نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استادیار گروه علوم قرآن و حدیث، دانشگاه قم
2 دانشجوی دکتری تفسیر تطبیقی، دانشگاه قم
چکیده
بهاء الدین محمد بن حسین عاملی (953-1030ق) بشناخته به «شیخ بهایی» در تفسیر گرانسنگ العروة الوثقی آرای مفسران در تفسیر سوره حمد را گزارش کرده، پس از تحلیل و نقد، هر یک را در ترازوی صحتوسقم نهاده، دیدگاه خویش را بازتابانده است. ارائه و تحلیل گزارشها و نقدهای شیخ بهایی دربارۀ استقلال یا اتحاد سورههای «ضحی و شرح» و «فیل و قریش»، نیز «جزئیت یا عدم جزئیت بسمله» از مهمترین اهداف این مقاله است. مقاله فراروی نشان میدهد شیخ بها استدلال به وجود پیوند معنایی میان سورههای یادشده (دوبهدو)، سخن اخفشین و عدم فصل میان این سورهها در مصحف اُبی بن کعب را برای اثبات اتحاد این سورهها سست میداند. نیز شیخ بها بر پایه روایات امامان علیهمالسلام، «بسلمه» را آیه قرآن و جزء سوره میشمرد و به وجوب قرائت آن در نماز قائل است.
کلیدواژهها
گوناگونی معانی و معارف قرآن، زبان اشارت و ایجاز در بیان عقاید و احکام، سرازیر شدن از عالم غیب و تعلق به جهانی بینهایت گستردهتر از عالم حس و مادیت و... تفسیر این کتاب ارجمند را بایسته کرده است. از همین روی از آغازین روزهایی که گنجینه وحی از عالم علوی به ملک دنیا فرو فرستاده شد چهبسیار کسان که بر آستان پرفروغ قرآن ایستادند و از تابشهای روشنیبخش آن بهرهها بر ستاندند و این بهرهها را پس از تبیین بهاندازۀ توش و توان خویش عرضه کردند و بدینسان شمار انبوهی از نوشتارهای تفسیری را رقم زدند.
بهاءالدین محمد بن حسین عاملی، شهره به شیخ بهایی، دانشمند پرکار و آمیزکار عصر صفوی شخصیتی موسوعی و ذوفنون است که در بیشتر دانشهای رسمی روزگار خویش دست داشت و در شماری از آن استاد بود. شیخ بها ادیبی سخنسنج، معماری نوآفرین، فقیهی توانا، محدثی بادرایت و البته مفسری زبردست است.
شیخ بها در مقام سنجش دانشهای دینی، تفسیر را از همه ارجمندتر و پادشه این دانشها میداند و مینویسد:
از سترگترین نعمتهایی که پروردگار به من ارزانی کرده و کاملترین منتهایی که بر من نهاده این است که از بهار بیستسالگی تا برگریزان پنجاهسالگی در پی پردهبرداری از راز پنهان تفسیر بودهام و چشم میداشتهام از شراب ناب و بیدُرد آن دریا نوشم پس گنج جوانی را صرف فراگیری مقدمات آن کردم و رشته وصل عزیزان را به مقراض فراق بریدم تا اسباب و ادوات این دانش را فراچنگ آورم... (بهایی، 1427: 111).
شیخ بها نگارشهای تفسیر را با حاشیهنویسی بر انوار التنزیل، کشاف و مجمع البیان آغازیده (بهایی، 1427: 112)، آنگاه دست به کار تألیف تفاسیری چون العروة الوثقی، عین الحیوة و تفسیر فاتحة الکتاب شده است.
ما در این مقاله پس از شناساندن تفسیر العروة الوثقی، گزارشها و نقدهای شیخ بهایی دربارۀ اتحاد سوره «ضحی» و «شرح» و «فیل» و «قریش» (دوبهدو)، نیز جستار جزئیت بسمله را از این کتاب بر میستانیم و آنگاه به تحلیل این گزارشها و نقدها مینشینیم.
تفسیر العروة الوثقی
عروة الوثقی تفسیر است مزجی از آیات و روایات که در آن چکیدهای از روایات پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلم و اهلبیت علیهمالسلام و آرای مفسران متقدم و متأخر آمده است و شیخ بهایی پژوهش سرشار و موشکافیهای بسیار خویش را نیز بر آن افزوده است. عروة آنگونه که خود مؤلف تصریح کرده است لطیفهها و نکتههایی نعز را دربارۀ وجوه تقدیم عبادت بر استعانت، التفات از غیبت به خطاب و ترجیح صیغۀ متکلم مع الغیر در برگرفته است که پیش از آن در هیچ تفسیر یا رسالهای فراهم نیامده است (بهایی، 1427: 159، 161، 163).
ظاهراً مؤلف در این کتاب بر آن بوده تا همه قرآن را تفسیر کند؛ چه، افزون بر سوره حمد، آیه نخستین سوره بقره را نیز تفسیر کرده است. شیخ بها در اجازهای که برای شاگردش سید محمدباقر حسنی نوشته است، عروة را تفسیر بزرگ و عین الحیوة را تفسیر کوچک خوانده است (ناطقی، 1427: 107).
مفسر، پیش از پرداختن به تفسیر سوره، مقدمهای مشتمل بر مفهوم لغوی و اصطلاحی سوره و اسامی سوره حمد را ارائه کرده و آنگاه روایات فریقین را در این باب بر رسیده است. سپس آیه یا بخشی از آن را آورده، به جستارهای لغوی و ادبی بهاندازۀ شایسته و بایسته پرداخته، سرانجام پس از گزارش آرای مفسران پیشین و نقد آن، دیدگاه خویش را بازتابانده است. مفسر در هر جستاری دیدگاه مخالف را با دلایل روشن و به دور از حمیتهای دستهای و پشتگیریهای دستهای پاسخ داده است و بهشرط تحری حقیقت از همراهی با عالمان هممذهب خود بازمانده است.
