف تلقی شده و بر اساس آن راسخان در علم به تأویل را نمیدانند و فقط الله است که آن را میداند (طبرسی، 1372: 2/701). در این صورت صورت مسأله تغییر خواهد یافت زیرا اساساً راسخان در علم در موضوع علم به تأویل جایگاهی نخواهند داشت و مبتدا و خبر مستقل از عبارات پیشین خواهد بود. حتی اگر واو را در عبارت «والراسخون فی العلم» عطف بدانیم انحصار راسخان در علم در معصومان در بین مفسران امری اجماعی و پذیرفته نیست. چنانکه طبرسی با وجود عاطفه بودن واو، راسخان در علم را محدود به معصومان نمیداند و گفته است که دیده نشده که یکی از صحابه و تابعان در تفسیر چیزی از قرآن توقف کند و آن را تفسیر نکند و بگوید که این از متشابهات است و جز خدا آن را نمیداند. او همچنین به سخنی از ابن عباس اشاره کرده که گفته بود من از راسخان در علم هستم (طبرسی، 1372: 2/701). معنای راسخان در علم - بهویژه با توجه به معنای برآمده از تفسیری که واو را در والراسخون استیناف دانسته- بر اساس واژهشناسی و سیاق آیات به فهم آیات قرآن ارتباط مستقیم ندارد؛ زیرا رسوخ در لغت به معنای ثبوت است و العلم نیز همانند بسیاری از آیات قرآن در معنای قرآن است. بدین ترتیب راسخان در علم به معنای ثابتقدمان در ایمان به قرآن هستند. بهویژه که این معنا با عبارات پایانی آیه تناسب دارد که میگوید راسخان در علم هم به محکمات ایمان دارند و هم به متشابهات؛ زیرا ایمان به متشابهات در پرتو علم به محکمات حاصل شده است؛ یعنی گرچه تأویل آن را نمیدانند ولی به اعتبار اینکه معنای محکمات را بهعنوان امالکتاب دانستهاند به این قسم نیز چشم و گوش بسته ایمان میآورند و این ایمان فضیلت است (نکونام، 1387: 39-66). حتی اگر فرض کنیم که واو عاطفه باشد و راسخان در علم نیز محدود و منحصر به معصومان باشند، آیه و روایات مفید این معنا نیستند که معانی ظاهر و باطن قرآن را منحصراً معصومان میفهمند. چنین مسألهای دلالت دارد که خطابهای قرآن مخصوص معصومان نبوده است.
روایت زیر هم مضمون مشابه روایت بالا دارد:
از امام علی نقل شده که ایشان فرمود: به خاطر سعه رحمت حضرت حق به بندگانش و علم او به اینکه عدهای سخنان باطلی را وارد دین میکنند و به آیات قرآن نسبت میدهند خداوند متعال آیات قرآن را بر سه قسم قرار داده است. بخشى از آن بهگونهای است که عالم و جاهل آن را میشناسند و میفهمند و بخشى از آن را کسى که ذهنش با صفا، حسش لطیف و تشخیصش صحیح است و از کسانى است که خدا سینهشان را براى اسلام گشوده است، میفهمند و بخشى دیگر بهگونهای است که جز خدا و فرشتگان و راسخان در علم، حقیقت آن را نمیدانند. خداوند این کار را کرده است تا آنهایی که اهل باطل هستند و مدعی میراث پیامبر است نتوانند ادعا کنند که علم کتاب در نزد آنهاست و مجبور شوند برای علم کتاب به معصومین مراجعه کنند (طبرسی، 1403: 1/253).
سند این روایت مرسل است و از این رو ضعیف قلمداد میشود. از لحاظ مضمونی نیز نقدی که بر روایت اول بیان شد در این باره نیز صدق میکند.
1-3- حدیث «ثقلین»
مدعای طرفداران اختصاص خطابهای قرآن به معصومان با تمسک به حدیث ثقلین این است که قرآن بدون بیان و تفسیر عترت حجیت ندارد و بدین ترتیب بهنوعی مخاطبان قرآن معصومان هستند. چون دیگران امکان فهم ندارند که مخاطب واقع شوند. متن حدیث ثقلین در منابع روایی به الفاظ مختلف اما مضمون مشابه آمده است. ترجمه این روایت به یک نقل چنین است:
* من دو چیز در میان شما مینهم که اگر به آن دو چنگ زنید هرگز گمراه نشوید. کتاب خداوند عزوجل و اهلبیت من که همان عترت من است. اى مردم! گوش کنید، به من خبر رسیده است که در کنار حوض کوثر بر من وارد خواهید شد و من پیرامون اینکه با این دو امر سترگ چه کردید از شما پرسش خواهم کرد. این دو امر سترگ، کتاب خداوند والانام و اهلبیت من است، پس از آنها پیشى نگیرید که نابود میشوید و به آنها نیاموزید که داناتر از شمایند (کلینی، 1365: 1/294).
