نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استاد گروه علوم قرآن و حدیث، دانشگاه تربیت مدرس
2 کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث، دانشگاه تربیت مدرس
چکیده
تلاش برای فهم دقیقتر از مفهوم «السماوات السبع» که در هفت آیه از قرآن کریم بهصراحت مطرح شده است از نخستین قرن اسلام آغاز و تاکنون نیز ادامه دارد. یکی از دیدگاههایی که در میان محققان متقدم و متأخر در تبیین این مفهوم مطرح گردیده، هفت آسمان مذکور را در محدوده منظومه شمسی تعریف کرده است. این مقاله، نظریه فوق را بر مجموعهای از شواهد روایی شامل روایاتی که متضمن وجود بیتالمعمور و طوبی و کوثر و سدرةالمنتهی و جنةالماوی در این آسمانها است و نیز روایات معراج که حاکی از ملاقات رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم با پیامبران الهی در آسمانها است بههمراه روایات دال بر وسعت و فاصله بسیار زیاد آسمانهای هفتگانه و همچنین روایات دال بر مجهول بودن ماهیت السماوات السبع در عصر اهلبیت علیهمالسلام، عرضه نموده و تنافی و تعارض کامل میان مضمون روایات اهلبیت علیهمالسلام با نظریه فوق را استنباط نموده است.
کلیدواژهها
تطبیق هفت آسمان قرآن بر اجرام منظومه شمسی در میان متقدمان تقریباً به یک صورت تقریر شده است. آسمان یا افلاکی که کرات ماه، عطارد، زهره، خورشید، مریخ، مشتری و زحل در آن قرار دارند به ترتیب آسمانهای اول تا هفتم معرفی شدهاند (ابنکثیر، ۱۴۱۹ق: ۸/۲۴۶-۲۴۷؛ فخر رازی، ۱۴۲۰ق: ۲/۳۸۲؛ مجلسی، ۱۴۰۳ق: ۵۴/۵). در قرن اخیر با افزایش شناخت دانشمندان اسلامی نسبت به فضای منظومه شمسی تعبیرات متنوع دیگری نیز در راستای تطبیق اجرام و مدارهای این منظومه با هفت آسمان قرآن صورت پذیرفت (شهرستانی، بیتا: 277؛ بهبودی، ۱۳۸۰: ۲۸۵، میرباقری، ۱۳۸۶: ۱/۴۳، نکونام، ۱۳۸۴: ۹/۸۰). تلاش معاصران برای مقبول جلوه دادن دیدگاه منظومه شمسی تا حدی است که احصاء اقوال و شواهد ارائه شده در این خصوص مستلزم مقالهای مجزا است. هرچند بررسی آیات قرآن کریم و جستجوی آسمانهای مذکور در پهنای شناختهشده گیتی، دو روی دیگر تحقیق درباره ماهیت آسمانهای هفتگانه است، به نظر میرسد آنچه در این میان مغفول مانده روایات اهلبیت علیهمالسلام است که توجه به آن میتواند منظرهای روشنتر را در اختیار ما قرار دهد. در ادامه روایاتی که به نحوی در تفهیم معنای هفت آسمان موثر بوده و معارض با دیدگاه منظومه شمسی هستند در چهار بسته روایی میآیند.
روایات فاصله و غلظت آسمانها
درباره فاصله میان آسمانهای هفتگانه و غلظت آنها دو مضمون روایی در دست است. دسته اول روایات زیادی است که متفقاند در این که فاصله میان آسمانها همچنین غلظتشان پانصد سال است. خویی این روایات را مستفیض[1] دانسته است (هاشمی خویی، ۱۴۰۰ق: ۱/۴۰۲)؛ مانند روایتی که علی ابن ابراهیم ذیل آیات 56 و 57 سوره مبارکه مریم درباره قبض روح حضرت ادریس آورده است که که بخشی از آن میآید:
1. «قَالَ مَلَکُ المَوتِ غِلَظُ السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ مَسِیرَةُ خَمسِمِائَةِ عَامٍ وَ مِنَ السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ إِلَى السَّمَاءِ الثَّالِثَةِ مَسِیرَةُ خَمسِمِائَةِ عَامٍ وَ مِنَ السَّمَاءِ الثَّالِثَةِ إِلَى الثَّانِیَةِ مَسِیرَةُ خَمسِمِائَةِ عَامٍ وَ کُلُّ سَمَاءٍ وَ مَا بَینَهُمَا کَذَلِکَ الخَبَر»؛ «ملک الموت گفت غلظت آسمان چهارم مسیر پانصد سال است و از آسمان چهارم تا آسمان سوم مسیر پانصد سال است و از آسمان سوم به دوم مسیر پانصد سال است و هر آسمان و بین هر دو آسمان چنین فاصلهای است» (قمی، ۱۴۰۴ق: ۲/۵۱).
فاصله پانصد ساله مطرح شده در این روایات را، از سه منظر میتوان مورد بررسی قرار داد:
الف) این مسافت براساس معیار مسافرت انسانی عصر صدور حدیث باشد. از آنجا که این فاصله از سطح زمین هفت سیاره از منظومه شمسی نیست، این فرض در تعارض کامل با دیدگاه منظومه شمسی قرار دارد.
طنطاوی در اشکال به این روایات میگوید: آیا نمیبینید که در انجیل چیزهایی آمده است که شبیه به کلام متقدمین است که بین هر آسمان و آسمان دیگر پانصد سال راه است و آمده است که آسمانها نه عدد است، درحالی که نزد مسلمانان هفت عدد است و کرسی و عرش به آن اضافه میشود، بنابراین مجموع مسافت براساس مسافرت انسانی چهار هزار و پانصد سال خواهد شد[2] و این نسبت به آنچه تاکنون شناخته شده است مقدار بسیار کوچکی است و این مسافتی است که نور در کمتر از چهار دقیقه میپیماید؛ بنابراین ملک خداوند بیش از نصف مسافت بین ما و خورشید میشود (طنطاوی، ۱۳۴۸ق: ۱/۴۳).
ب) مسافت براساس معیاری مجهول و بزرگتر از آنچه در فرض اول بود بیان شده باشد. در این صورت نیز تساوی فاصله میان آسمانها که همگی پانصد سال است قابل تطبیق بر فاصله میان اجرام یا مدارهای موجود در منظومه شمسی نخواهد بود. همچنین از تنافی میان وضعیت منظومه شمسی با این معنا که غلظت آسمانها یکسان است مفری نیست، زیرا اگر مراد از این غلظت را چنانچه شهرستانی پنداشته است ارتفاع جو سیارات محسوب کنیم (شهرستانی، ۲۷۷)؛ اولاً، این ارتفاع را باید مساوی فاصله بین سیارات بدانیم زیرا آن نیز پانصد سال است و ثانیاً، ارتفاع جو سیارات متفاوت است و ثالثاً، سیاره زهره جو ندارد (بوکای، ۱۳۶۴: ۱۰۱).