گزارش و نقد نظریۀ اتحاد سورههای «ضحی و شرح» و «فیل و قریش»
شیخ بهایی در عروة اتفاقنظر شماری از پیشینان امت بر اتحاد سورههای «ضحی و الم نشرح» و «فیل و لایلاف» را گزارش میکند (قرطبی، 1417: 20/200) و آن را نظر گروهی از فقیهان شیعی نیز میداند (محقق حلی، 1408: 1/73؛ محقق کرکی، بیتا: 2/262)؛ وانگاه در مقام نقد، این نظریه را - که به گفته او پیشینان و پسینیان بدان باور داند - با حق ناسازگار میخواند و استدلال این شمار به پیوند معنایی این چهار سوره (دوبهدو)، استدلال به نظر اخفش و زجاج -که جار در ﴿لایلاف قریش﴾ (قریش/1) به ﴿فجعلهم کعصف مأکول﴾ (فیل/5) تعلق دارد- و استدلال به جدا نیفتادن سوره «فیل» و «لایلاف» در مصحف اُبیبنکعب را سست میشمرد و در پاسخ قائلان به اتحاد میگوید:
«میان بسیاری از سورههای قرآن پیوند معنایی برقرار است، لیک امت اسلامی اتفاق نظر دارد که هر یک از دیگری جدا و مستقل است. سخن اخفشین را نیز نمیتوان در اینگونه گزارهها گواه گرفت و تعلق جار به آیه ﴿فیلعبدوا رب هذا البیت﴾ (قریش/3) مانعی ندارد و عدم فصل «فیل» و «قریش» در مصحف ابی بن کعب، ایبسا سهوی از او بوده باشد، پس آن را نشاید که معارضی برای دیگر مصاحف امت باشد» (بهایی، 1427: 116).
شیخ سپس در پاسخ به شیخ طوسی در تبیان و شیخ طبرسی در مجمع البیان که قائل به وجود روایاتی از امامان معصوم علیهمالسلام درباره اتحاد سورههای یادشده هستند (طوسی، 1405: 10/412؛ طبرسی، 1403: 10/499) میگوید که بر چنین روایاتی دست نیافته و آن روایاتی را که در اصول حدیثی شیعه دیده، اندک دلالتی بر اتحاد ندارند، بلکه دلالت برخیشان بر تعدد، اظهر است و نهایت چیزی که از آنها استنباط میشود جواز جمع میان این سورهها (دوبهدو) در رکعت واحد است. شیخ سپس قرآنهای رایج در مشهدالرضا علیهالسلام و سرزمینهای دیگر را که برخیشان به خط امام رضا علیهالسلام و پدران پاک او بوده است، گواه تعدد سورههای مذکور میگیرد، چه در آنها این چهار سوره همانند دیگر سورههای قرآن از یکدیگر جدا افتادهاند (بهایی، 1427: 116-117).
نقد و تحلیل
1. پیشینه بحث
اعتقاد به وحدت سورههای «ضحی و شرح» و «فیل و لایلاف» در صدر اسلام و روزگار امامان معصوم علیهم السلام ریشه دارد؛ از عمرو بن میمون روایت شده است:
«نماز مغرب را به عمر بن خطاب اقتدا کردم. او در رکعت نخست، سوره تین و در رکعت دوم، فیل و لایلاف را خواند» (قرطبی، 1417: 20/130).
درباره طاووس و عمر بن عبدالعزیز نیز گزارش شده است که سوره ضحی و شرح را یک سوره میشمردند و در نماز خویش این دو سوره را در یک رکعت میخواندند (فخر رازی، 1415: 32/3). طبرسی نیز از امام صادق علیهالسلام روایت کرده است که در هیچ رکعتی از نماز (پس از حمد) دو سوره خوانده نمیشود، مگر آنکه دو سوره «ضحی و شرح» یا «فیل و لایلاف» باشد (طبرسی، 1403: 10/827).
تبیان شیخ طوسی کهنترین تفسیر شیعی است که از وحدت سورههای یادشده سخن گفته است، گر چه از سخن طبرسی در مجمع البیان چنین برمیآید که عیاشی در تفسیرش احادیثی را در این باره روایت کرده است.
2. اتحاد سورههای «ضحی و شرح» و «فیل و قریش» از نگاه مفسران شیعی
تفسیرپژوهان شیعی دربارۀ اتحاد یا استقلال سورههای یادشده، مواضع گوناگونی گرفتهاند؛ برخی چون شبر در الجوهر الثمین، سبزواری در التفسیر الجدید و بحرانی در البرهان در نفی یا اثبات اتحاد این سورهها سخنی نگفتهاند. برخی چون علامه طباطبائی سخت اتحاد این سورهها را رد کردهاند. لیک گرایش مشهور مفسران شیعی، اثبات وحدت این سورهها بوده است؛ از آن جملهاند: ملا فتح الله کاشانی (کاشانی، بیتا: 10/355)، ابوالفتوح رازی (رازی، 1367: 2/321)، شیخ طوسی (طوسی، 1405: 10/371)، شیخ طبرسی (طبرسی، 1403: 10/769) و محمدجواد مغنیه (مغنیه، 1981: 7/580-581)؛ از همینروست که شیخ بهایی میگوید:
«شماری از پیشینیان امت برآنند که «الضحی» و «الم نشرح» نیز «فیل» و «لایلاف» یک سورهاند و این نظر گروهی از فقیهان ما – رضوان الله علیهم - نیز هست... این نظر اگرچه پیشینیان و پسینیان برآنند، لیک با حق سازگار نیست...» (بهایی، 1427: 116).