استفادهای که طرفداران دیدگاه اختصاص خطابهای قرآن به معصومان از این حدیث میکنند بدین نحو است که توصیه به تمسک به عترت در کنار قرآن، به معنای این است که عترت برای فهم قرآن لازم است و بدون عترت نمیتوان قرآن را فهم کرد. در این صورت باید در نظر گرفت که مخاطبان قرآن اختصاصاً معصومان هستند و دیگران از طریق فهم ایشان میتوانند قرآن را هم بفهمند. مجلسی اول پس از ذکر یکی از مضامین حدیث ثقلین که در آن به جدا نشدن دو ثقل با عبارت «لن یفترقا» تأکید شده، نوشته است: «حجت از کتاب جدا نمیشود و معنای کتاب هم بدون حجت شناخته نمیشود.» (مجلسی اول، 1398: 1/7) او در جایی دیگر نیز گفته است: «شکی نیست که منظور از عدم افتراق این است که کتاب خدا و مراد خداوند از آن را جز معصومان کسی نمیفهمد.» (همان، 11/199) شیخ حر عاملی نیز گفته است که این حدیث دلالت دارد بر تمسک به آن با هم و اگر کسی فقط به کتاب جوید در حالی که در تفسیر و دریافت معانی آن به عترت رجوع نکند در واقع به آن دو تمسک نجسته است. اگر کسی معانی کتاب را میدانست و از آن استنباط میکرد بدون عترت در حقیقت آن دو از هم مفترق گشتهاند در حالی که این، برخلاف نص است. لیکن هرکس به عترت تمسک جوید در واقع به هر دو تمسک نموده است (حر عاملی، 1403: 194).
در نقد و بررسی دیدگاه طرفداران اختصاص خطابهای قرآن به معصومان با استناد به حدیث ثقلین موارد زیر قابل ذکر است:
الف- حدیث ثقلین از احادیثی است که بر تواتر آن تأکید شده است (مجلسی، 1404: 29/647). این تواتر را میتوان معنوی در نظر گرفت زیرا الفاظ این روایت گوناگون است اما معنای برآمده از آنها مجموعاً یکسان است. از این رو حتی اگر در سند برخی از طرق روایی این حدیث ضعف وجود داشته باشد نمیتواند در صحت مضمون آن خللی ایجاد کند.
ب- در این حدیث هر دو ثقل حجت دانسته شدهاند. چگونه ممکن است هر دو حجت باشند اما فهم یکی از آن دو حجت مشروط و منوط به حجت دیگر باشد. چنین تفضیل و تمییزی در متن روایت وجود ندارد. پس اگر فقط عترت را حجت بدانیم و حجیت قرآن را وابسته به آن، با متن روایت معارضه کردهایم. اگر هم هر دو را طبق متن حدیث حجت بدانیم دلیلی بر تفضیل یکی از دو حجت بر دیگری نداریم. بلکه متن حدیث آن دو حجت را در کنار هم ذکر کرده است.
ج- برخلاف تصور این عده، امر به تمسک به قرآن در کنار تمسک به عترت دلالت بر فهمپذیری قرآن از یک سو و فهمپذیری آن همانند عترت از سوی دیگر دارد. هیچ اشاره یا تصریحی وجود ندارد که فهم قرآن را منوط به عترت نماید.
د- اعتبار خود حدیث ثقلین و حجیت بیان پیامبر در آن خود متوقف بر فهم قرآن است؛ زیرا ما برای حجت دانستن سخن پیامبر از جمله حدیث ثقلین از قرآن استفاده میکنیم که در آیات مختلف ما را به اطاعت از پیامبر امر نموده است. از جمله:
قُل أَطیعُوا اللَهَ وَ الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوا فَإِنَّ اللَهَ لا یحِبُّ الکافِرینَ: بگو: «خدا و پیامبر [او] را اطاعت کنید.» پس اگر رویگردان شدند، قطعاً خداوند کافران را دوست ندارد (آلعمران/32؛ نساء/59-64؛ مائده/92؛ انفال/20؛ محمد/33؛ تغابن/12؛ نور/63).
پس قبل از تمسک به عترت، حجیت آنان از قرآن برمیآید و آنهم منوط به فهم قرآن است. پس فهم قرآن اختصاص به عترت ندارد و درنتیجه مخاطبان قرآن اختصاصاً معصومان نیستند.
هـ- میدانیم که قریب بهاتفاق روایات رسیده از معصومان اخبار آحاد است. خبر واحد هم لااقل در غیر احکام حجیت ندارد. چگونه ممکن است تصور کنیم که منظور از تمسک به عترت التزام به آحاد است و فهم قرآن که قطعیت دارد متوقف بر این اخبار است؟ بهعبارتدیگر با این وصف باید التزام سند قطعی را متوقف بر فهم ادله ظنی بدانیم.
و- همه روایات رسیده از معصومان روی هم نمیتوانند مفسر همه آیات قرآن باشند. در صورتی که تمسک به قرآن مستلزم تمسک به عترت باشد، تکلیف آن بخش از آیاتی که روایتی در تفسیر آنها نرسیده چه خواهد شد؟ آیا باید آنها را بلاتکلیف رها کرد؟ تکلیف مردم در قبال آنها چیست؟
ز- دلالت حدیث ثقلین این است که به طور مستقیم هم به قرآن تمسک کنید و هم به عترت. در این حدیث هیچ اشاره یا تصریحی وجود ندارد که تمسک به یکی از آنها بدون تمسک به دیگری اعتبار ندارد. روایات وارد شده یقیناً بر مؤثر بودن بهرهمندی از قول، فعل و تقریر معصومان در فهم قرآن تأکید دارند، اما این، به معنای وابستگی فهم قرآن به بیان عترت نیست و استقلال تمسک به قرآن را مخدوش نمیکند.