ج) مسافت پانصد ساله بهعنوان بیانی از فاصله بسیار زیاد میان آسمانها است؛ بنابراین بیان مذکور نسبت به فاصله واقعی آسمانها و تساوی یا عدم تساوی فواصل آسمانها ساکت است. استعمال فاصله پانصد ساله در روایات درباره موضوعاتی غیر از آسمانها این احتمال را تقویت میکند. از جمله روایت[3] زیر:
«قال رسول الله صلى الله علیه و آله من احتکر فوق أربعین یوماً فانّ الجنّة توجد ریحها من مسیرة خمسمأة عام وانّه لحرام علیه»؛ «پیامبر اکرم صلیالله علیهوآلهوسلم فرمود: کسی که بیش از چهل روز احتکار کند بوی بهشت که از مسیر پانصد ساله به مشام میرسد به او نخواهد رسید (بروجردی، ۱۳۸۶ش: ۲۳/۳۳۲).»
مضمون روایی دوم درباره فاصله میان آسمانها ساکت است و تنها به بیان اندازه (غلظت) آنها نسبت به هم پرداخته است و از آنجا که اندازه آسمانها را بهصورت تصاعدی بیان کرده است ظاهراً با روایات پیشین که غلظت همه را بهصورت مساوی، مسافتی پانصد ساله دانسته است در تعارض است. بخشی از روایت بلند موسوم به حدیث زینب عطاره به شرح زیر است:
«جاءَت زَینَبُ العَطَّارَةُ الحَولَاءُ إِلَى نِسَاءِ النَّبِیِّ ص وَ بَنَاتِهِ وَ کَانَت تَبِیعُ مِنهُنَّ العِطرَ فَجَاءَ النَّبِیُّ ص وَ هِیَ عِندَهُنَّ ...قَالَت یَا رَسُولَ اللهِ مَا أَتَیتُ بِشَیءٍ مِن بَیعِی وَ إِنَّمَا أَتَیتُ أَسأَلُکَ عَن عَظَمَةِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ جَلَّ جَلَالُ اللهِ سَأُحَدِّثُکِ عَن بَعضِ ذَلِکِ ثُمَّ قَالَ... وَ السَّبعُ وَ الدِّیکُ وَ الصَّخرَةُ وَ الحُوتُ وَ البَحرُ المُظلِمُ وَ الهَوَاءُ وَ الثَّرَى بِمَن فِیهِ وَ مَن عَلَیهِ عِندَ السَّمَاءِ الأُولَى کَحَلقَةٍ فِی فَلَاةٍ قِیٍّ وَ هَذَا کُلُّهُ وَ سَمَاءُ الدُّنیَا بِمَن عَلَیهَا وَ مَن فِیهَا عِندَ الَّتِی فَوقَهَا کَحَلقَةٍ فِی فَلَاةٍ قِیٍّ وَ هَاتَانِ السَّمَاءَانِ وَ مَن فِیهِمَا وَ مَن عَلَیهِمَا عِندَ الَّتِی فَوقَهُمَا کَحَلقَةٍ فِی فَلَاةٍ قِیٍّ وَ هَذِهِ الثَّلَاثُ بِمَن فِیهِنَّ وَ مَن عَلَیهِنَّ عِندَ الرَّابِعَةِ کَحَلقَةٍ فِی فَلَاةٍ قِیٍّ حَتَّى انتَهَى إِلَى السَّابِعَة»؛ «زینب عطرفروش که زنى لوچ بود نزد زنان و دختران پیامبر صلىالله علیه وآله وسلم مىآمد و به آنان عطر مىفروخت. روزى پیامبر به خانه آمد در حالى که زینب در میان آنان بود... یا رسول الله! اینک من نیامدهام چیزى بفروشم و آمدهام تا پیرامون عظمت خداوند سبحان از شما پرسش کنم. پیامبر صلىاللهعلیهو آلهوسلم فرمود: جلّ جلاله، پیرامون بخشى از آن با تو سخن خواهم گفت و سپس فرمود: ...و این هفت زمین و این خروس و این صخره و این ماهى و این دریاى تاریک و این هوا و این ثرى با هر آنکه در آن و بر آن است همه در برابر آسمان نخست چون حلقهاى است در بیابانى پرت و این همه با آسمان نزدیک و با هر که بر آن و در آن است نزد آنکه بر فراز آن است چون حلقهاى است در دشتى پرت و این دو آسمان و هر که در آن و بر آن است نزد آنکه بر فراز آنهاست چون حلقهاى است در بیابانى پهناور و پرت و این هر سه با هر آنکه در آن و بر آن است نزد چهارمین چون حلقهاى است در دشتى پهناور و پرت تا برسد به آسمان هفتم» (کلینی، ۱۴۰۷ق: ۸/۱۵۴).
در عبارت «وَ السَّبعُ وَ الدِّیکُ وَ الصَّخرَةُ وَ الحُوتُ وَ البَحرُ المُظلِمُ وَ الهَوَاءُ وَ الثَّرَى بِمَن فِیهِ وَ مَن عَلَیهِ عِندَ السَّمَاءِ الأُولَى کَحَلقَةٍ فِی فَلَاةٍ قِیٍّ» صرف نظر از مصادیق مورد نظر از واژههای خروس و صخره و ماهی و دریای تاریک و هوا و خاک و با توجه به این که براساس همین روایت، هر یک از آنها نسبت به دیگری مانند حلقهای است در دشتی پهناور[4]، میتوان نسبت اندازه بین آسمان اول با زمین را چنین توصیف کرد که مقیاس موجود در روایت به توان سیزده مبین اختلاف اندازه بین آسمان اول و زمین است. این تصویر و همچنین تصویری که از اختلاف میان وسعت آسمانها از این روایت به دست میآید به هیچ وجه با وضعیت منظومه شمسی انطباقی ندارند.
مجلسی (ره) در همین مضمون روایت زیر را از امام صادق علیهالسلام نقل نموده است:
3. مِن نَوَادِرِ الحِکمَةِ یَرفَعُهُ إِلَى أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: کُنتُ عِندَ أَبِی عَبدِ اللهِ ع فَدَخَلَ عَلَیهِ المُفَضَّلُ بنُ عُمَرَ فَقَالَ مَسأَلَةٌ یَا ابنَ رَسُولِ اللهِ قَالَ سَل یَا مُفَضَّلُ قَالَ مَا مُنتَهَى عِلمِ العَالِمِ قَالَ قَد سَأَلتَ جَسِیماً وَ لَقَد سَأَلتَ عَظِیماً مَا السَّمَاءُ الدُّنیَا فِی السَّمَاءِ الثَّانِیَةِ إِلَّا کَحَلقَةِ دِرعٍ مُلقَاةٍ فِی أَرضِ فَلَاةٍ وَ کَذَلِکَ کُلُّ سَمَاءٍ عِندَ سَمَاءٍ أُخرَى وَ کَذَا السَّمَاءُ السَّابِعَةُ عِندَ الظُّلمَة الخبرِ؛ یعنی: نوادر الحکمة از ابو بصیر آورده است که گفت: نزد امام صادق علیهالسلام بودم که مفضل ابن عمر وارد شد و گفت ای فرزند رسول خدا سؤالی دارم، گفت ای مفضل بپرس. گفت انتهای علم عالِم چه قدر است؟ گفت از امر بزرگی سؤال کردی. آسمان دنیا در برابر آسمان دوم چیزی جز حلقهای کوچک در صحرا نیست و این چنین است هر آسمانی در برابر آسمان دیگر و همچنین آسمان هفتم نسبت به تاریکی (مجلسی، ۱۴۰۳ق: ۲۵/۳۸۵)
تعارض ظاهری میان روایاتی که غلظت هر یک از هفت آسمان را مسافتی پانصد ساله دانسته است با روایاتی که هر آسمان بالاتر را بسیار بزرگتر از آسمان پایینتر توصیف نموده است را میتوان به این بیان رفع نمود که مقیاس زمانی در دسته اول با مقیاس مکانی دسته دوم قابل جمع است؛ زیرا هر آسمان ممکن است سرعت سیر ویژه خود را داشته باشد؛ بنابراین وسعت آسمانها به اعتبار زمان مورد نیاز برای طی آن یکسان و به اعتبار وسعت مکانی به صورت تصاعدی است. این بیان وجه سوم از وجوه سهگانه درباره مسافت پانصد ساله را تقویت میکند.