3. ثمرۀ عملی نظریه اتحاد سورههای «ضحی و شرح» و «فیل و لایلاف»
شیخ بهایی به ثمرۀ عملی نظریه اتحاد سورههای «ضحی و شرح» و «فیل و لایلاف» اشارتی گذرا داشته مینویسد:
آن روایاتی که ما در اصول حدیثی خود دیدیم اندک دلالتی بر اتحاد ندارند، بلکه دلالت برخیشان بر تعدد، اظهر است و نهایت چیزی که میتوان از این روایتهای استنباط کرد، جواز جمع میان این سورهها (دوبهدو) در رکعت واحد است (بهایی، 1427: 117).
حقیقت آن است که بحث وحدت سورههای یادشده. تنها بحثی تئوریک نیست، بلکه ثمرۀ عملی آن در فقه نیز آشکار میشود؛ چه، نظر مشهور امامیه، وجوب قرائت یک سورۀ کامل. پس از حمد، در نماز فریضه است (شیخ طوسی، 1405: 1/107؛ علامه حلی، 1414: 2/142) و حتی بر آن ادعای اجماع شده است (خوانساری، 1405: 1/341) و این حکم در تاریخ فقه، شعار امامیه بوده است (بهبهانی، 1426: 380-381). اثر عملی قول به وحدت، جایز نبودن اکتفا به قرائت هر یک از سورههای یادشده بهتنهایی و درنتیجه، وجوب قرائت آن دو با اسقاط آیه بسمله (شیخ طوسی، 1405: 10/371؛ طبرسی، 1403: 10/769؛ محقق حلی، 1408: 1/73) یا ساقط نکردن آن (ابن ادریس، 1410: 1/221؛ مقداد سیوری، 1404: 204؛ حر عاملی، 1419: 7/199) در نماز فریضه است. این قول با حرمت قرائت هر دو سوره با هم – در صورت اختیار قول به تعدد هر یک از سورهها– ناسازگار است؛ بنابراین، برخی فقیهان شیعی بر این باورند اگر کسی در نماز فریضه، سورۀ «صحی» یا «فیل» را قرائت کرد، واجب است سوره دوم آنها، یعنی «شرح» و «لایلاف» را هم قرائت کند (بنیهاشمی خمینی، 1377: 1/565).
4. تحلیل و نقد دلایل عمده قائلان به وحدت
در میان دلایلی که شیخ بهایی برای قائلان به وحدت شمرده است، «پیوند معنایی» و «روایتهای» از بقیه مهمتر هستند، بهگونهای که قول به وحدت را باید از شئون پیوند معنایی –یا همان دلالت سیاق– و مقتضای روایات شمرد. ما برای پرهیز از به درازا کشیده شدن سخن تنها به پیوند معنایی یا همان دلالت سیاق خواهیم پرداخت.
پیوند معنایی یا دلالت سیاق
الف. تعریف سیاق و شرایط احراز آن
سیاق عبارت است از ساختار کلی و فضای معنایی که بر مجموعهای از کلمات، جملات و یا آیات سایه میافکند و بر معنای واژه یا عبارت اثر میگذارد (ستودهنیا و دیگران، 1392: 75). تحقق سیاق و توجه به قرینه بودن آن به شرایطی نیاز دارد که تنها احراز آن شرایط، سیاق جاری خواهد شد، این شرایط عبارتاند از: ارتباط صدوری، ارتباط موضوعی و عدم تعارض سیاق با قرینه قویتر.
مراد از ارتباط صدوری آن است که جملات با پیوستگی و بهگونهای متناسب و متقارن از سوی گوینده بیان شود؛ بنابراین، سیاق هنگامی قرینه است که جملات در کنار هم قرار گیرند و جدا افتاده و ازهمگسیخته نباشند. دانشمندان علوم قران همداستاناند که ارتباط صدوری یکی از شرایط اصلی تحقق سیاق است و این را نیز تصریح میکنند که این شرط هنگامی قابل اثبات است که همه آیات قرآن به همین ترتیبی که اکنون در مصحف است، یکجا و با هم نازل شده باشد و در صورت عدم اثبات، برای فهم آیات نمیتوان به سیاق تکیه کرد (رجبی، 1383: 103).
شرط دوم تحقق سیاق آن است که جملهها با هم پیوند موضوعی و مفهومی داشته باشند. همه آنها در پیرامون یک موضوع و برای افاده یک مطلب صادر شده باشند. ملاک قرینه بودن سیاق. معقول نبودن صدور جملههای بیارتباط و نامتناسب از گوینده دانا در مجلس واحد است.
درباره عدم تعارض سیاق با قرینۀ قویتر نیز باید گفت: ممکن است قرائنی با قرینۀ سیاق مخالفت کند؛ قرائنی مانند روایات ظنی، معنای لغوی که از باب قرینۀ ظنی هستند و آیات محکم قران، روایات قطعی و دلیل قطعی عقلی که از باب قرینه قطعیه هستند.
ب. نحوه دلالت سیاق بر وحدت سورهها
تقدیر عطف
چنانچه بخواهیم این احتمال را دربارۀ دو سوره «ضحی» و «شرح» جاری کنیم، باید بگوییم: حرف «واو» بهعنوان عاطف در ابتدای آیه «ألم نشرح» بهصورت مقدر فرض میشود و درنتیجه، این آیه و متعلقاتش بر آیه «الم بجدک یتیماً» عطف مییابد. تناسب آیات دو سوره «ضحی» و «شرح» و سیاق هر دو سوره که در مقام امتنان بر رسول گرامی اسلام صلیاللهعلیهوالهوسلم و برشمردن نعمتهای الهی به اوست، سبب شده است که قائلان به وحدت، این دو سوره را واحد بدانند و از همین روست که شیخ طبرسی بهعنوان دلیل بر این اتحاد مینویسد: «والسیاق یدل علی ذلک» (طبرسی 1403: 10/769).