1-4- حدیث «دوری قرآن از عقلها»
در میان روایات به اخباری برخورد میکنیم که قرآن را دورترین چیزها از عقل مردم میداند. استفاده از این روایات بهعنوان دلیلی بر اختصاص خطابهای قرآن به معصومان به این نحو است که چون عقل مردمان غیر معصوم دورترین چیزها از قرآن ذکر شده است، بنابراین خرد ایشان از فهم قرآن بعید است. پس مخاطب قرآن مردمان غیرمعصوم نیستند بلکه معصومان هستند که مخاطب قرآناند و آن را فهم میکنند.
مشهورترین این اخبار را نقل و بررسی میکنیم:
حدیث اول- محمد بن یحیی از احمد بن محمد از ابن فضال از ثعلبه بن میمون از کسی که از برای او حدیث کرد و او نیز از معلی بن خنیس نقل کرد که امام صادق فرمود: هیچ امرى نیست که دو نفر در آن اختلاف نظر داشته باشند جز آنکه براى آن در کتاب خدا ریشه و بنیادى است ولى عقلهای مردم به آن نمیرسد (کلینی، 1365: 1/61).
در سند این روایت معلی بن خنیس از سوی نجاشی با عبارت «ضعیف جداً» تضعیف شده است (نجاشی، 1407: 417). در این سند عبارت «عَمَّن حَدَّثَهُ» که مربوط به راوی بعد از معلی بن حنیس است به دلیل نامشخص بودن هویت وی باز موجب تضعیف سند شده است.
از سوی دیگر این روایت درصدد القای این معناست که در قرآن درباره امور زندگی مردم چیزی از هدایت فروگذار نکرده است اما فهم این مقاصد کار هرکسی نیست؛ با این حال نگفته است که این فهم اختصاص به معصومان دارد. درنتیجه خطابهای آنهم اختصاص به معصومان ندارد.
حدیث دوم- با سند بالا (که در آن حجال نیز این حدیث را از ثعلبه روایت کرده) ثعلبه بن میمون از یکی از شیعیان روایت کرده که امام صادق فرمود: هیچ امرى نیست که دو نفر در آن اختلاف نظر داشته باشند جز آنکه براى آن در کتاب خدا ریشه و بنیادى است ولى عقلهای مردم به آن نمیرسد (کلینی، 1365: 7/159).
در این روایت نیز عبارت «عَن بَعضِ أَصحَابِنَا» موجب ضعف آن شده است. از لحاظ دلالی نیز اشکالی که در ذیل روایت نخست بیان شد در این مورد نیز صادق است.
حدیث سوم- عبدالرحمن بن حجاج گوید که از امام صادق شنیدم که گفت: چیزی بهاندازه قرآن از عقول مردم دور نیست (عیاشی، 1380: 1/17).
این روایت مرسل است و از این رو ضعیف محسوب میشود. همچنین نقد وارد بر روایت نخست در این باره نیز صدق میکند و از این لحاظ این روایت نمیتواند بر اختصاص خطابهای قرآن به معصومان دلالت داشته باشد.
حدیث چهارم- زراره نقل کرده است که امام باقر گفت: هیچ چیز دورتر از تفسیر قرآن نسبت به عقول مردم نیست؛ چراکه گاه اوّل آیه قرآن در یک باب نازل شده، وسط آیه در امری دیگر و آخر آن در مسئلهای دیگر. سپس فرمود: خداوند فقط میخواهد پلیدی و گناه را از شما اهلبیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد؛ از پیدایش جاهلیت (عیاشی، 1380: 1/17).
این روایت نیز چون مرسل است ضعیف محسوب میشود.
حدیث پنجم- فردی از یکی از شیعیان که نامش گفته نشده نقل کرده که امام صادق در نامهای نوشته بود: اما آنچه درباره قرآن پرسیدی، پس آن نیز از ذهنیات ناهماهنگ و ناسازگار تو است؛ زیرا قرآن آنگونه که گفتی نیست و آنچه را شنیدهای، معنایش برخلاف رأی و نظر توست. جز این نیست که قرآن مثلهایی برای اهل دانش ـ نه غیر آنان ـ است، برای گروهی که قرآن را چنانکه شایسته آن است، تلاوت میکنند و آنها کسانی هستند که به قرآن ایمان میآورند و آن را میشناسند؛ اما بر غیر آنان، قرآن سخت مشکل و از دسترس دلهایشان دور است؛ ازاینروست که رسول خدا فرمود: راستی که هیچ چیزی دورتر از دلهای این قبیل اشخاص نسبت به تفسیر قرآن نیست. در این قرآن، همه مردم ـ مگر کسی که خدا بخواهد ـ سرگرداناند. پس از آن فرمود: «و اگر آن را به رسول و اولی الامر خویش ارجاع میدادند، قطعاً کسانی از آنان قرآن را درمییابند، ولی غیر آنان هرگز آن را نمیدانند...» (برقی، 1371: 1/268).
در این روایت عبارت «عمن ذکره» نشاندهنده نامشخص بودن راوی و درنتیجه ضعف سند است.