مجهول بودن مفهوم هفت آسمان در عصر اهلبیت علیهمالسلام
روایاتی در دست است که نشان میدهد ماهیت هفت آسمان در عصر اهلبیت علیهمالسلام نیز برای مردم مجهول بوده است و افرادی از اصحاب و دیگران درصدد فهم آن پرسشهایی را از آن بزرگواران نمودهاند. این روایات بهخوبی نشان میدهد که برخلاف گفته نکونام «سماوات السبع» مشهود و معهود مخاطبان قرآن نبوده است (نکونام، ۱۳۸۴: ۹/۸۰). از جمله سؤال ابو بصیر از امام صادق علیهالسلام است:
«عَن أَبِی بَصِیرٍ، عَن أَبِی عَبدِ اللهِ عَلَیهِ السَّلَامُ، قَالَ: سَأَلتُ عَنِ السَّمَاوَاتِ السَّبعِ، قَالَ: سَبعُ سَمَاوَاتٍ لَیسَ مِنهَا سَمَاءٌ إِلَّا وَ فِیهَا خَلقٌ وَ بَینَهَا وَ بَینَ الأُخرَى خَلقٌ، حَتَّى یَنتَهِیَ إِلَى السَّابِعِ»؛ «ابو بصیر از امام صادق علیهالسلام نقل کرده است که: از آسمانهای هفتگانه پرسیدم، فرمود: هفت آسمان است که هیچ آسمانی نیست مگر آنکه در آن آفریدههایی است و بین آن و بین آسمان دیگر آفریدههایی است تا به آسمان هفتم برسد» (عدهای از علماء، ۱۳۸۱: ۳۲۱).
در روایت دیگر سؤال و جوابهایی بین امام علی علیهالسلام و مردی شامی در مسجد کوفه ردوبدل میشود که تمام بخشهای این روایت میتواند درباره ماهیت آسمانهای هفتگانه مورد استفاده باشد. قسمت مورد نظر به شرح ذیل است:
«کانَ عَلِیُّ بنُ أَبِی طَالِبٍ ع بِالکُوفَةِ فِی الجَامِعِ إِذ قَامَ إِلَیهِ رَجُلٌ مِن أَهلِ الشَّامِ فَقَالَ یَا أَمِیرَ المُؤمِنِینَ إِنِّی أَسأَلُکَ عَن أَشیَاءَ فَقَالَ سَل تَفَقُّهاً وَ لَا تَسأَل تَعَنُّتاً... وَ سَأَلَهُ عَن أَلوَانِ السَّمَاوَاتِ السَّبعِ وَ أَسمَائِهَا فَقَالَ لَهُ اسمُ أسماء [السَّمَاءِ] الدُّنیَا رَفِیعٌ وَ هِیَ مِن مَاءٍ وَ دُخَانٍ وَ اسمُ السَّمَاءِ الثَّانِیَةِ فَیدُومٌ وَ هِیَ عَلَى لَونِ النُّحَاسِ وَ السَّمَاءُ الثَّالِثَةُ اسمُهَا المَارُومُ وَ هِیَ عَلَى لَونِ الشَّبَهِ وَ السَّمَاءُ الرَّابِعَةُ اسمُهَا أرفلون وَ هِیَ عَلَى لَونِ الفِضَّةِ وَ السَّمَاءُ الخَامِسَةُ اسمُهَا هیعون وَ هِیَ عَلَى لَونِ الذَّهَبِ وَ السَّمَاءُ السَّادِسَةُ اسمُهَا عَرُوسٌ وَ هِیَ یَاقُوتَةٌ خَضرَاءُ وَ السَّمَاءُ السَّابِعَةُ اسمُهَا عَجمَاءُ وَ هِیَ دُرَّةٌ بَیضَاء»؛ «روزى امیرالمؤمنین علیهالسلام در مسجد جامع کوفه بود مردى از اهالى شام از جاى حرکت کرده گفت یا امیرالمؤمنین من چند سؤال از تو دارم؛ فرمود بپرس اما براى فهمیدن نه براى لجبازى... از رنگهاى آسمانهای هفتگانه و اسم آنها پرسید فرمود آسمان دنیا رفیع و از آب و گاز است، نام آسمان دوم فیدوم و به رنگ مس است، آسمان سوم اسمش ماروم و به رنگ برنج زرد است، آسمان چهارم ارفلون نام دارد و به رنگ نقره است، آسمان پنجم هیلون نام دارد به رنگ طلا است، آسمان ششم عروس نام دارد و به رنگ یاقوت سبز است، آسمان هفتم را عجماء مىگویند و مانند درّ، سفید است» (ابن بابویه، ۱۳۷۸ق: ۱/۲۴۱). در فهم این روایت توجه به دو مطلب ضروری است:
الف) سؤالهایی که این شخص از امام علیهالسلام میپرسد با توجه به اینکه او اهل شام است و غالب شامیان از مخالفان علی علیهالسلام بودهاند به احتمال قوی در جهت درمانده کردن امام علیهالسلام بوده است و جمله «سَل تَفَقُّهاً وَ لَا تَسأَل تَعَنُّتاً» این احتمال را تقویت میکند. در چنین فضایی بعید نیست که سؤالهایی از امور غیبی که کسی پاسخی برای آن ندارد مطرح شود، چنان که سؤالهای او از این سنخ است؛ بنابراین اگر آسمانهای هفتگانه اجرام شناختهشدهای از منظومه شمسی برای مردم بودند، چنانکه طرفداران دیدگاههای منظومه شمسی بر آنند که قرآن از اموری که برای مردم معهود و مشهود است سخن گفته است، جایی برای این سؤال که رنگ و اسم آسمانهای هفتگانه چیست باقی نمیماند. این اشکال در صورتی که از شامی بودن سائل و قصد او از مطرح نمودن این سؤالها صرف نظر شود نیز به قوت خویش باقی است.
ب) رنگ سیارات منظومه شمسی با آنچه در این روایت آمده است قابل انطباق نیست؛ بنابراین نمیتوانیم آسمانها را بر این سیارات حمل نماییم.
ج) علی علیهالسلام در جای دیگر سیارات معهود را نام برده است.این تفاوت در نامگذاری بهخوبی نشان میدهد که آسمانهای معرفی شده در روایت سابق غیر از سیارات مذکور هستند.