به دیگر سخن، تناسب و پیوند معنایی و ارتباط محتوایی دو سوره «ضحی» و «شرح» این ذهنیت را پدید میآورد که سوره دوم، از نظر سیاق، امتداد (دروزه، 1383: 1/558) و تکمیل (سید قطب، 1412: 6/3929) سوره اول است. این امتداد و تکمیل و یگانگی با تقدیر عطف، تحقق مییابد، آنگونه که بدون در نظر گرفتن این یگانگی، امتنان یادشده بهسبب کامل نبودن شمار نعمتها، ناتمام خواهد ماند و به ناقص بودن غرض سوره منجر خواهد شد.
تنزیل فصل بهمنزله وصل
فرضیۀ «تنزیل فصل بهمنزله وصل» نیز به سبب سیاق دو سوره که در مقام امتنان بر رسول گرامی اسلام صلیاللهعلیهوالهوسلم و بیان نعمت الهی به اوست، آیات سوره «شرح» را از ادامه آیات سوره «ضحی» میداند. براساس این فرضیه، فصل و عدم استعمال عاطف در آیه آغازین سوره «شرح» بهمنزله وصل و استعمال حرف عطف است تا آثار وجودی منزّل علیه (= وصل) بر منزّل (= فصل) بار شود.[1]
اینک با عنایت به آنچه دربارۀ شرایط احراز سیاق آمد باید بگوییم: اتحاد دو سوره یادشده، در گام نخست، به تحقق وحدت سیاق میان مجموعه این آیات بستگی دارد، درحالیکه اصل وجود اتحاد، انکار شده است؛ زیرا بر بنیان سخن برخی تفسیرپژوهان، سوره «ضحی» براساس روایات، در سالهای آغازین بعثت (طالقانی، 1362: 4/160) در حالت تألم روحی پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلم که بهسبب تأخیر نزول وحی و تمسخر دشمنان ایجاد شده بود و برای شماتت دشمنان نازل شده است (مکارم شیرازی، 1421: 20/271)؛ بنابراین، وعدههای این سوره مربوط به سالهای بعد از بعثت بوده و جنبه تسلیت دارد. این در حالی است که آیات سوره شرح از نعمتهای انجامیافته جزمی خبر میدهد و نزول آن باید در سالهای پس از بعثت – و نه سالهای آغازین – باشد (مکارم شیرازی، 1421: 20/271). این تفاوت که مربوط به دو ظرف زمانی است و تبعات مترتب بر آن، برخی را وا میدارد که حالت نفسانی پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلم را در اولی «ضیق صدر» بدانند و در دومی «سعه و انشراح صدر» (فخر رازی 1415: 32/205) دو حالتی که بر عدم تناسب آیات این دو سوره دلالت دارند و اصل تحقق وحدت سیاق را در این خصوص منتفی میسازند و در مقابل، تعدد سیاق را به سبب تفاوت حالت «ضیق» و «انشراح قلب» اثبات میکند.
نیز گفتهاند: استفهام اولی (آیات مربوط به اعلام نعمت در سوره «ضحی») به صیغۀ غایب و دومی به صیغۀ متکلم است و این مطلب یکی از موجبات تباین دو سوره است نه تناسب (نیشابوری، 1416: 6/521).
وانگهی – همانگونه که گفتیم – یکی از شرایط احراز سیاق، عدم تعارض آن با قرینۀ قویتر است، درحالیکه جدا بودن دو سوره با آیه «بسمله» و نامگذاری جداگانه آنها (محقق حلی، 1408: 2/188) استقلال این سورهها و عدم اتحاد آنها را میرساند و از همین روست که شیخ بهایی گفته است:
نیز آنچه در مصاحف رایج و شایع در مهد مولا و اماممان ابوالحسن علی بن موسیالرضا علیهالسلام و آن اقطار دیدیم – که برخیشان به خط امام و برخی دیگر به خط پدران پاک او علیهمالسلام بود، تعددی را که ما بدان قائل هستیم، تأیید میکند و در این مصاحف، چهار سوره یادشده نیز همانند دیگر سورهها و بدون تفاوت با آنها از یکدیگر جدا آمدهاند (بهایی، 1427: 117).
گزارش و تحلیل جزئیت «بسمله»
شیخ بهایی در عروة (بهایی، 1427: 126-130) جستار تفسیری خویش درباره «بسمله» را با بحث درباره جزئیت آن آغازیده است. براساس گزارش شیخ، عالمان امت اتفاق نظر دارند که «بسمله» آیهای از قرآن است، لیک بحث آنان دربارۀ «بسمله»های آغاز سورهها به درازا کشیده شده است که:
- آیا «بسمله»های آغاز سورهها (چه فاتحه چه سورههای دیگر) جزئی از آن سورهها هستند؟
- آیا «بسمله» تنها جزئی از سورۀ فاتحه است نه سورههای دیگر؟
- آیا «بسمله» آیهای استثنایی از قرآن است که برای جدایی انداختن میان سورهها نازل شده است و جزئی از سورههای قرآن نیست؟
- آیا «بسمله» فقط بهعنوان آیهای در سوره نحل نازل شده است و جزئی از سورههای دیگر نیست، بلکه قاری و کاتب آن را در آغاز سورهها برای تبرک و تیمن به نام خداوند میخواند و مینویسد؟
- آیا «بسمله»ها آیههایی از قرآناند که به شمار سورههای قرآن نازل شدهاند، بدون اینکه جزئی از آن سورهها باشند؟
شیخ بهایی نظر اول را نظر امامیه، فقیهان و قاریان مکه و کوفه - بهجز حمزه - سعید بن جبیر، زهری، ابن مبارک، قالون - از قاریان مدینه - و بیشتر شافعیان و نظر دوم را نظر شماری اندک از عالمان شافعی میداند. نیز بر آن است که فقیهان متأخر حنفی، نظر سوم را برگزیدهاند اگرچه در میان متقدمان آنان نظر چهارم شهرت دارد؛ نظری که قاریان بصره. شام و مدینه - بهجز قالون - و حمزه - از میان قاریان کوفه - و فقیهان این سرزمینها - مانند مالک و اوزاعی - نیز برآنند؛ نیز شیخ بها گزارش کرده است که صاحب النشر [ابن الجرزی] نظر پنجم را به احمد و داود نسبت داده است، پس این سخن [سخن ابوالسعود عمادی در ارشاد العقل السلیم: 1/8] که بر آن است این نظر، مجرد یک احتمال است، قابل اعتنا نیست.