حدیث ششم- علی بن حکم از محمد بن فضیل از شریس وابشی از جابر بن یزید جعفی نقل کرده که وی میگوید: از امام باقر درباره تفسیر آیهای پرسیدم، ایشان پاسخی فرمود، بار دوم وقتی درباره همان آیه پرسش کردم، امام جواب دیگری داد، عرض کردم فدایت شوم، قبلاً از شما تفسیر همین آیه را پرسیدم و شما پاسخی غیر از جواب امروز ارائه فرمودی! فرمود: ای جابر همانا برای قرآن بطنی است و برای آن بطن نیز بطن دیگر و برای آن ظهری است و آن ظهر را ظهر دیگری است. ای جابر، چیزی نسبت به عقول مردم از تفسیر قرآن دورتر نیست، چهبسا آیهای که اولش در یک موضوع و آخرش درباره موضوعی دیگر است و در حالی که یک کلام متصل است منصرف بر وجوهی مختلف است (برقی، 1371: 2/301).
در سند این روایت محمد بن فضیل را تضعیف کردهاند (طوسی، 1415: 344؛ حلی، 1411: 251) و شریس وابشی نیز مهمل است. این روایت بهواسطه جابر بن یزید جعفی از امام باقر نقل شده است. ابن غضائری گفته جابر فینفسه ثقه است، اما بسیاری از راویانش ضعیفاند و نظر من ترک مرویات آنان و توقف در بقیه است، مگر مواردی که شاهد داشته باشد. نجاشی هم گفته جماعتی ضعیف از جابر نقل حدیث کردهاند. جابر خود نیز روایات را اختلاط میکرد و مفید هم درباره اختلاط او اشعار زیادی گفته است. اقوی نزد من توقف است در آنچه او روایت کرده، همانگونه که ابن غضائری گفته است (ابن داود حلی، 1383: 35).
در این روایت نیز نهتنها نقد بیان شده در ذیل روایت نخست صادق است، بلکه با آوردن توضیح بیشتر نشان میدهد که فهم معنای قرآن نیازمند توجه به قرینههای مقامی و شواهد بیرونی است و صرف توجه به عبارات و انحصار روش تفسیر در التزام به سیاق همواره راهگشا نیست. این توضیح موجب تحکیم معنایی میشود که بیان کردیم.
درمجموع روشن شد که از لحاظ سندی همه این روایات اشکالاتی دارند که به ضعف آنها منجر میشود. فارغ از اشکالات سندی مقصود روایات این نیست که هیچکس نمیتواند قرآن را بفهمد و درنتیجه مخاطب قرآن نیستند. بلکه مقصود آن این است که طریقه صحیح فهم همه آیات قرآن نزد معصومان است و دیگران از این مرتبت دور هستند. بدین معنا که امامان برای تفسیر قرآن بهدرستی عمل کردهاند.
اگر بنا باشد که معنای این روایات این باشد که مردم نمیتوانند قرآن را فهم کنند و این بستگی به فهم معصوم دارد، بنابراین مردم نمیتوانند در معارف و اصول بیان شده در قرآن تفکر و تأمل کنند و همه اینها منوط به اخبار معصومان خواهد بود در حالی که نقلهای رسیده از ایشان در این امور خبر واحد است و آحاد تنها در احکام حجیت دارد و لااقل در امور عقیدتی تعبد پذیرفته نیست (امام خمینی، 1373: 201). با این همه تردیدی نداریم که فهم قرآن اعم از اینکه مربوط به حوزه اعتقادات باشد یا احکام هر دو برای عرب عصر نزول ممکن بوده است نه صرفاً آیات اعتقادی.
1-5- روایات بیان تفصیل احکام مجمل قرآن
در برخی روایات از معصومان، به بیان تفصیل و جزئیات احکامی اشاره شده است که در قرآن بهاجمال، کلیات آن ذکر شده است. از جمله روایت زیر را میتوان ارائه کرد:
*سند روایت چنین است: «علی بن ابراهیم از محمد بن عیسی از یونس و علی بن محمد از سهل بن زیاد از محمد بن عیسی از یونس از ابن مسکان از ابوبصیر نقل کرده که امام صادق چنین گفت: ...» در این روایت آمده است که نماز و زکات و حج در قرآن نازل شده اما جزئیات آنها اعم از اینکه نمازها چند رکعتی هستند، زکات از هر چهل درهم چه مقدار است و طواف خانه خدا چند دور است در قرآن چیزی وجود ندارد و پیامبر آنها را برای مردم روشن نموده است. به همین منوال درباره امامان و جایگاه اهلبیت و مصادیق آن نیز چیزی در قرآن نیامده اما پیامبر آن را روشن نموده است (کلینی، 1365: 1/286). این روایت تصریح نموده است که با وجود تشریع برخی احکام مانند نماز و زکات در قرآن، جزئیات آن از سوی پیامبر تبیین شده است. از این رو میتوان نتیجه گرفت که قرآن بهتنهایی نمیتواند برای غیر معصوم کاربرد داشته باشد.
روایت مذکور از این نظر که سهل بن زیاد از غلات است تضعیف میشود و از این رو مخدوش است. نجاشی گفته است که سهل در حدیث ضعیف و غیرقابل اعتماد است و احمد بن محمد بن عیسی او را اهل غلو و کذب دانسته و به همین دلیل از قم اخراج کرده است (نجاشی، 1407: 185). ابن غضائری نیز گفته است که او جداً ضعیف و در روایت و مذهب فاسد بوده است (ابن غضائری، 1364: 3/179).