«عَن عَلِیٍّ ع فِی قَولِهِ فَلا أُقسِمُ بِالخُنَّسِ قَالَ خَمسَةُ أَنجُمٍ زُحَلُ وَ عُطَارِدُ وَ المُشتَرِی وَ بَهرَامُ وَ الزُّهَرَةُ لَیسَ فِی الکَوَاکِبِ شَیءٌ یَقطَعُ المَجَرَّةَ غَیرُهَ»؛ «از علی علیهالسلام درباره آیه فَلا أُقسِمُ بِالخُنَّسِ آمده است که فرمود: پنج ستارهاند، زحل و عطارد و مشتری و بهرام و زهره، هیچ یک از کواکب غیر از آنها کهکشان را نمیبرند» (مجلسی، ۱۴۰۳ق: ۵۵/۱۰۸).
شاهد دیگر بر این که هفت آسمان مذکور، اجرام آسمانی مشهور و معهود نزد اعراب نبوده است روایت زیر به نقل سلمان فارسی[5] است و حاکی از آن است که ابوبکر و جمعی از همراهان او نام آسمانها را نمیدانستهاند:
«عَن سَلمَانَ الفَارِسِیِّ قَالَ: إِنَّ امرَأَةً مِنَ الأَنصَارِ یُقَالُ لَهَا أُمُّ فَروَةَ تَحُضُّ عَلَى نَکثِ بَیعَةِ أَبِی بَکرٍ وَ تَحُثُّ عَلَى بَیعَةِ عَلِیٍّ ع- فَبَلَغَ أَبَا بَکرٍ فَأَحضَرَهَا... إِن کُنتَ إِمَاماً حَقّاً فَمَا اسمُ سَمَاءِ الدُّنیَا وَ الثَّانِیَةِ وَ الثَّالِثَةِ وَ الرَّابِعَةِ وَ الخَامِسَةِ وَ السَّادِسَةِ وَ السَّابِعَةِ فَبَقِیَ أَبُو بَکرٍ لَا یُحِیرُ جَوَاباً ثُمَّ قَالَ اسمُهَا عِندَ اللهِ الَّذِی خَلَقَهَا... أَمَّا السَّمَاءُ الدُّنیَا أَیلُولُ وَ الثَّانِیَةُ ربعول وَ الثَّالِثَةُ سحقوم وَ الرَّابِعَةُ ذیلول وَ الخَامِسَةُ ماین وَ السَّادِسَةُ ماجیر وَ السَّابِعَةُ أیوث فَبَقِیَ أَبُو بَکرٍ وَ مَن مَعَهُ مُتَحَیِّرِین»؛ «از سلمان فارسی نقل است که گفت: زنی از انصار به نام ام فروة مردم را بر شکستن بیعت ابوبکر تحریک و بر بیعت با علی علیهالسلام تشویق می کرد. این مطلب به ابوبکر رسید و او را احضار کرد... زن گفت: اگر تو امام بر حق هستی پس بگو اسم آسمان دنیا و آسمانهای دوم و سوم و چهارم و پنجم و ششم و هفتم چیست؟ ابوبکر بی جواب ماند و گفت اسم آنها نزد خدایی است که آنها را آفریده است... زن گفت: اما آسمان دنیا اسمش ایلول است و دومی ربعول و سومی سحقوم و چهارمی ذیلول و پنجمی ماین و ششمی ماجیر و هفتمی ایوث است. ابوبکر و همراهانش حیرت زده ماندند»(مجلسی، ۱۴۰۳ق: ۴۱/۲۰).
شاهد مهم دیگر بر این که آسمانهای مورد نظر در روایات غیر از سیارات معهود است، معرفی آنها با تعبیر آسمان پایین و آسمان دوم و آسمان سوم تا آسمان هفتم است. این در حالی است که با فرض این که مراد از آنها همان اجرام معهود و مشهود باشد که اسامی آنها بین مردم مشهور بوده است این تعابیر بسیار دور از بلاغت است.
شاهد دیگر روایتی است که علی ابن ابراهیم ذیل آیه وَ السَّماءِ ذاتِ الحُبُک (ذاریات/۷) از امام رضا علیه السلام نقل نموده است:
«حَدَّثَنِی أَبِی عَنِ الحُسَینِ بنِ خَالِدٍ عَن أَبِی الحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ قُلتُ لَهُ: أَخبِرنِی عَن قَولِ اللهِ وَ السَّماءِ ذاتِ الحُبُکِ، فَقَالَ هِیَ: مَحبُوکَةٌ إِلَى الأَرضِ وَ شَبَّکَ بَینَ أَصَابِعِه ِ.فَقُلتُ: کَیفَ تَکُونُ مَحبُوکَةً إِلَى الأَرضِ وَ اللهُ یَقُولُ رَفَعَ السَّماواتِ بِغَیرِ عَمَدٍ تَرَونَها فَقَالَ: سُبحَانَ اللهِ! أَ لَیسَ اللَهُ یَقُولُ بِغَیرِ عَمَدٍ تَرَونَها فَقُلتُ بَلَى فَقَالَ ثَمَّ عَمَدٌ وَ لَکِن لَا تَرَونَهَا قُلتُ کَیفَ ذَلِکَ جَعَلَنِیَ اللَهُ فِدَاکَ فَبَسَطَ کَفَّهُ الیُسرَى ثُمَ وَضَعَ الیُمنَى عَلَیهَا فَقَالَ: هَذِهِ أَرضُ الدُّنیَا وَ السَّمَاءُ الدُّنیَا عَلَیهَا فَوقَهَا قُبَّةٌ وَ الأَرضُ الثَّانِیَةُ فَوقَ السَّمَاءِ الدُّنیَا وَ السَّمَاءُ الثَّانِیَةُ فَوقَهَا قُبَّةٌ وَ الأَرضُ الثَّالِثَةُ فَوقَ السَّمَاءِ الثَّانِیَةِ وَ السَّمَاءُ الثَّالِثَةُ فَوقَهَا قُبَّةٌ وَ الأَرضُ الرَّابِعَةُ فَوقَ السَّمَاءِ الثَّالِثَةِ وَ السَّمَاءُ الرَّابِعَةُ فَوقَهَا قُبَّةٌ وَ الأَرضُ الخَامِسَةُ فَوقَ السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ وَ السَّمَاءُ الخَامِسَةُ فَوقَهَا قُبَّةٌ وَ الأَرضُ السَّادِسَةُ فَوقَ السَّمَاءِ الخَامِسَةِ وَ السَّمَاءُ السَّادِسَةُ فَوقَهَا قُبَّةٌ وَ الأَرضُ السَّابِعَةُ فَوقَ السَّمَاءِ السَّادِسَةِ وَ السَّمَاءُ السَّابِعَةُ فَوقَهَا قُبَّةٌ وَ عَرشُ الرَّحمَنِ تَبَارَکَ اللهُ فَوقَ السَّمَاءِ السَّابِعَةِ وَ هُوَ قَولُ اللهِ «الَّذِی خَلَقَ سَبعَ سَماواتٍ طِباقاً وَ مِنَ الأَرضِ مِثلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الأَمرُ بَینَهُنَ». فَأَمَّا صَاحِبُ الأَمرِ فَهُوَ رَسُولُ اللهِ ص وَ الوَصِیُّ بَعدَ رَسُولِ اللهِ ص قَائِمٌ هُوَ عَلَى وَجهِ الأَرضِ فَإِنَّمَا یَتَنَزَّلُ الأَمرُ إِلَیهِ مِن فَوقِ السَّمَاءِ مِن بَینِ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرَضِینَ قُلتُ: فَمَا تَحتَنَا إِلَّا أَرضٌ وَاحِدَةٌ فَقَالَ: مَا تَحتَنَا إِلَّا أَرضٌ وَاحِدَةٌ وَ إِنَّ السِّتَّ لَهُنَّ فَوقَنَا...» (قمی، ۱۴۰۴: ۲/۳۲۸)؛«پدرم از حسین بن خالد از ابى الحسن رضا علیهالسلام برایم حدیث کرد که وى گفت: من به آن جناب عرضه داشتم: مرا از معناى کلام خداى عزوجل آنجا که مىفرماید: «وَ السَّماءِ ذاتِ الحُبُکِ» آگاه فرما، فرمود: آسمان محبوک به زمین است، آنگاه امام انگشتان خود را در هم کرد و فرمود: اینطور محبوک به زمین است، عرضه داشتم: چطور آسمان محبوک به زمین است، با اینکه خداى تعالى مىفرماید: خدا آسمان را بدون ستونهایى که به چشم شما بیاید بر افراشته؟ فرمود: سبحان الله مگر این خداى سبحان نیست که مىفرماید: بدون ستونهایى که به چشم شما بیاید؟ عرضه داشتم: بله. فرمود: پس معلوم مىشود ستونهایى هست، ولى به چشم شما نمىآید. عرضه داشتم: خدا مرا فدایت کند، آن ستونها چگونه است؟ حسین بن خالد مىگوید: امام علیهالسلام کف دست چپ خود را باز کرد و دست راست خود را در آن قرار داد و فرمود: این زمین دنیا است؛ و آسمان دنیا بر بالاى زمین قبهاى است؛ و زمین دوم بالاى آسمان دنیا؛ و آسمان دوم قبهاى است بر بالاى آن؛ و زمین سوم بالاى آسمان دوم قرار گرفته؛ و آسمان سوم قبهاى است بر بالاى آن؛ و زمین چهارم بالاى آسمان سوم است؛ و آسمان چهارم بر بالاى آن قبه است؛ و زمین پنجم بالاى آسمان چهارم است؛ و آسمان پنجم قبهاى است روى آن؛ و زمین ششم بر بالاى آسمان پنجم است؛ و آسمان ششم قبهاى است روى آن؛ و زمین هفتم بالاى آسمان ششم واقع است؛ و آسمان هفتم قبهاى است بالاى آن؛ و عرش رحمان تبارک بر بالاى آسمان هفتم قرار دارد؛ و این کلام خداى تعالى است که مىفرماید: ﴿الَّذِی خَلَقَ سَبعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الأَرضِ مِثلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الأَمرُ بَینَهُنَّ﴾. و اما منظور از صاحب امر، رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم و وصى بعد از رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم است، که قائم بر وجه زمین است، که امر الهى تنها به سوى او نازل مىشود، یعنى از آسمانهاى هفتگانه و زمینهاى هفتگانه فرود مىآید. عرضه داشتم: ما که بیش از یک زمین زیر پاى خود نمىبینیم، فرمود: آرى زیر پاى ما تنها یک زمین است و آن شش زمین دیگر فوق ما قرار دارند.»
علامه طباطبایی درباره این حدیث می گوید: «این حدیث در باب خودش حدیثى نادر است و با در نظر گرفتن ذیل آن که سخن از تنزل امر دارد، این معنا به ذهن نزدیکتر مىرسد که امام خواستهاند از باطن عالم خبر دهند نه از ظاهر آن و خلقت مادیش و خدا داناتر است» (طباطبایی، ۱۳۶۳: ۱۹/۳۲۸).
امام علیهالسلام محبوک بودن آسمان به زمین را با داخل کردن انگشتان در هم تصویر نمودهاند و این توهم برای حسین ابن خالد به وجود آمده است که در ظاهر نیز آسمان به این شکل به زمین تنیده شده است و این معنا را با آیه ﴿رَفَعَ السَّماواتِ بِغَیرِ عَمَدٍ تَرَونَها﴾ ناسازگار دانسته است، امام علیهالسلام برای رفع این توهم در ادامه وضعیت آسمانها و زمینها را به لحاظ ظاهری تشریح نموده و ستونها را به نزول امر الهی از آسمانها بهسوی زمین و به سوی رسولالله صلیالله علیهوآلهوسلم و وصی او تفسیر نموده است. این تحلیل نشان میدهد که تصویرگری امام علیهالسلام از آسمانها و زمینها ناظر به خلقت ظاهری و مادی آن است و اخبار او از باطن عالم مربوط به تفسیری است که از آیه ﴿رَفَعَ السَّماواتِ بِغَیرِ عَمَدٍ تَرَونَها﴾ نمودهاند، تشریح وضعیت ظاهری آسمانها و زمینهای هفتگانه از جانب امام رضا علیهالسلام است نشان میدهد وضع ظاهری آسمانها برای اهل آن زمان مجهول بوده است و هر آسمان خصوصاً بر یک زمین سایه افکنده است. حال آنکه سیارات منظومه شمسی همگی در آسمانی که بر زمین سایه افکنده است قرار دارند و بخش کوچکی از آن را شامل میشوند.
تخصیص کواکب به آسمان پایین
اگر ثابت شد که در میان هفت آسمان تنها آسمان پایین مزین به کواکب است، بدون تردید سیارات منظومه شمسی نمیتوانند مصادیق آسمانها باشند، زیرا ستارگانی که زینت آسمان پایین شمرده شدهاند در محدودهای بسیار بزرگتر از فضای منظومه شمسی قرار دارند و همه سیارات منظومه شمسی در بهره بردن از نور آنها یکسان هستند.
امیرالمومنین علیهالسلام در خطبه اول نهجالبلاغه آفرینش را چنین توصیف نموده است:
«أَنشَأَ الخَلقَ إِنشَاءً... فَسَوَّى مِنهُ سَبعَ سَمَوَاتٍ جَعَلَ سُفلَاهُنَّ مَوجاً مَکفُوفاً وَ عُلیَاهُنَّ سَقفاً مَحفُوظاً وَ سَمکاً مَرفُوعاً بِغَیرِ عَمَدٍ یَدعَمُهَا وَ لَا دِسَارٍ [یَنتَظِمُهَا] یَنظِمُهَا ثُمَّ زَیَّنَهَا بِزِینَةِ الکَوَاکِبِ وَ ضِیَاءِ الثَّوَاقِبِ وَ أَجرَى فِیهَا سِراجاً مُستَطِیراً وَ قَمَراً مُنِیراً فِی فَلَکٍ دَائِرٍ وَ سَقفٍ سَائِرٍ وَ رَقِیمٍ مَائِرٍ»؛ «بىسابقه ماده و مواد مخلوقات را لباس هستى پوشاند و آفرینش را آغاز کرد... و آسمانهاى هفتگانه را از آن ساخت، پایینترین آسمان را بهصورت موجى نگاه داشته شده؛ و بالاترین آن را بهصورت سقفى محفوظ و طاقى برافراشته قرار داد، بدون ستونى که آنها را بر پا دارد و بى میخ و طنابى که نظام آنها را حفظ کند؛ آنگاه آسمان را به زیور ستارگان و روشنى کواکب درخشان آرایش داد و آفتاب فروزان و ماه درخشان را در آن که فلکى گردان و سقفى روان و صفحهاى جنبان بود روان ساخت (نهج البلاغه، خطبه ۱).