شیخ بهایی سپس دو روایت عرضه کرده است: روایت امسلمه رضیاللهعنها از پیامبر صلیالله علیه واله وسلم که او سوره فاتحه را قرائت کرد و ﴿بسم الله الرحمن الرحیم * الحمد لله رب العالمین﴾ را یک آیه شمرد (دار قطنی، 1403: 1/37) و این روایت رسول خدا صلیاللهعلیهوالهوسلم که فرمود: فاتحة الکتاب هفت آیه است و نخستین آیات آن: «بسم الله الرحمن الرحیم» است (بیهقی، 1407: 2/67) وانگاه گفته است:
بهسبب اختلاف ظاهری این دو حدیث، اختلاف شده است که «بسمله» بهتنهایی یک آیه است یا با آیه پس از خود؟
شیخ بهایی میگوید: راه جمع میان دو حدیث یادشده آن است که بگوییم: روایت دوم از قبیل این سخن ما است که میگوییم: اول بروج، درجۀ اول از حمل است و اولی سوره فاتحه، حرف «باء» است.
شیخ بهایی سپس آورده است که برخی حدیث امسلمه رضیاللهعنها را آنگونه روایت کردهاند که با حدیث دوم ناسازگاری ندارد:
رسول خدا صلیاللهعلیهوالهوسلم سوره فاتحه را خواند و ﴿بسم الله الرحمن الرحیم﴾ را یک آیه، ﴿الحمد لله رب العالمین﴾ را یک آیه، ﴿الرحمن الرحیم﴾ را یک آیه، ﴿مالک یوم الدین﴾ را یک آیه، ﴿ایاک نعبد و ایاک نستعین﴾ را یک آیه و ﴿صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم ولا الضالین﴾ را یک آیه شمرد (دار قطنی، 1403: 1/312).
شیخ بهایی سپس دو حدیث از راویان امامی روایت میکند؛ در حدیث اول. امام صادق علیهالسلام در پاسخ به پرسش محمد بن مسلم که آیا: «بسم الله الرحمن الرحیم» از شمار هفت آیۀ سوره حمد است؟ میفرماید: «آری، برترین آنهاست» (طوسی، 1413: 2/289). در حدیث دوم، یحیی بن عمر همدانی در نامهای از امام باقر علیهالسلام دربارۀ نمازگزاری میپرسد که «بسمله» را در فاتحه میخواند و چون به سوره میرسد، آن را ترک میکند؟ و امام در پاسخ او مینویسد: «نماز را اعاده کند» (طوسی، 1405: 2/69).
شیخ بهایی سپس استدلال بر جزئیت «بسمله» با بهرهگیری از روایت ابن عباس را نقد میکند. روایت شده است که چون مردم «بسمله» اوایل سورهها را ترک کردند، ابنعباس گفت: هرکه آن را ترک گوید: «صد و چهارده آیه از کتاب خدا را ترک کرده است» (زمخشری، 1366: 1/26).
شیخ بهایی آورده است: «استدلال بر این مطلب با استفاده از روایت ابنعباس جای حرف دارد، زیرا این روایت، تنها بر بطلان نظر دوم، سوم و چهارم دلالت دارد، نه بر نظر اول، چرا که بر نظر پنجم انطباق مییابد؛ بگذریم که در متن آن نیز خللی هست که صدور چنین روایتی از چون اویی را بعید میسازد، زیرا سوره «برائت» از تسمیه، تهی است پس درست آن صد و سیزده آیه است» (بهایی، 1427: 129).
شیخ بهایی سپس در اصلاح اشکال یادشده میگوید: ابنعباس بر آن بوده که «بسمله دوبار بر صدر سوره فاتحه قرار گرفته، یا اینکه سورۀ فاتحه دوبار نازل شده است، یا اینکه برای تغلیب یا توبیخ، معدوم را به متروک ملحق ساخته است، یا اینکه مراد او ترک مطلق «بسمله» است، حتی در سوره نمل» (بهایی، 1427: 129).
شیخ بهایی سپس در نقد این نظرات میگوید: لیک این سخن که ابنعباس بخش متروک از آیه را [یعنی «بسمله» در آیۀ 30 سوره نمل را که بخشی از این آیه است] یک آیه شمرده است - یا از روی تسامح یا بهسبب اینکه ترک بعض به معنای ترک کل است - سخنی است از سرِ تکلف؛ چه اگر نظر ابنعباس این بود، از او نقل میشد... نیز تغلیب، استدلال را باطل میکند، چون در جاهای دیگر نیز میتوان احتمال آن را داد... زیرا سخن در اینجا فقط درباره «بسمله»های اوایل سورههاست، پس سخن از «بسمله» سوره نمل - که از سوی کسی ترک نشده است - حاوی لغو است و شایسته کسی چون ابن عباس نیست (بهایی، 1427: 129).