اینگونه موارد که اجمال در قرآن نیازمند تبیین پیامبر باشد اندک است و همه آیات قرآن را در برنمیگیرد. حتی درباره مواردی مانند نماز، زکات و حج هم چنان نبوده که مردم با این موضوعات ناآشنا باشند و کم و کیف آنها را بهکلی ندانند. برای مثال، درباره زکات چنانکه جواد علی نوشته است در میان اعراب جاهلی در حجاز و سایر مناطق جزیرة العرب رسم بود که از غلات زمینهای کشاورزی خود یکدهم (عُشر) آن را پرداخت میکردند که اسلام آن را به نام زکات امضا نمود (علی، بیتا: 1077). ابنمبارک گفته است: «...هر کس که زمینش محصول داد باید یکدهم (عشر) آن را زکات دهد.» (زبیدی، 1414: 4/456) مفسران نیز گفتهاند (برای نمونه ر.ک. طبرسی، 1372: 5/64) که مقصود از «صدقات» در آیه 60 سوره توبه، زکات است. بر این اساس نهتنها درباره بسیاری از احکام که درباره مسائل اعتقادی نیز نمیتوان به روایت حجیت داد و افراد غیر معصوم هم باید بتوانند با مطالعه قرآن و فهم آن درباره عقاید خود بیندیشند.
همچنین چنانکه پیشتر نیز گفته شد حجیت قول پیامبر خود وابسته به قرآن است و غیر معصوم لااقل باید این حجیت را خود از قرآن فهم نماید. بنابراین فهم قرآن –لااقل بخشی از آن- برای غیر معصوم ممکن است و این امکان خود نشان میدهد که اختصاص خطابهای قرآن به معصومان نیز نادرست است.
از سوی دیگر تبیین اجمال بخشی از آیات قرآن، حتی اگر در فهمناپذیری آن دسته از آیات بدون رجوع به سنت مقبول باشند، نافی فهمپذیری دیگر آیات نخواهند بود. درعینحال این نکته نیز قابل توجه است که این تبیین در مواردی که در این حدیث ذکر شده، از سوی سنت قطعی و متواتر صورت گرفته است نه اخبار واحد. از آنجا که روایات دال بر سنت قطعی نیز در قیاس با تعداد آیات قرآن و نیز در مقایسه با آحاد بسیار اندک هستند، در صورت توقف فهم آیات بر سنت، موجب بلاتکلیفی اغلب آیات قرآن خواهد بود. همچنین وجود روایات مبیّن مجملات در سنت، نمیتواند به اختصاص خطابهای قرآن به معصومان منتهی شود.
1-6- روایات انحصار تفسیر از سوی امام علی
روایتهایی وجود دارند که تصریح میکنند که پیامبر تفسیر قرآن را مختص امام علی دانسته است که مربوط به قضیه غدیر خم هستند:
* تفسیر قرآن را برای شما آشکار نمیکند مگر همین کس که دست او را گرفتهام (حر عاملی، 1409: 27/193).
* آیات محکم قرآن را بفهمید و در پی آیات متشابه مروید و هرگز کسی این کتاب را برای شما تفسیر نخواهد کرد؛ مگر این کس که من اکنون دست او را گرفتهام (بروجردی، 1416: 1/301).
در هر دو روایت تأکید شده است که «تفسیر آیات قرآن» را نباید از کسی جز امام علی گرفت. این میتواند به معنای بیان تفسیر صحیح و دقیق در مقایسه با دیگر صحابیان باشد؛ یعنی مقصود پیامبر این بوده است که کسی از امام علی صحیحتر و دقیقتر نمیتواند آیات قرآن را بفهمد.
در دومین روایت تصریح شده است که از متشابه قرآن پیروی نکنید و سپس پیامبر فرموده است که آن را کسی جز امام علی برای شما تفسیر نمیکند. با فرض پذیرش تفسیری از آیه 7 سوره آلعمران که متشابهات را از جنس کلام و تفسیر لفظی برشمرده و آن را قسیم محکمات از لحاظ تفسیری قرار داده است، مقصود پیامبر این است که متشابهات را کسی جز امام علی نمیتواند تفسیر کند نه همه آیات را. مؤید برداشتهای ما از روایتهای مذکور این است که در زمان پیامبر نیز عدهای آغاز به تفسیر قرآن کرده بودند و ایشان آنان را از این عمل منع نکرده بود. در دورههای بعد نیز شماری از صحابیان برجسته به امر تفسیر اشتغال داشتند و هیچ سندی تاکنون به دست ما نرسیده است که تفسیر قرآن از سوی صحابه مورد مخالفت جمعی از ایشان قرار گرفته باشد.