درباره مرجع ضمیر در جمله «ثُمَّ زَیَّنَهَا بِزِینَةِ الکَوَاکِبِو جملهأَجرَى فِیهَا سِراجاً»ابن ابی الحدید میگوید: «جایگاه کواکب در جملهثُمَّ زَیَّنَهَا بِزِینَةِ الکَوَاکِبِکجاست؟ و شایسته است بحث در اصل کلام الهی دنبال گردد: ﴿إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنیا بِزِینَةٍ الکَواکِبِ وَ حِفظاً مِن کُلِّ شَیطانٍ مارِد﴾؛ ظاهر لفظ این است که کواکب در آسمان دنیا هستند... و مذهب حکما بر این است که در آسمان دنیا چیزی جز ماه نیست... و واجب تصدیق چیزی است که در ظاهر لفظ کتاب عزیز است و این که کلام امیرالمومنین را بر آن حمل نماییم. بنابراین ضمیر در «زینها» به سفلاهن باز میگردد و اگر با حکما موافقت کنیم در اینکه خورشید در آسمان چهارم است ضمیر در «اجری فیها» به همه آسمانها باز میگردد» (ابن أبی الحدید، ۱۴۰۴ق: ۱/۸۶).
ابن ابی الحدید با استشهاد به قرآن، کواکب را در آسمان پایین و نه در همه آسمانها دانسته است و با همین استدلال در برابر کسانی قرار گرفته است که آسمان دنیا را تنها شامل ماه میدانستند.
تخصیص آسمان پایین به کواکب از روایت ذیل نیز به روشنی قابل استفاده است:
«عَنِ ابنِ عَبَّاسٍ أَنَّ رَسُولَ اللهِ ص قَالَ لِعَلِیٍّ ع یَا عَلِیُّ إِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَرَضَ مَوَدَّتَنَا أَهلَ البَیتِ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَ الأَرضِ فَأَوَّلُ مَن أَجَابَ مِنهَا السَّمَاءُ السَّابِعَةُ فَزَیَّنَهَا بِالعَرشِ وَ الکُرسِیِّ ثُمَّ السَّمَاءُ الرَّابِعَةُ فَزَیَّنَهَا بِالبَیتِ المَعمُورِ ثُمَّ السَّمَاءُ الدُّنیَا فَزَیَّنَهَا بِالنُّجُومِ ثُمَّ أَرضُ الحِجَازِ فَشَرَّفَهَا بِالبَیتِ الحَرَامِ»؛ «از ابنعباس نقل است که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم به علی علیهالسلام فرمود: ای علی خداوند عزوجل مودت ما اهلبیت را بر آسمانها و زمین عرضه کرد پس اولین آنها که پذیرفت آسمان هفتم بود پس آن را با عرش زینت بخشید سپس آسمان چهارم پس آن را با بیتالمعمور تزیین نمود سپس آسمان پایین پذیرفت پس آن را با ستارگان زینت داد سپس زمین حجاز پس آن را مشرف به بیتالحرام نمود (مجلسی، ۱۴۰۳ق: ۲۷/۲۸۱).
محتویات آسمانها
اخبار دال بر وجود انبیاء الهی، بیتالمعمور، طوبی، کوثر و سدرةالمنتهی در آسمانها تلقی هفت آسمان به منظومه شمسی را با اشکال اساسی مواجه میسازد. زیرا روشن است که هیچیک از این امور حداقل در سیارات این منظومه نیستند.
از جمله روایت مفصلی است که علی ابن ابراهیم از امام صادق علیه السلام ذیل آیهیک سوره مبارکه اسراءآورده است که مطابق آن آدم در آسمان اول، یحیی و عیسی در آسمان دوم، یوسف در آسمان سوم، ادریس در آسمان چهارم، هارون در آسمان پنجم، موسی در آسمان ششم و ابراهیم در آسمان هفتم است (قمی، ۱۴۰۴: ۲/۴۹).
از روایات معراج بهدست میآید که درخت طوبی در آسمان ششم و بیتالمعمور در آسمان چهارم و کوثر و سدرةالمنتهی در آسمان هفتم قرار دارند. درباره درخت طوبی امام باقر علیهالسلام چنین فرمودهاند:
«عَن أَبِی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ عَن آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللهِ ص لَمَّا أُسرِیَ بِی إِلَى السَّمَاءِ فَصِرتُ فِی سَمَاءِ الدُّنیَا حَتَّى صِرتُ فِی السَّمَاءِ السَّادِسَةِ فَإِذَا أَنَا بِشَجَرَةٍ لَم أَرَ شَجَرَةً أَحسَنَ مِنهَا وَ لَا أَکبَرَ مِنهَا فَقُلتُ [لِجَبرَئِیلَ] یَا حَبِیبِی مَا هَذِهِ الشَّجَرَةُ قَالَ هَذِهِ طُوبَى یَا حَبِیبِی قَالَ فَقُلتُ مَا هَذَا الصَّوتُ العَالِی [التَّالِی] الجَهوَرِیُّ قَالَ هَذَا صَوتُ طُوبَى قُلتُ أَیَّ شَیءٍ یَقُولُ قَالَ یَقُولُ وَا شَوقَاه إِلَیکَ یَا عَلِیَّ بنَ أَبِی طَالِبٍ ع»؛ «از امام باقر از پدرانش از پیامبر اکرم صلوات الله علیهم نقل است که فرمود: هنگامی که به آسمان برده شدم پس در آسمان پایین واقع شدم تا اینکه در آسمان ششم قرار گرفتم پس در مقابل درختی قرار گرفتم که درختی بهتر و بزرگتر از آن ندیدهام. پس به جبرئیل گفتم ای دوست من این درخت چیست؟ گفت این طوبی است. گفتم این صدای بلند چیست؟ گفت این صدای طوبی است گفتم چه میگوید؟ گفت میگوید: چقدر به زیارتت شوق دارم ای علی بن ابیطالب (ابوالقاسم فرات ابن ابراهیم، ۱۴۱۰ق: ۲۱۰).
وجود درخت طوبی در آسمان ششم با هیچیک از دیدگاههایی که هفت آسمان را در منظومه شمسی می دانند سازگار نیست. زیرا روشن است که این درخت در سیاره مشتری بنا بر دیدگاه ابن کثیر یا نپتون در نظریه بهبودی یا در جو سیاره زحل بنا بر دیدگاه شهرستانی نیست.