تحلیل گزارشهای شیخ بهایی درباره جزئیت «بسمله»
1. پیشینه بحث
همه نشانههای موجود در روایات و متون دینی که از سلوک و رفتار مسلمان در صدر اول اسلام سخن میگویند، بر این حقیقت دلالت دارند که «بسمله» جزئی از تمامی سورههای قرآن - بهجز سوره برائت - است و هیچ نشانۀ قابل اعتنایی برخلاف این حقیقت یافت نمیشود، مگر فتوای برخی عالمان مسلمان در عصور متأخر از عصر رسول خدا صلیاللهعلیهوالهوسلم و صحابیان که به اختلاف دربارۀ «بسمله» انجامیده است و این پرسش را پیش کشیده است که: چرا عالمان مسلمان دربارۀ «بسمله» و نه دیگر آیات به اختلاف دچار شدهاند؟
پاسخ این پرسش هنگامی روشن میشود که به متون دینی و تأکیدات اهلبیت علیهمالسلام دربارۀ این قضیه رجوع کنیم؛ جایی که نکتهای روشن نمایان میشود و این اختلاف را تفسیر میکند؛ چه، نظر علی علیهالسلام و پیروان او این بوده است که باید در نماز «بسمله» را بهصورت جهر گفت، برخلاف التزام برخی صحابیان که «بسمله» را در قرائت نماز بهصورت جهر نمیگفتند؛ امری که این قضیه را در اواخر روزگار صحابیان به قضیهای سیاسی بدل کرد، بهویژه با روی کار آمدن حکومت امویان که پیروان علی علیهالسلام را تحت پیگرد قرار میدادند و بدین روی به جهر گفتن «بسمله» از ویژگیهای پیروان علی علیهالسلام و مذهب اهلبیت علیهمالسلام شد و هر کس که به جهر پایبندی نشان میداد، در حقیقت در خط سیاسی مقابل حکومت حرکت کرده بود.
سپس کار به خود «بسمله» سرایت کرد و دربارۀ این آیه شک پدید آمد که آیا جز آیات قرآن هست یا نه؟ هنگامی که قضیهای دینی رنگی سیاسی به خود میگیرد، هوی و هوسها و نظریات ساختگی و تحریفات و فرایندهای تزویر و جعل ممکن است ک در آن دخالت کنند، آنگونه که قضیه سمتوسوی دیگری میگیرد و سپس بهسبب اختلاف گرایشها و دیدگاهها به قضیهای پیچیده بدل میگردد.
در روزگار رسول خدا صلیاللهعلیهوالهوسلم و خلفای راشدین، هنگام قرائت سورهها در نماز «بسمله» در هر دو رکعت به جهر گفته میشد تا اینکه معاویه در نماز جماعت مدینه، «بسمله» را نگفت و با اعتراض صحابیان روبهرو شد و در پاسخ آنان فراموشی را بهانه کرد (سیوطی، 1409: 1/8)، لیک چون به دارالخلافه شام بازگشت، گفتن «بسمله» در آغاز سوره حمد را ترک کرد و سپس استانداران از او پیروی کردند.
بیهقی مینویسد: «سنت مسلمانان این بود که «بسم الله الرحمن الرحیم» را هنگام نماز قرائت میکردند. نخستین کسی که «بسمله» را پنهانی ادا کرد، عمرو بن سعید بن عاص، والی معاویه در مدینه بود که مردی باحیا و شرمسار بود» (سیوطی، 1409: 1/8).
اینک این پرسش خویش را پیش میکشد که اگر باحیا و شرمسار بودن والی معاویه سبب بلند نخواندن «بسلمه» بوده است، ازچهرو این خصلت سبب نشد که وی باقی آیات سوره حمد و دیگر سورهها را بهصورت آهسته بخواند؟ آیا جز این است که گفتن «بسمله» بهصورت آهسته و غیر جهری از سوی او گویای موضعگیری سیاسی وی بهعنوان والی معاویه بوده است؟
بههرروی پسازآن بازار جعل حدیث گرم شد و احادیثی جعل کردند که پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلم در نماز «بسمله» را قرائت نمیکرد، یا اینکه پیامبر صلیالله علیهوالهوسلم در آغاز از «بسمک اللهم» استفاده میکرد تا زمانی که صورت کامل «بسم الله الرحمن الرحیم» در سوره نمل نازل شد و سپس خواند «بسمله» مرسوم شد! بنابراین باید گفت: موضعگیری سیاسی معاویه و والی او، عمرو بن سعید و روایات جعلی دربارۀ «بسمله» اختلاف را در میان مسلمانان پیریزی کرد.
2. عدم جزئیت «بسمله» و مسأله تحریف
از روزگار شیخ مفید تا روزگار ما اندیشمندان شیعه باهدف حفظ و حراست از قرآن، همواره از عقیدۀ پیراستگی قرآن از تحریف دفاع کردهاند و شماری از آنان کتابهای مستقلی دراینباره نوشتهاند و شماری از آنان کتابهای مستقلی دراینباره نوشتهاند (معرفت، 1379: 11). علیرغم آنچه وهابیت رواج میدهد دیدگاه تحریف قرآن در برخی منابع روایی اهل سنت طرح شده است.