2- نقد کلی
علیرغم نقدهای انجام شده در ذیل هر یک از ادله مدعیان اختصاص خطابهای قرآن به معصومان که با رویکرد تمرکز بر سند و مضمون آنها بود، همه این ادله درمجموع نیز اشکالاتی دارند که به شرح زیر ارائه میکنیم:
الف- آیاتی از قرآن، تأکید دارند که قرآن برای «مردم» روشن و آشکار است و در آن گنگی و غموض وجود ندارد. این آیات نشان میدهند که مردم میتوانند قرآن را فهم کنند. در این گروه از آیات به هیچ عنوان این بیان و آشکار بودن به معصومان اختصاص و حتی اشاره ندارد و در آنها الفاظی چون «الناس» به چشم میخورد. از جمله:
* إِنَّ الَّذینَ یَکتُمُونَ ما أَنزَلنا مِنَ البَیِّناتِ وَ الهُدى مِن بَعدِ ما بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الکِتابِ أُولئِکَ یَلعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ: کسانى که نشانههاى روشن و رهنمودى را که فرو فرستادهایم، بعد از آنکه آن را براى مردم در کتاب توضیح دادهایم، نهفته مىدارند، آنان را خدا لعنت مىکند و لعنتکنندگان لعنتشان مىکنند (بقره/159).
* شَهرُ رَمَضانَ الَّذی أُنزِلَ فیهِ القُرآنُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَیِّناتٍ مِنَ الهُدى وَ الفُرقان...: ماه رمضان همان ماهى است که قرآن در آن نازل شده است که راهنمایى براى مردم است و آیاتى روشن از هدایت و فرقان... (بقره/185).
*... کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُم یَتَّقُونَ: ... این گونه، خداوند آیات خود را براى مردم بیان مىکند، باشد که پروا پیشه کنند (بقره/187؛ نیز نک. بقره/221؛ آل عمران/138؛ نساء/174).
اگر مخاطب قرآن معصومان بودند از واژه «الناس» در این آیات استفاده نمیشد. در حالی که در همه آیات یاد شده قرآن برای «ناس» بیان و بصیرت خوانده شده و تصریح شده است که این قرآن برای مردم بهروشنی بیان شده است. بنابراین فهم قرآن اختصاص به معصومان ندارد و «ناس» نیز میتوانند آن را فهم کنند، وگرنه باید سخن قرآن تکذیب شود.
ب- در برخی از آیات قرآن بهصراحت اهل کتاب مورد خطاب قرار گرفتهاند و به ایشان گفته شده است که قرآن بهعنوان کتاب روشنگر بهسوی شما آمده است. آیه زیر در این باره تصریح نموده است:
یا أَهلَ الکِتابِ قَد جاءَکُم رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُم کَثیراً مِمَّا کُنتُم تُخفُونَ مِنَ الکِتابِ وَ یَعفُوا عَن کَثیرٍ قَد جاءَکُم مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبینٌ: اى اهل کتاب، پیامبر ما به سوى شما آمده است که بسیارى از چیزهایى از کتاب [آسمانى خود] را که پوشیده مىداشتید براى شما بیان مىکند و از بسیارى درمىگذرد. قطعاً براى شما از جانب خدا روشنایى و کتابى روشنگر آمده است (مائده/15).
ج- درخواست تدبر در آیات قرآن خطاب به مردم از دیگر مواردی است که موجب میشود اختصاص خطابهای قرآن به معصومان با خدشه جدی مواجه شود. این آیات در اکثر موارد در مضمون خود یا در مفهومی که از سیاق برمیآید حاوی توبیخ و سرزنش هستند و میدانیم که معصومان شایسته چنین خطابی نیستند.
* أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ القُرآنَ وَ لَو کانَ مِن عِندِ غَیرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اختِلافاً کَثیراً: آیا در قرآن نمىاندیشند؟ اگر از جانب غیر خدا بود قطعاً در آن اختلاف بسیارى مىیافتند (نساء/82؛ نیز نک. مؤمنون/68؛ محمد/24؛ نحل/44؛ حشر/21؛ بقره/221؛ زمر/27).
د- وجود توبیخ، سرزنش، تهدید و عتاب در خطابهای قرآن، خود نشاندهنده این است که مخاطبان این آیات معصومان نیستند بلکه گروهی از مردم مورد خطاب قرار گرفتهاند. لااقل بخشی از آیات چنین ویژگیای دارد و بدیهی است که اولاً، این باعث میشود که معصومان را مخاطب این دسته از آیات ندانیم زیرا معصومان از مذمتها و سرزنشهای ذکر شده در این خطابها مصون بودهاند و ثانیاً، هنگامی که قبول کردیم که مخاطب بخشی از آیات معصومان نیستند، بدین معنا خواهد بود که عدهای غیر معصوم قادر به فهم قرآن بودهاند که مورد خطاب قرار گرفتهاند. به برخی از این آیات اشاره میکنیم:
* أَلهاکُمُ التَّکاثُرُ: تفاخر به بیشتر داشتن، شما را غافل داشت (تکاثر/1).
* یا أَیُّهَا الإِنسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الکَریمِ: اى انسان، چه چیز تو را در باره پروردگار بزرگوارت مغرور ساخته؟(انفطار/6؛ نیز نک. حج/5؛ توبه/38؛ نساء/29؛ بقره/28؛ فجر/17-20؛ ذاریات/7 و 8؛ انعام/157)
هـ در شماری از آیات قرآن واژههای یسئلونک و یستفتونک آمده است (بقره/189 و 215؛ مائده/4؛ اعراف/187؛ انفال/1؛ اسراء/85؛ کهف/83؛ نساء/127 و 176). این آیات نشان میدهند که کسانی که از پیامبر سؤال کردهاند، اولاً آیات پیشین را فهم کرده و به قیاس آن از او سؤال کردهاند و ثانیاً، پاسخی که دریافت کردهاند برای آنها قابلفهم بوده است. در غیر این صورت وجهی نداشت که به سؤال ایشان پاسخ داده شود. با پذیرش این موضوع، دیگر جایی برای اختصاص دادن خطابهای قرآن به معصومان باقی نمیماند، زیرا برای غیرمعصومان در فهم قرآن و مخاطب شدن آن طبق این آیات منعی وجود ندارد.