درخصوص بیتالمعمور به روایت ذیل توجه نمایید:
«عَن أَبِی عَبدِ اللهِ ع فِی قَولِ اللهِ فَإِن کُنتَ فِی شَکٍّ مِمَّا أَنزَلنا إِلَیکَ فَسئَلِ الَّذِینَ یَقرَؤُنَ الکِتابَ مِن قَبلِکَ قَالَ لَمَّا أُسرِیَ بِالنَّبِیِّ ص فَفَرَغَ مِن مُنَاجَاةِ رَبِّهِ رُدَّ إِلَى البَیتِ المَعمُورِ وَ هُوَ بَیتٌ فِی السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ بِحِذَاءِ الکَعبَةِ فَجَمَعَ اللهُ النَّبِیِّینَ وَ الرُّسُلَ وَ المَلَائِکَةَ وَ أَمَرَ جَبرَئِیلَ فَأَذَّنَ وَ أَقَامَ وَ تَقَدَّمَ بِهِم فَصَلَّى فَلَمَّا فَرَغَ التَفَتَ إِلَیهِ فَقَالَ فَسئَلِ الَّذِینَ یَقرَؤُنَ الکِتابَ مِن قَبلِکَ إِلَى قَولِهِ مِنَ المُهتَدِین»؛ «امام صادق علیهالسلام درباره آیه فَإِن کُنتَ فِی شَکٍّ مِمَّا أَنزَلنا إِلَیکَ فَسئَلِ الَّذِینَ یَقرَؤُنَ الکِتابَ مِن قَبلِکَفرمود: هنگامی که پیامبر را به معراج بردند پس از مناجات با پروردگارش فارغ شد به بیتالمعمور بازگردانده شد و آن خانهای در آسمان چهارم در برابر کعبه است پس خداوند پیامبران و فرشتگان را جمع نمود و جبرئیل را فرمان داد پس او اذان و اقامه داد و پیش افتاد و و نماز گزارد پس هنگامی که تمام شد به پیامبر رو کرد و گفت فَسئَلِ الَّذِینَ یَقرَؤُنَ الکِتابَ مِن قَبلِکَتا آنجا که فرمود مِنَ المُهتَدِین» (مجلسی، ۱۴۰۳ق: ۱۷/۸۹).
اینکه بیتالمعمور در آسمان چهارم و به موازات کعبه است، خود شاهدی مستقل علیه نظریه منظومه شمسی است؛ زیرا بهعلت حرکات وضعی و انتقالی، زمین و سایر سیارات نسبت به هم وضعیت ثابتی ندارند بنابراین امکان تقابل محلی از هر یک از سیارات با محلی که کعبه در آن قرار دارد منتفی است. در این خصوص به روایت دیگری از امام صادق علیهالسلام توجه کنید:
«رُوِیَ عَنِ الصَّادِقِ ع أَنَّهُ قَالَ: لَو أُلقِیَ حَجَرٌ مِنَ العَرشِ لَوَقَعَ عَلَى ظَهرِ بَیتِ المَعمُورِ وَ لَو أُلقِیَ مِنَ البَیتِ المَعمُورِ لَسَقَطَ عَلَى ظَهرِ البَیتِ الحَرَامِ»؛[6] «از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمودند: اگر سنگی از عرش انداخته شود بر بام بیتالمعمور میافتد و اگر سنگی از بیتالمعمور انداخته شود بر بام بیتالحرام سقوط می کند» (مجلسی، ۱۴۰۳ق: ۵۵/۸).
در خصوص نهر کوثر این روایت را داریم:
«عَن أَنَسِ بنِ مَالِکٍ قَالَ سَمِعتُ رَسُولَ اللهِ ص یَقُولُ لَمَّا أُسرِیَ بِی إِلَى السَّمَاءِ السَّابِعَةِ قَالَ لِی جَبرَئِیلُ تَقَدَّم یَا مُحَمَّدُ أَمَامَکَ وَ أَرَانِی الکَوثَرَ وَ قَالَ یَا مُحَمَّدُ هَذَا الکَوثَرُ لَکَ دُونَ النَّبِیِّینَ فَرَأَیتُ عَلَیهِ قُصُوراً کَثِیرَةً مِنَ اللُّؤلُؤِ وَ الیَاقُوتِ وَ الدُّرِّ وَ قَالَ یَا مُحَمَّدُ هَذِهِ مَسَاکِنُکَ وَ مَسَاکِنُ وَزِیرِکَ وَ وَصِیِّکَ عَلِیِّ بنِ أَبِی طَالِبٍ وَ ذُرِّیَّتِهِ الأَبرَارِ»؛ «انس بن مالک گفت از پیامبر شنیدم که میگفت هنگامی که به آسمان هفتم برده شدم جبرئیل به من گفت ای محمد پیش برو و کوثر را به من نشان داد و گفت ای محمد این کوثر از بین همه پیامبران مخصوص تو است و بر آن قصرهایی بسیار از مروارید و در و یاقوت دیدم و گفت ای محمد این خانههای تو و وزیر و وصیت علی بن ابی طالب و فرزندان نیک اوست (مجلسی، ۱۴۰۳ق: ۸/۲۶).
نهر کوثر را با اوصافی که در روایت نبوی فوق آمده است و روایت جعفری آن را در بهشت جاودان میداند «هَذَا النَّهَرُ فِی جَنَّةِ عَدنٍ» (مجلسی، ۱۴۰۳ق: ۸/۲۶)، هرگز نمیتوان در سیارات منظومه شمسی جستجو نمود.
اما درباره سدرةالمنتهی امام باقر علیهالسلام میفرماید:
«انتَهَى النَّبِیُّ ص إِلَى السَّمَاءِ السَّابِعَةِ وَ انتَهَى إِلَى سِدرَةِ المُنتَهَى قَالَ فَقَالَتِ السِّدرَةُ مَا جَاوَزَنِی مَخلُوقٌ قَبلَکَ»؛ «پیامبر در معراج به آسمان هفتم منتهی گشت و به سدرةالمنتهی رسید پس سدرة گفت مخلوقی قبل از تو از من نگذشته است» (صفار محمد ابن حسن، ۱۴۰۴ق: ۱/۱۹۲).
«ما جاوزنی مخلوق قبلک» خود شاهدی مستقل علیه دیدگاه منظومه شمسی است؛ زیرا اگر سدرةالمنتهی را در یکی از سیارات منظومه شمسی فرض نماییم با دو اشکال مواجه میشویم: اول اینکه این منظومه بسیار کوچک در بطن عالم کبیر کیهانی قرار گرفته است، پس چگونه است که درختی در یکی از سیارات آن چنین ادعایی میکند؟! مگر این که کسی مخلوق را به انسان تاویل نماید که تأویلی بسیار ناپسند است؛ اشکال دوم این که این ادعا از سوی سدرةالمنتهی مطرح است که در پایان آسمان هفتم قرار دارد، حال آن که اگر آسمان هفتم را بهصورت سیارهای تصور نماییم، آغاز و پایانی برای یک سیاره کروی متصور نیست.
در حدیث دیگری امام صادق علیهالسلام از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم نقل نموده است که:
«لَمَّا أُسرِیَ بِی إِلَى السَّمَاءِ انتَهَیتُ إِلَى مَحَلِّ سِدرَةِ المُنتَهَى وَ إِذَا الوَرَقَةُ مِنهَا تَظَلُّ أُمَّةً مِنَ الأُمَمِ فَکُنتُ مِن رَبِّی کَقَابِ قَوسَینِ أَو أَدنى»؛ «هنگامی که مرا به سیر آسمانی بردند به محل سدرةالمنتهی ختم کردم و برگی از آن بر امتی از امتها سایه میافکند پس نسبت به پروردگارم مانند فاصله دو کمان یا نزدیکتر بودم»(قمی، ۱۴۰۴: ۱/۹۵).