پارهای از روایات تحریف قرآن، بر زیادت آیات، سور و کلماتی در مصحف موجود دلالت دارد؛ ازجمله روایات از اهل سنت که به آیه نبودن «بسمله» و عدم جزئیت آن در قرآن و عدم قرائت آن اشاره شده است، حال آنکه از طریق شیعه وعدهای از اهل سنت روایات فراوانی - در حد تواتر - درباره جزئیت و آیه بودن «بسمله» و قرائت آن در نماز با صدای بلند از سوی رسول خدا صلیاللهعلیهوالهوسلم و صحابیان رسیده است، چنانکه فخر رازی دراینباره میگوید:
«این مطلب با نقل متواتر ثابت شده است که «بسمله» کلامی است که خداوند متعال بر محمد صلیاللهعلیهوالهوسلم نازل کرده و در مصحف به خط قرآن نوشته شده است و هرچه غیر قرآن باشد به خط قرآن نگاشته نشده است و ازآنجاکه بر نوشتن آن به خط قرآن اجماع شده است درمییابیم که «بسمله» آیهای از قرآن است» (فخر رازی: 1415: 19/160).
3. دلیل جزئیت «بسمله»
همانگونه که پیشتر گذشت، شیخ بهایی نظرات دربارۀ جزئیت «بسمله» را در پنج قول چکیده کرده است. روشن است که او همانند دیگر عالمان امامی نظر اولی را برگزیده است، لیک از دلایل آن بهصورت کامل سخن نگفته است. ما اینک با ارائه دلایل صحت نظر نخست، بحث جزئیت «بسمله» را به پایان میبریم.
روایات فریقین
احادیث فراوانی از اهلبیت علیهمالسلام روایت شده است که نشان میدهد «بسمله» آیهای از سوره حمد و سورههای دیگر قرآن، بهجز سوره برائت، است؛ برای نمونه:
- از صفوان جمال روایت سات که ابوعبدالله علیهالسلام فرمود: «پروردگار کتابی را از آسمان نازل نفرمود، مگر آنکه آغاز آن «بسم الله الرحمن الرحیم» بود و پایان هر سوره با نزول «بسم الله الرحمن الرحیم» که آغاز سوره دیگر بود شناخته میشد» (عیاشی، 1421: 1/100؛ مجلسی، 1403: 82/21).
- از عبید بن سعید بن جبیر روایت است که در روزگار رسول خدا صلیاللهعلیهوالهوسلم از به پایان رسیدن سوره آگاه نمیشدند تا اینکه «بسم الله الرحمن الرحیم» نازل میشد و چون نازل میشد درمییافتند که سوره به پایان رسیده است و سوره دیگر نازل شده است (سیوطی، 1409: 1/7).
روایت امام دلالت روشنی دارد که «بسمله» جزئی از همه سورههاست، زیرا:
اولاً: با همه سورهها نازل میشده است، یعنی وحی منزل بوده است.
ثانیاً: با آن ابتدا و انقضای سورهها دانسته میشده است.
رسمالخط قرآنی
یکی از دلایل اثبات جزئیت «بسمله» نوشتن آن در آغاز همه سورههای قرآن است. برخی این دلیل را نیکوترین و استوارترین دلیل جزئیت «بسمله» در همه سورهها دانستهاند (خازن، 1375: 1/19؛ رشیدرضا، بیتا: 1/84). اگر به تاریخ رسمالخط قرآنی رجوع کنیم، خواهیم دید که «بسمله» از آغاز جمع و تدوین قران، همانند دیگر آیات قرآن، در مصحف شریف نوشته میشده است. هنگامی که به قران اموری چون نقطه. حرکت و نامهای سورهها را افزودند و آن را به جزء و حزب تقسیم کردند، همۀ این امور را بهگونهای در مصحف شریف وارد نمودند که نشان دهد از اصل قرآن کریم خارج است؛ مثلاً این اضافات را با رنگی مختلف با رنگ آیات قرآن نگاشتند یا آنها در حاشیه ثبت کردند و یا... .
بااینحال میبینیم که مسلمانان با «بسمله» بهسان دیگر آیات رفتار کردهاند و آن را همانند دیگر آیات نوشتهاند در قرآن تدوین نمودهاند و این نشان میدهد که مسلمانان صدر اسلام که قرآن را در آغاز به نگارش درآوردند، «بسمله» را به چشم آیهای از قرآن و تمامی سورهها مینگریستهاند و عالمان فقه و قرآن بر جزئیت «بسمله» در سوره فاتحه و دیگر سورهها به همین استدلال میکردهاند.
به دیگر سخن، صحابیان چیزی را که جزء قرآن نبود در مصحف نمینوشتند تا آنجا که از نگارش سورهها و اعراب و نقطهگذاری قرآن و هر چیزی که با قران خلط شود، جلوگیری میکردند؛ بنابراین، وجود «بسمله» در آغاز سورههای قرآن دلیل آن است که آیهای از هر یک از سورههای قرآن است.
سید محسن حکیم دلیل رسمالخط قرآنی را به نقد کشیده، بر آن است که بر جزئیت «بسمله» در سورۀ فاتحه و دیگر سورهها دلالت ندارد، زیرا رسمالخط اعم از جزئیت است و ثبت «بسمله» ممکن است به اعتبار اهمیت آن بوده یا از آن روی نگاشته میشده که یکی از شعارهای مهم مسلمانان بوده، یا اینکه مایه برکت نگارش و آغاز آن میشده است. ازاینروی، پایبندی مسلمانان به نگارش آن بهسبب دیگری غیر جزئیت آن بوده است. گواه این سخن آن است که بیشتر پیروان مذاهب دیگر اسلامی - که امامی نبودهاند - هنگام نگارش قرآن «بسمله» را در آغاز همه سورهها نگاشتهاند، با اینکه به جزئیت آن اعتقاد نداشتهاند (حکیم، 1391: 6/177).