و- علاوه بر خود قرآن، نظریه اختصاص خطابهای قرآن به معصومان با سنت نیز سازگاری ندارد. از جمله روایات قطعی که اشعار میدارد قرآن به معصومان خطاب نشده است، حدیث ثقلین است. این حدیث، برخلاف تصور اخباریان، نهتنها هیچ ترجیحی را در رجوع و تمسک به یکی از دو ثقل بیان نکرده و از آن، حجیت هر دو ثقل مستقلاً به دست میآید، لزوم تمسک به یکی از آنها، یعنی قرآن را، با مفروض داشتن اینکه مخاطبان حدیث –که غیرمعصومان هستند- توانایی فهم دلالتهای قرآن را داشتهاند بیان کرده است؛ یعنی این حدیث با این فرض همه غیرمعصومان را به تمسک به قرآن و عترت دعوت کرده که در این صورت غیر معصومان، مخاطب قرآن و حدیث هستند. از این رو اختصاص در خطابهای قرآن به معصومان از این حدیث برنمیآید و بالعکس از آن چنین برمیآید که مخاطب قرآن منحصراً معصوم نیستند. پیشتر متن این حدیث را آوردیم.
ز- روایات عرضه خبر بر کتاب، از جمله اخباری است که نشان میدهد نظریه اختصاص خطابهای قرآن به معصومان نادرست است (کلینی، 1365: 1/69؛ شافعی، 1400: 7/358). آنچه در این رابطه در این بخش قابل ذکر است اینکه، اگر خطابهای قرآن به معصومان اختصاص داشته باشد باید صرفاً آنان مقاصد و دلالتهای قرآن را فهم کرده باشند و در این صورت برای فهم قرآن باید به روایات رجوع کنیم. اگر چنین باشد در واقع باید برای بررسی اعتبار مضامین روایات به روایات رجوع کنیم؛ یعنی نهتنها گرفتار دور شدهایم، بلکه اساساً معنای روایات عرضه بر قرآن نیز نادرست مینماید. چون در این صورت لازم بود که در روایات عرضه گفته شود که برای بررسی اعتبار روایات، به روایات رجوع کنید نه به قرآن؛ چه اینکه، با مضامین فعلی مکلفان با بلاتکلیفی مواجه میشوند.
ح- بهجز مواردی که گفته شد، روایات دیگری نیز وجود دارند که مفاد آنها شهادت میدهد که مخاطب قرآن منحصراً معصومان نبودهاند. مجموع این روایات میتوانند در ارائه این گواهی مؤثر و ملحق به ادله پیشین باشند. از جمله:
ح-1- حدیث شروط: طبق این حدیث تشخیص مخالفت شرطی از شروط با قرآن بر عهده مسلمانان است نه معصومان. متن حدیث چنین است: عدهای اصحاب کلینی از سهل بن زیاد و احمد بن محمد هر دو از ابن محبوب از عبدالله بن سنان از امام صادق اینگونه نقل کردهاند: هر کس مخالف کتاب خدا شرطی بنماید، جایز نیست. نه برای کسی که شرط به نفع اوست و نه کسی که شرط علیه اوست؛ چون مسلمانان به شرطی پایبندند که موافق کتاب خدا باشد (کلینی، 1365: 5/170).
ح-2- در روایتی از امام صادق مخاطب قرآن «خلق» عنوان شده است که به معنای عموم است نه خصوص معصومان. متن روایت به شرح زیر است: هشام در حدیث مرفوعی که یکی از ثقات از امام صادق نقل کرده چنین آورده است: این سنت خدا نبوده و نیست که با خلق خود با الفاظی و به گونهای خطاب کند که آن را ندانند و نفهمند (حر عاملی، 1409: 17/167).
ح-3- روایت زیر از جواز تفسیر بهصورت عام خبر داده است که با انحصار و اختصاص فهم قرآن به معصومان مغایرت دارد: ابو حیون مولی امام رضا از ایشان چنین نقل کرده است: در احادیث ما محکم مانند قرآن و متشابه مانند متشابه قرآن است پس متشابهات اخبار ما را به محکمات آنها رد نمایید و از متشابهات بدون رجوع به محکمات پیروی نکنید که گمراه میشوید (صدوق، 1378: 1/290).
ح-4- برخی از روایات مردم را به رجوع و تمسک به قرآن در فتنهها دعوت کردهاند. این روایات نیز دلالت دارند که خطابهای قرآن اختصاص به معصومان ندارد؛ زیرا در این روایات فرض آن است که غیر معصوم میتواند قرآن را فهم کند؛ وگرنه تمسک آنان به قرآن چه معنایی میتواند داشته باشد؟ از جمله روایت زیر: هرگاه فتنهها همچون پارههای شب تاریک شما را در بر گرفت پس بر شما باد به قرآن (رجوع کنید) (کلینی، 1365: 2/598).