براساس دیدگاههای منظومه شمسی سدرةالمنتهی باید در یکی از سیارات این منظومه باشد؛ زیرا روایات آن را در آسمان هفتم معرفی نموده است. از جمع آیات ﴿وَ لَقَد رَآهُ نَزلَةً أُخرى عِندَ سِدرَةِ المُنتَهى عِندَها جَنَّةُ المَأوى﴾ (نجم/۱۳-۱۵) و این روایات استفاده میشود که جنةالمأوی نیز در آسمان هفتم است. و این معنا با دیدگاه منظومه شمسی ناسازگار است؛ زیرا روشن است که بهشت موعود در یکی از سیارات نیست.
مولا صالح مازندرانی در پاسخ به این اشکال و اشکالهای مشابه گفته است: «شکی در این نیست که همه آنچه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم حکایت کرده است از چیزهایی که در راه مسجدالاقصی یا در آسمانها دیده متعلق به عالم غیب از بهشت و دوزخ و ملاقات با خداوند و فرشتگانش و ارواح پیامبران و غیر آنها است. بنابراین این سؤال که اگر انسان به آسمانها برسد آیا آنچه پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم دیده است را میبیند، جوابش منفی است، همان طور که مردم عذاب قبر را در دنیا نمیبینند و پیامبر صلیاللهعلیه وآله وسلم میدید» (مولاصالح مازندرانی، ۱۳۸۲ق: ۱۲/۵۰۰).
جواب ایشان این است که اگر هفت آسمان را راههای عبور و مرور ملائکه و صعود اعمال بندگان و نزول امر الهی و مانند آن بدانیم ناچاریم مفهومی ملکوتی را از آن برداشت کنیم. این در حالی است که هفت سیاره جسمانی و مادی سنخیتی با این امور ندارند. این که نوعی ارتباط و تعلق بین امور معنوی با آسمانهای مادی برقرار است و به اعتبار این تعلقات است که نسبت دادن امور معنوی به این آسمانهای مادی توجیه میگردد، صحیح نیست؛ زیرا ارتباط تنگاتنگ بین ملک و ملکوت قابل انکار نیست اما این پاسخ درصورتی مورد پذیرش است که ارتباط بین آسمانهای ملکوتی با مادی را ارتباطی متناظر بدانیم؛ به این معنی که آسمان اول ملکوتی را مرتبط با آسمان اول مادی بدانیم و به همین ترتیب تا آخرین آسمان تا بتوانیم نزول امر بین آسمانهای ملکوتی را در آیه ای مانند ﴿اللهُ الَّذی خَلَقَ سَبَعَ سماواتٍ وَ مِنَ الاَرضِ مِثلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الأَمرُ بَینَهُنَّ﴾ (طلاق/۱۲) به آسمانهای مادی نسبت دهیم و این معنا علاوه بر اینکه دلیل نقلی بر آن نداریم توجیه عقلایی نیز ندارد؛ زیرا آسمانهای جسمانی هیچ برتری و علو ماهوی نسبت به هم ندارند و اگر آنها را آسمان مینامیم به اعتبار انسان زمینی است که آنها را در جهت فوق میبیند و در واقع فوق و تحت مطلقی وجود ندارد؛ بنابراین نمیتوانیم آنها را مراتبی برای نزول ملائکه از عرش الهی بهسوی زمین بدانیم هرچند تعلقات ملائکه را به این آسمانهای مادی متفاوت از تعلقات مادی تلقی کنیم.
بحث و نتیجهگیری
مضمون روایات اهلبیت علیهمالسلام درخصوص هفتآسمان با نظریاتی که هفت آسمان را در محدوده منظومه شمسی می دانند قابل جمع نیست. زیرا فاصله بین آسمانها و اندازه آنها در روایات با فاصله سیارات منظومه شمسی و اندازه آنها متفاوت است. همچنین سیارات منظومه شمسی برای مردم عصر نزول قرآن شناخته شده بودند در حالی که هفت آسمان قرآن به استشهاد روایات در شمار ناشناختههای آن زمان بوده است. اختصاص کواکب به آسمان پایین و وجود جنةالمأوی و سدرةالمنتهی و کوثر و طوبی و بیتالمعمور و انبیای الهی در این آسمانها منافی نظریه منظومه شمسی درخصوص آسمانهای هفتگانه است.
1. برای نمونه مراجعه کنید به بحار الأنوار، جلد ۵۵/ صفحات ۳۹، ۱۰۲ - ۱۰۳.
2. طنطاوی غلظت پانصد ساله آسمانها را محاسبه نکرده است. بنابراین فاصله از سطح زمین تا انتهای آسمان هفتم برابر با هفت هزار سال است. اگر مسیر یک روزه را شش فرسخ و هر فرسخ را ۵۴۰۰ متر محاسبه کنیم مسافت مذکور تقریبا معادل با ۸۱۶۴۸۰۰۰ کیلومتر خواهد شد.
3. شاهد دیگر این روایت است: إِنَّ لِله مَلَکاً یُقَالُ لَهُ حِزقَائِیلُ لَهُ ثَمَانِیَةَ عَشَرَ أَلفَ جَنَاحٍ مَا بَینَ الجَنَاحِ إِلَى الجَنَاحِ خَمسُمِائَةِ عَامٍ (فتال نیشابوری ۱۳۷۵ش: ۱/۴۷).
4. إِنَّ هَذِهِ الأَرضَ بِمَن عَلَیهَا عِندَ الَّتِی تَحتَهَا کَحَلقَةٍ مُلقَاةٍ فِی فَلَاةٍ قِیٍ.
5. اسامی آسمانها از خود سلمان نیز روایت شده است: عَن سَلمَانَ الفَارِسِیِّ ره قَالَ: السَّمَاءُ الدُّنیَا مِن زُمُرُّدَةٍ خَضرَاءَ اسمُهَا رفیعا وَ الثَّانِیَةُ مِن فِضَّةٍ بَیضَاءَ وَ اسمُهَا أذقلون وَ الثَّالِثَةُ مِن یَاقُوتَةٍ حَمرَاءَ وَ اسمُهَا قَیدُومٌ وَ الرَّابِعَةُ مِن دُرَّةٍ بَیضَاءَ وَ اسمُهَا ماعونا وَ الخَامِسَةُ مِن ذَهَبَةٍ حَمرَاءَ وَ اسمُهَا دیقا وَ السَّادِسَةُ مِن یَاقُوتَةٍ صَفرَاءَ وَ اسمُهَا دفنا وَ السَّابِعَةُ مِن نُورٍ وَاسمُهَا عربیا (مجلسی، ۱۴۰۳ق: ۵۵/۱۰۴).
6. همین مضمون در روایت دیگری نیز آمده است جز اینکه بیتالمعمور را در آسمان دنیا دانسته است: عن ابن عباس قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم: البیت المعمور الذی فی السماء الدنیا یقال له الضراح و هو بفناء البیت الحرام لو سقط لسقط علیه، یدخله کل یوم ألف ملک لا یعودون فیه أبدا (عروسی حویزی، ۱۴۱۵ق: ۵/۱۳۶).