لیک سید محمدباقر حکیم این مناقشه را وارد نمیداند و در رد آن آورده است:
ما هنگامی که به رسمالخط قرآنی استدلال میکنیم، بر آن نیستیم تا از التزام به کتابت «بسمله» در مصحف این را به اثبات برسانیم که همه کسانی که این آیه را در مصاحف ثبت نمودهاند: به جزئیت آن اعتقاد دارند تا بدینروی مناقشه یادشده صحیح باشد. برای ما اعتقاد به جزئیت یا عدم اعتقاد به آن از سوی نگارندگان «بسمله» مهم نیست، بلکه در پی آنیم تا از رسمالخط قرآن دریابیم که معاصران رسول خدا صلیاللهعلیهوالهوسلم به جزئیت «بسمله» اعتقاد داشتند؛ به این دلیل که این آیه را نیز همانند دیگر آیات به ثبت رساندهاند، زیرا این کار از موضع پیامبر صلیالله علیهوالهوسلم و وحی الهی دربارۀ این آیه پرده برمیدارد (سیدمحمدباقر حکیم، 1420: 146).
سید محمدباقر حکیم سپس دلالت رسمالخط قرآنی بر جزئیت «بسمله» را با دو مقدمه - که دلیل از آن تشکیل شده است - شرح میدهد؛
- مقدمه اول: آنچه در مصاحف نوشته شده و اینک در دسترس ما است و در آن «بسمله» بهعنوان جزئی از آن قرآن به ثبت رسیده است، همانی است که صحابیان و معاصران پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلم نگاشتهاند، زیرا نقل و تداول این مصحف از راه تواتر و نسلی پس از نسل دیگر بوده تا اینکه به دست ما رسیده است و آن صحابیان با «بسمله» همانند دیگر آیات قرآن رفتار میکردند و از همین روست که میبینیم آنان این آیه را در همه سورهها بهاستثنای برائت نگاشتهاند؛ چیزی که نشان میدهد آنان «بسمله» را برای اهمیت و تبرک آن ننگاشتهاند، بلکه آن را برای تقید و توجه به حفاظت ازآنچه قرآن است و تمییز میان قرآن و غیر آن به نگارش درآوردهاند.
- مقدمه دوم: اجماع و همداستانی مسلمانان در صدر اسلام بر نگارش «بسمله» بهعنوان جزئی از قرآن کریم، به ما نشان میدهد که آنان این اجماع و همداستانی از پیامبر صلیاللهعلیهوالهوسلم و وحی فرا گرفتهاند و از همین روی با آن مخالفت ننمودهاند و دربارۀ آن به اختلاف دچار نشدهاند، از همین روی عدم اعتقاد برخی کاتبان قرآن در عصور متأخر به جزئیت «بسمله» کاشف از این نیست که عدم جزئیت، حقیقتی قرآنی است، زیرا کاتب آن را براساس اعتقاد دو اجتهاد خویش ننوشته، بلکه از مصاحف متداول میان مسلمانان تبعیت کرده است. تقید به طریقه نگارش مصحف، بهرغم اختلاف آن با قواعدی که کاتبان عصور متأخر به آن اعتقاد داشتهاند نیز به همین سبب است (سیدمحمدباقر حکیم، 1420: 146-147).
به نظر، آنچه سید محمدباقر حکیم در این دو مقدمه آورده است، سخن شیخ بهایی در پایان جستار جزئیت «بسمله» را نقض میکند، آنجا که شیخ میگوید:
اما استدلال به اجماعی که میگوید مابین الدفتین، کلام خداوند - جل و علا - است، نیز استدلال به اتفاق نظر امت بر ثبت «بسمله» در قرآن، در عین سختکوشی آنان بر مجرد ساختن قرآن از چیزی غیر آیات، بهترین استدلال بر این است که «بسمله» جزئی از قرآن است، نه بر این مدعا که جزئی از سورههایی است که در آغاز آنها آمده است (بهایی، 1427: 130).
لیک سخن شیخ بهایی حاوی نکتهای ظریف و نغز است؛ مراد شیخ این است که صحابیان، قرآن را از غیر قرآن مجرد و متمایز میساختند، نه ازآنچه قرآن است لیک در جای خود نیامده است!
بحث و نتیجهگیری
1. شیخ بهایی افزون بر گزارش منظم و منقح ارزندهترین آرای مفسران دربارۀ سوره حمد در تفسیر العروة الوثقی، به تحلیل و نقد این گزارشها پرداخته، اشکالات را مطرح ساخته، به آنها پاسخ میدهد و سرانجام، نظر خویش را نیز ارائه میدارد.
2. شیخ بهایی با استناد به روایات معصومان علیهمالسلام به استقلال سورههای «ضحی و شرح» و «فیل و لایلاف» اعتقاد دارد و استدلال به پیوند معنایی میان این چهار سوره، استدلال به نظر اخفشین و استدلال به جدا نیفتادن این سورهها در مصحف ابی بن کعب را مخدوش میداند.
3. شیخ بهایی براساس روایات معصومان علیهمالسلام معتقد است که «بسمله» جزئی از سوره حمد و دیگر سورههای قرآن است. لیک استدلال به اجماعی که میگوید مابین الدفتین، کلام خداوند است، نیز استدلال به اتفاق نظر امت بر ثبت «بسمله» در قرآن در عین سختکوشی آنان بر مجرد ساختن این کتاب از چیزی غیر آیات را مهمترین استدلال بر آیه بودن «بسمله» میداند نه اینکه این عبارت جزئی از سورههایی است که در آغاز آنها آمده است، زیرا صحابیان، قرآن را از غیر قرآن مجرد میساختهاند نه از آنچه قرآن است، لیک در جای خود نیامده است.
[1]. برای شرح و آگاهی بیشتر: صباغی ندوشن و حائری، «واکاوی نظریۀ حدت برخی سور قرآن با استناد به سیاق»، جستارهای فوتی و اصولی، 1395. شماره 3. 113-133.