ح-5- با توجه به ظواهر کلام، در سراسر قرآن بهجز پیامبر هیچیک از معصومان مورد خطاب قرار نگرفتهاند. پیامبر با عبارات یا ایها النبی و یا ایها الرسول بارها مخاطب آیات واقع شده است؛ اما دیگر معصومان چنین نبودهاند.
ط- قرآن در طول دو دهه بر پیامبر نازل شده است که در آن دوران خود پیامبر و امام علی و در دوره مدنی نیز حضرت فاطمه و حسنین حضور داشتند و حسنین تا پایان نزول قرآن در سنین خردسالی بودند. بهجز این شش بزرگوار دیگر معصومان در زمان نزول قرآن حضور نداشتند. عقل نمیتواند بپذیرد کسانی مخاطب مستقیم قرآن واقع شوند که در هنگام نزول و ابلاغ از سوی پیامبر متولد نشده بودند.
ی- اینکه گمان شود که قرآن خطاب به معصومان است، با واقعیت مسلم تاریخی که قرآن را خطاب به مردم عرب حجاز در هنگامه نزول میداند هیچگونه سازگاری ندارد. این موضوع از بدیهیات تاریخی است و مردم مکه و مدینه و سرزمینهای پیرامون آنها، قرآن را میشنیدند و در برابر آن واکنش نشان میدادند. در تاریخ نمیتوان اثری از شاهدی حتی کمرنگ یافت که دلالت کند که مردم عرب عصر نزول با شنیدن آیات قرآن آن را نفهمند و منتظر بیان معصومان درباره مقاصد آن باشند.
ک- وجود روایات اسباب نزول که به فراوانی در کتابهای مختلف بیان شده است نشان میدهد که قرآن در یک روند تعاملی با مردم عرب عصر نزول بر قلب پیامبر فرود آمده است و آیات مختلفی از آن درصدد حل مسائل و مشکلات آنان بودهاند. کتابهای اسباب نزول اختصاص به فرقه یا گروه خاصی ندارد و در میان شیعه و اهل سنت مؤلفان زیادی اقدام به گردآوری این اخبار کردهاند (برای نمونه: واحدی نیشابوری، 1388؛ همچنین برای اطلاع از برخی کتابهای این حوزه: ابنالندیم، بیتا: 40). روایات اسباب نزول نشان میدهند که بخشی از آیات قرآن در پی حادثه یا سؤالی از سوی مردم نازل شده بود. این در حالی است که از حوادث مربوط به دوران امامان که پس از رحلت پیامبر اکرم آغاز گردیده است، نمیتوان در قرآن ردپایی یافت. بنابراین خطابهای قرآن اختصاص به معصومان ندارد.
بحث و نتیجهگیری
عدهای از جمله شماری از علمای اخباری، با تکیه بر برخی روایات از جمله روایاتی که دارای عبارت «من خوطب به» هستند، روایات «نحن الراسخون»، حدیث ثقلین، حدیث دوری قرآن از عقلهای مردم، روایاتی که بیان میکنند تفصیل احکام مجمل قرآن از جمله، نماز، زکات و حج از سوی معصومان تبیین میشود، روایات انحصار تفسیر از سوی امام علی خطابهای قرآن را منحصراً به معصومان دانستهاند. این روایات (بهجز حدیث ثقلین) دارای اشکالات مهمی از لحاظ سندی هستند. بهعلاوه حتی به فرض چشمپوشی از وضعیت سندی آنها، از لحاظ دلالی نیز نمیتوان از آنها در جهت تثبیت و تقویت دیدگاه اختصاص خطابهای قرآن به معصومان استفاده کرد. از سوی دیگر این روایات با ادله قطعی و روشن قرآنی و روایی تعارض دارند که قرآن را بیان و آشکار و خطاب به مردم دانسته و از آنان خواسته است که در آیات قرآن اندیشه و تفکر و تدبر نمایند و این نشان میدهد که مردم میتوانند قرآن را فهم کنند و از این رو مخاطب مستقیم قرآن باشند. از جمله آیاتی از قرآن که قرآن را برای مردم آشکار میدانند، آیاتی که بهصراحت اهل کتاب را مورد خطاب قرار دادهاند، آیاتی که از مردم تدبر در قرآن را خواسته و لحن توبیخ و سرزنش دارند، آیاتی که حاوی توبیخ، سرزنش، تهدید و عتاب در خطاب هستند، آیاتی که با عبارتهایی مانند یسئلونک و یستفتونک نشان میدهند که مردم آیات پیشین را فهم کرده و از پیامبر سؤال کردهاند، روایات قطعی که اشعار میدارند قرآن به معصومان خطاب نشده است از جمله حدیث ثقلین، روایات عرضه اخبار بر قرآن، حدیث شروط، واقعیات تاریخی از جمله اینکه در قرآن جز پیامبر هیچ پیامبری با ادات خطاب مخاطب واقع نشده، بسیاری از معصومان در عصر نزول قرآن هنوز متولد نشده بودند که مخاطب قرآن باشند، واکنش مردم مکه و مدینه در قبال آیات قرآن که نشان میدهد مخاطب قرآن آنان بودند و روایات اسباب نزول که نشان از روند تعاملی قرآن با مردم عرب عصر نزول میدهد. همه این ادله بیانگر آن است که نمیتوان مخاطبان قرآن را منحصراً معصومان در نظر گرفت و دیدگاه مطرحشده در این باره مخدوش و مردود است.